اگر چه موارد زیر به طور مطلق از هم تفکیک پذیر نیستند.اما ضروری است به هر کدام از مختصات اشاره گردد.
١-اقتصادی:وضعیت اقتصادی طبقه کارگر ایران جدا از وضعیت طبقه کارگر جهانی و کارگران کشورهای پیرامونی نیست.از آنجایی که سیستم اقتصادی امروز، جهانی عمل میکند.این عملکرد جهانی،تأثیرات خویش را بر اقتصاد این طبقه نیز به جای گذاشته است.نئولیبرالیسم با طرح و اجرای اقتصاد بازار آزاد وکوتاه نمودن دست دولتهای کینزی،دستان سرمایهداری بازار آزاد را برای غارت نیروی کار و منابع اقتصادی کارگران و ستم دیدهگان را باز گذاشته است.تشویق و همگامی صندوق بینالمللی پول با سرمایهداران ایران نیز رشد این شیوه کارکرد را به اثبات میرساند.قطعا" در این سازوکارها تلاشهای موفقی را به سر انجام رساندهاند.برای تعدادی از کارگران یک سری تضمینها و قرار دادهای پیمانی را باز گذاشته و از سوی دیگر برای تضمین سرمایهداری بازار آزاد و پایهریزی عدم انسجام کارگری و سرکوب راحتتر کارگران،قراردادهای سفید امضا،همراه با تقصیم کارگران در اختیار پیمانکاران جزئی و کوچکتر را به اجرا گذاشتند.با این عمل بنا به ضرورت و نیاز سرمایهداری،انشقاق جدی را میان کارگران را فراهم آوردهاند.همگام با سرکوب، برای بخش دیگری از کارگران نیز توجهاتی نمودهاند.البته در بخشی از آنها با افزایش سطح دستمزد ناچیز نسبت به اکثریت دیگر کارگران که از سیاستهای نئولیبرالیسم نشأت میگیرد تأثیر منفی خود را بر طبقه کارگر را گذاشته است.اگر چه این اضافه سطح دستمزد به اندازه سطح دستمزد استاندارد جهانی نیست.اما همین که موجب جدایی میان کارگران شده،فاز مثبتی برای سرمایهداری را به جای گذاشته است.از سوی دیگر تحریم اقتصادی نتیجه تناقضات سرمایهداران برای غارت نیروی کار ومعادن،با وادار نمودن حاکمیت کنونی به پذیرفتن ترتیبات امنیت منطقهای اروپا و امریکا به بهانه مسئله اتمی سازی،
بحران ساختاری وسیاستهای غلط در این راستا،سبب رکود اقتصادی،ورشکستگی در بخشی از تولید،شرایط بحرانی شدیدی برای کارگران را فراهم نموده است.دستمزدهای زیر خط فقر برای اکثر کارگران یدی وفکری و پیشرفت آن به مغازهداران و دستفروشان و خردهسرمایهدارن در حال ورشکسته وضعیتی وخامتبار را موجب شده است.نتیجه این بحران،بیکاری عمومی بیش از حد قلب جامعه را در هم فشرده است.آنهایی که مسنترند تعطیلی کارخانهها و پروژهها و غیره تهدیدشان میکند.واین تهدید بسیار جدی بوده زیرا بسیاری از این کارگران با اینکه سابقه طولانی کار داشتهاند اخراج و یا در معرض اخراج هستند.شگفتآور نیست هنجار واقعی سرمایهداری ایران خود را در تولید انبوه اعتیاد،دزدی،فحشا،قتلهای متنوع،بیماریهای روانی متعدد،خودکشیها،انباشت زندانها از مجرمین جرایم مختلف نمایان وعریان مینماید.امید به فردای بهتر از نسل جوان ربوده شده است.کلیت جامعه ما از این بابت در اضطراب و افسردهگی به سر میبرد.گفت و گوهای روزانه ٩٩% مردم حول مسئله گرانی،تورم،و دردهای مزمن این شرایط میچرخد.سرکوب و وضعیت بیکاری وحشتناک مفری شده برای سرمایهداران که هر نوع قرارداد و یا بی حقوقی آشکار و پنهان را بر طبقه کارگر تحمیل نمایند.کارگران اکنون این وضعیت را با گوشت و پوست و استخوان درک میکنند.اما به اندازه کافی متحد ومتشکل نیستند تا نه به صورت پراکنده بلکه اعتراضات وسیع داشته باشند.دلایل این بسیارند،مهمترین آن عدم شرایط دمکراتیک برای ایجاد فضای آزادانه انتخاب در هر مسئله کارگری و تشکلات آن است. سوای موارد فوق از نظر اقتصادی وابسته شدن کل طبقه کارگر به بانکها تراژدی خاص خود را به نمایش میگذارد.با توجه به بحران موجود و عدم جوابگویی به نیازهای اساسی زندگی همچون تهیه مسکن،ماشین،اجاره مسکن،پوشاک،وسائل مختلف خانگی و برقی،مخارج تحصیل، کارگران مجبور به تن دادن به گرفتن انواع وامهای مختلف با بهرههای سنگین میشوند.این عمل طبقه کارگر را شدیدا" وابسته به دم و دستگاههای مربوطه نموده در نتیجه در کم کردن تحرک طبقاتی برای ابراز خواستههایش مؤثر بوده است.در این وضعیت از دست دادن هر شغلی به معنای واقعی خود نابود شدن آن خانواده کارگری محسوب میشود.محافظه کاری شدید کارگران برای ابراز جدی خواستههایشان از این نوع موانع سرچشمه میگیرد.با این مانع بزرگ که وجود ارتش بسیار زیاد و میلیونی بیکاران نیز برآن اضافه شود.و عدم اتحاد کارگران شاغل و بیکار و عدم وجود صندوق قدرتمند سراسری کارگران برای دفاع اقتصادی از خود، حرکت طبقاتی و سراسری را با مشکل مواجه ساخته است.
کارگران که عملا تولید کنندهگان اصلی و مسلط جامعه هستند.هیچ نقشی در اداره ساختار نظام سرمایهداری ندارند.در هیچیک از تصمیمات اقتصادی سیاسی،اجتماعی و غیره اجازه دخالت به آنها داده نمیشود.در سهجانبهگرایی نیز همیشه منافع سرمایهداران تامین میگردد.برای همین است به میل و اراده سرمایهداران سطح دستمزدهای زیر خط فقر تعیین میشود.
٢ـ سیاسی:در هم ریختگی سیاسی در این جا معنی خاص خویش را آشکار میسازد.اگر پلاتفرم نئولیبرالیسم با یک ساختار سیاسی ظاهر فریب دمکراسی سیاسی تزئین است.اما در ایران این عمل اگر چه از نظر اقتصادی صندوق بینالمللی پول را راضی نموده،اما هر گز نخواسته از نظر سیاسی آن نیم بند دروغین عمل سیاسی روی دهد.پاشنه آشیل سیاسی این معرکه با دیکتاتوری خاص نوع دوران این کشورها ظهور دارد.یعنی حاکمیت مطلق سرمایهداری بی پرده برهمه عرصههای سیاسی،ظاهر فریبکارانه لیبرالیسم و نئولیبرالیسم در این کشورها خود را نمایانده است.هر گز نئولیبرالیسم جهانی به طور واقعی نخواسته رونقی به همان نیم بند دمکراسی سیاسی خویش در این کشورها بدهد.به خاطر منافع خود، غارنشینترین تفکرات را که متأسفانه زمینه تاریخی آن در میان کارگران وجود دارد.علیه نیروهای پیشرو کارگری به کار بسته است.زیرا با اندک فضای باز سیاسی همه معادلات غارتگرانه آنها به هم خواهد خورد.متاسفانه زیر سیطره چنین وضعیتی سیاست دفاع طبقاتی هنوز در میان کارگران نهادینه نشده است.برای همین است که هر سیاست غیر کارگری میتواند به جای این طبقه مانور دهد.
٣-فرهنگی:یگانه رفتار و منش و ادبیات و گفتمان و تز سرمایهداری در باب اشاعه فرهنگ، منفعت خصوصی تا آخرین درجه رشد آن است.فردیت مطلق و منافع فردی جزء لاینفک برای ماندگاری مالکیت ویرانگر این سیستم است.فرهنگ اجتماعی و دفاع از حقوق عمومی جایی در اینجا ندارد.کارگران و ستم دیدهگان در محاصره این فرهنگ و شیوه و روش آن هستند.اگر چه حالت مسلط آن بر کلیت جامعه محرض است.اما روش فرهنگ کنونی سرمایهداری پوشاندن و پنهان ساختن فاصله طبقاتی و انکار موجودیت طبقه کارگر با انواع ترفندهای فرهنگی است.نگاه به او نگاه فرهنگی،به قشر و طبقه سرکوب شده است.متاسفانه تحت چنین فشارهای تاریخی،فرهنگی سرمایهداری،طبقه کارگر نتوانسته شکلی منسجم و عملی از کار فرهنگی جمعی قدرتمند را ارائه دهد. عدم حضور فرهنگی کارگران که همانا اتحادحول منافع مشترک انسانی است مجال ادامه فرهنگ مسلط را تداوم دیده است.
نتجه موارد فوق:
١-از نظر اقتصادی:ما کارگران باید بدانیم و برایمان نهادینه گردد.این شیوه و روش تولید سرمایهداری در تضاد با نیروی کار انسان بوده،هر گزخوشبختی،آرامش،به همراه ندارد.عملا همه ما باید این شیوه تولید را بشناسیم.زیرا در این شیوه تنها هدف و نهایی فقط سود،است.این سود و ارزش اضافه به چه قیمتی برایش به وجود آید،مهم نیست.اهمیتی ندارد انسانها استثمار شوند.زمین و حیات وی به خطر بیافتد.مهم نیست برای کسب سود جنگهای وحشتناک و کشتارهای وسیع با متحجرترین تفکرات متعدد به وجود آید.
چنان تبلیغات وسیعی نمودهاند.که این روش تولید ازلی و ابدی جلوهگر شود.وما محکوم به پذیرش بی قید وشرط آن باشیم.به همین خاطر وقتی ما کارگران مطالبات کارگری مثل اضافه دستمزد و رفرم اقتصادی را در خواست میکنیم و میخواهیم دردهایمان کمتر شود.نباید فکر کنیم در چهار چوب این تولید باز هم دچار مشکل نمیشویم.ابدا اینطور نیست.هر چند باید برای خواستههای روزانهمان هر روز در جنگ برای به دست آوردنشان باشیم.باید برای تدارک آینده فرزندانمان و انسانهای هم نوعمان برنامه دراز مدت داشته باشیم.باید آگاه باشیم تغییر روش تولید کنونی که سود طلبی است.میتواند به تولید اقتصادی برای رفع نیاز های واقعی انسان تبدیل شود.به راستی هیچ چیزی از جاهای نامعلومی برای ما به وجود نیامده اند.ما خودمان شیوه اقتصاد و شیوههای متعدد فکری را خلق نمودهایم با علمی که امروز سراسر جهان را در بر گرفته،میتوانیم تغییر ساختاری تولید ،توزیع و مصرف درست را ایجاد کنیم.به هر میزان که ما یاد بگیریم و در ما نهادینه شود.برای اینکه آینده زمین و انسان وکل موجودات در آن فرجام خوبی داشته باشند.باید شیوه تولید سود پرستی را به شیوه تولید برای رفع نیاز را حداقل در ذهنهایمان حک کنیم.زیرا با چنین درکی زودتر به مقصد رهایی و آزادی میرسیم.اگر این را یاد نگیریم همین شیوه تولید اقتصادی با خشونت بیشتر و کارکردهای منفی،بربریت را تداوم میدهد.و هر روز به این بربریت روشهای ستمگرانه تازه میافزاید.تا آن زمان تغییر، باید هوشمند بوده و از نظر مالی بایستی متکی به صندوقهای مالی خود باشیم.زیرا با تشکل و اتحاد و قدرت مالی خود موفق خواهیم شد.
٢-سیاسی:راستی کدام سیاست دارای اعتبار است و میتواند برای ٩٩% شور و شوق و فضای باز نفس کشیدن را به همراه آورد.
آیا این سیاست که متعلق به سرمایهداران است و میگویند من به شما آزادی میدهم تا به من رأی بدهید.پارلمان و دولت برایتان تعیین میکنم تا سرمایهام حفاظت شود. ارتش و پلیس و غیره برایتان درست میکنم تا از من حمایت شود.سرمایه و معادن را در دست خود میگیرم ، که به من رأی بدهید.دمکراسی را گونهای پیریزی میکنم و آن را چنان سیاسی خواهم کرد که نهایتا برای من سرمایهدار منفعت داشته باشد.آری همه دیکتاتورهای جهان نهایتا از سرمایهدار حمایت میکنند. همه دمکراسی خواهان سیاسی دنیای سرمایهداری،جهان را برای سرمایهدار میخواهند.پس با این قرائت نظام سرمایهداری،عرصه سیاست دمکراسی اجتماعی و تحولات دمکراتیک و افق آن برای ٩٩%کجاست.کو چرا در حاکمیت این پایان تاریخها،آن را نمیبینیم.اگر هم در کشورهای امپریالیستی اندکی به چشم میخورد پشتوانه ٣٠٠ سال مبارزه کارگران را با خود داشته است.که بعد از شکست سرمایهداری دولتی شوروی سابق و به بهانه دروغین شکست سوسیالیسم، بسیاری از دستآوردهای طبقه کارگر را مورد حمله قرار دادند.زیرا آن پز رفاهی که در قبال شوروی گرفته بودند باز هم اغواگرانه بود.آن،تنها حقالسکوتی بود که بتوانند موقتا صدای کارگران و اعتراضات آنها را کاهش دهند.اکنون بسیاری از مطالبات گذشته از آنها گرفته شده است.و شاهد افزون شدن موج بحران ساختاری در اکثر آن کشورها هستیم.پس از نظر سیاسی نباید چشم انتظار دست آنها باشیم.زیرا خود در مخمصه بحرانشان گرفتار شدهاند.و از پاسخ به مطالبات کارگران کشورهایشان نیز عاجزند.ما نباید گول حیلههای متعدد سیاسی آنها را بخوریم.کسی چراغ آزادی،رفاه،خوشبختی را برای کارگران خود را نمیخواهد.آیا برای ما آزادی،رفاه و خوشبختی را میآورد؟قطعا"سیاستهای آنها و دمکراسی آنها حول سیاست ثروتمندان میچرخد.سیاستمداران کارگر،رهبران کارگری،فعالین کارگری و همه کارگران اگر واقعا" میخواهند تغییری برای انسان به وجود آید.بایستی با احساس مسئولیت دقیقتر خود را در این جبهه طبقاتی نمایان سازند.سیاستهای کور،جبههبندیهای کودکانه و غیر موءثرو تفرقهافکنانه،نمیتواند در قبال هجوم حساب شده تاریخی،سرمایهداری موءثر افتد.طبقه کارگر و فعالین این طبقه بایستی دارای پرنسیپ واقعی کارگری باشند.صبر،آگاهی،و زیرکی،همه چیز مثبت را برای همه خواستن،سیاست دفاع از منافع جمعی کارگری،امر و پروسه سیاسی مبارزه کارگری را آسانتر میکند.متاسفانه طبقه کارگر به واسطه سیاستهای حاکم سرمایهداری نتوانسته است.انتخاب واقعی و سیاسی خویش را در عرصههای مختلف داشته باشد.حتی نتوانسته به مانند کشورهای امپریالیستی فضایی اندک سیاسی داشته باشد.تا با همان حداقل،تشکلات و سخنگویان واقعی خود را داشته باشند.به همین خاطر اگر هم سخنگویان و احزاب و گروههایی پدید آمدهاند.تا کنون همه آنها براستی نتوانستهاند فضایی مطمئن سیاسی با پرنسیپ را در درون طبقه کارگر ایجاد کنند.اما به هر حال تحت هیچ شرایطی حتی از روی کوچکترین سهلانگاری کارگران و فعالین کارگری نباید اغوای سرمایهداریهای رنگارنگ غربی و غیره شوند.ویا برای لحظهای هم نباید تردید داشته و سایه آنها را تقبل کنند.و باعث خدشه استقلال طبقاتی شود.
تعدادی از سخنگویان در بر خورد با تفاوتها و یا نگرشهای مختلف،در تحلیل و تبیین گفتههایشان ملاحضات سیاسی سالم را نیاموختهاند.به همین دلیل به زیر چتر سایه گفتمانهای توهم انگیز،کور،بی اثبات کشیده شدهاند.اگر گذری به مقالههایشان در سایتهای مختلف داشته باشیم.عمق ضعف این نوع گفتوگوهای غیر علمی،غیر تئوریک،ضد متدولوژی کارگری را خواهیم دید.اساسا" این نوع گفتمانها در بسیاری مواقع به فضایی ماورایی و توهمانگیز،تهمتهای ضد اخلاق کارگری و انسانی و ایجاد جوی نامطمئن تبدیل شده است.
خود بزرگبینی،همه کارکردهای طبقه کارگر را به خود اختصاص دادن،جهت گرفتن مدالهای مختلف از جناحهای متعدد و سطح پایین زرد سرمایهداری ،نقطه ضعف تعدادی از این سخنگویان است.بزرگنمایی جناح و حزب و فرقه خویش،سکتارستی عمل کردن،توهین به فعالین کارگری و کارگران غیر هم کیش خویش به جای نقد سالم، به حساب نیاوردن حق اقلیت برای راهیابی به پیروزی و عدم پذیرش حق انتخاب به اقلیت،عدم پرداخت به تئوری سالم،کم بها دادن به نیروی مستقل طبقاتی ضد سرمایهداری، سیاستهای مشکلسازی را برای طبقه کارگر ایجاد نموده است.
کارگران و فعالین کارگری،سخنگویان منتخب یا غیر منتخب،کارگری اگر میخواهند.در این جنبش سهمی مثبت داشته باشند.بایستی سیاستی شفاف،سالم،توانا،پرانرژی،توأم با عشق به همه کارگران را دنبال کنند.امور شخصی و گاها" بی ارزش،صحبتهای درونی و خصوصی،و یا حتی ضعفهایی که میشود با برخورد صحیح و سالم به سازندگی کشاند،در بیانات و اطلاعیهها نباید گنجانده شود.بحث سالم تئوریک،دیالکتیکی با فرضگرایی و یا فلانی چنین گفت و چنان گفت،فلانی بهم فحش داد و غیره آسمان تا ثریا فرق دارد.نشستن بر فرمان سیاسی لازم و سالم و قدرتمند،آگاهی و پر نسیپ کارگری را میخواهد.که ضرورت دارد ما کارگران به سوی آن کشیده شویم.اگر فضای سیاسی خوبی ایجاد نمودیم به یقیین،کارگران سخنگویان با تجربه،پر مهر و صداقت و با حس مسئولیت ساز را خلق خواهد کرد.دیگر هر کسی من را به جای طبقه الحاق نخواهد کرد.
مسئله دیگر برای گذر به سیاست سالم نقد و نقدپذیری اصولی است.هیچ کارگر یا سخنگویی نباید متوهم این موضوع باشد.که نباید به سخنگویان و یا منتخبین کارگران، چنانچه خلافی ضد طبقاتی و علارغم منافع کارگری،خرده و نقد گرفت.آنها نباید تصور کنند با این عمل مصونیت و فرار از نقد برایشان ایجاد شده است.نباید فرضشان بر این باشد چون با خون دل خود و هم طبقهایهایش به یک چهره جهانی تبدیل شده وبال گردن کارگران شود.و شش دانگ خود را بالاتر از دیگر کارگران تصور کند.و مانند کارگران یقه سفید رل بازی کند.و خود را از هم طبقهایهایش جدا کند.نباید در کیش شخصیت گم و گرفتار آید.کارگران نیز باید هوشیار بوده اگر کسی با هر عنوانی علیه منافع طبقاتیش موضع گرفت نباید در برابر نقد جدی و علمی و انسانی مصون بماند.
کارگر امروز باید دانسته باشد کار کارگر به هیچ عنوان بتسازی نیست تا برای همیشه در برابرشان سجده بگذاریم.و قرار نیست چون ما انتخابشان کردهایم.امتیازات ویژهای فراتر از ما شاملشان خواهد شد.ما که نمیخواهیم اریستوکراسی کارگری ایجاد کنیم.اگر سخنگویانی تا کنون چنین انتظاری داشتهاند و یا کاسبکارانه با آنها بر خورد شده است.و یا خود به آن دامن زدهاند قطعا" این شیوه رفتار و بینششان باید مورد نقد وافشا گردد.زیرا آنها نیز به پس مانده سرمایهداری تبدیل خواهند شد.و خود نیز بهتر بدانند در صورت گزینش چنین روشهایی از چشم کارگر همجوارش پنهان نخواهد ماند.نمونههای آن در تاریخ بسیارند.زمانی که دولتیان و حزبیان در شوروی سابق امتیازات ویژهای برای خود قائل شدند،جدایشان با طبقه شروع میشود.
سیاست عمومی و موءثرکارگری دمکراسی اجتماعی است.احزاب و گروهها و گرایشات متفاوت و مختلف باید چنان باشند که خود در آن دریا حل شوند.زیرا طبقه تا به آخر انقلابی طبقه کارگر است.احساس جدایی در عمل و رفتار و بینش از طبقه برای پیشروان بایستی به صفر درجه خود برسد.سالم بودن،قدرت سیاسی طبقاتی داشتن تنها در گرو و نوشتن برنامههای مختلف با تاکتیک و استراتژیهای گوناگون نیست.امروز هر سیاسی کار کم تجربهای نیز میتواند یک شبه برنامه بنویسد.تعهد به برنامهای که حاوی خلعیت 1%سرمایهدار به نفع ٩٩%است بسیار حائز اهمیت است.و نگفته نماند سیاست دقیق و سالم و بینش کارگری به افزایش تعداد نفرات احزاب و گروهها نیست.چه بسا اگر وضعیتی چنین باشد و تعداد زیاد شود خیلی عالی است.اما اگر نباشد اقلیت باش وکیفیت داشته باش تا در آینده موفقتر پیشروی حاصل شود.
سیاست کارگری، سکوت در قبال کارکردهای مختلف جناحهای متعدد سرمایهداری را در جهان جایز نمیداند.ما نیاز به نقد تئوریک روزانه علیه جناحهای مختلف سرمایهداری داریم. ترجیح منافع موقت حزب،جناح،گروه خود را به منافع طبقاتی سیاست واقعی کارگری نیست.نباید گرفتار منافع موقت اردوگاه نشینی باشیم.و چشمان خود را برکار کردهای استثمارگرانه سرمایهدار ترک،عرب،فارس،کرد .....غیره ببندیم.و هر روز تحت سیاستها و تابع دستورالعملهای آنها باشیم آنگاه پز انترناسیونالیستی داشته باشیم.نه این سازشها سیاست شفاف کارگری نیست.
تنها کارگران و نیروی آگاهشان میتوانند با صداقت سیاسی و شفافیت تئوریک،اتحاد عمل واقعی را ایجاد کنند.طبقه کارگر ایران به منجیان در هم ریخته و غیر منظم سیاسی که ادبیاتشان پر از تناقضات نا کارآمد،توهمات،فحاشیهای مختلف،تهمتزدنهای بسیار و دروغین،به همدیگر آکنده است نیازی نخواهد داشت.اتحاد کارگری در درون کارگران با سیاستهای منسجم،سالم،آگاهانه و با پرنسیپ امکان پذیر است.در واقع بعد از این همه هجوم دراز مدت سرمایهداری به ما و اتخاذ سیاستهای غلط نسبت به همدیگر،نیاز به فضایی سالم برای تجدید حیات روحی و روانی خود داریم.
سیاست کارگران دمکراسی اجتماعی وسیع است.مطالبه ٩٩% انسانهاست.این سیاست اجتماعی است که همه چیز خوب را برای همه میخواهد.آنچه را برای خود مفید و خوب میداند برای دیگران هم میخواهد.تفاوت سیاست کارگری در این نکته سیاسی نهفته است.آنها همه چیز را برای اقلیتی ناچیز مفتخور می خواهند.اما دمکراسی کارگری یا همان رهبری کارگری یعنی دیکتاتوری کارگری که شامل ٩٩% است آن تعداد را از غارتگری و ویرانگری باز میدارد.موفقترین کار سیاسی در این دوران ایجاد تشکلهای مقتدر کارگری است.از نظر سیاسی ما مهمترین ابزار را بایددر اختیار بگیریم.آن هم وحدت در تشکلهای کارگری است.کارگران برای اینکه بخواهند همه منجیان دروغین را به عقب برانند چارهای ندارند جز اینکه حزب و زیر ساختارهای عملی خویش را خود بسازد.
٣-فرهنگی:همچنان که گفتیم فرهنگ سلطه و صاحب قدرت در جامعه همان فرهنگ سرمایهداریست.تبیین و ارائه راهکردهای جامعه و الگوهای مصرفی آن کاملا تحت سیطره فرهنگ سرمایهداری قرار دارد.فرهنگ کارگری و فرهنگ پیشرو انسانی بایستی بتواند از زیر سیطره این نگرش خود را رها سازد.همه آثار و عنصرهای فرهنگی انسانی و سالم تحت سانسور خاصی از جانب فرهنگ سرمایهداری قرار گرفتهاند.شیوه گزینش فرهنگی سرمایهداری در همه عرصههای زندگی دخالت مستقیم دارد.فرهنگ فردگرایی مطلق حول منفعت خصوصی و مالکیت تا بی نهایت سیری ناپذیر وتوجیه استثمار و غارت قانونی دیگران به نام پیشرفت تحت رقابت،جامعه را به اوج فلاکت فرهنگی بی مایه رسانده است.همه چیز حول به دست آوردن فقط برای خود،منفعت خصوصی،جیب خود خلاصه میگردد.در این اغوای عمومی، همه رسانههای موجود سرمایهداری،با دادهای تاریخی ادبی و قومی و مذهبی، همه نحلههای تاریک اندیش مالکانه فعالیت مداوم دارند.تا کارگران فرهنگ جمعی رهایی بخش را نیاموزند.اما کارگران در تقابل با این ویرانی فرهنگی و نهایتا" برآورده شدن نیازهای مطلوب زندگی کجای این شرایط ایستادهاند.و چگونه میتوانند با همه این مقتدران به دفاع از خویش، تاریخ فرهنگی خویش بپردازند؟بی گمان تاریخ کشاکش و جنگ طبقاتی عناصر فرهنگی پر بار و مثبتی را در بزرگترین کتابخانه تاریخیش را داراست،بایستی آن ابزارهای تاریخی تا کنونی را از غبار زمانه رهایی داده و به یاری آن راه پیشروی درست را ادامه دهیم.
١٣٩٢ جهانگیر محمود ویسی - ٢٩ خرداد ماه
کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل کارگری