ماجرای دراویش گنابادی و جدال آنان با مزدوران رژیم طی روزهای اخیر، حاوی چند نکته مهم است که جنبش کارگری ایران باید در پروسه پیکار خود از آنها غافل نشود
۱. طشت رسوایی عوام فریبی های اصلاح طلبان حاکم، حاشیه نشین، اپوزیسون، چپ، راست مبنی بر مبارزه مدنی و خشونت ستیز مدت هاست که از بام بر زمین افتاده است. انتشار بوی متعفن لجن های درون طشت دهها میلیون کارگر گرسنه و فقیر و کارتن خواب را دچار خفگی کرده است. توده کارگر در مبارزه غیرقابل تعطیل خود فهمیده که آنچه این جماعت به هم می بافند صرفا بستن سد بر سر راه مبارزه طبقاتی آنها است. خیزش وسیع دی ماه از یک سو طغیان کارگران علیه شدت استثمار سرمایه و رژیم اسلامی و از سوی دیگر بیان نفرت آن ها از تمامی نسخه نویسی های طیف رفرم طلب راست یا چپ به ویژه اصلاح طلبان بود.
۲. در زمانی که جنبش کارگری با شورش خیابانی و اعتصابات داخل کارخانه ها بر گرده سرمایه داران و دولت سرمایه شلاق کشید، ناگهان سنگ پرانی ها و تحریکات برنامه ریزی شده مزدوران جمهوری اسلامی علیه دراویش متوهم و سرمایه داران امام صفت آنها آغاز شد. امامان دراویش هم که جنس دیگری از امامان سرمایه اند، صریح، ضمنی یا به کمک یک تاریخ طولانی شستشوی مغزی کردن ها، امت آماده ایثار را وارد میدان تقابل کردند. شاید هیچ تبانی در کار نبود، اما نیازی هم به تبانی وجود نداشت. هر دو طرف کار سرمایه را می کردند، با شعور و هوش و فهم سرمایه تصمیم می گرفتند. جدال داغ طرفین، مستقل از اینکه قطب دراویش و مریدانش می دانستند یا نمی دانستند، راه اندازی یک بدیل ارتجاعی، در برابر طغیان خشم توده های کارگر درون کارخانه ها و کف خیابان ها را دنبال می کرد. قرار بود به جای خیزش روز کارگران، جدال دراویش موضوع بحث همگان گردد.
۳. چرا میگویم دراویش متوهم؟ به این دلیل ساده که اکثریت قریب به اتفاق آنها به جان آمدگان فشار استثمار سرمایه، به ستوه آمدگان از گرسنگی، گورخوابی و انسان آزاری سرمایه داری، عاصی از حجاب اجباری، آزادی کشی و جنایات دولت اسلامی سرمایه اند. کارگرانی هستند که از جنس همان شوریدگان کف خیابانها، اعتصاب کننده داخل کارخانه ها یا در حال راهبندان های اعتراضی هستند. آدمهایی می باشند که مثل کارگران حوزه های مختلف صنعت و معدن و حمل و نقل تا آموزش و درمان و کشاورزی و روزنامه نگاری سرمایه تولید می کنند و بر سود سرمایه ها می افزایند، آنها هم بخشی از طبقه کارگرند اما همه عمر شستشوی مغزی شده اند، از درک موقعیت و قدرت طبقاتی خود عاجزند. به جای آنکه یار کارگران دیگر شوند و توده استثمارشونده همدرد را به یاری طلبند، بساط ارادات در بارگاه سرمایه داران قطب آئین پهن کرده اند. سرمایه دارانی که تنها تفاوتشان با حاکمان بورژوازی محروم بودن از قدرت سیاسی است. این کارگران از یک مصیبت دیگر هم رنج می برند. آنها از یک سو اسیر چنگال رژیم اسلامی هستند و از سوی دیگر گرفتار مشتی فریبکار و شعبده باز که خود را قبله حاجات قربانیان می دانند. اگر جمهوری اسلامی با سپاه، ارتش، پلیس، زندانها، شکنجه گاهها، بیدادگاهها، بسیج، حوزه علیمه، مساجد و منابر وعظ، به سرکوب فیزیکی و فکری توده کارگر می پردازد تا کوبنده ترین فشار استثمار سرمایه و مصیبت های مولود سرمایه داری را بر آنها تحمیل کند، امامان دراویش نیز با شست و شوی مغزی کارگران و جدا ساختن آنها از مبارزه طبقاتی همین نقش را بازی می کنند. پرسش ما در اینجا از دراویش کارگر!!! این است که چرا باید تسلیم عوام فریبی ها و شیادی های این مفتیان طریقت شد؟ کدام جماعت صاحب سرمایه و در جستجوی قدرت را در تاریخ سراغ دارید که هنگام معزول بودن از قدرت و سهیم نبودن در حاکمیت، از فریب کارگران، از مکتب سازی، شریعت آفرینی، سلوک، طریقت و مانند اینها با هدف سوار شدن بر موج نارضایی آنها دریغ کرده باشد؟! همه ما خوب دیدیم که "قطب مجذوب" در واپسین روزها، در هراس از مغضوب شدن و تعطیل دکه توهم آفرینی، چگونه هر نوع مقابله با شرکای طبقاتی را محکوم کرد و شما را به تسلیم محض در برابر آنها فرمان داد. در آن سوی ماجرا نیز رئیس پلیس سرمایه اعلام داشت که آتش آر – پی – جی های خود را نه روی امت درویش مرید قطب خود بلکه بر روی کارگران شوریده در خیابان ها و کارخانه ها شعله ور می سازد. وزیر کشور سرمایه هم حرف او را تکمیل کرد و گفت اصلا دراویش اهل اعتراض و ماجرا آفرینی نیستند. آیا باز هم فکر نمی کنید که نتیجه کل آنچه در این چند روز رخ داد، شقه، شقه کردن جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر به نفع نظام سرمایه داری و حاکمان یا قدرت جویان سرمایه دار بود؟
۴. بدیل سازی دولتمردان سرمایه و محافل مختلف بورژوازی در مقابل خیزش عظیم دی ماه توده کارگر، در سناریوی لشکرآرائی متقابل جمهوری اسلامی و قطب دراویش یا چرخیدن کل تریبون های سرمایه بر روی این جدال محدود نماند. همه احزاب، باندها و دستجات از اصلاح طلب حکومتی و معزول! تا سلطنت طلب رفته در پوست جمهوریخواهی، تا فرخ نگهدارها و منادیان اصلاحات قطره چکانی تا همه بنگاههای خبری سرمایه مانند «بی بی سی»، «من و تو» یا «صدای امریکا» به صورت سیستماتیک شروع به دمیدن در بوق "مقاومت مدنی" و "خشونت ستیزی" کردند!!. کل آنها کوشیدند تا موج مبارزه طبقاتی جاری توده های کارگر را در گرد و خاک تیره و تار آرامش جوئی، پرداختن به جامعه مدنی و فرار از خشونت گور و گم کنند و از انظار دور سازند. همه رفراندوم دوست شدند. روحانی ها و آنانی که در تمامی عمر خود برای ماندگاری رژیم اسلامی هر خیال هر انسان برای ابراز نظر را آماج بمباران های شیمیایی و میکربی قرار داده اند یک باره از بالای برج قدرت ندای رفراندوم خواهی سر دادند. همگی به یادشان آمد که رفراندوم هم سلاح کارسازی برای در هم کوبیدن مبارزه طبقاتی کارگران و ماندگار کردن جمهوری اسلامی است. حجاریان ها و عبدی ها که دیروز کاشفان بزرگ « یا رو سری یا توسری» و راه اندازی گشت های قهر علیه هر موی پیدای هر زن بودند، فریاد کشیدند که بود و نبود حجاب اجباری را هم به رفراندوم بگذاریم. آنها خوب می دانستند که حتی همین سناریوی پوسیده آکنده از شعبده بازی هم هیچ گاه مقبول طبع شرکای حکومتی آنان نخواهد شد، اما پیش کشیدن آن را تلاشی چاره ساز برای بقای سرمایه داری و سنگین ساختن کفه سهم خود در ساختار حاکمیت نظام می دیدند.
توده های کارگر نکات بالا را خوب می دانند. همه دیده اند که گفتمان "مقاومت مدنی" رفرمیسم چپ و راست چیزی غیر از مطالبه مسیحیایی سیلی بر هر دو سوی صورت، خضوع در مقابل قهر اقتصادی، سیاسی و دولتی سرمایه، "راهپیمایی سکوت»!! تجمع در پارک!! خوابیدن در مقابل شکنجه گاه اوین" و نوع این کارها هیچ چیز دیگر نیست. سیرک هایی که برای حاکمان سرمایه نشاط انگیز و مایه تفریح است. این کارها فقط می تواند جماعت یا حسین، میرحسین گو و نمازگزاران به جنازه رفسنجانی را راضی سازد.
۵. قهر و شورش چند کارگر تا زمانی که این کارگران فاقد جنبش سازمان یافته ضد سرمایه داری هستند، ممکن است شکل راندن اتوبوس بر مزدوران انتظامی، شکستن شیشه چند بانک، نهاد دولتی یا بنگاه اقتصادی سرمایه داری به خود گیرد. طبقه کارگر هیچ چاره ای ندارد جز اینکه قهر سرمایه را با قهر رادیکال ضد سرمایه داری پاسخ گوید، اما کشتن یک مزدور یا خرد کردن شیشه این و آن بنگاه، نمایش قهر آگاهانه طبقاتی توده های کارگر نیست. کشتن و کشته شدن، شکستن و شکسته شدن در روند کارزار طبقاتی اجتناب ناپذیر است اما حرف اینجاست که ما و توده های طبقه و جنبش ما باید در میدان واقعی اعمال قهر علیه شالوده هستی سرمایه داری باشیم. باید همه قدرت خود را برای فلج ساختن و از کار انداختن چرخه تولید سرمایه به کار گیریم. بساط نظم اقتصادی و سیاسی و قانون و مدنیت و حقوق سرمایه را در هم کوبیم، باید به وجود دولت سرمایه داری یا هر دولت بالای سر انسانها پایان داد. همه این ها در گرو راه اندازی یک جنبش سازمان یافته شورایی سراسری است. جنبشی که مظهر واقعی قدرت کل طبقه ما در مقابل سرمایه داری و در حال جنگ برای محو واقعی بردگی مزدی باشد.
مصطفی حدائق - پنجم اسفند ١٣٩٦