افق روشن
www.ofros.com

کلامی درباره تئوری عصر انقلابات سوسیالیستی و حلقه ضعیف


حسین جوینده                                                                                                                              سه شنبه ۱۵ تیر۱۴۰۰ - ٦ ژوئیه ۲۰۲۱

دو امر لازم و ضرور برای انقلاب پیروزمند سوسیالیستی، یکم کمیّت نسبی، یا کثرت باورمندان یا رهروان به کمونیسم و دوم توسعه یافته گی از لحاظ صنعتی و تکنولوژیک می باشد.
لازم به توضیح نیست که بدون کمیّت قابل ملاحظه ایی از باورمندان به کمونیسم خصوصا کارگران هرگز انقلاب کمونیستی شکل نخواهد گرفت و همچنین بدون توسعه یافته گی تکنولوژیک و صنعتی هم سوسیالیسم به سرانجام مطلوبی نخواهد رسید. کلا وقتی از انقلاب سوسیالیستی حرف می زنیم یعنی سطح توسعه یاقته گی را در نظر داریم که سیستم سرمایه کنونی سد راه پیشرفت آن شده است که برای حل این معضل چاره ایی به جز انقلاب برای برداشتن این سد وجود ندارد. البته این ایده مارکس از وقوع انقلاب است. ایده دیگری موجود است که انقلابات را نه در کشورهای توسعه یافته و قوی سرمایه داری بلکه در حلقه های ضعیف این سیستم جهانی می داند.
اکثر احزاب چپ، باور به انقلاب سوسیالیستی در ایران را، بر مبنای تز عصر انقلابات سوسیالیستی بر پایه بینش "حلقه ضعیف" استوار می دانند و تایید می نمایند. البته تز عصر انقلابات سوسیالیستی که مطرح می شود، دیگر کمتر توجه ایی به دو امر لازم و ضرور بالا می شود، زیرا در درون تز عصر اتقلابات سوسیالیستی، بینش حلقه های ضعیف زنجیر سرمایه داری جهانی را داریم، که توسعه نیافته ترین در سیستم جهانی سرمایه را، ممکنترین حالت وقوع انقلاب سوسیالیستی تلقی می کنند، زیرا این بینش بر آنست که سوسیالیسم در کشورهای پیشرفته سرمایه داری بخاطر سطح زندگی مناسب کارگران و دلایل دیگر مهیا نمی باشند. بر حسب این بینش توسعه نامتوازن سرمایه داری جهانی مسبب شرایطی ست که توسعه نیافتگی در بخشی از دنیا حلقه های ضعیفی را در زنجیره این سیستم سبب می شوند که شکستن آن حلقه ها از این زنجیره در مقایسه با توسعه یافته ترینشان که مستحکمترینشان است بمراتب آسانتر می باشد.
آما این آسان شکسته شدن حلقه های ضعیف از سیستم جهانی سرمایه آیا خدشه ایی به کل سیستم وارد می آورد؟ آیا پیروزی این حلقه های ضعیف مسبب انقلاب جهانی خواهند شد؟ آیا این توسعه نیافته ها حلقه ضعیف به صنعت و تکنولوژی مدرن، بعد از یکی دو دهه انقلاب، دست خواهند یافت؟ آیا این توسعه نیافته ها توسعه یافته خواهند شد؟ آیا این توسعه نیافته ها به سوسیالیسم دست می یآبند؟ سوالاتی ست که پاسخ ش را در ادامه دنبال می کنیم.
آما تئوری انقلاب سوسیالیستی در حلقه های ضعیف سرمایه جهانی در کشورهاییکه توامان با جنبش استقلال همانند چین و کره و ویتنام ... در آفریقا و خاورمیانه و آمریکا لاتین (کوبا) بخاطر توسعه نیافته گی نمونه های موفقی از آب در نیآمدند. جدیدترینشان از گسست حلقه ضعیف به انقلاب سوسیالیستی افغانستان و نیکاراگوا می باشند که سرنوشتی ناموفقی داشته اند. البته بحث ما اینجا بیشتر شکست این تئوری از جنب توسعه نیافته گی آن است، تا عاملهای دیگر، همانند عامل تحمیلی امپریالیستی جنگ و تحریم و کودتا. هر چند امروز دیگر آن شرایط گذشته که سبب گرایش بسیاری به سمت و سوی حرکت سوسیالیستی برای رهایی می بود موجود نمی باشد که یکی از دلایل عدم گرایش به انقلاب سوسیالیستی همانا ناموفق بودن این انقلابات می باشد، که حتی متاسفانه در حد دموکراسی های بورژوایی هم به آزادی شهروندان نتوانستن احترام بگذارند، بگذریم از نبود زندگی با استانداردهای مناسب همانند اسکاندیناوی یا پایینتر. که البته برخی، دلایل شکست را بسیاری موارد از جمله نحوه غلط پیاده سازی سوسیالیسم از طریق بوروکراسی حاکم حزبی می دانند تا دلایل توسعه نیافته گی این کشورها، که البته نکات درستی را با خود بهمراه دارند. آما از نظر نگارنده معضل توسعه نیافته گی همانطوریکه سبب استبداد و نازایی در سوسیالیسم کشورهای توسعه نیافته شد همچنین در جوامعه سرمایه داری سبب استبداد مضاعف و عقب افتادگی بوده است. اساسا توسعه یافته گی پیوند تنگاتنگی با شرایط مناسبتر زندگی و آزادیها داراست. تجارب کشورهای توسعه نیافته سوسیالیستی در جهت توسعه به ما یادآوری می کند که توسعه تنها به اینکه واقعا آنرا طلب کنیم میّسر نمی شود و برای توسعه احتیاج به منابع متفاوت از جمله مهمترین آنها مالی می باشد که اگر این منابع در اختیار نباشد هیچ توسعه صنعتی و تکنولوژیکی هم صورت نخواهد گرفت. امروزه عدم توازن توسعه سرمایه داری یعنی توسعه نیافته گی و اقتصاد تک محصولی بودن در کشورهای جنوب و رژیمهای فاسد و استبدادی و عقب ماندگی هنوز سبب نا آرامی ها و قیامها و براندازیها می شوند آما دیگر از این امکان بر حسب تئوری حلقه ضعیف سبب انقلابات سوسیالیستی نمی باشند. که نمایانگر عامل شکستها و گرایش محدودتر توده ها و کارگران به کمونیسم می باشد.
سرمایه جهانی در حرکت منوپولی کشورهای شمال در عرصه اقتصادی و تقسیم کار جهانی، از طریق سازمان جهانی تجارت و صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، تحریمها و جنگ و کودتا، شرایطی را در کشورهای جنوب سبب شده اند که رشد متوازن و به هم پیوسته صنعت و تکنولوژی را در کشورهای جنوب اگر نه غیر ممکن، بلکه بسیار دشوار نموده اند. اقتضای سیستم سرمایه جهانیست که جنوب برای ادامه حیات در این بازار(تجارت) هر آنچه فراوانتر و قابل دسترس ترست را وارد بازار کنند، وگرنه در سطح رقابت بین المللی جایی برای رقابت برای اکثر کشورهای جنوب مهیا نمی باشد. و سلطه کامل شمال بر بازار جهانی و وضع قوانین نابرابر بازار به نفع خویش جای بحث و مناقشه باقی نگذاشته است. آنچه معمولا در کشورهای جنوب به وفور مهیاست نیروی کار ارزان (فیزیکی ساده و متخصص) و منابع طبیعی می باشد، که جنوب می بایست برای ادامه حیات در این سیستم جهانی به ارزانترین شکل ممکن آن به بازار ارائه دهند. بر حسب تئوری حلقه ضعیف کشورهایی که راه توسعه شان از طریق عملکرد سرمایه داری در دوران امپریالیسم بسته شده برای نجات راهی به جز انقلابات سوسیالیستی پیش پا ندارند. آما شکست تجارب بسیاری از کشورها، برای توسعه یابی با بدیل سوسیالیسم، امروز از این راه نجات تن می زنند.
کشورهای جنوب برای وضعیت بهتر اقتصادی در این شرایط نابرابر و نامناسب به جز تلاش و تقلا برای کسب دانش جدید در همه عرصه ها، تکنولوژی و صنعت و ... برغم محدودیتها، کاری دیگر ی در اذهان ندارند، زیرا کشورهای توسعه نیافته سوسیالیستی یا در راه سوسیالیسم طی تجربیات گذشته در تقابل با هسته اصلی کشورهای پیشرفته شمال چه از طریق تحریم هایشان و چه دخالتگریهای نامیمونشان همانند جنگ تبلیغاتی منفی، کودتا و جنگ، توان ایستادگی نداشته اند و جدا شدن حلقه های ضعیف هیچ ضربه کارسازی نتوانسته به سرمایه جهانی وارد سازد، و حلقه های ضعیف بعد از جدایی و گسست از سرمایه، بجای بهتر شدن همچنان رو به ضعف و فتور بیشتر نهادند. شاید بر حسب این تجربیات ناخوشایند است که احزاب کمونیست و چپ در آمریکای لاتین با موفقیتهای پارلمانی در پی ایجاد جای پای محکمی برای احزاب کمونیست، سازمانگری کارگری و کمونیستی در جوامعه بورژوایی با حاکمیت باز سیاسی برای موفقیتهای آینده انقلابات سوسیالیستی می باشند، و نه در پی شکستن حلقه ضعیف و انقلاب سوسیالیستی، که البته اینکه این امکان انقلاب سوسیالیستی هم اکنون بعد از ناکامیها خیلی ضعیف و ممکن نمی باشد.
البته اینکه با دنیای جدید به هم پیوسته اینترنتی شاید گسست حلقه ضعیف و انقلاب سوسیالیستی پشتیبانی بزرگ جهانی را در آینده نزدیک با خود بهمراه داشته باشد و شاید بتواند سبب انقلاب جهانی هم بشود. هر تجربه ایی در هر دوران مسلما نتایج متفاوتی را بوجود می آورد، و کسی مسلما منکر این نیست که مثلا حتما انقلابات سوسیالیستی با کشورهای پیشرفته صنعتی آغاز و پیروز می شود. آما پیروزی سوسیالیسم مستلزم آمادگی جهانی و روی خوش نشان دادن جهانی به اندیشه کمونیسم می باشد. می بایست دائما این گرایش عمومی و جهانی را رصد کرد تا بتوان بهترین راه را برای موفقیت کمونیسم بر گزید. شاید امروز کمونیسم گام به گام راه بگشاید و فردا با پرشهای برق آسا.
می دانیم انقلابات سوسیالیستی موفق از نظر مارکس در کشورهایی بوقوع می پیوندد که دارای آنچنان توسعه یافته گی باشند که سیستم سرمایه سدی در جهت پیشرفت نیروهای مولده شمرده شوند، و همچنین وقتی انقلابی در یک کشور بوقوع می پیوندد تنها سر آغاز انقلابات دیگری باشد که آنان هم به خاطر مشگل سد شدن سیستم سرمایه در جهت پیشرفت نیروهای مولده به سرافت انقلاب بیآفتند. در چنین سیستمهای توسعه یافته ایی مسلما طبقه کارگر، طبقه ایست که اکثریت جامعه را تشکیل می دهد و طبقه کارگر تعیین کننده قطعی است. مسلما این ایده انقلاب در کشورهای توسعه یافته، مقابل ایده ایی قرار دارد که کشورهای توسعه نیافته که از لحاظ قلّت کارگری، هم در کمیّتی ناچیزی قرار دارند را، آماده انقلاب سوسیالیستی می دانند. اینکه در پروسه انقلاب و شکست کشورهای در حال توسعه یک زمانی می رسد که کشورهای توسعه یافته هم بر خواهند خاست و در کنارشان قرار خواهند گرفت مثل انتظار لنین در برهه ۱۹١٧ فعلا یک دلخوشی یا امیدورای در پی شکستهای پی در پی بیش نیست، آما اینجا می بایست صحبت از هزینه های انسانی و روحی و روانی و مادی این در هم شکستن شدنها را هم برآورد و دید و چاره ایی اندیشید که چگونه می توان از این هزینه ها کاست، این هزینه ها خود را در خاموشی نسلی مبارزات کمونیستی هم بسیار در تاریخ ترجمه نموده اند. و می بایست از خود سوال نمود که راه های دیگر کدامند؟ و سوال نمود آیا تئوری انقلابات سوسیالیستی، بر حسب گسست آسان حلقه ضعیف سرمایه، راهبرد صحیح، موفقیت آمیز سوسیالیسم بوده است و یا می تواند برای آینده باشد؟ شکستهای آزمونهای گذشته این تئوری را چگونه توجیه می کنیم؟ نتیجه، حرکتهای انقلابات سوسیالیستی، از کشورهای توسعه نیافته، گسست حلقه های ضعیف سرمایه داری در آینده در قیاس با تجارب گذشته چیست؟

حسین جوینده - ٠۴ جولای ٢٠٢۱