روغنی که برای طبخ غذا مصرف می کنیم، دارویی که از داروخانه می خریم تا دردی را درمان نماییم، ماشینی که می خریم که تردد را برایمان آسان نماید، همه و همه دارای ارزشی هستند که ما کارگران و فروشندگان نیروی کار می آفرینیم. هنگامی که برای خرید یک بسته پنیر به مغازه سر می زنیم، جای تعجب است اگر پول بیشتری برای آن نسبت به دفعه پیش نپردازیم. ولی آیا این مبلغ زیاد شده به قیمت یک بسته پنیر، به حقوق ما نیز افزوده شده است. آیا ارزشی جدید که اینک پنیر برای خود آفریده، نیروی کار ما نیز از آن برخوردار شده است؟ آنچه دردناک است، ارزشی است که صاحبان سرمایه و زمامداران امور برای کالاهایشان قائل هستند اما برای تنها کالایی که واقعا از آن ماست، پشیزی ارزش نمی گذارند. هر روز بر تعداد بیکاران افزوده می شود و ما ناگزیر برای زنده ماندن، نیروی کارمان را، وقتمان را برای کار در شرکت، کارخانه یا هر بنگاه تولیدی دیگری به مناقصه می گذاریم تا خریداری، ارزش کمتری بر آن بگذارد. یک بسته پنیر، روز به روز به قیمتش افزوده می شود و با پول بیشتری معاوضه می گردد حال آنکه نیروی کار ما، با حقوق ماهانه ی کمتری (نسبت به آن مبلغی که برای زنده ماندن لازم است)، مبادله می گردد.
سالیان سال است که اختراعات پی در پی و کشفیات هر روزه دانشمندان قرار است زندگی راحت و آسوده ای برای ما به ارمغان بیاورد. قرن هاست که ما و پدران ما، آسودگی امروزمان را فدای سعادت و آسایش فردای فرزندانمان کرده ایم، اما آنچه به دست آورده ایم چه بوده است؟ جز این که هر روز کار بیشتری می کنیم؟ جز این است که نگرانی از دست دادن کار و یا پیدا کردن کار را بیشتر و بیشتر احساس می کنیم؟ آیا جز این است که دسترسیمان به مواد غذایی و خدمات اجتماعی کمتر و کمتر شده است؟ و آیا کودکانمان کمتر دغدغه ی آینده و حتی زنده ماندن دارند؟ این ها فریب هایی هستند که مدت هاست صاحبان و ملازمان سرمایه با توسل به آن روزگار ما را سیاه کرده اند و جیب های خودشان را فربه تر و ما جز تن دادن به این بردگی، به هیچ اندیشیده ایم. هر روز خموده تر و افسرده تر سوار مترو می شویم و همدیگر را هل می دهیم، به هم فحش می دهیم و حتی می خندیم و هیچ به این فکر نمی کنیم که چگونه می توانیم از این بردگی خلاص شویم. مایی که اکثریت جامعه را تشکیل می دهیم و حقوقی که برای فروش یک سال نیروی کارمان دریافت می کنیم، گاهی فقط پول تو جیبی یک ماهه پسر فلان صاحب شرکت و کارخانه است. مگر نه این است که کالایی تولید نخواهد شد، راهی ساخته نخواهد شد و ارزشی نهایتا خلق نخواهد شد مگر به همت کار و تلاش ما کارگران؟ پس چطور است که فلان صاحب سرمایه، از کاری که نمی کند و از ارزشی که نمی آفریند، سهمی چندین برابر ما عایدش می شود؟ حقیقت این است که کوخی کاخ نخواهد شد مگر به واسطه ی آن بخش از پولی که به ما پرداخت نمی گردد. بخشی از روز کار ما که صاحب سرمایه از ما می دزدد تا هزینه تحصیل فرزندش در فلان دانشگاه دنیا را بپردازد و یا جدیدترین مدل ماشینی را خریداری کند، کارخانه ی دیگری را تصرف کند و بر انباشتش بیافزاید.
به مدد پایین نگاه داشتن ارزش نیروی کار ما و به کمک ایجاد رقابت میان ما کارگران برای حفظ و یا تصاحب شغلمان این ساز و کار تا این لحظه استوار مانده است. جای تعجب نیست اگر مشاوران رئیس جمهور تازه بر کرسی نشسته مان از پایین تر آوردن ارزش نیروی کارمان نیز سخن برانند.
(١)
هیچ نباید به شعور و آگاهی قانون گذاران جدید و مجریانش شک کرد اگر بهره کشی از ما را به وحشیانه ترین شکلش بدون هیچ مقاومتی، امکان پذیر بدانند که تخم رقابت و جدایی ما را از بسیار پیشتر و ماهرانه کاشته اند. تبدیل ما به کارگرانی جدا که هرکدام ساز خود را می نوازد واقعیتی است که حتی در ازدهام و فشردگی بی فاصله ی ما در مترو نیز امکان پذیر شده است. چشم بندی به چشممان زده اند و اوسارمان را به هرکجا که می خواهند می کشند و ما نمی بینیم که گاهی از روی نعش همکارمان است که شتابزده می دویم. تبدیل ما به جزیره هایی بسیار دور از هم در اتاق های مجزای کارخانه و اداره هایمان چیزی است که هر روزه با آن مواجه ایم. زیرآب زدن ها و چشم دوختن به چند هزار تومان اختلاف حقوق همکارمان در محیط های کار دیگر به مسئله ای عادی تبدیل شده است. هرگز آیا به این فکر کرده ایم که حقیقتا چرا مدیران، بخشی از حقوقمان را دستی و بدون ثبت در فیش حقوقیمان پرداخت می کنند؟ چرا از ایجاد فضای رازگونه و مرموز در پرداخت های حقوقمان استقبال می کنند؟ تنها اگر لحظه ای کوچک به کاهش هر روزه ی ارزش نیروی کارمان، توان کم شده ی خریدمان و دسترسی هر روز کمتر به آموزش و بهداشت و مواد غذایی و ... نگاه کنیم آیا دیگر تفاوت چند ده یا حتی صد هزار تومانی حقوق هایمان به چشم می آید؟ هجوم عظیم سرمایه داران به جان و مال و زندگیمان را نمی بینیم و چشم به چند صد هزار تومان پاداش و عیدی و زیرمیزی ای بسته ایم که همچون صدقه و با هزار منت به ما پرداخت می کنند. سرمستیم از دو عدد آچاری که در خفا از کارخانه برداشته ایم و یا چند برگ آچاری که یواشکی از پرینتر اداره چاپ کرده ایم و نمی بینیم سود خالص سرسام آوری که آفریده ایم و در جیب صاحب شرکت گذاشته ایم که خرج ده ها عمل زیبایی همسر و دخترش را بپردازد و یا استخر خانه شان را بزرگتر کند. اگر فقط کمی هوشمندانه تر نگاه کنیم در خواهیم یافت که خانه هایی در شهرری (جنوب شهر) و هفت تیر (مرکز شهر) چقدر شبیه به هم هستند وقتی خانه ای در آجودانیه را با آن دو مقایسه می کنیم. ما را به اشکال مختلف از رنگ و زبان و باور یا ناباوریمان به مذهب از هم جدا کرده اند و ما فریب خورده ایم که هر کدام تافته ای جدا بافته ایم و ناگزیر شده ایم که فراموش کنیم، ما همه کارگریم. ما فروشندگان نیروی کاری هستیم که همه مان هر روز برای زنده ماندن، برای دسترسی به همان چیزهایی که خودمان تولید می کنیم، کار می کنیم و نیروی کارمان را می فروشیم. و وای به حال ما که در مواجه با یکدیگر «زرنگ ترین» می شویم اما گمان می کنیم که اگر دست و رویمان سیاه نیست و چهارتا کلیک با کامپیوتر را حفظ کرده ایم، «کارمند» شده ایم و این ساده ترین فریب سرمایه داران برای شکستن صف قدرتمندمان را به جان خریدار شده ایم. در حالی همین نظام سرمایه داری برای کشیدن شیره جان ما و چپاول ارزش آفریده شده توسط ما قوانین یکسانی را وضع و اجرا نموده است و همه ما تن دادگان به کارمزدی را کارگر خطاب نموده است، باز ما بر طبل افزایش جدایی و دوری از هم می کوبیم.
(٢)
وضعیت دردناک زندگی ما به همین شکل ادامه خواهد داشت و حتی سرمایه داران در رقابت با یکدیگر، بیش از این نیز به دست اندازی به جان ما ادامه خواهند داد تا زمانی که دستان ما به جای دراز شدن جلوی مدیران و کارفرمایان برای گدایی چندغاز حقوق و پاداش و ... ، در دستان دیگر کارگران گره شود. ما اکثریت جامعه ای را تشکیل می دهیم در مقابل اقلیتی صاحب سرمایه و ثروت، که در اتحاد و همبستگی با یکدیگر این امکان را خواهیم داشت که هر نظم جدیدی را بیافرینیم و سرمایه و حاکمان سرمایه را به کرنش وادار نماییم. تاریخ ما کارگران گواه آن است که هرگاه در پیوند تنگاتنگ و آگاهانه با یکدیگر به مقابله با سرمایه برخواسته ایم، آنچه که خواسته ایم را متحقق ساخته ایم. دستاوردهای مبارزات کارگران قطعات توبین سازی شهریار و ... تنها نمونه ای از پیروزی ما کارگران است اگرچه محدود به آن کارخانه ها شده باشند.
ما با اتحاد و همبستگی با کلیه کارگران مزدی و ایجاد تشکل شورایی علیه سرمایه می توانیم نه تنها سرمایه داران را به عقب نشینی وادار کنیم بلکه می توانیم از زندگی ای در خور انسان برخوردار شویم. می توانیم در همین ایران، زندگی در حد و اندازه پیشرفته ترین کشورهای جهان را برای همه مزدبگیران به وجود آوریم که این با اتکا به نیروی کارمان و ایجاد همبستگی و اتحاد کلیه کارگران شدنی است. سالها این نگاه غلط در میان ما کارگران جا افتاده است (هم از طریق رسانه های داخلی و هم ماهواره و دیگر رسانه ها) که سرمایه داری نظامی ابدی است و تنها کار ما این است که بر سر پایین بودن دستمزدمان از طریق سازمان های غیر کارگری – اما به نام کارگر (سندیکا و اتحادیه) - با صاحبان سرمایه چانه زنی کنیم. سرمایه داری ابدی نیست، ما می توانیم این نظام را چون نظام های ماقبل سرمایه داری از میان برداریم. این موضوع منوط به نیروی متشکل و آگاه ما بر علیه سرمایه است. مناسبات سرمایه داری بطور خود به خودی فرو نمی ریزد.
امید خرم