افق روشن
www.ofros.com

نقش سانسور ایدئولوژیک در کاهش تیراژ کتاب و راه مقابله با آن


محسن حکیمی                                                                                                     شنبه ٧ شهریور ۱۳۹۴ - ۲۹ اوت ۲۰۱۵

علت اصلی کاهش تیراژ کتاب در شرایط کنونی، وضعیت بحرانیِ اقتصاد سرمایه داری در ایران است. من این نکته را جایی دیگر توضیح داده ام (نک به روزنامه ی شرق، ٢٣ اردیبهشت ١٣٩۴). در اینجا می خواهم تنها به نقش سانسور دولتی(که مقامات حکومت برای روسفیدکردن اش آن را «ممیزی» می نامند) در کاهش تیراژ کتاب بپردازم، آن هم نه تمام شکل های سانسور دولتی بلکه فقط سانسور ایدئولوژیک. یک شکل رایج سانسور دولتی در حکومت های استبدادی - اعم از سلطنتی و دینی و... - سانسور سیاسی است، یعنی سانسوری که مانع نقد استبداد سیاسی می شود و با برچسب هایی چون «توهین به مقامات» و «تبلیغ علیه نظام» سرکوب می گردد. پس از سال ١٣۵٧، سانسورِ برخاسته از ایدئولوژی دینی نیز به سانسور سیاسی افزوده شد و به تدریج برجسته تر و پررنگ تر از آن شد. تا آنجا که به سانسور کتاب مربوط می شود، سانسور ایدئولوژیک عمدتاً در مورد کتاب های مربوط به هنر و ادبیات اِعمال شده و همچنان می شود. از این رو، من برای نشان دادن نقش این سانسور در کاهش تیراژ کتاب در اینجا به عنوان نمونه به دو کتاب از کتاب های شعر فروغ فرخ زاد استناد می کنم: تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد. علت انتخاب این کتاب ها از میان کتاب های فروغ این است که آنها شاهکارهای شعر فروغ اند و گذشت زمان باعث کاهش تیراژ آنها نمی شود. سهل است، تیراژ این گونه کتاب ها با گذشت زمان قاعدتاً افزایش می یابد. بنابراین، علت کاهش تیراژ دو کتاب فوق را باید در عوامل دیگری غیر از گذشت زمان جست.
در سال ١٣٦٣، انتشارات مروارید ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد را در ٢٠٠٠٠ (بیست هزار) نسخه چاپ کرد. همین ناشر در سال ١٣٦٨ تولدی دیگر را در ۵۵٠٠ نسخه منتشر کرد. این دوکتاب حاوی متن کامل و سانسورنشده ی اشعار فروغ بود. آنچه هم اکنون در بازار کتاب وجود دارد، نه کتاب های جداگانه ی فروغ بلکه مجموعه ی کتاب های او در یک جلد است، که کتاب های زیر از آن جمله اند:
١- مجموعه ی سروده های فروغ فرخ زاد، انتشارات شادان، چاپ اول، ١٣٨٣، ٣٠٠٠نسخه.
٢- دیوان فروغ فرخ زاد، گردآورنده محمد طاهری، انتشارات راهیان سبز، چاپ اول، ١٣٨٩، ۵٠٠٠ نسخه.
٣- دیوان فروغ فرخ زاد، نشر گل آذین، چاپ اول، ١٣٩٢، ١٠٠٠ نسخه.
۴- کسی که مثل هیچ کس نیست، نشر نیماژ، چاپ اول، ١٣٩٣، ١١٠٠ نسخه.
۵- دیوان اشعار فروغ فرخ زاد، نشر سایه نیما، چاپ اول، ١٣٩٣، ١٠٠٠ نسخه.
۶- فروغ فرخ زاد،«شعر زمان ما»، محمد حقوقی، انتشارات نگاه، چاپ یازدهم، ١٣٩٣، ١١٠٠ نسخه.
٧- دیوان اشعار فروغ فرخ زاد، به کوشش بهروز جلالی، انتشارات مروارید، چاپ هشتم، ١٣٩۴، ٢٢٠٠ نسخه.

چنان که می بینیم، تیراژ کتاب های فروغ که هم اکنون در بازار موجودند بین ١٠٠٠ تا ۵٠٠٠ است، که نسبت به تیراژ آنها در دهه ی ١٣٦٠ کاهش یافته است. بی تردید، یک علت این کاهش تیراژ اقتصادی است. ناشر در شرایط اقتصادیِ کنونی، که تعداد متقاضیِ کتاب کاهش یافته است، ریسک سرمایه گذاری بزرگ و درازمدت را - حتا در مورد آثار شناخته شده - نمی کند و دنبال بازگشت سرمایه اش در کوتاه مدت است. اما این تنها علت کاهش تیراژ کتاب های فوق نیست. این کاهش می تواند به علت اُفت فرهنگی نیز باشد، که خود را در کاهش میزان سرانه ی مطالعه ی کتاب نشان می دهد. اما، بی تردید، یک علت کاهش تیراژ کتاب، سانسور است. این علت خود را در وجود تقاضا برای چاپ های قدیمِ کتاب ها نشان می دهد. یک تحقیق ساده از نایاب فروش ها و بساطی های روبه روی دانشگاه تهران نشان می دهد که چاپ های قدیم کتاب هایی که در بازار موجودند متقاضیان بسیاری دارد. خریداران این کتاب ها به چاپ های جدیدِ آنها اطمینان ندارند و می گویند در چاپ های قدیمِ این کتاب ها مطالبی هست که در چاپ های جدید سانسور شده است. از همین روست که آنها چاپ های جدید این کتاب ها را نمی خرند. و همین امر نشان می دهد که کاهش تیراژ آنها از جمله به علت سانسور است. در مورد مجموعه های نام برده ی اشعار فروغ، به استثنای مجموعه ی (١) که در آن اشعار کتاب های تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد سانسور نشده است، در سایر مجموعه ها یک تا شش شعر از این دو کتاب سانسور شده است. در چهار مجموعه از هفت مجموعه ی فوق شش قطعه از این دو کتاب سانسور شده که آنها را در زیر می آورم:

آه، من پر بودم از شهوت - شهوت مرگ
هردو ... از احساسی سرسام آور تیر کشید
(دریافت، تولدی دیگر)

معشوق من
انسان ساده ایست
انسان ساده ای که من او را
در سرزمین شوم عجایب
چون آخرین نشانۀ یک مذهب شگفت
در لابلای بوتۀ ... هایم پنهان نموده ام
(معشوق من، تولدی دیگر)
من خوشه های نارس گندم را
به زیر ... می گیرم
و شیر می دهم
(تنها صداست که می ماند، ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد)

هرکس که این قطعات را بخواند بی آن که هیچ نیازی به فشار آوردن به ذهن اش داشته باشد پی می برد که کلمه ای که باید به جای این «...» ها می آمده «پستان» است. این را از آن جهت گفتم که سانسورچی بداند که سانسور کلمه ی «پستان» در این شعرها او را سر سوزنی به هدف اش (که به زعم او بازداشتن خواننده از تحریک جنسی است) نزدیک نکرده است، و کاری که او کرده، صرف نظر از لطمه ای که به شعر فروغ، به ذهنیت خوانندگان این اشعار و به طور کلی به هنر و ادبیات و فرهنگ یک ملت وارد کرده است، فقط و فقط کمک به کاهش تیراژ این کتاب ها بوده است. اما سانسور احساسات جنسی در اشعار فروغ فقط در حد کلمه نمانده است. در یکی از شعرهای او یک بیت کامل سانسور شده است:

این دگر من نیستم، من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم
................................................
ای تشنج های لذت در تنم
ای خطوط پیکرت پیراهنم
آه می خواهم که بشکافم ز هم
شادیم یکدم بیالاید به غم
آه، می خواهم که برخیزم ز جای
همچو ابری اشک ریزم هایهای
(عاشقانه، تولدی دیگر)
بیت سانسورشده این است:
ای لبانم بوسه گاه بوسه ات
خیره چشمانم به راه بوسه ات
اما فقط احساسات جنسی نیست که در این دو کتاب فروغ سانسور شده است. احساسات شاعر در باره ی مذهب نیز به تیغ سانسور سپرده شده است. دو قطعه ی زیر را بخوانید:

چه روزگار تلخ و سیاهی
نان، نیروی شگفت رسالت را
مغلوب کرده بود
پیغمبران ...
از وعده گاههای الهی گریختند
و بره های گمشده
دیگر صدای هی هی چوپانی را
در بهت دشتها نشنیدند
(آیه های زمینی، تولدی دیگر)
کلمات سانسورشده: «گرسنه و مفلوک»

کسی می آید
کسی دیگر
کسی بهتر
کسی که مثل هیچکس نیست، مثل پدر نیست، مثل انسی نیست، مثل یحیی نیست، مثل مادر نیست
و مثل آنکسیست که باید باشد
و قدش از درخت های خانه ی معمار هم بلندتر است
و صورتش
از صورت ... هم روشنتر
و از برادر سید جواد هم
که رفته است
و رخت پاسبانی پوشیده است نمی ترسد
از خود سید جواد هم که تمام اتاق های منزل ما مال اوست نمی ترسد
(کسی که مثل هیچکس نیست، ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد)
کلمات سانسور شده: «امام زمان»

چنان که پیداست، هیچ کدام از موارد سانسورشده ی فوق در ضدیت با نظام سیاسیِ جمهوری اسلامی نیستند و سانسور آنها به این دلیل صورت گرفته که سانسورچی آنها را مخل یا مغایر با مبانی اسلام پنداشته است. به عبارت دیگر، این سانسورها نه از مقوله ی سانسور سیاسی بلکه از سنخ سانسور ایدئولوژیک اند. این شکل از سانسور معمولاً این گونه توجیه می شود که مردم ایران اعتقادات اسلامی دارند و نشر احساساتی از نوع احساسات شاعرانه ی فروغ فرخ زاد را بر نمی تابند. این توجیه از بنیاد مردود است، به این دلیل روشن که مردم عادی در گفتار خود این گونه احساسات را به وفور به زبان می آورند و بیان آنها را به هیچ وجه توهین به اعتقادات خود نمی دانند. در عین حال، بیمار هم نیستند که با به زبان آوردنِ آنها از نظر جنسی تحریک شوند. افزون بر این، همین که حاکمیت در موارد غیر از اعتقادات دینی با منع رسانه ها از انتشار نظرات مخالف در واقع از بیان عقاید مردم ممانعت می کند (مثلاً در مورد اختلاس های نجومیِ مقامات دولتی یا، اخیراً، در مورد توافق هسته ای) نشان می دهد که حساسیت حاکمیت به بیان احساسات شاعرانه از نوع احساسات فروغ نه از زاویه ی احترام به عقاید مردم بلکه برای جلوگیری از تضعیف مبانی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی است. از اینها گذشته، اکثریت مسلمانان شیعه ی اثنی عشریِ ایران برای بیان اعتقادات دینی و اجرای مراسم و مناسک خود آزادی کامل دارند و خواست آزادی بیان برای آنها در این مورد هیچ موضوعیتی ندارد. به عبارت دیگر، منظور از آزادی بیان آزادی اقلیت ها، اعم از دینی، ضددینی، جنسی، قومی، نژادی و...، برای بیان نظرات خویش است. به تمام این دلایل، سانسور به طور کلی و سانسور ایدئولوژیک بالاخص مغایر با آزادی بیان است و باید از میان برداشته شود. اما راه اساسیِ مقابله با سانسور ایدئولوژیک کدام است؟
اجماع عمومی در میان مخالفان این سانسور آن است که، در کنار تلاش های اصلاح طلبانه برای حذف مسائلی چون مجوز چاپ کتاب و نظایر آن، آنچه راه را به طور اساسی بر این گونه سانسور می بندد جدایی دین از حکومت است. تا آنجا که به سانسور ایدئولوژیک در جمهوری اسلامی مربوط می شود، این سخن درست است. اما مشکل این راه حل آن است که ایدئولوژی را به ایدئولوژی دینی منحصر می کند و به این ترتیب راه را برای انواع دیگر سانسور ایدئولوژیک باز می گذارد. برای نشان دادن این که منظور از انواع دیگر سانسور ایدئولوژیک چیست، کافی است به سانسور در زمان حکومت استالین در شوروی توجه کنیم. آن سانسور نه بر مبنای دین بلکه، درست برعکس، بر مبنای ضدیت با دین و بر اساس مارکسیسم - لنینیسم انجام می گرفت. اینجا دیگر شعار «جدایی دین از حکومت» اساساً موضوعیتی ندارد و برای مقابله با سانسور باید در پی شعار دیگری بود. چه شعاری؟ جدایی مارکسیسم- لنینیسم از حکومت؟ اما اگر این بار به جای حکومتِ دین باوران و مارکسیست - لنینیست ها، حکومتِ فیلسوفان وظیفه ی سانسور ایدئولوژیک را بر عهده گرفت، آنگاه تکلیف چیست و برای مقابله با این سانسور چه باید کرد؟ می گویید: نه، فیلسوف که سانسور نمی کند. بسیار خوب، بخوانید ببینید حضرت افلاطون در این مورد چه گفته است:
«باید از شاعرانی که دربارۀ جهان دیگر سخن می گویند بخواهیم که وضع آنجا را دهشتزا جلوه ندهند بلکه بستایند. چه، اگر جز این کنند سخنشان هم دروغ است و هم برای سپاهیان آیندۀ جامعه زیان آور.»
«پسندیده نیست که شاعران مردان بزرگ را در حالی مجسم سازند که از خنده بی اختیار شده اند تا چه رسد به اینکه خدایان را در چنان حالی نشان دهند.» «اگر بخواهیم در جامعۀ ما نظم و قانون حکمفرما باشد به شاعر مقلد اجازۀ ورود به کشور نخواهیم داد زیرا او میلها و آرزوهای پست را بیدار و فربه می کند در حالی که خرد و اندیشه را ناتوان می سازد و می کشد و از این نظر درست چون کسی است که زمام امور کشور را به ستمگران و فرومایگان بسپارد و نیکان و شریفان را از میان بردارد. چنین شاعری در روح هر یک از افراد جامعه قانونی نادرست برقرار می کند و با ارائۀ اشباح و تصاویر دور از حقیقت جزء بی خرد روح را خشنود می سازد، و این همان جزء است که میان مفهوم بزرگ و کوچک فرقی نمی گذارد، بلکه چیزی واحد را گاه بزرگ می شمارد گاه کوچک، و در نتیجه همواره از حقیقت دور می ماند.»
«ما فقط اشعاری را به جامعۀ خود راه خواهیم داد که مضمونشان ستایش خدایان و تحسین مردان شریف باشد. اگر اشعار دیگر را، اعم از تراژدی و حماسه، به کشور خود راه دهی عنان اختیار جامعه به دست لذت و درد خواهد افتاد و قانون و خرد، که در همۀ زمانها و مکانها بهترین فرمانروایان اند، از جامعۀ تو رخت بر خواهند بست.»
افلاطون بدین سان می خواست در «جمهوری» مورد نظرش آثار هومر یعنی ایلیاد و اودیسه سانسور شوند. او به صراحت از «تبعید» شاعر از این «جمهوری» سخن می گفت و شرط بازگشت او را از تبعید «دفاع از خود با دلیل و برهان» می دانست، یعنی دلیل بیاورد که چرا جهانِ دیگر را دهشتزا نشان داده است، چرا خدایان را در حال خنده (یا گریه) به تصویر کشیده است، چرا عشق را با شهوت سازگار دانسته است، چرا ناله و شیون را، که کار زنان است، به مردان نسبت داده است، و الی آخر . فرق نمی کند که مخاطب این پرسش ها هومر باشد یا فروغ فرخ زاد. فروغ هم باید برای جمهوری اسلامی دلیل بیاورد که چرا خوشه های نارس گندم را با پستان اش شیر داده است، چرا لبان اش را جایگاه بوسه ی معشوق اش دانسته است، چرا صفت های «گرسنه» و «مفلوک» را برای پیغمبران به کار برده است، چرا صورت امید و آرزویش را از صورت امام زمان روشن تر دانسته است. این چراها همه از یک ایده یا الگو سرچشمه می گیرند. این ایده ممکن است دین باشد یا فلسفه یا مارکسیسم. آنچه حکومت های ایدئولوژیک از شاعر و به طور کلی از انسان می خواهند انطباق خود با این ایده است، ایده ای که انسان ها باید به قالب آن درآیند. برای آن که سانسور ایدئولوژیک از میان برداشته شود، این خواست انطباق انسان با یک ایده باید به طور کامل منتفی شود، و این امر نیز فقط با جدایی دین از حکومت ممکن نمی شود، بلکه مستلزم جدایی هرگونه ایدئولوژی (اعم از دین، فلسفه، مارکسیسم و...) از حکومت است. بنابراین، شعار «جدایی دین از حکومت» باید جای خود را به شعار «جدایی هرگونه ایدئولوژی از حکومت» بدهد.

محسن حکیمی - مرداد ١٣٩۴

دِرابا (derabaa)


برگرفته از خبرنامه ی داخلی کانون نویسندگان ایران، شماره ی دهم، مرداد ١٣٩۴.