روسيه موج نوينی از جنبش مشروطه را تجربه می کند. نسل ما تا به امروز شاهد چنين غليان
سياسی نبوده است. روزنامه های علنی، بوروکراسی را مورد حمله قرار می دهند و خواهان
شرکت نمايندگان مردم در دستگاه دولتی و اصلاحات ليبرالی می باشند. انواع جلسات مأموران
زمستوو(١)، پزشکان، وکلا، مهندسين، کشاورزان، اعضای انجمنهای شهری و غيره و غيره
قطعنامه هايی را می گذرانند که کم و بيش صريحاً، خواهان يک قانون اساسی است. خواستهای
پرشور برای آزادی و اتهامات سياسی که جسارت آن برای عوام روس غيرعادی است، از هر
گوشه و کنار به گوش می رسد. تجمعات ليبرالی، تحت فشار کارگران و جوانان راديکال، تبديل
به جلسات عمومی علنی و تظاهرات خيابانی می شود. نارضايتی های نهانی، اکنون آشکارا
بخشهای وسيعی از پرولتاريا و تهيدستان شهر و روستا را به هيجان می آورد. اگر چه
پرولتاريا نقش نسبتاً کوچکی در مظاهر بس چشمگير و تشريفاتی جنبش ليبرالی ايفا می کند و
گرچه به نظر می رسد که از کنفرانسهای مؤدبانه شهروندان متين قدری به دور است، با اين
حال، تمام شواهد گواه بر اين حقيقت است که کارگران به جنبش سخت علاقه مندند. همه چيز
گواه بر اين حقيقت است که کارگران مشتاق جلسات بزرگ عمومی و تظاهرات علنی خيابانی
اند. گويی پرولتاريا خود را به کنار می کشد، با دقت موضع خود را می سنجد، نيروهايش را
گردآوری می کند و در مورد اين مسئله که آيا زمان مبارزه قطعی برای آزادی رسيده است،
تصميم می گيرد.
ظاهراً، موج هيجان ليبرالی تا حدی رو به فروکش کردن است. شايعات و گزارشات مطبوعات
خارجی، داير بر غلبه ارتجاعيون بر متنفذترين محافل درباری، در حال تأييد شدن است. فرمان
نيکلای دوم که چند روز قبل منتشر شد، سيلی محکمی بر صورت ليبرالها (٢) بود. تزار خيال
مقاومت و حفظ رژيم استبدادی را در سر دارد. وی خواهان تغيير شکل دولت نيست و به هيچ
وجه قصد دادن قانون اساسی را ندارد. او انواع اصلاحات کاملا ناچيز را وعده و فقط وعده می
دهد. البته هيچ ضمانتی در مورد اجرای واقعی اين اصلاحات در کار نيست. محدوديت پليس
عليه روزنامه های ليبرالی، هر روز و هر ساعت تشديد می شود. کليه تظاهرات آزاد مجدداً، و
چه بسا با شدت بيشتری سرکوب می شود. اعضای ليبرال زمستوو و انجمنهای شهری،
مخصوصاً آن مأمورانی که نقش ليبرال را ايفا می کنند، دوباره تحت فشار قرار گرفته اند.
روزنامه های ليبرال به دلسردی دچار شده اند و از آنجا که جرأت چاپ مطالب دريافت شده را
ندارند، از مخبرينشان پوزش می طلبند.
کاملا امکان پذير است که موج پرتلاطم ليبرالی به همان سرعت که با کسب اجازه از
اسويانوپولک ميرسکی(٣) رشد کرد، با ممنوعيت اخير فروکش کند. بايستی بين آن علل ريشه
ای که به ناچار و بطور اجتناب ناپذير - و در آينده بيشتر و بيشتر - منجر به مخالفت و مبارزه
عليه استبداد می شود، و موجبات جزئی جوش و خروش زودگذر ليبرالی، تمايز قائل شد. علل
ريشه ای منجر به جنبشهای توده ای ريشه ای، نيرومند و پايدار می شوند. علل جزئی گاهی
تعويض کابينه و يا ساعتی پس از هر واقعه تروريستی، کوشش متداول دولت در پی گرد
می باشد. ترور پلو(۴) برای سازمان تروريستی، به وضوح، به بهای « روباه مکار » سياست
کوششی بسيار زياد به وقوع پيوست و متضمن تدارک طولانی بود. موفقيت اين عمل
تروريستی، خود به نحوی خيره کننده، تجربه تمامی تاريخ جنبش انقلابی روسيه را تأييد و ما را
از چنين شيوه های مبارزه برحذر می دارد. تروريسم روسی همواره يک شيوه مبارزه
بخصوص روشنفکری بوده است. هر آنچه بتوان پيرامون اهميت تروريسم، نه به عنوان جانشين
جنبش مردم، بلکه در پيوند با آن سخن گفت، حقايق به نحو انکار ناپذيری گواه برآنند که در
کشور ما ترور سياسی فردی هيچگونه وجه مشترکی با اعمال قهرآميز مردم ندارد. در جامعه
سرمايه داری جنبش توده ای تنها به صورت جنبش کارگران امکان دارد. اين جنبش در روسيه،
طبق قوانين مستقل خود در حال گسترش است. مسير ويژه خود را می پيمايد. عمق و وسعت می
يابد و از يک فروکش موقتی به يک موج سرکش نوين گذر می کند. اين تنها موج ليبرالی است
که اکيداً همراه با خلق و خوی وزرای مختلف که تغييرشان توسط بمب تسريع می شود، بالا و
پايين می رود. پس شگفتی نيست که در کشور ما طرفداری از تروريسم، چه بسيار در ميان
نمايندگان ليبرال (يا راديکال نمای) اپوزيسيون بورژوايی، به چشم می خورد. جای تعجبی
نيست که در ميان روشنفکران انقلابی، کسانی که بيش از همه (به مدت طولانی يا برای لحظه
ای) ممکن است به تروريسم کشانده شوند، همانهايی هستند که به بنيه زيست و توانايی پرولتاريا
و مبارزه طبقاتی پرولتری هيچ ايمانی ندارند. اين حقيقت که بروز ناگهانی فعاليت ليبرالی، به
هر دليل، زودگذر و ناپايدار است، البته نمی تواند موجب فراموش کردن اين امر شود که بين
استبداد و نيازهای جامعه بورژوايی در حال توسعه تضادی حل نشدنی موجود است. استبداد به
ناچار وبال گردن پيشرفت اجتماعی می باشد. منافع بورژوازی بمثابه يک طبقه، همانند منافع
روشنفکران، که بدون آنان توليد سرمايه داری نوين غيرقابل تصور است، به مرور زمان،
بيشتر و بيشتر با استبداد تصادم پيدا می کند. هر چند دليل اظهارات ليبرالها ممکن است سطحی
و ماهيت موضع مشکوک و نيم بند آنان حقير باشد، استبداد تنها با مشتی از صاحب منصبان
ممتاز طبقه زميندار و تاجر، و نه به هيچ وجه با تمامی آن طبقه، قادر به برقرار ساختن آرامش
واقعی است. نمايندگی مستقيم منافع طبقه حاکمه، به شکل يک قانون اساسی، برای کشوری که
می خواهد تبديل به کشوری اروپايی شود، و از درد شکست اقتصادی و سياسی و به واسطه
موقعيتش مجبور است چنين کند، امری ضروری است. بنابراين برای پرولتاريای با آگاهی
طبقاتی، داشتن درک روشنی از اجتناب ناپذير بودن اعتراضات ليبرالها عليه استبداد، و نيز از
ماهيت به راستی بورژوايی اين اعتراضات، بی اندازه مهم است.
طبقه کارگر در مقابل خود اهداف پرعظمت و دوران ساز رها نمودن بشريت از هر نوع ستم و
استثمار انسان از انسان را قرار می دهد. طی دهه های متمادی، اين طبقه در سراسر جهان،
بدون هراس از شکستهای گاه به گاه و عقب نشينی های موقتی، به سختی کوشيده است که به اين
اهداف نايل آيد و با مداومت، مبارزه اش را وسيع تر، و خود را در احزاب توده ای متشکل
کرده است. برای چنين طبقه به راستی انقلابی ای، هيچ چيز حياتی تر از اين نيست که خويشتن
را از هر گونه خود فريبی، سراب و پنداشت بزدايد. اين تصور که جنبش ليبرالی ما يک جنبش
بورژوايی نيست و انقلاب قريب الوقوع در روسيه انقلابی بورژوايی نخواهد بود، يکی از رايج
ترين و مبرم ترين توهمات موجود در روسيه است. روشنفکر روس، از معتدل ترين ليبرال
آسواباژدنيه(۵) گرفته تا افراطی ترين سوسياليست انقلابی(۶)، هميشه می پندارد که اگر
انقلابمان را يک انقلاب بورژوايی بناميم، آنرا بی رنگ، پست و مبتذل ساخته ايم. در روسيه،
برای پرولتاريای دارای آگاهی طبقاتی، اين درک تنها توصيف صحيح طبقاتی از اوضاع می
باشد. مبارزه برای آزادی سياسی و جمهوری دمکراتيک در يک جامعه بورژوايی، برای
پرولتاريا، تنها يکی از مراحل ضروری در مبارزه برای انقلاب اجتماعی است که به سرنگونی
نظام بورژوايی می انجامد. تفکيک دقيق مراحلی که اساساً متفاوت است و بررسی هوشيارانه
شرايطی که اين مراحل در آن تظاهر می کند، به هيچ وجه به معنای به تعويق انداختن نامحدود
هدف نهايی و يا کند کردن پيشرفت به جلو، نمی باشد. برعکس، شناخت رابطه طبقات در
جامعه امروزی، تنها بخاطر تسريع اين پيشرفت و نيل به هدف نهايی با سرعت و اطمينان هر
چه بيشتر است که ضروری می گردد. هيچ چيز به جز سرخوردگی و تزلزل بی پايان، در
انتظار کسانی که از نظرگاه به اصطلاح يکجانبه طبقاتی اجتناب می ورزند، نمی باشند؛ هم آنان
که سوسياليست هستند اما از بورژوايی ناميدن انقلاب آتی – انقلابی که در روسيه شروع شده
است - واهمه دارند.
مطابق معمول، دمکراتيک ترين مطبوعات علنی، درست در اوج جنبش مشروطه فعلی، با
تئوری منحصر کننده و در » بلکه همچنين ،« بوروکراسی » استفاده از آزادی ناگهانی، نه تنها
مورد حمله قرار ،« از نظر علمی غيرقابل قبول است » را که گويا « نتيجه غلط مبارزه طبقاتی
٧) شماره ٢٨ ). اگر بخواهيد، مسئله نزديکتر کردن روشنفکران به توده ها ) « زندگی ما ») دادند
تاکنون تنها با تأکيد بر تضادهای طبقاتی موجود بين توده ها و آن بخشهای جامعه که ... قسمت »
لازم به گفتن نيست که .« عمده روشنفکران از آن برخاسته اند، مورد رسيدگی قرار گرفته است
اين طرز ارائه حقايق، کاملا با واقعيت اوضاع مغايرت دارد. حقيقت درست برعکس اين است.
خصلت ژرف تضادهای طبقاتی موجود در روسيه بطور عام، و بخصوص در روستاها،
همواره توسط تمامی توده روشنفکران اصلاح طلب علناً فعال روسيه، همه سوسياليستهای قديمی
روسيه، همه شخصيتهای سياسی از نوع آسواباژدنيه، ناديده گرفته شده است. حتی روشنفکران
راديکال چپ افراطی در روسيه، يعنی حزب سوسياليست انقلابی، بيش از همه در ناديده گرفتن
اين حقيقت، مرتکب گناه می شوند. تنها لازم است استدلالات متداولشان را بخاطر بياوريم که از
« نه بورژوايی، بلکه دمکراتيک » سخن می گويد و يا انقلاب قريب الوقوع را « دهقانان رنجبر »
می خواند.
خير، هر چه لحظه انقلاب نزديکتر و جنبش مشروطه حادتر می شود، حزب پرولتاريا بايد هر
چه اکيدتر استقلال طبقاتی خود را حفظ کند و اجازه ندهد که خواستهای طبقاتيش در اصطلاحات
عام دمکراتيک غرق شود. هر چه نمايندگان به اصطلاح جامعه، بيشتر و قاطعانه تر با آنچه که
مدعی اند خواستهای تمامی مردم است به جلو آيند، سوسيال دمکراتها نيز بايستی هر چه
(٨) « مخفی » را افشا کنند. قطعنامه رسوای کنگره « جامعه » بيرحمانه تر خصلت طبقاتی اين
٨ نوامبر برگزار شد. خواهيد ديد که آرمانهای مشروطه - زمستوو را در نظر بگيريد که در ۶
خواهانه نيم بند و مبهم، در متن آن عمداً گنجانده شده است. خواهيد ديد که در آن، از مردم و
جامعه ياد شده است؛ البته بيشتر از جامعه تا مردم. خواهيد ديد که در آن، پيشنهاداتی برای
اصلاح انجمنهای زمستوو و شهری - انجمنهايی که نماينده منافع زمينداران و سرمايه داران
است – به دقيق ترين و جامع ترين شکلی آمده است. خواهيد ديد که در آن، از اصلاحاتی در
شرايط زندگی دهقانان و از رهايی آنان از قيد بندگی و نيز از حمايت اشکال صحيح حقوقی،
سخن می رود. کاملا روشن است که با نمايندگان طبقات دارا روبرو هستيد که تنها مايل به
کسب امتيازات از استبدادند و ابداً خيال هيچگونه تغيير در پايه های نظام اقتصادی را ندارند.
تغيير ريشه ای [به اصطلاح ريشه ای(٩)] در وضع کنونی » اگر چنين مردمی خواهان يک
هستند، اين خود بار ديگر ثابت می کند که سوسيال دمکراتها در « نابرابری و ستمکشی دهقانان
تأکيد خستگی ناپذيرشان بر عقب ماندگی دستگاه و موقعيت زندگی دهقانان و شرايط عمومی
نظام بورژوايی، محق بوده اند. سوسيال دمکراتها همواره اصرار ورزيده اند که پرولتاريای
دارای آگاهی طبقاتی بايد در جنبش عمومی دهقانی، اکيداً منافع و خواسته های مسلط بورژوازی
دهقانی را، تميز دهد. هر چند ممکن است اين خواسته ها گنگ و در لفافه باشد و ايدئولوژی
دهقانی (و عبارت پردازی سوسياليست انقلابی) آنان را به هر خرقه مساوات طلبی تخيلی
بيارايد. قطعنامه های ۵ دسامبر ضيافت مهندسين در سنت پترزبورگ را در نظر بگيريد.
خواهيد ديد که ۵٩٠ ميهمان و ۶٠٠٠ مهندس امضا کننده قطعنامه از قانون اساسی ای که
جانبداری کردند و در همان حال « بدون آن صنعت روسيه به راستی نمی تواند حمايت شود »
نسبت به اعطای سفارشات دولتی به شرکتهای خارجی معترض بودند.
آيا هنوز کسی هست که در زير آرمانهای مشروطه خواهانه ای که به فوران آمده است، منافع
تمام بخشهای بورژوازی زميندار، تجاری، صنعتی و دهقانی را نبيند؟ آيا اين امر که
روشنفکران دمکرات بازگو کننده منافع فوق می باشند، روشنفکرانی که در تمام انقلابات
بورژوازی در اروپا همواره و همه جا نقش مقاله نويسان، سخنرانان و رهبران سياسی را ايفا
کرده اند، بايستی موجب گمراهی ما شود؟
اکنون پرولتاريای روسيه با وظيفه سنگينی روبرو است. استبداد متزلزل است. جنگ بی نتيجه و
تحمل ناپذيری که خود را بدان گرفتار کرده است، پايه های قدرت و حکومتش را جداً به
مخاطره انداخته است. اکنون ديگر بدون توسل به طبقات حاکمه، بدون حمايت روشنفکران، قادر
به حفظ قدرت نيست؛ ليکن اين توسل و حمايت به ناچار، به خواسته های مشروطه طلبی می
انجامد. طبقات بورژوا سعی دارند در سايه وضع وخيم دولت، برای خود امتيازاتی چند به چنگ
آورند. دولت مأيوسانه عمل می کند، به سختی می کوشد با دادن چند امتياز ناچيز، اصلاحات
غيرسياسی و وعده های بی تعهد، همانطور که حکم جديد تزار مملو از آنهاست، خود را از
مخمصه نجات دهد. اينکه در اين راه حتی موقتاً و يا تاحدی موفق خواهد شد، سرانجام به
پرولتاريای روسيه، درجه تشکل و نيروی انقلابی آن، وابسته است. پرولتاريا بايد از اوضاع
سياسی ای که برايش مناسب است استفاده کند. پرولتاريا بايد از جنبش مشروطه بورژوازی
پشتيبانی کند، بايد بپا خيزد و با گردآوردن وسيع ترين بخشهای ممکن توده های استثمار شده به
دور خود و بسيج تمام نيروهايش در لحظه ای که دولت در سخت ترين مضيقه هاست، در اوج
ناآرامی توده ای، قيام را آغاز کند.
حمايت پرولتاريا از مشروطه خواهان در حال حاضر چه شکلی بايد به خود بگيرد؟ عمدتاً، بهره
برداری از ناآرامی توده ای، به منظور ادامه دادن به تهييج و سازمان دهی غيرفعال ترين و
عقب مانده ترين بخشهای طبقه کارگر و دهقانان. طبيعی است که پرولتاريای متشکل، يعنی
سوسيال دمکراسی، بايد نيروهايش را به ميان تمام طبقات مردم روانه کند؛ اما طبقات هر چه
اکنون مستقل تر عمل کنند، مبارزه حادتر و لحظه نبرد واقعی نزديکتر می شود، و به همان
اندازه کار ما بايد بيشتر در جهت آماده کردن خود پرولترها و نيمه پرولترها، بخاطر مبارزه
مستقيم برای آزادی، متمرکز شود. در چنين لحظه ای، تنها فرصت طلبان می توانند سخن افراد
کارگر را در جلسات زمستوو و ديگر جلسات عمومی، بمثابه مبارزه ای بسيار فعال يا شيوه
جديدی از مبارزه و يا عالی ترين نوع مداخله، توصيف کنند. اين اظهارات، کاملا در درجه دوم
اهميت قرار می گيرد. بسيار مهم تر است که اکنون توجه پرولتاريا را به اشکال حقيقتاً عالی و
فعال مبارزه، مانند تظاهرات توده ای معروف روستف و تعدادی از تظاهرات توده ای در
جنوب (١٠)، معطوف داريم. بسيار مهم تر است که اکنون به صفوف خود بيافزاييم، نيروهايمان
را متشکل کنيم و برخورد توده ای هر چه مستقيم تر و آشکارتر را تدارک ببينيم.
البته اين به هيچ وجه به معنی رها ساختن فعاليت روزمره سوسيال دمکراتها نيست. سوسيال
دمکراتها هرگز از اين فعاليت که برايشان تدارک واقعی برای نبرد قطعی است، دست نمی
کشند؛ زيرا که آنان تماماً و منحصراً، بر فعاليت، آگاهی طبقاتی، تشکل پرولتاريا و نفوذش در
بين توده های زحمتکش و استثمار شده متکی هستند. مسئله بر سر نشان دادن راه صحيح، بر
سر جلب توجه به لزوم حرکت به پيش و زيان تزلزل تاکتيکی است. فعاليت روزمره پرولتاريای
دارای آگاهی طبقاتی، که هرگز نبايد تحت هيچ شرايطی فراموش شود، کار تشکل را نيز دربر
می گيرد. دست زدن به يک مبارزه پيروزمند عليه استبداد، بدون وجود سازمانهای وسيع و
گوناگون کارگری و بدون ارتباطشان با سوسيال دمکراسی انقلابی، غيرممکن است. از سوی
ديگر، کار تشکيلاتی، بدون رد قاطعانه تمايلات ضد تشکل، غيرممکن است. اين تمايلات در
کشور ما، مانند همه جای ديگر، درون حزب توسط عناصر روشنفکر سست اراده، که
شعارهايشان را چون دستکش عوض می کنند، تجلی می کند؛ کار تشکيلاتی، بدون مبارزه عليه
پوچ و ارتجاعی تشکل - همچون - پروسه، که باعث پنهان کردن همه نوع « تئوری »
سردرگمی می شود، امکان ندارد.
فعلا، بروز بحران سياسی در روسيه، اکنون عمدتاً به جريان جنگ با ژاپن بستگی خواهد
داشت. اين جنگ بيش از هر چيز ديگر پوسيدگی استبداد را افشا نموده است. بيش از هر چيز
ديگری بنيه نظامی و مالی استبداد را به تحليل می برد و توده های رنجبر مردم را عذاب می
دهد و به شورش می کشاند؛ همان توده هايی که اين جنگ جنايت بار و ننگين از آنان انتظار
فداکاريهای بی حد دارد. روسيه استبدادی ديگر از ژاپن مشروطه شکست خورده است و ادامه
دادن جنگ صرفاً اين شکست را فاحش تر و شديدتر می کند. بهترين بخش نيروی دريايی
روسيه نابود شده است، پورت آرتور در موقعيت بی درمانی است و اسکادران دريايی امدادی
که برای کمک فرستاده شده است، نه تنها شانس پيروزی، بلکه کوچکترين احتمال رسيدن به
مقصد را نيز ندارد. سپاه اصلی تحت فرماندهی کوروپاکتين بيش از ٢٠٠٠٠٠ سرباز از دست
داده است و کاملا بی رمق و ناتوان در مقابل دشمن، که پس از فتح پورت آرتور بی شک آن
سپاه را خرد خواهد کرد، ايستاده است. فاجعه نظامی اجتناب ناپذير است و به ناچار همراه با آن
نارضايتی، ناآرامی و خشم ده برابر افزايش خواهد يافت.
بايد برای آن لحظه با حداکثر نيرو تدارک ببينيم. در آن لحظه، يکی از همين طغيانهايی که اينجا
و آنجا بيشتر و بيشتر بپا می شود، به جنبش توده ای عظيم تبديل خواهد شد. در آن لحظه
پرولتاريا به پا می خيزد و مقام خود را در رأس قيام جهت کسب آزادی، برای تمامی مردم و
تضمين امکان مبارزه آشکار و گسترده بخاطر سوسياليسم، احراز خواهد کرد. مبارزه ای که از
کليه تجارب اروپا غنی است.
«وپرید» (١١) شمارۀ ١
( ٢٢ دسامبر ١٩٠۴ ) ۴ ژانويه ١٩٠۵
توضيحات
١- زمستوو (Zemstvo) هيئتهای دولتی محلی که در سال ١٨۶۴ ، در استانهای مرکزی ،
روسيه تزاری تشکيل شد. زمستووها، تحت تسلط اشراف و حوزه قدرتش در حد مسائل صرفاً
اقتصادی محلی (بيمارستان، جاده سازی، آمارگيری، بيمه و غيره) بود. فرمانداران محلی و
وزارت کشور، اين هيئت را تحت نظارت خود داشتند و می توانستند تصميماتی را که مورد
موافقت دولت قرار نمی گرفت لغو نمايند.
٢- اشاره به فرمان تزار به « سنا» در دسامبر ١٩٠۴.
٣- اشاره به دوره کوتاهی در سال ١٩٠۴ است که طی آن دولت تزاری به ليبرالها امتيازاتی ، داد.
سوياتوپولک ميرسکی Svyatopolk Mirsky ، وزير کشور، به زمستووها اجازه تشکيل
جلسه داد، سانسور را کمی معتدل ساخت و چند سياستمدار ليبرال تبعيدی را عفو کرد.
۴- و.ک. پلو(Plehve) ، يکی از سياستمداران روسيه تزاری که بين سالهای ١٩٠٢ و ١٩٠۴ ،
وزير کشور و رئيس ژاندارمری بود. او سرسختانه عليه جنبش انقلابی جنگيد.
۵ - ليبرالهای آسواباژدنيه (Osvobozhdeniye) ليبرالهای بورژوا که حول مجله آسواباژدنيه ،
(«رهایی») که در سالهای ۵ - ١٩٠٢در خارج از روسيه تحت نظر پ.ب. استروو چاپ می شد،
گرد آمده بودند. ليبرالهای آسواباژدنيه در سال ١٩٠۴ « جامعه » ليبرال - سلطنت طلب
آسواباژدنيه را تشکيل دادند. در سالهای بعد، اين عده هسته مرکزی عمده ترين حزب بورژوايی
«حزب دمکرات مشروطه خواه» روسيه يعنی (کادت (Cadet را تشکيل دادند.
٦- سوسياليست انقلابی ها SR) يا (Socialists Revolutionaries يک حزب خرده
بورژوايی بود که در اواخر سال ١٩٠١ و اوايل ١٩٠٢ در نتيجه وحدت گروهها و محفلهای
ناردنيکی، به وجود آمد. آنان هيچ تمايز طبقاتی بين کارگران و دهقانان نمی ديدند و تفاوتهای
طبقاتی درون دهقانان را ناديده می گرفتند، رهبری پرولتاريا را در انقلاب رد می کردند و
روش مبارزاتی آنان عليه استبداد، تاکتيک ترور فردی بود. برنامه ارضی اين گروه شامل از
بين رفتن مالکيت خصوصی زمين، تشکيل سازمانهای تعاونی و بطور کلی آماده کردن شرايط
برای رشد کشاورزی بود. در انقلاب ١٩٠۵ روسيه، اين گروه به دو جناح راست و چپ
حزب توده ای سوسياليست » ، ها داشت « کادت » منشعب شد. جناح راست که عقايدی نزديک به
را که حزبی قانونی بود تشکيل داد. جناح چپ نيز به صورت يک گروه « زحمتکشان
آنارشيستی درآمد.
٧- ناشاژيزن Nasha Zhizn) » زندگی ما») روزنامه ای بود که بين سالهای ۵ -١٩٠۴، در
سنت پترزبورگ چاپ می شد. نظريات اين روزنامه، نزديک به عقايد جناح چپ کادتها بود.
٨- اينجا لنين واژه » مخفی« را بطور طعنه آميزی در مورد کنگره رؤسا و ساير مأموران
زمستوو، که قرار بود با اجازه تزار در ۶ نوامبر ١٩٠۴ در سنت پترزبورگ تشکيل شود، بکار
می برد.
٩- عبارت داخل کروشه، توسط لنين به نقل قول اضافه شده است.
١٠ - اعتصاب معروف شهر روستف، در ٢ نوامبر ١٩٠٢ شروع و به سرعت به يک تظاهرات
سياسی تبديل شد که در آن بيش از ٣٠٠٠٠ کارگر شرکت کردند. اين اعتصاب تا روز ٢۵
نوامبر ادامه داشت و رهبری آن در دست کميته دن طرفدار ايسکرا و البته حزب کارگر
همان « تعدادی از تظاهرات توده ای در جنوب » سوسيال دمکرات روسيه بود. منظور لنين از
اعتصابات و تظاهرات توده ای است که در سال ١٩٠٣ در جنوب روسيه، در باکو، تفليس و
باطوم و شهرهای اصلی اوکراين، ادسا، کيف و اکاترنيوسلاو به وقوق پيوست.
١١ - وپريد (Vperyod«به پيش») هفته نامه زيرزمينی بلشويکها بود که از دسامبر ١٩٠۴ تا ،
ماه مه ١٩٠۵ در ژنو انتشار می يافت. مجموعاً ١٨ شماره از اين هفته نامه ظاهر شد. وپريد،
در مبارزه عليه منشويسم و سازماندهی و نشر اصول حزبی نقش بسزايی ايفا کرد.
کمونيستهای انقلابی
www.k-en.com
info@k-en.com