افق روشن
www.ofros.com

تشدید استثمار کارگران در پوشش احیای نظام استاد - شاگردی


کمیته هماهنگی                                                                                                     شنبه ٢٣ مرداد ١٣٨٩

مجتبی زارعی، معاون اجتماعی و فرهنگی وزیر کار جمهوری اسلامی، اعلام کرد قانون کار با رویکرد احیای نظام استاد- شاگردی بازنگری خواهد شد. او، که در همایش سراسری مدیران اجتماعی این وزارت خانه سخنرانی می کرد، گفت : «نظام آموزشی استاد- شاگردی در کشورمان که از اوایل سده هفتم هجری محقق شد اقدامی فرهنگی - آموزشی است که می تواند از ویژگی های منعطف الگوی ایرانی - اسلامی کار باشد زیرا در این مدل تلاش استادکاران در تعلیم شاگردان و کوشش شاگردان در یادگیری و سرمشق قراردادن فنون، سلوک اخلاقی و زندگی استادکاران ، به تدریج به تکامل این نظام آموزشی در فرایندی طبیعی منجر گردید.» زارعی درتشریح این مدل اظهار داشت : « در این نظام پویای سنتی ، موروثی بودن شغل پدران و بزرگان ، نقشی در خور توجه داشته به طوری که شمار زیادی از صنعتکاران هنرخود را از بزرگان سببی ونسبی فرا گرفته و آن را به علاقه مندان و فرزندان خود منتقل کرده و جنبه توارثی شغل را به وجه موروثی آن پیوند زده اند. این نوع سنت چند امتیاز منحصر به خود داشته و موجب پایایی حرفه ها ومستمر بودن اشتغال در فرهنگ عمومی جامعه و رفع معضل بیکاری می شده است.» معاون وزیرکار با ذکر این نکته که مقام معظم رهبری نیز بر آثار وبرکات فراوان شاگرد پروری در محیط دانشگاه ها ودر روند نهضت تولید علم تأکیدات زیادی داشته اند، گفت : « با سوابق تاریخی حوزة کسب و کار فرهنگ ایرانی - اسلامی و نظام آموزشی استاد - شاگردی (Apprenticeship)، شاگرد پس از گذراندن دوره ای خاص از مرحله مبتدی به مرحله شاگردی ارتقاء پیدا می کرد.» زارعی افزود : «شاگردان درفضای کسب و کار ایرانی - اسلامی خود را با هدف های استاد و حتی خصلت های نیکو وسجایای فردی او همسو می کردند ، قالب و اسلوب کار را یاد می گرفتند و پس از سیر یک دوره حق سرمشق قرار دادن آثار استاد را پیدا و در تمامی مراحل کمک یار او محسوب می شد. شاگرد برای این که بتواند به مرحله استادی ارتقاء یابد باید این ضابطه و معیارها را رعایت می نمود ،ضابطه و معیارهایی که محیط کسب وکار را علاوه بر کسب درآمد و تحصیل مال حلال با نوعی فتوت وآزادگی ممزوج می کرد. این آموزش ها در شاگردان به تدریج اشتیاقی پدید می آورد که انگیزه مادی را در آن ها تضعیف می کرد.» ( ایلنا، ١٨/۵/١٣٨٩) پیش از آن که به هدف معاون وزیر از طرح این سخنان بپردازیم و برای آن که ببینیم وزارت کار جمهوری اسلامی چه خوابی برای کارگران ایران دیده است، توضیح کوتاهی را در باره نظام استاد- شاگردی و تحول تاریخی آن لازم می دانیم. نظام استاد- شاگردی یکی از روابط تولیدی بین انسان ها در قرون وسطی یعنی قرن های دهم تا پانزدهم میلادی (تقریبا معادل قرن های چهارم تا نهم هجری) است. صنعتکاری که می توانست حق داشتن کارگاه تولیدی را به دست آورد استادکار نامیده می شد. کارگاه معمولا در خانه استادکار دایر می شد و علاوه بر خود او تمام اعضای خانواده اش در این کارگاه کار می کردند. در صورتی که کار اعضای خانواده استادکار- که کاملا رایگان بود و استادکارهیچ پولی بابت آن نمی پرداخت - کفاف تولید را نمی داد، کودکان خردسال خویشاوندان و آشنایان نیز به عنوان شاگرد به کار گرفته می شدند. شاگردان ابتدا باید پادویی می کردند. پادویی همان مرحله ای است که جناب معاون وزیر کار از آن به عنوان «مرحله مبتدی» یاد کرده است مبادا به او ایراد بگیرند که تازه تازه می خواهد کارگرمزدی را به پادو تبدیل کند!! گویی اگر اسم چیزی را عوض کردیم نفس آن چیز را هم عوض کرده ایم. اما کراهت پادویی فقط در اسم آن نیست. شاید اگر پادو بابت کارش پولی می گرفت کراهت این لفظ را می شد نادیده گرفت. اما در نظام استاد- شاگردی، پادو بابت کارش هیچ پولی نمی گرفت و مفت و مجانی برای استادکارش کار می کرد. سهل است، استادکار می توانست بر او منت گذارد که دارد کار یادش می دهد!! پادو پس از طی مرحله پادویی در صورتی که کارش مورد قبول استادکار قرار می گرفت به شاگرد تبدیل می شد و پول بسیار ناچیزی به نام شاگردانه دریافت می کرد. شاگردانه هیج نبود جز پولی تو جیبی برای شاگرد. زیرا شاگردان ( و نیز پادوها) در خانه استادکار زندگی می کردند و با او برسر یک سفره غذا می خوردند. زیستن شاگرد در خانه استادکار ظاهرا استفاده شاگرد از امکانات استادکار شمرده می شد. اما حضور دائم شاگرد در خانه استادکار باعث می شد که او از طلوع آفتاب تا آخر شب از شاگرد کار بکشد. استادکارعلاوه بر غذا و جای خواب، به شاگرد لباس هم می داد. بنابراین، به راحتی می توانست بگوید که وقتی نیازهای اساسی شاگرد یعنی خوراک و پوشاک و مسکن او را تامین می کند، می تواند شاگردانه هم به او ندهد. درواقع، استادکار شاگردانه را در صورت رضایت از کار شاگرد و علاقه به رفتار و کردار او می پرداخت و می توانست آن را نپردازد، همان گونه که پدری ممکن است به عنوان تنبیه پرداخت پول توجیبی به فرزندش را قطع کند. اما تنبیه شاگرد توسط استادکار به قطع شاگردانه محدود نمی شد. استادکار می توانست شاگرد را حتی تنبیه بدنی کند. تنبیه بدنی شاگرد توسط استادکار در برخی کشورها جنبه قانونی داشت. قوانین انگلستان در قرن چهاردهم میلادی به استادکاران اجازه می داد که با کتک زدن شاگردان از آنان کار بکشند. اما از آنجا که رابطه استاد - شاگردی به آموزش حرفه و انجام کار محدود نمی شد و استادکار شاگرد را در امور دینی و اخلاقی نیز آموزش می داد، کتک زدن شاگرد نیز صرفا به مسائل کاری مربوط نمی شد. شاگرد باید همچون استادکار به مسجد یا کلیسا می رفت و به عبادت خدا می پرداخت و اگر این کار را نمی کرد کتک می خورد و در صورت عدم پیروی از استادکار در مسائل دینی و اخلاقی و رفتاری لیاقت کار کردن در کارگاه استادکار را از دست می داد.
سن ورود به شاگردی معمولا ١٢ سالگی بود و حداقل ١٠ سال طول می کشید که شاگرد به مقام استادی برسد. در ابتدا، امکان ارتقای شاگردان به مقام استادی زیاد بود. استادکاران خود صنعتکاران کوچکی بودند که پا به پای شاگردان و پادوهای خویش کار می کردند. اما کم کم تولید گسترش یافت، محصولات صنعتی بازار فروش وسیع تری پیدا کرد و استادکاران ثروتمندتر شدند و، بدین سان، فاصله بین آنان و شاگردان افزایش یافت. تمام عواید تولید به استادکاران تعلق داشت. آنان کارگاه خود را گسترش دادند و شاگردان بیشتری را به کار گماردند، بی آن که آنان را در عواید حاصله سهیم کنند. با افزایش فاصله بین استادکاران و شاگردان، استادکارشدن شاگردان بیش از پیش دشوار می شد و معمولا فقط پسر یا داماد استادکار می توانست جای اورا بگیرد. شاگردان مشمول مقررات سفت و سخت تری می شدند. برای پذیرفته شدن در صنف باید آزمون های مشکل تری را پشت سر می گذاشتند. استادکاران به گروه ممتازی تبدیل شده بودند و ورود به زمره آنان دم به دم سخت تر می شد. هر شاگردی که می خواست به زمره استادکاران وارد شود و عنوان استادکاری را به دست آورد می بایست سور مفصل و پرخرجی به تمام اعضای صنف بدهد. به این ترتیب، شاگردان نمی توانستند استادکار شوند و اکثرا تا آخر عمر شاگرد باقی می ماندند.
به همان میزان که مالکیت استادکاران بر وسایل تولید تثبیت و تحکیم می شد و زمینه برای تبدیل آنان به اجزای طبقه خریدار نیروی کار یعنی طبقه سرمایه دار آماده می شد، امکان دستیابی شاگردان به این مالکیت منتفی می شد و آنان برای امرار معاش می بایست فقط و فقط بر فروش نیروی کار خود تکیه کنند. اما رهایی کامل شاگردان از مالکیت هرگونه وسیله تولید فقط یک شرط تبدیل نیروی کار آنان به کالا بود. شرط دیگر، رهایی صاحب نیروی کار از قید و بند شاگردی و قواعد و مقررات اصناف برای شاگردان بود تا او به این وسیله بتواند نیروی کارش را آزادانه در بازار بفروشد. به عبارت دیگر، باید مالکیت کارگر بر نیروی کارش و حق او برای فروش این نیرو به رسمیت شناخته می شد. این شرایط، که البته بر زمینه وسیع تر خلع مالکیت خونین و گسترده توده های خرده دهقان روستاها برای تامین انباشت بدوی سرمایه صورت گرفت، رفته رفته منجر به حاکمیت سرمایه یعنی رابطه خرید و فروش نیروی کار و تولید ارزش اضافی به عنوان رابطه حاکم بر جوامع انسانی شد. به این ترتیب، نظام استاد- شاگردی منحل شد و جای خود را به نظام سرمایه داری داد. پیداست که احیای نظامی که به این ترتیب قرن هاست جای خود را به نظام دیگری داده است امری یکسره ناممکن است، چرا که اگر این نظام می توانست دوام آورد این گونه ضرورت تاریخی خود را از دست نمی داد و منحل نمی شد. کارگر مزدی نمی تواند به عقب بازگردد و به شاگرد دوران قرون وسطی تبدیل شود. او فقط می تواند به جلو حرکت کند و برای الغای خود و بدین سان از میان برداشتن کل جامعه طبقاتی مبارزه کند.
حال اگر نظام استاد- شاگردی به موزه تاریخ سپرده شده و احیای آن ناممکن است، هدف معاون وزیر کار جمهوری اسلامی و نیز خود وزیر از طرح این نکته و بازنگری قانون کار بر اساس آن چیست؟ یادآوری می کنیم که پیش از آن که معاون وزیر از احیای نظام استاد- شاگردی سخن گوید، خود وزیر کار چند روز پیشتر همین نکته را مطرح کرده و از آن به عنوان راه حل بیکاری نام برده بود. اما در همانجا جناب وزیر بند را آب داده و در واقع هدف وزارت کار و به طور کلی دولت جمهوری اسلامی از طرح این مسئله را افشا کرده بود. او در آنجا گفته بود که قانون کار فعلی در مورد استخدام شاگرد توسط کارفرمایان سخت گیری کرده و برای شاگردان دستمزد و حق و حقوق کارگران را قائل شده و، به همین دلیل، کارفرمایان از استخدام شاگرد پرهیز می کنند. منظور وزیر کارمزدی این بود که قانون کار باید به نفع کارفرمایان تغییر کند و حق و حقوق شاگردان را منتفی اعلام کند. به عبارت دیگر، جوهر و درونمایه تمام سخنان این وزیر سرمایه تحمیل بی حقوقی هر چه بیشتر بر کارگران و قانونی کردن آن به سود سرمایه داران بود. اکنون نیز معاون او همان هدف را تعقیب می کند. این هدف به ویژه آنجا خود را نشان می دهد که او مطلوبیت نظام استاد - شاگردی را در تضعیف انگیزه های مادی شاگردان می داند. به بیان دیگر، او می خواهد کارگران مسائل مادی یعنی دستمزد و حق و حقوق خود را مطرح نکنند و به عنوان شاگرد به طور صلواتی و فی سبیل اله برای سرمایه داران کار کنند تا شاید مشمول لطف و مرحمت آموزشی آنان قرار گیرند، آموزشی که، به زعم وزیر کارمزدی و معاونش، هم دست کارگران را به کار بند می کند و هم معضل بیکاری را برای دولت جمهوری اسلامی حل می کند!! آری، همه دعواها سر لحاف ملاست. به قول شاعر، «صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی». در پس بحث احیای نظام استاد - شاگردی، تحمیل بی حقوقی و تشدید استثمار بیش از پیش کارگران نهفته است. هم وزیر کار و هم معاونش بسیارخوب می دانند که سخن گفتن از احیای نظام استاد - شاگردی در قرن بیست ویکم حرف مفت است. اینان زیرک تر از آنند که این نکته را نفهمند. برخلاف آن فرقه «چپ»، که با نگاهی از نوع نگاه VOAو رادیو فردا از احمدی نژاد به عنوان «سقاخانه ساز» نام برده بود، شارلاتان های عوام فریبی چون احمدی نژاد و وزرایش بسی بهتر از دولتمردان اتوکشیده و کراواتی سرمایه داری غرب می دانند که چگونه تسمه از گرده کارگران ایران بکشند. این که آیا کارگران سنتی متوهم به دار و دسته احمدی نژاد این توحش عوام فریبانه دولت سرمایه داری ایران را همچنان تحمل خواهند کرد یا نه، مسئله دیگری است.

کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری

٢١ مرداد ١٣٨٩