بحران تمامی بخش های سرمایه جهانی را دربرگرفته است. گاه یکجا و همزمان، عظیم ترین قطب های قدرت سرمایه را هر چه سهمگین تر در موج خود غرق می کند و گاه این یا آن حوزه معین، این یا آن حلقه شکننده تر سیستم را کانون انفجار خود می سازد. دولت ها، عالی ترین مراکز تصمیم گیری، اتحادیه های فراملیتی، ائتلاف های فراقاره ای، متمرکزترین نهادهای مالی برنامه ریزی و همه کانون های قدرت و بربریت نظام سرمایه داری، لباس « نجات غریق» بر تن، عربده های فتح بحران بر لب، بر گرد این یا آن غریق رو به موت سرمایه جمع می شوند تا نجات احتمالی او را با فرمان قتل عام تازه توده های کارگر دنیا تدبیر کنند. آنان پیوسته تصمیم پشت سر تصمیم اتخاذ می کنند، در هر تصمیم دایره سلاخی های نوین زندگی کارگران را وسعت و باز هم وسعت می بخشند. دقایقی در انتظار پاسخ بازار بورس می مانند، با دریافت هر پاسخ منفی بر دامنه کشتار معیشت بردگان مزدی می افزایند و این جنایت و توحش را تکرار و باز هم تکرار می کنند تا بالاخره رضایت بازار بورس را فراهم کنند. برای چه؟ برای آن که نظام سرمایه داری را، عجالتاً از چنگ توفان بحران و خطر مرگ برهانند. با کدام بها و کدام هزینه؟ با سلاخی هست و نیست میلیاردها توده فروشنده نیروی کار در 5 قاره جهان بردگی مزدی. آنچه در پیش چشم ما می گذرد مرگ بشریت و تراژدی عظیم انسانی است. به ترازنامه مالی تک تک دولت های جهان نگاه کنید، هر کدام آن ها از یک و نیم تریلیون دلار (نمونه آمریکا) گرفته تا چند صد میلیارد و در کم ترین میزان، چند صد میلیون دلار کسری بودجه سالانه دارند. هر کدام ارقامی به مراتب بیشتر از کسری بودجه ها، گاه چندین مرتبه و شاید چند ده مرتبه افزون تر، بدهکارهای کهکشانی رو به افزایش بانکی خارجی یا داخلی دارند. از چند کشور انگشت شمار که چشم پوشیم، همه آن ها، مدام آژیر خطر بحران را به صدا درمی آورند. همه از مخاطرات سهمگین سقوط به دره ورشکستگی حرف می زنند. همه می گویند که کل کسری بودجه دولت ها با ارقام نجومی هوش ربای خود باید سیل وار بر خانه و کاشانه و سفره های خالی توده های کارگر دنیا فرو ریزد. باید مدارس و بیمارستان ها و هست و نیست ملزومات حیاتی کارگران در جوی سود سرمایه ها ذوب شود. کل ارقام بدهکاری های بانکی دولت ها را نیز دینار به دینار باید توده های کارگر جهان پرداخت کنند. این کسری بودجه های ماورای نجومی و این بدهکاری های افسانه ای دولت ها، حاصل یک حادثه ناگهانی تاریخ، یک اشتباه غیرمترقبه دولت ها، یک ولخرجی و اسراف حساب نشده زمامداران کشورها نیست. بدهکاری ها بخش قابل توجهی از سرمایه های آزاد جهانی است که به صورت وام در اختیار دولت ها قرار گرفته است، سرمایه هایی که باید بی وقفه به کلان ترین مقادیر اضافه ارزش ها دست یابند و به نرخ سودهای مطلوب و ایده آل خود برسند. دولت ها وام می گیرند زیرا برای سودآورساختن هر چه بیشتر سرمایه اجتماعی حوزه حاکمیت خود باید مقادیر زیادی از هزینه سرمایه گذاری ها را تقبل کنند. باید برای سرمایه، آب و برق و راه و جاده و بنادر و راه آهن و تمامی تأسیسات پایه ای دیگر را تضمین کنند. دولت ها دچار کسری بودجه های نجومی می شوند زیرا باید سهم عظیمی از مخارج انباشت سرمایه اجتماعی و هزینه بازتولید کل سرمایه را به دوش گیرند. همه این کسری ها و بدهکاری ها، پدیده های مدام در حال تولید و بازتولید روند ارزش افزائی سرمایه جهانی، محصول جبری موجودیت رابطه سرمایه و عوارض ذاتی و قهری رابطه خرید و فروش نیروی کار در دنیاست. این بدهکاری ها و کسری ها لحظه به لحظه در حال افزایش هستند و هر روز بیشتر از روز قبل حالت انفجاری به خود می گیرند، درست به این دلیل که عوارض قهری نیاز سرمایه به مقابله با گرایش نزولی نرخ سود و بحران ذاتی و جبری نظام سرمایه داری هستند. و بالاخره به این دلیل بسیار روشن که بحران ذاتی سرمایه پدیده همیشه باقی و پیوسته در حال انفجار و آتشفشان و طغیان این نظام شده است. واقعیت این است که عظیم ترین کار دولت ها، مراکز قدرت سرمایه جهانی و نهادهای عالی برنامه ریزی و تصمیم گیری سرمایه در جهان، این شده است که کوه نکبت و فقر و بدبختی های حاصل بحران ها و زلزله های عظیم مولود بحران همیشه جاری و ساری سرمایه داری را چگونه، از کدام مجاری، با کدام برنامه ریزی ها و از ورای اتخاذ کدامین سیاست ها بر سر رو روی زندگی سلاخی شده طبقه کارگر جهانی آوار سازند. به حوادث سال های اخیر و همین چند ماه و چند هفته آخیر نگاه کنیم. در باره این که در طول چند دهه گذشته چه بر سر توده های کارگر دنیا رفته و چند درصد معیشت و دارو و درمان و آموزش و امکانات نازل زندگی آن ها در سراسر جهان توسط توفان بحران ها یا با هدف جلوگیری از آتشفشان بحران ها به طور کامل قتل عام شده است حرفی نمی زنیم. در این باره کم و بیش نوشته ایم و بر همین اساس فقط به خطوط کلی برخی حوادث اخیر اشاره می کنیم. سران اتحادیه اروپا (EU)، روزها به گفتگو نشستند تا ببینند چگونه می توان چند میلیون برده مزدی لتونی را تقدیم موج سرکش بحران در این کشور سازند و شرط و شروط بقای بردگی مزدی در این دیار را پاسخ گویند. بحث لتونی هنوز داغ بود که پرونده بسیار حجیم تر و سهمگین
تر انفجار بحران در یونان بر روی میزها آمد. این بار موج وحشت تمامی دولت های عضو EU را در خود پیچید. آنچه مطلقاً مطرح نبود و هیچ موضوعیتی نداشت، زندگی ١٢ میلیون شهروند یونانی بود. این حرف ما نیست. عین سخن آقای « اولی رهن» (Olli Rehn) کارگزار ارشد اتحادیه اروپا در جریان مذاکرات حاد آن روزهاست. او بسیار صریح اعلام کرد که « گفتگو بر سر یونان نیست، معضل ثبات اقتصادی کل سرمایه داری حوزه یورو در پیش روی ماست». موضوع اصلی آن بود که ارقام چند صد میلیاردی بدهی دولت یونان را سرمایه های بانک های آلمانی، فرانسوی و سایر انحصارات عظیم مالی و صنعتی دنیا تشکیل می داد. بحران سرمایه داری یونان دروازه شروع دوباره آتشفشان بحران در سراسر اروپا و جاهای دیگر بود. گفتگوها حول این محور چرخ خورد. حالت کاملاً فوق العاده برای نجات سرمایه اعلام شد و در نخستین گام مقرر گردید که ۴۵ میلیارد یوروی دیگر از سرمایه های آزاد بانک ها در اختیار دولت یونان قرار گیرد. شرط و شروط و انتظارات و اهداف این تصمیم بسیار روشن بود. ٨ میلیون نفوس توده های طبقه کارگر یونان باید با نثار هست و نیست خود بخش عظیمی از بار بحران اقتصادی سرمایه در حوزه یورو را به دوش کشند. سران EU این تصمیم را اتخاذ کردند و چشم به پاسخ سرمایه دوختند. این فقط سرمایه بود که باید کفایت یا عدم کفایت کشتارها و قربانی سازی های توده های کارگر را اعلام کند. سرمایه بسیار زود از درون بازار بورس پاسخ منفی داد. نرخ برابری یورو با دلار آمریکا، کانادا و برخی ارزهای دیگر که از قبل روند افول داشت نه فقط هیچ تمایلی به صعود نشان نداد که همچنان سیر نزولی پیمود. سران EU بر شدت سلاخی ها و قربان گیری ها افزودند. سخن از چند ده میلیارد یورو وام های دیگر و چگونگی آوار کردن هولناک تر خرابه های سرمایه بر زندگی توده های کارگر یونان به میان آوردند. شروط سرشکن ساختن سیلاب بحران بر زندگی برهوتی کارگران را باز هم موحش تر ساختند. سرمایه جوی های پرخروش تر خون می خواست و آنان کشتارهای بیشتر را دستور کار کردند. میزان سرمایه هایی که در قالب وام باید از طریق استثمار چند میلیون کارگر یونانی نرخ سودهای هر چه کلان تر کسب می کردند، وام هایی که باید استثمار هر چه درنده تر کارگران را دریچه خروج حوزه یورو از بحران می ساختند، بیشتر و بیشتر شد، تا این که به ١۴۵ میلیارد یورو رسید. پاسخ سرمایه باز هم منفی بود. سرمایه قربانیان بسیار بی شمارتر و قتل عام های وسیع تر و بیرحمانه تر طلب می کرد. وام ١۴۵ میلیاردی EU و صندوق بین المللی پول به دولت یونان و همه بلاهایی که باید به سر بردگان مزدی سرمایه در این کشور می آمد، همه و همه از تصویب دولت ها گذشت اما سرمایه همچنان از درون بازار بورس بر کمبود قربانی ها و قربانی سازی ها و حمام خون های معیشت کارگران پای می فشرد و عربده اعتراض سر می داد. ارزش برابری یورو با دلار آمریکا باز هم پائین رفت و از مرز ۴٠% عبور کرد. فشار انفجار بحران، سرمایه را به اعتراض وامی داشت. چالش بحران به هر میزان و برای هر مدت به تهاجمی بسیار خونین تر، گسترده تر و هارتر علیه زندگی شمار هر چه کثیرتری از کارگران دنیا نیاز داشت و درست در همین راستا بود که بستن پرونده بحران یونان بر روی میز سران کشورهای EU باید با بازگشائی پرونده بحران در اسپانیا و پرتقال همزمان می گردید. دو روز بیشتر طول نکشید تا وزیران اقتصاد EU بسیار سراسیمه به پای میزهای شور برگردند. گفتگو این بار بر سر تعیین تکلیف بود. وزرای اقتصاد ١٦ کشور عضو حوزه یورو باید در باره یک مسأله حیاتی تصمیم می گرفتند. اگر قرار است این قطب قدرت سرمایه جهانی از گزند بحران مصون بماند، اگر قرار است قدرت رقابت سرمایه های این کشورها در بازار جهانی سرمایه داری افت نکند، اگر بناست سهم این سرمایه ها از کل ارزش اضافی حاصل استثمار چند میلیارد کارگر جهان دچار کاهش نشود، اگر قرار است سرمایه داری اروپا و جهان شاهد بقای خود باشد باید دایره تهاجم سرمایه به هست و نیست کارگران دنیا وسیع تر و حلقه محاصره معیشت توده های کارگر تنگ تر و تنگ تر شود. برای این که سرمایه جهانی در اسپانیا و پرتقال و بعد هم ایتالیا به وضعیت آنچه در یونان جاری است دچار نشود باید طرح های جدید یورش را تصویب کرد. حاصل مذاکرات این بار تصویب رقمی به مبلغ هزار میلیارد دلار آمریکا (یک تریلیون دلار) بود. اجلاس وزیران با تأمین و تضمین تمامی شروط سرمایه جهانی به پایان کار خود رسید و در فردای خاتمه این نشست بود که یورو روند عروج برابری خود با ارزهای دیگر را آغاز کرد. مصوبه وزیران اقتصاد و دارائی EU صدور یک چک یک تریلیون دلاری دیگر به حساب طبقه کارگر بین المللی برای کاهش فشار بحران سرمایه داری و مقابله با کاهش نرخ سود سرمایه در حوزه یورو و در سطح جهانی بود. چک یک تریلیون دلاری دیگری که باید در کنار تمامی کسری بودجه ها و تمامی بدهکاری های دولت ها در سراسر جهان از بهای نازل نیروی کار کارگران پرداخت گردد. این الفبای آگاهی و آموزش مبارزه طبقاتی توده های کارگر است که «.... در سیر توسعه نیروهای مولده، مرحله ای پیش می آید که در آن نیروهای مولده و وسائل مراوده به جائی می رسند که تحت مناسبات موجود فقط ویرانی می آفرینند» ، نکته ای که حدود دو قرن است در مورد نظام سرمایه داری به تمام و کمال مصداق دارد. این نه نظربافی و حکم تراشی تجریدی، نه باور ایدئولوژیک این و آن انسان، بلکه یک واقعیت بسیار شفاف و ملموس اجتماعی و تاریخی است که سرمایه از دیرباز تا امروز به عامل تخریب و نابودسازی جهان تبدیل گردیده است. سرمایه کار نمی آفریند، بیکاری صدها میلیونی و میلیاردی خلق می کند، سرمایه دبستان و دبیرستان و دانشگاه بنا نمی کند، هر روز مدرسه ها را می بندد. در پیشرفته ترین قطب های صنعتی دنیا چنین می کند، سرمایه راه ایجاد مدارس مورد نیاز انسان ها را در عظیم ترین بخش جهان سد ساخته است، سرمایه بیمارستان تأسیس نمی کند. هیچ روزی و هیچ هفته ای نیست که بیمارستان های زیادی را تعطیل نکند و امکانات دارو ودرمان موجود انسان ها را اسیر زلزله و دستخوش ویرانی نگرداند. سرمایه دستمزدهای واقعی کارگران شاغل را هیچ ریالی افزایش نمی دهد. برعکس بهای نیروی کار را در همه دنیا کاهش و باز هم کاهش می دهد. سرمایه به روند توسعه دانش های بشری هیچ کمکی نمی کند، کاملاً برعکس، تمامی دستاوردهای علمی تا کنونی بشر را در راستای تخریب و امحای بشریت به کار می گیرد. سرمایه فقط جنگ، بیکاری، گرسنگی، بی بهداشتی، بی آموزشی، بی مسکنی، اعتیاد، فقر، فلاکت، کارتون خوابی، زن کشی، کودک کشی، بی آبی، نژاد پرستی، دیکتاتوری، حمام خون، سلب هر نوع حق و حقوق و آزادی، خرابی محیط زیست و در یک کلام نابودی بی مهار بشر را تولید و بازتولید می کند. سرمایه در همه تار و پود هستی اش اسیر تناقضات ذاتی خود، اسیر بحران است و هر گام مقابله اش با بحران گامی در کار قربانی کردن هر چه عظیم تر و هر چه فاجعه بارتر توده های کارگر دنیاست. برای لحظه ای مجسم کنید که فقط در طول همین دو سال اخیر بیش از صد میلیون کارگر به شمار کارگران بیکار جهان افزون گردیده است، دستمزدهای واقعی کارگران در سراسر جهان دچار تنزل فاحش شده است و توفان بحران، مدارس و بیمارستان ها و امکانات اجتماعی انسان ها را درو کرده است. سرمایه همه این بلاها را در همین دو سال بر سر ساکنان جهان نازل کرده است، در سال ها و دهه های قبل همین بلاها را بر سر بشریت آورده است، اما با همه این ها، اکنون فقط اول کار است. کوهساران رفیع کسری بودجه دولت ها، ارقام نجومی چند صد تریلیونی وام های همین دولت ها، طرح های چند تریلیونی صرفه جوهایی ها، همه و همه در راه است و همه این ها قرار است توفان وار آخرین مانده های کار پرداخت شده توده های کارگر را درو کند تا دستمایه رهایی سرمایه از بحران سازد. آیا این کارها، ولو موقت، تازش موج بحران را مهار خواهد کرد؟ حتی وعاظ کوردل سرمایه، اقتصاددانان، دولتمردان و نمایندگان فکری سرمایه نیز جرات پاسخ مثبت به این سؤال را ندارند. برعکس آنچه واقعی و حتمی است این است که بحران ها با قدرت کوبندگی بسیار بیش تر و با ظرفیت تخریب بسیار فاجعه بارتر به طور بی امان در راهند. چه کسی در این حقیقت شفاف تابناک تر از خورشید تردید دارد که هر ثانیه بقای سرمایه ساعتی در زوال زندگی کل کارگران دنیاست و به دنبال آن کدام کارگر آگاه است که نداند تنها شرط زندگی و زنده ماندن انسانی چندین میلیارد نفوس توده های کارگر جهان در گرو مرگ حتمی سرمایه داری است؟
کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری
٢٣ اردیبهشت ١٣٨٩