هر روز پیرامون خود اخبار و گزارشات متعدّدی درباره کودکان کار می خوانیم و می شنویم و حتی از نزدیک، شاهد کودکان بسیاری هستیم که به جای تحصیل و بازی مشغول کار کردن هستند.
وقتی صحبت از کودک به میان می آید، بر طبق تعریف ارائه شده توسّط یونیسف، منظور کسی است که هنوز به سنّ ۱۸ سال نرسیده است و کودک کار کسی است که به عنوان نیروی کار ارزان قیمت در کارگاههای صنعتی، بناّیی و ساختمان سازی، کوره پز خانه ها، مزارع و باغات میوه، معادن و انواع مشاغل کاذب از قبیل فروختن گل، آدامس و فال، واکس زدن کفش عابران در خیابانها و... به کار مشغول است.
بر طبق آمارهای رسمی منتشر شده که البته در برگیرنده تنها بخشی از واقعیت است، نزدیک به ۴۰۰ میلیون کودک کار در جهان وجود دارد که از این تعداد، بیشتر آن ها در هندوستان مشغول به کار هستند. در ایران نیز رقم اعلام شده توسط فعالین جنبش لغو کار کودک و فعالینی که در انجمن ها و سازمان های غیر دولتی مرتبط با کودکان کار فعالیت می کنند، نشان می دهد که بیش از 7 میلیون کودک کار در ایران وجود دارد که این رقم، در چند سال اخیر و به ویژه بعد از حذف سوبسید ها (طرح هدفمندسازی یارانه ها) و با افزایش تعداد کودکانی که به خیل کودکان کار پیوسته اند، بسیار بیش از گذشته شده و این در حالی است که آمار رسمی و نهادهای دولتی تلاش می کنند آمار کودکان کار را کمتر از ۴۰۰ هزار نفر اعلام نمایند.
در دوازدهم ژوئن (۲۲ خرداد) سال ۲۰۰۲ سازمان جهانی کار (آی ال او ) با ادّعای تلاش برای برجسته کردن مساله اشتغال به کار کودکان و جلب توجّه افکار عمومی جهان، این روز را به نام "روز جهانی مبارزه علیه کار کودک" نام گذاری کرد؛ اما به نظر می رسد قضیه به همین جا ختم شده باشد، و هیچ گونه تلاش موثّر و ویژه ای از سوی این سازمان در جهت لغو کار کودک صورت نپذیرفته است، چرا که این سازمان نیز به عنوان یکی از بازوهای این سیستم عمل می کند و نظام سرمایه داری و نهادها و سازمانهای وابسته به آن در نهایت نمی توانند خارج از مدار سودآوری برای این نظام حرکت کنند و یکی از الزامات این سودآوری بیشتر، نیروی کار ارزان و بهره گرفتن از کار کودکان است.
جمهوری اسلامی ایران نیز عضو سازمان جهانی کار است و علی الظاهر پیمان نامه ها و مقاوله نامههایی را که سازمان جهانی کار پیرامون ممنوعیت کار کودک و یا جلوگیری از ادامه بدترین اشکال کار کودک وضع نموده، امضا کرده است. برای مثال ماده ۳۲ پیمان نامه جهانی حقوق کودک مربوط است به ممنوعیت کار کودک توسط سازمان جهانی کار و همچنین مقاوله نامه ی ۱۸۲ سازمان جهانی کار که کشورهای امضا کننده را به جلوگیری از بدترین اشکال کار کودک "دعوت" میکند.
به عنوان یکی از کشورهایی که به پیمان نامه های مذکور پیوسته است، جمهوری اسلامی ایران نیز مواّد ۷۹ تا ۸۴ قانون کار را تدارک دیده است که به مسأله کار کودکان اختصاص دارد؛ در ماده ۷۹ که اولین ماده مربوط به این امر است، به کار گماردن افراد کمتر از ۱۵ سال ممنوع اعلام شده است اما با نگاهی اجمالی به وضعیت و آمار کودکان کار در ایران، مشاهده می کنیم که در کنار رشد روز افزون تعداد کودکان کار، سنّ آنها نیز رو به کاهش است و این خود بیانگر آن است که جمهوری اسلامی به هیچ عنوان پایبند قوانین مصوّب خود نیست و از سوی نهادهای بین المللی نظیر آی.ال.او نیز تحت هیچ فشار ویژه ای نیست و قطعاً اگر غیر از این بود، امروزه ما شاهد افزایش کودکان کار و هم چنین پایین تر آمدن سنّ این کودکان کار نبودیم.
نکته مهم دیگری که بسیار لازم می دانم به آن اشاره کنم، این است که در شهریور و مهر ماه سال ۱۳۸۹ جمهوری اسلامی در یک حرکت ضدّ انسانی دیگر از ورود ۴۰۰ هزار کودک افغان به مدارس جلوگیری به عمل آورد و حقّ تحصیل را از این کودکان سلب نمود؛ این نژادپرستی و تبعیض سیتماتیکی که از سوی حکومت در قبال افغان ها طی سی سال گذشته بازتولید شده است، بی شک موجب آن گردیده که این تعداد کودکان نیز به رقم کودکان کار در ایران از آن سال به بعد اضافه شوند.
اما کودک کار چگونه به وجود آمده و چرا کودکان باید کار کنند؟
با پایان یافتن جوامع بی طبقه اولیه و پیدایش جوامع طبقاتی، استثمار انسان از انسان شروع شد؛ چنان که می دانیم و بارها شنیده ایم، تاریخ تمام جوامع طبقاتی چیزی جز مبارزه بین طبقه استثمارگر و ستم کِش نبوده است، به ویژه در چند قرن اخیر که با پیدایش نظام سرمایه داری، دو طبقه اصلی جامعه یعنی سرمایه دار و طبقه کارگر در مقابل یکدیگر قرار گرفته اند و به شکلهای مختلف در نبرد و جدال و تضاد لحظه به لحظه و دائمی با یکدیگر هستند.
کارگر، کسی است که نیروی کار خود را در ازای دستمزد ناچیزی می فروشد و از حاصل دسترنج خود نانی به دست میآورد برای بقا؛ از جان و نیروی کار خود مایه میگیرد و ثروت تولید میکند و طبقه سرمایه دار که خریدار این نیروی کار است، از حاصل دست رنج کارگران هر روز بر ثروتش افزوده می شود.
کودک کار نیز چنین تعریفی دارد، او نیز از طبقه کارگر می آید، نیروی کار خود را می فروشد، و نیروی کار او ارزان تر از کارگران بالغ است، و همین باعث می شود که نرخ استثمار او خیلی بالاتر باشد. با نگاهی به حرفها، مصاحبهها و درد دلهای این کودکان متوجّه می شویم که آن ها نیز تنها به دنبال لقمه ای "نان" هستند، یکی کار میکند و ترک تحصیل می کند به این خاطر که بتواند کمک خرج خانوادهاش باشد، دیگری کار میکند چون پدرش دیگر نمیتواند کار کند و در بستر بیماری است، و آن دیگری نیز هم کار میکند و هم درس می خواند زیرا که درس خواندن را دوست دارد و می خواهد به تحصیل اش ادامه دهد، اما خانوادهاش توانائی تقبّل و تامین هزینه تحصیلش را ندارند و او باید از پس مخارج تحصیل و زندگی اش بر بیاید، و حتّی تابستان را هم باید به جای استراحت و تفریح، به کار مشغول باشد. این در حالی است که جامعه موظّف است حداقل شرایط تحصیل و زندگی مرفّه را برای کودکان مهیا سازد، اما آن چه در واقعیت وجود دارد، تعداد بی شماری از کودکان فقیر هستند که به اشکال مختلف مجبور به فروش نیروی کار خود هستند تا برای معیشت خود و خانواده شان کمک ناچیزی باشند.
بنابراین مخرج مشترک کودکان کار و کارگران بالغ در این است که این کودکان نیز نیروی کار خود را همچون دیگر هم طبقه ای هایشان اعم از زن و مرد می فروشند، اما کودکان نیروی کار خود را به قیمت ارزانتری و در مقابل دستمزدهای ناچیز و اندکی می فروشند و از این رو سود بیشتری برای طبقه سرمایه به همراه دارند. از طرف دیگر قدرت اعتراض، اعتصاب و دفاع از حقوق خود را نیز ندارند، هیچ بیمه و مزیّتی شامل حالشان نمی شود و هزینه کمی برای سرمایه دارن دارند و به سادگی مورد سوء استفاده کارفرمایان قرار می گیرند.
اما چه باید کرد؟
نظام سرمایه داری به هیچ عنوان قصد ندارد پدیده کار کودکان را ریشه کن کند و حتا به وضوح دیده ایم که از اجرای قوانین خیلی ابتدایی و نیم بندی که در این زمینه وضع نموده نیز به راحتی سر باز می زند. بنابراین آن چه مورد نیاز است، اراده ای جدّی است برای قدم برداشتن در مسیر لغو بی قید و شرط کار کودک و مبارزه علیه کار کودکان به هر شکلی و در هر نقطه ای از جهان که موجود است.
مبارزه علیه کار کودک، نه مرز می شناسد نه ملیّت و نه مذهب؛ فرقی نمی کند که این کودک کار افغان باشد یا ایرانی، در کدام قارّه و کشور زندگی کند، زیرا که ما همه در کنار هم و در یک طبقه هستیم و آن هم طبقه کارگر جهانی است و منافع طبقاتی یکسان و همانندی ما را به هم پیوند می دهد؛ ما باید همگام و هم قدم با جنبش طبقه کارگر، جنبش لغو کار کودک را هم به پیش بریم و برای جهانی بدون کار کودکان مبارزه نماییم. این بخشی از وظایف جهانی طبقه کارگر است.
در آخر، یادی کنیم از اقبال مسیح، یکی از میلیونها نفر کودک کاری که علی رغم پایین بودن سنّ، علیه صاحبان سرمایه مبارزه نمود و در این راه جان باخت. اقبال مسیح یک کودک پاکستانی بود که در سنّ چهار سالگی و از آن جایی که خانوادهاش در فقر مطلق به سر میبردند، در ازای مبلغ ناچیزی به یکی از صاحبان کارگاههای قالی بافی در پاکستان فروخته شد. اقبال تا ۱۰ سالگی در این کارگاه کار کرد و در این زمان بود که به دلیل دشواری کار، به همراه چند کودک دیگر از این کارگاه فرار کرد و با ارتباط گیری با بعضی از سازمانهای حامی کودکان، توانست فعالّیتهای چشم گیری را علیه اربابان، سرمایه داران و استثمارگران کودکان انجام دهد و در چند کشور جهان پیرامون کار کودکان به سخنرانی بپردازد. اما صاحبان سرمایه و استثمار کنندگان کودکان در پاکستان، از افشاگری ها و مبارزات این کودک به تنگ آمدند و اقبال را که فقط ۱۲ سال سنّ داشت، به ضرب گلوله از پای درآوردند. این جاست که به وضوح می توان دید، وقتی پای منافع نظام سرمایه در میان باشد، دیگر برایشان کمترین فرقی نمی کند که کودک هستی، مرد یا زن، تنها چیزی که اهمّیت دارد، سود سرمایه و منافع سرمایه داران است که هرچه و هرکه را در مقابل خود ببیند، همه را از میان برمی دارد.
به امید ساختن یک دنیای شایسته کودکان!
تیکا کلاکی