تصویر رایجی که از حضور طبقه کارگر در انقلاب ۵٧ ارائه شده همیشه این بوده که این طبقه به دنبال نیروهای اجتماعی دیگر و در پاییز ١٣۵٧ به ویژه با اعتصاب شرکت نفت به این انقلاب پیوسته و با بستن شیرهای نفت کمر رژیم شاه را شکسته است. بی تردید، به صحنه آمدن و حضور متشکل کارگران شرکت نفت در پاییز ١٣۵٧ نقش مهم و تاثیرگذاری بر سرنگونی رژیم سلطنتی داشت و نمی توان منکر این نقش تاثیرگذار و حتی تعیین کننده شد. اما این تصویر، که خاستگاه و سرچشمه آن قبل از هر چیز درک نادرست چنین تحلیل گرانی از کارگر به عنوان فروشنده نیروی کار است، دو واقعیت مهم را از چشم ها پنهان می کند یا وارونه نشان می دهد. نخست آن که، براساس این تصویر، کارگران تا پیش از پاییز ١٣۵٧ در انقلاب حضور متشکل نداشته اند و این حضور متشکل فقط پس از این زمان روی داده است. تنها با حذف بخش های مهم و پیشرو طبقه کارگر همچون معلمان، پرستاران و پزشکان شاغل در بیمارستان ها، توده دانشجویان و کارمندان دفتری شرکت ها و ادارات دولتی و راندن این بخش ها به صفوف بورژوازی و به ویژه خرده بورژوازی و نیز طبقه بندی بخش های دیگری از این طبقه همچون دست فروشان و دوره گردان و مسافرکشان و خوش نشینان و به طورکلی تهی دستان شهر و روستا زیر عنوان مجزای «زحمتکشان» می توان چنین تصویر معیوب و مقلوب و الکنی از طبقه کارگر ارائه داد. بدیهی است که این درک - مستقل از هر نیتی که در پس آن نهفته بود - با محدود کردن طبقه کارگر به کارگران کارخانه ها و مراکز صنعتی، نیروی عظیم بالقوه این طبقه را به سود طبقه سرمایه دار تضعیف می کرد. خوشبختانه، در سال های اخیر این درک تا حدود زیادی زایل شده است و جز برخی دایناسورهای مدعی نمایندگی طبقه کارگر کمتر فعال کارگری را می توان یافت که از آن دفاع کند.
اما این قلب واقعیت، با آن که خود تا حدود زیادی رخت بربسته است و کمتر کسی از آن دفاع می کند، یک پیامد یا تالی فاسد بر جا گذاشته که باعث نادیده گرفتن یک واقعیت مهم دیگر شده است. این تصویر مقلوب با راندن بخش های مهمی از طبقه کارگر به صفوف طبقه سرمایه دار در عین حال بر این واقعیت نیز پرده می کشد که طبقه کارگر پیش از پاییز ١٣۵٧ و عمدتا در مساجد و تاسوعاها و عاشوراها زیر پرچم طبقه سرمایه دار رفته بود و در واقع نه در کارخانه ها بلکه در محله ها بازی را به طبقه سرمایه دار باخته بود. حقیقت این است که طبقه کارگر مدت ها پیش از آن که در پالایشگاه ها به فرمان احزاب بورژوایی ( بازار و جامعه روحانیت و نهضت آزادی) به چپ چپ و به راست راست شود یعنی به دستور این احزاب اعتصاب کند و به فرمان آن ها به اعتصاب خود خاتمه دهد، به تدریج در محله ها به سینه زن و زنجیرزن بورژوازی دین مدار تبدیل شده بود. به این ترتیب، چیزی که این تصویر از چشم ها پنهان می کند آن است که عزیمتگاه کارگران در مبارزه سیاسی با رژیم شاه نه کارخانه ها بلکه محله ها بود. دقت شود که منظور ما بیان این واقعیت بدیهی نیست که انقلاب از محله ها به ویژه محلات خارج از محدوده یا تظاهرات موضعی دانشجویان و فعالان سیاسی در محله های پایین شهر شروع شد. این نکته چنان روشن است که کسی نمی تواند بر آن پرده بیندازد. آنچه نادیده گرفته شده این است که اولا آنان که در محله ها مبارزه علیه رژیم شاه را شروع کردند عمدتا کارگر بودند و، ثانیا، نقطه عزیمت این کارگران برای مبارزه سیاسی با رژیم محل زیست آنان بود و نه محل کارشان. در اینجا نمی خواهیم به بررسی علت این پدیده در جوامع سرمایه داری نوع ایران و شباهت آن با کشورهایی چون مصر یا آمریکای لاتین بپردازیم. همین قدر کافی است که بگوییم این پدیده یکی از ویژگی های آن دسته از کشورهای سرمایه داری است که پیش از این «تحت سلطه» نامیده می شدند. یکی دیگر از عللی که به طور خلاصه برای این پدیده - دست کم در مورد ایران - می توان برشمرد این است که هزینه شروع مبارزه سیاسی کارگران در محل کار بسیار بیشتر از هزینه این مبارزه در محل زیست است. عمده ترین هزینه شروع مبارزه سیاسی کارگران در محل کار، که برای کارگران از زندان و شکنجه نیز مهم تر است، می تواند از دست دادن کار باشد. از این اشارات علت شناختی درمی گذریم و به بحث اصلی بر می گردیم. پس، یک واقعیت مهم از نظر مبارزه سیاسی کارگران با سرمایه داری و سازمان یابی آنان برای این مبارزه آن است که در ایران این مبارزه عمدتا از محله ها شروع می شود و، از همین رو، تدارک و بسترسازی برای ایجاد شوراهای محلات بر تلاش برای ایجاد شوراهای محل کار مقدم و ارجح است.
اما تشکل شورایی طبقه کارگر ایران برای مبارزه ضدسرمایه داری از یک ویژگی دیگر برخوردار است که همانا معلول روبنای استبدادی سرمایه داری ایران است. واقعیت این است که در سرمایه داری ایران تشکل های شورایی به ویژه شوراهای مراکز کار و تولید تنها بر بستر یک جنبش سیاسی عمومی - که البته لزوما به معنای وجود اوضاع انقلابی در جامعه نیست و حداکثر ممکن است مقدمه و آغازگر چنین اوضاعی باشد - می توانند توده ای و سراسری شوند. تا زمانی که فضای استبدادی حاکم بر جامعه ترک برندارد و این ترک مجرایی برای سرریز و حضور توده ای کارگران در صحنه مبارزه سیاسی ضدسرمایه داری فراهم نکند حتی توده ای و سراسری شدن سندیکاهای رفرمیست، چه رسد به شوراهای ضدسرمایه داری طبقه کارگر، منتفی است. در انقلاب ۵٧، تنها پس از آن که هزاران جوان کارگر پاک باخته و ازخودگذشته به خیابان ها آمدند و فضای استبدادی ترک برداشت کمیته های اعتصاب مراکز کار و تولید به شوراهای توده ای و برخوردار از پیوند محکم سراسری تبدیل شدند، شوراهایی که مقاومت آن ها در مقابل سرکوب سه سال طول کشید و بالاخره در سال ٦٠ به طور کامل درهم شکسته شدند و جای آن ها را تشکل های وابسته به دولت سرمایه داری گرفتند.
بر بستر دوران علی اکبرخانی «اصلاح طلبان» - سال های ١٣٧۶ تا ١٣٨۴- دو واقعیت فوق الذکر، یکی عزیمت مبارزه سیاسی کارگران از محله ها و دیگری توده ای شدن شوراهای کارگری تنها بر بستر یک جنبش سیاسی عمومی، بازهم شکل کج و معوج و وارونه به خود گرفت. رفرمیست ها اعم از اصلاح طلبان حکومتی و رفرمیست های راست و چپ اپوزیسیون از یک سو کوشیدند که نگاه کارگران را از مبارزه سیاسی شورایی و ضدسرمایه داری که هم فراکارخانه ای است و هم، چنان که گفتیم ، از محلات عزیمت می کند، به مبارزه صنفی قانونی و سندیکایی منحرف کنند و، از سوی دیگر، به این توهم دامن زدند که گویا در نبود یک جنبش سیاسی عمومی تشکل کارگری می تواند توده ای و سراسری شود. تجربه سرکوب سندیکاهای واحد و هفت تپه یک بار دیگر این حقیقت را برجسته کرد که در سرمایه داری ایران حتی سندیکاهای رفرمیستی نه می توانند به صورت قانونی فعالیت کنند و نه طبعا قادرند توده ای و سراسری شوند. بی گمان، منکر تغییرات چشمگیر و قابل توجه اقتصاد سرمایه داری ایران در طول سی سال اخیر نمی توان شد. در یک نگاه کلی و عینی، جامعه کنونی ایران به ویژه شهر تهران، در مقایسه با دهه ١٣۵٠، از یک سو شاهد رشد چشمگیر شهرنشینی و تغییر بافت طبقه کارگر به سود جوانان شهرنشین تحصیل کرده و حتی دانشگاه رفته، پیدایش برج ها و آسمان خراش های غول پیکر، اتوبان های عظیم، مترو، اتوبوس های سریع السیر درون شهری، گسترش غول آسای تاسیسات نفتی و گازی و معادن دیگر و صنایع خودروسازی و... و در یک کلام تولید سربه فلک کشیده ثروت و وسایل رفاهی بوده است و، از سوی دیگر، تولید سرسام آور فقر و بیکاری و دزدی و جنایت و فساد و اعتیاد و تن فروشی و گسترش حلبی آبادها و حصیرآبادها و آلودگی هولناک هوا و تخریب محیط زیست و مصائب بی شمار دیگر را به چشم دیده است و همچنان می بیند. با این همه، چنان که جنبش اعتراضی سال ١٣٨٨نشان داد، حتی این دگرگونی های عظیم نیز نتوانسته است این واقعیت را تغییر دهد که مبارزه سیاسی عمومی و طبعا مبارزه سیاسی ضدسرمایه داری طبقه کارگر ایران از محله ها شروع می شود. به همین سان، موفقیت جمهوری اسلامی در مهار این جنبش نیز بار دیگر بر این واقعیت صحه گذاشت که تازمانی که جنبش سیاسی عموم مردم از چنان دامنه و قدرت و استحکامی برخوردار نباشد که چرخ شتابان استبداد سرکوبگر را از حرکت بازدارد یا دست کم از شتاب آن بکاهد، شوراهای کارگری - با آن که می توانند و باید حتی در شرایط رکود جنبش کارگری ایجاد شوند - به شوراهای نیرومند توده ای و سراسری تبدیل نخواهند شد. ناگفته پیداست که این گفته بدان معنی نیست که چون در شرایط فعلی امکان شکل گیری شوراهای نیرومند توده ای و سراسری وجود ندارد پس کارگران فعال و پیشرو باید تا آن زمان دست روی دست بگذارند و کاری نکنند. برعکس، پیشروان جنبش ضدسرمایه اری طبقه کارگر باید از هم اینک در تدارک و زمینه سازی برای ایجاد این شوراهای نیرومند توده ای و سراسری باشند. به عنوان نمونه این تلاش می توان از فعالیت جمعی از کارگران بازنشسته تامین اجتماعی نام برد که در بیانیه اخیر خود توده کارگران بازنشسته را به ایجاد شورا فراخوانده اند. این جمع اعلام کرده اند که بازنشستگان در شهرستان ها همان تجمع اعتراضی خود در مقابل ادارات تامین اجتماعی را مجمع عمومی شورا تلقی کنند. در همین جمع شدن ها و در جریان آشنایی های بیشتر با یکدیگر نمایندگان شورای خود را انتخاب کنند. این نمایندگان با هم شورای بازنشستگان در یک شهر را به وجود آورند. سپس از تجمع نمایندگان شهرهای یک استان شورای بازنشستگان آن استان و در نهایت از تجمع نمایندگان استان ها شورای سراسری بازنشستگان تامین اجتماعی در کل کشور را ایجاد کنند. این تلاش و این نمونه نشان می دهد که حتی در شرایطی که یک جنبش عمومی سیاسی بالفعل و به طریق اولی اوضاع انقلابی وجود ندارد کارگران می توانند و باید برای ایجاد شوراهای ضدسرمایه داری خود تلاش کنند. اما نباید توهم داشته باشند که در چنین شرایطی این شوراها می توانند به شوراهای قدرتمند توده ای و سراسری تبدیل شوند. در شرایط کنونی، تلاش و فعالیت کارگران بی شک با سرکوب دولت سرمایه داری روبه رو خواهد شد. اما این سرکوب هراندازه هم بیرحمانه و وحشیانه باشد نمی تواند تمام آثار و بقایا و لایه های دور از دسترس این تشکل ها را نابود کند.
همین آثار و بقایا و کارگران لایه های دور از دسترس دولت سرکوبگر است که در شرایط شکل گیری جنبش سیاسی عمومی به شوراهای نیرومند توده ای و سراسری تبدیل خواهند شد. رهنمود کارگران بازنشسته تامین اجتماعی را می توان الگو قرار داد، هم برای شوراهای محلات و هم برای شوراهای محل کار. و نکته آخر این که جنبش سیاسی عمومی امری نیست که یکباره و ناگهان از آسمان نازل شود. خود این جنبش از جمله در جریان مبارزه کارگران برای ایجاد شوراهای کارگری به وجود می آید.
کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری
٢٠ آبان ١٣٨٩