در ۴٣ سالی که از عمر جمهوری اسلامی می گذرد، مبارزۀ اعتراضی و در پاره ای موارد مبارزۀ انقلابی علیه آن در همۀ عرصه های اقتصادی و سیاسی هیجگاه قطع نشده است. جنبش زنان از صفحات درخشان این مبارزات است. هم چنین است مبارزات دانشجوئی و مبارزات خلقهای تحت ستم بویژه مردم کردستان که به رغم فراز و فرودها از پای نیفتاده اند. کارگران واحدهای صنعتی و معادن، معلمان و بازنشستگان با اعتصابات و تظاهرات خویش بویژه در دهه ای که پشت سر گذاشتیم گامهای بلندی را در جنبش کارگری برداشته اند که در حیات جمهوری اسلامی بی نظیرند. به این مبارزات باید مبارزۀ روشنفکرانی را اضافه کنیم که برای حق آزادی بیان و لغو سانسور و برقراری سایر آزادی های دموکراتیک تا بذل جانشان پیش رفته اند. جمهوری اسلامی در دهۀ ٦٠ با قتل عام مبارزان سیاسی و قلع و قمع گروه ها و سازمان های مخالف بویژه سازمانهای چپ و کمونیست، تصور می کرد که ریشه مخالفان را کنده و غول انقلاب را در شیشه کرده است. هنور ده سالی از تابستان خونین ٦٧ نگذشته بود که با رویش دوبارۀ جوانه ها روبرو شدیم و در ادامۀ جنبش دانشجوئی ٧٨ وخیزش ٨٨، در دی ماه ٩٦ و آبان ٩٨ و بویژه شهریور ١۴٠١ غول از شیشه درآمد و به یکباره در تمام عرصه ها با برآمد جنبش اعتراضی روبرو شدیم که این بار با شعارهای انقلابی سرنگونی، سر و قلب نظام منفور اسلامی را هدف قرار داده است. جنبشی که هم أصلاح طلبان و سلطنت طلبان و هم مجاهدین را به گِل نشانده است.
یکی از مشخصات این خیزش دوام و طولانی بودن آن است. ما در میانۀ چهارمین ماه آن هستیم و این در جمهوری اسلامی بی سابقه است.
دومین خصوصیت این خیزش در گستردگی آن است. ما شاهد تظاهرات و اعتراضات در تمام گسترۀ ایران در شهرهای بزرگ و متوسط و بسیاری از شهرهای کوچک هستیم. از ٢۵ شهریور تا ٢۵ آذرسال جاری، ١١٩١ تجمع شهری و دانشگاهی که در آنها بیش از ٣٠ نفر شرکت داشتند ثبت شده است. ١٦١ شهر و ١۴۴ دانشگاه در این تجمع ها شرکت کرده اند. « امار خبر گزاری هرانا»
خیزش کنونی رادیکالیسم بی سابقه ای را در شعارها و اعمال انقلابی نشان داده است. از همان اول رژیم و رهبر آن را نشانه گرفته است و در مرحلۀ بعدی تعدادی از مراکز بسیج و سپاه و مراکز مذهبی و سمبل های قدرت مثل مجسمه ها و بنر ها و تصاویر رهبران رژیم به آتش کشیده شد و یا تخریب گردید.
مشخصۀ دیگر این خیزش، پشتیبانی وسیع ایرانیان خارج کشور از هر گرایشی و افکارعمومی جهانی است که دامنۀ آن، دیپلماسی مردد دولت ها را هم تا حدی به میدان مخالفت با رژیم کشاند. همۀ اینها نیز در این ۴٣ سال بی سابقه است. رژیم در انزوای بی سابقه ای گرفتار شده است.
زمینه هائی که این خیزش بر بستر آن آغاز شد، هنوز هم وجود دارند. بر طبق داده های مرکز آمار ایران، شاخص تورم که در آذر ۱۳۹۹ برابر ٢٧٧.٧ بود در آذر ١۴٠٠معادل ٣٧٩.٢ شد و در آذر ماه ١۴٠١ به ۵٧٧ رسید یعنی از آذر ۱۳۹۹ تا آذر ١۴٠١ به میزان ١٠٨ درصد افزایش یافت. به عبارت دیگر شاخص تورم در دو سال بیش از دو برابر گردید. بدین سان دیده می شود که طبق داده های مرکز آمار در فاصلۀ آذر ۱۳۹۹ تا آذر ١۴٠١ نرخ میانگین تورم سالانه حدود ۴۵ درصد بوده است. با افت ارزش رالر در مقابل دلار (با نرخ حدود ۴٠.٠٠٠ تومان در مقابل یک دلار)، باید انتظار تورم باز هم بالاتری داشت زیرا همزمانی، تأثیر متقابل و رابطۀ همبستگی نیرومندی میان افزایش نرخ تورم و افزایش نرخ مبادلۀ ریال نسبت به دلار و دیگر ارزهای قوی وجود دارد. نتیجۀ همۀ آنچه گفته شد افزایش فقر گسترده ای است که بنا به اظهارات کارگزاران رژیم ٣۵ در صد جمعیت را در زیر خط فقر مطلق قرار داده است، یعنی از هر ۳ نفر یکی. این مساله در کنار بیکاری مزمن و بویژه بیکاری زنان و جوانان و به خصوص زنان و جوانان تحصیلکرده، (در مقابل ۱ میلیون و ۴١ هزار دانشجوی پسر، ما ١ میلیون و ٦۳ هزار دانشجوی دختر داریم). در سال ١۴٠٠ نرخ مشارکت اقتصادی زنان ۱۳.۳ در صد و برای مردان ٦٨.٧ درصد بر آورد شده است. نرخ اشتغال زنان یک پنجم نرخ اشتغال مردان است. ١٦ در صد بیکاری برای زنان و ٧.٩ در صد برای مردان که رقم ٩.٢ درصد کل بیکاری را نشان میدهد. این ارقام برای جوانان ۱٨-٣۵ سال- ۱۳.٨ در صد برای مردان و ٢٨.۳ درصد برای زنان است. یعنی جمعیت جوان دو برابر بیشتر بیکاری دارد و نرخ بیکاری زنان جوان بیش از دو برابر نرخ بیکاری مردان جوان است. این وضعیت آیندۀ مبهمی را در مقابل نسل جوان، بویژه دختران، شکل داده است و عملا تبعیضی ساختاری را برای اشتغال در مقابل دختران و زنان جوان قرار داده است. در دهۀ ۹٠ نابرابری بیشتر شده است. ثروت بالاترین دهک درآمد از ۱۱ برابر به ١۴ برابر نسبت به پائین ترین دهک رسیده است. رشد نزدیک به صفر ده سال گذشته حتی با رشد ٨ در صدی فرضی و ادعایی رژیم تا سال ١۴٠۵ هم جبران نمی شود که عملا فرض غیر ممکنی است. اگر به این مساله بحران بازار و کسب و کار، بحران محیط زیستی و مسألۀ خشکسالی و بحران آب و بحران مهاجرت نخبگان و تکنیسین ها و فساد ساختاری در میان اداره کنندگان این سیستم را هم اضافه کنیم، متوجۀ بن بستی که رژیم از نظر اقتصادی-اجتماعی با آن مواجه است می شویم. سرکوب شدید و گستردۀ سیاسی و سانسور و بستن هر روزنه ای برای تنفس برای آحاد مردم و روشنفکران و نویسندگان و هنرمندان به همراه تبعیضات جنسی، جنسیتی، ملی و مذهبی و استثمار شدید کارگران و آب شدن توان خرید مستمری بگیران، استیصالی را که جامعۀ با آن درگیر است نشان می دهد. [آمار های فوق (غیر از داده های مربوط به شاخص تورم از آذر ۱۳۹۹ تا آذر ١۴٠١ و غیر از آمار جمعیت زیر خط فقر) از سخنرانی محمد فاضلی در صدا و سیمای رژیم گرفته شده است و محمد فاضلی این داده ها را از منابع رسمی رژیم نقل کرده است.]
در این میان خیزش کنونی در کجا ایستاده است؟ در میان خواسته های سیاسی، شعارها عمدتا سلبی است که بر نفی رژیم و رهبر و ارگان های سرکوب دلالت دارند. خواست های اقتصادی در جنبش اخیر وجود ندارند. خواست آزادی به طور کلی و آزادی زندانیان سیاسی و نفی اعدام در ماه های دوم و سوم بیشتر به گوش می آید. البته شعارهای مربوط با آزادی و حقوق زنان که یکی از شعارهای مهم و اصلی اعتراضات کنونی است طی نزدیک به چهارماه اخیر همواره مطرح بوده است. در میان بخش های پیشرو دانشجویان و پیشروان کرد با خواست های ایجابی از نوع جمهوری شورائی و یا به دست گرفتن قدرت توسط کارگران و زحمتکشان روبرو هستیم که به نظرما در رابطه با کل شعارها که حول زن- زندگی- آزادی می چرخند، از وزن کمتری برخوردار است.
آمار سرکوب ها تا به امروز بیش از ۵٠٠ کشته و ۴ اعدامی (و بیش از ده ها تن که زیر شکنجه و یا ضرب و جرح کشته شده اند) از سوی منابع مستقل اعلام گردیده است که از آن میان نزدیک به ٦٠ تن نوجوان و کودک بوده اند. سرکوبگران رژیم بیش از ۱٨٠٠٠ نفر را دستگیر کرده اند. این ترازنامۀ دهشتناک و سنگینی است. اما در مجموع از کشتار آبان ٩٨ که در مدتی کمتر از یک هفته نزدیک به ١۵٠٠ نفر را در محدوده ای کوچکتر کُشت، کمتر است و این به گسترۀ خیزش کنونی و تردیدهای رژیم نسبت به عواقب حساب نشدۀ آن برمی گردد. این امر نشان می دهد که هرچه بر دامنۀ جنبش و عمق آن افزوده شود، تردیدها و ریزش درونی رژیم بیشتر می گردد و دست و بالش برای سرکوب بسته تر خواهد شد.
اقشار شرکت کننده در این خیزش به طور عمده از دانشجویان و دانش آموزان و جوانان و زحمتکشان شهری، معلمان و روشنفکران با شرکت وسیع زنان، بویژه زنان و دختران جوان بوده اند.ترکیب توده ای شرکت کنندگان در کردستان و بلوچستان از تنوع بیشتری نسبت به سایر جاها برخوردار است. شرکت کارگران و زحمتکشان در این خیزش پراکنده و فردی است. اعتصاب های کارگری هفته های اخیر بیشتربرای مطالبات اقتصادی است و هنوز جنبش کارگری، این مبارزه را از آن خود نکرده است یا دقیق تر بگوئیم جنبش کارگری هنوز وارد جنبش سیاسی به معنی اخص کلمه نشده است. به عبارت دیگر در حال حاضر موتور محرک جنبش کنونی خواسته های دموکراتیک است که عمدتاً توسط جوانان و دانشجویان و زحمتکشان شهری و نیروهای دموکرات حمل می شود که در آن زنان نقش برجسته ای دارند.
هنوزبخش زیادی از کارگران وزحمتکشان به میدان مبارزه، بویژه مبارزۀ سیاسی واردنشده اند. آنها ابزاری در اختیار دارند یا می توانند داشته باشند که صرفا در خیابان به دست نمی آید: اعتصاب و تحصن و اعتراض در محیط های کار در پیوند با اعتراضات و مبارزات خیابانی در راستای به وجودآوردن شرایط اعتصابات همگانی سیاسی و تدارک قیام و سرنگونی انقلابی رژیم.
اعتصابات، راه پیمائی ها و دیگر مبارزات کارگران کارخانه ها و یا معلمان و بازنشستگان در زمینۀ سیاسی بسیار نادر و ناکافی اند و این مبارزات عمدتا بار اقتصادی دارند. حرکات دانشجویان که بعد از فروکش کردن تظاهرات خیابانی مبارزه را در شکل اعتصاب و تحصن و راهپیمائی به درون حصار های دانشگاه ها کشاندند، از این بابت می تواند الگوی خوبی باشد. در هر صورت از نقطه نظر منافع آنی و آتی کارگران و برای آنکه این طبقه دست بالا و در نهایت رهبری انقلاب را داشته باشد، آگاهی و بویژه آگاهی سوسیالیستی و سازمانیابی حزبی و توده ای آن از اهمیت درجۀ اول برخوردار است. در کنار آگاهی و سازمانیابی حزبی و توده ای کارگران و برای شکل گیری دو روند آگاهی و سازمانیابی حزبی و توده ای، علاوه بر آموزش و شناخت نظری و بهره گیری از تجارب جهانی مبارزات طبقاتی کارگران، تجربه و عمل خود کارگران دارای نقش بسیار مهمی است و این تجربه و عمل اساسا به معنی تجربه و عمل سیاسی و یا مبارزات سیاسی کارگران است چه در خیابان و چه در محیط کار و زندگی. بدین سان مبارزۀ طبقۀ کارگر برای خواست های سیاسی و به عبارت دیگر مبارزۀ سیاسی طبقۀ کارگر و تدارک نظری - آموزشی و سازماندهی عملی و تداوم آن دارای اهمیت حیاتی هم برای ارتقای جنبش کنونی و هم برای پیشبرد مبارزۀ طبقاتی پرولتاریای ایران است.
اثرات سرکوب شدید را در تغییر تاکتیک ها و کوچک شدن ابعاد و تعداد اعتراضات خیابانی می بینیم. اعتراضات خیابانی بیشتر در گروه های کوچک و عمدتاً شبها در محلات مختلف شهرهای بزرگ چون تهران، مشهد، اصفهان، اهواز، کرج و ... صورت می گیرد و در این میان شهرهای کردستان مثل سسندج، مریوان، سقز، مهاباد، بوکان و نیز زاهدان در استان بلوچستان استثناهائی هستند که به ویژگی های مبارزه در این دو منطقه برمی گردد. شیوه های دیگر اعتراضات شبانه، آتش زدن بنرها و مجسمه ها و مراکزسرکوب و آتش افروزی در معابر عمومی است. دانشگاه های بزرگی چون دانشگاه های کردستان و بهشتی وعلامه در تهران و بابل و اصفهان و ... با ابعادی کمتر از گذشته ادامه کاری خودشان را حفظ کرده اند. مراسم عزاداری جان باخته های این خیزش در سوم و چهلم های اعتراضی نیز به طور گسترده ادامه دارد و مردم این مراسم را به تظاهرات ضد رژیم تبدیل می کنند. تجمعات اعتراضی در منازل جان باختگان و دستگیرشدگان نیز شکل حفاظت شدۀ دیگری از اعتراضات است. به نظر می آید که ما با به فراز و نشیبی در روند این خیزش روبرو هستیم و هنوز از یک اعتلای پیوسته، آن هم یک اعتلای انقلابی دوریم. از این رو چشم انداز خیزش روشن نیست. یک علت بسیار مهم این امر چگونگی عملکرد توده های میلیونی رنج و کار یعنی کارگران و دهقانان است. تا هنگامی که این توده ها و یا بخش قابل توجهی از آنها وارد مبارزه، بویژه مبارزۀ سیاسی، نشده باشند در وضعیت انقلابی نخواهیم بود. اگر این تحلیل و یا این شرط درست باشند، می توانیم بگوئیم که از وضعیت انقلاب هنوز فاصله داریم. درست است که اکثریت مردم رژیم را نمی خواهند اما این نخواستن هنوز مادیت نیافته (یا کاملا مادیت نیافته یا به صورت مثبت و ایجابی مادیت نیافته) و نیروهای حاملش به طور عملی و گسترده به صحنه کشانده نشده اند. رژیم هم هنوز با تمام ظرفیت هایش به میدان نیامده و اگر چه اینجا و آنجا باشکاف هائی در بدنه و رأس رژیم روبرو هستیم اما ریزش واقعی در رژیم به وقوع نپیوسته است. برعکس در هفته های اخیر ما با کوشش هائی برای جلب بخش هائی از اصلاح طلبان و یا حرکت هائی از سوی اصلاح طلبان در جهت حفاطت از رژیم و درخواست سهمی از قدرت روبرو هستیم که این کار مستلزم دادن امتیازاتی از سوی رژیم به آنان و عقب نشینی هائی از مواضع کنونی اش است. در دوران اعتلای انقلابی این عقب نشینی های احتمالی به نفع رشد جنبش تمام می شود اما اگر خیزش کنونی در فاز فرود قرار گیرد، عکس العمل مردم می تواند حتی به صورت عقب نشینی باشد. به نظر ما ماه های آینده در این مورد تعیین کننده اند، به عبارت دقیق تر چگونگی حرکات کارگران و زحمتکشان و نیروهای طرفدار آنان در ماه های آینده در مورد اینکه جنبش به سمت اعتلای انقلابی و در جهت وضعیت انقلابی حرکت کند و یا به سمت افول برود، تعیین کننده اند.
هرچه پیش آید برگشت به وضعیت قبل از این خیزش غیر قابل تصور است. دیوارهائی فرو ریخته شده و توهمات بخش های زیادی از مردم نیز دود شده و به هوا رفته است. دستاوردهای این خیزش آنچنان مهم اند که اگر هم جنبش بخوابد آتش زیر خاکستری است که در پیچ بعدی با وسعت و توان بیشتری فوران خواهد زد. روشن است که در این سناریوی کودتای درونی و یا دخالت خارجی، جای زیادی ندارد اگر چه اینها راه حلهائی روی میز برای نیروهای ارتجاعی باقی خواهند ماند.
اگر ادامۀ وضعیت کنونی را (منظور فراز و نشیب جنبش و عدم اطمینان در مورد نحوۀ عملکرد توده های کارگر و زحمتکش جامعه) برای چند ماه آینده هم محتمل فرض کنیم وظایف ما چه خواهد بود؟ روشن است که در برخورد به امری که عوامل عدم قطعیت در آن حضور دارند ما باید دو واکنش داشته باشیم: نخست کاستن عواملی که موجب افزایش تردید و عدم اطمینان می شوند در حد توان خود و دوم آماده کردن خود برای احتمالات گوناگون و بعضا متضادی که ممکن است روی دهند. تا آنجا که به نیروهای کمونیست مربوط می شود زمان، زمان سازماندهی، تدارک و آموزش است که توأم با عمل مبارزۀ طبقاتی کارگران زحمتکشان باید صورت گیرند. عمل مبارزۀ طبقاتی در این لحظه اساسا باید گرد مبارزۀ سیاسی طبقۀ کارگر و پی ریزی مبارزۀ مستقل سیاسی انقلابی کارگران در ایران تحقق یابد.
محور اصلی فعالیت سازماندهی نیروهای کمونیست، ایجاد هسته های کمونیستی در درجۀ اول در میان کارگران صنعتی، خدماتی و کشاورزی واحدهای بزرگ و نیز در میان زنان، بویژه زنان کارگر، جوانان، دانشجویان، بازنشستگان، بیکاران، دهقانان و سربازان، درجه داران و افسران جزء است. وظیفۀ این هسته ها، که سلول های سازمانی و استخوان بندی اصلی حزب سیاسی طبقۀ کارگر را تشکیل دهند، جلب و آموزش پیشروترین کارگران، زنان، دانشجویان و غیره برای آموزش و بسیج دیگر کارگران و زحمتکشان در مبارزات طبقاتی- بویژه در مبارزۀ سیاسی طبقۀ کارگر - است. بدین سان این هسته ها به اعتبار نقشی که در مبارزات سیاسی می توانند و باید داشته باشند در همان حال رابط جنبش کارگری یا حامل حمایت عملی جنبش کارگری به جنبش کنونی هستند. نقش دیگر هسته های کمونیستی یاری رساندن به کارگران و دیگر زحمتکشان در ایجاد و سازماندهی تشکل های توده ای است. یعنی هسته های کمونیستی باید ضمن انجام فعالیت های بالا به کارگران در ایجاد سندیکاها و دیگر تشکل های مستقل کارگری، به زنان و دانشجویان و دهقانان و روشنفکران و غیره در ایجاد و پیشبرد فعالیت سازمان های مستقل و مبارز خود یاری رسانند. هسته های کمونیستی در همکاری با دیگر هسته های مبارز کارگری در محل های کار و زندگی کارگران در هنگام اعتصابات و یا اعتراضات کارگری به کمیته های اعتصاب و یا کمیته های سازماندۀ اعتراضات تبدیل می شوند.
باید در کنار و به موازات ایجاد هسته های کمونیستی، از ایده و عمل ایجاد هسته ها و کمیته های سازمانده هم حمایت کنیم. این هسته ها و کمیته ها لزوماً همه کمونیستی نیستند و همۀ عناصر انقلابی و مبارز را دربر می گیرند. به عبارت دیگر اگر شرایط تشکیل هسته های کمونیستی فراهم نبود و در همان حال تشکل های مبارز دیگری وجود داشتند کمونیست های موظفند در آن تشکل ها فعالیت کنند و یا با آنها همکاری نمایند مانند تشکل های توده ای محله محور، هسته ها یا کمیته های زنان انقلابی در هرکجا که زنان به کار و زندگی مشغولند، تشکل های مبارز دانشجویی، تشکل های دهقانان و زحمتکشان روستائی و غیره.
با حرکت از داده های میدانی باید گفت که جنبش – تا آنجا که به جوانان، دانشجویان، زنان و روشنفکران مبارز مربوط می شود – در مواردی در حال خود سازماندهی است. در دانشگاه ها، محلات بویژه در کردستان با اعلام ایجاد هسته ها و کمیته های پیشرو و انقلابی روبرو هستیم. تا اینجا در تهران و اصفهان و گیلان و شیراز و چهار محال بختیاری هم از این کمیته های محلات تشکیل شده اند. وظیفۀ کمونیست ها همکاری صمیمانه با این ابتکارات و در صورت لزوم نقد آنها و تلاش برای زدودن کمبودهایشان است.
در پایان این نوشته به یادآوری دو نکتۀ مهم می پردازیم:
نکتۀ نخست: در نبود سازماندهی مؤثر و سرکوب و عقب نشینی جنبش، خطر عملیات ماجراجویانه این خیزش را تهدید می کند. عملیات چریکی جدا از توده که جنبش توده ای را در فازی قرار می دهد که برای آن آمادگی و سازماندهی لازم را ندارد، باعث عقب نشینی و هزیمت بخش های مهمی از آن می شود. البته تاکتیک های تدافعی برای دفاع از جان مبارزان و یا تعرضی از نوع حمله به مراکز بسیج و سرکوبگری رژیم به شرط حمایت توده ای و در خدمت مبارزۀ توده ای از قاعدۀ عملیات چریکی جدا از توده خارج است.
نکتۀ دوم که لازم است در اینجا ذکر شود، به کاربردن نادرست اسم یا صفت «قیام» و یا «انقلاب» از سوی نیروهای اپوزیسیون و حتی برخی نیروهای چپ برای خیزش کنونی است. همان طور که در بالا هم گفتیم هنوز جامعه در وضعیت انقلابی قرار ندارد و با توجه به تناسب قوای کنونی، عدم حضور اکثریت قاطع کارگران و دهقانان در جنبش کنونی، سطح مبارزات، آگاهی از اهداف و سازماندهی و شیوه های مبارزه، تدارکات لازم و غیره، این جنبش را نمی توان قیام نامید و سیر آتی آن نیز در صورت حفظ کمبودهائی که برشمردیم آن را به قیام تبدیل نمی کند.
باید توجه داشت که حرف زدن یا شعاردادن یا تبلیغ و ترویج در مورد سرنگونی جمهوری اسلامی معادل قیام نیست، تظاهرات خیابانی و حتی درگیری با نیروهای انتظامی و سرکوبگر قیام نیست. قیام به معنی عمل سازمان یافته و فعال (یعنی عمل مثبت و ایجابی و پرواکتیوproactive در مفهوم کنُشی و نه واکنشی) با هدف به عمل درآوردن خواست سرنگونی و تحقق یک رشته خواست های ایجابی و البته خواست های سلبی نیروهای انقلابی است که به هیج وجه - دست کم به گمان ما و در حد اطلاعات ما - نه در حرکت مبارزان جنبش اخیر مشاهده می شود و نه حتی در برنامۀ جریان هائی که از زوایای مختلف از قیام حرف می زنند (چه مجاهدین چه بخشی از نیروهای چپ و چه سلطنت طلبان و چه توده های مردم واقعا فعال در جنبش). برخی از سازمان ها، گروه ها و جریان های سیاسی چپ و بسیاری دیگر بسادگی از کلمۀ قیام و انقلاب و غیره در مورد وضعیت کنونی حرف می زنند در حالی که وسیع ترین توده های رنج و کار که اکثریت بالای ٨۵ در صد جمعیت را تشکیل می دهند یعنی کارگران و دهقانان وارد جنبش سیاسی نشده اند. حتی ١٠ درصد کارگران و دهقانان وارد چنین جنبشی نشده اند. یکی از درس هائی که باید از جنبش اخیر گرفت ضرورت تدارک نظری و عملی و سازماندهی است. هرچند که می توان خیزش کنونی را خیزشی انقلابی نامید زیرا که خواست سرنگونی را در شعارها و تظاهراتش بارها و بروشنی مطرح کرده است، اما چنانکه گفته شد این بخودی خود به معنی عمل قیام نیست هر چند بیان آن ضرورت دارد.
قیام نیازمند تدارک و سازماندهی است - حتی قیام های قرون گذشته تدارک و سازماندهی داشتند: از انقلاب دهۀ ١٦۴٠ انگلستان گرفته تا انقلاب بورژوا- دموکراتیک ١٧٩۵-١٧٨٩ فرانسه، انقلاب های ۱٨۴٨-۱٨۵٠ در اروپا، کمون پاریس ۱٨٧١، انقلاب ۱۹٠۵ روسیه، انقلاب مشروطۀ ایران، انقلاب ۱۹٠٨ ترک های جوان، انقلاب ۱۹۱۱ چین (قیام بوکسرها)، انقلاب اکتبر ۱۹١٧ و انقلاب های بعدی تاکنون که همگی به شکلی قیام را در دل خود داشتند، برای این قیام سازماندهی کرده بودند. خواست مثبت و ایجابی مشخص سیاسی و اقتصادی- اجتماعی داشتند، تدارکات داشتند و غیره. به همین دلیل آموزگاران قیام (از دانتون گرفته تا انگلس و لنین و دیگران) همواره گفته اند با قیام نباید بازی کرد و ما می گوئیم حتی با مفهوم و کلمۀ قیام و مفهوم و کلمۀ انقلاب هم نباید بازی کرد. زیرا عدم درک درست مفاهیم قیام و انقلاب و بازی با این مفاهیم می تواند به بازی با خود قیام و انقلاب منجر شود. بی تردید حرکات خودبخودی و ابتکارات توده ای در قیام و بهتر است بگوئیم در انقلاب وجود دارند و از اهمیت بالائی برخوردارند اما قیام یک عمل خود بخودی نیست و اساسا برنامه ریزی می شود و به تدارک و نقشه نیاز دارد و الزاما دارای خواست های مثبت و ایجابی است و نه صرفا خواست های سلبی.
این مسأله وظایف ما را در قبال این خیزش دو چندان می کند. با طرح شعارها و خواسته هایی ایجابی و بردن آن میان توده ها و در درجۀ اول طبقۀ کارگر و شرح برنامه و طرح انقلابی برای جایگزینی جمهوری اسلامی، آنچنان که در طرح برنامۀ کارگران متحد انقلابی ایران آمده و سازماندهی و بازهم سازماندهی به تدارک انقلاب و قیام (یا یک رشته قیام ها) برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی برویم.
کارگران انقلابی متحد ایران - دی ١۴٠١
www.aazarakhsh.org
azarakhshi@gmail.com