سایت کارگری افق روشن
www.ofros.com

جمع اضداد در دیالکتیک فکری مرتضی محیط

محمود کلانتری                                                                                            سه شنبه ٢٣ تیر ۱٣٨٨


در طول چند هفته‌ی اخیر شاهد اظهار نظرها و جبهه‌گیری‌های «بدیع» و عجیبی از آقای مرتضی محیط بوده‌ایم. ایشان چنان جمله‌های حیرت‌انگیزی ارائه می‌کنند که تنها واکنش ممکن به آن سکوت است: «جیمز پتراس چه می‌فهمد در ایران چه خبر است؟»، «جوادی آملی به اپوزیسیون پیوسته است.» و. . . آقای محیط که نه به لحاظ عملی و پراتیک بلکه به معنی دقیق کلمه با افرادی از قبیل سازگارا، مهاجرانی، لاهیجی، حقیقت‌جو، مخمل‌باف، قوچانی، فرخ نگهدار و مانند این‌ها همراه شده، جیمز پتراس، خوان کول و چپ‌های سرشناس ایرانی را «چپ توی گیومه» چپ‌نما و همدست شریعتمداری می‌داند. مانتلی ریویوو، بلامی فاستر را «راست» دانسته و در برابر میرحسین موسوی و کروبی - که فعالیت‌های روزنامه‌ی افراطی ضدچپ‌اش با مهره‌هایی از قبیل محمد قوچانی کاملاً روشن است - و سازمان‌هایی از قبیل جبهه‌ی مشارکت و سازمان مجاهدین را چپ راستین می‌نامد! آقای محیط با ساده‌انگاری نظرات چپ‌های خارجی درباره‌ی ایران را ناشی از «نافهمی» و نظرات چپ‌های ایرانی را ناشی از این می‌داند که «تنها جسم‌شان در ایران است». ایشان به گفته‌ی خود «تعریف نوینی از چپ» دارند که بر اساس آن هر کس چپ باشد راست و هر کس لیبرال و حتی نئولیبرال باشد چپ نامیده می‌شود. ایشان فراموش کرده‌اند که تنها همین چند ماه پیش در مراسم اول ماه مه کارگران و شرکت‌کنندگان و حتی کسانی که برای استراحت به پارک لاله آمده بودند چه‌طور به خاک و خون و زندان کشیده شدند و نه کروبی و نه موسوی و نه هیچ اصلاح‌طلب یا «اصول‌گرای اصلاح‌طلب» یا عالی‌جناب رنگی‌پوشی دم از «آزادی تجمع» و «اصل ٢٧ قانون اساسی» و عدم مشروعیت دولت و مانند این‌ها نزدند و حالا که این نهادها و گروه‌ها چنین اعتراضاتی می‌کنند آقای محیط دم از تغییر و دمکراسی‌خواهی اینان می‌زنند. آقای محیط بورژوازی مذهبی را حکومت سلطانی نامیده و سرمایه‌داری ایران را نفی کرده و به شدت اعتقاد دارند - و یا پافشاری می‌کنند که اعتقاد دارند - که ایران در دوره‌ی پیش‌سرمایه‌داری به سر می‌برد و باید با مبارزه - نه در کنار مردم - که زیر چتر اعتقادات تمامیت‌طلبانه و شووینیستی اصلاح‌طلبان و با تایید تمام و کمال تمام اشتباهات و کج‌روی‌های آن‌چه که ایشان جنبش می‌خوانند، تازه به مرحله‌ی بورژوازی رسید.
آقای محیط با برداشتی پایان جهانی از فلسفه‌ی مارکسیسم و سطحی‌گرایی و ارائه‌ی چیزی از جنس یک کارخانه‌ی تولید اجتماعی به وسیله‌ی پروسه‌ی مارکسیسم (از دید ایشان) و با سوخت مردم و با بهانه‌ی گردگیری از مارکس حقیقی و الصاق نظرات خود به تفکرات مارکس، نه خود را با مارکس که مارکس را با خود هم‌عقیده می‌یابند و احکامی بدیع صادر می‌کنند. آقای محیط حتی بدون این که انتقادات چپ‌ها را بیان کنند خود انتقاداتی ساختگی از قول آن‌ها مطرح می‌کنند و پاسخ می‌دهند - عجب مرد هنرمندی - و بدین گونه صورت مسئله را حذف می‌کنند. تکیه و تاکید سفت و سخت بر «عدم نیاز جنبش به رهبری» و «رهبری افقی به جای رهبری عمودی» از گزاره‌های همیشگی آقای محیط است. گویی پس از سال‌ها تلاش و سابقه‌ی فکری و مبارزاتی به این نتیجه رسیده‌اند که بهترین راه برای مبارزه با یک نظام سرمایه‌داری تمامیت‌خواه راهی از نوع «مدنی» و «از درون» و با تاکید بر تمکین به قانون اساسی است که نمودهای آن «نوشتن مرگ بر دیکتاتور بر اسکناس»، «بادکنک سبز هوا کردن» و «روشن کردن اتو در ساعت ٩ شب» و مانند این‌هاست و این همان رهبری افقی‌ای است که دم از آن می‌زنند. شستن گناه آن کسانی که اعلامیه دادند و اعلامیه‌ی خود را با «انا لالله و انا علیه راجعون» شروع کردند و بی هیچ هدف و برنامه و با دست‌پاچگی عده‌ای جان‌به‌لب‌رسیده را به خیابان‌ها و به کام مرگ فرستادند بهتر از این ممکن نیست. چه‌طور است که این جنبش گاه رهبرانی دارد که به میان مردم می‌آیند و سخن‌رانی می‌کنند و مردم را به ادامه‌ی اعتراض دعوت می‌کنند و سالم به خانه‌ی خود بر می‌گردند و آن زمان که احساس خطر می‌کنند دیگر رهبر نیستند و رهبری «افقی» می‌شود؟ مگر آن کسانی که به مردم قول کوتاه نیامدن می‌دادند و دم از ایستادگی تا آخرین لحظه می‌زدند فکر می‌کردند شورای نگهبان به سود آن‌ها رای خواهد داد که با شنیدن رای این شورا به خانه‌های خود رفته و اعلامیه دادند که مبادا به خاطر مشتی بیگانه - که لابد مردمی که در این روزها خون دادند و آزار دیدند بخشی از آن‌ها هستند - با هم‌خانواده‌های خود در بیفتیم و گفتند که در کنار گروهی «نخبه» کار را از طریق قضایی ادامه خواهیم داد؟ مگر مردم این‌قدر هزینه دادند که آقایان با استفاده از آن حزب تاسیس کنند؟
ما همه می‌دانیم که چرا و چه شده که امروز آقایان موسوم به اصلاح‌طلب به یاد اصل ٢٧ قانون اساسی افتاده و این‌چنین مظلوم‌نمایی می‌کنند. امروز، با یک دورنمای سی ساله که در آخرین لحظات آن میرحسین موسوی خود را با احمدی نژاد «از یک خانواده» می‌داند، شاهد هستیم که افراطی‌های محافظه‌کار که تا چند صباح پیش یکی از دو جناح درون‌حکومتی سیستم ایران بوده‌اند مدتی است که برای حذف جناح دوم تلاش می‌کنند. می‌دانیم چه شده است که چهره‌های جناح دوم که همه در سال‌های ابتدایی پس از ١٣۵٧ از مقامات حساس و کلیدی بوده و دست‌شان به کثیف‌ترین و شنیع‌ترین کارها آلوده است همه در سال‌های اخیر روشن‌فکر شده و به «جامعه‌ی مدنی» می‌اندیشند و حتی گاه واژه‌های خنده‌داری هم‌چون سکولاریسم دینی ابداع می‌کنند. همه می‌دانند که گذشته دروغ نمی‌گوید و همه می‌دانند چرا این جناح دوم به این راه کشیده شده‌اند و همه افرادی از جنس رفسنجانی، کروبی، سازگارا، خاتمی، مهاجرانی، سروش، قوچانی و بسیاری دیگر را به خوبی می‌شناسند. همه می‌دانند که این‌ها در گذشته‌ی نزدیک یا در خلال این انتخابات با کنش ناگهانی جناح روبه‌رو از لفت و لیس و قدرت محروم شده‌اند و در این جنگ قدرت دست به دامن مردم شده‌اند. آقای محیط حتی اگر عقاید درستی هم داشت کل فعالیت‌ها و سوابق افرادی که آن‌ها را «چپ‌هایی که دست‌شان برای او رو شده» می‌نامد را زیر سوال نمی‌برد. گویی آقای محیط همه‌ی این حوادث را تنها بهانه‌ای برای کوبیدن چپ‌ها و مهم‌تر از آن همراهی با سیستم‌های شبه لیبرالی ایرانی می‌دانند. در برنامه‌های تلویزیونی‌شان با ادعای تلاش برای ارائه‌ی گزارش‌های حقیقی از شرایط موجود گزارش‌های «نیو یورک تایمز» را می‌خوانند و تنها آن‌چه را که دوست دارند می‌شنوند. متن دال بر طرف‌داری ده‌نمکی از مردم را می‌خوانند و او را عضو «اپوزیسیون» می‌نامند اما تکذیبیه‌ی او را نادیده می‌گیرند. گویا آقای محیط برای کلمه‌ی اپوزیسیون نیز تعریف جدیدی در چنته دارند.
هر کس آزاد است عقاید خود را داشته باشد. ما را با عقاید آقای محیط کاری نیست. چیزی که از یک لحاظ غم‌انگیز و از لحاظ دیگر حیرت‌آور است تلاش سرسختانه‌ی ایشان برای تخریب تمام چهره‌های سرشناس چپ، از لنین و تروتسکی گرفته تا جیمز پتراس و خوان کول و مانتلی ریویویی‌ها و حتی ناصر زرافشان است. هر چه بیشتر متهمان اظهارات ایشان را به چیزی نمی‌گیرند و پاسخی نمی‌دهند ایشان آتشی‌تر‌شده و تهمت‌ها و توهین‌های سبک‌تری وارد می‌کنند. مگر می‌شود تاثیرات بین‌المللی اتفاقات اخیر را نادیده گرفت؟ نکند آقای محیط واقف نیستند که با تعویض این‌چنینی ترکیب ارگانیک فعلی با نوع نئولیبرالی‌اش به دست این آقایانِ به قول آقای محیط «اپوزیسیون» مهم‌ترین تفاوتی که حاصل خواهد شد از بین رفتن استقلال کشور است؟
ایشان که به خوبی از جبهه‌گیری و نظرات ملی‌ها و ملی‌مذهبی‌های سال‌های پس از ١٣۵٧ آگاه هستند چپ‌ها را به دلیل مخالفت با بازرگان و بنی‌صدر محکوم می‌کند. شگفتا که گویا فراموش کرده‌اند خود یکی از کسانی بوده‌اند که به نقش آمریکا در تقویت بنیادگرایی اسلامی ، به خصوص در ایران، و هدف آمریکا از تقویت جنبش‌های ملی و مذهبی در نقاط مختلف جهان صحه گذاشته‌اند. گویا مواضع این آقایان را فراموش کرده‌اند و نمی‌دانند که آقایان جبهه‌ی ملی چگونه خواسته و ناخواسته برای لیبرالیزه کردن و سوق دادن مردم به سوی تشکیل یک حکومت لیبرال دمکراسی و ادامه‌ی وابستگی‌ها به غرب و در عین حال ساخت و پاخت کامل با هژمونی مذهبی موجود، که همان هدف بلندمدت آمریکا بود، تلاش می‌کردند. آقای محیط چپ‌ها را به رفتن به زیر چتر جمهوری اسلامی متهم می‌سازند و گویی فراموش کرده‌اند که حتی توده‌ای‌ها و فداییان اکثریت نیز این موضع را جز در کادرهای بالا نپذیرفتند. گویی فراموش کرده‌اند که بودند بسیاری دیگر که با این هر دو، هم آن که رهبران حزب توده گفتند و هم این که آقای محیط می‌گوید، از بیخ و بن مخالف بودند. مگر همین الان که آقایان دوم خردادی و اصلاح طلب و اصول‌گرای اصلاح‌طلب به ظاهر دچار استحاله شده‌اند نخستین دشمنان خود را از چپ‌ها اختیار نمی‌کنند؟ مگر هم‌اینان نیستند که هنوز دست از تخریب چهره‌ی حمید اشرف و خسرو روزبه بر نمی‌دارند که مبادا کسانی به واسطه‌ی چهره‌های کاریزماتیک این افراد جذب چپ بشوند؟ مگر هم‌اینان نبودند که در مناظره‌ی «رسانه‌ی ملی»شان دولت‌آبادی را تنها به دلیل نوشتن نامه‌ای انتقادی به سروش با تحقیر و دشنام‌گونه «کمونیست» خواندند؟ دور از گود نشستن و رجز خواندن آسان است. با یک برداشت خیالی از ایده‌ئولوژی مارکسیسم و سطحی‌سازی گفته‌های مارکس و استفاده‌ی ابزاری از انگلس نمی‌توان سیستم چپ را متهم کرد. آقای محیط که این‌قدر دم از رجوع به مارکس می‌زنند اگر نوشته‌های مارکس درباره‌ی انقلاب ژوئن فرانسه را خوانده باشند به روشنی می‌دانند که نتیجه‌ی تایید کامل و همراهی با این سیستم «جمهوری‌خواه» چه خواهد بود، آن هم بدون در نظر گرفتن تاثیرات ناشی از انتقال سریع اطلاعات امروزی و حمایت سرسختانه‌ی دولت‌های بزرگ سرمایه‌داری از اصلاح‌طلب‌ها و پیامدهای جهانی ناشی از پیروزی این سیستم در جنگ قدرت امروزی که بدون شک گریبان مردم را تا مدت‌های طولانی خواهد گرفت.
آقای محیط! چپ با مردم همراه است ولی مردم را به سوخت جنگ قدرت دو جناح درون دولت تبدیل نمی‌کند. چپ مردم را تشویق نمی‌کند که بدون سازمان‌دهی و رهبری و هدف به خیابان‌ها بریزند و به سود دشمنان مردم هزینه بدهند، اما در کنار مردم ایستاده و هزینه می‌دهد. تنها سوالی که چپ مطرح کرده است این است که اکنون که فعالیت «مدنی» تحت قانون اساسی و به سود منافع «خانواده»ای که ما و شما جزئی از آن نبوده‌ایم به بن‌بست رسیده، چه باید کرد؟

محمود کلانتری