بروز انحراف راست در مواجهه با خیزش كنونی مردم و جریان سبز
همه چیز از تئوری "جنبش رنگین كمان" شروع شد. جریان سبز با حضور شمار گسترده ای از مردم به راه افتاده بود و افراد و جریان هایی از اپوزیسیون رژیم كه در برابر ابن حركت احساس ضعف می كردند و عملا خود را ناتوان تر و كوچكتر از آن می دیدند كه پرچم مستقلی را بلند كنند و توده های به پا خاسته را به سوی آن فرا بخوانند، كوشیدند به هر طریق با آن جریان همراه شوند. "رنگین كمان" یعنی اینكه ما را هم در صف خود قبول كنید. ما هم هستیم. اما معنی تئوریك جنبش رنگین كمان این بود كه "سبز" جزیی از طیف رنگارنگ جنبش توده های مردم است. این یعنی هم صف قلمداد كردن نیروهای طبقاتی گوناگون (نیروهایی كه بخشا دارای تضادهای آشتی ناپذیر با یكدیگرند) درون یك طیف بزرگ.
تا پیش از بروز خیزشی كه جرقه اش را جدال انتخاباتی میان دو صف از دشمنان مردم زد، خیلی از نیروهای چپ و یا فعال در جنبش كارگری تصویر به ظاهر روشنی از صحنه مبارزه طبقاتی داشتند. اختلافی اگر میانشان وجود داشت، در این بود كه مثلا فلان شعار یا بهمان تاكتیك در جریان یك تظاهرات و تحصن صحیح است یا اشتباه. فلان فرم تشكیلاتی با مبارزات كارگری یا اجتماعی موجود خوانایی دارد یا خیر. فلان قشر را می توان جزیی از طبقه كارگر به حساب آورد یا نه، و امثالهم. خیلی از نیروهای این جنبش معمولا رغبتی به بحث و جدل های مهم تئوریك از خود نشان نمی دادند. تاثیر این مباحث را بر پراتیك مبارزه طبقاتی، از زاویه ترسیم دورنما و تامین جهت گیری و تدقیق استراتژی و تاكتیك های صحیح، درك نمی كردند. و جایی كه زبان به بحث تئوریك می گشودند معمولا در چارچوبی تجریدی و ظاهرا بی ارتباط با گام های پیش پا بود.*
ولی با به هم ریختن اوضاع جامعه و بروز خیزش میلیونی مردم، یكمرتبه سر در گمی فكری در صفوف فعالان چپ و كارگری به دو صورت به راه افتاد: انفعال، كنار نشستن و انتظار از یك طرف یا دنباله روی آشكار و خجالتی از موج توده ای و نیروهای مسلط بر آن از طرف دیگر. در این نوشته، ما از گرایش انفعال و انتظار در می گذریم و مشخصا به گرایش دنباله روانه ای كه می توانیم نامش را اكونومیسم سیاسی بگذاریم می پردازیم.
علت اینكه نوشته حاضر خطاب به هیئت تحریریه "بسوی انقلاب" نوشته شده اینست كه این نشریه طی دو ماه و نیمه اخیر، نمونه بارزی از گرایش بالا را عرضه كرده است. هنوز برای ما مشخص نیست كه "بسوی انقلاب"، نشریه یك طیف است یا ارگان نیرویی كه از یك اتحاد سیاسی و ایدئولوژیك حزبی پیروی می كند. اما این كاملا مشخص است كه سیاست و روح حاكم بر مقالات این نشریه، نشان از گرایش دنباله روی از سیر خودبخودی و اكونومیسم سیاسی دارد.
"بسوی انقلابی"ها از این جا حركت می كنند كه به ناگزیر باید جریان سبز را به رسمیت شناخت ولی با گرایش ها و اقدامات انحصار طلبانه این جریان درون جنبش مردم مبارزه انتقادی كرد. شاید آنان، در ذهن خود دارند تاكتیكی را به كار می برند برای تاثیرگذاری بر آن بخش از مردم كه خیزش اعتراضی خود را به غلط با جریان سبز و رهبران مرتجعش معنی می كنند. اما این ذهنیت یا این نیت، نتیجه ای جز تطهیر جناحی از رژیم نزد توده ها ندارد. به خصوص كه بسیاری از این توده جوان، دارای شناخت تاریخی از ماهیت و تجربه مستقیم از عملكرد سی ساله این جناح و شخصیت هایش نیستند. در چنین چارچوبی، حتی "منتقدانه"ترین پیام ها خطاب به رهبران "جنبش سبز"، از سوی كسانی كه خود را نماینده چپ انقلابی یا پرولتاریای آگاه می دانند، تبدیل می شود به ابزاری برای رنگ و لعاب زدن به ماهیت ضد مردمی این رهبران و پوشاندن تضاد آشتی ناپذیری كه با منافع دور و نزدیك توده های ستمدیده دارند. در نظر بگیرید كه "بسوی انقلاب" و " ندا" در مورد همین ها از عبارت "دوستان ’جنبش سبز‘" (١) یا "عزیزان" (٢) استفاده می كنند، یا از این می گویند كه:
"همین ’خود محوری‘ و انحصار طلبی رهبران ’جنبش سبز‘ همراه با تاریخچه ی رفتارهای دیكتاتوری شان در زمان بهره بری از نیروی سركوبگر حكومتی بود كه ما را بر آن داشت تا حساب خود را از ایشان جدا كرده و به ’جنبش رنگین كمان‘ بپیوندیم." (٣) (تاكید از ما)
معنی جملات بالا هیچ نیست جز این كه نویسندگان "بسوی انقلاب" حداقل تا مدتی با جریان سبز همراه بوده، در جریان كار سیاسی مستقیم با مردم، خود را جزیی از آن معرفی می كرده اند.
نمی خواهیم با پیشداوری و ذهنیگری به نقد نظر و عملكرد "بسوی انقلابی"ها بپردازیم؛ ولی از نوشته هایشان چنین بر می آید كه بر سر شعارها یا خواست هایی كه مستقیما به تقلب انتخاباتی و "رای مردم" مربوط می شود، به درجاتی با مردمی كه در انتخابات ریاست جمهوری شركت كردند و "رای"شان دزدیده شد، احساس همراهی و همدردی می كنند. این برداشت ما از جمله زیر است:
"بنابراین اعلام می داریم كه ’جنبش رنگین كمان‘ به هیچ عنوان ’جنبش سبز‘، خواسته های محدود درون حكومتی و رهبرانشان را محور فعالیت های خود نمی داند و تنها تا زمانی ایشان را تحمل می كند كه در عمل، و در خیابان و تجمع های اعتراضی، با مردم پیش روند." (۴) (تاكید از ما)
معنایش اینست كه نویسندگان "بسوی انقلاب" با كل ماجرای رای دادن و سپس تلاش برای ابطال انتخابات و رای گیری مجدد در این كارزار ارتجاعی و عوامفریبانه، مشكلی ندارند. بلكه دعوایشان با رهبران جریان سبز فقط بر سر محوری كردن اینگونه شعارهاست. به نظر می آید كه "بسوی انقلاب"، آن حكم داهیانه ماركس در مورد جوهر انتخابات در تمامی نظام های طبقاتی استثمارگر را به فراموشی سپرده است كه در این فرایند: "ستمدیدگان فرصت می یابند كه گروهی از ستمگران بر خود، را برای چند سال برگزینند." به همین روشنی! این حقیقتی است كه كمونیست ها چه قبل از برگزاری انتخابات، چه بعد از آن (با تقلب یا بدون تقلب ـ با كودتا یا بدون كودتا) باید به توده های ستمدیده بگویند. اما ظاهرا برای "بسوی انقلاب"، نفس رای دادن از سوی میلیون ها نفر از مردم و سپس نفس دفاع آنان از "رای" خود (بدون توجه به مضمون و چارچوب و اهداف كل این فرایند) اهمیت دارد و بس.
از كنار این مساله نباید به سادگی عبور كنیم. چرا كه "بسوی انقلاب" در شمار جریان های چپ بود كه به تحریم انتخابات ریاست جمهوری پرداخت. پرسش اینجاست كه چه عاملی باعث شده اینك نسبت به شعارها یا خواسته هایی كه در مضمون و ماهیت خود، ادامه همان فریب انتخاباتی است برخوردی جانبدارانه اتخاذ كند؟ مطلب از این قرار است كه تا وقتی شمار عظیمی از مردم به پای صندوق های رای نرفته بودند، "بسوی انقلاب" كارزار انتخابات ریاست جمهوری اسلامی را به مثابه یك طرح و ترفند ارتجاعی افشاء می كرد. ولی وقتی در عمل اثبات شد كه "انتخاب" میلیون ها نفر شركت در انتخابات است، "بسوی انقلاب" به این انتخاب مردم (فارغ از مفهوم ارتجاعی و تاثیرات مخرب سیاسی و روحی اش بر ذهن توده ها) گردن گذاشت. این گردن گذاشتن، بازتاب دركی نادرست از مقوله دمكراسی و مسائل مربوط به قدرت سیاسی است. این درك، نهایتا همه چیز را به سطح آگاهی مقطعی توده ها و تصمیم هایی كه بر این مبنا می گیرند واگذار می كند. این در حالی است كه این سطح از آگاهی، اساسا یك آگاهی خودانگیخته است و كاملا تحت تاثیر و یا تسلط نگرش و سیاست بخش های حاكم و فرادست جامعه قرار دارد. مهم این نیست كه بخشی از این مردم یا به فرض محال همه آنان، تصور می كردند كه با شركت در انتخابات ریاست جمهوری دارند به نظام نه می گویند؛ یا به خیال خود دارند از تضاد و شكاف در بین هیئت حاكمه به سود خود استفاده می كنند و فضای تنفس به دست می آورند. مهم اینست كه شركت در بازی عوامفریبانه انتخابات، به واقع بازتاب سطح سازش، یا سطح توهم، و یا حساب و كتاب كردن بخشی از اهالی در قبال قدرت سیاسی موجود بوده و هست. این كه بعد از اعلام نتایج، بسیاری از مردم با خشم و عصبانیت بسیار از تحقیری كه شده بودند و فریبی كه خورده بودند به خیابان ها آمدند و در این فرایند خونین مبارزاتی، به حصارهای سازش و توهم ضربه خورد، به هیچ وجه به معنی دستیابی توده ها به یك جمعبندی عمیق و پایدار و ارتقاء سطح آگاهی خودانگیخته آنان به آگاهی طبقاتی ـ انقلابی نیست. درست همین واقعیت است كه وظیفه آگاهگرانه نیروهای پیشرو انقلابی و مشخصا كمونیست ها را تعریف می كند و در مقابل سیر خودبخودی امور، نگرش و عمل لنینی "حركت خلاف جریان" و "منحرف كردن جنبش خودانگیخته" را می طلبد. در مقابل جریان یا موج سبز نیز، وظیفه و راهكار كمونیستی هیچ چیز نیست مگر:
ـ خلاف جریان رفتن از طریق افشای ماهیت و اهداف ضد مردمی و بورژوا كمپرادوری رهبران آن،
ـ تشریح علل و چارچوب تضادها و درگیری های درون صفوف دشمنان طبقه كارگر و توده های ستمدیده،
ـ مشخص كردن صفبندی مخدوش شده میان دوستان و دشمنان مردم،
ـ و مهمتر از همه، جلو گذاشتن دورنمای كمونیسم جهانی، طرح جامعه نوین و متفاوت سوسیالیستی، مضمون مناسبات پیشرو و انقلابی به مثابه آلترناتیو نظم
موجود، و ترسیم خطوط اولیه استراتژی و تاكتیك های تحقق چنان جامعه ای.
اما نویسندگان "بسوی انقلاب" راهی كاملا متفاوت را پیشنهاد می كنند:
ــ صحه گذاشتن و توجیه تئوریك تراشیدن برای "هم صف" شدن بخشی از دشمنان مردم با توده های معترض
ــ برخورد انتقادی اما دوستانه با رهبران جریان سبز طوری كه به جنبش عمومی لطمه ای وارد نیاید و به اصطلاح به نفع كودتاگران تمام نشود
ــ تقویت وزنه تشكل ها و نهادهای مردمی در دل یك "جنبش فراگیر رنگین كمانی" و تغییر تدریجی تناسب قوای سیاسی علیه جناح حاكم و به نفع حاكمیت مردمی.
به قول خودشان: "ما باید نهادهای مردمی، از قبیل «انجمن های محلی»، «انجمن های صنفی»، «احزاب سیاسی» و نهادهای دمکراتیک حمایت از حقوق کودکان، برابری زنان، و مذاهب و اقوام و … را بنا کرده و با تشکل دهی و سازمان یافتگی خود و کل جامعه در این نهادها، قدرت سیاسی مردم را فزونی داده و «قدرت سیاسی و اجتماعی» را به منشاء آن، یعنی مردم، برگردانیم." (۵) (تاكید از ما)
بهتر است برای تشریح درك نویسندگان "بسوی انقلاب"، از همین نقل قول به اصطلاح موجه شروع كنیم. این یك درك آشكارا تدریجی و مهمتر از آن، رفرمیستی از تحول سیاسی در جامعه ای است كه تحت یك دیكتاتوری خشن طبقاتی قرار دارد. جمهوری اسلامی طی بیش از ٣٠ سال حیات خود، نقش مركزی نیروی مسلح ضد مردمی و قهر ارتجاعی را در حفظ نظام كهنه را آشكارا به نمایش گذاشته است. شكل گیری همه نهادهایی كه در نقل قول بالا ردیف شده، حتی احزاب سیاسی، بدون توجه به خط رهبری كننده و جهت دهنده (و منحرف كننده) مسیر خودروی جنبش توده ای، و در فقدان یك استراتژی انقلابی و ابزار ضروری برای اعمال قهر طبقاتی ـ انقلابی، نمی تواند یك تحول ریشه ای اجتماعی و سیاسی را به بار بیاورد. نویسندگان "بسوی انقلاب" با مخدوش كردن صف دوستان و دشمنان مردم، در واقع دوری خود از خط رهبری كننده و جهت دهنده (و منحرف كننده) مورد نیاز را اعلام كرده اند. آنان با مسكوت گذاشتن مساله قهر و نقش مركزی قوای مسلح در نظام طبقاتی، نزدیكی خود به برداشت های رفرمیستی و سوسیال دمكراتیك از نحوه تغییرات اجتماعی و سیاسی را به نمایش گذاشته اند. به نظر ما به هیچ وجه اتفاقی نبود كه طی این دوره سه ماهه، "بسوی انقلاب" هیچ توجهی به مبارزه در كردستان (كه خارج از چارچوب تعریف شده توسط جریان سبز قرار داشت) نكرد. و چشم بسته از كنار ٢٨ مرداد كه سالگرد اولین تهاجم گسترده نظامی جمهوری اسلامی به كردستان در سال ١٣۵٧ بود، گذشت. شاید نویسندگان "بسوی انقلاب" در ضمیر ناخود آگاهشان، نمی خواستند گذشته جنایتكارانه كل حاكمیت اسلامی (و نقش برجسته همین رهبران سبز در استقرار و تحكیم این نظام ضد مردمی) را زنده كنند. شاید نمی خواستند به موضوع قهر عادلانه و انقلابی كه همیشه در بررسی تاریخ مبارزات انقلابی در كردستان به میان می آید، نزدیك شوند.
یك مشكل پایه ای دیگر نزد "بسوی انقلاب"، هدفی است كه نه فقط برای مردم به طور عام، بلكه برای خود به مثابه یك نیروی آگاه سیاسی كه قاعدتا باید دامنه دیدی گسترده تر و دورنمایی همه جانبه تر داشته باشد، ترسیم كرده اند. نوشته اند كه:
"هدف مردم «دمکراسی» است. یعنی نظام سیاسی ایکه به ایشان قدرت تعیین سرنوشتشان را بدهد و آزادی های فردی شان را تضمین کند." (٦)
در این زمینه، تنها رسالتی كه "بسوی انقلاب" به دوش خود می بیند، مزین كردن واژه دمكراسی به "دمكراسی مشاركتی" است. اما جوهر دمكراسی مشاركتی مورد نظر آنان، همان چیزی است كه در بالا نوشته اند: نظام سیاسی ای كه به مردم قدرت تعیین سرنوشتشان را بدهد و آزادی های فردی شان را تضمین كند. این چیزی جز دمكراسی صوری مستقر در جوامع سرمایه داری پیشرفته در "دوره های عادی" حاكمیت بورژوایی نیست. سیستم انتخاباتی در این جوامع، شعار "یك شهروند، یك رای"، و مجموعه قوانین مدنی و شهروندی مستقر، هم ادعای بهره مند كردن مردم از قدرت تعیین سرنوشتشان را دارد و هم تضمین آزادی های فردی آنان. تصور ما از بحث هایی كه در گذشته از برخی نویسندگان "بسوی انقلاب" و "ندا" شنیده می شد این بود كه مخالف دمكراسی های مبتنی بر پروسه انتخابات پارلمانی هستند؛ و در مقابل، به شكل های شورایی باور دارند. ولی یك چرخش و تكان بزرگ سیاسی در جامعه ایران، محدودیت دید "بسوی انقلابی"ها از مقوله قدرت تعیین سرنوشت برای مردم را برملا كرد.
"بسوی انقلاب" در تقدیس موج خودانگیخته و در تلاش برای جا انداختن تئوری "جنبش رنگین كمانی" تا آنجا پیش رفت كه به چاپ نظرات زیر پرداخت:
"اپوزیسیون بیرونی رژیم - طیف متنوع کمونیست ها ، سوسیالیستها ، سوسیال-دمکراتها ، مجاهدین خلق ، بخشی از ملی - مذهبی ها ، سلطنت طلبان و فعالین سیاسی مستقل همچون بنی صدر که زمانی فرزند سیاسی خمینی محسوب می شد - در آرزوی انقلابی تمام عیار برای به زیر کشیدن رژیم و ایجاد نظامی
دمکراتیک با خواستهای عدالتخواهانه و برابری طلبانه است." (٧)
قضاوت در مورد تحلیل بالا را به خوانندگان واگذار می كنیم. مختارید كه آن را خوشخیالانه بدانید یا عوامفریبانه. اغراق آمیز بدانید یا تخیلی. به طور كلی مجموعه مقالات این دوره "بسوی انقلاب" بازتاب دنباله روی از خطوط و گرایش های مرتجع و بورژوایی مسلط بر جریان سبز و همراهی و دوستی آنان با موج سبز بود و نشان می داد كه با سر به دنبال توده هایی راه افتاده اند كه خود با سر به دنبال فریب انتخاباتی روان شدند. نویسندگان "بسوی انقلاب" كاری به خط و نگرش مسلط بر حركت توده ها در رای دادن و سپس دنبال "رای خود" گشتن، ندارند. درست همانطور كه كاری به ماهیت طبقاتی دمكراسی ندارند. این روزها همه صحبت شان از دمكراسی به مثابه هدف مردم، و ضدیت مردم با دیكتاتوری است. برای مثال چنین می گویند:
" اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان، متحدانه، در حال مبارزه با دیکتاتوری و کودتاچیان هستند." (٨)
این نهایت ظاهر بینی است! در پشت این كلمات، اهداف و دورنماها و خواسته های گوناگون طبقاتی در بطن خیزش عمومی مردم مخدوش شده است. از نویسندگان "بسوی انقلاب" می پرسیم: آیا منافع واقعی این اكثریت مردم با سرنگونی دیكتاتوری طبقاتی حاكم گره خورده است، یا فقط با كنار زدن كودتاچیان و دیكتاتوری یك جناح از حاكمیت؟ آیا ضدیت با دیكتاتوری، در برگیرنده ضدیت با كل مناسبات ستمگرانه و استثماری اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی هم هست یا خیر؟
این حرف ها در مورد دمكراسی فراطبقاتی (و در واقع خودفریبی و عوامفریبی در مورد دمكراسی بورژوایی) از زبان كسانی بیرون می آید كه با قاطعیت علیه تئوری و پراتیك جمهوری دمكراتیك خلق، جمهوری دمكراتیك نوین، و امثالهم در تاریخ جنبش بین المللی كمونیستی موضع گیری می كنند و اینها را بورژوایی و رویزیونیستی و خلاف منافع طبقه كارگر معرفی می كنند! این حرف ها را كسانی می زنند كه به خط و برنامه كمونیستی برای ایجاد اتحاد انقلابی (و نهایتا ایجاد یك دولت انقلابی نوین) و رهبری آن بر اساس معیارهای روشن و برنامه های كوتاه مدت و درازمدت، به مثابه ابزار گذار به سوسیالیسم و دورنمای كمونیسم جهانی، باور ندارند. جای تعجبی نیست. توهم در مورد دمكراسی "غیر طبقاتی" و توهم آفریدن در مورد حركت و خواست خودانگیخته "مردم" به این دمكراسی، بیانگر یك تفكر مصالحه جو و رفرمیستی بورژوایی است. این تفكر باید هم نسبت به دمكراسی انقلابی توده ها تحت رهبری كمونیستی ابراز نفرت كند. لحن دوستانه "بسوی انقلاب" در قبال رهبران جریان سبز كه در واقع بخشی از دشمنان شناخته شده و دیرینه توده های مردم و نیروهای كمونیست و انقلابی هستند از یك طرف، و لحن پرخاشگر و آنتاگونیستی "بسوی انقلابی"ها در قبال گرایش ها و احزاب چپ انقلابی ضد رژیم از طرف دیگر، دو روی یك سكه اند. احساس می كنیم كه اتحادهای انقلابی و فرایند یكپارچه دمكراسی نوین ـ سوسیالیسم نفی شد تا راه برای ائتلاف و همراهی با هر كس و ناكسی تحت عنوان "رنگین كمان" هموار شود.
البته "بسوی انقلاب" كماكان از واژه ها و عبارات و استدلال های چپ برای تبلیغ سیاست خود استفاده می كند. "بسوی انقلاب" كماكان از "انحصار طلبی" و "سازشكاری" این یا آن چهره سبز به خشم می آید و به این "دوستان/ عزیزان" خرده می گیرد. ولی این برخوردهای "انتقادی" تماما بر متن یك سیاست رفرمیستی، یك رفتار دنباله روانه و اكونومیستی سیاسی، و یك تئوری بورژوایی یعنی دمكراسی مشاركتی فراطبقاتی قرار دارد. این نكته هم به اندازه كافی افشاگر است كه وقتی نویسندگان "بسوی انقلاب"از دمكراسی و دیكتاتوری می گویند، كاری به جنبه طبقاتی این مقولات ندارند. اما وقتی كه می خواهند نیروهای پیشاهنگ آگاه و تشكل های تعیین كننده و ضروری برای رهبری انقلاب اجتماعی را نفی كنند و بكوبند، به بحث هایشان رنگ طبقاتی می زنند! در همین چارچوب هنوز در "بسوی انقلاب" با جملاتی نظیر این روبرو می شویم كه: "انقلاب سوسیالیستی امر طبقاتی کارگران است نه احزاب و فرقه ها." (٩)
در هر صورت، نكات انتقادی كه در این مقاله بر آن انگشت گذاشتیم، ختم كلام نیست. ما معتقدیم كه بحران سیاسی حاكم بر جامعه و خیزش پر شور توده های مردم، همه نیروهای سیاسی و اجتماعی مخالف جمهوری اسلامی را به صحنه آزمونی بزرگ كشانده است. گرایش ها و جهت گیری ها با سرعتی خیره كننده شكل می گیرند. تئوری های به ظاهر مجرد با سرعتی باور نكردنی، نتایج عملی خود را آشكار می كنند. در این شرایط، صحنه مبارزه طبقاتی پر می شود از استدلال ها و توجیه های سیاسی و ایدئولوژیك در اثبات راست روی ها و دنباله روی ها، و نیز چپ نمایی های انفعالی و سترون. "بسوی انقلاب" به راست روی در غلتیده است؛ گروهی دیگر ممكنست با "وجدانی راحت" راه انفعال را در پیش گرفته باشند. خط كمونیستی ـ انقلابی در جریان مبارزه با همین نوع گرایش ها و جهت گیری هاست كه صیقل زده تر و مدون تر می شود. تهیه و ارائه این مقاله كوتاه، فقط گام كوچكی در این راستا بوده است.
نكته ای پس از نگارش متن
در فاصله نگارش و ویرایش این نوشته، با چند مقاله جدید از طرف "بسوی انقلابی"ها روبرو شده ایم كه نشانه هایی از تامل (و شاید تلاش برای تصحیح زیادروی های راست روانه) را در خود دارد. فكر می كنیم كه این بیشتر نشانه كاهش هیجان، و نتیجه فروكش موج بلند اولیه خیزش باشد. به یك معنی، آن اهرم فشار قدرتمندی كه "بسوی انقلاب" را به دنباله روی وادار می كرد یا به رشد گرایش اكونومیستی سیاسی این جریان یاری می رساند، كم اثر شده است. این احتمال هم وجود دارد كه عكس العمل های انتقادی نسبت به مواضع "بسوی انقلاب" از درون و بیرون خودشان، به تامل و بازنگری آنچه گذشت پا داده باشد. یك چیز روشن است. اگر این "تغییر مسیر" بر پایه یك جمعبندی ماتریالیستی و دیالكتیكی از انحراف دنباله روانه و راست روانه صورت نگیرد، و صرفا یك عكس العمل تجربه گرایانه و احساسی باشد، در ادامه راه باید انتظار چرخش ها و تزلزل های سیاسی بیشتر و شاید زیان بارتر را داشته باشیم.
زیرنویس
* در چنین فضایی، بحث و جدل هایی از چند جانب بر سر سیاست و پراتیك اكونومیستی، رفرمیستی و تسلیم طلبی در پوشش دفاع از منافع و مبارزه طبقه كارگر جریان داشت. فراموش نكرده ایم كه وقتی "جمعی از فعالین كارگری" به انتشار یادداشت ها از مطالعه "چه باید كرد" اثر لنین پرداخت، افرادی از این سو و آن سو به اظهار نظر در مورد كلیت یا اجزایی از این بحث پرداختند. در همین چارچوب، با این انتقاد مشخص روبرو شدیم كه چرا به جای عطف توجه به جنبش كارگری، كوشیده ایم با تاكید بر نقل قولی از لنین، اذهان كارگران و فعالین جنبش را به سوی "جنبش عمومی توده های مردم" برگردانیم و آنان را از مساله اصلی دور كنیم؟ به یاد می آوریم كه در یكی از این نقدها، اشكال كار ما را الگو برداری از "چه باید كرد" در زمینه ای معرفی می كردند كه مربوط به دوران گذشته است. یعنی به موقعیت مشخصی كه حزب بلشویك و جامعه روسیه در اوایل قرن بیستم داشت. منظورشان این بود كه شرایط عینی و موقعیت فعالین جنبش چپ و كارگری در ایران امروز، ربطی به وضعیتی كه لنین در آن صحبت از توجه به "جنبش عمومی مردم" كرد، ندارد.
منابع
١) مقاله "از تابستان تا تابستان" به قلم م. مینایی
٢) همانجا.
٣) مقاله "پیشروی جنبش رنگین كمان و تاكتیك های قدیمی حكومتی"
۴) همانجا.
۵) پیام هفتم "ندای سرخ"
٦) همانجا.
٧) مقاله "آینده محمود" به قلم م. مینایی
٨) مقاله "8 مرداد، نمونه زنده جنبش رنگین كمان"
٩) مقاله "درس های خرداد"
جمعی از فعالین کارگری (jafk)
١۵ شهریور ٨٨
kargaranfa@gmail.com
jafk.blogfa.com