در شهریور ٨٧، هیئت تشخیص اداره کار استان کردستان بر اساس شکایت کارفرمای کارخانه پرریس در سنندج حکم اخراج کارگران این کارخانه را صادر کرد. کارگران به هیئت حل اختلاف این اداره شکایت کردند و این هیئت پس از چندی رای هیئت تشخیص را نقض و کارگران را ابقا کرد. کارفرما برای نقض این رای به دیوان عدالت اداری شکایت کرد، اما این دیوان عدالت شکایت کارفرما را رد نمود و رای هیئت اختلاف مبنی بر ابقای کارگران را تایید کرد. با این همه، کارفرما کارگران را به کارخانه راه نداده و اکنون با وجود رای نهادهای دولتی مبنی بر ابقای کارگران عملا کارگران را اخراج کرده است.
پرسش این است : این داستان چه چیزی را نشان می دهد و چه درسی برای کارگران دارد؟ اولا نشان می دهد که سرمایه دار اگر بخواهد می تواند رای دولت را در صورتی که به نفعش نباشد نادیده بگیرد و زیر پا بگذارد. ثانیا نشان می دهد که به قول معروف چاقو دسته خودش را نمی برد، یعنی دولت نه تنها به سرمایه دار فشار نمی آورد بلکه کاملا از او پشتیانی می کند. وگرنه دولتی که هرگونه مخالفتی را با قوانین اش به خون می کشد چه طور نمی تواند یک سرمایه دار فکسنی را که برای قانون و رای اش تره هم خرد نمی کند به مجازات برساند؟ همین امر نشان می دهد که دولت در دعوای بین کارگر و سرمایه دار به هیچ وجه بی طرف نیست و کاملا در طرف سرمایه دار قرار دارد. «سه جانبه گرایی» یعنی کشک !! دو جانب بیشتر نداریم : یک جانب کارگر و جانب دیگر سرمایه دار و دولت. اما، ثالثا و مهم تر از همه، آنچه این داستان نشان می دهد این است که کارگران در این مدت، با تمام مبارزه ای که کرده اند و با تمام هزینه ای که بابت این مبارزه پرداخته اند، فقط نقش توپ فوتبال را بازی نموده اند و توسط سرمایه دار و دولت به هم پاس داده شده اند. هدف ما بررسی علل همین نکته اخیر در حد این نوشته مختصر است.
نیازی به گفتن ندارد که ما کارگران ایران در جهنمی از مناسبات سرمایه داری و در زیر سایه سنگین دولتی سرمایه سالار زندگی می کنیم که نه تنها سر سوزنی حق و حقوق برای ما قائل نمی شود بلکه کمترین مخالفت ما با این بی حقوقی مطلق را با زندان و شکنجه و گلوله و اعدام پاسخ می دهد. بنابراین، بی تردید آن عامل اصلی که کارگر پرریس را به توپ فوتبال سرمایه دار و دولت تبدیل می کند همین بی حقوقی و سرکوب عجین با سرمایه داری جهنمی ایران است. اما فقط بی حقوقی و سرکوب نیست که کارگران را به توپ فوتبال تبدیل می کند. سرمایه داری علاوه بر اعمال بی حقوقی و سرکوب از هزار طریق توهم به رفرم و اصلاحات و مبارزه قانونی را نیز در کارگران ایجاد می کند. سرمایه و موجودیت سرمایه داری از زمین و آسمان به کارگران القا می کند که راه زندگی و بهبود معاش و رفاه خود را در داربست بقای جهنم کارگرکش بردگی مزدی جستجو کنند و از هر نوع مبارزه ضد سرمایه داری با دورنمای لغو کارمزدی چشم بپوشند. این، پدیده ذاتی سرمایه در سراسر جهان است. اما بدبختی کارگر و عواملی که او را به توپ فوتبال تبدیل می کنند به همین جا ختم نمی شوند. مسئله این است که احزاب و تشکل هایی وجود دارند که تحت عنوان دفاع از کارگر و با ادعای نمایندگی کارگران، نه تنها این توهم ویرانگر را برای کارگران افشا نمی کنند بلکه با تبدیل شدن به زبان های گویا و به نظریه پردازان این رفرمیسم مدام بازتولیدشونده از بطن سرمایه داری، کارگران را به بیراهه مبارزه قانونی می کشانند. منظور ما فقط احزاب و تشکل هایی نیستند که آشکارا اصلاح طلبی و مبارزه قانونی را تبلیغ می کنند و کارگران را علنا و بی پرده به این بیراهه می کشانند. این ها رسواتر از آنند که نیاز به افشا داشته باشند. رفرمیست و سندیکالیست بودن فقط این نیست که عده ای کارگر یا مشتی حزب نشین چشم انتظار سیادت و ریاست بر جنبش کارگری، به صراحت و عریانی تعلق خویش را به رفرمیسم و سندیکالیسم اعلام کنند. تاریخ مبارزات کارگران دنیا در برگ برگ خود شاهد وقوع این حقیقت تلخ است که همواره بخش هایی از دشمنان طبقاتی توده های کارگر پرچم دروغین ستیز با سندیکالیسم در دست، سرود جنگ علیه رفرمیسم بر زبان، حماسه آتشین رهایی پرولتاریا بر لب، مخرب ترین راه حل های رفرمیستی و سندیکالیستی را در اذهان کارگران القا کرده اند. آنان با توسل به تمامی راهکارها، به ویژه با بهره گیری از توهم و ناآگاهی کارگران و با اتکا به وارونه پردازی هایی که سرمایه داری بر فضای اندیشه و عقل توده های کارگر حاکم کرده است، به رغم هر نیتی که داشته اند، عملا تلاش کرده اند تا کارگران را در بیراهه های رفرمیسم سرگردان کنند. دستیازی این جریانات به این راهکار رفرمیستی جبر رویکرد طبقاتی آنان است. محافل، احزاب و گروه هایی که تمامی آمال و آرزوی آن ها در کسب قدرت سیاسی، استقرار سرمایه داری دولتی در زیر نام سوسیالیسم و بالاخره حکومت بر طبقه کارگر خلاصه می شود، راه موفقیت خویش را در کشاندن جنبش کارگری به این بیراهه ها جستجو می کنند. دعوی بی اساس مبارزه برای رهایی طبقه کارگر در زیر بیرق ستیز با رفرمیسم و در همان حال بیشترین تلاش برای منجمد کردن مبارزات جاری کارگران در راهبردهای سندیکالیستی امر ذاتی این جریانات است.
جنبش کارگری ایران تاریخاً اسیر این بیراهه ها و راه حل های مخرب و شکست آمیز بوده است. صرف نظر از جریاناتی از نوع حزب توده و احزاب سلف و اعقاب نوع اکثریتی آن، که تا توان داشتند سموم کشنده رفرمیسم را در کالبد جنبش کارگری تزریق کردند، رفرمیسم چپ سرنگونی طلب مدعی دروغین جدال با سندیکالیسم و رفرمیسم نیز در قالب رژیم ستیزی رفرمیستی عین همان راه حل ها، راهبردها، سیاست ها و رویکردهای حزب توده ای را پی گرفت و بر مبارزات روز کارگران تحمیل کرد. جنبش کارگری ایران در کنار تحمل ددمنشانه ترین سرکوب ها و قتل عام های دولت های جنایتکار سرمایه داری و در کنار تنفس زهرآگین ترین القائات رفرمیسم یکسره بازتولیدشونده از دل نظام سرمایه داری، همواره بار سنگین و سهمگین این کژراهه را نیز تحمل کرده است. این جنبش امروز و در شرایط جاری به بدترین و دردناک ترین شکلی تاوان غلتیدن به این بیراهه را پس می دهد.
آنچه در کارخانه پرریس و بر مبارزات کارگران این واحد صنعتی در طول این چند سال گذشته است نمونه بسیار بارزی از همین اثرپذیری کارگران از القائات رفرمیستی است. کارگران چند سال است که بر سر دستمزدهای معوقه و تضمین اشتغال خویش با سرمایه دار مالک شرکت در حال جدال هستند. در همه این مدت بنیاد کار آن ها بر مبارزه قانونی و فرار مؤکد از هر نوع اعمال قدرت مؤثر طبقاتی و ضدسرمایه داری در این جدال، استوار بوده است. همه کارها را انجام داده اند و فقط از به کارگیری قدرت متحد خود علیه سرمایه و نظام سرمایه داری اجتناب کرده اند. چند بار خود را به تهران رسانده اند تا در بارگاه قدرت احمدی نژاد به بست و تحصن بنشینند و شکایت سرمایه دار را پیش دولت سرمایه داران ببرند!! روزها در طول و عرض دالان های پیچ در پیچ اداره کار سنندج انتظار کشیده اند. از این نهاد دولتی به آن نهاد دیگر رجوع کرده و فریاد گله و شکایت سرداده اند. ماه های متوالی چشم به راه صدور حکم از هیئت های تشخیص و حل اختلاف و دیوان عدالت نشسته اند. احکام هیئت حل اختلاف و دیوان عدالت مبنی بر ابقای خود را دریافت کرده اند اما کارفرما هیچ محلی به این حکم ها نگذاشته و آن ها را به کارخانه راه نداده است. کارگران همه این کارها را انجام داده اند و نتیجه آخر تمامی این مسافرت ها، بست نشینی ها، به احمدی نژاد آویختن ها، به هیئت حل اختلاف التجا کردن ها، به دیوان عدالت متوسل شدن ها و در یک کلام نتیجه این توپ فوتبال شدن ها این شده است که سرمایه دار جز ٦ نفر همه آن ها را اخراج کرده و دستمزدهای همین ٦ نفر را هم چند ماه است که پرداخت نکرده است. کارگران کل زوایا و اکناف و طول و عرض این دورتسلسل باطل را پیموده اند و به توپ فوتبال تبدیل شده اند زیرا مصمم بوده اند که مبارزه قانونی کنند!!
در طول تمامی مدتی که کارگران پرریس کارهای فوق را انجام می داده اند کارگران سایر کارخانه های مهم سنندج و کردستان هم مشغول همین نوع تلاش ها بوده اند. یک سؤال اساسی در اینجا این است که آیا واقعاً این توده وسیع کارگر که همگی بسیار خوب همدیگر را هم می شناسند، از این امکان برخوردار نبودند که کل قدرت خود را یکی کنند، شورایی با هم متحد شوند، از همه همزنجیران خود در کردستان و در همه جای ایران و جهان یاری طلبند و در همین راستا با اعمال قدرت متحد شورایی ضد سرمایه داری خود تمامی این کارخانه های در حال تعطیل را از دست صاحبان آن ها خارج کنند و با اعمال قدرت خود علیه دولت از او بخواهند که تمام نیازهای اداره کارخانه ها توسط کارگران را تامین کند؟ کارخانه ها را سنگر مقاومت و ستیز خود با سرمایه داران کنند و با زبان قدرت و سلاح واقعی پیکار طبقاتی با نظام سرمایه داری حرف بزنند و خواستار تحقق مطالبات خود شوند؟
پاسخ این سؤال برای کارگران آگاهی که با مغز ضدسرمایه داری و ضدرفرمیستی به دنیا و تاریخ نظر می اندازند حتماً مثبت است. فرض کنیم حتی شکست می خوردند. دراین صورت یا در واقع در بدترین حالت از لحاظ رسیدن به خواست های روز خود مثل حالا بودند. اما از لحاظ جنبش طبقه و آرایش قوای طبقاتی شان در مقابل سرمایه داری هزاران سر و گردن از حالا بالاتر بودند. این همه ذلت و خفت را تحمل نکرده بودند. درخت پیر و کهنه و نفرت بار رفرمیسم و قانون گرایی سرمایه داری را این همه آبیاری نکرده بودند. به جای رفرمیسم و مبارزه قانونی قدرت متحد ضدسرمایه داری خود را سازمان داده بودند. این قدرت را در میدان واقعی پیکار به مصاف کشیده بودند. حتی به فرض شکست، یک کارنامه بسیار پرافتخار مبارزه طبقاتی در پشت سر خود داشتند. حتی به فرض شکست، یک دنیا تجارب پرارج و گرانبها برای ادامه پیکار در دست داشتند. به تحکیم پایه گذاری سنت های نوین مبارزه ضدکارمزدی کمک کرده بودند و برای روشن نگه داشتن شمع مبارزه طبقاتی علیه سرمایه انرژی زیادی فراهم می آوردند. کارگران پرریس و شاهو و نساجی کردستان و کارخانه های دیگر چنین نکردند و چنین بود که به توپ فوتبال سرمایه داران و دولت تبدیل شدند.
کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری
١١ آبان ١٣٨٨
www.hamaahangi.com
khbitkzs@gmail.com