استن ویر (Stan Weir, ١٩٢١- ٢٠٠١) کارگر و فعال کارگری اهل لوس آنجلسِ آمریکا بود که در جریان بیش از نیم قرن فعالیت کارگری به ویژه در فاصلۀ جنگ جهانی دوم تا پایان قرن بیستم در بسیاری از مبارزات طبقۀ کارگر آمریکا شرکت فعال داشت و نقش پیشرو و تاثیرگذاری ایفا کرد. او کارگری را با شغل ملوانی در کشتی های تجاری آغاز کرد، پس از آن کارگر کارخانۀ خودروسازیِ شورلت شد، سپس در بارانداز به کار تخلیه و بارگیری و انبارداری پرداخت و در این فاصله کارهایی چون رانندگی کامیون و نقاشی ساختمان را نیز انجام داد. او ازهمان سال های نخستِ زندگی و فعالیت کارگری اش اصولی را آموخت که آن ها را برای تمام عمرش راهنمای عمل خود قرار داد : اعتراض به شرایط کار با تکیه به اقدام مستقیم و توده ای کارگران و بدون اتکا به «رهبران» بوروکرات و بالانشین اتحادیه ها، تاکید بر ایجاد تشکل های کارگریِ برخوردار از رهبرانی که خود در محیط کار حضور دارند و پا به پای کارگران کار می کنند، نقش و اهمیت محافل و گروه های کارگری غیررسمی در ایجاد فرهنگ های کارگری و انتخاب رهبران وفادار به طبقه کارگر و پاسخگو دانستن این رهبران به توده های کارگر.
استن ویر برای چند سالی به «حزب کارگران» (Workers Party) پیوست، که در سال های پس از جنگ جهانی دوم برسر ماهیت اتحاد شوروی از «حزب کارگران سوسیالیست» انشعاب کرده بود. در«حزب کارگران» سوسیالیست های سرشناسی چون سی. ال. آر. جیمز و هال دریپر حضور داشتند. با این همه، استن ویر از فعالیت در این حزب سرخورده شد و با تکیه به تجربیات اش به نقد مفهوم «حزب پیشتاز»، که این گونه احزاب مدعی آن بودند، رسید. او در اواخر دهۀ ١٩۵٠ از این حزب جدا شد و از آن پس در مبارزات خود علاوه بر اتحادیه های کارگری با احزاب چپ نیز مرزبندی کرد و کوشید که هم ماهیت فرقه ای احزاب چپ و هم سرشت بوروکراتیک و رفرمیستی اتحادیه های کارگری را به توده های کارگر نشان دهد.
استن ویر کارگری دخالتگر و درهمان حال مسئولیت شناس بود و فعالانه در برخی از مهم ترین مبارزات طبقه کارگر در قرن بیستم شرکت کرد. او همچنین مطالبات کارگری را با صراحت و قاطعیت بیان می کرد و مصممانه بر آن ها پای می فشرد. این ویژگی های شخصی در کنار گنجینه ای غنی از تجربه هایی که با کارکردن در جاهای مختلف به دست آورده بود، برای او مقبولیت و احترام خاصی در میان همکارانش به وجود آورده بود. از همین رو، کارگران اغلب او را به نمایندگی خود انتخاب می کردند. یکی از موارد معروفی که کارگران استن ویر را به نمایندگی خود انتخاب کردند مبارزه کارگران باراندازهای آمریکا در دهۀ ١٩٦٠ بود. در سال ١٩٦٠، اتحادیۀ بین المللی کارگران بارانداز (ILWU) برای سرعت بخشیدن به کار به سود سرمایه داران روند کار در اسکله ها را مکانیزه و اتوماتیک کرد. این اقدام اتحادیه با مخالفت و مبارزۀ کارگران اسکله های آمریکا رو به رو شد. مخالفت کارگران با این اقدام سرمایه پسند اتحادیۀ کارگری فقط به دلیل افزایش بارآوری کار و بدین سان تشدید استثمار کارگران نبود. مهم تر از این، کارگران به علت تفرقه ای که این اقدام در میان آنان به وجود می آورد، با اقدام ضدکارگری اتحادیه مخالف بودند. جریان از این قرار بود که اقدام اتحادیه برای اتوماسیون کار، کارگران را به دودسته تقسیم می کرد : کارگران «الف» و کارگران «ب». کارگران «ب» کسانی بودند که به طور موقت استخدام می شدند و قرار بود پس از یک دورۀ آزمایشی ٦ ماهه به کارگران «الف» تبدیل شوند که در استخدام دائم بودند و حقوق بیشتر و بهتری داشتند. کارگران «ب» باید در این دورۀ 6 ماهه سخت ترین کارها انجام می دادند و شایستگی و درواقع خرحمالی و فرمانبرداری کامل خود را به اتحادیه نشان می دادند تا مقبول درگاه آن قرار گیرند و به سطح کارگران «الف» ارتقا یابند. علاوه بر این، کارگران «ب» در مسائل مربوط به اتحادیه نیز حق رای نداشتند. با این همه، این کارگران به رغم اطاعت بی چون و چرا از اوامر اتحادیه باز هم به سطح کارگران «الف» ارتقا پیدا نمی کردند و هرگاه این خواست را مطرح می کردند با این پاسخ اتحادیه رو به رو می شدند که در حال بررسی «تاثیرات اتوماسیون» بر روند کار هستند!! بدین سان، هدف اصلی اقدام اتحادیه از بین بردن همبستگی کارگران و ایجاد تفرقه در میان آنان بود. در واقع، اتحادیه به مثابه کارچاق کن و مزدور کارفرما می خواست دستاوردهای درخشان اعتصاب کارگران باراندازهای آمریکا در سال های ٣٦-١٩٣۴ را از آنان پس بگیرد. استن ویر از جملۀ مخالفان سرسخت این اقدام اتحادیۀ کارگری بود و به همین دلیل اتحادیه او و 81 کارگر دیگر را اخراج کرد. کارگران اخراجی کمیته ای برای مبارزه جهت بازگشت به کار ایجاد کردند و استن ویر را به عنوان یکی از نمایندگان خود برای عضویت در این کمیته انتخاب کردند. این کارگران ١٧ سال برای بازگشت به کار مبارزه قانونی کردند، اما سرانجام شکست خوردند و نتوانستند به سرکار برگردند. این شکست استن ویر را در مبارزه با شکایت صرفا قانونی و بوروکراسی اتحادیه ای قاطع تر از پیش کرد و او به این ترتیب در آثار خود بر عملکرد مستقیم و توده ای و غیرقانونی کارگران بیش از پیش تاکید کرد.
استن ویر سپس در دانشگاه ایلی نویز آمریکا کلاس های آموزشی تشکیل داد و به تدریس مسائل کارگری به کارگران پرداخت. پیامد این اقدام در اوایل دهۀ ١٩٨٠ انتشار کتاب های آموزشی جیبی کوچک برای کارگران بود که عنوان کلی آن ها این بود : «نوشته هایی در بارۀ کار توسط کسانی که آن را انجام می دهند». افزون بر این کتاب ها، استن ویر تجربیات و مشاهدات و نظرات خو را نیز به رشتۀ تحریر درآورد. از جملۀ آثار استن ویر می توان به شرح او دربارۀ ١٧ سال مبارزۀ خود و دیگر کارگران اخراجی اسکله، «عصر جدید طغیان کارگری» و «جنبش کارگران نماینده (shop stewards) در آمریکا» اشاره کرد. استن ویر همچنین نوشته ای دربارۀ تشکلی کارگری به نام La Coordinadora (کمیتۀ هماهنگی) دارد، تشکلی که کارگران بارانداز اسپانیا در دهۀ ١٩٨٠ به مثابه بدیل اتحادیۀ کارگری ایجاد کرده بودند. او با کارگران عضو این تشکل در سال١٩٨٢ ، در جلسه ای که از سوی کارگران بنادر دانمارک تشکیل شده بود، آشنا شد.
برای آشنایی با دیدگاه های استن ویر به عنوان یک فعال کارگری جنبشی نوشتۀ کوتاهی از او را ترجمه کرده ایم که در زیر منتشر می کنیم. استن ویر در این نوشته، که بر اساس تجربۀ او در یکی از اعتصاب کارگران کشتی در سال ١٩۴٣ نوشته شده است – تجربه ای که او آن را «کارآموزی مبارزه» می نامد – بدیل کارگران برای مقابله با بوروکراسی و قانونمداری اتحادیه ای را اقدام مستقیم و توده ای کارگران می داند که به زعم او بر اساس سبک کارِ مبتنی بر جمع های رفیقانۀ کارگری شکل می گیرد. به نظر استن ویر، این جمع ها از طریق «آشنایی لازم کارگران با یکدیگر برای انجام دادن کار» شکل می گیرد، که در جریان آن کارگران قدیمی و با سابقه ضمن یاددادن کار به کارگران جدید درعین حال آن ها را از خطر خبرچینان و عوامل کارفرما برحذر می دارند. این آشنایی سپس به شوخی و لقب دادن به یکدیگر و به طور کلی ایجاد صمیمیت و رفاقت در میان جمع می انجامد. صمیمیت و رفاقت در محل کار سپس به رابطۀ خارج از محیط کار و معاشرت و نشست وبرخاست مبتنی بر حمایت از یکدیگر منجر می شود. این آشنایی ها و روابط صمیمانه و رفیقانۀ افراد جمع کارگری به همان میزان که آن ها را به هم پیوند می دهد به تدریج در مقابل کارفرما و عوامل او نیز متحدشان می سازد، به طوری که آنان دیگر از چیزی به نام «ما» (در مقابل «آن ها») سخن می گویند. تشکیل همین «ما» ست که بر ترس کارگران برای اقدام مستقیم و توده ای – مثلا اعتصاب و راه پیمایی و تظاهرات – غلبه می کند. این سبک کارِ جنبشی، کارگران را به مثابه تنی واحد در مقابل کارفرمایان و مدیران قرار می دهد و کارگران را از انسان هایی منفرد و متفرق و ضعیف به نیرویی متحد و نیرومند بر ضد سرمایه تبدیل می کند. نوشتۀ استن ویر را با هم می خوانیم.
نقش فرد و جمع در شکل گیری سبک کارِ کارگری
در زمان نوشتن این مقاله (اوت ١٩٨٠) کارگران دو کارخانۀ بزرگ کشتی سازی، که هشت هزار مایل با هم فاصله دارند، با اعتصاب غیرقانونی خود چرخ تولید را از کار انداختند. سرنوشت تحصن کارگران کشتی سازیِ ولادیمیر ایلیچ لنین در گدانسکِ لهستان و تغییر و تحول پیشاانقلابی آن هنوز نامعلوم است. اما شرکت ملی فولاد و کشتی سازیِ سن دیه گو در کالیفرنیای آمریکا دوباره به کار افتاده است. ٣٢ تن از رهبران اعتصاب توده ای این شرکت، همه از اعضای شعبۀ ٦٢٧ اتحادیۀ کارگران فولاد، اخراج شده اند. آیندۀ آنان به تصمیمات پرطول و تفصیل حَکَم ها بستگی دارد که مورد به مورد و قربانی به قربانی در بارۀ کارگران اخراجی تصمیم خواهند گرفت.
مبارزات کارگران این دو کارخانه تفاوت های زیادی با هم دارد، اما شباهت آن ها نیز از اهمیت ژرفی برخوردار است. کارگران هر دو کارخانه از رفتار مرسوم و رایج گسستند تا به نبردی آشکار و رو در رو با کارفرمایان، قانون، مقامات عالی رتبۀ دولت و روسای اتحادیه بپردازند. هر دو اعتصاب، غیرقانونی بود. کارگران کشتی سازیِ گدانسک فرامین مستقیم دولت را نادیده گرفتند، و کارگران سن دیه گو قرارداد دسته جمعی شان را در مورد ممنوعیت بی قید و شرط اعتصاب و حکمیت زیر پا گذاشتند. در هر دو مورد، یورش انضباطی خشن کارفرمایان بود که جرقۀ اعتصاب را زد. سابقۀ رویدادهای اعتصاب کارگران لهستان با وسعت بیشتری گزارش شده، مرزبندی ها در آنجا آشکارتر است و افرادِ درگیر اعتصاب شناخته شده ترند. آنا والنتینویچ از رهبران اعتصاب ١٩٧٠ در کشتی سازیِ گدانسک بود. در اواسط دهۀ ١٩٧٠، او جزئی از ائتلافی بود که بین کارگران این کارخانه و گروهی از روشنفکران ناراضی لهستان شکل گرفت. او همچنین یکی از مدافعان صریح اللهجۀ اتحادیه های مستقل کارگری بر ضد اتحادیه های دست نشاندۀ دولت حزب کمونیست بود. او در اوایل اوت، یک ماه پیش از بازنشستگی اش، اخراج شد. این اقدام، آن گونه که او به یکی از گزارشگران تلویزیونی گفت، «صرفا قطره ای بود که جام صبر کارگران را لبریز کرد». بعدها از او نقل شد که گفته است دلیل واقعی طغیان کارگران «...دروغ و تقلب دولت» بوده است. او پس از دفاع از خود در یک دادگاه کارگری به سر کار بازگشت.
بر اساس آنچه که در پیکت های کارگران اعتصابی در مقابل شرکت نَسکو (NASSCO) در سن دیه گو آمده بود، مدیریت این شرکت عادت کرده بود که در ماه های پیش از آغاز مذاکره برای
تمدید قرارداد، نمایندگان مبارز کارگران را قربانی سازد. در اواخر ژوئیه، یکی از نمایندگان محبوب کارگران اخراج شد. تودۀ کارگران این اقدام را شروع تهدید کارگران به اخراج از سوی مدیریت ارزیابی کردند. در دوم اوت، حدود ۵٠ تن از رهبران شعبۀ اتحادیه و نمایندگان کارگران در مراسم به آب اندازی یک کشتی جدید در اعتراض به اخراج کارگران و شرایط نامطلوب کار تظاهرات کردند. آن ها از سخنرانی معاون ناوگان جلوگیری کردند. شرکت با اخراج ١٧ تن از تظاهرات کنندگان مقابله به مثل کرد. نیمی از اینان از مسئولان شعبۀ اتحادیه بودند. پس از این اقدام شرکت، شعبۀ اتحادیۀ کارگران فولاد تولید کارخانه رامتوقف ساخت و کارگران هر هفت اتحادیه (٦ هزار کارگر) با این اعتصاب اعلام همبستگی کردند. زنان در در رهبری این اعتصاب نقش برجسته ای داشتند.
شعبۀ ٦٢٧ اتحادیۀ کارگران فولاد از تشکل هایی است که گفته می شود سابقۀ زیادی در اانجام اقدامات کارگری برای رسیدگی سریع به شکایت به سود کارگران دارد. بین این تشکل و روسای اتحادیۀ بین المللی تنشی وجود داشت. اتحادیۀ بین المللی دو تن از مدیران عالی رتبۀ خود را از واشنگتن دی. سی. به محل اعزام کرد که حرکتی را برای بازگشت به کار کارگران اخراجی آغاز کردند که بزرگ ترین شعبۀ اتحادیۀ خودشان را تضعیف کرد و تلاش کارگران برای ایجاد همبستگی با کارگران بدنۀ اتحادیه های دیگر کارخانه را ناکام گذاشت. اخراج ها بیشتر شد و به ٣٢ تن رسید. در میان کارگران اخراجی نام دو رهبر سرشناس شعبۀ ٦٢٧ ، رینالدو اینچااورگویه و میگوئل سالاس، به چشم می خورد. رهبران اخراجی را در موقعیتی قراردادند که از کارگران اعتصابی بخواهند به سر کار بازگردند و بیش از این به نقض قرارداد خود ادامه ندهند. اتحادیۀ بین المللی توانایی آنان را برای مشروعیت دادن به توقف کار به عنوان واکنشی در مقابل یورش غیرقانونی کارفرما تضعیف کرده بود. آنان کارگران را به ادامۀ مبارزه از داخل فراخواندند، تنها راهی که می تواند حَکَم های بی طرف را به صدور حکم به سود کارگران اخراجی بکشاند. در جریان حمله به رهبران شعبۀ اتحادیه، از حضور «کمونیست ها» در این شعبه سخن گفتند، بسیار شبیه همان اتهامی که به رهبران اعتصاب لهستان زدند و آنان را زیر نفوذ عناصر «ضدسوسیالیست» قلمداد کردند.
شباهت های مهم دیگری بین مبارزات این دو کارخانۀ کشتی سازی و کسانی که این مبارزات را هدایت کردند، وجود دارد. از کارگران هر دو کارخانه، تا زمانی که دست از کار نکشیده بودند، هیچ خبری در رسانه ها دیده نمی شد. تلویزیون، مطبوعات و رادیو هیچ گاه گزارش نکرده اند که کارگران سن دیه گو هنگامی که تولید برقرار است چه کار می کنند. به احتمال زیاد، همین نکته در مورد کارگران گدانسک نیز صادق است. اما مهم ترین شباهتی که به بحث ما مربوط می شود شباهت سبک کارِ کارگران این دو کارخانه است.
در هر دو کارخانه، کارگران رهبرانی را از دل خود بیرون دادند که به آنان وفادار بودند. این بیرون آمدنِ رهبران از دل تودۀ کارگران چیزی نیست که به صورت خلق الساعه و با انتخابات رسمی روی دهد. رهبران کارگری نمادهای یک فرایند پیچیده – و یکی از محصولات این فرایند - هستند. این فرایند (جریان یا پروسه) در درون جمع های رفیقانۀ کارگری شکل می گیرد، جمع هایی که محور آن ها (١) آشنایی لازم کارگران با یکدیگر برای انجام دادن کار است. این آشنایی سپس به (٢) شوخی و رابطۀ صمیمانه و رفیقانه ارتقا می یابد، و پس از آن تا حد (٣) حمایت متقابل از یکدیگر پیش می رود. رهبران کارگری از دل این جمع ها و از طریق انتخاب شدن توسط همکاران و همتایان شان بیرون می آیند. از درون این رهبران نیز به نوبۀ خود رهبران کل محل کار بیرون می آیند که از پشتوانۀ کافی برای به چالش کشیدن مدیران بوروکرات اتحادیه ها برخوردارند. در کارخانه های کشتی سازی لنین و نَسکو این سازمان های محلی شکل گرفت. شکل گیری این سازمان ها بدون اتکا به یک سبک کارِ کارگری امکان پذیر نبود. در جریان پیدایش شکل های مذکورِ آشنایی و معاشرت کارگران، افراد جمع های کارگری (٤) جنبه های مختلف تجربه شان را تجزیه و تحلیل می کنند، (۵) مواضع مشترک پیدا می کنند، (٦) ارزیابی می کنند و (٧) به توافق می رسند. عوامل کارفرما و روسای اتحادیه و اقدامات آن ها ملقب به القاب مورد نظر کارگران می شوند. تمام این مراحل طی می شوند تا به چیزی که به آن «ما» می گویند حقانیت داده شود. سرانجام کارگران با این اَعمال قادر می شوند که بر ترسی که مانع اقدام آنان می شود غلبه کنند. همین که تسلیم رنگ می بازد، سبک کارها و امکانات جمع در هم ادغام می شود. از دل شجاعتی که اتحاد کارگران را ممکن می کند، سبک کارهای قسمت های مختلفِ محل کار پدید می آید. ادغام سبک کارهای قسمتی در یکدیگر سبک کارِ محل کار را به وجود می آورد که جزئی از کل سبک کار حرفه ای کارگران را تشکیل می دهد.
در گدانسک و سن دیه گو شاهد اعتصاب کارگران بودیم، اما درعین حال وجود سبک کارهایی را دیدیم که به رغم فقدان تماس مستقیم کارگران با هم پیوند دارند. تجربۀ تکنولوژی های مشابه، کشمکش با کارفرمایان و نیاز انسانی مشترک در هر دو اعتصاب چیزی را آشکار می کند که جامعه شناسان آن را «همگرایی فرهنگی» یا فرهنگ جهانشمول می نامند.
در بیش از دوازده سال آموزش به رهبران کارگری در برنامه های آموزشی کارگری تنها تعداد انگشت شماری از کارگران را دیدم که با اصطلاحات «جمع رفیقانۀ کارگری» یا «سبک کارِ کارگری» آشنا باشند. با این همه، در هر مورد تنها یک توضیح مختصر دربارۀ این مفاهیم کافی بود تا کارگران بی درنگ و به سرعت به معنای این اصطلاحات پی ببرند. نخستین واکنش آنان به گونه ای ناگزیر خوشحالی از کشف و شهود این مفاهیم است، که در پی آن دورۀ کوتاهی از خشم و افسوس به وجود می آید که چرا زودتر نتوانسته اند به موضوعی به این روشنی پی ببرند. «تمام عمرمان را در این جمع ها زندگی کرده و این کارها را انجام داده ایم و این چیزها آن قدر به ما نزدیک بودند و چنان طبیعی به نظر ما می رسید که آن ها را نمی دیدیم. چرا باید تازه متوجه این موضوع شویم؟» انتقاد از خود هرگز مدتی طولانی دوام نمی آورد زیرا آنان که به این کار اقدام می کنند به اعتماد به نفس بیشتر و شناخت کامل تر از نقاط قوت خود دست می یابند، همه به علت تمرکز روی موضوعی که عملا هم اتحادیه ها و هم سازمان های سیاسی رادیکال آن را نادیده گرفته اند.
منبع :libcom.org
کمیتۀ هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری
١٣ مهر ١٣٩٠