به طور اخص، خانواده های کارگری به سرپرستی زنان
روز 8 مارس، روز جهانی زن، اکثر جریان های چپ، سوسیال دموکرات و فمینیستی هر کدام از زاویۀ دید خود به بزرگداشت آن همت گماشتند. اما از آن جایی که اکثر این جریانات، اگر نگوییم همۀ آن ها، خارج از کشور هستند و فاقد هرگونه ارتباط سازماندهی شده و ارگانیک با خانواده های کارگری، کم درآمد و فقیر ندارند، به طور سیستماتیک «برنامه»شان برای امسال پایان یافته و تا «روز جهانی زن» سال آینده، «فعالیت» مشخصی در رابطه با وضعیت کارگران زن و زحمتکش که بسیاری از آن ها سرپرست و نان آور خانواده هم می باشند، در دستور کار ندارند. اما نیروهای مارکسیست انقلابی باید بیش از پیش توجه شان را به شرایط کنونی این خانواده ها و آن چه که در سال آینده در پیش دارند، جلب نمایند و در نظر بگیریند که در حق این زنان و خانواده هایشان تنها مبارزاتی پراکنده و آن هم عموماً فقط در آستانۀ روز ٨ مارس انجام شده است. لذا زمینۀ کار سیاسی بر روی مسایل خانواده های کارگری و کم درآمدی که سرپرست و نان آور خانواده زنان هستند، زمینه ای باز و بی توجه باقی مانده است.
چند روزی از روز جهانی زن می گذرد و من بر این باورم که بسیاری از زنان کارگر و زحمتکش فقیر ما در روستاها، شهرستان ها و حتی در شهرهای بزرگ، به علت فقر مالی مفرط که باعث نگرانی های اساسی در زمینۀ حل مشکلاتی مانند بیماری، بیکاری، مسکن، پوشاک و خوراک خود و افراد خانواده شان شده و در نتیجۀ آن، اغلب آن ها فاقد سواد و فرصت کافی برای کسب آگاهی های اجتماعی و سیاسی هستند، چیزی به عنوان «8 مارس» یا روزی به نام «روز جهانی زن» را حتی نشنیده اند. اما همۀ مردم ایران از هر قشر، سن و گذشته با آمدن نوروز و فرارسیدن بهار آشنایی دارند. بر حسب عرف، همه با آماده شدن برای فرارسیدن سال نو و نشستن بر سر سفرۀ هفت سین از کودکی آشنا شده و کودکان برای پوشیدن لباس و کفش نو روزشماری می کنند. اما طی سه دهۀ اخیر از تاریخ ما به طور مرتب وضع اقتصادی اقشار تحتانی جامعه رو به تحلیل رفته است و این وضع با بحران های اخیر اقتصادی ناشی از تحریم های نهایی کشورهای امپریالیستی، آن چنان شرایط اقتصادی وخیمی را ایجاد نمود که بر اثر آن، خانواده ها از هم پاشیده شده، کودکان و نوجوانان بی خانمان و آوارۀ خیابان ها گشته اند، سن اعتیاد کاهش یافته و پدیدۀ کودک کار به طور گسترده بالا رفته است. در چنین شرایطی، کودکان و نوجوانانی در جامعه ایران امروز هستند که از «عید نوروز» تنها نامی می شناسند و هیچ گونه خاطرۀ کودکی و شخصی از این ایام ندارند.
طبق آمار رسمی مرکز آمار ایران، درصد بیکاری در میان مردان نزدیک به ١٠ درصد و درصد بیکاری در میان زنان نزدیک به ١٨درصد است. نزدیک به ٣٧ درصد جمعیت کشور فعال می باشند (یعنی یا شاغل اند و یا در زمرۀ بیکاران می باشند). آمار اخیر نشان می دهد که از میان این جمعیت فعال، پاییز گذشته بیش از ١٠ درصد بیکار بوده اند. درصد بیکاری در میان سنین ١۵ تا ٢۴ بیش از ٢۴ درصد و سنین ١۵ تا ٢٩ نزدیک به ٢٢ درصد می باشد. شاغلین جامعه به طور معمول ۴٩ ساعت یا بیشتر در هفته کار می کنند. ناگفته نماند که این آمار شامل حال کودکان خیابانی زیر سن ١۵ و زنان و مردان دستفروش که بدون اجازۀ شهرداری فروشندگی می کنند، نمی شود. کسی از تعداد ساعات کار این زنان و مردان و کودکان آواره و بی پناه که از شدت فقر و اسثیصال با شرمساری در خیابان ها و متروها بار خود را به دوش می کشند و چشم امیدشان به دست خریداران است، خبر ندارد و آماری هم تهیه نمی شود، یا این که نادرست و غیر واقعی است.
با توجه به این آمار سادۀ بالا، به آسانی می توان تصوری گویا از وضعیت اقتصادی و امکانات این خانواده ها (یا افراد) را در ذهن ترسیم کرد. تصویری حاکی از گرسنگی مداوم، بی سرپناهی، نداشتن هیچ گونه امکانات بهداشتی و پزشکی. تنها چیزی که بهار امسال برای این اقشار از جامعه به ارمغان می آورد و آن مجانی است، هوای گرم است که تا رسیدن گرمای سوزان تابستان، برای مدتی مجبور به لرزیدن و کبود شدن از سرما نباشند. اگر چه آلودگی کشندۀ هوا که با استفاده از سوخت نامناسب بنزین خودروها، سبب آلوده شدن هوای تمام شهرهای ایران به میزان بسیار خطرناکی شده است، حتی آرامش جسم و فکر را هم در روزهای اول بهاری از مردم ما سلب کرده است؛ این معضل مرگ آور سایۀ خود را بر روی هر زن و مرد و کودک کارگر و زحمتکشی که برای لقمۀ نان و سرپناهی همیشه در خیابان ها هستند و از سرپناه بسته ای که قدری جلوی این آلودگی را بگیرد، بی بهره اند البته بیش از دیگران، گسترده است. دامنۀ فقر البته گسترده تر از آن است که به اقشار تحتانی جامعه اکتفا کند؛ اقشاری که روزی در زمرۀ اقشار متوسط جامعه بودند، در طول دهه اخیر، به سرعت مسیر سقوط اقتصادی را پیموده و به سطح خط فقر و یا زیر خط فقر تنزل یافته اند.
در چنین شرایطی، نان آور خانواده های زندانیان سیاسی و خانواده هایی که مرد (شوهر) خانواده را به نحوی از دست داده اند، زنان خانواده می شوند. زنانی که با تبعیضات ناشی از سیاست های نظام حاکم سرمایه داری که بخشی از آن در بالا آمد، روبه رو هستند. همزمان سیاست های اقتصادی- سیاسی و اجتماعی-فرهنگی جمهوری اسلامی بسیار دقیق و با برنامه در پی منزوی کردن زنان از آموزش و مشاغل تخصصی و با درآمد متناسب است. این خط سیاسی از برنامه های آنی و لحظه ای مانند سرکوب زنان به طور روزمره در اجتماع به دست عمال رژیم (تا کنون بیش از ٣٠ هزار زن به علت بدحجابی دستگیر شده اند)، در محل کار و در خانواده شروع شده و به برنامه های دراز مدت سیاسی مثل نابودن کردن همه جانبۀ زندگی زنان از کودکی با قانونی کردن ازدواج های اجباری در سنین کودکی (طرح ازدواج با فرزندخوانده) طرحی شده است. در حالی که اکثر زنان ما از نوجوانی به علت فقر روزافزون خانواده مجبور به ترک تحصیل شده و نیاز به یافتن کار دارند تا خود و خانوادۀ پدری را تأمین کنند، جمهوری اسلامی در کنار طرح ازدواج های اجباری در سنین کودکی، میلیاردها تومان خرج پیوند بین آموزش و پرورش با حوزۀ علمیه قم برای مدارس دخترانه کرده است. جمهوری اسلامی مسألۀ تن فروشی زنان را به جهت فقر مفرط مادی با «صیغه» شدن حل کرده است. به عبارت دیگر، در جمهوری اسلامی تن فروشی به شکل رسمی و قانونی در آمده و آخوندهای حوزۀ علمیه قم آن را بهترین راه برای «رفع نیازهای جنسی» می دانند.
وضع اقتصادی خانواده هایی که سرپرست خانواده زن است، در سال آینده بنا به خبرگزاری ایلنا بیش از ٣٠٠ درصد (یعنی سه برابر) زیر خط فقر خواهد رفت. زیرا که به گزارش این خبرگزاری، حداقل دستمزد برای تأمین ابتدایی ترین نیازهای زندگی (آن هم اگر کرایه خانه نداشته باشند) یک میلیون و ٧٠٠ هزار تومان برای یک خانواده 4 نفره کارگری از طرف کمیته مزد شورای اسلامی تعیین شده است، در حالی که وزارت کار حداقل دستمزد را ٦٦٠ تا ٦٨٠ هزار تومان در نظر گرفته است، یعنی حدود یک سوم حداقل لازم و مبرم. در این جا باید خاطر نشان کرد که این ارقام برای کارگر مرد در نظر گرفته شده و حداقل دستمزد یک کارگر زن حداکثر به دو سوم این حداقل دستمزد می رسد.
با وجود این که در این نوشته به آن دسته از نکات اساسی که به ویرانی سازندگی زندگی یک زن در جامعۀ امروز ایران می انجامد (یعنی ازدواج های اجباری کودکان، ترک تحصیل به علت فقر مادی خانواده، تهی کردن ذهن دختران در مدارس به علت ادغام دروس علمی با سیاست های حوزۀ علمیه، نداشتن حق قانونی و امکانات مالی برای ادامۀ تحصیل در رشتۀ مورد علاقه، نداشتن حق مساوی با مرد در امر کاریابی، اشتغال در کارهای کارگری ساده و غیرتخصصی و در نتیجه با دستمزد نازل، قرار گرفتن در مقام سرپرست خانواده در غیاب شوهر، بدون دریافت هیچ گونه تأمین اجتماعی از طرف قانون، همواره نداشتن حق حضانت فرزندان به طور مساوی با شوهر غایب! و غیره) بسیار مختصر ذکر شده، اما مطمئناً می توان به اهداف دراز مدت رژیم در جهت هر چه محدودتر کردن حضور زنان در تولید اجتماعی و خارج کردن آن ها از مدار مسائل سیاسی پی برد. این برنامه های جمهوری اسلامی، با توافق سیاستمداران دولت های کشورهای امپریالیستی انجام گرفته و می گیرد، تا وقتی در آیندۀ نزدیک سرمایه های سرمایه داران بین المللی در ایران به کار افتاد، هیچ گونه خطری آن را تهدید نکرده و عقب نشینی طبقۀ کارگر و زحمتکشان ایران جلوتر صورت گرفته باشد. به همین دلیل زندانی کردن کارگران فعال و اعدام های اخیر هم جملگی در همین راستای خنثی کردن و عقب نشاندن کارگران و زحمتکشان مرد است که قرار است لااقل برای مدتی «آرامش» آورده و اجازۀ سود اندوزی را به این سرمایه ها بدهد.
سؤال در این جا این باید باشد، زنان و مردان کارگر و زحمتکش ما چه راهکاری را در جلوی روی دارند. اولین اصل در این مورد باید داشتن آگاهی و علاقه به کسب این آگاهی و در پس آن، فعال شدن در زمینه سیاسی و سازماندهی باشد. به عبارتی روی سخن ما با آن دسته از زنان طبقۀ کارگر و زنان روشنفکر انقلابی است که به آگاهی ضدّ سرمایه داری و سوسیالیستی رسیده اند. با به کار افتادن سرمایه های خارجی در ایران و فعال شدن کارخانجات تولیدی، چرخ های تولید سرمایه داری تا حدودی به گردش در خواهد آمد، و در نتیجه کارگران از بیکاری و درماندگی مالی تا حدی بیرون آمده و موقتاً اعتماد به نفس خواهند یافت. حتی بعید نیست که در چشم انداز بلند مدت، رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی مجبور باشد تا برای جلوگیری از اعتراضات و کانالیزه کردن نارضایتی های موجود کارگری، به برخی قوانین بین المللی سرمایه داری تن در دهد و به موازات خانۀ کارگر، به معرفی تشکلات کارگری زرد از بالا، و پذیرش مؤلفه های «سازمان جهانی کار» و گماشتن برخی از «فعالین کارگری» بر مسند این نهادها بپردازد. بنابراین پیشروان کارگری در آن دوران «آرامش» می توانند و باید با استفاده از سازماندهی قبلی خود، فعالیت های مخفی و علنی خود را آغاز کنند. در واقع هدف اصلی مارکسیست های انقلابی در این دوره همان است که همواره تعیین و تعریف شده، و اصولاً وجه تمایز ما را با دیگر جریانات نشان می دهد: سازماندهی طبقۀ کارگر به مثابۀ یک طبقه و حرکت دادن آن به سوی تسخیر قدرت سیاسی و سرنگونی سیادت سیاسی. اما فرم و نحوۀ انجام آن بسته به شرایط پیش رو دستخوش تغییر می شود، و این همان چیزی است که وظایف جدیدی را بر دوش فعالین این حوزه قرار می دهد. برای آن که وظیفۀ اخض پیشروان کارگری و روشنفکران انقلابی به طور اعم و زنان این گروه به طور اخص روشن باشد، باید به تجربیات چند دهۀ گذشته نگاه کرد. ما شاهد بودیم که با وجود اعتراضات و اعتصابات همه روزه در ایران، با وجود شکل گیری تشکلات مستقل و بروز آگاهی ضدّ سرمایه داری طی مقطعی از جنبش کارگری ایران، شرایط به گونه ای دیگر پیش رفت، و متأسفانه همۀ این نهاد ها و تشکلات یک به یک عملاً در مقابل سرکوب به حاشیه رفتند. حتی شاهد بودیم که بعد از اعتراضات ٨٨ و با وجود دو سال مبارزۀ خیابانی که اتفاقاً زنان و دختران جوان در رأی آن قرار داشتند، طی دو سال بعدی رژیم حاکم تحت فشارهای داخلی و خارجی به چنان مهندسی هوشمندانه ای دست زد که توانست نهایتاً با معرفی مهره ای به نام روحانی و تکیه بر خواسته ها و مطالبات عمومی دمکراتیک جامعه (به خصوص خوساته های زنان به طور اعم)، اعتراضات را به سوی شرکت گسترده در انتخابات سوق دهد. همۀ این ها به درستی نشان می دهد که آگاهی اجتماعی حاصل از مبارزه، حتی اگر به سمت آگاهی ضدّ سرمایه داری ارتقا پیدا کرده باشد، به تنهایی و در خلأ باقی نمی ماند و برای بقا و رشد آن، به یک ستون فقرات نیاز است؛ به ظرفی نیاز است که بتواند چکیدۀ این مبارزات گسترده در تمامی سطوح را تئوریزه کند، آن را در برابر تزریق ایدئولوژی حاکم محافظت کند، در شرایط رخوت و تشتت، مجدداً به عنوان خط رهبری به درون جامعه ببرد. این همان ظرفی است که تاریخاً حزب پیشتاز انقلابی بوده و نبود آن منجر به پراکندگی و بی سرانجام بودن تمامی مبارزات اجتماعی در عرصه های مختلف شده است. بنابراین این وظیفۀ پیش روی ماست. وظیفه ای که متأسفانه مدت هاست با بی توجهی رو به رو شده و در نتیجه بخش عمدۀ وقت، انرژی و توان مبارزاتی با خرده کاری فرسوده شده است. در نتیجه پیشروان کارگری پیش از هر چیز باید به سازماندهی خود در درون هسته های حزب پیشتاز انقلابی مبادرت بورزند و سپس در درون این هسته ها هر چه بیشتر به بحث در زمینۀ طرح شعارهای مشخص و مرتبط با وضعیت کارگران (زن و مرد) بپردازند، زیرا در این سطح فرقی بین کارگران مرد و زن نیست (هرچند این حوزه ای است که متأسفانه زنان رادیکال و سوسیالیست چندان به دلیل انحرافات و موانعی در درون جنبش کارگری وارد آن نشده اند؛ بنابراین تنها با ورود به این حوزه می توانند با چالش ها و مسائل جدیدی رو به رو شوند که به رشد این فرایند کمک می کند) اما مطالبات کارگران زن همیشه می تواند یک مرحله بالاتر از مطالبات عمومی کارگران باشد؛ شعار افزایش دستمزد متناسب با تورم برای نمونه، می تواند شعار برابری دستمزدها را از جانب کارگران زن عنوان کند. به این ترتیب، زنان کارگر و زحمتکشی که نظام مشغول برنامه ریزی برای خفه کردن صدای آن ها است، با حضور سیاسی و دخالت در مبارزات طبقاتی، عملاً این برنامه های غیر انسانی رژیم را به زبالۀ تاریخ می سپارند. به عبارت دیگر با تشکیل چنین هسته هایی است که از یک سو می توان از جامعه ایزوله شد و به طور اخص تجربیات جنبش کارگری، زنان و سوسیالیستی را در سطح جهانی بررسی و نتایج حاصل از آن را فرموله کرد، و سپس می توان مجدداً به درون جامعه بازگشت و تئوری ها را در قالب ابتکار عمل ها، شعارها؛، مطالبات، سازماندهی و غیره به درون طبقۀ کارگر برد و محک زد.
در ایران امروز به خصوص در شهرهای بزرگ مثل تهران دائماً مبارزاتی از جانب جوانان ما اعم از زن و مرد صورت می گیرد که در شرایط فعلی یک گام به پیش هست، ولی چیزی را عملاً تغییر نمی دهد و ما آن ها را «مبارزۀ منفی» می نامیم. با داشتن سازماندهی و برنامه مبارزاتی، این گونه مبارزات هم، می توانند ثمربخش باشند و مطالبات زنان و مردان ما را در هر سنی و موقعیتی در مقابل رژیم یک قدم به جلو ببرند. در برابر طرح های برنامه ریزی شده دولت جمهوری اسلامی، تنها با طرح مبارزات با برنامه و سازماندهی شده می توان مقاومت نموده و از سرکوب خود جلوگیری کرد. کارگران و زحمتکشان ما از زن و مرد، پیر و جوان با استفاده از تجربیات سیاسی گذشتۀ خود در ایران و نیز تجربیات بین المللی به روشنی می توانند نیاز به داشتن حزب مستقل خود را احساس کرده و به ایجاد این تشکیلات که می تواند به مانند مغز متفکر مبارزات طبقۀ کارگر عمل کند، همت گمارند
پس از عید نوروز و به زودی اول ماه مه که «روز کارگر» است فرا می رسد، لذا به این ترتیب، زنان آگاه و سیاسی طبقۀ کارگر ایران از «روز جهانی زن»، به عید نوروز و بعد به استقبال روز جهانی کارگر، «اول ماه مه» خواهند رفت و در این راستا است که پایه های مبارزات خود را می توانند بنا نهند، زیرا امروز تنها کسانی که منافع طبقاتی شان ایجاب می کند که به مطالبات زنان جواب مثبت بدهند، خود کارگران و زحمتکشان هستند، اعم از زن و مرد. در ایران امروز، کلیۀ مطالبات دموکراتیک تمام اقشار تحت ستم تنها با انقلاب سوسیالیستی و همت خودشان برآورده خواهد شد، زیرا در ایران هیچ نیروی مترقی ای خارج از طبقۀ کارگر وجود ندارد و روی کار نخواهد آمد که بتواند در ایران «دموکراسی بورژوایی» را پیاده کند. هر جریانی که به نوعی وابسته به طبقۀ بورژوا و در نتیجه مدافع طبقۀ سرمایه دار باشد، وضع اجتماعی و شرایط اقتصادی-سیاسی بهتری را نمی تواند به وجود آورد، زیرا مجبور خواهد شد، به خاطر پایداری نظام خود و باقی ماندن در قدرت، از امپریالیزم کمک بطلبد و در برابر قدرت های امپریالیستی سر تعظیم فرود بیاورد. در حالی که منافع زن و مرد و کودک گرسنه و فقیر ما دقیقاً در تضاد با منافع سرمایه داران بین المللی و سردمداران دولت های امپریالیستی است و در واقع به صورت شاخ به شاخ روبه روی هم قرار دارند و با سازش نمی توان منافع هر دو طبقه را تأمین کرد. به طور طبیعی و سیستماتیک تنها می توان منافع یکی یا دیگری را تأمین نمود. پس ما یا در جبهۀ سرمایه داری قرار می گیریم یا در جبهۀ پرولتاریا و حد میانی برای حفظ تعادل به هیچ وجه وجود ندارد و خلاف آن تصور و تفکری واهی است. باید مصممانه اراده کرد و آگاهانه انتخاب نمود که منافع ما در کدام جبهه قرار می گیرد.
پیش به سوی حمایت از خانواده های کارگران زندانی!
پیش به سوی تدارک مراسم اول ماه مه!
پیش به سوی تدارک حزب پیشتاز انقلابی!
باشد که سال١٣٩٣ به مبارک ترین سال
برای تمام اقشار زحمتکش و ستمدیده طبقۀ کارگر تبدیل شود
باشد که امسال درخشنده ترین مبارزات
زنان ستمدیدۀ ما از تمام اقشار تحت ستم و اقلیت های ملی باشد
زنده باد انقلاب سوسیالیستی که آغاز
برچیده شدن همه گونه ستم و تبعیض انسان بر انسان است
سارا قاضی - ٢۵ اسفند ١٣٩٢
میلیتانت