روزنامه ایلنا اخیراً گزارشی از وضعیت فاجعه بار معتادان و کارتن خواب ها در یکی و البته فقط یکی از ١٣٢ ناحیه درون مناطق ٢٢ گانه شهر تهران منتشر ساخته است. تهیه کننده گزارش اسم و رسم این دوزخیان سیه روز کارتن خواب معتاد را در دو کلمه تلخیص کرده است. « خاکسترنشینان» اما او نگفته است که این خاکسترنشینان چه کسانی هستند، افراد کدام طبقه اجتماعی می باشند، چرا اسیر این سرنوشت جانگداز شده اند و بانی و باعث ابتلای آنها به این وضعیت رقت انگیز کیست؟ ایلنا یک رسانه رسمی سرمایه داری و تریبون بخشی از بورژوازی بشرستیز ایران است. قرار است فقط چیزی بنویسد که نیاز ماندگاری و ثبات و امنیت چرخه تولید سود باشد. اما مستقل از اینکه ژورنالیسم رسمی و غیررسمی سرمایه چه انگارد و چه بنویسد و چه تصویر کند، این خاکسترنشینان انسانهای زمینی هستند و مثل همه آدم های کره خاکی افراد یک طبقه اجتماعی معین می باشند. « طبقه ای با قید و بندهای اساسی در عرصه ای که ضایع شدن کامل انسانیت است و در نتیجه تنها می تواند با احیاء کامل انسانیت خود را رها سازد» ( مارکس - نقل به اختصار) آنچه ایلنا زیر نام خاکسترنشینان منتشر کرده است تصویر بسیار ناقص و دست و پا شکسته ای از رویه آشکار گوشه ای از دوزخ درد و رنج سرمایه داری است. تک تک افرادی که از آنها سخن رفته است نفوس جمعیتی طبقه فروشندگان نیروی کار هستند. افرادی که نظام بردگی مزدی آنها را به این روز انداخته است. بیکار کرده است، راهی برهوت گرسنگی و فقر و آوارگی نموده است. مجبور به خرید و فروش مواد مخدر ساخته است. به اعتیاد کشانده است، تن فروشی را جبر زنده ماندن آنها ساخته است. کارتن خواب کرده است و به همه بلیه های دیگر دچار نموده است و بالاخره چشم به راه مرگ کرده است. اینان یا پدران و مادران آنها برای صاحبان سرمایه کار می کرده اند، بسیار وحشیانه استثمار می شده اند، کوه اضافه ارزش ها و سرمایه ها را تولید می نموده اند. سرمایه در جستجوی سود انبوه تر و کهکشانی تر با تغییر حوزه تولید، یا افزایش بارآوری کار یا هر دلیل دیگر وجود آنها را زائد دیده است. اخراجشان کرده است، آنها را به ارتش ذخیره کار تبدیل کرده است و به این روزشان انداخته است.
مواد مخدری که این کارگران می خرند و می فروشند و مصرف می کنند و توسط آن تباه می گردند از جمله تولیدات بسیار پرسود نظام سرمایه داری است. قلمرو انباشت سرمایه های کلان تراست های عظیم مالی و صنعتی دنیا است. به افغانستان نگاه کنید، بهشت انباشت صاحبان کارتل ها در عرصه تولید انواع و اقسام مواد مخدر که سود سالانه سرمایه های آنها سر به آسمان می ساید و شمار کارگرانی که برای تولید این سودها قربانی می گردند، سر به دهها میلیون می زند. سرمایه به سود بیشتر و بیشتر می اندیشد. برای حصول این هدف شدت کار را بالا می برد، از دستمزد کارگران کم می کند، اضافه کاری را اجباری می کند، اگر کفایت نکرد از عرصه ای به عرصه دیگر نقل مکان می کند، حوزه جدیدی برای تولید ارزش اضافی پدید می آرد. اینکه این قلمرو جدید چه باشد برایش هیچ فرق نمی کند، تنها و تنها معیار و ملاک و مسأله اش آن است که حتماً سودهای نجومی و دلخواه تولید نماید. این حوزه جدید می تواند هر چه باشد، کشت، مواد مخدر، تجارت زنان تن فروش، خرید و فروش اعضای بدن کودکان خردسال، تولید بمب های خوشه ای و اتمی نابود کننده بشر یا هر قلمرو دیگری که کارگران را فرساینده و کوبنده تر استثمار کند و سودهای عظیم تر به بار آرد. سرمایه در همین گذر، بخشی از کارگرانش را اخراج می کند و از کار بیکار می سازد. کودکان آن ها آواره و گرسنه و بی مدرسه و بی دکتر و بی دارو و کارتن خواب می کند. زنان آنها را تن فروش می سازد. این خاکستر نشینان یا پدران و مادرانشان همگی فروشندگان نیروی کار هستند که تحت برنامه ریزی نظام کارمزدی به این وضع دچار شده اند. بیکاری و بیکارسازی و وجود ارتش ذخیره کار جزء لایتجزای هستی سرمایه داری است.
آیا این نفرین شدگان سوای تن دادن به این وضعیت و انتظار مرگ راه دیگری ندارند؟ چرا حتماً دارند. این کارگران یا کارگرزادگان هم می توانند مثل همزنجیران دیگر خود در دنیا راه مبارزه علیه سرمایه داری را پیش گیرند. می توانند جزء پیوسته، زنده و تأثیرگذار جنبش طبقه خود علیه سرمایه شوند، به جای فرسودن و تسلیم شدن به این وضعیت اسفبار فرساینده می توانند علیه سرمایه بشورند و نظام سرمایه داری را آماج تعرض قرار دهند. آن ها باید چنین کنند و برای این کار باید جزء زنده طبقه اجتماعی خود و جنبش پرخروش ضد سرمایه داری این طبقه گردند. باید به سراغ همزنجیران دیگر خویش روند و همه کارگران باید راه پیدا کردن آنها را پیش گیرند. این بیکاران باید از کلیه امکانات معیشتی و رفاهی و آموزشی و درمانی یا هر آنچه لازمه یک زندگی شرافتمندانه انسانی است برخوردار شوند و کل هزینه های تأمین زندگی آنان باید توسط قدرت پیکار طبقه کارگر بر نظام بردگی مزدی، بر وحشیان حاکم سرمایه، بر دولت دژخیم و جنایکار سرمایه داری تحمیل گردد. بورژوازی را باید مجبور کرد تا بخشی از کار بیکران اضافی ما و قطره ای از دریای بدون ساحل اضافه ارزش های حاصل استثمار توده های طبقه ما را به بیمه کردن این بخش نفرین شده طبقه ما اختصاص دهد. بارها به این موضوع اشاره شده است که با همبستگی و اتحاد در یک جنبش سراسری شورایی و سرمایه ستیز، می توانیم سرمایه را به این کار وادار کنیم. این وضعیت رعب انگیز ضد انسانی را سرمایه بر ما تحمیل کرده است و هر روز بیشتر تحمیل می کند. همین دو روز پیش بود که صاحبان سرمایه در صنایع فلزی، کارگران را به اجبار وادار به اخراج و بازنشستگی کردند.
درب کارخانه را روی آنان بستند. کارگران ایستادند و مقاومت کردند و درب ورودی کارخانه را به روی خویش باز کردند، صاحبان سرمایه مانع ورود یک کارگر به کارخانه شدند. او نماینده کارگران بود و اقدام به خودکشی کرد که اگر رفقای این کارگر متوجه نمی شدند، جان می باخت. انفعال مرگباری که دامنگیر جنبش کارگری است محصول تبلیغات ارتجاعی بورژوازی و راهکارهای رفرمیستی چپ یا راست است. این وضع توان تعرض و پیکار واقعی را از جنبش ما گرفته است و آن را به انفعال و تسلیم و خودزنی در مقابل سرمایه وادار کرده است.
عده ای از فعالین جنبش کارگری از سر خیرخواهی و با هدف کمک به نفرین شدگان معتاد کارتن خواب، به سراغ این جمعیت می روند. برایشان غذا می برند، لباس تهیه می کنند، دکتر و دارو فراهم می سازند، کلاس درس تشکیل می دهند، مداد و قلم و وسائل آموزشی می خرند، امکانات خواب و حفاظت از سرما و گرما به آنها می رسانند و خیلی کارهای دیگر می کنند. افرادی نیز با مقاصد سود جویی و ارتباط با اسپانسورها برای این امور هزینه می کنند و با این دوزخیان تماس می گیرند. بسیار روشن است که گروه دوم مورد خطاب ما نیستند. مخاطبان این نوشته کسانی هستند که از روی خیرخواهی به سراغ نفرین شدگان طبقه خویش می روند و برای نیت خیرشان وقت می گذارند. در نیت خیر اینان شکی نیست. اما اینگونه راهکارها گره گشای معضلات این کارگران نمی باشد. جنبش کارگری اروپا و آمریکا در گذشته با مبارزات خود بیمه بیکاری را برای این قبیل رانده شدگان نیروی کار، بر نظام کار مزدی تحمیل کرد. این جنبش اکنون تحت زعامت رفرمیست های چپ و راست، زمین گیر شده است و از هر میزان تعرض علیه سرمایه باز مانده است. با خیرخواهی و رفرم طلبی و مجرد نیات بشردوستانه نمی توان آوار بدبختی ها و نکبت و ادبار سرمایه بر سر انسان ها را حتی هیچ میلیمتری کمتر ساخت. باید همه ما به عنوان بخش پیشرو جنبش کارگری برای تحمیل بیمه بیکاری، سرپناه و دیگر خواسته های این کارگران کارتن خواب بر سرمایه و دولت سرمایه داری آستین بالا زنیم، باید همه توده های طبقه ما و از جمله همین کارگران کارتن خواب یکدل و یک صدا برای حصول این هدف در یک جنبش نیرومند شورائی متشکل و به صف شویم. در غیر این صورت، در بهترین حالت چند نفر از این خیل عظیم را که هر روز بر تعدادشان افزوده می شود، به گاه ابتلا به این یا آن بیماری مداوا می کنیم. خواندن و نوشتن می آموزیم، مرگ امروزشان را به فردا می اندازیم. اینها همه انسانی است اما وقتی لباس راه حل می پوشند، عملاً نقش یک بدیل رفرمیستی سترون و بسیار گمراهساز را در مقابل مبارزه طبقاتی و در عرصه تعیین سرنوشت این آدمها ایفاء می کند. تأکید می کنیم که سخن ما مطلقاً کاستن از اهمیت انسانی این کارها یا لزوم انجام آنها نیست. همه بحث این است که اگر ما این کارها را به چشم راه نجات این جمعیت نفرین شده نظر اندازیم آنگاه به جای آنکه شفا دهیم کور کرده ایم، به جای آنکه آنان را نجات دهیم راه هر گونه تلاش و مبارزه برای رهائی را بر روی آنها و کل طبقه آنها ومیلیاردها همزنجیر مشابه آنها در دنیا سد ساخته ایم. مقدم بر هر چیز این واقعیت را بپذیریم که اینان بخشی از بردگان مزدی سرمایه هستند. اینان آحادی از طبقه ای هستند که تولید کننده کل سرمایه ها و خالق همه ثروت ها و دارائی ها و امکانات هستند. قبول کنیم که بانی و باعث وضع موجود آنها فقط سرمایه است. قبول کنیم که باز کردن هر گره از کوه مشکلات آنها صرفاً در گرو پیکار طبقه آنها علیه سرمایه است. قبول کنیم که برای هر گونه تغییر در وضعیت رقت بار زندگی آنها باید این پیکار را، باید مبارزه طبقاتی ضد سرمایه داری آن ها به طور واقعی، به صورت شورائی سازماندهی شودد. این زخم خوردگان نظام سرمایه داری اگر به خود بیایند در مبارزه با سرمایه کم نمی آورند. ما قرار نیست ناجیان این کارگران باشیم!! نمی خواهیم به عنوان منجی به این بخش طبقه خود نگاه کنیم. بنا نیست الیت و خبرگان حزبی آن ها باشیم و به عنوان حزبیون به سراغ آنها رویم. ما خود جزئی از فروشندگان نیروی کار هستیم و می دانیم که اگر استثمار و هجوم سرمایه به همین منوال پیش رود همین شرایط و آوارگی و کارتن خوابی در انتظار ما و نسل آتی ماست. ما برای همبستگی، برای افزایش قدرت طبقاتی خود در مقابل سرمایه به این محیط های کارگری روی می آوریم. افراد جنبش ما انسان های ریخته گری شده و عین هم نیستند. برخی آگاه ترند، عده ای آگاهی کمتری دارند، بعضی ها جسورتر و بی پرواترند، عده ای کمتر خطر می کنند و چندان اهل جسارت نیستند. . خیلی ها مبارزند و پیش می تازند، خیلی هم محافظه کاری نشان می دهند و دیر وارد میدان می گردند. حرف مهم این است که کل این ها باید یک جنبش واقعی ضد سرمایه داری گردند. برای این کار باید مبارزترها، آگاه ترها، جسورترها با همه توان خود راه افتند، باید بدانند که کل توده های طبقه آنها به رغم زمین گیر بودن، محتاط بودن، خاموش بودن، زیر فشار سهمگین استثمار و بی حقوقی و ستمکشی و سیه روزی های ناشی از وجود سرمایه داری، آماده اشتعال و انفجار هستند. باید راه افتیم. دست به کار ساختن شوراها گردیم. خاکسترنشینان همزنجیر را در درون شوراهای سراسری خویش متشکل سازیم، باید یک جنبش نیرومند شورائی بر پای داریم، با این جنبش قدرت طبقه خود را بر سرمایه اعمال کنیم. سرمایه داران و دولت آنها را مجبور به قبول خواست های خود سازیم، کل امکانات و نیازهای زندگی انسانی همزنجیران کارتن خواب خویش را برسرمایه و دولتش تحمیل کنیم، جنبش خود را توسعه دهیم، نیرومند و نیرومندتر سازیم و در همین راستا بساط بردگی مزدی را برچینیم. همه این کارها ممکن است. باید به پاخیزیم و مبارزه کنیم.
امید خرم - آبان ماه ١٣٩۴