لنین را همه می شناسند و به معرفی نیاز ندارد. اما میاسنیکف کی بود؟ گابریل میاسنیکف کارگر فلزکاری بود از اهالی اورال در روسیه که در سال ١٩۰۵ به بلشویک ها پیوست. او بعدها پس از انقلاب اکتبر ١٩١٧ ضمن آن که به عضویت خود در حزب بلشویک ادامه داد با بسیاری از سیاست های این حزب از جمله صلح برست لیتوفسک، سانسور و ممانعت از آزادی بیان و مطبوعات، «سیاست نوین اقتصادی»(نپ) و… به مخالفت برخاست. میاسنیکف در جریان تصفیه ی گسترده مخالفان حزب بلشویک در سال ١٩٢٢، از حزب اخراج شد. اما او در سال ١٩٢٣ گروهی به نام «گروه کارگرانِ حزب کمونیست روسیه» تشکیل داد و به مخالفت خود با حزب ادامه داد. رهبران حزب پس از زندانی کردنِ میاسنیکف برای مدتی کوتاه، او را به مأموریتی در آلمان فرستادند، با این قصد که از دست او خلاص شوند. در آلمان، میاسنیکف به حزب کمونیست کارگریِ آلمان نزدیک شد و با استفاده از امکانات این حزب «مانیفست» گروه خود را منتشر کرد. بلشویک ها سپس گروه میاسنیکف را سرکوب کردند و خودِ او را به لطایف الحیل به روسیه بازگرداندند، تا دستگیرش کنند و به زندان اش افکنند. در سال ١٩۲٧، در زمان حکومت استالین، محکومیت زندان میاسنیکف به تبعید در ایروانِ ارمنستان تغییر یافت. اما او سال بعد از ایروان به ایران گریخت. میاسنیکف در ایران (دوران رضاشاه) دستگیر و به ترکیه تبعید شد، اما پس از دو سال اقامت در ترکیه از آن جا به فرانسه مهاجرت کرد و تا سال ١٩۴۵ در فرانسه در کارخانههای مختلف به کارگری پرداخت. در این سال، پلیس مخفیِ رژیم استالین میاسنیکف را دوباره به شوروی بازگرداند. این بار، میاسنیکف پس از بازگشت به شوروی به جوخۀ اعدام سپرده شد.
میاسنیکف در تابستان ١٩٢١ مقاله ای با عنوان «مسائل مشکل آفرین» منتشر می کند و در آن، ضمن نقد سیاست های حزب بلشویک، از «آزادی فراگیر مطبوعات» برای تمام احزاب اپوزیسیون، «از سلطنت طلبان گرفته تا آنارشیست ها»، دفاع می کند. لنین با نوشتنِ نامه ای به میاسنیکف در تاریخ ۵ اوت ١٩٢١ در پاسخ به این دیدگاهِ میاسنیکف، آزادی مطبوعات را یک شعار «ضدپرولتری» می داند و می نویسد: «ما نمی خواهیم خودکشی کنیم و، ازهمین رو، این کار را نمیکنیم. ما این واقعیت را به روشنی می بینیم: «آزادی مطبوعات» در عمل به این معناست که بورژوازی بین المللی بی درنگ صدها و هزارها نویسنده ی کادت، اس - ار و منشویک را بخرد، تبلیغات آنها را سازمان دهد و بر ضد ما بجنگد. این، یک واقعیت است. «آنها» از ما ثروتمندترند و می توانند برای جنگیدن با ما «نیرویی» را بخرند که ده بار از ما قوی تر است. نه، ما این کار را نمیکنیم؛ ما به بورژوازی بین المللی کمک نمیکنیم»(مجموعه ی آثار لنین، جلد ۳۲، انتشارات پروگرس، ١٩٧٧، صص ۵۰۵ و ۵۰٦).
نخست این که - چنان که گفتم - میاسنیکف آزادی مطبوعات را نه تنها برای راست ها بلکه برای چپ ها از جمله آنارشیست ها نیز مطالبه می کند. اما لنین پاسخ به این بخش از مطالبه ی میاسنیکف را مسکوت می گذارد و به گونه ای برخورد می کند که گویا او آزادی مطبوعات را فقط برای بورژوازی لیبرال درخواست کرده است. اما آیا جلوگیری از آزادی مطبوعاتِ طرفدار «بورژوازی بین المللی» (و البته در همان حال تزریق مطبوعات حزبی - دولتی) طبقه ی کارگر روسیه را از نظر فکری و فرهنگی قوی تر از بورژوازی کرد؟ به هیچ وجه! نه تنها مخالفت لنین با آزادی مطبوعات برای چپ ها بلکه حتا مخالفت او با آزادی مطبوعات برای بورژوازی نیز به زیان طبقه ی کارگر بود. در سخنان لنین دقت کنیم. او می گوید در روسیه حزبی (حزب بلشویک) قدرت سیاسی را به دست گرفته است که ده بار از بورژوازی ضعیف تر است و، چون این حزب نمی تواند با تبلیغاتِ بورژوازی مقابله کند پس باید با ابزار قدرت سیاسی مانع آزادی مطبوعات او شود تا او نتواند با تبلیغات خود کارگران را از حزب جدا کند. به نظر لنین، به رسمیت شناختن آزادی مطبوعات برای این بورژوازی به معنی کمک کردن به او برای پیروز شدن بر حزب بلشویک است. درست است. لنین در این مورد نیز از مخالفان خود واقع بین تر است. حزبی که ده بار ضعیف تر از بورژوازی باشد، درصورتی که آزادی مطبوعات و بیان و تشکل و تجمع و… را برای احزاب مخالف خود به رسمیت بشناسد، پس از مدتی نه چندان طولانی از سوی این احزاب به زیرکشیده خواهدشد. اما پرسش این است: حزبی که مدعی نمایندگی طبقه ی کارگر است ولی ده بار از بورژوازی ضعیف تر است چرا باید قدرت را دردست گیرد؟ پاسخ لنین بر اساس آنچه پیش از انقلاب اکتبر گفته بود این است که اگر این حزب قدرت سیاسی را در دست داشته باشد به سود طبقه ی کارگر است، زیرا در کنار تسهیل پیشروی به سوی سوسیالیسم کارگران را از نظر فکری و فرهنگی نیز از بورژوازی قوی تر خواهد کرد و بدین سان سرمایه داری را تضعیف خواهد کرد. اما کارگری که در فضای ممانعت از آزادی بی قیدوشرط مطبوعات زندگی کند و همچون اسب عصاری چشم و گوش اش بر آنچه بورژوازی می گوید و می نویسد بسته باشد چه گونه می تواند به لحاظ فکری و فرهنگی از بورژوازی قوی تر شود؟ کارگران نمی توانند در فضای سانسور و اختناق و سرکوبِ ناشی از دیکتاتوری دولتِ حزبی از بورژوازی قوی تر شوند، همان گونه که آنها در فضای سانسور و سرکوب و اختناق ناشی از دیکتاتوری های سرمایه داری لیبرالی نمی توانند از بورژوازی قوی تر شوند. بنابراین، آنچه مانع می شود که لنین آزادی مطبوعات را برای همگان به رسمیت بشناسد دیکتاتوری حزبی است. این دیکتاتوری حاوی یک پارادوکس است: اگر آزادی مطبوعات و به طور کلی آزادی های سیاسی را برای احزاب مخالف خود به رسمیت بشناسد سرنگون خواهد شد و، اگر بخواهد در قدرت بماند، باید سانسور و سرکوب و خفقان را نه تنها بر احزاب اپوزیسیون بلکه بر خودِ طبقه ی کارگر تحمیل کند. نام گذاری این سانسور و سرکوب و خفقان نیز به عنوان «دیکتاتوری پرولتاریا» تغییری در این واقعیت نمیدهد. برخلاف درک لنین، در آنچه مارکس آن را «دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا» می نامد، ، شرط قوی ترشدن طبقه ی کارگر و تکیه به نیروی خود در مبارزه با سرمایه داری نه محرومیت از آزادی مطبوعات و به طور کلی آزادی های سیاسی بلکه، درست برعکس، برخورداری از آزادی بی قیدوشرط سیاسی برای همگان بی هیچ حصر و استثناست.
محسن حکیمی - شهریور ۱۳۹٦
وبلاگ دِرابا (derabaa)
برگرفته از کتاب دردستِ چاپِ
دگردیسی کمونیسم مارکس