فرق بین روش گام های سنجیده به جلو با انقلاب سوسیالیستی و انقلاب مرحله ایی
وقتی از گام های سنجیده برای رسیدن به مقصودی حرف می زنیم، در مسائل معمول، همه به دیده تحسین به این روش می نگرند. آما اگر همین روش را که برداشتن گام های سنجیده بسوی هدف سوسیالیسم است بیان دارید متهم به رفرمیسیم و باور به انقلاب مرحله ایی می شوید. در این نوشته قصدم اینستکه یک مقدار در باب این روش و اتهامات به آن بپردازیم.
قبل از هر چیز آنچه انقلاب مرحله ایی نامیده می شود می پردازیم. همانطوریکه همگان می دانیم ایده انقلاب مرحله ایی بیان می دارد که کشورهای توسعه نیافته و در حال توسعه می باییست قبل از سوسیالیسم مرحله پیشینی را از سر بگذارند که به آن مرحله انقلاب دموکراتیک می گویند. در این مرحله، قصد پیشرفت نیروهای مولده در جهت صنعتی و کشاورزی مکانیزه و در سطح سیاسی انتخابات آزاد، آزادی بیان و مطبوعات و رسانه ها، آزادی احزاب و تشکلها و اعتصاب ... می باشد، که بعد از پیشرفت مناسب، در زمینه های یاد شده بالا، شرایط برای اقدام به انقلاب سوسیالیستی مهیا می شود.
در مقابل این نظر، هواخواهان انقلاب سوسیالیستی، انقلاب دموکراتیک را گمراهی محض می نامند و آنرا انحراف استالینی قلمداد می کنند و بدیل خود را انقلاب سوسیالیستی قلمداد می کنند صرف نظر از اینکه کشور دارای عدم توسعه یا در حال توسعه و یا توسعه یافته باشد. برای هواخواهان انقلاب سوسیالیستی، انقلاب دموکراتیک هیچگاه جامع عمل نخواهد پوشید و امری غیر ممکن است و حتی اگر هم بالفرض مثال، عملی باشد این تلاش در جهت حفظ جامعه و سیستم بورژوایی ست و امری رفرمیستی محسوب می شود.
نظرگاه روش گامهای سنجیده به هدف، برایش پیشرفت پس مانده گی صنعتی و ورشکستگی نظام بورژوایی از لحاظ اقتصادی مطرح نیست، البته آنطوریکه در طرح و برنامه مدافعین انقلاب دموکراتیک مرحله ایی مطرح می باشد.
نظرگاه روش گامهای سنجیده به هدف، بر این باور است که رژیم مستبد حاکم "جمهوری اسلامی" سد بزرگی در راه پیشرفت به سوی سوسیالیسم می باشد و گام اول در نبود نیروهای انسجام یافته کمونیستی، اولا ایجاد ائتلافی وسیع مابین نیروهای باورمند به سوسیالیسم و همچنین ائتلافی وسیع با نیروهای تشکل یافته و منفرد کارگری در ایران و همراهی و ائتلاف وسیعتری با نیروهای دموکرات و مترقی باورمند به آزادی و حقوق بشر و دموکراسی در جهت براندازی رژیم جمهوری اسلامی می باشد.
در شرایط بسته و خفقان آور سیاسی و ورشکستگی اقتصادی رژیم حاکم، و شورشهای بسیار در سالهای متمادی ۱۳٨٨ و ۱۳٩٦ و ۱۳٩٨ و ۱۴۰۱ در جهت براندازی رژیم اسلامی حاکم، همگان برآنند که برآمد شورشی دیگر در بازه زمانی کوتاهی احتمال وقوع بالایی را داراست و طولی نخواهد کشید که شورشی دیگر در جهت براندازی نظام حاکم اتفاق بیافتد. بنابرین نزدیکترین و در عین حال عظیمترین تغییرات اساسی با موفقیّت این شورشها می تواند به تحقق بپیوندد، و تعلل و غفلت در جهت ائتلافی وسیع که کمک بسزایی به پیروزی قیام خواهد بود حقیقتا برای همه انسانهای آزادیخواه و رهایی طلب کمونیست عملی خبط و نابخشودنی خواهد بود.
حسین جوینده
١۵ آذر ۱۴۰۲ دسامبر ۰٦-۲۰۲٣
*************
تلاشگری نیروهای چپ و پیشرو برای جامعه ایی دموکراتیک
به عنوان مرحله ایی لازم و ضرور برای رسیدن به آگاهی سوسیالیستی و تحقق انقلاب سوسیالیستی
یکشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۲ - ٩ آوریل ۲۰۲٣
فقط اشخاص جاهل ممکن است جنبه بورژوازی تحول دمکراتیک را که در حال عملی شدن است از نظر دور بدارند، فقط خوش-بینان ساده لوح ممکن است این موضوع را فراموش کنند که درجه اطلاع توده کارگر از هدفهای سوسیالیسم و شیوه های اجرائی آن هنوز تا چه اندازه کم است. ولی ما همه یقین داریم که آزادی کارگران فقط بدست خود کارگران می تواند انجام گیرد، بدون آماده نمودن و پرورش آنها از راه مبارزه طبقاتی آشکار بر ضد تمام بورژوازی، کوچکترین سخنی درباره انقلاب سوسیالیستی نمی تواند در میان باشد. لنین دو تاکتیک سوسیال دموکراسی
شرایط و وضعیتی که هم اکنون با آن سر و کار داریم:
یکم: سطح پایین آگاهی سوسیالیستی میان کارگران و شناسایی سوسیالیسم به عنوان بدیل سرمایه داری توسط کارگران و زحمتکشان و قشر روشنفکر جامعه
دوم: وضعیت کشوری، از لحاظ سطح پیشرفت صنایع، و ناپیوستگی صنایع به هم، غیر مدرن، ناهمزمان (عقب افتاده)
سوم: سطح ناچیز سازمانیابی مستقل کارگری، سطح پایین آگاهی طبقاتی و مبارزه طبقاتی سازمانیافته
چهارم: الف: رژیمی تئوکراتیک(دینی، که با تحمیل کدهای ارتجاعی دینی علیه عموم، خصوصا زنان تبدیل به کثیفترین شکل تبعیض (آپارتاید) جنسی علیه زنان شده است، که نیمی از جامعه را در بر می گیرد.)
ب: دیکتاتوری(خامنه ایی، ولی فقیه با اختیارات دیکتاتورمابانه در قانون اساسی)
ت: استبدادی، (سرکوبگری، عملکرد دائمی فرا قانونی ولی فقیه و سرکوبگری عمال لباس شخصی و وزارت اطلاعات و امنیت، بسیج و سپاه پاسداران به عنوان بازوی نظامی سرکوبگرش؛ منع آزادی بیان و مطبوعات و احزاب و تشکل مستقل کارگری و عقیده ...)
ث: غیر دموکراتیک ( نبود آزادی احزاب و انتخابات آزاد و شفافیت در برگزاری آن، نبود تفکیک و استقلال قوای سه گانه اجرایی، مقننه و قضایی و ...)
برای رسیدن به انقلاب سوسیالیستی احتیاج است که نظر توده های کار و زحمت را به سوسیالیسم به عنوان بدیل جلب کنیم. برای اینکار می بایست سدهایی که حائل به جدایی ما (کمونیستها) و کارگران می باشد را از جلو راهمان برداریم. سد ارتجاعی رژیم دینی، دیکتاتوری و استبدادی که برای حاکمیتش تاکنون دست به جنایات بسیاری زده است به عنوان اولین گام، می بایست از میان برداشته شود، و برای رفع این جدایی کارگران با ایده کمونیستی، می بایست فضای آزادی فراهم شود تا این پیوند انجام پذیرد، در گام نخست با فضای باز سیاسی با حاکمیتی سکولار و دموکراتیک و جمهوری این فضا را می بایست برای کارگران و کمونیستها در یکی شدن در تحقق سوسیالیسم ممکن گردانیم. جامعه ما فعلا به شکل گسترده اش سمت سوی دموکراتیک دارد تا سوسیالیستی.
متاسفانه بعضی از احزاب کمونیستی و افراد منفرد در هر شرایطی به کمتر از سوسیالیسم از مشروطه به اینطرف رضایت نمی دهند. برای آنها جمهوری سکولار دموکراتیک که در آن آزدی بیان و احزاب و مطبوعات وآزادی تجمع و اعتصاب و آزادی تشکل مستقل کارگری و برابری زن و مرد و ال جی بی تی کیو پلاس ا، در مقابل قانون، و دارا مند بودن درمان و آموزش مجانی، و مزدی عادلانه که جوابگوی زندگی مناسب و انسانی برایشان باشد، و ... را اموری بورژوایی می پندارند و به کوشندگان آن به دیده تحقیر و شماتت می نگرند. البته جمعی دیگر از میان این احزاب و افراد منفرد کلا منکر آن هستند که چنین امری اصلا قابل اجرا در سیستم بورژوایی می باشد. و به کوشندگان آن همانند متوّهمین می نگرند، و دلایل آنها این است که دو حاکمیت بورژوازی شاه و شیخ نشان داده اند که چنین امری (آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی) امری ناممکن است.
جواب ما به این رفقا اینست چندین عامل در پدید شدن استبداد و دیکتاتوری و نقص عدالت اجتماعی نقش داشته اند، یکم دوره تاریخی(مشروطه، رضا شاه، ٢٠ تا ٣٢ و ٣٢ تا ۴٢ و سال ۵٠ تا ۵٧ و ۵٧ تا ٦٧ و از سال ٦٧ تا ٧٦ و ٧٦ تا ٨٨ و از ٨٨ تا ٩٦ و از سال ٩٦ تا کنون) که در آن قرار داشته ایم، دوره های متفاوتی را پشت سر گذاشته ایم که از منظر سطح پیشرفت سرمایه داری که می بایست آنرا متفاوت از لحاظ زمانی و صنعتی و تکنولوژیک در نظر داشت و سطح آگاهی سیاسی توده ها و سطح آگاهی سیاسی طبقاتی توده ها دائما در حال رشد و تغییر می باشد.
سطح آگاهی توده ها عامل تعیین کننده در وجود حاکمیتی دموکراتیک و یا استبدادی ست، مثلا در بدو پیدایش انقلاب مشروطه کشوری با مناسبات غالب دهقانی سر و کار داریم نه با جامعه ایی صنعتی و تولید کالایی غالب بر مناسبات کار و سرمایه؛ نودو پنج درصد حتی سواد خوندن و نوشتن ندارند و غرق ایده های خرافی و مذهبی می باشند و در بدو ظهور رضا شاه، با جامعه ایی تا ٩۵% دهقانی و فئودالی دست به گریبان بودیم اصلاحات ارضی تنها از سال ۱۳۴٢ تا ۱۳۵٢ پدید شد و آن امر هم نه حتی به شکل مناسبش انجام پذیرفت، یعنی چیزی حدود پنج سال قبل از براندازی شاه در سال ۵٧.
سطح سواد خواندن و نوشتن دهه پنجاه حدود پنجاه درصد جامعه را فرا می گرفت. در روستاها تا سطح ٩۵% زنان بی سواد بوده اند و تا %٧٠ مردان بی سوادی موجود بود؛ و با به قدرت رسیدن رژیم اسلامی رژیم جهل و خرافات دینی با پشتیبانی میلیونی توده ها مواجه بودیم، توده های خرافی لااقل تا یک دهه پشتیبان قاطع اینها بوده اند و درکی از آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی نداشتند. تنها با شروع دهه سوم یعنی با گذشت ٢٠ سال از رژیم اسلامی است که توجه به آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی در جامعه ریشه دواند و امروز خوشبختانه به مرحله ای رسیده است که درک بیش از نیمی از جامعه را فکر آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی فرا گرفته است. در همه این دورانها همیشه از یک تا حدود پنچ درصد جامعه در تقابل با ارتجاع حاکم بوده اند.
پس عامل اصلی و تعیین کننده پیروزی جامعه ی دموکرات، برمی گردد به سطح آگاهی توده ها، توده ها امروز در سطح پذیرش و اجرای رژیمی دموکراتیک می باشند، سطح مطالبه آزادیهای دموکراتیک( آزادی احزاب و انتخابات آزاد، تفکیک قوای سه گانه حکومت، آزادی بیان و عدالت اجتماعی، برابری حقوق زنان و مردان در سطح قانون و تشکلهای مستقل کارگری و آموزش و درمان رایگان، مزدی جوابگوی نیازهای یک زندگی مناسب و انسانی با استانداردهای امروزین ...)
باید توجه داشت تنها به حکومتها عدم وجود آزادی و دموکراسی را حواله دادن ندیدن تصویر کامل است که در سطور بالا به آن پرداختیم است که در کنار رژیمهای دیکتاتوری و استبدادی دو عامل اصلی تعیین کننده دیگر همانند سطح رشد سرمایه داری و سطح آگاهی و آگاهی طبقاتی دارای اهمیت اساسی ست.
اینکه آیا حصول آزادیهای دموکراتیک و به تناسبی عدالت اجتماعی ممکن است، می بایست این مهم را در عرصه بین المللی محک زد، خوشبختانه در عرصه بین المللی تغییر و تحولات بسیاری در این مسیر صورت پذیرفته و خیلی از کشورهای دیکتاتوری دیروز(حدود ۵٠%) به حاکمیتهای دموکراسی پارلمانی و حصول آزادیهای دموکراتیک و سطحی از عدالت اجتماعی در همه قاره ها، درتعدادی کشورها بوقوع پیوسته و این دستآورد بزرگی برای نیروهای چپ ومترقی این کشورها بوده است. که در بعضی از این دموکراسی های نوپا سوسیالیستها و نیروهای مترقی و دمکرات با رای توده ها به مسند قدرت رسیده اند. آما هنوز چندی از کشورها(کمتر از ٢۵%) همچنان رژیمهای استبدادی و دیکتاتوری می باشند که حکومت اسلامی ایران و طالبان افغانستان بدترین آنها هستند که اینها هم در یکی و دو دهه آینده با مبارزات فزاینده توده ایی که شاهدیم به پایان خود خواهند رسید. در مورد کشور ما حاکمیت اسلامی اکنون به همت توده ها در حال احتضار قرار گرفته است.
نمی توان با بیان تئوریک بعضی از فکتهای کلی همانند امروز عصر انقلابات جهانی سوسیالیستی ست از مراحل عینی جوامعه پرش به سوسیالیسم نمود. درست است که پرشی از روی فرماسیونی میانی سرمایه داری و سوسیالیسم نیست که چنین نظامی موجود نیست. آما نمی بایست فراموش کرد برای انجام پذیرفتن این مهم، توده ها می بایست در آن سطح از آمادگی و آگاهی برای پذیرش سوسیالیسم قرار داشته باشند، تا بشود سوسیالیسمی ایجاد شود. وگرنه سوسیالیسم با تعداد محدودی از ما کمونیستها بوجود نخواهد آمد، انقلاب کار یا هنر توده های آگاه به بدیل سوسیالیستی ست. و هم اکنون متاسفانه شاهد احتزاز گسترده پرچمهای سرخ سوسیالیستی کارگری در میدان مبارزات براندازی رژیم خونخوار استبدای و دیکتاتوری حاکم نیستیم.
شناسایی نشدن این فکتها توسط بعضی از احزاب کمونیست و منفردین، چندین مسئله و مشکل و معضل و ضربه را با خود علیه خود و جنبش کارگری سوسیالیستی به همراه دارد.
یکم در جهت اجماع یا ائتلافی همگانی تر یعنی ائتلافی از جمهورخواهان، دموکراسی خواهان و نیروهای مترقی و روشنفکری و احزاب کمونیست و کارگری که در بر انداختن حاکمیت جنایتکار اسلامی لازم و ضرور است پا پیش نخواهند گذاشت، و در ائتلافها به خاطر رنگارنگی آرا شرکت نخواهند کرد. و نیروهایی که با باور مارکسیستی به این ائتلافها می پیوندند مورد شماتت و توهین و تکفیر اینان قرار خواهند گرفت.
دوم خود نقشی در پا گیری نظامی دموکراتیک نخواهند داشت که تهدیدی برای پا گیری دموکراسی و آزادی در کشور خواهند بود چون بسیارانی از نیروهای عدالت خواه و روشنفکری که به خاطر اندیشه های مارکس به این گونه احزاب جلب می شوند بجای کمک به بر قراری این نظام دموکراتیک یا منفعل خواهند شد یا علیه آن خواهند شد و در شکست آن با ارتجاع داخلی و جهانی همراه خواهند بود، هر چند با صف مستقل از ارتجاع. زیرا ارتجاع غصه جامعه دموکراتیک را به هیچ وجه ندارد.
سوم آن نقش مثبتی که کمونیستها در برقراری نظام دموکراتیک می توانند ایفا کنند که سبب جلب توده های کارگری شود به خاطر بی اعتنایی اینان به این مهم، با بی اعتنایی توده های کار و زحمت به این نیروهای به اصطلاح چپ انقلابی مواجه خواهند شد، زیرا هیچ نقش عملی در برپایی نظامی دموکراتیک در کنار توده ها ایفا نکرده اند و دائما در تقابل با آن به دلیل "برپایی" آلترناتیو برتر سوسیالیستی عمل کرده اند، که امکان استقرارش نیست.
چهارم با درگیری و شماتت و تکفیر بخشی از نیروهای مُسر مارکسیست در برقراری حاکمیتی دموکراتیک سبب شک و شبهه و سر در گمی کارگران در جهت پیوستن به این گرایش نیروهای واقع بین خواهند شد. در انتهای چنین سیاست و نگاهی حاشیه نشینی سیاسی، آینده چنین احزاب چپ مریخی خواهد بود و به همین ترتیب مسبب به تعویق افتادن جنبشی کارگری برای بر پایی سوسیالیسم خواهند شد.
"و در پاسخ اعتراضات آنارشیستی مبنی بر اینکه گویا ما انقلاب سوسیالیستی را به تعویق می اندازیم خواهیم گفت: ما آنرا به تعویق نمی اندازیمبلکه با یگانه وسیله ممکن و از یگانه راه صحیح، یعنی از همان راه جمهوری دمکراتیک، نخستین گام را به سوی آن بر می داریم. کسی که بخواهد از راه دیگری سوای دمکراتیسم سیاسی به سوی سوسیالیسم برود، مسلماً چه از لحاظ اقتصادی و چه از لحاظ سیاسی به نتایج بی معنی و مرتجعانه ای خواهد رسید. اگر کارگرانی در موقع خود از ما بپرسند: چرا ما نباید برنامه حداکثر را اجرا نمائیم ما در پاسخ متذکر خواهیم شد توده های مردم، که دارای تمایلات دمکراتیک هستند، هنوز از سوسیالیسم خیلی دورند، هنوز تضادهای طبقاتی نضج نگرفته است و هنوز پرولتاریا متشکل نشده است. صدها هزار کارگر را در تمام روسیه متشکل کنید ببینیم، حسن نظر نسبت به برنامه خود را در بین میلیونها کارگر تعمیم دهید ببینیم! سعی کنید این کار انجام دهید و تنها به جملات پرسرو صدا ولی تو خالی آنارشیستی اکتفا نورزید، آن وقت فوراً خواهید دید که عملی کردن این تشکل و بسط این فرهنگ سوسیالیستی منوط است به اجرای هر چه کاملتر اصلاحات دمکراتیک" لنین دو تاکتیک سوسیال دموکراسی
حسین جوینده
٢٠٢٣-٠٣-٢٦ - ششم فروردین ۱۴۰۲
________________________________
پیروزی بر دشمن زورمندتر از خویش تنها در صورتی میسر خواهد بود که حد اعلای نیرو به کار رود واز هر «شکافی » میان دشمنان، هر اندازه هم که کوچک باشد، و از هر تضاد منافع میان بورژوازی کشورهای مختلف و میان گروهها یا انواع مختلف بورژوازی درون هریک از کشورها و نیز از هر امکانی، هر اندازه هم که کوچک باشد، برای به دست آوردن متحد توده ای، حتی متحد موقت، مردد، ناپایدار، مشکوک و مشروط حتما و با نهایت دقت، مواظبت، احتیاط و مهارت استفاده شود. کسی که این نکته را نفهمیده باشد، هیچ چیز از مارکسیسم و به طورکلی از سوسیالیسم علمی معاصر نفهمیده است کسی که توانایی خود را در زمینه کاربست این حقیقت طی زمانی بالنسبه طولانی و در اوضاع و احوال سیاسی گوناگون در عرصه عمل به ثبوت نرسانده باشد، شیوه کمک به مبارزه طبقه انقلابی را در راه رهایی تمام جامعه بشری زحمتکش از چنگ استعمارگران، هنوز نیاموخته است. ضمنا این مطلب، هم برای دوران پیش از تصرف قدرت سیاسی به دست پرولتاریا صادق است و هم برای دوران پس از تصرف این قدرت. مارکس و انگلس میگفتند تئوری ما حکم جزمی (دگم) نیست، بلکه رهنمون عمل است و بزرگترین اشتباه و بزرگترین تبهکاری مارکسیستهای «صاحب پروانه» نظیر کارل کائوتسکی و اتوبائر وغیره در آنست که این نکته را نفهمیده و نتوانسته اند آنرا در مهمترین لحظات انقلاب پرولتاریا به کار برند.ن.چرنیشفسکی، سوسیالیست کبیر روس در دوران ما قبل مارکس، میگفت:فعالیت سیاسی پیاده رو خیابان نفسکی نیست (پیاده رو تمیز، عریض و هموار خیابان عمده کاملا سر راست شهر پطرزبورگ). بی اعتنایی به این حقیقت یا فراموشی آن برای انقلابیون روس از زمان چرنیشفسکی به بعد به بهای قربانیهایی بیشمار تمام شد. اینک باید به هرتدبیری شده کوشید تا کمونیستهای چپ و انقلابیون وفادار به طبقه کارگر در اروپای غربی و آمریکا به سان روسهای عقب مانده برای فراگرفتن این حقیقت چنان بهای گرانی بپردازند . بیماری کودکانه کمونیسم چپ
"کمونيستها براى رسيدن به نزديکترين هدفها و منافع طبقه کارگر مبارزه ميکنند ولى در عين حال در جريان جنبش کنونى از آينده نهضت نيز مدافعه مينمايند." مانیفست کمونیست
سرانجام، هنگامى که مبارزه طبقاتى به لحظه قطعى نزديک ميشود، جريان تجزيهاى که در درون طبقه حاکمه و تمام جامعه کهن انجام ميپذيرد، چنان جنبه پرجوش و شديدى بخود ميگيرد که بخش کوچکى از طبقه حاکمه از آن روگردان شده به طبقه انقلابى، يعنى طبقهاى که آينده از آن اوست، ميپيوندد. به همين جهت است که مانند گذشته، که بخشى از نجباء بسوى بورژوازى ميآمدند، اکنون نيز قسمتى از بورژوازى و يا عدهاى از صاحبنظران بورژوازى که توانستهاند از لحاظ تئورى به درک جنبش اجتماعى نائل آيند، به پرولتاريا ميگروند. مانیفست کمونیست