افق روشن
www.ofros.com

جنبش دانشجویی، حلقه ای از جنبش ضدسرمایه داری طبقه كارگر

کمیته هماهنگی                                                                                          شنبه ١١مهر ۱٣٨٨

این روزها دانشگاه ها به محل تجمع و راه پیمایی گسترده هزاران دانشجوی معترض و مخالف نظام حاكم بدل شده است، به طوری كه در مواردی تظاهرات دانشجویان چنان وسعت یافته كه به خیابان های اطراف و بیرون دانشگاه و به درون مردم غیردانشجو سرریز كرده است. در این تجمع های اعتراضی، دانشجویان در كنار شعارهایی چون «مرگ بر دیكتاتور»، «شكنجه، تجاوز دیگر اثر ندارد»، « زندانی سیاسی آزاد باید گردد»، « تا احمدی نژاده، هر روز همین بساطه» و...، در حمایت از موسوی و منتظری و صانعی نیز شعار داده اند. بدیهی است كه شماری از این دانشجویان معترض نظیر گردانندگان « دفتر تحكیم وحدت» و ... خود در زمره اصلاح طلبان هستند و همان گونه كه تا كنون دیده ایم پس از فراغت از تحصیل به اجزای نظام بدل شده و حتی به مقام ها و مناصبی چون وزارت و مدیریت ارشد یا نمایندگی مجلس رسیده اند. این امر خاص اكنون نبوده و نیست بلكه همیشه چنین بوده است. احمد توكلی، وزیر كار كابینه همین میرحسین موسوی، رقیب اصلی هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری سال ١٣٧٢ و نماینده كنونی مجلس و از چهره های اصلی و مهم جناح راست، در زمان دانشجویی خود در رژیم پیشین از فعالان بسیار پرشور دانشجویی و رهیر یك اعتصاب بزرگ دانشجویی در دانشگاه پهلوی شیراز بود. برخی دیگر از دانشجویان نیز ممكن است پس از تحصیل به سرمایه داران دانه درشت بخش خصوصی تبدیل شوند یا به خارج كشور بروند و در دنیای سرمایه جهانی به مدارج بالای بخش خصوصی یا حتی دولتی برسند و به هر صورت به اجزایی از طبقه سرمایه دار یا دولت آن تبدیل شوند. بدیهی است كه سخن ما در اینجا خطاب به این دسته از دانشجویان « سرمایه دار بعد از این» نیست. برخورد ما با این دانشجویان همان برخوردی است كه با طبقه سرمایه دار می كنیم. مخاطب ما در این نوشته، توده دانشجویان معترضی است كه اكثرا از خانواده های كارگری هستند و مخارج تحصیل شان با سگ دو زدن های بی امان پدر و مادرشان برای درآوردن یك لقمه نان بخور و نمیر تامین می شود و خود نیز پس از تحصیل مجبورند نیروی كارشان را به ثمن بخس به طبقه سرمایه دار یا دولت آن ( ازجمله همان سرمایه داران قبلا دانشجو) بفروشند و مثل تراكتور كار كنند، تازه اگر شانس چنین كاری را پیدا كنند. پرسش ما از این توده دانشجو این است كه شعار حمایت از موسوی و منتظری و صانعی چه سنخیتی با منافع و خواست های آنان دارد؟ می كوشیم به سهم خود به این پرسش پاسخ دهیم.
برای این پاسخ، ابتدا به یك نمونه از حركت دانشجویان كشور فرانسه اشاره می كنیم تا تفاوت نوع نگاه و رویكرد آنان به نظام سرمایه داری با نوع نگاه و رویكرد دانشجویان ایرانی روشن شود. به احتمال زیاد بسیاری از فعالان كارگری و دانشجویی به خاطر دارند كه چند سال پیش دولت سرمایه داری فرانسه كوشید قانونی را در مورد كار موقت یا قراردادی برای كارگران به تصویب برساند. پس از ارائه این لایحه به مجلس فرانسه برای تصویب، نخستین كسانی كه برای اعتراض به این لایحه به خیابان ها آمدند دانشجویان بودند. همین اعتراض و تظاهرات دانشجویان، كه خود اعتراض و تظاهرات و راه پیمایی بخش های مختلف طبقه كارگر فرانسه را به دنبال داشت، باعث شد كه دولت عقب نشینی كند و لایحه را پس بگیرد. شخص رئیس جمهوری فرانسه - كه در آن زمان ژاك شیراك بود - به صراحت این قانون را منتفی و ملغی اعلام كرد. شاید كسانی كه تا نوك دماغشان را بیشتر نمی بینند در آن زمان پرسیدند یا اكنون ممكن است بپرسند كه قانون كار موقت چه ربطی به دانشجویان دارد؟ دانشجویی كه دارد درس می خواند و كار نمی كند چرا باید به قانونی شدن كار موقت اعتراض كند؟ اما این افراد - خواه به دلایل معرفتی یا به علت طبقاتی - نمی دانند كه دانشجوی فرانسوی می دانست و می داند كه فردا پس از فراغت از تحصیل مجبور است طبق همین قانون كار موقت كار كند. او این دوراندیشی را داشت و دارد كه تشخیص دهد نظام سرمایه داری دارد چاقویش را برای فردای او تیز می كند. از همین رو منتظر فردا نشد و در همان زمان دانشجویی اش بی درنگ به خیابان آمد تا فریاد اعتراض سر دهد. آیا این بصیرت و دوراندیشی طبقاتی در دانشجوی ایرانی نیز وجود دارد؟ راستش وقتی می بینیم كه این دانشجو به جای شعارهای طبقاتی خویش، در حمایت از موسوی و منتظری و صانعی شعار می دهد در دادن پاسخ مثبت به این پرسش تردید می كنیم. دانشجو نیز انسانی است که همچون همه انسان های دیگر در جامعه زندگی می کند، جامعه ای که بر پاشنه رابطه خرید و فروش نیروی کار می چرخد و جامعه سرمایه داری است. جامعه ای که شالوده و بنیاد آن بر رابطه تولید ارزش اضافی یعنی استثمار نیروی کار استوار است. جامعه ای که به همین دلیل متشکل از دو طبقه اساسی اجتماعی متضاد و متخاصم و آشتی ناپذیر به نام های کارگر و سرمایه دار است. دولت و قدرت سیاسی حاکم براین جامعه، دولت سرمایه است و اگر دینی است، دین را هم به عنوان سلاح حاکمیت سرمایه می خواهد. قانون، حقوق، نهادها و ساختارهای اجتماعی و سیاسی و مدنی و همه چیزش نهادهای برخاسته از مصالح سرمایه و محافظ و مدافع ماندگاری مناسبات کار مزدی است. جامعه ای که هر چه در آن موجود است از کارخانه تا مدرسه و دانشگاه و بیمارستان و بندر و راه و فروشگاه و شهر و ده و خیابان و مزرعه و کتاب و کاغذ و قلم و ساختمان و دنیای سرمایه و ثروت برهم انباشته سرمایه دارانش همه و همه محصول کار و استثمار توده های کارگر است. جامعه ای که کارگرانش درعین تولید دنیای عظیم سرمایه و کوهساران بلند ثروت، در آتش فقر و گرسنگی و حقارت و تن فروشی و اعتیاد و بی حقوقی می سوزند و پرپر می شوند. در این جامعه، سرمایه است که حکم می راند. دولت نهاد قدرت و برنامه ریزی و اجرای نظم تولیدی، سیاسی و اجتماعی سرمایه است. دیکتاتوری سلاح سراسر قهر و خشونت سرمایه برای محروم كردن توده های کارگر از هر نوع حق و حقوق اولیه انسانی و درهم کوبیدن هرگونه اعتراضی به سبعیت و جنایت و انسان کشی سرمایه است. در این جامعه، سرمایه است که مرگبارترین، جنایت آمیزترین و انسان ستیزترین تبعیضات جنسی را علیه زنان اعمال می کند. سرمایه است که هر نوع عاطفه و احساس پاک انسانی میان دختران و پسران را بمباران می کند. سرمایه است که سایه شوم وحشت و زندان و شکنجه و تجاوز جنسی و خون ریزی را در همه جا بر سر عظیم ترین بخش شهروندان گسترده است. سرمایه است که میلیون ها کودک را کارتون خواب کرده و یا در سیاه چال های مرگ آفرین تولید سود از هر نوع احساس زندگی و زنده بودن انسانی محروم كرده است. سرمایه است که سراسر جامعه را از مواد مخدر آکنده است. سرمایه است كه زنان را به تن فروشی واداشته است. سرمایه است که شلاق می زند، سنگسار و قصاص و اعدام می کند، دست و پا قطع می كند، پوشش اجباری تحمیل می کند و انواع و اقسام توحش های قرون وسطایی دیگر را اعمال می كند. آری قدمت این بربریت به قرون وسطی و حتی پیش از آن می رسد. اما امروز همه این فجایع و تبه كاری ها و درنده خویی ها ابزار کار و راهکار اعمال قدرت و سلاح جنگ سرمایه برای ماندگارسازی نظام سرمایه داری و تحمیل این نظام بر اكثریت مطلق انسان های جامعه است.
خلاصه كنیم. دانشجو در جامعه موجود زندگی می کند و این جامعه نیز سرمایه داری است. پرسش این است که در چنین شرایطی و در دل چنین جامعه ای آیا دانشجو می تواند موجودی ماورای طبقات و خارج از کل معادلات اجتماعی موجود باشد؟ آیا دانشجو می تواند نسبت به واقعیت های جامعه سرمایه داری بی تفاوت باشد؟ معلوم است که نمی تواند. پس منهای آن عده قلیلی از دانشجویان كه به كاربدستان و گردانندگان نظام سرمایه داری تبدیل می شوند و به نفع آن موضع می گیرند اكثریت دانشجویان علیه این نظام هستند و جنبش آنان جنبشی ضدسرمایه داری است. با این همه، سال هاست كه از زمین و آسمان در گوش دانشجویان می خوانند که جنبش آنان یک «جنبش دموکراسی طلب»!! و «فراطبقاتی»!! است و هیچ ربطی به مبارزه طبقاتی طبقه كارگر علیه نظام سرمایه داری ندارد. این نیز از جمله وارونه پردازی های نظام سرمایه داری و نظریه پردازان آن است. دانشجویان نیز مثل همه آحاد جامعه به یکی از دو طبقه اساسی جامعه تعلق دارند. پدران و مادران بسیاری از آنان کارگران کارخانه ها، فروشگاه ها، مزارع، شبکه های حمل و نقل و بنادر و راه سازی، معلم، پرستار، راننده تاکسی، روزنامه نگار، کارگر شهرداری، ادارات و سایر مراکز کار و تولید هستند. فقر دانشجویان ناشی از سرمایه است. استبداد و دیکتاتوری سرمایه است که بر آنان اعمال می شود. دولت سرمایه داری است که هر حقی را از آنان سلب کرده است و هر تبعیضی را علیه ان ها روا می دارد. در خیابان، دولت سرمایه است كه آنان را مورد ضرب وشتم قرار می دهد و به خون می كشد. در زندان، دولت سرمایه است که آنان را مورد شکنجه و تجاوز جنسی قرار می دهد و سرانجام به قتل می رساند . در دادگاه، دولت سرمایه است كه آنان را به زندان محكوم می كند. در یک کلام، هرچه دانشجویان می کشند از دست سرمایه و دولت آن است. پس چرا باید جنبش آنان جنبشی فراطبقاتی و خارج از مدار طبقات باشد؟ واقعیت این است که این سخن كه گویا جنبش دانشجویی جنبشی«دموکراسی طلب» است كه در ماورای جنگ و ستیز طبقات اساسی جامعه سرمایه داری قراردارد سخن دشمنان دانشجویان است. این سخن معنای بسیار صریحی دارد و آن این است كه دانشجویان نباید از سنگر طبقه خود علیه سرمایه داری مبارزه کنند. باید برای همیشه ابزار دست بخشی از سرمایه داران در مقابل بخش دیگر و سلاح رقابت عده ای از دولتمردان سرمایه علیه عده ای دیگر باشند. باید پیاده نظام این حزب و آن حزب سیاسی سرمایه داران باقی بمانند و هیچ گاه دست به کار شکل گیری جنبش متشكل ومستقل ضدسرمایه داری طبقه خود نشوند.
این وضع و افتادن در چنین دامی تاریخاً به مبارزات ما و کل طبقه كارگر لطمات سنگینی زده است. بر این وضع باید نقطه پایان گذاشت. جمعیت کثیری از دانشجویان از خانواده های کارگری هستند. در دل شرایط کار و زندگی و استثمار توده های کارگر زندگی کرده اند و بالیده اند. درد و رنج آنان درد و رنج طبقه كارگر است. جنبش آنان باید به مثابه بخشی و حوزه ای از جنبش سراسری این طبقه ابراز وجود کند. باید شعارها، مطالبات، امیدها و آرزوهای آنان را فریاد زند. مبارزات جاری آنان باید با مبارزات آن ها پیوند خورد و یکی شود و انداموار گردد. بحث بر سر كم بها دادن به حرکت های اعتراضی روزمره درمورد مسائل خاص دانشجویی نیست. بحث بر سر این نیست كه هویت دانشجویی آنان را به مثابه قشری كه درعین حال مسائل و مشكلات و مطالبات خاص خود را دارد نفی كنیم. سخن از این نیست که دانشجویان جبهه توفنده پیکار در محیط درس را رها کنند یا آن را تقلیل دهند. کاملاً برعکس. این حرکت ها، جنب و جوش ها، خیزش ها و شورش ها باید هر چه گسترده تر و پرعظمت تر و پرمحتواتر شود. سخن و پیام اساسی این است که جنبش دانشجویان باید در سطحی كلان مطالبات پایه ای طبقه کارگر را پرچم جدال خود کند. باید ستیز علیه قدرت سیاسی را از سنگر ضدسرمایه داری طبقه کارگر دنبال كند. هیچ چیز فاجعه بارتر از این نیست که مبارزات دانشجویی به قدرت گیری اصلاح طلبان خدمت كند. دانشجویان باید بر هر نوع درهمرفتگی خود با هر گرایش سرمایه دارانه از هر بخش طبقه سرمایه دار و دولتمردان سرمایه داری و با هر اسم و رسم و پرچم و رنگی دست رد بکوبند. باید دانشگاه را به سنگری از سنگرهای جنبش کارگری تبدیل کنند. این سنگر را به سنگرهای اعتراض و خیزش کارگران در کارخانه ها و سایر مراکز کار و تولید متصل سازند. هیچ چیز زیباتر از این نیست که کارگران انتظارات و مطالبات خود را در فریادهای فرزندان دانشجوی خویش در درون دانشگاه ها بشنوند، مبارزات دانشجویان را جزء پیوسته ای از مبارزات خود بینند و دانشگاه را قلمروی از قلمرو پیکار گسترده طبقه خود بدانند. این اقدام دانشجویان بدون شک به توده های طبقه كارگر در مراکز کار و تولید امید و قدرت بیشتری خواهد داد. آنان را در عزم خود برای پیکار علیه سرمایه و تحمیل مطالباتشان بر سرمایه داران و دولت آنان مصمم تر خواهد كرد. آنچه طبقه كارگر می خواهد خواست ها و حقوق مسلم و مفروض هر انسانی در جامعه است. این امر بسیار ساده و بدیهی را فراموش نکنیم. دانشجویان بدون طبقه خویش، بدون پیوند اندرونی و انداموار با جنبش این طبقه هیچ کاری برای رفع ستم و بی حقوقی خود نمی توانند بكنند. بدون شنای ماهرانه و آگاهانه در دریای پرخروش مبارزات ضدسرمایه داری طبقه كارگر نه تنها هیچ كاری نمی توانند بكنند بلكه عملاً نردبان قدرت بخش هایی از دشمنان خود و ابزار تسویه حساب میان دولتمردان دیروز و امروز نظام سرمایه داری خواهند شد. مبارزه دانشجویان با دولت باید مبارزه طبقه آنان علیه این دولت و علیه کل مناسبات اقتصادی و اجتماعی مسلطی باشد که توسط این دولت و رقبای طبقاتی اش نمایندگی می شود. انقلاب سال ۵٧ را به یاد آوریم. سرنوشت آن انقلاب ازجمله عبرت آموزترین درس هایی است که باید و می توان از تاریخ آموخت. موقعیت ضعیف جنبش کارگری در آن زمان، فقدان سازمانیابی سراسری شورایی و ضد کارمزدی توده های کارگر، عدم آمادگی و تدارک و تجهیز کارگران برای تشکیل صف مستقل ضدسرمایه داری خود، توهم فاجعه بار طبقه کارگر به یکی از بخش های طبقه سرمایه دار سبب شد که انقلاب در همان نطفه اش به شکستی فاحش دچار شود. بیش از ٣٠ سال از آن تاریخ می گذرد و در تمام لحظه های این ٣٠ سال امواج سهمگین بی حقوقی و سركوب و كشتار و فقر و گرسنگی و بیکاری و سیه روزی بر سر و روی ما كوبیده شده است. فاجعه تاریخی بس هولناکی است اگر یک بار دیگر به استقبال چنین وضع و چنین شکستی بشتابیم. اصلاح طلبان در تحمیل شکست انقلاب ۵٧ بر ما و در تحمیل تمامی مصائب این ٣٠ سال بر ما به اندازه جناح مسلط قدرت سیاسی كنونی سهیم بوده اند و سهیم اند. دانشجویان باید هر نوع ترفند آنان برای سوار شدن بر موج مبارزات روزمان را خنثی كنند. باید دست در دست توده های طبقه خود بگذارند، دانشگاه را محل فریاد مطالبات طبقه كارگر سازند، با سازمانیابی شورایی سراسری ضدسرمایه داری آنان حول منشور مطالبات پایه ای طبقه کارگر همراه شوند و در پیشبرد و توسعه و تحکیم این سازمانیابی هر چه از دستشان ساخته است انجام دهند. فاصله میان دانشگاه و مراکز کار و تولید را از میان بردارند. همه جا به مثابه کارگران مطالبات طبقه خود را فریاد زنند، به مثابه کارگران متشکل شوند، به مثابه کارگران علیه سرمایه پیکار کنند، به مثابه کارگران برای كسب قدرت سیاسی تلاش کنند، به مثابه کارگران خود را برای محو کارمزدی و استقرار سازمان سراسری شورایی دخالت کل آحاد جامعه در برنامه ریزی کار و تولید اجتماعی آماده سازند. دانشجویان طبقه کارگر در این گذر نقش بسیار سنگینی برعهده دارند. فردا دیر است. همین امروز باید آغاز کنند.

کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری - ٩ مهر ٨٨

www.hamaahangi.com
khbitkzs@gmail.com