افق روشن
www.ofros.com

!این امامزاده شفا نمی دهد


محسن حکیمی                                                                                                 شنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۴ - ۴ آپریل ۲۰۱۵

حکایت کسی که در این روزها از توافق دولت ایران با دولت های آمریکا و اروپا خوشحالی می کند – توافقی که به نظر می رسد کل حکومت جمهوری اسلامی در مجموع ناچار است پای اجرای آن برود - حکایت همان کسی است که به مرگ اش می گیرند تا به تب راضی شود. این شادی، شادی کسی است که، از یک سو، احتمال می داد گرفتار جنگی ناخواسته شود و حال فکر می کند نجات دهنده ای آمده و می خواهد او را از دست جنگ نجات دهد و، از سوی دیگر، می پندارد مشکلات اقتصادی اش ناشی از تحریم هاست و با لغو آنها زندگی اش بهتر می شود. وضعیت کسی که از فرط اضطرار بین «بد» و «بدتر»، «بد» را انتخاب می کند البته قابل درک است. طبیعی است که مردم ایران مانند انسان های دیگرِ دنیا بخواهند هم زندگی اقتصادی بهتری داشته باشند و هم از دست عفریت جنگ در امان بمانند، به ویژه آن که این مردم جنگ خانمان سوز هشت ساله ای را تجربه کرده و مصائب آن را با گوشت و پوست خود لمس کرده اند. گرایش غالب مردم ایران به زندگی بهتر و پرهیز از جنگ زمانی خود را به عیان نشان داد که بسیاری از آنان در انتخابات اخیر ریاست جمهوری شرکت کردند و به حسن روحانی رأی دادند تا نماینده ی جناح دیگر انتخاب نشود. احساس برحقِ مردم ایران برای زندگی در شرایط اقتصادی بهتر و پرهیز از جنگ آن گاه برجسته تر می شود که می بینند اکنون مردم بسیاری از کشورهای همجوارشان نه تنها از حداقل های یک زندگی معمولی محروم اند بلکه در آتش جنگ افروزانه ی آدم خوارانی می سوزند که بربریت شان در هر دو سوی جنگ روی تمام آدم کشان تاریخ را سفید کرده است.
اما مسئله ی مهم این است که این گونه پرهیز از مشکلات اقتصادی و مصائب یک جنگ احتمالی هیچ تضمین اجرایی ندارد، به این دلیل روشن که اجرای آنها از حکومتی انتظار می رود که اولاً خود هم حافظ این مشکلات اقتصادی است و هم مسبب آنها و، ثانیاً، هیچ معلوم نیست همین که اجبار و اضطرار کنونی اش برطرف نشود باز بر طبل جنگ نکوبد. این جنگ طلبی را حتا همین الان نیز، نه تنها در رأس حکومت و جریان حاکم بر سپاه پاسداران و جریان های دیگری چون «کیهان شریعتمداری» و امثالهم، بلکه در لا به لای سخنان کارگزاران دولت روحانی آشکارا می توان دید. یک ترجیع بند تیم مذاکره کننده ی روحانی همیشه این بوده که در صورتی که کشورهای مقابل، میز مذاکره را ترک کنند ایران نیز تعهدی به غنی سازی اورانیم در حد معمولی و برای تولید برق نخواهد داشت، که معنایی ندارد جز این که دولت ایران در صورتی که منافع اش اقتضا کند به راحتی تمایل برحق مردم به صلح و پرهیز از جنگ را نادیده خواهد انگاشت و به تولید بمب اتمی برای ورود به جنگ خواهد پرداخت. بی تردید، دولت ایران این امر احتمالی را تحت عنوان «دفاع از خود» در مقابل تجاوز دولت های دیگر انجام خواهد داد. اما مگر اسراییل یا آمریکا گفته اند بمب اتمی را برای جنگ و تجاوز به کشورهای دیگر تولید کرده اند؟! آنها نیز مدعی اند این کار را به عنوان اقدامی بازدارنده و برای «دفاع از خود» انجام داده اند و می دهند. اما کدام آدم عاقلی است که در پس چنین ادعایی جنگ طلبی عریان و شرورانه ی آمریکا و اسراییل را نبیند؟
بدین سان، هم تشدید وخامت اقتصادی و هم جنگ افروزی در ذات تمام دولت های کنونیِ دنیا از جمله جمهوری اسلامی نهفته است، و علت اش هم این است که این دولت ها نه نماینده ی مردم کشورهای شان بلکه نماینده ی رابطه ای اجتماعی هستند که که قدرت خود را از کارگران یعنی تولیدکنندگان ثروت جامعه گرفته است اما بر ضد آنها عمل می کند، و اگر منافع اش ایجاب کند تمام دنیا را به خاک و خون می کشد. ملزومات همین رابطه، یعنی نیازهای این قدرت بیگانه با مردم یا سرمایه، است که وحشیانه ترین اوضاع اقتصادی و شرورانه ترین جنگ ها را بر انسان ها تحمیل می کند، و فرقی نمی کند که عامل اجرای این ملزومات آمریکا و اسراییل باشند یا جمهوری اسلامی.
بنابراین، زندگی در شرایط اقتصادی بهتر و پرهیز از جنگ و تحقق صلح در گرو مبارزه با نیروی اجتماعیِ سرمایه و بدین سان حکومت های سیاسیِ نماینده ی آن است، نیرویی که نافش را با تحمیل فقر و جنگ بر مردم بریده اند و امید بستن به دولت های نماینده ی آن برای صلح و زندگی بهتر مثل این است که کسی گوشت را دست گربه بدهد تا برای اش نگه دارد. آن کس که تحقق تمایل انسانی خود به زندگی بهتر و پرهیز از جنگ را به نیروهایی سیاسی می سپارد که به این یا آن شکل کارگزاران نیروی انسان ستیزِ سرمایه هستند، صریح تر بگویم، کسی که منتظر است یک دولت سرمایه داری او را از دست وخامت اقتصادی و جنگ نجات دهد یا، مشخص تر، کسی که توافق اخیر دولت سرمایه داری ایران با دیگر دولت های سرمایه داری دنیا را نشانه ی گرایش این دولت به رفاه مردم و پرهیز او از جنگ بداند تا مغز استخوان نسبت به سرمایه دچار توهم است. شادی و خوشحالی در مورد این توافق، چنان که گفتم، برای مردم ستم کشیده و بلادیده ی ایران قابل درک است. اما نمی توان این نکته ی مهم را ناگفته گذاشت که این خوش باشی در عین حال نوعی خود را به کوچه ی علی چپ زدن و در واقع پرده ی ساتری است که در پس آن ناتوانی مردم از مبارزه با عامل اصلی سیه روزی شان خوابیده است، عاملی که چیزی جز سرمایه یا رابطه ی خرید و فروش نیروی کار نیست.

محسن حکیمی - ١۵ فروردین ١٣٩۴