در این نوشته من قصد پاسخ گویی نكته به نكته به نقدهایی كه به نوشته اخیرم شد را ندارم، بلكه میخواهم به قول دوستان شفافتر ومبسوطتر به تحلیل اوضاع كنونی از زاویه دید خود بپردازم . بدیهی است با شرایطی كه جنبش كارگری در آن قرارگرفته است و در نظر گرفتن میزان ارتباط فعالین كارگری و كمیتههای مختلف كارگری با طبقه كارگر، نمیتوان انتظار داشت كه فعالین كارگری با دادن بیانیه واطلاعیه قادر باشند، به رابطه میان كارگران و جنبش سبز جهت دهند. به این معنی كه كارگران را وارد مبارزه خیابانی در كنار جنبش سبز كنند و یا آن دسته از كارگرانی كه شركت كرده اند را از همراهی سبزها بازدارند. اما معتقدم باید ما تكلیف خود را در مورد جنبشی كه بعد از انتخابات به عنوان جنبش سبز معروف شد، مشخص كنیم. از مطالعه نوشتههای اخیر به سه دیدگاه مشخص در این رابطه میتوان رسید:
١ . این جنبش به طور كامل یك جنبش ارتجاعی وضد كارگری است وشركت كارگران در این جنبش به معنای شركت در یك حركت جدای از منافع كارگران بوده وبه زیان كارگران تمام خواهد شد.
٢. دیدگاه دوم این جنبش را جدای از كارگران ندانسته و معتقد است كه در این جنبش حضور ۵٠ تا ٦٠ درصدی كارگران به چشم میخورد. از همین رو كارگران را تشویق میكند كه در قالب دفاع از بخشی از این جنبش حضور حداكثری پیدا كرده وكارخانه ها را به تصرف خود درآورده و... - در اینجا تاكید میكنم كه حضور منفرد كارگران و فعالین كارگری را به منزله حضور حداكثری كارگران نمیدانم-.
٣. دیدگاه سوم بر خلاف دو گروه یاد شده، نه توهم حضور حداكثری كارگران را دارد كه به مثابه آن به اشغال كارخانهها بیانجامد ونه نگاهش به این جنبش نگاهی است كه آن را كاملا ارتجاعی وضد كارگری بداند.
برای اینكه بتوانیم تحلیل درستی از جنبش سبز داشته باشیم، ضروری است كه به پیش از انتخابات برگردیم. بخش قابل توجهای از كارگران از تجربه شركت در انتخاباتهای پیشین كم و بیش به این حقیقت پی برده بودند كه هیچ یك از جناحهای موجود درون حاكمیت نه تنها توجهای به خواستهها ومطالبات طبقه كارگر ندارند بلكه با تصویب واجرای قوانین ضد كارگری همواره در جهت استثمار و سودجویی هرچه بیشتر كارگران حركت كردهاند. از همین رو به انتخابات ریاست جمهوری اخیر با شك وتردید مینگریستند. طبیعی است حتی به فرض این كه كارگران در این انتخابات حضور صد در صدی هم داشته باشند، انتظاری از این جناح یا آن جناح برای حل مشكلات كارگری نداشتند. طبقه كارگر ایران هیچ گاه توهمی به خروج از وضعیت اسفناك فعلی با كمك جناحهای حكومتی ندارد. گرچه آمار دقیقی از میزان مشاركت كارگران و رای آنها در دست نیست اما به نظر میرسد كه بیشتر كارگران ساكن در شهرستانهای كوچك به احمدی نژاد رای دادند. در تهران و شهرهای بزرگ نیز كارگران – كه جمعیت بزرگی از آنها در شركتهای بزرگ و صنعتی كار میكنند- یا در انتخابات شركت نكردند و یا میان دو گزینه احمدینژاد و موسوی، بیشتر متمایل به اولی بودند. كه یكی از دلایل این ارجحیت، حمله احمدینژاد به رفسنجانی در مناظره تلویزیونی و متهم كردن باند او به فساد اقتصادی بود.
تحلیلهای متفاوتی از تركیب اقشار و طبقات مختلف در اعتراضات اخیر ارائه شده است. در هفته اول بعد از انتخابات اعتراضات با حضور حداكثری اقشار متوسط آغاز شد كه به نظر میرسید رهبری جریان سبز در دست اصلاحطلبان حكومتی- بخش میانه رو سبزها- بود. اما با سركوب شدید معترضان و پس از شنبه خونین كه به عبور از شعار« رای من كجاست» منجر شد، بخشی از فعالین كارگری پیگیرتر در این اعتراضات شركت كردند. با حضور این فعالین در تظاهراتهای بعدی بخشی از مطالبات طبقه كارگر- هرچند كم رنگ- همچون «كارگر زندانی آزاد باید گردد» مطرح گردید. در محلات كارگری نیز كه ابتدا به این اعتراضات با شك و تردید می نگریستند، تردیدها كمتر شد. به گونهای كه حتی از برخی از حاشیههای تهران، تعدادی از خانوادههای كارگری به شكل دسته جمعی در اعتراضات شركت میكردند. كارگران جوانی هم كه امكان دسترسی بیشتر به اینترنت را داشتند حضورشان پررنگ تر بود.
گرچه در شروع اعتراضات رهبری به دست اصلاح طلبان بود و اعتراض حول «مطالبه رای» شكل گرفته بود اما در ادامه و در مواجه با سركوب، جمعیت محافظه كار پا پس كشیدند و تنها بخش نسبتا رادیكالتر جنبش سبز در صحنه مبارزه باقی ماندند. كه به نظر میرسید این جریان رادیكال را بخش فقیرتر طبقه متوسط كه مطالباتش به مطالبات كارگران نزدیكتر است- همچون معلمان- و یا دانشجویان، تشكیل میدادند. در نتیجه در ادامه اعتراضات مطالباتی برجستهتر شد كه متفاوت با خواستههای جریان اصلاحطلبی بود. این طیف مستقل از اصلاحطلبان شجاعانه در صحنه ماند و هزینههای سنگینی نیز پرداخت. شاید عبور از اصلاحطلبی باعث شد كه بخشی از كارگران و فعالین كارگری پشت این شعارها ومطالبات صفبندی كنند. به نظر بنده در تركیب این طیف ِ مستقل بخشی از كارگران و خانواده آنها و فعالین كارگری نقش داشتند هر چند نقشی كم رنگ.
حضور این طیف مستقل فرصت ویژهای است برای طرح مطالبات كارگران به شرطی كه طبقه كارگر و فعالین كارگری دنباله رو یا تماشاگر محض نباشند و بتوانند با گذشت زمان هژمونی خود را بر این طیف مستقل دیكته كنند. اینكه طبقه كارگر نسبت به تحولات سیاسی بیتفاوت باشد و از چنین فرصتهایی برای برای طرح مطالبات خود استفاده نكند، به هیچ رو قابل دفاع نیست. هرچند در بعضی دیدگاهها این موضوع مطرح میشود كه كارگران به سبب مطرح نشدن شعارهای اقتصادی در جنبش سبز نبایست در این جنبش شركت كنند، بنده معتقدم كه حتی اگر چنین جنبشهایی صرفا جنبش مطالبات طبقه متوسط باشد و به هیچ رو ظرفیت پیوند با مطالبات اقتصادی كارگران را نداشته باشد، حداقل مزیت آن برای كارگران فراهم آمدن یك فرصت ویژه- در فضای سیاسی ناشی از اعتراض طبقه متوسط- برای طرح مطالبات كارگری در محیطهای كار است. در چنین شرایطی بسته به میزان آگاهی طبقاتی طبقه كارگر، كارگران می توانند منافع خود را درنظر گرفته و در نتیجه مشاركت و یا عدم مشاركت آگاهانه داشته باشند. كه متاسفانه در این اعتراضات ضعف آگاهی طبقاتی كاملا در طبقه كارگر مشهود و مشخص شد. البته نه بخاطر اینكه شركت یا عدم شركت در جنبش سبز، بلكه از این جهت كه اساسا حرفی برای گفتن نداشتند. كارگران یا بیتفاوت بودند یا حضور منفردشان در راستای شعارها و مطالبات طبقه متوسط بود. متاسفانه فعالین كارگری كه شاهد و ناظر این قضایا بودند به تحلیل این شرایط نپرداختند كه تحلیل آنان دراین شرایط میتوانست برای كارگران جوان راه گشا باشد .
طبقه كارگر ایران پوست انداخته است. تحصیل كرده است و افكارش تحت تاثیر وسایل ارتباطی – همچون اینترنت، ماهواره و ..- با گذشته تفاوت بسیار دارد. نكته مهم دیگر خواستگاه این كارگران است كه عمدتا از خانواده های كارگری شهری هستند، پدر یا مادر كارگر دارند و ریشه دهقانی ندارند. ما با نسلی از طبقه كارگر مواجه هستیم كه بسیار جوان است و در نتیجه در بسیاری از نیازهای جوانان طبقه متوسط – كه جنبش سبز بر دوش آنها شكل گرفته است و پیش میرود- با آنان احساس نزدیكی میكند. مسلما وقتی در میان طبقه خود روزنه ای برای اعتراض ندارد، مبارزات آتشین جنبشی متعلق به طبقهای دیگر برایش تا این اندازه جذاب است. زندگی این كارگران جوان متفاوت با نسل ماست. گرچه پتانسیل بالایی دارند برای مبارزه اما در اثر فقدان حلقه های ارتباطی میان نسل قدیم كارگران فعال و مبارز، محروم از تجربیات مبارزاتی كارگران قدیم هستند. طبیعی است كه این كارگران جوان كه در كارخانجات به شدت تحت ستم قرادادهای موقت و هراس از اخراج هستند، در نتیجه غیبت فعالین كارگری و سازماندهی كارگری در محیطهای كارگری، فریادهای اعتراض خود را نسبت به تبعیض، اخراج و شرایط كار را در بیرون از كارخانه و پشت سر جریانات غیر كارگری سر دهند. غافل از این كه این جریانات هم ممكن است ذی نفع در استثمار آنان باشد.
از طرف دیگر روحیه نسل جدید كارگران به نحوی است كه نمیتوان آنان را با تحلیلهای سنتی وادار ساخت كه هر آنچه كه ما میخواهیم انجام دهند. در حال حاضر مسئولیت فعالین كارگری در محیط های كار بسیار پیچیده و سنگین است. برای جلب اعتماد آنان بایستی با این كارگران زندگی كرد از نزدیك رابطه گرفت. این وظیفه هم بر دوش فعالین كارگری است. فعالین باید از این گسست استفاده كرده و پلی جهت انتقال تجربیات مبارزات كارگری به نسل جدید باشند. و این امر مهم نمیتواند صورت بگیرد جز از طریق ارتباط و پیوند واقعی با بدنه طبقه كارگر، ایجاد نطفههای تشكلهای كارگری در محیطهای كار و پیوند دادن آن با دیگر نهادهای كارگری در كارخانجات وكارگاهها. فعالین كارگری در بیرون از محیطهای كارگری هم می توانند تاثیر گذار باشند. محیط اینترنت امكان خوبی است برای انتقال تجربیات كارگری و آموزش نسل جدید كه البته به انتشار نشریات و مقالات كارگری در محیطهای كارگری نیز كمك شایانی میكند. كارگران جوان زیادی هستند كه نسخههای اینترنتی را پرینت گرفته و در كارخانه ها مورد بحث قرار میدهند.
در مورد جنبش سبز نیز، همانطور كه شاهدیم با گذشت زمان و بالارفتن هزینه اعتراضات لایههای مرفه و نیمه مرفه آن ریزش كرده و طیف رادیكال جنبش سبز تقویت شده است. این طیف به مرور زمان و ناامیدی از اصلاحطلبان، نیاز به حضور طبقه كارگر را بیشتر احساس خواهد كرد و در نتیجه برای همراهی كارگران به این ضرورت میرسد كه باید مطالبات طبقه كارگر را به رسمیت بشناسد. این تمایل به نزدیكی، فرصت ویژهای است كه جنبش كارگری در آستانه روز كارگر باید بتواند از آن بنحو احسن در جهت طرح مطالباتش سود بجوید . میتوان این را جنبش ضد طبقه كارگر نامید و صدها مقاله و رساله در مذ مت آن نوشت كه كارگران نبایستی در آن شركت كنند و منتظر فرصتی باشند كه بتوانند مطالبات خود را در حركتهایی كه مستقل سازمان دادهاند مطرح كنند و یا از آن سوی بام افتاد و امر به اشغال كارخانه ها داد. به عقیده بنده هیچ یك از این نفی یا تائید، تاثیر واقعی و ملموس بر اراده و آگاهی كارگران ندارد. در حقیقت مسئله عمده طبقه كارگر، تحلیل گروهها و جریانات حاضر در جنبش سبز نیست، مسئله فعالین كارگری هستند كه واقعیتهای طبقه كارگر را یا نمیبینند و یا از كنار آن بی تفاوت میگذرند. آیا اگر همین امروز كارگران را دعوت كنیم كه برای طرح مطالبات كارگری همچون لغو قراردادهای موقت و یا آزادی ایجاد تشكلهای كارگری به خیابان بیایند، پاسخی خواهیم گرفت؟
آیا كمیتهها و فعالین كارگری با فراخوان برگزاری اول ماه مه موفق شدند جمعیت چشمگیری از كارگران را در پارك لاله گردهم آورند؟ علیرغم اینكه به اعتقاد بنده آن حركت نقطه عطفی در جنبش كارگری محسوب میشد، ضعف ما فعالین كارگری را در پیوند با بدنه طبقه كارگر به وضوح آشكار ساخت. پاسخ این سوال كه چرا وقتی تشكلهای مستقل كارگری همچون سندیكای كارگران شركت واحد و یا نیشكر هفت تپه كه با صرف هزینههای بسیار گزاف كارگران شكل گرفتهاند، مورد تهاجم قرار میگیرند كارگران به حمایت از حركت آنان برنمی خیزند، در ضعف خود ما فعالین نهفته است.
در حال حاضر ما فرسنگها از محیطهای كارگری فاصله گرفتهایم. شعار تشكلهای كارگری را فریاد میزنیم اما صدای ما را آنها كه باید تشكل را ایجاد كنند نمیشوند! بدون كارعملی برای ایجاد بسترسازی تشكل كارگری در كارخانه، نسخه تشكل كارگری را خارج از محیط كارگری میپیچیم! زمانی هم كه كارگران با انتخاب خود، دست به ایجاد تشكلهای كارگری میزنند، بسیاری از ما در عوض پشتیبانی و ایجاد فضایی مناسب برای رشد و اعتلای آن، سنگاندازی میكنیم و تشكل انتخابی كارگران را با برچسبهای راست و چپ در نطفه خفه میكنیم و ...
اگر ما نطفههای تشكلات كارگری را در محیطهای كارگری ایجاد كرده بودیم، اگر كارگران را به سلاح سبككار مناسب مسلح میكردیم، فضای پیش آمده در چنین روزهایی برای طرح مطالبات كارگری بسیار مناسب بود. این كه كارگران در این شرایط یا تماشاگرند یا شعارهای طبقه متوسط را تكرار میكنند، دلیل نقد فعالیتهای كارگری گذشته ماست. دغدغه اصلی من حضور و یا عدم حضور كارگران در جنبش سبز نیست. انفعال آنها در پیگیری مطالباتشان مد نظرم است. خاطرم میآید كه همین كارگرانی كه امروز منفعل برخورد میكنند، سالهایی كه در این كشور كسی جرات نفس كشیدن را نداشت تظاهرات بیست هزار نفری برگزار میكردند!
دوستان چه خواست ما باشد و چه نه، واقعیت این است كه بخشی از كارگران جوان كه از آنان سخن رفت، در طیف رادیكال جنبش سبز حضور دارند و خود جوش و پیگیر در اعتراضات شركت میكنند. هزینه این حضور را هم شجاعانه میپردازند. به عقیده من این كارگران كه ما نتوانستیم آنان را در كارخانهها و در پیگیری مطالبات طبقه كارگر سازماندهی كنیم، با همه تحلیل های نادرستشان از جنبش سبز بسیار خوشفكرتر و مستعد تر از كارگرانی هستند كه نسبت به اوضاع سیاسی روز بیتفاوتند و به این بهانه كه این جریان «یك قران دو زار» ما را تامین نمیكند، از كنار آن میگذرند. وظیفه فعالین كارگری در این شرایط ارتباط گیری با این نسل جدید كارگران برای انتقال آگاهی و تجربه مبارزات گذشته به این كارگران است. كه در بلند مدت پتانسیل بینظیر این جوانان را جهت ایجاد نطفههای تشكلات كارگری در كارخانجات و كارگاهها به فعلیت میرساند. در كوتاه مدت هم این ارتباطات قوی و ریشه دار با كارگران جوانی كه در جنبش سبز حضور دارند، آنان را از قربانی جریانات ضد كارگری وعاملی برای پیشبرد اهدافشان گشتن، حفظ میكند. دوستان باید چراغی شد و این مسیر مهآلود را برای كارگران جوان روشن كرد كه اگر قرار بر حضور در كنار طیف رادیكال ومستقل جنبش سبز هم باشد، آنان باید جبهه كارگری خود را سازمان دهند و پرچم مطالبات كارگری را كه سالیان سال كارگران هزینههای سنگینی بابت آن پرداختهاند، به اهتزاز در آورند و از این فضا برای طرح مطالبات خود بهره جویند.
علیرضا خباز
alireza_khabaz@gmail.com