اعتصاب سیاسی سراسری روسیه
هواسنج خبر از یک طوفان می دهد - این چیزی است که امروز در روزنامههای خارجی که حاوی تلگرافاتی دربارۀ رشد عظیم اعتصاب سیاسی سراسری روسیه هستند، اظهار شده است. تنها هواسنج نیست که خبر از وقوع طوفان می دهد: همه چیز را گردباد قدرتمند حملۀ سخت پرولتاریا از جا کنده است. انقلاب با سرعتی حیرت آور به پیش می رود، حوادثی بسیار را با خود به همراه می آورد، و اگر که بخواهیم شرح مفصلی از سه یا چهار روز گذشته بدهیم، باید که کتابی کامل بنویسیم. ولی اینرا به عهدۀ نسلهای آینده می گذاریم تا تاریخ مفصل بنویسند. ما شاهد صحنههای رعشه آوری از یکی از بزرگترین جنگهای داخلی، جنگهای آزادی هستیم که نوع بشر تا به حال بدان دست زده است و باید سریعتر گام برداریم تا تمام انرژی خود را به این جنگ تخصیص دهیم.
غرش طوفان شروع گشته - و اکنون سخنرانی ها، تصورات، حدسیات و نقشههای لیبرال و دمکراتیک راجع به دوما چه ناچیز به نظر می رسند، هم اکنون تمام بحثهای ما راجع به دوما چه کهنه گردیدهاند - و این فقط در فاصلۀ چند روز، چند ساعت اتفاق افتاده است! بعضی از ما شک داشتیم که پرولتاریای انقلابی به اندازۀ کافی قوی باشد که نمایشات رسوائی را که به وسیلۀ وزرای پلیس به اجراء گذاشته شده است خنثی کند، بعضی از ما می ترسیدیم که با شجاعت از تحریم کردن انتخابات سخن بگوئیم. اما آنطور که معلوم می شود، انتخابات هنوز در همه جا آغاز نشده است، و تاکنون یک حرکت دست کافی بوده است که تمام خانۀ مقوائی را به لرزش درآورد. فقط یک حرکت دست کافی بوده است که نه تنها لیبرالها و قافلۀ بزدل آسوبوژدنیه را بلکه حتی آقای ویت رئیس حکومت «لیبرال» جدید تزاری را نیز مجبور سازد که صحبت (واقعاً، تاکنون فقط صحبت) از اصلاحاتی بکند که تمام نیرنگهای ماهرانۀ مضحکۀ بولیگین را از میان برخواهد داشت.
این دست که حرکت آن چنین بلوائی را در مسئلۀ دوما بپا کرد، دست پرولتاریای روس است. یک سرود سوسیالیستی آلمانی چنین می گوید:« تمام چرخها بی حرکت برجای می ایستند، اگر که بازوهای توانای تو چنان بخواهد.» اکنون این بازوی توانا بلند شده است. اشارات و پیش بینی های ما دربارۀ اهمیت بی اندازۀ اعتصاب سیاسی تودهای برای قیام مسلحانه بطور حیرت انگیزی تأیید شده است. اعتصاب سیاسی سرتاسری روسیه اینبار واقعاً تمام کشور را شامل شده است، و تمام خلقهای سرتاسر «امپراطوری» ملعون روسیه را در قیام قهرمانانۀ یک طبقه که ستمدیده ترین و پیشرفته ترین طبقات است متحد گردانیده است. پرولتاریای تمام ملتهای این امپراطوری ستم و زور اکنون در ارتشی عظیم جمع گشتهاند - ارتش آزادی و ارتش سوسیالیسم. مسکو و سن پترزبورگ مشترکاً افتخار پیشگامی انقلابی پرولتاریائی را دارند. هر دو پایتخت اعتصاب کردهاند. فنلاند اعتصاب می کند. استانهای بالتیک، در رأس آنها ریگا به جنبش پیوستهاند. لهستان قهرمان دوباره به صف اعتصاب کنندگان پیوسته است، چنانکه گوئی خشم عنین دشمنان خود را که تصور می کردند می توانند با ضربههای خود او را درهم شکنند، ولی در عوض نیروهای انقلابی آنرا به هم هر چه نزدیکتر کردهاند استهزاء می کند. کریمه برپا می خیزد (سیمفروپل Simferopol) و همچنین جنوب. در یکاترینوسلاو سنگرها برپا شده است، و خونها ریخته شده. ناحیۀ ولگا (ساراتف، سیمبریسک، نیژنی نووگورود) در اعتصاب است، و اعتصاب به ایالات کشاورزی مرکزی (ورونژ) و به مرکز صنعتی (یاروسلاو) گسترش پیدا کرده است. یک هیئت نمایندگی بی ادعای اتحادیۀ کارگران راه آهن رهبری ارتشی از کارگران را که میلیونها نفر را با زبانهای مختلف دربر می گیرد در دست گرفته است. در صحنهای که لیبرالها با گزافه گوئی و نطقهای خائفانه برای تزار کمدیهای سیاسی اجراء می کردند و سفیهانه برای ویت می خندیدند و جنگ زرگری می کردند - در این صحنه ناگهان کارگران ظاهر می شوند و اولتیماتوم خود را به ویت، رئیس جدید حکومت «لیبرال» تزاری می دهند. هیئت نمایندگی کارگران راه آهن از به انتظار نشستن برای «انجمن شهر»* یعنی دومای دولتی امتناع ورزیدند. هیئت نمایندگان کارگران حتی به این نمایش پهلوان پنبه آنقدر اهمیت نداد که وقت گرانبهای خود را صرف «انتقاد» از آن بکند. هیئت نمایندگان کارگران در ابتدا انتقاد را با عمل تدارک دید - اعتصاب سیاسی - و آنگاه یک وزیر دلقک اعلام داشت «فقط یک راه حل وجود دارد- احضار یک مجلس مؤسسان، که بر اساس آراء همگانی و مستقیماً انتخاب شده باشد.»
وزیر دلقک در اصطلاح بجای خود کارگران راه آهن «مانند یک بوروکرات کله خشک واقعی طبق معمول با طفره، و بدون آنکه تعهد مشخصی بکند، صحبت کرد.» او قول قوانین را در مورد آزادی مطبوعات داد، اما انتخابات عمومی را رد کرد، بر طبق گزارشات روزنامههای خارجی، او اعلام داشت که یک مجلس مؤسسان «در حال حاضر غیرممکن است».
هیئت نمایندگی کارگران اعلام اعتصاب عمومی کرد. هیئت نمایندگی کارگران پس از ترک وزیر، به دانشگاه که در میتینگهای سیاسی که در آنجا برگزار می شد حدود ده هزار نفر شرکت می کردند رفت. طبقۀ کارگر به خوبی از سکوئی که به وسیلۀ دانشجویان انقلابی در اختیارش گذارده شده بود استفاده کرد. در ابتدا میتینگهای سیستماتیک تودهای سیاسی آزاد در روسیه در تمام شهرها، مدارس، کارخانهها و در خیابانها برگزار شد، جواب داده شده به وسیلۀ وزیر دلقک مورد بحث قرار گرفت، و نطق ها بر محور وظیفۀ برپا داشتن مبارزۀ مسلحانه، که احضار مجلس مؤسسان را «ممکن» و ضروری می ساخت قرار گرفت. مطبوعات بورژوازی خارجی، منجمله حتی لیبرال ترین روزنامهها از شعارهای «فتنه انگیز و تروریستی» که سخنگویان در میتینگهای عمومی آزاد سر دادند وحشت زده هستند، گوئی که حکومت تزار با سیاست ستمگرانۀ خود، خود قیام را ضروری و اجتناب ناپذیر نکرده است.
قیام نزدیک می شود، قیام در بطن اعتصاب عمومی روسیه در برابر چشمان ما رشد می کند. انتصاب یک وزیر دلقک که به کارگران اطمینان می دهد «در حال حاضر» یک مجلس مؤسسان مورد قبول همه غیرممکن است، آشکارا رشد نیروهای انقلابی و نزول نیروهای حکومت تزاری را نشان می دهد. حکومت مطلقه دیگر به اندازۀ کافی توانائی ندارد که آشکارا علیه انقلاب بیرون بیاید. انقلاب هنوز به اندازۀ کافی قوی نیست که ضربهای کاری و قطعی به دشمن وارد کند. این تغییر نیروها تقریباً متعادل است و ناگزیر موجب به وجود آمدن سردرگمی در بین مقامات می گردد، راه را برای گذار از سرکوب به دادن امتیازات و قوانین جهت آزادی مطبوعات و اجتماعات باز می کند.
پیش به سوی مبارزهای جدید و باز هم پیگیرتر و گسترده تر. نباید به دشمن فرصت داد تا خود را جمع و جور کند! پرولتاریا تاکنون برای پیروزی انقلاب اعجاز کرده است. اعتصاب سرتاسری روسیه این پیروزی را بی نهایت نزدیک کرده است، و موجب دست و پا زدن دشمن در بستر مرگ خود گردیده است. به هر حال، ما محققاً بسیار دور از انجام دادن آنچه که برای پیروزی نهائی می توانستیم بکنیم و باید بکنیم هستیم. مبارزه نزدیک می شود، اما هنوز به اوج واقعی خود نرسیده است. در این لحظه طبقۀ کارگر بپا می خیزد، و در مقیاسی که تاکنون نظیر نداشته است به حرکت می آید و مسلح می شود. و سرانجام حکومت مطلقۀ منفور را از میان برخواهد داشت، تمام وزرای دلقک را دنبال کارشان خواهد فرستاد، حکومت موقت انقلابی خود را برپا خواهد داشت، و به تمام خلقهای روسیه نشان خواهد داد که چگونه «ممکن» و ضروری است که «در حال حاضر» مجلس مؤسسان واقعی و واقعاً مورد قبول عموم را فرا خواند.
نوشته شده در ژنو ٢٦ (١٣) اکتبر ١٩٠۵
تاریخ انتشار: ٣١(١٨) اکتبر ١٩٠۵
پرولتاری شمارۀ ٢٣
کلیات آثار لنین، جلد ٩
****************
تبلیغات سیاسی و « دیدگاه طبقاتی »
بگذارید با یک تصویر شروع کنیم.
خواننده احساسی که با سخنرانی م.ا. استاخوویچ، سردستۀ نجبای اورل گوبرنیا در کنگرۀ مبلغین مذهبی به وجود آمده را به یاد دارد. وی طی آن سخنرانی خواستار به رسمیت شناخته شدن آزادی عقیده توسط قانون گردید.
مطبوعات محافظه کار به رهبری موسکوفسکیه ودوموستی مبارزهای سهمگین را علیه آقای استاخوویچ به راه انداختهاند. این مطبوعات قادر نیستند صفتی بیابند که پستی او را به قدر کافی توصیف نمایند و تا آنجا پیش می روند که تمامی نجبای اورل را بخاطر انتخاب مجدد آقای استاخوویچ به سردستگی، به خیانتی بزرگ متهم می کنند. البته انتخاب مذکور در واقع واجد اهمیت بسیار بوده و تا اندازهای از خصلت نمایش مخالفت نجابت در مقابل استبداد و بی عدالتی پلیسی برخوردار است.
موسکوفسکیه ودوموستی می گوید:«استاخوویچ، به اندازۀ میشا استاخوویچ شوخ، خوش بیان، سرچشمۀ حیات و روح گروه، سزاوار سردستگی نجبا نیست ...»(شمارۀ ٣۴٨ ، ١٩٠١). بدا به حال شما آقایان، مدافعین چماق. اگر حتی زمینداران خوشگذران ما دربارۀ آزادی عقیده سخن بگویند، پس باید به راستی رسوایی های کشیشان و پلیس، خارج از شماره باشد ...
«جمع سبک سران «روشنفکر» ما، که استاخوویچ ها را برمی انگیزند و ستایش می کنند چه اهمیتی برای امور مذهب ارتدکس مقدس و اجدادی ما قائلند؟ ...» باز هم بدا به حال شما آقایان، قهرمانان حکومت خودکامه، جوهر ملی و مذهب ارتدکس. اگر حکومت خودکامه پلیسی ما حتی مذهب را هم سرشار از روح سلول زندان نموده است بطوری که استاخوویچ ها (که اعتقادات مذهبی چندان محکمی نداشته، لکن آنچنان که خواهیم دید خواستار نگهداشتن مذهبی ثابت اند) هم نسبت به این مذهب رسوای «ملی» کاملا بی تفاوت شدهاند (اگر واقعاً دشمن نباشد)، پس این باید حتماً نظام خوبی باشد. «... آنها مذهب ما را یک وهم می خوانند!! آنها ما را به باد تمسخر می گیرند زیرا ما به برکت این «وهم» خوف داشته و سعی داریم از ارتکاب به گناه اجتناب ورزیم و بدون گلایه وظایف خود را به انجام می رسانیم، بدون اینکه اهمیتی برای سختی آنها قائل باشیم؛ زیرا ما نیرو و شهامت تحمل اندوه و تهی دستی را پیدا کرده و در ایام کامیابی و خوشبختی دستخوش غرور نمی گردیم ...» خوب! ایمان ارتدکس برای آنها عزیز است زیرا به مردم می آموزد فلاکت را «بدون گلایه» تحمل نمایند. عجب مذهب پرمنفعتی برای طبقات حاکم! در جامعهای آنچنان سازمان یافته، که اقلیتی ناچیز از ثروت و قدرت در حالی بهره می برد که تودهها مدام از «تهی دستی» در عذابند و «وظایف سخت» را به انجام می رسانند، برای استثمارگران کاملا طبیعی است با دینی هم آواز شوند که به مردم می آموزد بخاطر بهشتی موهوم در آسمان، جهنم را روی زمین «بدون گلایه» تحمل کنند. ولی موسکوفسکیه در شور و حرارت خود به روده درازی می گراید. روده درازی تا آن حد که در واقع سهواً، حقیقت را بیان داشته است. به خواندن ادامه می دهیم:«... آنان شکی ندارند که اگر استاخوویچ ها خوب می خورند، با آرامش می خوابند و با شادکامی زندگی می کنند از برکت این «وهم» است.»
حقیقت مقدس! موضوع دقیقاً همین است. این بخاطر «اوهام» مذهبی شایع در میان تودههاست که استاخوویچ ها، آبلومف ها(١) و همه سرمایه داران ما ازقِبل کار تودهها زندگی می کنند و حتی خود موسکوفسکیه ودوموستی نیز «با آرامش می خوابد». و هر چه علم بیشتر در میان مردم اشاعه یابد، تعصبات مذهبی راه بیشتری را برای آگاهی سوسیالیستی بازخواهد کرد و روز پیروزی پرولتاریا نزدیکتر خواهد شد، همان پیروزی ای که تمام طبقات تحت ستم را از بردگی ای که در جامعۀ مدرن از آن در عذابند رها خواهد ساخت.
ولی موسکوفسکیه ودوموستی با نسنجیده به زبان آوردن نکتهای، خیلی ساده تر نکته قابل توجه دیگری را فاش می سازد. این نشریه در اعتقادش مبنی بر آنکه استاخوویچ ها اهمیت مذهب را «درک نمی کنند» و از روی «بی فکری» محض به دنبال اشکال لیبرالی هستند، به وضوح در اشتباه است. چنین تفسیری از یک روند سیاسی مخالف، از ساده لوحی کودکانهای ناشی می گردد. این واقعیت که در این مورد آقای استاخوویچ به عنوان مدافع تمامی روند لیبرالی قدم پیش گذارده است، بهتر از هر چیز توسط خود موسکوفسکیه ودوموستی به ثبوت می رسد؛ در غیر این صورت دست زدن به چنین مبارزهای تنها علیه یک سخنرانی چه لزومی داشت؟ چه احتیاجی به صحبت دربارۀ نه استاخوویچ بلکه استاخوویچ ها و «جمع روشنفکران» بود؟
البته که اشتباه موسکوفسکیه ودوموستی عمدی می باشد. این روزنامه در تحلیل لیبرالیسمی که از نقطه نظر طبقاتی از آن تنفر دارد، بیش از آنکه ناتوان باشد، بی میل است. در اینکه او نسبت به این کار بی میل است جای بحثی نیست؛ ولی ناتوانیش در انجام این کار، برای ما جالب تر است، چه این شکایتی است که حتی بسیاری از انقلابیون و سوسیالیستها نیز از آن در عذابند. همینطور، نویسندگان نامه مندرج در شمارۀ ١٢ ایسکرا که ما را بخاطر تلاش در دنبال کردن کلیه مظاهر ناخشنودی و اعتراضات لیبرالی در روزنامه مان، به انحراف از «دیدگاه طبقاتی» متهم می سازند، نیز همانقدر از این شکایت در عذابند که نویسندگان پرولتارسکایا بوربا(٢) و چندین جزوه در «کتابخانه سوسیال دمکراتیک»(٣)، که تصور می کنند حکومت خودکامه ما نمایندۀ حکومت مطلقۀ بورژوازی است؛ این در مورد مارتینف ها هم که می خواهند ما را به دست کشیدن از مبارزۀ افشاگری چند جانبه (یعنی گسترده ترین تبلیغات سیاسی ممکنه) علیه حکومت خودکامه و تمرکز اصل تلاشهایمان اساساً بر مبارزه برای رفرمهای اقتصادی (دادن چیزی «مثبت» به طبقۀ کارگر، مطرح ساختن «خواستههای عینی» به نام وی برای اقدامات قانونی و اداری «که وعدۀ نتایج ملموسی را می دهد») وادارند نیز صدق می کند؛ و نیز دربارۀ نادژدین ها که با خواندن خبر روزنامۀ ما دربارۀ تضادهای آماری، شگفت زده می پرسند: «خدای بزرگ، این دیگر چیست؟ یک روزنامۀ زمستوو؟» هم مصداق دارد.
همۀ این سوسیالیستها فراموش می کنند که منافع حکومت خودکامه تنها با منافع معینی از طبقات مالک و تنها تحت شرایط معینی منطبق می گردد؛ اغلب اینطور اتفاق می افتد که منافعش نه با منافع این طبقات در کل، بلکه تنها با منافع اقشار معینی از آنها انطباق حاصل می کند. منافع سایر اقشار بورژوایی و منافع شناخته شده تر تمامی بورژوازی، منافع انکشاف سرمایه داری بطور کل، الزاماً به مخالفت لیبرالی نسبت به حکومت خودکامه دامن می زند. مثلا حکومت خودکامه فرصتهایی برای بورژوازی جهت بکار گرفتن ظالمانه ترین اشکال استثمار را تضمین می نماید، لکن از سوی دیگر هزاران مانع در راه توسعۀ وسیع نیروهای تولیدی و اشاعۀ علم ایجاد می کند؛ در این راه حکومت خودکامه، نه تنها خرده بورژوازی بلکه گاهی اوقات بورژوازی بزرگ را نیز علیه خود برمی انگیزاند. حکومت خودکامه حمایت از بورژوازی علیه سوسیالیسم را تضمین(؟) می نماید، ولی از آنجایی که مردم از حقوقشان محروم شدهاند، این حمایت ضرورتاً به یک نظام بی عدالتی پلیسی تبدیل می گردد که برانگیختن خشم تمامی مردم را دربر دارد. آنچه که از این تمایلات خصمانه نتیجه می شود، آنچه که نیروی نسبی نظریات محافظه کارانه و لیبرالی یا روندها در میان بورژوازی در حال حاضر کسب می کند را نمی توان از چند تز کلی فراگرفت، زیرا این بستگی دارد به کلیۀ خصایص ویژۀ موقعیت اجتماعی و سیاسی در لحظهای معین. برای تعیین این موضوع، باید موقعیت را بطور مشروح مطالعه نمود و با دقت تمام منازعات با دولت را صرف نظر از آنکه کدام قشر اجتماعی آنها را پایه ریزی کرده است، مشاهده کرد. این دقیقاً همان «دیدگاه طبقاتی» است که بی تفاوت ماندن نسبت به ناخشنودی و اعتراضات «استاخوویچ ها» را برای یک سوسیال دمکرات غیرمجاز می سازد.
استدلال و فعالیت سوسیالیستهای نامبرده در بالا حاکی از آنست که آنها نسبت به لیبرالیسم بی تفاوت بوده و بدین ترتیب عدم درک خود را از تزهای اساسی مانیفست کمونیست، «انجیل» سوسیال دمکراسی بین المللی نشان می دهند. به یاد آوریم کلماتی را که خود بورژوازی، با مبارزهاش برای قدرت، با منازعات اقشار و گروههای مختلف درونیش و غیره، وسایل آموزش سیاسی پرولتاریا را با آنها فراهم می سازد. تنها در کشورهای آزاد از نظر سیاسی است که پرولتاریا دسترسی آسانی به این وسایل (و آن هم تنها قسمتی از آن) دارد. به هر صورت در روسیۀ به بردگی کشیده شده، ما سوسیال دمکراتها باید سخت کار کنیم تا این «وسایل» را برای طبقۀ کارگر به دست آوریم، یعنی، ما باید وظیفۀ هدایت تبلیغات سیاسی کلی، وظیفۀ انجام یک مبارزۀ افشاگرانۀ عمومی علیه حکومت خودکامه را خودمان برعهده بگیریم. این وظیفه به ویژه در دورههای جوش و خروش سیاسی الزام آور می باشد. ما باید بخاطر بسپاریم که پرولتاریا می تواند در یکسال زندگی سیاسی فشرده، آموزش انقلابی بیشتری را نسبت به چندین سال آرامش سیاسی کسب نماید. به این دلیل تمایل سوسیالیستهای نامبرده در بالا آگاهانه یا نا آگاهانه به ویژه برای تحدید دامنه و محتوای تبلیغات سیاسی زیان آور است.
همچنین بخاطر آوریم این کلمات را که کمونیستها از هر جنبش انقلابی علیه نظام موجود حمایت به عمل می آورند. آن کلمات اغلب بطور بسیار کوته فکرانه تفسیر می شوند و آنها را نباید به معنی حمایت از اپوزیسیون لیبرالی گرفت. نباید فراموش کرد که دورههایی وجود دارند که هر منازعهای با دولت ناشی از منافع اجتماعی پیشرو، هر قدر هم که کوچک باشد می تواند تحت شرایط معینی (که حمایت ما یکی از آنهاست) آتش کلی را شعله ور سازد. همینقدر بس که بخاطر آوریم جنبش اجتماعی عظیمی را که از مبارزه بین دانشجویان و دولت در مورد خواستههای آکادمیک در روسیه درگرفت(۴)، یا منازعهای را که در فرانسه بین کلیۀ عناصر پیشرو و میلیتاریست ها پیرامون محاکمهای پیش آمد که طی آن رأی بر اساس مدارک جعلی صادر شده بود(۵). از اینرو این وظیفۀ حتمی ماست که هر گونه اعتراض لیبرالی و دمکراتیک را برای پرولتاریا توضیح دهیم، آنرا بسط داده و با مشارکت فعال کارگران از آن حمایت کنیم، خواه منازعهای بین زمستوو و وزارت کشور باشد یا بین نجبا و رژیم پلیسی کلیسای ارتدکس، بین آمارگران و بوروکراتها، بین دهقانان و مقامات «زمستوو» یا بین فرق مذهبی و پلیس روستا و غیره. کسانی که بخاطر اهمیت اندک بعضی از این منازعات و یا بخاطر «ناامیدی» از کوشش برای شعله ور ساختن آتش کلی از آنها، به نحوی تحقیر آمیز به فخرفروشی می پردازند، درک نمی کنند که تبلیغات سیاسی همه جانبه کانونی است که منافع حیاتی آموزش سیاسی پرولتاریا در آن با منافع حیاتی تکامل اجتماعی بطور کل، با منافع تمام مردم یعنی منافع کلیۀ عناصر دمکراتیک آن، منطبق می گردد. این وظیفۀ مستقیم ماست که ضمن توجه به هر مسئلۀ لیبرالی برخورد سوسیال دمکراتیک خود را نسبت به آن تعیین نموده، به پرولتاریا برای اتخاذ نقشی فعال در حل آن و تکمیل حل به شیوۀ پرولتری خودش کمک کنیم. کسانی که از توجه به شیوۀ مزبور سر باز می زنند (نیت شان هر چه می خواهد باشد)، در واقع لیبرالها را در موضع مسلط باقی می گذارند، آموزش سیاسی کارگران را در دست آنان قرار می دهند، و هژمونی مبارزۀ سیاسی را به عناصری که در تحلیل نهایی، رهبران دمکراسی بورژوایی هستند واگذار می نمایند.
خصلت طبقاتی جنبش سوسیال دمکراتیک را نباید در محدودیت وظایف ما به احتیاجات مستقیم و فوری «جنبش کارگری ساده و صرف» تبیین نمود، بلکه باید آنرا در رهبری هر جنبه و هر نمود از مبارزۀ عظیم برای آزادی ای که توسط پرولتاریا، تنها طبقۀ واقعاً انقلابی در جامعۀ نوین صورت می گیرد، بیان کرد. سوسیال دمکراسی باید بطور مداوم و بدون انحراف، نفوذ جنبش کارگری را به کلیۀ حیطههای اجتماعی و سیاسی جامعۀ معاصر اشاعه دهد. باید نه تنها مبارزۀ اقتصادی، بلکه مبارزۀ سیاسی پرولتاریا را رهبری نماید. سوسیال دمکراسی نباید هرگز لحظهای چشم از هدف غایی ما برگیرد و باید همواره ترویج ایدئولوژی پرولتری را – تئوری سوسیالیسم علمی یعنی مارکسیسم – را انجام داده، آنرا در برابر تحریف محافظت نماید و آنرا هر چه بیشتر گسترش دهد. ما باید بطور خستگی ناپذیر با هر ایدئولوژی بورژوایی، صرف نظر از هر پوشش جدید و چشمگیری که خود را در آن پنهان سازد، نبرد کنیم. سوسیالیستهایی که در بالا نام بردیم از آن جهت و به اندازهای از دیدگاه «طبقاتی» منحرف می شوند که نسبت به وظیفۀ نبرد با «نقد مارکسیسم» بی تفاوت می مانند. تنها کورها از مشاهدۀ آنکه این «نقد» در روسیه سریع تر از هر کشور دیگری ریشه گرفته و توسط تبلیغات لیبرالی روسیه با شور بیشتری در مقایسه با سایر کشورها مطرح گردیده است عاجزند، دقیقاً به این دلیل که تبلیغات لیبرالی یکی از عناصر دمکراسی بورژوایی (و اکنون بورژوایی آگاهانه) است که اینک در روسیه شکل می گیرد.
«دیدگاه طبقاتی» بخصوص در زمینۀ سیاسی به پرولتاریا حکم می کند که هر جنبش دمکراتیکی را تحرک بخشد. خواستههای سیاسی دمکراسی طبقۀ کارگر در اصل از خواستههای دمکراسی بورژوایی متفاوت نبوده و فقط در درجه تفاوت می کنند. در مبارزه برای رهایی اقتصادی، برای انقلاب سوسیالیستی، پرولتاریا بر پایهای اصولا متفاوت قرار می گیرد و تنها هم خواهد بود (تولید کنندۀ خرد تنها در حدی به کمک او می آید که وارد صفوف او گردد یا آمادۀ ورود به صفوفش شود). به هر صورت در مبارزه برای رهایی سیاسی، ما متفقین متعددی داریم که نباید در قبالشان بی تفاوت بمانیم. ولی وقتی متفقین ما در اردوی بورژوا دمکراتیک، در مبارزه برای رفرمهای لیبرالی، همواره به عقب نگریسته و به دنبال تعدیل امور هستند تا بتوانند کماکان به هزینۀ دیگران «خوب بخورند، با آرامش بخوابند و با شادکامی زندگی کنند»، پرولتاریا تا به آخر به پیش خواهد رفت، بدون آنکه به عقب بنگرد. وقتی که همقطاران ر.ن.س (نویسندۀ مقدمۀ مقالۀ ویته) به چانه زدن با دولت بر سر حقوق زمستوو مقتدر، یا بر سر قانون اساسی مشغولند، ما برای جمهوری دمکراتیک مبارزه خواهیم کرد. به هر صورت فراموش نخواهیم کرد که اگر بخواهیم کسی را به جلو برانیم باید بطور مداوم دستمان را روی شانهاش نگه داریم. حزب پرولتاریا باید فرا گیرد که هر لیبرال را درست در لحظهای که آمادۀ رفتن یک اینچ به جلوست، گرفته و وادارش سازد که یک یارد پیش رود و چنانچه لجاجت به خرج داد ما بدون او و از فراز او به پیش خواهیم رفت.
ایسکرا شمارۀ ١٦
١ فوریۀ ١٩٠٢
مجموعه آثار لنین، جلد ۵
توضیحات
١- آبلوموف - شخصیت اصلی رمانی با همین نام بود که توسط ی. گونچارف نوشته شد. آبلوموف شخصیتی ایستا و بی تحرک داشت.
٢- مجموعۀ پرولتارسکایا بوربا (مبارزۀ پرولتری) شمارۀ ١، توسط گروه سوسیال دمکرات اورال در ١٨٩٩ منتشر شد. نویسندگانش که حامی دیدگاههای «اکونومیستی» بودند، ضرورت ایجاد حزب مستقل طبقۀ کارگر را انکار می کردند و باور داشتند که پیروزی انقلاب سیاسی بدون تشکیلات مقدماتی و آماده کردن تودهها و بدون قیام مسلحانه، ممکن خواهد بود.
٣- «کتابخانه سوسیال دمکراتیک کارگری» - مجموعهای بود از جزوات غیرقانونی که در ویلنو و سن پترزبورگ در ١-١٩٠٠ منتشر شدند.
۴- اشاره است به اعتصاب عمومی دانشجویان در زمستان ٢-١٩٠١. حدود ٣٠٠٠٠ دانشجو در اعتصاب شرکت کردند.
۵- لنین به ماجرای دریفوس اشاره می کند. دریفوس یک فرانسوی یهودی و افسر ستاد ارتش بود که در ١٨٩۴ در دادگاه نظامی محاکمه و بر اساس مدارکی که به وضوح جعلی بودند، به جرم جاسوسی و توطئه بر ضد حکومت، به حبس ابد محکوم شده بود. محرک این محاکمه محافل ارتجاعی فرانسوی بودند. جنبش عمومی که در فرانسه برای دفاع از دریفوس درگرفت، پرده از فساد دادگاه برداشت و موجب شدت گرفتن مبارزه بین جمهوریخواهان و سلطنت طلبان شد. در ١٨٩٩ دریفوس مورد عفو قرار گرفته و آزاد شد. در ١٩٠٦ بعد از بررسی دوبارۀ پرونده، از دریفوس اعادۀ حیثیت شد.
****************
تکثیر از:
کمونیستهای انقلابی
http://www.k-en.com
info@k-en.com