افق روشن
www.ofros.com

از اتحادیه گرایی تا شوراهای کارگری

نماینده گان کارگران انقلابی - آلمان - ۱۹۱۴-۱۹۱۸

هوفروگه - ترجمۀ زارعیان                                                                                      چهارشنبه ۴ تیر ۱۳۹۹ - ٢۴ ژوئن ۲۰٢٠

زمانی که جنگ جهانی در اول در تابستان ۱۹۱۴ شروع شد، جنبش کارگری اکثر کشورهای اروپایی، پرنسیب های بین المللی خود را رها وحمایت خود را به کوشش های جنگ آفرینی حکومت های خود معطوف کردند. این تغییر سریع و غیر منتظره، بدون اعتراض رخ نداد. در درون جنبش کارگری آلمان آن زمان، گروه سوسیالیست پیشرو انترناسیونال دوم، دو جنبش موازی علیه جنگ رشد کرد؛ اولی در درون حزب سوسیال دموکرات (SPD) شکل گرفت؛ واپوزیسیون دیگر در جنبش قوی اتحادیه ای ظهور کرد. هردوجنبش تلاش کردند تا در میان کارگران سازمان یافته، ایده قدیمی صلح و همبستگی بین المللی کارگری را احیا کنند. اعتراضات در حزب سوسیال دموکرات (SPD) در نهایت منجر به انشعاب در حزب؛ ابتدا به سوسیال دموکرات ها و سوسیال دموکرات های مستقل وبعد تر به سوسیال دموکرات ها و کمونیست ها شد.
   در حینی که انشعاب بین کمونیست ها و سوسیال دموکرات ها، به یک مناقشه طولانی مدت و جهانی تبدیل شد، انشعاب در جنبش اتحادیه ای آلمان، هیچ سازمان جدیدی را شکل نداد که بعد از جنگ ماند گار شود. این دلیل اصلی ای است که، تا حدود زیادی نادیده گرفته شده است. با این وصف٬ می توان گفت که، که این جنبش ضد جنگ اتحادیه ای تاریخا، به مهمی همتای خود در رایشستک(Reichstag)، پارلمان آلمان بود. از یک گروه کوچک مخالف اتحادیه ای شروع و به یک جنبش گستردۀ اعتصابی تبدیل شد، که بعد ها خود را به جنبش شوراهای کارگری تبدیل کرد. جنبشی که هم علیه دولت سرمایه داری و هم علیه بورکراسی اتحادیه ای قد علم کرد.
   در جریان انقلاب نوامبر آلمان ۱۹۱۸، این جنبش همراه با سربازان شورشی و سربازان نیروی دریایی، سلطنت را در آلمان سرنگون کرد، و در نهایت به جنگ بزرگ؛ جنگی که به قیمت از دست رفتن جان میلیون ها انسان انجامید، پایان داد. این جنبش الهام بخش ایده کاملا جدیدی از سوسیالیسم بود، که نه بر قدرت دولت و تمرکزگرایی، بلکه بر دمکراسی توده ای از پایین و کنترل کارگری یعنی کمونیسم شورایی معطوف بود.
   این الگوی سازمان یابی از پایین به بالا، همه ی نظریه پردازان سوسیالیستی را غافلگیر کرد. از شخص میانه رویی مانند کارل کائوتسکی تا رادیکال های چپ نمایی مانند لنین یا رزالوکزامبورگ، همه از این مدل جدید سازمان یابی غاقلگیر شدند. برای چند دهه تصور آنها از سوسیالیسم این بود که سوسیالیسم نقطه پایانی هم به تمرکز تدریجی قدرت دولتی و هم قدرت اقتصادی خواهد بود. اکنون، در میان یکی از بزرگترین بحران های سرمایه داری که تا حالا دیده نشده بود٬ این خود کارگران بودند که این الگوی جدید را نه بر اساس ایده های برنامه ریزی متمرکز اقتصادی، بلکه هدف خودگردانی طبقه کارگر بنا نهادند.

نمایندگان کارگران انقلابی
هدف این مقاله بازگویی تاریخ نمایندگان کارگران انقلابی است، فعالینی که سازماندهند گان اصلی جنبش اعتصابی آلمان بین سال های ۱۹۱۶-۱۹۱۸ بودند. نمایندگان کارگران انقلابی تنها سازمانی بود که ضد جنگ بود، سازمانی که در واقع شبکه ای از فعالان کارگری که مستقیما درگیر متشکل کردن کارگران بودند، بود. تنها در برلین پنجاه تا هشتاد تا از این فعالین کارگری که هر کدام ازآنان به نوبه خود یک شبکه از چند صد کارگر را هماهنگ می کردند و سخن گوی آنان بودند، وهر کدام از این سخنگویان چند هزار کارگر را در کارخانه ها نماینده گی می کردند. تنها کارگران قدیمی اتحادیه عضو این ارگان بودند. نمایندگان کارگران انقلابی و رهبر سیاسی آنان ریچارد مولر (Richard Muller) پیرو پراگماتیسم رادیکال، هدف شان بسیج و رادیکال کردن توده ها بود، اما هرگز فراخوانی عملی که فاقد حمایت اکثریت کارگران باشد را نمی دادند. بین سال های ۱۹۱۸-۱۹۱۶ آنها موفق به ترتیب دادن یک گروه پیشرو (Avant- grade) که سازمانی توده ای بود، شدند که توده ها را به جلوسوق دهند و هرگز پایه شان را در میان تود ها از دست ندادند. در نوامبر ۱۹۱۸ نماینده گان کارگران انقلابی یکی از اصلی ترین سازمانده گان انقلاب آلمان بود و بعد از آن تبدیل به یک نیروی محرکه در درون جنبش شوراهای کارگری شد.

ریچارد مولر و اتحادیه کارگران فلز کار آلمان
نمایندگان کارگران انقلابی انشعابی از کارگران تراش کار در اتحادیه کارگران فلز کار(DMV) شعبه برلین بود. ریچارد مولر رهبر اتحادیه کارگران تراش کار بود که در برابر سیاست های مماشات طلبانه ی سران اتحادیه در سال ١٩١۴ مقاومت می کرد. کارگران تراش کار برلین کارگران ماهری بودند که در مذاکرات اتحادیه ای موقعیت دست بالایی داشتند. این کارگران ماهر صنعتی نه تنها پیگرد مطالبات روز خود بودند، بلکه از کارگران آسیپ پذیری که مهارت کاری کمتری داشتند هم محافظت می کردند. برای نمونه از مطالبات کارگران زن که در طول جنگ به خط تولید کشیده شده بودند حمایت می کردند. ریچارد مولر کارگری بود که از آغاز رادیکال نبود. در سال ١٩١٣ او خودش را یک اتحادیه گرا توصیف می کرد. در مقدمه اطلاعیه اتحادیه در باره هدف شحصی خودش " آموزش، تا آخرین همکار تبدیل به یک مبارز جنگجو شود-رزمنده ای که برای ایده سوسیالیسم مبارزه کند"، بود. ریچارد مولر به منظور تحقق هدف خود که آموزش بود از روش خاصی استفاده کرد. او سیستمی را طراحی کرد که بر مبنای آن از شش نوع مختلف تطبیقی و پرسشنامه ای تشکیل شده بود. این حجم از کارهای اداری برای کنترل و اطمینان از شرکت اعضای اتحادیه بود که معمولا در انجمن های کوچک و با ارتباطات ضعیف در سطح شهر پراکنده بودند.
پرسشنامه های او برایش جمع آوری اطلاعات و رشد آماری در باره ی اندازه ی نیروی کار در هر کارگاه، شرایط کار، متوسط دست مزد و درجه ی سازمان یابی در هر کارگاه منفرد را ممکن ساخت. این روش جدید مولر در گردآوری اطلاعات، یک سیستم حرفه ی ایجاد کرد، که در مذاکرات جمعی اتحادیه مورد استفاده قرار می گرفت. از طریق پرسشنامه ای که مولر تهیه کرده بود، نمایندگان کارگران درک و دانش عمیق تری در باره تجربه تولید و در نتیجه برای فشار به کارفرماها برای مطالبات خود کسب کردند.
با توجه به همه مزایای این روش، کار حرفه ای و تخصصی در اتحادیه گرایی آلمان به معنای بوروکراتیزاسیون بود. از یک طرف سخنان انقلابی و آتشین از سوسیالیسم و مبارزه طبقاتی، از طرف دیگر، مبارزه طبقاتی در جریان بیشتر و بیشتر تبدیل می شد به تقسیم بندیهای اداری ای، که توسط تعدادی انقلابیون حرفه ای و نیمه حرفه ای مانند مولر اداره می شد. با این حال در آن زمان مولر متوجه این تناقض بین آرمان ها و شیوه ها (ideals and the practices ) در اتحادیه اش نشد. این شوک جنگ بود که در نهایت باعث شد که او و دیگران به فعالیت های گذشته خود بازنگری کنند.
شروع جنگ جهانی اول جنبش کارگری اروپا را کاملا غافلکیر نکرد. از شروع قرن بیستم تنش های بین المللی در میان قدرت های اروپایی رو به گسترش بود، و در این اوضاع و احوال در میان احزاب سوسیالیست اروپا بحث و گفتگوها برای اقدامات لازم علیه جنگ بالقوه در جریان بود. کنفرانس های صلح مانند کنفرانس بازل (Basel) در سال ١٩١٢ برگزار و قطعنامه های متعددی صادر شد. اما تمام این کنقرانس ها وقطعنامه های صادر شده، در نهایت صورت ظاهری داشت نه چیز دیگری. هیچ استراتژی و مقاومت مشخصی در مورد جنگ در این کنفرانس ها شگل نگرفت. با توجه به صورت ظاهری تمام این کنفرانس های صلح، برای بعضی ها شگفت آور و برای بعضی ها کاملا شوک آور بود وقتی که حزب سوسیال دموکرات آلمان همراه با بخش عمده ی احزاب سوسیالیست اروپایی نه تنها هیج مقاومتی در مقابل جنگ نکردند، بلکه در عوض در کنار دولت های ملی خود قرار گرفتند. حتی قبل از تصمیم اتحادیه های آلمان دال بر خاتمه دادن بر هر نوع اعتصاب در طول جنگ، حزب پارلمانتاریستی سوسیال دموکرات پشتیبانی خود را از اوراق قرضه جنگ در چهارم اوت اعلام کرده بود. هر چند در مورد آلمان این گونه استدلال شده است که جنگ یک جنگ دفاعی بوده است در نتیجه مشروع، علاوه بر آن، (می گفتند) اگر آلمان در جنگ مغلوب شود طبقه کارگر بیشتر از این متحمل ضرر خواهد شد. در نتیجه باید از ابتدا جنگ مورد حمایت قرار می گرفت.
کارگران اپراتورهای ماشین تراش و شعبات دیگر کارگران فلز کار برلین با این چرخش ناسیونالیستی اتحادیه شان مخالفت کردند. هر چند که این مقاومت کارگران به چرخش ناسیونالیستی اتحادیه شان از روی صلح طلبی یا پرنسیپ های انترناسیونالیستی آنان نبود. مقاومت کارگران علیه تصمیم اتحادیه تا سال ١٩١٦ عمدا به این دلیل بود که نمی خواستند تنها سلاح خود را که فشار بر کارفرمایان بود از دست بدهند. تنها بعد از این وقایع بود که مولر و محفل رفقایش رویکرد رادیکال را اتخاذ کردند. نام " نمایندگان کارگران انقلابی" Revolutionäre Obleute اواخر نوامبر ١٩١٨ انتخاب شد.
نمایندگان انقلابی مانند یک ساختار موازی با اتحادیه کارگران فلزکار (DMV) عمل می کرد. آنها از برلین شروع کردند، جایی که ظاهرا یک کافه غیر سیاسی شبانه ترتیب دادند که جلسات مخفی خود را بعد از جلسات اتحادیه برگزار می کردند- جلساتی که معمولا یا از طرف پلیس یا از طرف اتحادیه چی ها مورد حمله قرار می کرفت. پاول بلومننتال (Paul Blumenthal) یکی از رهبران فلزکار بخش برلین بعدا این گونه در باره چگونکی تشکیل نمایندگان کارگران انقلابی توضیح داد: "در کنفرانس ها مسائل اتحادیه ای مورد بحث قرار می کرفت. اما خیلی زود رفقای در اپوزسیون همدیگر را پیدا کردند و بعدا در هنگام نوشیدن آبجو تجربیات خود را با هم در میان گذاشتند و این آغاز شروع کار نمایندگان انقلابی در برلین بود!" این نشست های رفیقانه در کافه ها تبدیل به جلسات مخفی شد که مولر و دیگر رفقایش شروع به سازمان دادن هدفمند یک گروه مقاومت کردند.

از اپوزسیون تا مقاومت: تشکیلات زیر زمینی
نمایندگان کارگران انقلابی توانست روی سیستم نمایندگی کارگران که قبلا در محیط های کارگری بود بنا شود. امثال مولر و بلومنتال که بخش های اپراتورهای ماشین تراش و جوشکار را رهبری می کردند، برای هر حرفه ای در صنعت، کارگران نمایندگان خود را دارا بودند. هر بخشی یک سیستم نمایندگی در کارخانه های بزرگ داشت که هر نماینده یک نماینده تابع علی البدل داشت که همه آنان در این صنایع به صورت مخفی کار می کردند. این نمایندکان پست های غیر رسمی داشتند که بوسیله اتحادیه تایید شده بود، و تمام این پست ها نه از طرف قانون حمایت می شد و نه حقوقی به آنان تعلق می گرفت و معمولا هم از طرف کارفرما به رسمیت شناخته نشده بود. آنها خط ارتباط بین کارگران اتحادیه و سران اتحادیه بودند. چیزی که بین سال های ١٩١٨- ١٩١٦ اتفاق افتاد، در واقع شورشی علیه رهبری اتحادیه بود که توسط کارگران ونمایندگان پایین اتحادیه فلزکار صورت گرفت.
مولر و دیگر رفقایش شروع به سازمان دادن کارگران انقلابی خارج از کانال های رسمی اتحادیه کردند. واقعیت این گونه بود که یک معتمد کارگری (Steward) کل بنگاه اقتصادی یا حداقل یک کارخانه را نمایندگی می کرد، این معتمدین انقلابی کارگری بعد از مدتی نه تنها توانستند روی هزاران کارگر تاثیر بگذارند، بلکه آنان را نمایندگی کنند. با اینکه سازمان آنان در هر زمان تنها ۵٠ تا ٨٠ عضو داشت. به دلیل این نوع ساختار سازمان یابی، نمایندگان کارگران انقلابی "یک سازمان توده ای که هر کس به آن دسترسی داشته باشد نبود. آنها گروه بسته ای از افراد بودند که تحصیلات و تجربه خاصی در زمینه سیاسی و هم چنین در مبارزات روز اتحادیه داشتند". آنها هم چنین به نفوذ معینی در میان کارگران نیاز داشتند . همانطور که مولر این را بیان کرده است، هر نماینده ای به معنای واقعی یک " پیشرو پرولتاریا" (Vanguard of the proletariat) بود ، (Müller 1924, 161f ).
حرف های ریچارد مولر نباید با درک لنینی از کلمه پیشرو که یک نوع نگاه از بالا به پایین است اشتباه گرفته شود: هر چند که عضوگیری برای نمایندگان انقلابی کارگران محدود بود اما آنان معتبرترین نمایندگان طبقه کارگر آلمان در زمان خود بودند. به این دلیل بود که آنها ریشه های عمیقی چه در کارخانه ها و چه در کارگاهها داشتند، و مطالبات روز کارگران مستقیما از خود کارگران بود و این نمایندگان هرگز توده ها را به اقدامی که خواست کارگران نبود مجبور نمی کردند. در صورت وقوع اعتصاب، کارگران در کارخانه ها از کار دست می کشیدند، حتی بخشی که شاید از شبکه این نمایندگان نبودند. در سال ١٩١٨، در چهارمین سال جنگ، این گروه کارگران انقلابی کاملا توانستند کل ماشین جنگی را نه تنها در برلین که در شهرهای دیگر آلمان فلج کنند.
ترکیب منحصر به فرد این گروه کوچک ریشه دار در میان کارگران، نه تنها کار آمد بود، بلکه خیلی ماهرانه در مقابل عوامل کارفرما و پلیس محافظت شده بودند. بعد از اعتصاب بزرگ در آلمان خیلی از این نمایندگان کارگری به عنوان مجازات به ارتش احضار شدند، اما پلیس هرگز موفق به نفوذ در درون این شبکه نشد.

سوسیالیسم مستقل
در آوریل ١٩١٧ اختلافات در مورد حمایت بیشتر از جنگ موجب شد که در حزب سوسیال دموکرات (SPD) انشعاب شود. مناقشات در حزب سوسیال دموکرات از اواخر سال ١٩١۴ شروع شد، اما همانند اتحادیه ها برای احزاب اپوزیسیون تقریبا دو سال طول کشید که دو باره خود را سازماندهی کنند. گسست نهایی زمانی رخ داد که اعضایی از حزب سوسیال دموکرات که در مجلس قانون گذاری رایشستگ (Reichstag) برای سری دیگری از اوراق قرضه برای تامین مخارج جنگ از رای دادن امتناع کردند، و امتناع آنان موجب اخراج آن ها از حزب شد. در واکنش به این تحریک اعضای اپوزیسیون رایشستگ و پارلمان ایالتی همراه با بعضی از اعضای اپوزیسیون کارگری، حزب سوسیال دموکرات مستقل را تشکیل دادند. مستقل ها یا حزب سوسیال دمکرات مستقل USPD از مجموعه حوزه های اپوزیسیون پراکنده تشکیل شده بودند. در نتیجه این حزب جدید خیلی ناهمگون بود. این حزب ناهمگون شامل هم جناع چپ مانند کارل لیبکنشت و رزا لوکزامبورگ و هم لیگ اسپارتاکیستی شان و هم چنین رویزیونیست های عمده مانند ادوارد برنشتاین که خیلی صریح و آشکار از تجدید نظر در مارکسیسم و تبدیل حزب به یک حزب اصلاح گرا صحبت می کردند، بود. ادوارد برنشتاین و همراهانش هم با انقلاب و هم با جنگ مخالف بودند. کارگران انقلابی عضو حزب جدید مستقل شدند، اما به عنوان مستقل باقی ماندند. آنها هرگز شبکه های کارگری خود را تابع رهبری حزب نکردند، بلکه حزب سوسیال دموکرات مستقل USPD را به عنوان برنامه ی کار برای فعالیت های توده ای grassroots خود مورد استفاده قرار می دادند (Müller 1924, 161f.)

اعتصاب توده ای علیه جنگ
در صورت اعتصاب سیاسی این کارگران انقلابی بودند که این اعتصابات را فراخوان می دادند. این کار کاملا جنبش کارگری آلمان را مبهوت کرده بود، جاییکه تقسیم کار کاملا تعریف شده ای وجود داشت.
طبق سنت تعریف شده، حزب مسئول مسایل سیاسی، و اتحادیه ها تنها به مسایل اقتصادی می پرداختند. کارگران انقلابی اولین کسانی بودند که اعتصاب سیاسی توده ای را وارد سیاست آلمان کردند. قبل از آن تنها در تئوری وجود داشت، که مورد حمایت افراد چپی مانند لوکزامبورگ بود اما توسط مرکز مطرود شده بود. اما حال این معتمدین کارگری بودند که بدون اجازه مقامات حزبی یا اتحادیه، با رجوع به خوده توده کارگر این اعتصابات را سازماندهی می کردند. و این معتمدین کارگری بودند که مستقلانه زمان این اعتصابات را تعیین می کردند. تنها وقتی که برنامه به حالت تعلیق در می آمد آنها از رهبری حزب سوسیال دموکرات مستقل USPD در خواست حمایت می کردند و نه برای اجازه گرفتن. برای مثال، در ژانویه ١٩١٨، این معتمدین کارگری چند نماینده حزب سوسیال دموکرات مستقل USPD در رایشستگ Rikstag و چندین نفر از پارلمان ایالتی را به جلسه ای برای در خواست حمایت از یک اعتصاب انقلابی دعوت کردند. رهبران حزب برای حمایت از این اقدام، به علت ترس از سرکوب یا ممنوعیت کامل فعالیت حزب تازه تشکیل داده شده، مردد بودند. در نهایت رهبران حزب با اطلاعیۀ که تنها فراخوان "اعتراضات" بود موافقت کردند اما مستقیما به موضوع اعتصاب یا قیام اشاره ای نکردند (Muller 1924, 139).8.
سازمان کارگران انقلابی همیشه یک سازمان کارگری بود: تنها روشنفکرانی که در این سازمان پذیرفته شده بودند ارنست دویمیگ Ernst Däumig و گئورگ لدبور Greg Ledbur بودند. دویمیگ Däumig سر دبیر روزنامه اصلی سوسیال دموکرات پیشآهنگ Vorwärts بود که به خاطر موضع مخالفش در حزب سر دبیری نشریه حزب از او گرفته شده بود. لدبور Ledebour یکی از اعضای معروف رایشستگ Reichstag و جناع چپ حزب سوسیال دموکرات SPD و سپس یکی از بنیانگذاران حزب سوسیال دموکرات مستقل بود.
دویمیک Däumig دیر عضو کارگران انقلابی شد، در تابستان ١٩١٨ وقتی که ریچارد مولر به دنبال اعتصاب ژانويه ١٩١٨ برای خدمت در ارتش احضار شد. دویمیک همراه با امیل بارت Emil Barth رهبر بخش لوله کشان اتحادیه فلزکاران، خیلی سریع تبدیل به یک شخصیت برجسته در این سازمان شد. سیر سیاسی کلی که کارگران انقلابی در طول جنگ اتخاذ کردند را می توان این گونه شرح داد: هم رایکال و هم واقع بین. آنها در مقایسه با بقیه رهبران حزب سوسیال دموکرات مستقل چپ تر بودند، کسانیکه شدیدا در مقابل اقدامات اضافی پارلمانی مقاومت می کرند. اما کارگران انقلابی هم چنین با لیگ اسپارتاکوس به رهبری کارل لیبکنشت و رزا لوکزامبورگ هم مخالف بودند. اسپارتاکیست ها خواستار اقدامات مداوم اعتصابات و تطاهرات بودند. اسپارتاکیست ها نه تنها ترسی از رویا رویی با پلیس نداشتند، بلکه به آن خوشامد هم می گفتند. انتظار داشتند که با تشدید و ایجاد تنش اوضاع تبدیل به یک وضعیت انقلابی شود. کارگران انقلابی این نوع تاکتیک ها را مضحک می دانستند وآن را " ژیمناستیک انقلابی" لقب داده بودند: ریچارد مولر این نوع تاکتیک ها را غیر واقعی و اراده گرایانه می دانست که توده های کارگر آن را نخواهد پذیرفت. بخاطر همین اختلافات کارگران انقلابی به اسپارتاکیست ها این اجازه را ندادند که در جلسات عادی آنان شرکت کنند هر چند آنان به طور جداگانه با لیبکنشت و هوادارانش ملاقات می کردند. اما با وجود همه این تفاوت ها هر دو گروه هنگام اقدامات قاطع با هم همکاری می کردند.
کارگران انقلابی سه اعتصاب بزرگ توده ای را سازماندهی کردند. اولین اعتصاب در ژوئن ١٩١٦ در حمایت و همبستگی با کارل لیبکنشت بود که در جریان تظاهرات غیر قانونی اول ماه مه دستگیر شده بود. دومین اعتصاب بزرگ در آوریل ١٩١٨ در اعتراض به کمبود مواد غذایی سازماندهی شد. و سومین اعتصاب سیاسی در ژانویه ١٩١٨ صورت گرفت. در آخرین بسیج عمومی حدودا نیم میلیون کارگر در برلین در آن شرکت کردند، و کمیته اعتصاب نام خود را "شورای کارگری" (Arbeiterrat) نامید، و این شوراها در طول انقلاب آلمان تبدیل به یک مدل شدند. کمیته های اعتصاب عمدتا از کارگران انقلابی تشکیل شده بود، اما در اعتصاب ژانویه آنها نمایندگانی از طرف حزب سوسیال دموکرات مستقل و هم از حزب سوسیال دموکرات را به همکاری برای تاثیر و گسترش بیشتر اعتصاب، به همکاری پذیرفتند. از نظر مقامات نظامی و دولتی این اعتصاب توده ای غیر قانونی (wildcat) مخصوصا در حوزه صنعت نظامی یک هشدار قوی و نشانه ی یک مقاومت جدی علیه جنگ بود. نه اتحاد دولت نظامی با سران اتحادیه و نه سرکوب توده ها و یا احضار کارگران انقلابی به ارتش بعد از هر اعتصاب، نتوانست این جنبش را کاملا متوقف کند. ابتکار همه این اعتصابات همیشه از طرف کارگران انقلابی بود، بخاطر این که هم حزب سوسیال دموکرات مستقل و هم لیگ اسپارتاکوس فاقد شبکه فعال کارگری بودند. این کارگران انقلابی بودند که یک شبکه وسیع فعال کارگری را در کارخانه ها ایجاد کرده بودند.
اسپارتاکیست ها تنها توانستند چند اعتصاب محلی را سازماندهی کنند، و حزب سوسیال دموکرات مستقل هم خودش را به اقدامات پارلمانی محدود کرده بود. در نتیجه، این کارگران انقلابی بودند که مخصوصا بعد از سال ١٩١٧ وقتی که روابط خود را با فعالین دیگر شهرها گسترش دادند و تبدیل به قوی ترین نیروی مخالف در آلمان در طول جنگ جهانی اول شدند.
کارگران انقلابی بخاطر غیر قانونی بودن و داشتن سازمان مخفی دستاورد های خود را اعلام نمی کردند. آنها نه تنها هیچ اطلاعیه ی را صادر نمی کردند بلکه هیچ نوع مدرکی دال بر داشتن روابط و یا اسناد جلسات شان را هم منتشر نمی کردند. آنها فعالت هایشان را خیلی محرمانه انجام می دادند، تنها هفته ها بعد از انقلاب نوامبر سال ١٩١٨ بود که برای اولین بار روزنامه خود را همراه با اسامی شان منتشر کردند. به علت همین کمبود اطلاعات نوشتاری از آنان است که بعدا مورخان در اکثر موارد نفوذ کارگران انقلابی را دست کم گرفته اند. اقدامات علیه جنگ توسط اسپارتاگیست ها و حزب سوسیال دموکرات انجام می گرفت. هر دو گروه علیه جنگ و استقرار دیکتاتوری نظامی در سرزمین مادری مبارزه می کردند. ادبیات غیر قانونی اسپارتاکیست ها و سخنرانی های مستقلیون در پارلمان قطعا تاثیر بیشتری بر افکار عمومی داشت تا کار سازمان کارگران انقلابی، و اساسا نه تنها برای تاثیر گذاری بر افکار عمومی مهم بود بلکه هم چنین برای رادیکال شدن خود کارگران انقلابی بی تاثیر نبود. بدون بحث مداوم با گروهای دیگر و در نتیجه تاثیرات متقابل ، کارگران انقلابی می توانستند اتحادیه چی معمولی باقی بمانند که فی نفسه مخالف جنگ نباشند و فقط تاثیری سلبی روی دستمزدها و شرایط کار داشته باشند.
این درست است که هر سه اعتصاب ی که توسط کارگران انقلابی سازماندهی شده بود ناموفق بود. هر سه اعتصاب پس از چند روز بدون آن که به هیچ خواسته ای برسد در هم شکسته شد. اما هر یک از سه اعتصاب بزرگ تر از اعتصاب قبلی ش بود. اولین اعتصاب با پنجاه هزار کارگر در سال ١٩١٦ در برلین شروع شد، دومین اعتصاب با صد هزار کارگر در چند شهر در آوریل ١٩١٧، و در ژانويه ١٩١٨ حدود هفتصد و پنجاه هزار کارگر در اعتصاب شرکت کردند. بعد از آخرین اعتصاب که بدون هیچ دستاوردی سرکوب شد، کارگران انقلابی تاکتیک های خود را تغییر دادند. در سال ١٩١٨ کارگران انقلابی به منظور انجام قیام مسلحانه در اعتصاب بعدی شروع به جمع آوری سلاح کردند. همه این نقشه ها روی هم رفته الهام گرفته از انقلاب اکتبر روسیه بود.

از اعتصاب تا انقلاب
هم آلمان و هم روسیه قبل از سال ١٩١٧ استبداد سلطنتی بودند و هر دو حکومت ادعا داشتند که جنگ شان برای دفاع از کشور خود است. اما با انقلاب بلشویکی در سال ١٩١٧ همه چیز تغییر کرد، وقتی که لنین صریح تمایل توقف جنگ و شروع مذاکره را اعلام کرد. مذاکرات صلح آغاز شد، اما دولت آلمان با هدف بهره برداری از ضعف های روسیه به منظور تحقق بخشیدن به رویای یک امپراطوری استعماری آلمان در شرق اروپا، مصر بر نگه داشتن اوکراین، قسمت هایی از لهستان و کشورهای بالتیک بود. مذاکرات صلح با ارائه این درخواست ها متوقف شد. در این مرحله از تاریخ مشهود بود که ادعای آلمان در مورد جنگ جهانی هرگز ربطی به دفاع از خود نداشت. حتی کارگران سوسیال دموکرات یا اعضای اتحادیه های با نفوذ مسیحی اکنون به این درک رسیده بودند که صلح ی وجود نخواهد داشت مگر این که ، یک انقلاب سیاسی حکومت سلطنتی و ستون فقرات نظامی ش را سرنگون کند. رویکرد رادیکال در راه بود. حتی پس از قرارداد صلح جداگانه آلمان و روسیه در مارس ١٩١٨ تنش ها بیشتر شد: جنگ در جبهه غرب ادامه یافت و ضمیمه های بزرگ در پیمان صلح برست- لیتوفسک (Brest-Litovsk) به عنوان نشانه ای از تجاوز مداوم امپریالیسم آلمان قد علم کرد. اعتصاب ژانویه ١٩١٨، که تنها چند هفته پس از انقلاب بلشویکی رخ داد، مستقیما به دلیل شکست روند صلح بود. این اولین تلاش برای توقف جنگ خارج از محدوده اعتراض بوسیله قیام شهری بود. کارگران انقلابی می دانستند که این موقعیت تغییر پذیر است در نتیجه خود را برای روزهای آینده آماده می کردند.
بر خلاف انتظار، انقلاب آلمان از برلین شروع نشد. گرچه کارگران انقلابی تنها گروهی بودند که خود را برای قیام مسلحانه آماده می کردند اما این ملوانان ساحلی بودند که آغازگر تحرک انقلاب شدند. شورش در نیروی دریایی در پایان اکتبر ١٩١٨ آغاز شد. فرمان از طرف دریاسالار به ناوگان جهت رویارویی یک جنگ قطعی با بریتانیا صادر شد. ملوانان که فبلا به خاطر قیام سال پیش که سرکوب شده بود رادیکال شده بودند از این فرمان سرپیچی کردند و آن را یک ماموریت انتحاری می دیدند، و این آغاز شورش ملوانان شد. آنها موفق شدند: ناوگان آلمان کاملا فلج شد. در ۴ نوامبر ١٩١٨ شورش که از دریا شروع شده بود به خشکی رسید: ملوانان کیل (Keil) شهر بندری شمال را تصرف کردند و شورای سربازان را برای کنترل شهرایجاد کردند. آنها این تجربه را از شورش قبلی داشتند که اگر این شورش را برای اجرای صلح ادامه ندهند، سرکوب شدید همراه با مجازات اعدام منتظرآنان خواهد بود. قریب به اتفاق ملوانان را کارگران سابق تشکیل می دادند که یا عضو اتحادیه ها یا احزاب سوسیالیست بودند. کشتی جنگی غول پیکر جنگ جهانی اول که به آن لقب "کارخانه شناور" داده بودند، طبق نظر مفسران معاصر تبدیل به نقطه شروع انقلاب شد.
در برلین کارها آن جوری که باید پیش نرفت. در جلسه محرمانه دوم نوامبر، کارگران انقلابی، لیگ اسپارتاکوس و برخی دیگراز اعضای جناح چپ حزب سوسیال دموکرات مستقل تصمیم گرفتند که قیام برنامه ریزی شده در ۴ نوامبر را به تعویق بیندازند. در عوض آن ها می خواستند یک اعتصاب مسلحانه را در یازدهم نوامبر بسیج کنند. دلیل ش این بود که کسی نمی توانست اطلاعات دقیقی در باره ی فضای سیاسی برلین و مهم تر از همه در باره وفاداری سربازان ارائه دهد. کارگران انقلابی می دانستند که هرگز نمی توانند برنده جنگ داخلی در مقابل ارتش فعال و وفادار آلمان باشند. مخصوصا در برلین جایی که حضور نظامی برای حفاظت از ساختمان های دولتی و سایر موسسات متمرکز بود، پیروزی تنها وقتی امکان خواهد داشت که سربازان یا همراه با قیام یا بی طرف باقی بمانند. مولر از این می ترسید که ممکن است اقدام زودرس باعث شکست قیام و در نتیجه منجر به قتل عامی بی سابقه شود (Müller 1924, 173).
کارل لیبکنشت و بخصوص لیگ اسپارتاکوس از تردید مولر ناراضی بودند. لیبکنشت که تازه با عفو از زندان آزاد شده بود بر آن بود که وضعیت را آرام کند، خواستار اقدام فوری شد. اما مولر، امیل برت، و کارگران انقلابی این درخواست را نپذیرفتند. آنها نمی خواستند ریسک کنند، لیبکنشت و رادیکال ها در اسپارتاکوس باید منتظر می مانند. اما وقتی شایعات در رابطه با قیام به برلین رسید نقشه ها باید تغییر می کرد. پس از آن که ارنست دویمیک Ernst Däumig به اتهام خیانت به میهن در هشت نوامبر دستکیر شد، از آن جایی که نکران بودند که در غیر این صورت برنامه هایشان برای پلیس آشکار خواهد شد کارگران انقلابی به نفع اقدام فوری تصمیم کرفتند. هر سه گروه اعلام اعتصاب عمومی را برای روز بعد دادند. واکنش کارگران به اعلام اعتصاب عمومی شکفت آور بود. کارگران خیابان ها را در همه جا به کنترل خود در آوردند؛ نقشه غافلگیری پلیس و ارتش نتیجه داد. تقریبا هیچ مقاومتی صورت نکرفت، اکثریت قریب به اتفاق سربازان بسیار خسته از جنگ و به امید صلح فوری همراه انقلابیون شدند. فرمانروایی سلسله هوهنسوللرن Hohenzollern Dynasty که در پروس از سال ١٧٠١ تا ١٩١٨ و در آلمان از سال ١٨٧١ تا ١٩١٨ حکومت می کردند، در یک روز سقوط کرد.

جمهوری سوسیالیست آلمان
در بعد از ظهر ٩ نوامبر ١٩١٨، کارگران انقلابی در رایشستگ Reichstag ، جایی که جماعت گوناگونی از شوراهای سربازان مشغول بحث بودند، نشستی برگزار کردند. کارگران انقلابی فضای جلسه را بدست گرفتند و شرکت کننده گان در مجمع را برای دادن فراخوانی جهت رای گیری مرکزی از شوراهای کارگران و سربازان با هدف انتخاب یک دولت انقلابی در روز بعد متقاعد کردند. انتخابات برگزار شد، اما کارگران انقلابی موفق به تسلط بر دولت جدید نشدند. به علت آشفتگی و رویداد ناکهانی حوادث انقلابی، اما بیش تر به علت واکنش سریع حزب سوسیال دموکرات SPD، کارگران انقلابی مجبور به پذیرفتن توازن قدرت بین حزب سوسیال دموکرات SPD و حزب سوسیال دموکرات مستقل USPDدر دولت انقلابی شدند.
دو مجلس انقلابی انتخاب شد: هيئت اجرایی شورای برلین و شوراهای نمایندکان مردم. هيئت اجرایی شورا توسط شوراهای کارگران برلین انتخاب شد که به عنوان عالی ترین مرجع انقلابی عمل می کرد تا کنگره سراسری کارگران و سربازان بتواند جمع شود. ریچارد مولر یکی از دو رئيس این شورا شد و کلیه صندلی های حزب سوسیال دموکرات مستقل توسط کارگران انقلابی پر شد. از آن جا که هيئت اجرایی شورا عالی ترین ارگان حکومت انقلابی بود، در نتیجه مولر از لحاظ تکنیکی رهبر دولت جدید اعلام شده ی جمهوری سوسیالیست آلمان بود. اما قدرت واقعی در جای دیگر بوسیله شوراهای نمایندکان مردم اعمال می شد. این ارگان به عنوان دولت موقت عمل می کرد و به طور فزاینده ی تبدیل به ارگان مسلط می شد. ایمل بارث Emil Barth کارگر لوله کش نمایندگی کارگران انقلابی را به عهده داشت، اما او تنها فرد رادیکال در میان شش نماینده دیگر بود. وقتی که تصمیمات لازم و فوری نیاز بود دو همکار بارت از جناح میانه ی حزب سوسیال دموکرات مستقل، با نمایندگان حزب سوسیال دموکرات تشریک مساعی می کردند و اغلب علیه او رای می دادند.
از آن جا که فریدریک ایبرت Frederick Ebert رهبر سه نماینده حزب سوسیال دموکرات (SPD) در شورا، به تدریج بر شوارهای نمایندگان مردم تسلط پیدا کرد، مخصوصا بخاطر این که او و حزبش حمایت خبرگان نظامی، مطبوعات لیبرال، و دستگاه دولت را پشت خود داشتند، دستگاه دولتی که توسط انقلاب از قدرت خلع شده، اما هرگز نابود نشده بود. نخبگان قدیمی امپراتوری آلمان امیدوار بودند که با حمایت شان از سوسیال دموکرات ها، نفوذ مستقلیان و دیکر جریانات رادیکال را کاهش خواهد داد- اقدامی که نتیجه داد. در شورای اجرایی، مولر و اعضای حزب سوسیال دموکرات مستقل نه تنها با سوسیال دموکرات ها، هم چنین با نمایندگان سربازان در نزاع دائم بودند. خیلی از افراد گروه دومی تازه به سیاست کشیده شده بودند، تقریبا هیچ کدام از آنان هیچ نوع دیدگاه سیاسی نداشتند. در هنگامه شک و تردید، آن ها به دلیل این که به افراد رادیکال اطمینان نداشتند، به سمت سوسیال دموکرات ها می رفتند. در نتیجه شواری اجرایی به سرعت فلج شد. قصد تاسیس "گارد سرخ" برای حفاظت از دستاوردهای انقلابی، توسط سربازان و سوسیال دموکرات ها وتو شد- چرخش مرگ بار حوادث- نه تنها مانع انقلابیون درتحکیم بخشیدن به فرایند جاری در طول هفته های بحرانی اولیه شد، هم چنین هر دو حزب سوسیال دموکرات و چپ های رایکال را وقتی که ضد انقلاب اولین حرکت خود را در سال ١٩١٩ شروع کرد، بی دفاع گذاشت. از آن جا که شواری اجرایی خودش را بلوکه کرده بود، برای فریدریک ایبرت Frederick Ebert و حزب سوسیال دموکرات (SPD) آسان شد که کنترل خود بر روند سیاسی را از طریق شوارهای نمایندگان مردم بدست آوردند. در پایان ماه دسامبر ١٩١٨، حزب سوسیال دموکرات مستقل دراعتراض به حمله نیروهای دولتی به انقلابیون و سربازان در برلین، از شوارهای نمایندگان مردم خارج شد. از آن نقطه به بعد، سوسیال دموکرات ها نهادهای انقلابی اصلی را به کنترل خود در آوردند.
علاوه بر این، انقلاب هم از پایین و هم از بالا مسدود شده بود. مجمع ملی شوارهای کارگران که در تاریخ ١٦ دسامبر ١٩١٨ برگزار شد علیه تحکیم سیستم شورایی رای داد و در مقابل تصمیم به انتخابات پارلمانی سراسری گرفت. ریچارد مولر که پیام آغاز به کار مجمع شوارهای ملی را قرائت کرد، شوکه شد که شوارها به از دست دادن قدرت خود رای دادند و مجمع را "باشگاه خودکشی" لقب داد (Engel 1997, 16).. در دسامبر ١٩١٨ سوسیال دموکرات ها اکثریت قریب به اتفاق حتی در جنبش شواریی را دارا بودند، اگر چه که خود حزب ایده شوراهای کارگری را رد کرده بود. اما حزب سوسیال دموکرات مستقل و رایکال ها موفق به متقاعد کردن اکثر کارگران آلمان به پیروی از ایده های شان نشدند. خیلی از کارگران هیچ دلیلی برای حمایت نکردن ار حزب سوسیال دموکرات ندیدند. وقتی که جنگ که باعث انشعاب در حزب شده بود تمام شد، با صرف نظر از ورای این واقعیت که جنگ باعث انشعاب عمیق در جنبش کارگری شد بود هر دو نمایندگان حزب خواستار یک اقدام مشترک شدند. بحران دسامبر ١٩١٨ با موضوع آینده انقلاب هم چنین باعث انشعاب بین کارگران انقلابی و رهبران حزب سوسیال دموکرات مستقل شد و در نهایت کارگران انقلابی در داخل حزب سوسیال دموکرات منزوی شدند. با این حال کارگران انقلابی با اسپارتاکیست ها هم وحدت نکردند و اسپارتاکیست ها در اول ژانویه ١٩١٩ حزب کمونیست آلمان KPD را تاسیس کردند. کارگران انقلابی به کنگره تاسیس حزب دعوت شده بودند، اما وقتی که مذاکره بین اسپارتاکیست ها و کارگران انقلابی بیش از حد انتظار طول کشید، جلسه مختل شد. در انتها هیج توافقی بین آنان صورت نگرفت. جالب است که مولر و کارگران انقلابی با تسلط سندیکالیسم در حزب تازه تاسیس که بعدا تبدیل به مدل حزب لنینی شد، بیگانه بودند. کارگران انقلابی به ویژه شدیدا مخالف ایده تحریم انتخابات مجمع سراسری بودند (Hoffrogge 2008, 96ff ).

جنبش شورایی کارگری
کارگران انقلابی به عنوان بخشی از حزب سوسیال دموکرات مستقل باقی ماندند، اما از خط رسمی رهبری حزب مستقل عمل می کردند. جنبش شورایی میدان جدید فعالیت آن ها بود. در اوایل سال ١٩١٩ این جنبش از مجموع متنوع شوراهایی بیرون آمد که تا آن زمان خیلی ناهمگن و فاقد یک برنامه مشترک بودند. با این که شوراها در طول قیام و اعتصابات توده ی از سال ١٩١٧ وجود داشتند، اما هیچ نوع تئوری متحد کننده کمونیسم شورایی نبود. هم چنین هیچ نوع مباحثی در باره نوع سازمان یابی در میان سوسیالیست های آلمان چه قبل از جنگ یا در طول جنگ وجود نداشت. همانطور که در مورد روسیه ١٩١٧ بود، شوراها خود انگیخته خارج از مبارزه سیاسی تکامل پیدا کردند. سابقه تاریخی و تجزیه و تحلیل های نظری برای تسهیل حرکت به جلو وجود داشت، برای مثال کمون پاریس در سال ١٨٧١ و نظرات مارکس در مورد رویدادهای آن. اما آن نوشته های مارکس در میان ایده های سوسیال دموکرات های آلمان قبل ازجنگ برجسته نبود- آن ها بیشتر سیاستمدار بودند اگرچه نه با ایده ی اقتدارگرا از سیاست، بیش تر آگاهی از واقعیت های رژیم اقتدارگرای امپراطوری، خصومت شگفت آور آن ها را نسبت به هر کوششی که برای پیش برد انقلاب آلمان انجام می شد، توضیح می دهد. ریچارد مولر و ارنست دویمیک روزنامه "شورای کارگری" را تاسیس کردند، و تئوری کمونیسم شورایی را شرح دادند-"سیستم شورایی خالص". این از اولین نظریه های دمکراسی شورایی ، از محدوده شورای یک کارخانه تا شورای منطقه ا ی صنایع در جهت شورای سراسری اقتصاد بود. منتقدان در آن زمان و هم چنین پس از آن نظریات شان را مانند یک طرح واره توصیف می کردند، علیرغم این که این اولین تلاش انقلابیون برای مطرح کردن دیدگاهی منسجم بود، که اداره ی جامعه توسط تولید کنندگان چگونه می تواند به نظر آید.
در بهار ١٩١٩، خیلی روشن بود که شوارهای نمایندگان مردم برای ترویج اجتماعی شدن در صنایع اصلی اقدام زیادی انجام نداده است. ایده اجتماعی شدن در صنایع سنگین و دیگر بخش های بسیار متمرکز اقتصاد انحصاری آلمان نه تنها از طرف هر سه حزب سوسیالیست حمایت می شد، بلکه در میان کارگران سازمان نیافته و دیگر بخش های جمعیت، عمومیت داشت. در نتیجه، مجمع سراسری شوارهای کارگری در ماه دسامبر دولت را موظف به انجام این برنامه ها کرد. هیچ اقدامی صورت نگرفت، با این حال، شوراهای نمایندکان مردم گام جدی در جهت اجتماعی شدن بر نداشت.
عدم انجام هیچ گونه اقدامی، همراه با سیاست های سرکوب گرانه دولت در ژانويه، که قیام برلین را توسط نیروهای نظامی سرکوب کرد باعث ناآرامی های عمده ی در میان کارگران شد. قیام ماه ژانويه به عنوان اعتصاب عمومی آغاز شد که در نهایت منجر به درگیری مسلحانه میان نیروهای دولتی و کارگران مسلح شد. کارل لیبکنشت و رزا لوکزامبورگ رهبران جوان حزب کمونیست آلمان KPD بعد از جنگ به قتل رسیدند. کارگران انقلابی در رابطه با این موضوع در بین خود اختلاف پیدا کردند.
در حالی که مولر با شروع قیام زودرس مخالف بود اما بقیه اعضای گروه که شخصیت های برجسته ی کمیته انقلابی بودند قیام را سازماندهی کردند. با این که انقلابیون شکست خوردند، دولت تقریبا مشروعیت خود را بعد از این حوادث از دست داد و نا آرامی در میان توده های کارگران بالا گرفت. تحت تاثیر این جو، موجی از اعتصابات در بهار ١٩١٩ به وقوع پیوست که مرکز جوش و خروشش در برلین، در منطقه روهر Ruhr و مناطق صنعتی اطراف هاله Halle و مرزبورگ Merseburg بود. موج اعتصاب با قدرت ترین اقدامی بود که توسط اعضای سیستم شورایی برای کمک و ایجاد جنبش سراسری مطرح شد. ایده هایی که در محدوده حوزه کوچک کارگران انقلابی بود و در روزنامه شورای کارکران Arbeiter-Rat منتشر می شد؛ اکنون تبدیل به خواست عمومی جنبش سراسری شد و محبویت فراوانی یافت. تسلیم شهر وایمار Weimar و ایجاد مانع در اقدامات مجمع ملی و اعتصاب ها به نظر می رسید که دوباره این سوال " شوارهای کارگری یا دموکراسی پارلمانی" را زنده کرد؟ اما این اعتصابات دچار همان سرنوشتی شدند که قیام ژانويه ١٩١٩، و تمام تلاش های دیگر برای پیشبرد روند انقلابی، تجربه کردند: آن ها در محدوده ی محلی و نا هماهنگ باقی ماندند که به آسانی می توانست توسط ارتش سرکوب شود.(حوادث غیر هماهنگ که به آسانی می توانست منزوی و توسط ارتش سرگوب شود.) ریچارد مولر و ویلهلم کونن Koenen Wilhelm کمونیست این مشکل را پیش بینی کرده بودند و برای ایجاد هماهنگی سراسری برای اعتصابات جاری به منظور تمرکز قدرت شوراها تلاش کردند، که این تلاش هم ناکام ماند. در حالی اعتصابات در یک منطقه شروع می شد، که در مناطق دیگر درحال فروکش کردن بود. و اگر هم در حال فروکش کردن نبودند، توسط سرکوب وحشیانه خاموش می شد: برای مثال پایان اعتصابات در ماه مارس ١٩١٩ در برلین بیشتر شبیه یک جنگ داخلی بود. نیروهای دولتی که عمدتا از یگان های جناح های راست تشکیل شده بودند، از توپخانه و سلاح های سنگین برای سرکوب در محله های کارکری مانند برلین- لیختنبرگ و برلین- فریدریشاین استفاده کردند. حتی بسیاری از شهروندان غیر مسلح کشته شدند و تلفات بیش از یک هزارنفر بود.

پایان انقلاب: ادغام شوراها
سرکوب وحشیانه جنبش اعتصابی در سال ١٩١٩ تمام امیدهایی را که یک انقلاب مسلحانه می تواند دولت سوسیال دموکرات را سرنکون کند، نابود کرد. پس از خروج حزب سوسیال دموکرات مستقل USPDاز شورای نمایندگان مردم در پایان ماه دسامبر١٩١٩، سوسیال دموکرات ها تبدیل به نیروی اصلی شدند. آنها هرکاری که برای تبدیل رژیم انقلابی به یک دموکراسی لیبرال سرمایه داری، لازم بود انجام دادند. مجمع ملی پیروزی نهایی در این روند بود. در پاسخ به این وضعیت مولر و دویمیک Däumig و اکثر کارگران انقلابی مسیر خود را تغییر دادند.
پس از درک این که پایه گذاری کامل جمهوری شوراهای کارگران غیر ممکن است، آنها سعی کردند که شوراها را درون قانون اساسی جدید به عنوان نهادهای ثانویه ادغام کنند. در این مقطع، کارگران انقلابی، تمام کاراکتر مستقل و منحصر به فرد خود را از دست داد و کم و بیش در جناح سوسیال دموکرات مستقل جنبش شورایی همگانی ادغام شد. در ماه ژانويه در مقطع قیام در تشکیلات انشعابی رخ داد. یک جناح از کارگران انقلابی از این اقدام پشتیبانی کردند اما مولر و دویمیک این تصمیم را وتو کردند، چون هیچ چشم اندازی برای پیروزی نمی دیدند، مرکز اعتصاب تنها در برلین بود و اکثریت کارگران در برلین، گرچه مخالف مبارزه مسلحانه بودند، از این اقدام حمایت کردند. به نظر می رسد که این تفاوت ها پیرامون قیام موجب تضعیف کارگران انقلابی به عنوان یک جمع شد، هر چند دقیقا روشن نیست که آیا در این مقطع این جمع منحل شد یا نه. صرف نظر از این، بسیاری از کارگران انقلابی، به کار با همدیگر چه در شورای اجرایی و چه در جنبش شورایی به طور کلی و یا بعدا در حزب کمونیست آلمان KPD ادامه دادند.
بعد از شکست سال ١٩١٩، جنبش شورایی کارگران به جنبش شوراهای کارگاه یا شوراهای کارخانه تبدیل شد، از آن جا که شوراهای منطقه ای از هم جدا شده بودند. قصد شوراهای کارخانه این بود که کارگران هر واحد صنعتی را نمایندگی کند. قانون اساسی جدید آلمان ١٩١٩، که توسط مجمع ملی تصویب شده بود شامل پاراگرافی در باره شوراهای کارگری بود که در تفسیر در آن باز بود. این قانون در ماه مارس تحت فشار اعتصابات نوشته شده بود، وقرار بود قانونی ویژه، نقشی را که شوراها در نهایت بازی خواهد کرد مشخص کند. مولر، دویمینگ و رفقای دیگرشان با هدف تضمین نفوذ تا حد امکان شوراها سعی کردند، کارزاری برای شوراهای کارخانه به راه اندازند، تا به صورت مستقل از کارفرما، در سطح منطقه ای و ملی مجاز به هم کاری باشند. آنها هم چنین پیشنهاد یک شورای ملی را برای نفوذ نیرومند روی تصمیمات عمومی اقتصادی دولت، ارایه دادند. اما همه این برنامه ها ناموفق بود. قانون نهایی در باره روابط صنعتی، تنها شوراهای موجود در سطح کارخانه ها را قانونی کرد. آنها مجاز بودند که مطالبات کارگران را نمایندگی کنند، اما اعمال کنترل روی تولید را نداشتند. شورای اقتصاد ملی هم ایجاد شد، اما شامل مالکان کارخانه هم بود، که به عنوان ابزار مماشات طبقاتی در نظر گرفته شده بود نه مبارزه طبقاتی. در عمل شورای ملی اقتصاد به ندرت جلسه ای داشت و تقریبا دارای هیچ نفوذی نبود.
اعتراضات علیه این قانون شکست خورد، در طول مناظره پارلمانی روی این موضوع، تظاهرات بزرگ برلین با خواست حقوق بیشتر برای کارگران، با گلوله پاسخ گرفت. ۴٢ نفر کشته شدند اما قانونیت تغییر نکرد. در نتیجه، شوارهای کارگاه تازه متولد شده جمهوری آلمان، به اندام های بدون قدرت و فرعی تبدیل شدند، تقریبا دارای همان حقوقی که شوراهای کارگاه Betriebsräte در حال حاضر در آلمان دارا هستند. آخرین کارزار در این زمینه جنگ روی سیاست های جاری شوراهای کارگاه جدیدا قانونی شده بود. آیا آن ها به صورت خودگردان مانند یک جنبش عمل خواهند کرد، یا این که تابع و مطیع اتحادیه ها خواهند شد- اتحادیه هایی که هنوز تحت سلطه حزب سوسیال دموکرات اند (SPD)؟ ریچارد مولر برجسته ترین شخصی بود که از شوراهای مستقل حمایت می کرد. وقتی که شورای اجرایی با زور در تابستان ١٩١٩ منحل شد، او و تعدادی از کارگران انقلابی یک مرکز مستقل شوراهای کف کارخانه در برلین ایجاد کردند. هدف این بود که نیروهای شوراها را برای جنبش انقلابی آتی جمع جور کند. در اولین کنگره سراسری شوراهای کف کارخانه که در اکتبر ١٩٢٠ در برلین برگزار شد، مولر و هاینریش براندل Heinrich Brandell کمونیست از مدل برلین دفاع کردند، اما موفق به اقناع نمایندگان نشد. شوراها تابع اتحادیه ها شدند. جنبش شورایی در آلمان به پایان رسید.

کارگران انقلابی لنینیست شدند
در طول این رویارویی های مهم، آشکار شد که مولر و تعدادی از کارگران انقلابی سابق به حزب کمونیست آلمان KPD ، تمایل دارند. وقتی که در حزب سوسیال دموکرات مستقل USPD در اواخر سال ١٩٢٠ انشعاب رخ داد، کارگران انقلابی بخشی از جناح چپ بودند، که از " ٢١ شرط " لنین برای عضویت در انترناسیونال سوم، که تازه تاسیس شده بود حمایت می کرند. با این که اکثریت شرط های لنین را پذبرفتند اما یک جناح بزرک در حزب مخالف این شروط بود. این جناح از جناح اکثریت انشعاب کرد و با سوسیال دموکرات ها در سال ١٩٢٢ متحد شد، در حالی که اکثریت جناح چپ در دسامبر ١٩٢٠ به حزب کمونیست آلمان KPD پیوستند.
در سال ١٩٢٠ مولر برای چند ماهی عضو کمیته مرکزی حزب سوسیال دموکرات مستقل چپ USPD بود. بعد از وحدت او رئیس مرکز امور اتحادیه در حزب کمونیست آلمان KPD شد. مرکزی متشکل از شکست خوردگان مرکز شوراهای کارگاه برلین، که بیشترین اعضایش، عضو کارگران انقلابی سابق بودند. این وحدت یک جهش بزرک برای حزب جوان کمونیست آلمان KPD بود. قبل از آن چیزی جز یک حزب کوچک رادیکال که تنها بخشی از کارگران آلمان را سازماندهی کرده بود، نبود. این ادغام نه تنها سیصد هزار عضو جدید برای حزبی که قبلا فقط هفتاد هزار عضو داشت، بلکه اعضای با تجربه ای مانند کارگران انقلابی، با زیرساخت هایی موجودی چون روزنامه ها را برای حزب کمونیست به ارمغان آورد. تنها پس از این ادغام بود که کمونیسم در آلمان به طور واقعی تبدیل به یک جنبش توده ای شد. مولر و دویمیک و بسیاری از کارگران انقلابی با حزب کمونیست آلمان شروع به کار کردند و حتی دویمیک ریاست حزب را به عهده گرفت، اما فقط چند هفته بعد از شروع کار به علت مناقشات داخلی حزب، مجبور به استعفا شد. در ماه مارس ١٩٢١، مولر هم مجبور شد جای خود را به عنوان رییس مرکز امور اتحادیه به دلیل انتقاد از " اقدام ماه مارس" که موجب شکست قیام در منطقه صنعتی در اطراف شهر هاله و لیون شد، از دست بدهد. همزمان با شکست قیام ژانويه ١٩١٩، مولر با فراخوان اعتصابات برای برلین مخالف بود و مقامات حزبی نخواستند انتقاد های او بشنوند.
به شکر مداخله کلارا زتکین Clara Zetkin یکی از اعضای موسس حزب کمونیست آلمان، مولر و سایر کارگران انقلابی سابق مانند هاینریش ملزن Heinrich Malzahn به کنکره جهانی بین الملل سوم دعوت شدند که در تابستان ١٩٢١ در مسکو برگزارشد. زتکین ملاقاتی خصوصی بین مولر، ملزن و لنین ترتیب داد. لنین خیلی مشتاق دیدار مولر و سایر کارگران انقلابی بود و خیلی منتقد شکست قیام مارس که در مقابل کنگره آن را محکوم کرد. نمایندگان طرف لنین را گرفتند و حزب کمونیست گسسته آلمان مجبور شد که قصاوت لنین را بپذیرد. با این حال، در آلمان مناقشات از سر کرفته شد، و این بار مولر و سایر اپوزیسیون از مسکو مورد حمایت قرار نگرفتند. به منظور حفظ یکپارچگی حزب، تروتسکی و لنین هردو جهت خود را تغییر دادند و از رهبری حزب کمونیست آلمان در برابر تعداد رو به رشد منتقدان حمایت کردند. مولر و تعداد بسیاری دیگر مجبور شدند که حزب کمونیست را ترک کنند.
علی رغم این کارهای زشت، مولر هم چنان از لنین حمایت می کرد، حتی در مقدمه کتاب سه جلدی تاریخ انقلاب آلمان که بین سال های ١٩٢۴-١٩٢۵ نوشت از لنین ستایش کرد. این آثار مولر تا امروز هم چنان با ارزش است، بطوریکه یک روایت جذاب از جنگ، ظهور اپوزیسیون کارگری و انقلاب و شکست نهایی آن را به تصویر می کشد. از مولر یاداشت های منتشر نشده بسیاری از جلسات از مجموعه خصوصی اش باقی گذاشته، که صرفا خاطرات محض نیست بلکه تاریخی است. اگر چه آثار مولر کاملا عاری از خطا نیست اما به هر حال برای خواندن جالب هستند. او نه طرفدار سوسیال دموکرات ها بود و نه اسپارتاکیست ها، دو تفسیر خراب کننده که در طول جنک سرد تبدیل به شر شد و تا زمان حاضر تاریخ نگاری در باره انقلاب آلمان را تحت شعاع قرار داده است. فعالیت های مولر به عنوان یک مورخ، به ارتقا سیاسی اش پایان داد. دشوار است که فعالیت های او یا کارگران انقلابی را فراتر از سال ١٩٢١ رد یابی کرد. هسته اصلی گروه کارگران انقلابی که فعالیت های اتحادیه ی را در حزب کمونیست آلمان هماهنگی می کرد با اخراج مولر و دویمیک از حزب منحل شد.

ناپدید شدن کارگران انقلابی
در سال ١٩٢٠ جنبش شورایی به پایان رسید و به نظر می رسد که مفهوم سیاسی کارگران انقلابی جایی در دوران پس از انقلاب ندارد. احزاب سیاسی یک بار دیکر عوامل اصلی سیاست های سوسیالیستی شدند و اتحادیه ها به معامله در امور صرفا اقتصادی تقلیل یافتند. با این که آلمان در حال حاضر بیش از یک حزب سیاسی دارد، دو شرط از سیاست های سوسیالیستی پیش از جنگ تثبیت شده اند: نقش رهبری حزب در جنبش کارگری و جدایی اقتصادی از قلمرو سیاسی.
خود کارگران انقلابی مدت ها پیش پایه های سیاسی خود را از دست داده بودند. در حزب سوسیال دموکرات مستقل، آن ها حفظ همزیستی بسیار سازنده سیاست های حزب و فعالیت های توده ای را مدیریت کرده بودند، اما این نوع فعالیت در حزب کمونیست آلمان که هر روز بیشتر متمرکز می شد، غیر ممکن بود. بعضی از تلاش های بعدی برای شروع مجدد شبکه ای جدید از کارگران انقلابی با یک ساختار مستقل وجود داشت اما این تلاش ها هم به شکست انجامید. در سال ١٩٢٠ تنها تعداد اندکی از کارگران انقلابی با حزب کمونیست آلمان کار می کردند. تعدادی از کارگران انقلابی در گروهای کوچک دیگر فعالیت می کردند و بسیاری دیگر به طور کامل سیاست را کنار گذاشتند. ریچارد مولر یکی از این افراد بود که سیاست را کنار گذاشت و تاجر شد. اطلاعات اندکی در باره زندگی او بعد از سال ١٩٢۵ موجود است، او در سال ١٩۴٣ در گذشت. از بین رفتن مولر با موقعیت برجسته ش به عنوان رهبر دولت و فراموشی او، برابری می کند با سرگذشت خود کارگران انقلابی به عنوان یک تشکل. اگرچه آن ها موجب تغییرات اساسی شدند نه تنها به عنوان طرح واره های سیاست های سوسیالیستی، هم چنین برای ایده خود سوسیالیسم، اما در ایجاد میراثی برای جنبش خود ناموفق ماندند. در حالی که اسپارتاکیست ها توسط نسل هایی از مورخان احزاب کمونیست آلمان و آلمان شرقی جاودانه شدند، تاریخ کارگران انقلابی در میان پانویس های مقالات ناپدید شد.

رالف هوفروگه (Hoffrogge)

ترجمه: امید زارعیان


References


Boebel, Chaja and Lothar Wentzel, eds. 2008. Streiken gegen den Krieg—Die Bedeutung der
Massenstreiks in der Metallindustrie vom Januar 1918. Hamburg: VSA Verlag.
Engel, Gerhard; Gaby Huch, Bärbel Holtz, Ingo Materna, eds. 1993–2002. Groß-Berliner
Arbeiter und Soldatenräte in der Revolution 1918/19, 3 vol. Berlin: Akademie-Verlag.
Hoffrogge, Ralf. 2008. Richard Müller—Der Mann hinter der Novemberrevolution. Berlin:
Karl Dietz Verlag.
______. 2009a. Räteaktivisten in der USPD—Richard Müller und die Revolutionären
Obleute. In Die Novemberrevolution 1918/1919 in Deutschland, ed. Ulla Plener. Berlin:
Karl Dietz Verlag.
______. 2009b. Die wirkliche Bewegung, welche den jetzigen Zustand aufhebt—Sozialismuskonzepte
und deutsche Arbeiterbewegung 1848–1920, PROKLA—Zeitschrift für
kritische Sozialwissenschaft, no. 155, Münster: Westfälisches Dampfboot.
Hottmann, Günter. 1980. Die Rätekonzeptionen der Revolutionären Obleute und der
Links- (bzw. Räte-) Kommunisten in der Novemberrevolution: Ein Vergleich. Thesis,
Göttingen.
Koch-Baumgarten, Sigrid. 1986. Aufstand der Avantgarde. Frankfurt and New York: Campus
Verlag.
Krause, Hartfrid. 1975. USPD—Zur Geschichte der Unabhängigen Sozialdemokratischen Partei
Deutschlands. Frankfurt: Europäische Verlags-Anstalt.
Materna, Ingo. 1978. Der Vollzugsrat der Berliner Arbeiter und Soldatenräte 1918/19. Berlin:
Karl Dietz Verlag.
Miller, Susanne. 1969. Die Regierung der Volksbeauftragten 1918/1919. Düsseldorf: Droste.
Morgan, David W. 1975. The socialist left and the German Revolution—a history of the German
Independent Social Democratic Party—1917–1922. Ithaca and London: Cornell
University Press.
———. 1983. Ernst Däumig and the German Revolution of 1918. In Central European History
15(4):303–331. Cambridge: Cambridge University Press.
Müller, Dirk H. 1985. Gewerkschaftliche Versammlungsdemokratie und Arbeiterdelegierte vor
1918. Berlin: Colloquium Verlag.
Müller, Richard. 1913. Die Agitation in der Dreherbranche. Berlin.
———. 1924. Vom Kaiserreich zur Republik. Vienna: Malik-Verlag.
———. 1925a. Die Novemberrevolution.Vienna: Malik-Verlag.