افق روشن
www.ofros.com

قرقیزستان، دیروز و امروز و فردا


کمیته هماهنگی                                                                                           سه شنبه ٢۴ فروردین ١٣٨٩

با فروپاشی شوروی «سوسیالیستی»!! در اوایل دهه ١٩٩٠ میلادی، قرقیزستان به صورت کشوری «مستقل»!! درآمد. توده های کارگر این کشور، تا آن تاریخ، توسط سرمایه داری دولتی-حزبی و انبوه سرمایه داران حزبی و دولتی «اتحاد جماهیر شوروی» استثمار می شدند. شدت استثمار بس وحشتناک بود. دیکتاتوری و خفقان و سرکوب و سلب هر نوع آزادی بیداد می کرد. امکانات اجتماعی و رفاهی کارگران در سطحی نازل قرارداشت. همه چیز بر وفق مراد سرمایه و در راستای قلع و قمع نیازها، آزادی ها، مطالبات و حقوق ابتدایی بردگان مزدی سیر می کرد. با فروپاشی شوروی، سرمایه داران دولتی پیشین قرقیز و عاشقان سینه چاک «بازار آزاد» زمین و زمان را از جنجال آکندند که گویا روزگار غم به سر آمده، دوران فقر و دیکتاتوری و محرومیت و بی حقوقی ها به پایان رسیده و سپیده رفاه و آزادی طلوع کرده است!! غوغا کردند که گویا همه مصائب و سیه روزی های تاکنونی ناشی از فقدان «استقلال ملت و میهن» قرقیز بوده است. اکنون دیگر پرچم «استقلال ملی» در همه جا به اهتزاز درآمده است. دموکراسی از کران تا کران آغوش بازکرده است. فرشتگان رحمت «بازار آزاد» همه جا در پروازند تا بساط تاریکی را جمع کنند و خوان الوان روشنی و رفاه و امکانات را پهن گردانند. سرمایه داران سابق و لاحق قرقیزی از کف تا سقف زندگی توده های کارگر را با این عوام فریبی ها پرکردند و کارگران شستشوی مغزی داده شده و پرورش یافته در گنداب سرمایه داری شوروی نیز چه بسا پاره ای از این عوام فریبی ها را باور کردند. آنچه در عمل روی داد، و جز این نیز نمی توانست روی دهد، این بود که وضع زندگی کارگران هر لحظه از لحظه پیش فاجعه بارتر شد. ارکان نظام بردگی مزدی در سراسر جهان زیر فشار بحران بود. این بحران در حلقه شکننده تر و ضعیف تر سرمایه جهانی، در سرمایه داری دولتی اردوگاه شوروی به گونه ای کوبنده تر توفان به پا می کرد و همین بحران بود که انفجار کل قطب دولتی سرمایه جهانی را به دنبال می آورد. در همین راستا، سرمایه داری قرقیزستان نیز مسیر فروپاشی و افلاس را طی می کرد. قرقیزستان در سطح قابل توجهی از توسعه انباشت سرمایه در قلمروهای مختلف صنعت و معدن و کشاورزی و سایر حوزه ها قرار داشت. معادن ذغال سنگ، جیوه، اورانیوم، برق، تولید ماشین آلات صنعتی و کشاورزی، ذوب آهن، صنایع الکترونیکی، مواد غذایی و منسوجات از حوزه های پررونق و سودآور سرمایه اجتماعی کشور بودند. معدن طلای کومتور در کنار ١٠٠٠ معدن طلای دیگر دهمین معدن عظیم طلای جهان به حساب می آمد و دولت سرمایه داری هر سال مقادیر عظیمی برق تولید شده در بازار داخلی را به کشورهای همجوار می فروخت. حدود ۴٠% اقتصاد کشور را نیز سرمایه گذاری های بخش کشاورزی تشکیل می داد. سرمایه های این بخش نیز از موقعیتی کم و بیش بارونق برخوردار بودند. طغیان موج بحران، در همان حال که کارکرد کل سرمایه اجتماعی شوروی را مختل می کرد، روند ارزش افزایی و بازتولید سرمایه داری قرقیزستان را هرچه کوبنده تر منفجر می ساخت. در نیمه نخست دهه نود سده پیش، بخش های مختلف صنعت و کشاوری به ورطه بحران فرو شد. بیکاری رو به گسترش نهاد. دستمزدهای واقعی به طور چشمگیر کاهش یافت. سطح زندگی کارگران بیش از پیش افت کرد. امکانات اجتماعی و رفاهی بسیار نازل گذشته باز هم نازل تر شد. و درست در همین جا بود که« استقلال ملی»، « قرقیزستان مستقل»، نسخه پیچی های بازار آزاد و قدرت اعجاز دموکراسی، همه و همه وارد میدان شدند. که چه کنند؟ که وظایف واقعی و رسالت ذاتی خود را انجام دهند، که طبقه کارگر را باز هم به تیغ تیز سلاخی های جدید بسپارند. سرمایه جهانی دنیایی عوام فریبی، دروغ، ترفند و شستشوی مغزی در بسته بندی های تجاری بالا به عنوان نسخه رهایی « مردم قرقیزستان» برهم انباشته بود و اینک همه این ها بر زندگی کارگران فرو می ریختند تا معیشت طبقه کارگر را وثیقه افزایش سود سرمایه ها و رونق انباشت سرمایه سازند. وخامت مدام و روزافزون اقتصاد سرمایه داری کار را به جایی کشاند که حتی کل نقشه های جایگزینی سرمایه داری دولتی-حزبی با اقتصاد بازار آزاد و جایگزینی مالکیت دولتی سرمایه ها با خصوصی سازی ها هم درحد خواب و خیال برای سرمایه داران دولتی و خصوصی باقی ماند، آن گونه که تا سال های سال پس از فروپاشی شوروی بازهم بیش از ٨٠% سرمایه اجتماعی کشور در مالکیت مستقیم دولت قرار داشت. عسکر آقایف رئیس جمهوری سینه چاک برنامه ریزی نوع غربی سرمایه داری، برای غلبه بر همین وضعیت و ادغام بیش ازپیش اقتصاد قرقیزستان در بازار جهانی سرمایه داری به هر خس و خاشاکی متوسل شد. او از شدت عشق به «میهن قرقیز» و قرقیزستان سرمایه داری رقابت آزاد، حتی اعضای عالی مقام و تراز نخست دولت خود را هم از میان مشاوران و کارشناسان و متخصصان آمریکایی و ژاپنی انتخاب کرد. قرقیزستان در مدتی کوتاه به سازمان های عظیم بین المللی و مؤسسات عظیم مالی جهان سرمایه پیوست. عضویت در صندوق جهانی پول، بانک جهانی، بانک اروپایی ترمیم و توسعه، مؤسسه مالی بین المللی، آژانس تضمین سرمایه گذاری بین المللی، بانک توسعه آسیا، بانک توسعه اسلامی و بسیاری نهادها و مراکز بزرگ و کوچک مالی دیگر یکی پس از دیگری در کارنامه دولت ردیف شدند و این مؤسسات قرقیزستان را به عنوان عضو خوب خود پذیرفتند. عسکرآقایف همه این طرح ها و تدابیر را به اجرا نهاد. اما حاصل تمامی آن ها، چنان که سرشت سرمایه است، فقط وخامت بیشتر و بیشتر زندگی توده های کارگر بود. از این گذشته، سلاخی مستمر و طولانی معیشت کارگران با همه وسعت خود درد سرمایه را هم درمان نکرد. پیچ و تاب بسیار سرکش بار بحران جهانی سرمایه در شریان اقتصاد قرقیزستان سد راه خروج سرمایه اجتماعی کشور از بحران و دمیدن ستاره رونق شد. رؤیای ادغام «میهن قرقیز» در بازار جهانی سرمایه نه فقط محقق نشد بلکه داغی بر دل سرمایه داران و دولت آن ها نهاد، به گونه ای که بر اساس آمارها تا پایان ریاست جمهوری آقایف حدود ٩٨% کل مبادلات اقتصادی کشور فقط با کشورهای حوزه دریای خزر، جمهوری های آسیای میانه، چین و روسیه انجام می شد.
« استقلال ملی» قرقیزستان و میهن آبا و اجدادی قرقیز علاوه بر این ها مسائل فراوان دیگری را نیز به همراه آورد. نقطه ای از دنیای سرمایه داری که سابقا در قلمرو قطب قدرت اردوگاه سرمایه داری دولتی-حزبی بود اینک به میدان وسیع رقابت ها و هماوردی های اقتصادی و نظامی و سیاسی قطب های مختلف قدرت سرمایه جهانی تبدیل می شد. بورژوازی آمریکا برای تثبیت موقعیت خویش در آسیای میانه، برای غلبه بر موقعیت متزلزل خود در افغانستان، برای رقابت با روسیه و چین، برای تسلط بر کشورهای حوزه دریای خزر و برای فرمانروایی هر چه گسترده تر بر حوزه های بسیار پرسود انباشت سرمایه در این کشورها و حوزه ها نیاز به حضور نظامی کارساز در قرقیزستان داشت و دولت « مستقل و ملی» قرقیز برای نجات جان سرمایه و تضمین شرایط ارزش افزایی و سودآوری بیشتر سرمایه ها بیش از حد نیازمند پول و تحکیم ارتباطات خود با آمریکا بود و در همین راستا بود که دولت آمریکا پایگاه عظیم نظامی مناس، یکی از بزرگ ترین و مجهزترین پایگاه های نظامی خود در منطقه، را در قرقیزستان برپا کرد. دولت روسیه که خود روزگاران دراز قدرت برتر این دیار بود با مشاهده حضور نظامی آمریکا بر استحکامات نظامی خود در قرقیزستان افزود و به این ترتیب مجادلات حاد نظامی دو قطب بزرگ قدرت جهانی سرمایه در کشور نیز بر مشکلات دیگر توده های کارگر جامعه افزوده شد.
در سال ٢٠٠۵ وخامت اوضاع اقتصادی، بیکاری، گرسنگی، خفقان و دیکتاتوری و سرکوب و کاهش مستمر سطح زندگی توده های کارگر زمینه های خشم و عصیان عمومی را به تدریج فراهم ساخت. توده های عاصی کارگری که ١۴ سال پیش، زیر فشار شدت استثمار و بی حقوقی ها از یک سو و آوارهای تلنبار عقب ماندگی فکری و فروماندگی و توهم از سوی دیگر، در منتهای استیصال در پشت سر کثیف ترین، دغلکارترین و شیادترین نمایندگان سیاسی سرمایه داری رقابتی، علیه قدرت سیاسی سرمایه داری اردوگاهی شوریده بودند، اینک زیر فشار شدت استثمار باز هم مضاعف تر و ستم کشی ها و محرومیت های بسیار بیشتر، بازهم در پشت سر بخش دیگری از جلادترین و جنایتکارترین بخش طبقه سرمایه دار به خیابان ریختند، دست به قیام زدند و « انقلاب گل لاله» بر پا کردند. که به چه چیزی برسند؟ که عسکر آقایف را از ریاست جمهوری سرمایه عزل کنند و « قربان بیک باقی اف» را به جای وی بنشانند!! که به باندهای مافیایی دیگری از طبقه سرمایه دار اختیار دهند تا استمرار حاکمیت نظام بردگی مزدی و استیلای بی چون و چرای سرمایه بر تمامی هست و نیست آنان را برنامه ریزی کنند و با ارتش و پلیس و نیروی سرکوب سرمایه بر آن ها و نسل های بعدی آن ها تحمیل نمایند!! «انقلاب گل لاله» پیروز شد!! دشت حیات سرمایه با دست توده های کارگر گلستان گردید و متقابلاً طبقه سرمایه دار و دولت جدید سرمایه داری هم بی درنگ و از فردای همان روز کران تا کران زندگی کارگران را کشتزاران تولید سود هرچه بیشتر کردند. استثمار سرمایه شدیدتر و شدیدتر شد. مزدهای واقعی باز هم بیشتر آب رفت. بهای ارزاق عمومی و نیازهای اولیه معیشتی چون آب و برق و... فوران کرد. اختلاس و دزدی و ارتشا و تاراج باقیمانده های بهای نازل نیروی کار کارگران از قبل هم بیشتر شد. هزینه دارو و درمان و سایر امکانات عمومی مورد نیاز توده های کارگر از توان آن ها خارج گردید. سرمایه به پیش تاخت و کارگران عقب نشستند و انتظار کشیدند. این وضع پنج سال ادامه یافت تا این که سرانجام بازهم فشار خرد کننده و کشنده محرومیت ها و معضلات زندگی، جمعیت عظیم بردگان مزدی را به انفجار کشاند. کارگران بار دیگر به گونه ای قهرآمیز به خیابان ریختند تا بساط «انقلاب گل لاله» را با لاله زاران دیگری از خون رایگان بی مقدار خود بشویند. که بعدش چه کنند؟ که همان بازی ننگین و شرم آور گذشته را تکرار کنند. که این بار آقای «قربان بیک باقی اف» را از صدارت عظمای ماشین قهر و قدرت سرمایه به زیر کشند و خانم «رزا آتونبایوا» همکار و همدم و همراه و همدل دیرینه باقی اف را بر جای وی بنشانند.
به راستی حدیث بس دردناک و بیش از حد فاجعه باری است. این بازی کمیک آکنده از دنیای تراژدی ها سال هاست که تکرار می شود. بحث فقط بر سر کارگر قرقیزی و طبقه کارگر قرقیزستان نیست. سخن از جنبش کارگری در سراسر دنیای موجود است. بحث بر سر یک طبقه میلیاردی است که خالق کل سرمایه ها، ثروت ها، امکانات، دارایی ها و همه هست و نیست دنیای بردگی مزدی است. طبقه ای که با لحظه لحظه کارش کل این سرمایه ها و هست و نیست ها را بازتولید می کند. آنها را کوه آساتر و کوه آساتر می سازد. عمیق تر و عمیق تر از کل سرمایه های حاصل کار و تولید و استثمار خویش جدا می شود. آنچه تولید می کند و کاری که انجام می دهد در ماورای هستی اش مقتدرتر و مقتدرتر و خداگونه تر و خداگونه تر می شود. حاصل و کار و تولیدش به صورت سرمایه در شخصیت سرمایه دار، در لباس دولتمرد، در مقام دولت سرمایه داری، در مرتبه نهادها و ساختارهای قدرت سرمایه، در قالب نظم سیاسی و اجتماعی سرمایه داری، در داربست قانون و حقوق و مذهب و عرف و سنت و سیرت سرمایه، در مقام و مکان و موقعیت همه این ها بر او می شورد و می تازد و هر بلایی را که اراده کند بر سر او می آورد. سخن از این طبقه است. بحث بر سر زندگی و مبارزه و جنبش بردگان مزدی است که اسیر چنین وضعی هستند، طبقه ای که سالیان متمادی است کارش این است که کار کند، استثمار شود، سرمایه را تولید و بازتولید کند، زیر فشار استثمار مرگبار سرمایه، زیر ضربات کوبنده بی حقوقی ها و گرسنگی ها و فقر و فلاکت آفریده نظام بردگی مزدی، زیر شلاق دیکتاتوری و توحش و بربریت سرمایه داری منفجر شود، سیلاب وار به خیابان ها ریزد، هزار هزار کشته شود و سرانجام شط خروشان خون هایش و قیام و جنگ و انقلابش لاشه یک دولت سرمایه را به مرداب ها برد تا دولتی زورمندتر، تازه نفس تر، سرکوبگرتر، هارتر و جنایتکارتر را از زرادخانه قدرت و حاکمیت سرمایه برون کشد و بر بود و نبود خود مستولی کند. این کمدی مالامال از تراژدی های عظیم انسانی دیری است که در تسلسل و تکرار است. این دور چندش بار آکنده از گند و خون و توحش باید پایان یابد و این فقط جنبش آگاه ضدسرمایه داری توده های طبقه کارگر با افق لغو کار مزدی است که می تواند و باید به این دور باطل پایان دهد. این تراژدی های سهمگین انسانی همه درس و تجربه و ذخایر عظیم آموزش هستند. همه چیز با صدای بلند، از همه مناطق کره ارض، از قرقیزستان و تایلند، از کل رویدادهای اردوگاه در دهه آخر قرن بیستم، از آنچه در بالکان رخ داد، از رویدادهای پیش و پس انقلاب بهمن ۵٧ و آنچه در این سی سال بر توده های کارگر ایران گذشته است، از رخدادهای متوالی و مستمر سالیان دراز تمامی کشورهای آمریکای لاتین، از لحظه لحظه آنچه در همین ١٠ ماه اخیر در جامعه ایران جریان داشته است، خلاصه کنیم، همه چیز از گذشته و حال جنبش کارگری جهانی فریاد می زند که باید مسیر واقعی پیکار را شناخت و از تکرار آزموده های شکست آمیز بازایستاد. هیچ چیز فاجعه بارتر از این برای کارگران دنیا نیست که همه توان خود را در تیر کنند تا یک دولت سرمایه داری را با دولت دیگر سرمایه عوض کنند، تا نوعی از برنامه ریزی نظم تولیدی و سیاسی و اجتماعی سرمایه را با نوع دیگری از برنامه ریزی رابطه سرمایه جایگزین سازند. باید مسیر اعتراض و پیکار و خیزش و انقلاب را از بیخ و بن عوض کرد. باید به گونه ای ضدسرمایه داری، حول منشور مطالبات ضدکارمزدی، به صورتی شورایی و سراسری متحد و متشکل شد. باید در تمامی عرصه های حیات اجتماعی به عرش اعلای سرمایه یورش برد و آن را به زیر کشید. باید از سنگر پیکار علیه سرمایه دولت ها را آماج مبارزه قرار داد. باید گام به گام خودآگاهانه تر، بیدارتر، نیرومندتر، متحدتر، متشکل تر و افق دارتر با سرمایه مبارزه کرد. راه پیروزی طبقه ما فقط این است و همه راه های دیگر به جهنم سوزان سرمایه داری ختم می شوند.

کارگران علیه سرمایه متشکل شویم!

کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری

٢۴ فروردین ١٣٨٩

www.hamaahangi.org
khbitkzs@gmail.com