افق روشن
www.ofros.com

یک راهبرد و یک راهکار

کمیته هماهنگی                                                                                                    پنجشنبه ١٧ دی ۱٣٨٨

سی و یک سال پیش در چنین روزهایی بود که دنیای سرمایه داری به تکاپو افتاد و در کنفرانسی در گوادولوپ تصمیم گرفت که برای نجات سرمایه داری ایران از چنگ انقلاب دست از حمایت رژیم شاه بردارد و حفظ این سرمایه داری را به جمهوری اسلامی بسپارد. روشن است که حتی اگر دنیای سرمایه داری نیز این تصمیم را نمی گرفت رژیم شاه قادر به ایستادگی در برابر امواج سرکش انقلاب نبود، زیرا این رژیم به قول معروف در ذهن اکثریت مطلق افراد جامعه تیرباران شده بود و هیچ جایی برای ماندن نداشت. و درست به همین علت بود که نمایندگان سرمایه جهانی در کنفرانس مذکور به این نتیجه رسیدند که عطای رژیم شاه را به لقایش ببخشند و نگهبانی از رابطه اجتماعی خرید و فروش نیروی کار در ایران را به رژیم نوخاسته و برخوردار از پشتوانه مردمی بسپارند.
مقایسه اوضاع کنونی ایران با اوضاع آن زمان بسیار زودهنگام و چه بسا گمراه کننده است، به طوری که با اطمینان کامل می توان گفت که فعلا گزینه مطلوب سرمایه جهانی برای حفظ سرمایه داری ایران همچنان جمهوری اسلامی است. لیکن شواهد و قرائنی به چشم می خورد که نشان می دهد بخش غالب اپوزیسیون اعم از داخل و خارج می کوشد به جای شکل حاکم و کنونی جمهوری اسلامی شکل اصلاح شده آن را به گزینه مطلوب سرمایه جهانی برای حفاظت از رابطه خرید و فروش نیروی کار در ایران تبدیل کند. اوضاع سیاسی ایران به سرعت برق ( در مقیاس تاریخی، مدت زمان شش ماه حتی گذر یک لحظه به سرعت برق نیز به حساب نمی آید) از مطالبه انتخابات بی تقلب ریاست جمهوری به خواست تغییر حاکمیت روی آورده است. این خواست هرچند فقط سلبی است و توام با گزینه اثباتی مورد قبول عامه مردم نیست، اما به علت همان شتاب شگفت انگیز روند اوضاع سیاسی ایران می تواند به سرعت جنبه اثباتی نیز پیدا کند. و درست از همین رو است که جریان غالب اپوزیسیون، که جنبش اعتراضی مردم را «جنبش سبز» می نامد، به سرعت خود افزوده است تا شاید به پای این جنبش برسد و با تثبیت و تحکیم راهبرد خود در آن ( جایگزینی «اسلام شیطانی» با «اسلام رحمانی») از چرخش آن به سوی ضدیت آگاهانه با سرمایه داری جلوگیری کند و بدین سان آن را به گزینه مطلوب سرمایه اعم از داخلی و خارجی بدل نماید. این افزایش سرعت به ویژه پس از پاره شدن عکس خمینی در دانشگاه آغازشد. پس از این رویداد بود که «اصلاح طلبان» برای اعلام برائت از آن و تحت این عنوان که جناح حاکم برای سرکوب جنبش دست به این اقدام زده است خواهان مجوز برای راه پیمایی شدند، که البته معلوم بود با آن موافقت نخواهد شد. تلاش اصلاح طلبان برای جلوگیری از چرخش جنبش به سوی رادیکالیسم به ویژه در جریان مرگ منتظری آشکارتر شد. منتظری به «رهبر معنوی جنبش سبز» و «پدر حقوق بشر در ایران» تبدیل شد. فضای رسانه های داخلی و خارجی حامی اصلاح طلبان از این نگرانی آکنده شد که گویا اکنون دغدغه مردم این است که کدام روحانی می تواند جای خالی این «فقیه عالی قدر» و «نظریه پرداز ولایت فقیه» را پر کند : آیا صانعی می تواند این خلاء را پر کند و «جنبش سبز» از یتیمی و بی پدری به درآورد؟ این تلاش و تقلای اصلاح طلبان برای مرجع سازی و جلوگیری از خروج جنبش از مدار مرجعیت و ولایت فقیه همزمان شد با ورود جنبش به مرحله مقابله با خشونت و سرکوب در روز عاشورا، و همین امر مولفه دیگری را به تلاش و تقلای اصلاح طلبان برای مهار امواج جنبش افزود و آن توصیه عدم خشونت به مردم معترض بود. دفاع مردم از خود در مقابل قهر و خشونت تحمیلی، در بیانیه شماره١٧ موسوی به «سیلاب گل آلود» ی تعبیر شد که باید با جاری کردن نهرها و چشمه های آب زلال و شیرین به درون آن (خواست های پنجگانه او) روشنی و شفافیت خود را بازیابد. موسوی همچنین در این بیانیه، برای آرام کردن طغیان مردم در روز عاشورا به سود ولایت فقیه، از عدم مشروعیت دولت احمدی نژاد هم سخنی نگفت و به جای آن پاسخ گویی دولت در مقابل مجلس و قوه قضائیه را مطرح کرد، نکته ای که حتی افراطیون جناح مسلط رژیم نیز علی الظاهر منکر آن نیستند. به دنبال بیانیه موسوی، پنج تن از نظریه پردازان «اصلاح طلب» ( سروش، کدیور، مهاجرانی، گنجی و بازرگان) ضمن حمایت کامل از موسوی و نیز کروبی و خاتمی، از قیام «قانونی»!! مردم سخن گفتند و مردم را به عدم خشونت فراخواندند. این فراخوان در نامه عزت اله سحابی، از سران جریان ملی- مذهبی، به اپوزیسیون خارج کشور تجدید شد. پنج نظریه پرداز اصلاح طلب فوق در بیانیه خود نوشتند : «کینه و نفرتی که در سی سال گذشته در سطوح مختلف جامعه انباشته شده، بسیار عمیق و ریشه دار است. این نارضایتی ژرف توان تخریبی عظیمی دارد که در صورت فوران، موج گسترده ای از خشونت را در سطوح مختلف جامعه ایران دامن خواهد زد». گویی در این سی سال و از جمله در زمانی که خود این اصلاح طلبان در قدرت بودند جامعه تخریب نشده است و فقط دفاع مردم از خود در مقابل خشونت است که جامعه را در معرض تخریب قرار می دهد!! گویی اعدام هزاران انسان در دهه شصت و در زمانی که همین اصلاح طلبان در قدرت بودند خشونت نبوده است!! این نکته به روشنی نشان می دهد که این به اصطلاح اصلاح طلبان نه نگران رواج خشونت و تخریب جامعه به طور کلی بلکه فقط نگران خشونتی هستند که آنان را به حاشیه قدرت فروراند. وگرنه چه طورشد که حمله مردم به پادگان های رژیم شاه و خلع سلاح آن ها، که رژیم جمهوری اسلامی از جمله همین اصلاح طلبان را به قدرت رساند، جایز و مشروع بود اما خلع سلاح تنی چند از سرکوبگران در روز عاشورا آن هم در جریان دفاع مردم از خود، خشونت نامشروع و تخریبگری است که باید متوقف شود؟ آیا فقط خشونتی جایز و مشروع است که ما را به قدرت برساند؟ آیا فقط خشونتی محکوم است که ما را به حاشیه براند؟ همین جا بگوییم که ما عنوان بخش کوچکی از طبقه کارگر طرفدار قهر و خشونت نبوده و نیستیم و هیچ گاه از آن استقبال نکرده ایم و نمی کنیم. به نظر ما، بهترین حالت برای تحول جامعه انسان ها این است که نظام سرمایه داری از میان برخیزد بدون این که خون از دماغ هیچ کسی بریزد. اما خوب می دانیم که این نظام و دولت نگهبان آن برای دوام و بقای این نظام انسان ستیز تمام جامعه را به خون می کشد. در چنین حالتی، به نظر ما، دفاع از خود در مقابل این خشونت سرکوبگر خونریز حق مسلم هر فرد اعم از حقیقی و حقوقی است که برای آزادی انسان یعنی از میان برداشتن سرمایه داری و استقرار جامعه ای انسانی مبارزه می کند.
به موضوع بحث بازگردیم. خلاصه بحث بالا این است که اصلاح طلبان اعم از حکومتی و غیرحکومتی می کوشند با نگه داشتن جنبش اعتراضی جاری در چهارچوب شکل قابل تحملی از جمهوری اسلامی و نوع اصلاح شده ای از ولایت فقیه این جنبش را مهار کنند و آن را به گزینه مطلوب سرمایه در داخل و خارج تبدیل نمایند. ما بارها گفته ایم و این نکته را مورد بحث قرار داده ایم که تا آنجا که به سرمایه داری ایران یعنی جایگاه خرید و فروش نیروی کار ارزان و بی حقوق مربوط می شود این گونه تلاش ها راه به جایی نمی برند و حتی اگر در کوتاه مدت هم موفق شوند بازهم ساختار سرمایه داری ایران قدرت سیاسی را الزاما به سوی استبداد خشن و خونریز سوق خواهد داد. بنابراین، از نظر ما، طبقه کارگر باید با این گونه تلاش ها نه به علت تحقق پذیری آن ها بلکه به دلیل توهم پراکنی «اصلاح طلبانه» و به بیراهه بردن جنبش ضدسرمایه داری طبقه کارگر مبارزه کند. به نظر ما، طبقه کارگر برای مبارزه با تلاش توهم آفرینانه اصلاح طلبان و بدین سان ایجاد صف طبقاتی مستقل خود برای جلوگیری از بیراهه رفتن جنبش کارگری باید به یک راهبرد (استراتژی) و یک راهکار (تاکتیک) متناسب با اوضاع سیاسی کنونی جامعه تجهیز شود. تا آنجا که به بحث راهبرد طبقاتی مستقل مربوط می شود، کارگران باید مبارزه طبقه با طبقه (یا جنبش با جنبش) را جایگزین مبارزه حزب با حزب کنند. تا زمانی که کارگران به صورت طبقه متشکل نشده باشند و صحنه سیاسی جامعه جولانگاه احزاب و تقابل آن ها با یکدیگر (حتی تقابل و مبارزه احزاب اپوزیسیون با احزاب درقدرت) باشد، همیشه این امکان وجود دارد که طبقه کارگر به سیاهی لشکر این یا آن حزب تبدیل شود. در شرایط خاص کنونی، محتمل ترین امکان برای مبارزه طبقه کارگر این است که این طبقه به سیاهی لشکر احزاب «اصلاح طلب» تبدیل شود. برای منتفی کردن یا دست کم تضعیف این امکان، کارگران باید به صورت یک طبقه مستقل به شکل شورایی و حول مطالبات پایه ای خود متشکل شوند. اما این راهبرد، در شرایط کنونی و به طور خاص برای تضمین استقلال از جریان «اصلاح طلبی» باید با راهکار مبارزه برای جدایی کامل دین از حکومت توام شود. در شرایط خاص کنونی، بردن این راهکار به درون وسیع ترین توده های طبقه کارگر است که بر بستر راهبرد طبقاتی و ضدسرمایه داری فوق استقلال این طبقه را از جریان سرمایه داری «اصلاح طلب» تضمین می کند. کارگران آگاه همه جا باید تبلیغ کنند که دین امر خصوصی افراد است (امری خصوصی که درعین حال قابل نقد است و باید نقد شود) حال آن که حکومت امری عمومی است و از همین رو باید یکسره غیردینی (سکولار) باشد. در مورد آن راهبرد و این راهکار و ضرورت آن ها برای تضمین صف مستقل طبقه کارگر در جنبش جاری فعلا به همین اشاره بسنده می کنیم و در آینده آن ها را بیشتر بازخواهیم کرد.

کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری

١٧ دی ١٣٨٨

www.hamaahangi.com
khbitkzs@gmail.com