چرخه ی پلید و نفرت انگیز اعدام بار دیگر به کار افتاد و در سحرگاه ١٧ شهریور ١٣٩٧ سه زندانی دیگر - زانیار مرادی، لقمان مرادی و رامین حسین پناهی - را به کام سیری ناپذیر خود فرو کشید. دو نفر نخست پذیرش اتهام های خود را ناشی از شکنجه و فشار زندان اعلام کرده بودند و نفر سوم نیز در اساس منکر هرگونه اقدام مسلحانه بر ضد حکومت جمهوری اسلامی شده بود. من در اینجا نمی خواهم وارد بحث درباره ی صحت و سقم این ادعاها شوم، و نیز سرِ آن ندارم که در نفی یا اثبات دیدگاه های سیاسی اعدام شدگان سخن بگویم. جان کلام من در اینجا مخالفت با مجازات اعدام است.
اعدام نه تنها، بر اساس آمار، هیچ نقشی در بازدارندگی جرم نداشته و ندارد، بلکه آشکارا به معنی مضاعف کردن جرم و جنایت است. سهل است، حتی اگر فرض را بر وقوع مسلم جرم بگیریم، این جرم از عللی اجتماعی سرچشمه می گیرد که ارتکاب آن در واقع به مجرم تحمیل می شود، حال آن که اعدام یکسره عامدانه و با قصد و نیت قبلی و گاه با انگیزه ی انتقام جویی و ریختن خون در برابر خون صورت می گیرد و، افزون بر اینها، در جوامعی چون ایران گاه در ملاءِ عام به نمایش گذاشته می شود تا، در پوشش بازدارندگی جرم، در جامعه رعب و هراس بیافریند و به ویژه از گسترش آزادی های سیاسی و مخالفت با حکومت جلوگیری کند. بدین سان، اعدام چیزی نیست جز برخوردی سرکوبگرانه از سرِ عمد با عواملی اجتماعی که در اعماق جامعه ریشه دارند. و همین واقعیت است که حتی مغز سیمانی و نفوذناپذیر جلادِ مدعی اصلاح جامعه نیز نمی تواند در برابر آن بی تفاوت باشد، چرا که به هزار زبان به او می گوید تلاش برای تغییر شرایطی اجتماعی که موجب ارتکاب جرم می شود از نظر انسانی میلیون ها بار کم هزینه تر از به کارانداختن زنجیره ی بی انتهای آدم کشی از طریق اعدام است.
به عنوان جزئی از جنبش گسترده و سراسری مخالفت با اعدام، این پدیده ی انسان ستیز را، که این بار زانیار مرادی، لقمان مرادی و رامین حسین پناهی را از دم تیغ گذراند، محکوم می کنم و، چنان که گفتم، آن را اقدامی بی ثمر و درعین حال سرکوبگرانه می دانم که حاصلی جز تکثیر جرم ادعایی ندارد، جرمی که اعدام ظاهراً قرار است جامعه را از وجود آن بزداید.
محسن حکیمی - ٢٣ شهریور ١٣٩٧