بر همه ما واضح است که بحران اقتصادی، اجتماعی و سیاسی سراسر جهان سرمایه داری را در بر گرفته است. نظام سرمایه داری در مقابل این بحرانش هیچ گونه آلترناتیو مثبتی برای ستمدیدگان را در برنامه و کارنامه اش نداشته و ندارد. موج فزاینده بیکاری، فقر و فلاکت کارگران و به اوج رسیدن فاصله طبقاتی، پایین آمدن توان اقتصادی اکثریت کارگران و ستمدیدگان و عدم جواب گویی به نیازهای اولیه این قرن، ناخوشایندی و عدم رضایت اکثریت جمعیت جهان را در درون خود خلق نموده است. پایین آمدن درآمد سرانه اکثریت مردم بر اساس آمارهای جهانی خود سرمایه داری، افزایش روز به روز ارتش ذخیره کارگران، اضطراب و دلهره های عمومی را فراتر از هر زمانی افزایش داده است. عدم اعتماد به آینده و خوشبختی با پلاتفرم بورژوا لیبرالیسم و نئولیبرالیسم و تمام ایدئولوژی و سیاست های مربوط به سرمایه داری، عینیتی انکار ناپذیر را حتی برای رسانه های موجود سرمایه داری جهانی را اثبات نموده است. سواره شدن بحران های پی درپی اقتصاد جهانی، ترکیدگی زخم های چرکین این هویت، نمودش را بر شانه های خسته کارگران و اقشار کم درآمد نشان می دهد. خانه نشین شدن میلیون ها کارگر بر اثر فرو ریختن و تعطیلی و یا به تعطیلی کشاندن عمدی کارخانه ها، مقروص نمودن اکثریت توده ها به بانکها، تراژدی وحشتناک بربریت را به نمایش گذاشته است.
کارگران بر خلاف چندین سال گذشته برای رهایی از گرسنگی بایستی بیش از کار رسمی در خیابان ها و مکان های مختلف کار کنند. عدم جواب گویی به نیازهای روزمره، بسیاری از کارگران را واداشته تا با چندین شیفت متفاوت و رنگارنگ نیازهای شان را التیام بخشند. اما بخش عظیمی دیگر از ارتش ذخیره کارگران به گونه ای دیگر زیست شان را به نمایش می گذارند و پست ترین نوع استثمار را می پذیرند، به هر کاری چون قاچاق از انواع مختلف آن، دزدی، فحشا و غیره روی می آورند. اگر در دوران برده داری و فئودالی تهیدستان، کشاورزان و برده گان صاحبی داشتند تا به آنها تکه ای نان وجایگاهی برای خواب داده شود، در برده گی نوین امروزی کسی صاحب کسی نیست، جهان از آن سرمایه داران است؛ اما هیچ سرمایه داری مسئول زندگی انسان دیگری نیست. دموکراسی در سرمایه داری هویتی دگرگونه از آزادی را بیان می کند، انسان ها آزادند که تعدادی انگشت شمار، اکثریتی را استثمار و در فقر و فلاکت نگه دارند. اضطراب و دلهره هر روزه برای آینده را با شدت و حدت ایجاد کند، تا آن تکه نان رنج آور نیز به آسانی از حلقوم کارگران و تهیدست شده گان پایین نرود. پس انسان بودن ما با این همه عظمت در تکنولوژی وصنعت، برافراشته شدن کاخ های بی نظیر ندیده در تمام دوران چه معنایی دارد؟ در طرح چندین ساله گلوبالیزاسون جهانی پنجاه درصد سرمایه به سرمایه داران جهانی افزوده شده است، اما ازطرف دیگر درآمد اکثریت کارگران و ستمدیدگان سیر نزولی داشته است، حمله به دست آوردهای رفاهی چندین سال گذشته کارگران حتي در جهان سرمایه داری پیشرفته نیز شدت یافته است. زیرا جای باور بوده است که سرمایه داری در تمام دوران حیاتش هیچ امکان رفاهی را به آسانی و رایگان در اختیار کارگران نگذاشته است، بلکه آن مقدار ناچیز نیز با مبارزه خونین و چندین ساله انسان های سوسیالیست آن کشورها ایجاد گشته است و هرگاه به مانند امروز فرصتی برای غارتگران نیروی کار و انرژی بوجود آمده است، به آن رفاهیات یورش برده و سعی در باز پس گرفتن آنها نموده است، در بسیاری موارد آنها را نیز پس گرفته است. نمونه اش پایین آوردن سطح خدمات، حقوق و مزایای عمومی در مقابل تورم هایی است که ایجاد نموده است. خصوصا در کشورهای پیشرفته واگذاری حداقل حقوق برای بیکاران، بسیار کم اهمیت و جزئی بوده که تنها برای زنده ماندن با حقارت کفایت می کند.
بر همین پایه و بر اساس آمارهای موجود دولت های بورژوایی تلاش نموده اند تا برای رفع بحران اقتصادی خویش با دخالت دولت و تزریق میلیاردها دلار و یورو مسکنی بر التیام دردهای سرمایه دارن بیابند. برای نمونه وام ٧۵٠ میلیارد دلاری دولت آمریکا به موسسات مالی و صنایع ورشکسته و وام ١١٠ میلیارد یورویی اتحادیه اروپا و نهادهای برتون وودز به دولت یونان که قرار است بهره آن از حلقوم کارگران بیرون کشیده شود، باز هم نمی تواند مسکنی برای درد لاعلاج سرمایه داری باشد. حمله به دست آوردهای چندین ساله زحمتکشان من جمله
١- در فرانسه: طرح مقرر شدن سن بازنشستگی از ٦٠ سال به ٦٢ سال، به دلیل تعویق پرداخت حق بازنشستگی به گزارش I.L.O درسال ٢٠٠٩ ماهانه ٢۵٦ هزار و ١٠٠ فرصت شغلی حذف شده است و در همین سال به تعدیل ماهانه ١۶٨ هزار فرصت شغلی اقدام شده است.
٢- اسپانیا: نرخ بیکاری به ٢٣ درصد افزایش یافته است. ۴٠ درصد بیکاران را جوانان تشکیل می دهند.
به پیشنهاد صندوق بین المللی و بانک جهانی دولت اسپانیا ١.٧۵% (تقریبا ٢٢ بیلیون) از بودجه خدمات عمومی و اجتماعی کاسته شده است. در سال ٠١٠ اعتصاب کارگران راه آهن سراسری و به دنبال آن اعتصاب دو میلیون نفری کارگران و تهیدستان در شهر مادرید بازتاب وضع کنونی را به نمایش می گذارد.
٣- انگلستان: تا پایان سال ٢٠١٠ کسری بودجه دولتی به حدود ١٣ درصد تولید ناخالص دولتی خواهد رسید. در اواسط ژوئن ٢٠١٠ بدهی دولت انگلستان به ٦٨ درصد تولید ناخالص داخلی این کشور رسیده است و گمان می رود بدهی عمومی انگلستان تا سال ٢٠١٣ ار مرز صد درصد تولید ناخالص داخلی این کشور نیز عبور کند. تعداد کارگران بی کار شده سه ماهه ی نخست ٢٠١٠ به بیش از ۵/٢ میلیون نفر رسیده است.
۴- آلمان: افزایش سن بازنشستگی از ٦۵ به ٦٧ سال. ازمارس ٢٠١٠ شرکت مشهور زیمنس بیش از دو هزار نفر از کارمندان خدماتی خود را اخراج نموده است. به دلیل کاهش نرخ سود این شرکت قصد دارد از ٣۵ هزار عضو مستخدم ۴٢٠٠ نفر دیگر را اخراج کند که می توان گفت مشت نمونه خروار است.
آمار و ارقام بیشتری را می توان مثال آورد، اما نمی توان همه آنها را در این مقاله گنجاند. وضعیت سایر کشور مانند آمریکا که بحران واقعی از آنجا آغاز گشت و موج میلیونی بیکاری در چین و ژاپن، هند و سایر کشورهای آسیایی و آفریقایی ابعاد فاجعه باری را به نمایش می گذارد. از این به بعد ما شاهد اعتراضات نیز خواهیم بود. با این حال هنوز پرسش واقعی اینجاست، پس وجود و ماهیت طبقاتی کارگران کجا بایستی نمود پیدا کند؟ آیا اعتراضات تا کنون پاسخی در شان این همه گستاخی فوق برده داری به سرمایه داران داده شده است؟
و با توجه به اینکه ما هم در درون سیستم سرمایه داری سرنوشتی جدای از هم طبقه ای های خود در سایر کشورها نداریم و حال و روزمان چندین درجه از آنها نیز کمتر است. سرنوشت مان به کجا خواهد رسید؟ آیا با این همه ستمگری ها، اعتراضات کوچکی برای حقوق های چندین ماه نداده، کفایت همه چیز است؟ آیا اعتراضات به جایی نرسیده در اکثریت مواقع در بسیاری از مراکز کارگری به دلیل تعطیل شدن کارخانه ها و یا به دلیل تعدیل نیروی کار و اخراج های دسته جمعی ما را به جایی رسانده است؟
بحران سرمایه داری در ایران نیز که می توان به آسانی عنوان نمود بحران سازی، ضربات جبران ناپذیری را بر اقتصاد ایران وارد نموده است، بسیاری از مراکز به تعطیلی کشیده شده و یا در حال تعطیلی است. این تعطیلی های دلایل و گونه های متفاوتی دارد، یا فرسوده اند و بازسازی نمی شوند و یا توان رقابت با سایر محصولات و اجناس خارجی را ندارند و تعدادی غیر واقعی تعطیل می شوند، زیرا در شرایطی با بودجه مردم زحمتکش به افرادی واگذار گشته و اکنون برای خلاصی از نیروی کار و بدلیل اینکه درجه سود آوری زمین ها، بیش از تولید می چربد، آنها را به تعطیلی می کشانند. نتیجه این اعمال سیاست ها بیکاری بیش از اندازه کارگران (طبق آمار دولتی بیش از 7 میلیون بیکار موجود است) و عدم دستیابی نیروی جوان براي کار، تراژدی ناهنجاری را از میلیون ها بیکار و به دام افتادن آنها به انواع مصائب چون اعتیاد، دزدی، فحشا و امراض گوناگون روحی و روان و جسمی تبديل شده است. که میتوان گفت این هنجار واقعی سرمایه داری و مسئولیت او درقبال انسان است.
مشکل اینجاست این طبقه با این همه مصائب برای رهایی خود چه کرده و چه خواهد کرد؟ راه برون رفت واقعی از این گرفتاری جدی را چگونه پیگیری کرده و خواهد کرد؟ آیا آنچه را تا کنون کرده است توانسته است به طور جدی منافعی را به نفع خود از سرمایه داران کسب کند؟
آنچه مسلم است تا کنون نتوانسته است گام های موثری را بردارد، نتوانسته است به شکل اثر گذار سرمایه داری را جهت کسب حقوق حتی شهروندی اش به عقب نشینی وادارد.
در همه جای ایران ما شاهد اعتراضات وسیع، جسته و گریخته کارگران هستیم. این اعتراضات در اکثر مواقع منفرد و جدا و حول منافع بسیار کوچکی صورت می گیرد، خواسته هایی چون حقوق معوقه که می بایست خیلی مواقع حل می شد همچنان ادامه دارند. در کجای دنیا6 ماه تا یک سال حقوق عقب مانده، با وجود مخارج هنگفت زندگی در درون این تورم، بایستی وجود داشته باشد؟ اگر ما کارگران و تهیدستان متحد و متشکل بودیم، هرگز سرمایه داران چنین جسارتی به ما روا نمی داشتند، که امر چنین ساده و بدیهی ای موجود باشد. کارگران اکنون می بایست در این چهارچوب حداقل حول اضافه دستمزد و تعیین واقعی آن با موجودیت تورم دست می یافتند، نه برای حقوق عقب مانده شش ماهه بایستی دست و پا زد. ما کارگران می بایستی اکنون بیمه بیکاری را برای بیکاران به اندازه رفع نیاز را ایجاد می نمودیم تا معضلی سر راه مبارزه و مطالبات ایجاد نمی شد.
دستمزد پا به پای تورم ایجاد نشده است و سه جانبه گرايي اساس كار است. بیکاری و تعطیلی کارگاه ها و کارخانه ها به سرعت ادامه دارد، قراردادهای موقت سفید هم چنان پا برجاست، دستورالعمل های تازه قوانین غیرکارگری اجرا می شود. درجه تاثیرگذاری نظرات کارگری بر کارکرد دولت و غیره کم اهمیت است و در بسیاری موارد قانونی ترین تشکل کارگری نیز عقیم و نظراتش بی تاثیر است. حتی اگر نظری هم داشته باشد، فاقد گوش شنوا است و یا کلا با برنامه های از قبل طراحی شده هماهنگ است. همه چیز بر خواست و مراد سرمایه داران ایران رقم می خورد. کسانی که فکر می کنند اینطور نیست به حداقل حقوق تعیین شده، به قراردادهای موقت سفید و یک ماهه، به ورشکستگی بسیاری از کارگاه ها و کارخانه ها و بیکار شدن کارگران و تعداد افزایش معتادان و سرخورده گان، به آمار جرم و جنایت و دزدی و فحشا و آمار دادگاه ها و دادگستری ها و پر شدن تمام زندان هاي موجود و تحمیل برنامه ی جدید یارانه ها و به کارهای خارج ار توان بی مزد واقعی بنگرند. بسیار خوب علت چیست؟
برای ما آشکار است که بخش واقعی آن از شرایط غیر دمکراتیک است. ماندگاری آن چیست؟ اصلا کار سرمایه داران در جهان با هر وسیله ای که شده عقیم نمودن حق طلبی و آزادی است. بی گمان تلاش های بسیار و پرهزینه مالی و جانی از طرف کارگران و فعالین کارگران صورت گرفته است، اما با وجود همه اینها چرا معضلات افزون تر شده است؟
برای یافتن این آسیب لازم است به دوران گذشته، شاید ١٠٠ سال قبل برگردیم و از آن زمان تا کنون را مورد نقد و بررسی قرار دهیم. شاید لازم باشد کل نیروها و موجودیت آنها، تضاد و تناقضات متفاوت آنهایی که مبارزه نمودند و آنهایی که به نام این طبقه مبارزه نمودند، یعنی دوستان و دشمنان طبقاتی را ارزیابی کنیم و یا اینکه شیوه ها و عملکردها و نظرات متفاوت را بازخوانی و مورد نقد و بررسي قرار دهیم، همه اینها برای تجربه تاریخی لازم است. البته تعداد زیادی این را انجام داده اند، اما من قصد دارم تنها شرایط موجود و گوشه هایی از این آسیب جنبش کارگران را بیان نمایم و بدون حاشیه می خواهم بگویم:
در شرایطی خاص، تعدادی تشکل و کمیته کارگری بر اساس موازین قانونی و برابر با قوانین کار ایران و تعدادی نیز برابر با امضای قرارداد ایران با سازمان جهانی کار، یعنی با امضای مقاوله نام های شماره ٩٨-٨٧ مستقل از دولت و كار فرما ایجاد شدند که اکثریت آنها و تشکیل دهندگان آن از میان کارگران و معتقدان به رفع ستم طبقاتی برخواسته بودند، از جمله محمود صالحی، بهزاد سهرابی، منصور اسانلو و علی نجاتی و...؛ تعدادی از این کمیته ها و تشکل ها تاکنون توانسته اند، فریاد و فغان طبقه کارگر ایران باشند که ما فشار بر روی آنها را یعنی زندانی شدن، بسته شدن قرارهای وثیقه سنگین مالی را مشاهده کرده و می کنیم. گرچه همه این کمیته ها دارای یک آلترناتیو نیستند، اما کماکان با مسائل کارگری و مشکلات فراوان آن روبرو بوده اند. بازداشت و زندانی نمودن صدها عضو آنها نشانگر دغدغه های آنهاست، اما آیا همه این دغدغه ها یکسان است و دارای آلترناتیوی مناسب هستند؟ نیاز به گفتن این واقعیت است که متاسفانه از میان موج میلیونی طبقه کارگر ایران، ما تنها با بخش کوچکی از فعالینش مواجه هستیم، این ضایعه اگرچه براثر فشار غیر دمکراتیک است، باز هم اصل عدم موجودیت فعال طبقه کارگر را انکار نمی کند. ما بایستی غیر از عوامل غیر دمکراتیک در پی ریشه های دیگرش نیز باشیم، ما این آسیب را بایستی بشناسیم و علت آنرا بیابیم. راست است دیکتاتوری چنین شرایطی را ایجاد می کند، موضوع این است بله بر مراد دیکتاتوری چنین است، اما موضع گیری این موج میلیونی چگونه باید نمود و هویت پیدا کند؟ آیا این طبقه چون شرایط دمکراتیک نیست، بنشینند تا شرایط برایش مهیا شود؟ در هیچ کجای دنیا حق پیشکشی نبوده است، بلکه گرفتنی است. ما به عینیت دیدیم جریاناتی بدون حضور متشکل طبقاتی کارگران با موج میلیونی به اعتراض روی می آوردند، اما آیا توانستد اوضاع را تغییر دهند؟ قطعا خیر، زیرا فاقد آن نیروی واقعی مادی تغییر دهنده یعنی تشکل و سازماندهی کارگران بودند. بی شک بدون نیروی طبقه کارگر که چرخش همه تولیدات در دست وی است، تغییر اساسی حتی برای بورژوا لیبرال هم ممکن نیست و این طبقه اثبات خواهد کرد تنها برای منافع خویش خواهد جنگید و جاده صاف کن بورژو الیبرال و نئو لیبرالیسم هم نخواهد شد و تنها بایستی به منافع طبقاتی خود و ستمدیدگان بنگرد. اما تا فهمیدن و نگریستن واقعی به این منافع فاصله زیادی موجود است.
ناخوشایندی شدید و نارضایتی این طبقه به وضع موجود، یعنی اعتراض درونی به پایین بودن مزد، بیکاری، اخراج های پی درپی، قرارداد های موقت، تبعیض جنسی میان زن و مرد، اجحاف به کودکان، موج می زند، اما شکل فعال و عینی و مادی به خود نگرفته است. این اعتراضات درونی به اعتراض سازمان یافته و متشکل مبدل نشده است. هنوز ایدئولوژی های گوناگون درونی و بیرونی غیر طبقاتی و غیر کارگری مثل پتک بر سرمان آسیب های جدی هستند. این اعتراضات گرچه بر حقند و همین اعتراضات نیز با انرژی فوق العاده ی فعالین کارگری صورت می گیرد، اما حقیقت تلخ این است این طبقه به خودباوری به نیروی قدرتمند و سازماندهی متشکل خود نرسیده است و گرنه در چارچوب همین تشکل ها و کمیته ها خلاصه نمیشد. به واقعیت نیز می توان گفت تعدادی از این تشکل ها و کمیته ها، تعداد فعالینش به اندازه تعداد انگشتان دست نبوده، که این خود ضایعه ای است. چرا اینها نتوانسته اند به سیمای اجتماعی تبدیل شوند، این آسیب را چگونه بایستی شناخت؟ این را هم بایستی گفت که ساختار و آلترناتیو این کمیته ها نیز با همدیگر متفاوت است. تعدادی از آنها هنوز منافع شان با منافع واقعی کارگران گره نخورده است و تنها به دنبال آلترناتیوهای دیگر هستند. به عبارتی هنوز منافع واقعی طبقه کارگر را درک نکرده اند و گاها نیز اغوای بورژوا لیبرالیسم شده اند و چنین می پندارند که نگرش های گذشته چسبیدن صرف به سندیکالسیم و اتحادیه و غیره راه حل معضل کنونی است و یا به قولی کفش کهنه در بیابان نعمت است. همه اینها آسیب هایی هستند که روبرو طبقه کارگر ایران قد علم کرده اند. این طبقه با جریانات متفاوتش هنوز راه کار جدی برای برون رفت از عدم تشکل یابی را ارائه نداده است و اگر راه کاری نیز ارائه شده باشد، با هزاران برخورد غیر اصولی روبرو شده است. هم چنان که گفتم تعدادی همت را بر آن داشته اند تا تاریخ باز هم و مثل صدها بار دیگر هم چنان به نفع بورژوازی رقم بخورد، بدیل های کهنه سواره شدن بر جنبشی سندیکالیستی و اتحادیه ای راست را در برنامه هایشان گنجانده و به صورت موجی سنگین می خواهند آن را بر کارگران تحمیل نمایند و بسیاری از رسانه های غربی نیز در کمک به آنها این نمود را تبلیغ می نمایند. سندیکاهایی که نوع کارکردشان حتی با سندیکالیسم کلاسیک متفاوت و عقب مانده تر است. روی آوری این بخش بورژوازی به کارگران درک و فهم آنها از قدرت کارگران است و قصد آنها این است در آینده ی تغییرات این طبقه را به سود خود مهار نماید، به همین دلیل رهبران قلابی برای آن می تراشند و با ترفندهای گوناگون قصد تحمیل خویش بر این طبقه را دارند. هم چنان که دیدیم همت تعدادی از کارگران آگاه نقدی جدی بر سیاست های سولیداریتی، مرکز همبستگی آمریکایی نمودند، عکس العمل مخاطبین، هویت آنها را مشخص نمود که در کجای مبارزه طبقاتی و منافع طبقاتی کارگران قرار گرفته اند. تعدادی ازا ين کمیته ها در سکوت و ابهام و تعدادی به نام فعال کارگری بصورت خصومت بار و با عصبانیت و ناشيانه به ناقدین سولیداریتی حمله ور شدند. گرچه با شیوه های بورژوا گونه به نعل و میخ کشیدن های وارونه، قصد توجیه و برائت خویش با توهین و توبیخ و تهمت به رهبران واقعی کارگری را داشتند از آن آسیب های جدی است که طبقه کارگر ایران بایستی ايدئولوگ های بورژواهای گوناگون را که به شکل و قیافه های متنوع در می آیند با شناخت از سیاست گذاری ها و برنامه های شان بشناسند. برای رهایی از وضعیت کنونی، پناه جستن و بکار گرفتن آلترناتیوی رهایی بخش تاریخی و کنونی خود به جز اراده شورایی واقعی کارگری راه جدی دیگری وجود ندارد. زیرا تنها اراده شورایی کارگران می تواند منافع واقعی طبقاتی ش را تامین کند. به قولی چون دریا هست به بیابان چه حاجت است. اما متاسفانه با اینکه این دیدگاه مشخص و کارکردش معین می باشد، هنوز نتوانسته است به یک قطب جدی مبدل شود. گرچه می دانیم تعدادی شورای کارگری در گذشته موجود بودند که با اهرم فشار عقب رانده شده و جایگزین مناسبی نیافتند. اکنون نیز این مسئله جدی و این استراتژی واقعی به استراتژی و کارکرد فعالیت حتی همین چند تشکل کارگری مبدل نشده است. بیان این مسئله از حقایق موجود تلخ وضعیت طبقه کارگر ایران است. اگر به خودباوری، اعتماد به نیروی خود متکی باشیم، می توانیم به منافع مان برسیم.چنان چه مشکلات مادی داریم، این امر تنها با تشکیل صندوق مالی با پرداخت مبالغ خودمان و هم طبقه ای های مان بایستی برآورده سازیم و اگر فعالین و روشنفکران می خواهند به طور جدی به ما یاری رسانند، پلاتفرم واقعی شان بایستی کمک به ایجاد شوراهای مقتدر کارگری باشد. کارگران نباید به دنبال نخود سیاه و آلترناتیوهای فاقد تاثیرگذاری واقعی بروند. ما نبایسی به کفش کهنه در بیابان قانع شویم.همین قناعت ها سال ها ما را از تغییر واقعی دور کرده است. تاثیر وجود طبقه کارگر بر تغییرات اقتصادی و اجتماعی انکار ناپذیر است. اگر ما دارای این نیروی قدرتمند هستیم، مجبور نیستیم به دنبال بدیل های سرمایه داری برویم. اگر همه فعالین و روشنفکران این طبقه از منافع واقعی و قدرت شورایی کارگری دفاع می کرد به مراتب وضع بهتری داشتیم. به همين خاطر كارگران بايستي قرائت و رويكردی تازه از منافع طبقاتی خويش را بر گزينند، بايستي نيرو و انرژی چندين ساله ی به هدر داده شده را به خود بر گردانيم. به خودمان و نيروی خودمان متوصل شويم و هر چه با هم متحد و نزديكتر حول برنامه هاي واقعي زنده و با تاكتيك روز و مناسب پيش برويم، قطعا از مصائب و دشواری هاي مان كاسته خواهد شد و افق روشنی را سر راه مان قرار خواهد داد.
جهانگير محمود ويسی - ٢٠ مهر ١٣٨٩
کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری