ظاهراً پرونده سازی دستگاه های امنیتی و قضایی برای اعضای کانون نویسندگان ایران مخالفان کانون را راضی نکرده و حالا روزنامۀ کیهان نیز به کمک این دستگاه ها شتافته تا روند ظالمانۀ پاپوش دوزی برای اعضای کانون را تکمیل کند. شاید هم کیهان از عقب افتادن اجرای احکام زندان سه تن از اعضای کانون (رضا خندان (مهابادی)، بکتاش آبتین، و کیوان باژن) ناراضی است و در واقع با کاسۀ داغ تر از آش شدن می خواهد به قوۀ قضاییه بگوید چه فرصتی بهتر از زندانی کردن چند نویسندۀ آزادی خواه دراوضاع کروناییِ کنونی، که «نظام» را از «شر» این نویسندگان خلاص می کند بی آن که همچون قتل های زنجیره ای پای آن را به میان کشد. درهرحال، یک نکته مسلم است و آن این که مضمون اصلی آنچه تحت عنوان «سند حقانیت؛ نشانۀ مظلومیت!» در کیهان مورخ ٧ تیر ١٣٩٩ آمده سنگین ترکردن پرونده اعضای کانون از طریق طرح اتهام ها و تهمت های یکسره دروغین و بی پایه و اساسی است که حتی مرغ پخته را به استهزای کیهان وا می دارد. در عین حال، این گونه دروغ پراکنی های گوبلزی از سر درماندگی و استیصال محض نیز هست و نشان می دهد که کیهان و امثال او گرفتار چنان مخمصۀ اسفباری شده اند که برای جلوگیری ازغرق شدنِ بیش از پیش در اقیانوس اعتراض های مردم به هر خس و خاشاکی چنگ می زنند. به نمونه هایی از پرونده سازی های بنگاه دروغ پراکنی کیهان توجه کنید:
١- «در دهه هشتاد جمعی از اعضای کانون منحله نویسندگان و پادوها و دنبالهروهای این افراد مرعوب، در شهرک قدس تهران گردهم میآیند و در حضور سفرای دو کشور اروپایی، خواستار یورش ارتشهای اروپایی به ایران و پایان دادن به حاکمیت اسلامی میشوند.»
نخست این که کانون نویسندگان ایران نه تنها درهیچ دادگاهی «منحله» اعلام نشده بلکه قدمت و تاریخش از خودِ جمهوری اسلامی نیز بیشتر است. «منحله» واژه ای است که از رژیم های ستم شاهی (پدر و پسر) به روزنامۀ کیهان به ارث رسیده، صفتی که استبداد سلطنتی در مورد احزاب و تشکل هایی به کار می بُرد که خود پیشتر آنها را سرکوب کرده بود. اما اگر منظور این است که کانون مجوز فعالیت از جمهوری اسلامی نگرفته است، باید گفت حتی طبق همین قانون اساسیِ موجود (مادۀ ٢٦) و با همه دست کاری هایی که تحت عنوان «بازنگری» در آن شده است، کانون نویسندگان ایران هیچ نیازی به کسب مجوز ندارد. وانگهی، مگر تشکل هایی چون «جامعۀ روحانیت مبارز» از جمهوری اسلامی مجوز فعالیت گرفته اند که کانون نویسندگان بگیرد؟ اما در مورد «گردهمایی جمعی از اعضای کانون در شهرک قدس در دهۀ هشتاد در حضور سفرای دو کشور اروپایی و خواستار یورش ارتش های اروپایی به ایران و پایان دادن به حاکمیت اسلامی» شدن، کافی است که کیهان برای اثبات ادعای خود فقط (وفقط) یک سند نشان دهد تا مردم باورکنند که کیهان دروغ نمی گوید و سر سوزنی شرف و راست گویی در این روزنامه و وجیزه نویسان بی مقدارش وجود دارد.
٢- «این کانون که با تفکر کمونیستی شکل گرفت و البته با مشی همکاری با دربار و ساواک ادامه حیات داد، چند سال پیش بیتوجه به قانون، در پارکینگ یک خانه اعلام تولد مجدد کرد!»
اولاً داشتن هر نوع تفکر از جمله «تفکر کمونیستی» و تأسیس تشکل بر اساس آن تفکر نه تنها جرم نیست بلکه حق هر انسانی است - نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان. اگر قرون وسطایی ترین و ارتجاعی ترین تفکرها حق دارند تشکل داشته باشند - چنان که هم اکنون در ایران دارند - چرا کمونیست ها نتوانند آن را داشته باشند؟ ثانیاً وجود اعضایی با «تفکر کمونیستی» در کانون نویسندگان ایران هیچ گاه به معنای «کمونیستی» بودن کانون نبوده و نیست. ملاک و معیارعضویت در کانون نویسندگان ایران نه کمونیست بودن بلکه پذیرش منشور کانون است که شاه بیت آن دفاع از آزادی بیان بی هیچ حصر و استثنا برای همگان است، همان که قلم بمزدانی چون «مقاله» نویس کیهان هیچ گاه قادر به درک شأن آزادی خواهانه و انسانی آن نبوده و نیستند. ثالثاً آنان که در رژیم پیشین با «دربار و ساواک» همکاری کردند نه اعضای کانون نویسندگان ایران - که از قضا تنی چند از آنان قربانی سرکوب و شکنجۀ ساواک شدند - بلکه اسلاف و همپالکی های روزنامۀ کیهان بودند، همان ها که در سال ١٣۵۵ توبه نامه نوشتند و با گفتن «سپاس شاه» از زندان ستم شاهی بیرون آمدند. رابعاً «اعلام تولد مجدد» کانون در «چند سال پیش» از زمرۀ همان دروغ های شاخدار کذایی است که پیشتر وصف آن رفت. کانون نویسندگان ایران جز در مقاطعی که به علت سرکوب و سانسور- اعم از سلطنتی و دینی - ناچار شده به طورموقت فعالیت خود را متوقف کند، هیچ نیازی به «اعلام تولد مجدد» نداشته است، چرا که همیشه، خواه با برگزاری مجمع عمومی و انتخاب هیئت دبیران و خواه درشکل «جمع مشورتی کانون» درمتن جامعه حضور داشته و برای آزادی بیان مبارزه کرده و در این راه اعضای جلیل و شریفی چون جعفر پوینده و محمد مختاری و... را از دست داده است. و سرانجام این که اگر کانون نویسندگان مجبور شده در «پارکینگ یک خانه» گردهمایی داشته باشد این امر باید بیش و پیش از هر کس دیگر عرق شرم را بر پیشانی امثال روزنامۀ کیهان بنشاند که چرا مانع فعالیت آزادانۀ تشکل مستقل و آزادی خواهی چون کانون نویسندگان ایران شده اند به طوری که این کانون پس از نیم قرن فعالیت سرفرازانه برای آزادی بیان در جامعه ایران هنوز حتی چند متر جا برای گردهمایی های خود ندارد و مجبور است مجمع عمومی خود را درپارکینگ خانۀ اعضای خود برگزار کند.
٣- «مگر اعضای همین کانون نبودند که به نویسندهای چون جلال تاختند و او را به دلیل رویکرد دینی مواخذه نمودند؟»
وجیزه نویس کیهان یا جاهل است و نمی داند که جلال آل احمد از اعضای اصلی و بنیانگذار کانون نویسندگان ایران بود یا می داند و آن را کتمان می کند تا بتواند به خیال خود با جدا کردن آل احمد از دیگر بنیانگذاران کانون پشت او پنهان شود و به اعضایی از کانون که به زعم او «تفکر کمونیستی» دارند حمله کند. در هر دو صورت، اعم از آن که مدعای او را جاهلانه بدانیم یا خائفانه، این شیوه برخورد فقط و فقط از کسی بر می آید که برای رسانه ای چون کیهان «قلم» می زند. تردیدی نیست که جلال آل احمد، چه آن گاه که عضو حزب توده بود چه هنگامی که به جریان خلیل ملکی و «نیروی سوم» پیوست و چه به ویژه درمقطع تشکیل کانون نویسندگان ایران که «خسی در میقات» را نوشته و منتشر کرده بود، هیچ گاه کمونیست به معنای مارکسیِ آن نبود؛ سهل است، او از نظر فکری مرتجع بود و از منظری واپسگرایانه با رژیم شاه مخالفت می کرد. اما آل احمد از نظر فکری هر چه بود این شجاعت را داشت که با سانسور استبداد سلطنتی به مخالفت برخیزد و به سهم خود تشکلی را برای دفاع از آزادی بی قید و شرط بیان بنیان نهاد که اکنون به خارچشم آزادی ستیزانِ سرکوبگر تبدیل شده است. آری، آل احمد هر چه بود همچون همپالکی های کیهان تواب نشد و «سپاس شاه» نگفت. این نیز که گویا اعضای کانون، آل احمد را «به دلیل رویکرد دینی مواخذه نمودند» از جمله همان ادعاهای کذاییِ دروغین است که هیچ سندی برای اثبات آن وجود ندارد، به ویژه این که آل احمد چند ماه پس از تشکیل کانون درگذشت و در آن فرصت کوتاه چندماهه نیز اساساً هیچ موردی برای مواخذه او «به دلیل رویکرد دینی» پیش نیامد، بگذریم از این که او هم کسی نبود که به سادگی به «مواخذه» از سوی این یا آن عضو کانون تن در دهد، یا مثلا با «توده ای» های درون کانون روابطی خصمانه داشته باشد. برعکس، او با اعضایی از کانون که به حزب توده گرایش داشتند روابط خوبی داشت و در یک مورد مهم با پیشنهاد م.ا. به آذین موافقت کرد و آن نوشتن منشور کانون بود که اساس آن همان آزادی بیان بی هیچ حصر و استثنا برای همگان بود، منشوری که با عنوان «دربارۀ یک ضرورت» در همان مجمع عمومی موسس کانون در اردیبهشت ١٣۴٧ به تصویب رسید.
۴- «با این وصف چه جای شگفتی است که اخیرا انجمن قلم استرالیا و خبرنگاران بدون مرز و... نگران سلامت سه آدمی میشوند که مدعیاند نویسنده و روزنامهنگار هستند! فرض کنیم این افراد شناخته نشده و دستگیر شده، نویسنده و روزنامهنگار و اهل اندیشهاند! خب؛ در کسوت هنرمند و اهل قلم بودن، یعنی مبرا بودن از هر اتهام و جرمی؟ مگر این افراد به دلیل فعالیت فکری و صرفا نوشتن دستگیر شدهاند؟ اینها علیه امنیت و منافع ملی فعالیت میکردند. بزرگترین و روشنترین سند مجرم بودن این افراد همانا حمایت سراسیمه رسانهها و تشکلهای به اصطلاح ادبی از آنان است! اگر این سه تن بیگناهاند چرا بیبیسی فارسی و تلویزیون بهایی- صهیونیستی من و تو و صدای آمریکا و... مشوش شدهاند؟»
دست کم در کانون نویسندگان ایران کسی این ادعا را نکرده که صرف نویسنده بودن به معنای مبرا بودن از هراتهام و جرم است. روشن است که این گونه سخن گفتن برای منحرف کردن اذهان از اصل مسئله یعنی پرونده سازی برای سه تن از اعضای کانون و محکوم کردن آنان به زندان های طولانی مدت با هدف خفه کردن صدای حق طلبانه شان است. اصل مسئله این است که این نویسندگان کمترین کاری که بشود نام آن را «اقدام علیه امنیت و منافع ملی» گذاشت نکرده اند. اصل مسئله این است که انتشار کتاب و نشریه و- مضحک تر از این «اتهام ها» - حضور بر سر مزار شاعران و نویسندگانِ درگذشته به هیچ وجه نمی تواند مصداق «اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور» باشد. اصل مسئله این است که انتقاد از دولت و مخالفت با سانسور نمی تواند مصداق «تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی» باشد. بنابراین، تبدیل انتقاد و انتشار نشریه و گرامی داشت اعضای درگذشتۀ کانون به مصادیقِ جرم هیچ نام دیگری ندارد جز پرونده سازی و پاپوش دوزی برای خفه کردن هر گونه اعتراض و انتقاد و مخالفت. شرم آورتراز این پرونده سازیِ دستگاه های امنیتی و قضایی، این ادعای کیهان است که « بزرگترین و روشنترین سند مجرم بودن این افراد همانا حمایت سراسیمه رسانهها و تشکلهای به اصطلاح ادبی از آنان است! اگر این سه تن بیگناهاند چرا بیبیسی فارسی و تلویزیون بهایی- صهیونیستی من و تو و صدای آمریکا و... مشوش شدهاند؟» باید از کیهان پرسید که در کجای دنیا و از کی تا به حال حمایت «رسانه ها و تشکل های به اصطلاح ادبیِ و بی بی سی فارسی و تلویزیون من و تو و صدای آمریکا» ی فرضاً مجرم و تبهکار از نویسندگان عضو کانون نویسندگان را باید به حساب ارتکاب جرم از سوی این نویسندگان گذاشت؟ همین یک قلم برای اثبات این واقعیت کفایت می کند که دست کم یک هدف کیهان از انتشار وجیزۀ مورد بحث سنگین تر کردن کفۀ پرونده سازی برای اعضای کانون نویسندگان ایران از طریق دروغ پراکنی های وقیحانه و بی حد و مرز است. و این البته چیز جدیدی نیست. کیهان از دیرباز به شغل «شریف» پاپوش دوزی برای مخالفان و گرا دادن به دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی مشغول بوده است. کافی است که به یاد آوریم که بگیر و ببندهای نویسندگان و سپس قتل های اعضای کانون در دهۀ ١٣٧٠ از جمله با «مقالۀ» کیهان با عنوان «ویت کنگ های کافه نشین» شروع شد.
اما منحصرکردن برخورد کیهان با کانون نویسندگان ایران و اعضای آن به سرکوبِ صرفاً سیاسی نادرست است. سرکوب سیاسی با هدف به بند کشیدن آزادی خواهان فقط نیمی از حقیقت یا، دقیق تر بگویم، فقط یک لبه از برخورد کیهان است. لبۀ دیگر این برخورد، سرکوب ایدئولوژیک است. ساز و کار این بخش از سرکوب کیهان همان دوقطبی ایدئولوژیک «انقلاب - ضدانقلاب» یا «دوست - دشمن» است، به این معنا که هرچه «خیر و درستی و راستی و پاکی و حق و...» در دنیا هست به قطب اول یعنی «انقلاب» (یا دوست) نسبت داده می شود تا به این ترتیب هرچه «شر و نادرستی و ناراستی و ناپاکی و بطلان و...» است نصیب قطب دیگر یعنی «ضدانقلاب» (یا دشمن) شود. در این ساز و کار ایدئولوژِیک هیچ قطب ثالثی وجود ندارد. انسان یا به طور مطلق «خوب و درست و راست و پاک و محق و...» است یا به طور مطلق «بد و نادرست و ناراست و ناپاک و باطل و...» . به عبارت دیگر، برای قطب دوم هیچ راهی جز پذیرش سرنوشت محتومی که این دوقطبی برای او رقم زده است وجود ندارد. هرگونه راه فرار از این سرنوشت محتوم پیشاپیش بر روی این قطب بسته شده تا مجبور باشد از این دو گزینه فقط یکی را انتخاب کند: یا به قطب اول یعنی قطب صراط مستقیم، قطب «خیر و درستی و راستی و پاکی و حق و...» بگرود و بدین سان رستگار شود یا درهمان قطب دوم، قطب ضلالت، قطب «شر و نادرستی و ناراستی و ناپاکی و بطلان و...» بماند و به این ترتیب گمراه و مشمول عذاب و تعزیر و در واقع سرکوب شود. بنابراین، وقتی کیهان اعضای کانون نویسندگان را به قطب « رسانهها و تشکلهای به اصطلاح ادبی و بیبیسی فارسی و تلویزیون بهایی- صهیونیستی من و تو و صدای آمریکا» منتسب می کند فقط دروغ پردازی و پرونده سازی با هدف سرکوب سیاسی و به حبس انداختن اعضای کانون نمی کند؛ او، علاوه بر این، نویسندگان عضو کانون را از نظر ایدئولوژیک نیز سرکوب می کند، حتی اگر جزء جزء زندگی این نویسندگانِ آزادی خواه همچون روز روشن گواهی دهند که آنها همان قدر با رسانه هایی چون کیهان بیگانه و مخالف اند که با بی بی سی فارسی و من و تو و صدای آمریکا.
محسن حکیمی - ١۴ تیر ١٣٩٩