افق روشن
www.ofros.com

بیانیه و پنج نوشته در بارۀ سرمایه داری و کار کودکان


کانون مدافعان حقوق کارگر                                                                                 سه شنبه ٢٨ خرداد ۱۳۹٢

بیانیه کانون مدافعان حقوق کارگر

به مناسبت روز جهانی لغو کار کودک

بیهوده نیست این ادعا كه رهایی طبقه كارگر از بند بهره كشی به مثابه رهایی بشریت است از قید هر نوع ستم. مبارزه با تبعیض و ستم سنت دیرینه‌ی طبقه كارگر است و جنبش‌های اجتماعی موجود شاهدی بر این مدعاست. جنبش كارگران زن كه تلاش برای رفع تبعیض و دفع بی‌حقوقی خود علیه نظام مرد سالار سرمایه داری بود همزمان فرزند دیگری را نیز به جنبش‌های اجتماعی معرفی كرد و جنبش لغو كار كودك زاده شد. اینك مثلث جنبش‌های اجتماعی كه ریشه در مبارزات كارگری دارد، می‌تواند راهنمای عمل تمام نیك‌اندیشان نوع بشر باشد. مبارزه‌ی طبقه كارگر بر ضد استثمار، مبارزه زنان علیه تبعیض جنسیتی و مبارزه‌ی عمومی برای رفع زشت‌ترین نوع ستم علیه بی‌دفاع‌ترین موجودات یعنی كودكان می‌تواند قطبنمای مبارزان راستین اجتماعی باشد برای برون‌رفت از همه‌ی گونه‌های ستم. كانون مدافعان حقوق كارگر با توجه به همین اصل از تمام نیروهای اجتماعی، آزادی‌خواهان، عدالت‌طلبان و عموم مردم نیك‌اندیش می‌خواهد كه علیه شرایطی كه منجر به بهره‌كشی از كار كودكان می‌شود اقدام نموده و اجازه ندهند این استثمار وحشیانه تا بدین حد چهره‌ی انسان امروز را كریه بنماید.
در شرایطی كه در بیشتر كشورهای جهان ممنوعیت كار كودكان زیر ١٨ سال قانونی شده، متاسفانه این اقدام جهانی هنوز نتوانسته تاثیری بر بی‌حقوقی كودكان كشور ما بگذارد و صاحبان سرمایه به صورت قانونی این مجوز را دارند كه از كودكان ما پس از پانزده سالگی بهره‌كشی كرده و از كار این گروه بی‌پناه سود ببرند. در عصری كه مدعیان حقوق بشر و دموكراسی به هر بهانه‌ای نظامیان خود را تجهیز كرده و به اقصی نقاط جهان گسیل می‌دارند و به‌رغم امضای بسیاری از كشورها در پای مقاوله‌نامه‌های بین‌المللی لغو كار كودك ، هنوز ۴٠٠ میلیون كودك در جهان از تحصیل بازمانده و مجبورند كه كودكی خود را به بهایی ارزان به فروش رسانند. در كشور ما نیز با توجه به آمار كودكان زیر ١٨ سال كه حدود ١٨ میلیون و كودكان محصل كه ١۴ میلیون ارزیابی می‌شوند، ۴ میلیون كودك بازمانده از تحصیل داریم كه به صورت رسمی یا غیر رسمی مورد بهره كشی قرار می‌گیرند.
شرایط كار و میزان دستمزدهای اندك ، بیكاری گسترده ی سرپرستان خانواده و نیز نظام آموزشی كودك ستیز در محیطی پر از خشونت و انواع تنبیه‌های بدنی ناشی از به کار گماردن افراد نالایق در آموزش و پرورش از عوامل اصلی این ستم ضدبشری به كودكان است. از این رو از مردم صاحب‌عاطفه و ستم‌ستیز می‌خواهیم اجازه ندهند درآمدهای جامعه صرف نظامی‌گری و امنیتی كردن زندگی اجتماعی شود. درآمد‌های ناشی از فروش منابع و معادن، مالیات و عوارض، صادرات غیرنفتی و ... كه ارقامی نجومی را شامل می‌شود باید صرف ایجاد اشتغال و رفاه عمومی و به‌ویژه صرف آموزش و بهداشت و سلامتی كودكان گردد و این همتی اجتماعی و متشكل را می‌طلبد. لغو كار كودكان را باید تبدیل به همتی عمومی كرد.

کانون مدافعان حقوق کارگر

١٢ ژوئن ٢٠١٣

********************

چرا كار كودك

علیرضاثقفی

اولین سوالی كه در مورد كار كودكان مطرح است، این است كه اساسا چرا كار كودك به‌رغم آن كه به لحاظ تمام قوانین بین‌المللی و قوانین داخلی كشورها بیش از 50 سال است كه به طور گسترده ممنوع شده است، اما شاهد آن هستیم از سال‌‌های 1990 به بعد، كار كودكان در حال افزایش است و آمار كودكان كار هر روز بیشتر می‌شود و طرفداران حقوق كودكان كه همواره با كار كودك مخالف بوده‌اند، هر روز بیشتر به ناتوانی خود در برابر لغو كار كودك اعتراف می‌كنند.
امروز دیگر برخی ای طرف‌داران حقوق كودكان از لغو كار كودك كمتر حرف می‌زنند، بلكه از آن صحبت می‌كنند كه كار كودك قانون‌مند شده و به رسمیت شناخته شود، برای آن حقوقی معادل كار بزرگان در نظر گرفته شود و از بیمه‌های اجتماعی برخوردار باشند و ...
هر چند قبل از ظهور سرمایه‌داری كار كودك به صورت خانه شاگردی یا همراه با خانواده وجود داشته است؛ اما آن نوع كار بیشتر جنبه آموزشی و ورود به زندگی را داشت و در حقیقت كودكان بخشی از دوران آموزش خود را به آن صورت می‌گذرانده‌اند.
از ابتدای ظهور سرمایه‌داری، كار كودك به صورت منظم و مزد‌بگیری در آمد و كودك در مقابل دستمزد مختصری خریداری شده و در اختیار صاحب سرمایه قرار می‌گرفت. با گسترش سرمایه‌داری و حرص سیری‌ناپذیر آن، كار كودك به عنوان منبع ارزان ایجاد ارزش اضافی، به شدید‌ترین وجه مورد استثمار قرار گرفت.
به همین خاطر و در زیر فشار افكار انسان‌دوستانه و اعتراضات كارگران، در انگلستان مهد سرمایه‌داری كار كودكان در سال 1868 (كودكان زیر 14 سال) ممنوع شد و محدودیت‌های زیادی برای آن در نظر گرفته شد. در سال‌های بعد به‌خصوص در نیمه‌ی قرن بیستم، تحت تاثیر گسترش افكار سوسیالیستی و بلوك شرق، كار كودكان زیر 17 یا 18 سال ممنوع اعلام شد، در بسیاری از كشورها قوانین سختی برای ممنوعیت كار كودك وضع كردند ... این قوانین، كم و بیش تا سال‌های قبل از دهه 90 تا حدودی رعایت می‌شد ...
با آن كه همگان می‌دانند وادار كردن كودكان به كار، یكی از خیانت‌بارترین و وحشیانه‌ترین نوع ستم است، اما چرا این امر هم‌چنان تداوم می‌یابد و مراكزی همانند بهزیستی یا شهرداری‌ها به فكر آن می‌افتند كه آنان را در لباس متحدالشكل، همانند كارگران شهرداری و رانندگان اتوبوس‌ها و غیره در آورند تا به كار آن‌ها به طور كامل رسمیت بخشند و دیگر زشتی و صورت جنایت‌كارانه‌ی آن را از میان ببرند ...
اولین مساله آن است كه كار كودك یكی از پردرآمدترین و بی‌دردسرترین كارهاست كه می‌توان از آن استفاده كرد. كار كودك به‌عنوان منبع لایزال و قابل جایگزینی به وسیله‌ی ساز و كار طبیعی جامعه انسانی، كالایی است قابل فروش كه همواره و با ارزان‌ترین قیمت، قابل خریداری شدن است. حال این خریداری یا از طریق خریداران حرفه‌ای نیروی كار است كه با آگاهی از این امر با تهیه ساده‌ترین ابزار تولید (توزیع) می‌توانند از این كار استفاده كنند و سود خوبی را برای خود فراهم كنند، یا از طریق نزدیكان كودك (پدر و مادر و سایر اعضاء خانواده) كه تنها با تامین یك یا دو وعده غذای ارزان و سرپناهی ساده بتوانند از كار كودك استفاده كنند. اكنون سرمایه‌داری با تمام وجود و به خوبی دریافته است كه مهم‌ترین منبع كسب درآمد و اساسی‌ترین عنصر برای انباشت سرمایه، نیروی كار ارزان است. هر چند كه نظام سرمایه‌داری در دوران اولیه‌ی خود به این باور رسیده بود و استفاده از كار كودكان در سراسر قرن 17 و 18 و 19 در اروپا كه مهد سرمایه‌داری بود، امری معمول و پذیرفته شده بود. استفاده از كار كودكان در قرن نوزده آن‌چنان در سراسر اروپا به صورت وحشیانه و آزمندانه صورت می‌گرفت كه یك گزارش نمایندگان پارلمان انگلستان اذعان می‌دارد كه این امر با شدیدترین وجه ادامه دارد و تداوم استفاده از كار كودكان می‌رود تا نسل آینده را با كمبود سرباز و نیروی لازم برای حفظ حاكمیت سرمایه‌داری مواجه كند. استثمار وحشیانه‌ی كار كودك در قرن 19 آن چنان شدید بود كه دره‌های زیبای یوركشایر منچستر، این مهد نساجی را استخوان كودكانی پر كرده بود كه در زیر فشار كار سرپرستان و شلاق‌های آنان برای كار، جان خود را از دست می‌دادند. همین امر سودپرستان نظام سرمایه‌داری را بر آن داشت كه با نگرانی به آینده‌‌ی حفظ حاكمیت خود بپردازند و كار كودك را از آن جهت محكوم كنند و آن را محدود نگه دارند تا نیروی لازم برای حفظ نظام سرمایه‌داری به صورت سرباز و پلیس در اختیار داشته باشد ... و تداوم و حفظ نظام استثمارگرانه را با استفاده از نیروی كار لازم برای بازتولید كل نظام سرمایه‌داری در اختیار داشته باشد. هرچند با مبارزات كارگران در سراسر قرن بیستم برای زندگی بهتر، كاركودك در بسیاری از كشورها لغو یا محدود شد، اما با افزایش بحران‌های سرمایه‌داری بار دیگر در انتهای قرن بیستم و ابتدای قرن بیست و یكم این بهره‌كشی دوباره زنده شده و عمده فشار آن بر كودكان كشور‌های تحت سلطه قرار دارد.

كودك كار محصول چیست؟
اولین سوالی كه وجود دارد آن است كه كودك كار محصول چیست و از كجا به وجود می‌آید؟ با پیشرفت تكنولوژی و گسترش علوم ضرورت آموزش به نسل جدید همواره گسترده‌تر شده است، در دوران سرمایه‌داری كه تخصص در رشته‌های مختلف صنعتی و اجتماعی به امری ضروری تبدیل شده است، نظام آموزشی باید برای جایگزین كردن نیروی كار جدید به جای نیروی كار قدیمی، به كودكان و متولدان جدید، مهارت‌های لازم را برای استفاده از نیروی كار آنان بیاموزد ... مساله‌ی آموزش و پرورش در دوره‌ی سرمایه‌داری از اهمیت زیادی برخوردار شده است كه در بخش بعدی بدان خواهیم پرداخت؛ اما در این جا به چند مساله باید اشاره كنیم.
1 -در دوره‌ی اخیر به‌خصوص پس از جهانی شدن نظام سرمایه‌داری (از قرارداد نفتا در سال 1992 به بعد) (1) و خصوصی شدن تمام خدمات عمومی از جمله آموزش و پرورش، هر روز امر تحصیل و فراهم كردن شرایط تحصیل برای نوباوگان و كودكان سخت‌تر می‌شود و با كاهش درآمد خانواده‌های كارگری – فراهم كردن شرایط تحصیل (از) قبیل مكان مناسب برای زندگی، وسایل آموزشی و تحصیلی، نظیر كتاب، دفتر، قلم و كاغذ و دیگر هزینه‌های تحمیلی مدارس كه به خاطر طرح‌های خصوصی‌سازی كلا به گردن دانش‌آموزان است (بارها دروغگویی مسوولان در این زمینه ثابت شده است كه بر طبق قانون كسی حق دریافت وجهی ندارد) و ثبت‌نام كودكان در مدارس در برگیرنده‌ی هزینه‌هایی است كه از عهده خانواده‌های كارگری خارج است. در نتیجه كودكی كه نتواند به مدرسه برود و هیچ مركزی برای گذران اوقات خود نداشته باشد، به صورت عادی زمینه‌ی جذبش برای بازار كار فراهم است.
2 - طبقاتی شدن تحصیل كه آن هم ناشی از همان خصوصی شدن است، سبب شده تا امكانت تحصیلی مخصوص عده‌ای باشد كه توان اقتصادی بالاتری دارند و معلم‌های آموزش دیده و كارآمد تنها نصیب مدارس خصوصی شود. محیط آموزشی مدارس خصوصی یا مدارسی كه در اختیار اقشار مرفه‌تر است به استانداردهای آموزشی نزدیك‌تر باشد و هر چه از مناطق رفاه دورتر می‌شویم، استانداردهای آموزشی پایین آمده و مسوولان آموزشی نیز از درجه مهارت آموزشی و شیوه‌های علمی آموزشی كمتری برخورداند تا آن حد كه در شهرستان‌ها و روستاهای دورافتاده، هنوز شیوه‌های چوب و فلك و خشونت‌های قرون وسطایی حاكم است. همچنین در مدارس مناطق جنوبی شهرهای بزرگ، شیوه‌های آموزشی همراه با تنبیهات بدنی در اكثر مدارس جریان دارد كه نمونه‌های آن، به‌رغم جلوگیری‌های شدید و غلیظ مسوولان آموزشی از رسانه‌ای شدن این گونه اخبار، به مطبوعات و مجلات و فیلم‌های اینترنتی و ... درز كرده است.
3 - این فضای خشن مدارس مناطق فقیرنشین همراه با فقر شدید خانواده‌ها در تامین وسایل اولیه آموزشی و نبودن هیچ چشم‌اندازی برای امكان ادامه تحصیلات، به‌خصوص تحصیلات عالی، زمینه‌ی ساده‌ی ترك تحصیل و یا حتی وارد نشدن به مدرسه را در بسیاری از خانواده‌های كارگری فراهم می‌كند، به گونه‌ای كه طبق آمار رسمی و مقایسه‌ای (14 میلیون دانش آموز از تعداد 18 میلیون كودك در سن تحصیل در حال تحصیلند) بیش از 4 میلیون كودك در سنین تحصیل، جدا از محیط‌های آموزشی هستند. این آمار مربوط به كشور ما است، در سایر كشورها به خصوص در آن مناطقی كه خصوصی‌سازی آموزش و پرورش كاملا انجام شده و در مناطقی از جهان كه دارای تكنولوژی عقب‌مانده‌تر هستند، آمار كودكان كار هر روزه رو به افزایش است. در آخرین آمارهای سازمان جهانی كار نزدیك به 300 میلیون كودك كار در سطح جهانی وجود دارد (كه البته آمار واقعی بسیار بیشتر از این است)
4 - نظام سرمایه‌داری، همانند تمام نظام‌های ماقبل خود، به طور ضروری باید نیروی كار را جهت تداوم تسلط خود بازتولید كند و همواره باید نیروی كار جدید و آماده‌ای را برای جایگزینی نیروی كار فرسوده و از رده خارج شده به صورت آماده در دسترس داشته باشد. این نیروی كار در رده‌های مختلف از كارگر ساده گرفته تا ماهر و متخصص، ضروری بازتولید نظام سرمایه‌داری است. آن بخش از نیروی كار ساده كه باید به كارهای ابتدایی بپردازد، همانند خدمات اولیه نظافت مشاغل كارگران شهرداری یا نظافت منازل تا آبدارچی و شغل‌های كمك‌رانندگی، دست‌فروشی، حمل و نقل و ... كلیه‌ی خدماتی كه نیاز به آموزش چندانی ندارد، همواره نیروی كار جدید خود را از میان همان ترك ِتحصیل‌كنندگان یا كودكان كار بازتولید می‌كند و رده‌های بعدی بازتولید نیروی كار را از میان تحصیل‌كردگان سطح پایین و سپس تكنسین‌ها و رده‌های بعدی آموزشی انتخاب می‌كند و جایگزین ِمدیران و سرپرستان و ... را از درون متخصصان تحصیلات عالیه با رده‌های مختلف و تخصص‌های بالاتر انجام می‌دهند. خیل عظیم نیروی ذخیره كار نیز كه برای پایین نگه داشتن دستمزد و ارتش ذخیره كار ضروری است، در هر رده بازتولید می‌شوند تا سرمایه‌داران و صاحبان ابزار تولید، همواره بتوانند از درون این نیروی ذخیره كار، برای خود نیرویی سربه‌راه و مطیع را انتخاب كنند. كودك كار كه از همان ابتدا مجبور است حاكمیت بی‌چون وچرا و ازلی مانند ِسرمایه را بپذیرد، بهترین نیروی سر به راه برای انجام سخت‌ترین كارهایی است كه به او سپرده می‌شود.
5 - اما كودك كار تنها به وسیله‌ی صاحبان سرمایه به طور مستقیم تحت استثمار و ستم قرار نمی‌گیرد - بلكه نظام سرمایه‌داری با فشار فزاینده بر نیروی كار بالغ و تامین نكردن ضروری‌ترین وسایل معاش كارگران شاغل – آنان را وادار می‌كند تا از نیروی كار فرزندان خود، جهت تامین ضروریات ادامه‌ی حیات استفاده كنند. بسیاری از كودكان كار توسط والدین و سرپرستان خود به كار گمارده می‌شوند كه در حقیقت به صورت غیرمستقیم تحت استثمار سرمایه‌داری قرار دارند. نیروی كار ارزان كه مجبور است با پایین‌ترین نرخ ممكن خود را در معرض فروش قرار دهد تا ابتدایی‌ترین امكانات زندگی را فراهم كند، از آن‌جا كه قیمت آن در جامعه در حدی نیست كه بتواند زندگی خود را ادامه دهد، به ناچار از نیروی كار فرزندان خود برای تداوم و تامین این زندگی حداقلی استفاده می‌كند، كودكانی كه همراه والدین خود به شغل‌هایی همانند قالی‌بافی، واكس‌زنی، دست‌فروشی، جمع‌آوری زباله و كوره پزخانه‌ها و ... می‌روند نقش تكمیلی برای تامین معاش خود و خانواده را دارند. آن‌ها به صورت منظم و سیستماتیك مورد استثمار قرار می‌گیرند و در انتها نیروی كار والدین خود را بازتولید می‌كنند و جایگزینی مناسبی برای تداوم همان كار هستند.
6 - آیا نظام موجود می‌تواند مساله كودكان كار را حل كند؟
در آمارهای سازمان‌های جهانی گاه مطالب جالب و دیدنی، قابل مشاهده است. به‌عنوان مثال آمارهای مربوط به كمك به كودكان كار یا ایجاد نهادهای غیردولتی برای كمك به این كودكان و ایجاد شبه مدارس و یا مراكز نگهداری و ... این نوع كمك‌ها كه گاه با آب و تاب و با تبلیغات زیادی همراه است اگر به طور دقیق مورد مطالعه قرار گیرد، هیچ‌گاه نتوانسته است بیش از چند درصد از كودكان كار را در برگیرد. كمك‌های خیریه‌ای كه این كودكان دریافت می‌كنند، آن قدر ناچیز است كه در برابر خیل عظیم كودكان كار و محرومیتی كه آن‌ها تحمل می‌كنند، اصلا به حساب نمی آید. در كشور خودمان با آمار 5/2 تا 3 میلیون نفر كودك كار (2) بر طبق آمار‌ها، تنها هشت مركز حمایت از كودكان با ظرفیت پشتیبانی از یازده هزار كودك به طور مستقل فعالیت دارند. در سراسر جهان نیز این آمار همانند و مشابه همان است. در هند با داشتن بیش از پنجاه میلیون كودك کار، كمك‌های سازمان‌های بین‌المللی و نهادهای خیریه‌ای كمتر از یك میلیون كودك را دربر می‌گیرد. (هر چند این آمار كودكان 14 تا 18 سال را در بر نمی‌گیرد، زیرا كه در قوانین بسیاری از كشورها كار كودكان بیش از 14 سال مجاز شمرده شده است) ... (3) بر طبق گزارش سازمان جهانی كار در افریقای سیاه از هر 4 كودك یك نفر آن‌ها كار می‌كنند و آمار كودكان كار در این منطقه افزایش یافته است. طبق این آمار 120 میلیون نفر از كودكان كه وارد بازار كار شده‌اند، مشغول به كار تمام وقت هستند. 61 درصد این كودكان در آسیا، 32 درصد در افریقا و 7 درصد در امریكای لاتین زندگی می‌كنند. قاچاق انسان از راه‌های عمده وارد كردن این كودكان به بازار است، استفاده نظامی از كار كودكان، كارگری برده‌وار، روسپی‌گری و فروش اعضای بدن كودكان از دیگر سرنوشت‌های كودكان قاچاق است. (Whittp: // VIkipeDia)
البته این در حالی است كه سن كودك كار به لحاظ برخی اختلافات در نهادهای بین‌المللی متفاوت است. برخی آن را 15 سالگی را مبنا قرار می‌دهند مانند ایران طبق ماده 79 قانون كار ایران، كار كودكان زیر 15 سال ممنوع است؛ در نتیجه كودكان بین 15 تا 18 سال جزء كودك كار به حساب نمی آیند؛ اما اگر كودك را زیر 18 سال بدانیم كه در بسیاری از كشورها نیز چنین است، بر طبق آمار رسمی در سال 2002، 350 میلیون كودك كار در جهان وجود داشته است. (10 دی ماه 1391، بی بی سی) و بی‌شك از آن سال تا كنون افزایش بسیاری نیز یافته است.
در حالی كه كودكان كار هم چنان در سطح خیابان‌ها در حال گسترش‌اند، عده‌ای در سمینارها و در مجامع بین‌المللی مشغول پخش جوایزی نظیر خرس طلایی و مدال نقره‌ای و جوایز كلان برای نهادهای خودساخته و افرادی به نام كمك به كودكان كار هستند، جوایزی كه به اصطلاح خدمتكاران و دارندگان دفتر و دستك‌های آن‌چنانی به نام كودكان كار می‌گیرند، هیچ تاثیری در تغییر زندگی خود كودكان كار ندارد، آن‌ها كودكان كار را وسیله‌ای برای برگزاری سمینارها، مسافرت با هواپیما در فرست كلاس‌ها و شركت در مجامع بین‌المللی و بریز و بپاش به نام كودكان كار كرده‌اند و جوایز كلان را به نام آنان میان خود تقسیم می‌كنند، بدون آن‌كه هیچ سودی به كودكان كار برسد. این مساله هم مانند بسیاری از مسایل دیگر وسیله اعاشه و گذران زندگی عده‌ای عقب‌افتاده از زرق و برق‌های سرمایه‌داری شده است تا بدین وسیله عقب‌افتادگی خود را جبران كنند و البته وجدان نداشته‌ی خود را هم ارضا كنند كه برای كودكان، كار انجام می‌دهند ... كل نهادهای كمك به كودكان و تعداد كودكی كه تحت پوشش دارند آن‌قدر نا چیز است كه تنها به درد تبلیغات رسانه‌ای همان حافظان نظم موجود و شب‌نشینی‌ها با یاد كودكان می‌خورد.
اما مهم‌ترین مساله در مورد كودك كار، پذیرش نظام سرمایه‌داری به عنوان نظامی ابدی و لایتغیر از جانب این كودكان، هم چون نظامی آسمانی است. نظام سرمایه‌داری با بهره‌كشی بی‌امان از كودك، به او چنین تلقین می‌كند كه تو محكوم به كاركردن برای دیگران به دنیا آمده‌ای. توتنها می‌توانی استثمار شوی و غیر از این راهی برای تو نیست. تو باید به نظم و نظام حاكم بر جامعه و روابط غیرانسانی تن بدهی و تو وجودی هستی برای رفاه دیگران.
نظام سرمایه‌داری و مزدوران فرهنگی سینه‌چاك آن هرچند می‌توانند برای استثمار نیروی كار و تبعیض‌های مختلف، بهانه‌های رنگارنگ بتراشند و آن را مشت بسته‌ی بازار قلمداد كنند و قانون هفت كفن پوسانده‌ی عرضه و تقاضا را به ترفند و برای گمراهی اقشار عقب‌مانده مطرح كنند؛ اما در مورد كار كودكان این عریان‌ترین جنایت، نمی‌تواند پرده‌پوشی كند و به همین جهت نهادهای رنگارنگ و متنوعی برای دفاع از حقوق كودك به راه می‌اندازند، مقاوله‌نامه‌های حقوق كودك امضاء می‌كنند و بودجه‌های كلان برای كمك به كودكان تصویب می‌كنند، صندوق حمایت از كودكان به راه می‌اندازند و هنرپیشه‌های رنگارنگشان را در كنار كودكان گرسنه افریقا وادار به عكس گرفتن می‌كنند تا این همه جنایت در حق كودكان را بپوشانند. همان نظامی كه خود به وجود آورنده و گسترش‌دهنده‌ی كودك كار و خیابان است، هنگامی كه به مشاهده این پدیده می‌نشیند به گریه و زاری می‌پردازد، اشك تمساح می‌ریزد و گویا دیگران یا پدر ومادر این كودكان مقصرند كه آن‌ها را به صورت كودك كار به دنیا آورده‌اند‌. در حالی كه دلایل و مدارك بدون هیچ ابهامی نشان می‌دهد كه این پدیده مربوط به نظامی استثمارگرانه و سود‌طلبی و منفعت‌پرستی سرمایه‌داری است، اما نظام سرمایه‌داری با ترفند‌های مختلف می‌خواهد از زیر بار آن شانه خالی كند و آن را به كمك‌های داوطلبانه مردمی واگذار می‌كند. کمک‌های داوطلبانه‌ی مذهبی یا صدقه‌های سلامتی سرمایه‌داران كه البته این كمك‌ها هم نه به دست كودكان كار یا نهادهای مستقل دفاع از حقوق كارگران می‌رسد. بلكه بیشتر به دست نهادهای وابسته به محافل قدرت و متولیان خودخوانده همان نظام سرمایه‌داری می‌رسد و دلالان و واسطه‌های به اصطلاح نهادهای غیردولتی کمک‌هایی دریافت می‌كنند كه اغلب به نام كودكان اما سر از حساب‌های شخصی این دلالان و واسطه‌ها در می‌آورد و به ندرت و در حد بسیار كوچك به‌دست كسانی می‌رسد كه به طور واقعی دغدغه كودكان را دارند.
(1) قرار داد نفتا در سال 1992 بین ایالات متحده و كانادا و مكزیك بسته شد در این قرار داد كه به عنوان آغاز جهانی‌سازی سرمایه در دوران متاخر مطرح است، كلیه‌ی موانع صدور سرمایه به كشور‌های دیگر لغو شده، خصوصی‌سازی منابع انرژی و تمام اقتصاد به رسمیت شناخته شده و موانع گمركات برداشته شده و هر گونه مانع محیط زیستی در برابر سرمایه‌گذاری شركت‌های بزرگ جرم محسوب می‌شود و حقوق كارگران در این شركت‌ها تابع هیچ ضابطه‌ای نخواهد بود، مگر قرارداد فی مابین استخدام كننده و استخدام شونده. مفاد همین قرارداد نفتا بعدا به صورت برنامه‌های صندوق بین‌المللی پول و بانك جهانی و سازمان تجارت جهانی آمد.

********************

برزیل تجربه‌ای موفق در کاهش کار کودکان

شهناز نیکوروان

استثمار کودکان یکی از مشکلات اصلی نظام سرمایه‌داری است که برای دستیابی به سود بیشتر از طریق استخدام کارگر ارزان در سراسر جهان به کار گرفته می‌شود. گرچه تاریخ کار کودک حتی به دوران قبل از سرمایه‌داری برمی‌گردد اما به شکل نو و مدرنش در قرن 21 کاملا عریان و قابل‌لمس است. و به‌رغم تشکیل سازمان‌ها و نهادهای عریض و طویل توسط جوامع بین‌المللی و دولت‌ها و با تصویب قوانین و معاهده‌ها و کنوانسیون‌های متعدد در حمایت از مبارزه با کار کودکان ِزیر سن قانوني، باز هم یکی از مشکلات عمده‌ی کشورها، سوء‌استفاده از نیروی کار این کودکان به عنوان یک معضل بزرگ اجتماعی است.
در سال 1959 اعلامیه حقوق کودک به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد رسید و کنوانسیون حقوق کودک را نیز بر اساس آن تبیین نمودند. این کنوانسیون حداقل سن اشتغال کودکان را در سال1973 تعیین نمود. کنوانسیون نهایی حقوق کودک توسط کشور لهستان (پیش نویس آن توسط پروفسور آدام لوباتکا از کشور لهستان به مناسبت روز جهانی حقوق کودک تهیه شده بود) در سال 1989پیشنهاد و با توافق اکثریت کشورهای عضو تصویب شد. این کنوانسیون شامل یک مقدمه و 54 ماده می‌باشد. 41 ماده آن مربوط به حقوق کودک است و 13 ماده‌ی دیگر آن به نحوه‌ی اجرای آن در هر کشور می‌پردازد. تا کنون، 191 کشور از 193 کشور جهان به آن ملحق شده اند. فقط کشورهای آمریکا و سومالی (كه بيانگر حفظ سود ِكار كودكان در يكي از پيشرفته‌ترين وعقب‌مانده ترين کشورهاست) تا به حال به این کنوانسیون ملحق نشده‌اند. در همین سال این کنوانسیون در سازمان ملل متحد تایید شد.
در سال 1992 برنامه‌های بین‌المللی برای از بین بردن کار کودکان (IPEC کانادا) به عنوان بخشی از سازمان بینالمللی کار تاسیس شد و کنوانسیون‌های 138 و 182 و184 سازمان بینالمللی کار تصویب شد. گرچه اکثر کشورها به این کنوانسیون پیوسته و مقاوله‌نامه‌های مربوط به حقوق و کار کودک را امضا کرده‌اند، اما دولت‌ها در عمل خود را ملزم و پای‌بند به اجرای این مقاوله‌نامه‌ها نمی‌دانند و در بعضی کشورها نیز اجرای آن با قانون اساسی کشورها تناقض دارد.
در ماده 32 کنوانسیون، در باره کار کودک و سن و شرایط کار کودکان بحث شده است. در این ماده از دولت‌ها درخواست شده از استثمار اقتصادی کودک و هر گونه کاری که برایش مضر باشد یا موجب توقف در تحصیل او شود یا برای بهداشت جسمی، روانی، اخلاقی و اجتماعی کودک ضرر داشته باشد، باید جلوگیری نمایند و برای دستیابی به این هدف، مقررات مربوط به حداقل سن و حداکثر ساعات کار و سایر ضمانتهای اجرایی آن را تصویب و به اجرا درآورند. با توجه به اخبار و آمار منتشر شده از وضعیت بسیار خطرناک کار کودکان در تعداد زیادی از این کشورهای عضو این کنواسیون، نشان می‌دهد که این کشورها هیچ گونه تعهد و پای بندی برای اجرای این کنوانسیون‌ها‌ نداشته و تعداد بسیار اندکی نیز گام‌های ابتدایی و جدی برای دستیابی به این منظور برداشته‌اند. از جمله کشور نپال که در اکتبر 1990، کنوانسیون مذکور را تصویب کرد و قوانین خود را در مورد سن کار کودکان، تغییر داد و برای هر 75 منطقه کشور، یک مسؤول رفاه کودک مشخص نمود. کشور پرتغال نیز در اکتبر 1990، کنوانسیون مذکور را تصویب و در سن کار کودکان، تجدید نظر نمود. در ارتباط با مشکلات کودکان (فحشا، سربازگیری، کار، کودک آزاری و...). واحدهایی برای جمع آوری آمار و اطلاعات، در این کشور ایجاد شده است.
در برزیل هم تقریبا نیمی از پنج هزار شهرداری کشور، دارای شورای حقوق کودک است و هزار شورای ویژه‌ی قیمومیت تاسیس شده که هدف آنها حمایت از کودکان در معرض آسیب و خطر است. همچنین، نهضت ملی حمایت از کودکان خیابانی در این کشور تشکیل شده است . بر اساس آمار سازمان جهانی کار(ILO) در سال 2004، سالانه 250 میلیون کودک 5 تا 14 ساله در جهان محروم از کودکی می‌شوند و بر طبق این آمار، 120 میلیون از این کودکان به کار تمام وقت مشغول می‌باشند. بالاترین آمار به آسیا(61%) تعلق دارد. پس از آن افریقا (32%)، امریکای لاتین و کاراِئیب(%7) قرار دارند.(5) همچنین در گزارش ILO آمده در سال 2008 حدود 153 میلیون کودک 5 تا 14 سال در سراسر جهان مشغول به کار بودند که نسبت به سال 2004 برآورد این سازمان افزایش چشم‌گیری را نشان می‌دهد.
بر اساس این گزارش حدود 60 درصد این کودکان در فعالیت‌های کشاورزی مانند کشاورزی، لبنیات، شیلات و جنگلداری مشغولند و25 درصد در فعالیت‌های خدماتی مانند خرده‌فروشی و رستوران، بار، جابه‌حایی کالا، گردآوری و ذخیره‌سازی و بازیافت زباله، واکس زدن کفش، به عنوان کارگر خانه و سایر خدمات مشغولند و 15 درصد باقی‌مانده به مونتاژ و تولید در اقتصاد غیررسمی مشغولند.(2)
61 درصد از این کودکان در آسیا،32 درصد در افریقا و7 درصد از آنان در امریکای لاتین زندگی می‌کنند. این کودکان عمدتا از راه قاچاق انسان وارد بازار کار می‌شوند و کارگری برده‌وار، روسپی‌گری، فروش اعضای بدن کودکان، سرنوشتی است که در انتظار این کودکان است. (2) این کودکان به جای کودکی، مورد استثمار وستم قرار می‌گیرند و از کودکی و امکانات رفاهی و تحصیلی و حتی غذای گرم محرومند.
کشور برزیل بعد از گواتمالا و اکوادور بالاترین میزان کار کودکان در امریکای لاتین را دارد. (7 تا 10 میلیون کودک کار تا سال1992) بیشترین جمعیت کودکان کار برزیل در روستاها زندگی می‌کنند و بیش از 60 درصد کل کودکانِ کارِ برزیل 10تا 14 ساله هستند.37 درصد این کودکان در این رده سنی، در مقایسه با 8 درصد کودکان در رده سنی مشابه در مناطق شهری هستند.1
سازمان جهانی کار در گزارش جهانی چهارساله‌ی خود در مورد کار کودک، اعلام کرد: "تعداد کودکان کارگر درجهان از 222 میلیون به 215 میلیون نفر، در طول دوره 2004 تا 2008 معادل 3 درصد کاهش یافته است."(6)
با نگاهی به سایر گزارشات سازمانی جهانی کار در ارتباط با کاهش میزان شغل و البته بحران نظام سرمایه‌داری و تعطیلی کارخانه‌ها در سراسر جهان و افزایش فقر در سراسر دنیا و از طرفی استناد این سازمان به گزارشات دولت‌ها و نه گزارش‌های واقعی می‌توان دریافت که این آمارها پایین است و آمار واقعی چند برابر آمار مندرج در گزارش‌های ILO است. بنابرین باید گفت این آمار مشتی از خروار است.
سازمان بین‌المللی کار در فوریه 2013 تخمین می‌زند در جهان 50 تا 100 میلیون نفر از کارگران خانگی هستند (در خانه به کار مشغولند) و برآورد شده کودکان نزدیک به 30 درصد آنان را تشکیل می‌دهند. آنها اغلب 12 ساعت یا بیشتر در روز و هفت روز هفته کار می‌کنند.
(پخت‌و‌پز، نظافت، شستن لباس‌ها، و مراقبت از کودکان کارفرمااز جمله وظایف آنان است). آنها برای انجام همه این کارها اغلب پول اندکی دریافت می‌کنند و کار غیرمعمول و قاچاق نیز اجباری است. از طرفی در خانه‌های شخصی کارفرمایان در انزوا بسر می‌برند در معرض خطرهای خاص از جمله استثمار، خشونت و سوء استفاده جنسی می‌باشند قرار دارند. شواهد نشان می‌دهد که آنها حتی کمتر از دیگر کودکان ِ کار امکان رفتن مدرسه رفتن دارند.(4)
بر اساس گزارشILO کشور برزیل موفقیت‌های قابل توجهی در کاهش تعداد کودکان کار به دست آورده است. تعداد کودکان کار از 18 درصد در سال 1992 به 7 درصد در سال 2009 کاهش پیدا کرده است. این کاهش با افزایش تعداد کودکانی که به مدرسه رفتند رابطه معکوس داشته است. حضور در مدرسه از 85 درصد به 97 درصد افزایش یافته است. (3) عوامل این موفقیت چه بوده است؟ آیا در درجه اول سیاست هدایت شده‌ی دولت، تاثیرگذارترین سیاست بوده و یا معادل آن، پیشرفت مزبور بیشتر محصول روند تغییرات جمعیتی در برزیل بوده یا ناشی از اقتصاد کلان و بازار کار؟
لذا بررسی برنامه‌های کشور برزیل به عنوان برنامه‌اي نسبتا امیدوارکننده و بخشی از تلاش‌هایی ضروری است که براي رسیدگی به نیازهای کودکان بسیار آسیب‌پذیر و درگیر در فعالیت‌هایی مانند تجارت مواد مخدر، فحشا، دست‌فروشی در خیابان و کار و فعالیت‌های سخت و خطرناک درگير هستند.
بر اساس گزارش ILO بخش اصلی کودکان کار (دختر و پسر) برزیل در بخش کشاورزی در روستاها کار می‌کنند و نیز همواره به عنوان یکی از خطرناک‌ترین صنایع در رتبه‌بندی از نظر مرگ و مير به حساب می‌آید. خطراتی مانند ماشین‌الات کشاورزی مزرعه، (کارهای سخت مانند حمل و جابه‌جایی بارهای سنگین و کار در شرایط سخت وغیره) شیمیایی مانند آفت‌کش‌ها و عوارض نامساعد آب وهوایی، همچنین کار در مزارع صدمات زیادی ناشی از کار در سیزال (jute) یا مزارع نیشکر و استفاده از چاقوهای بزرگ و قمه برای درو کردن و جابه‌جایی و حمل بارهای سنگین محصولات کشاورزی به این کودکان وارد می‌شود. علاوه بر این بسیاری از این مزارع امکانات بهداشتی ضعیفی دارند. از جمله آب بهداشتی برای نوشیدن و شستشو وجود ندارد که این امر امکان انتقال بیماری و اثرات آفت‌کش‌ها و گرما را تشدید می‌کند.
استراتژی مقابله با کار کودک در برزیل، ابتدا با تغییر در قوانین شروع شد. دولت خود را پاسخگو و مجری اصلی می‌داند. در ماده 227 قانون اساسی برزیل اولویت مطلق فقط به کودکان داده شده است. در این ماده آمده: «وظیفه دولت و جامعه است که نسبت به اولویت مطلق کودکان و نوجوانان نسبت به داشتن حقِ زندگی، سلامت، غذا، آموزش، اوقات فراغت، فرهنگ، کرامت، احترام، روابط خانوادگی و اجتماعی اطمینان حاصل نمایند و به هیچ وجه نباید در مورد تبعیض، استثمار، خشونت، و ظلم و ستم نسبت به کودکان سهل‌انگاری شود.»(1)
استراتژی ملی آموزش و پرورش(1)
دولت فدرال بالاترین اولویت خود برای بهبود دسترسی و کیفیت در آموزش و پرورش قرار داده است. تعدادی از این اصلاحات از جمله: (الف) اصلاح قانون اساسی برای تضمین سطح حداقل هزینه در آموزش و پرورش ابتدایی در تمام نقاط کشور، (ب) پشتیبانی از قانونی که تعریف دوباره‌ای از مجموعه‌ی استانداردهای نقش‌ها و مسوولیت هر یک از سطوح دولت ارائه می دهد، (ج) اجرای برنامه انتقال وجوه به مدارس به طور مستقیم، تلاش برای افزایش استقلال مدرسه و اثربخشی آن؛ (د) توسعه اطلاعات و یک برنامه ارتباطی در مورد کیفیت و عملکرد آموزش پرورش از طریق یک سیستم ارزیابی ملی و سرشماری سالانه (ه) توسعه و انتشار پارامترهای جدید، برنامه ملی است. این اصلاحاتِ طراحی شده، برای غیرمتمرکز کردن کمک‌های مالی نظام آموزش و پرورش، کاهش نابرابری‌های منطقه‌ای و محلی و افزایش هماهنگی میان سیستم‌های مختلف صورت گرفته است.
افزایش منابع مالی برای آموزش و پرورش(1)
در قانون اساسی جدید برزیل که در سال 1988 تصویب شده، آمده است که همه‌ی ایالت‌ها‌، شهرداری‌ها‌ و دولت فدرال مجبورند سهم ثابتی از درآمدهای مالیاتی خود را در سیستم آموزش عمومی صرف نمایند. این سهم برابر 25درصد برای دولت و شهرداری‌ها‌ و 18 درصد برای دولت فدرال است. تعریف نقش‌ها‌ و مسئولیت‌ها‌(1)
در سیستم آموزش ِقدیم ِبرزیل مشکلات متعددی وجود داشت از جمله تداخل و غیرمتمرکز بودن آموزش، مسوولیت‌های مبهم در میان سطوح دولت، هزینه‌ها‌ی بزرگ و تفاوت کیفیت در سراسر مناطق و ارائه‌دهندگان. اما تصویب قانون ملی آموزش و پرورش (LDB) در سال 1996، نقش‌ها‌ و مسوولیت دولت‌ها‌ی ایالتی و شهرداری‌ها‌ را با توجه به ارائه آموزش روشن کرده است. این قانون همچنین رعایت حداقل استانداردهای کیفیت (از جمله برنامه‌ی آموزشی و سطح علمی معلمان) و عدم تمرکز بیشتر در ارائه خدمات را اجرا نموده است.
- کاهش نابرابری در امور مالی آموزش و پرورش(1)
- نگرانی در مورد توزیع مجدد ثروت در قانون اساسی برزیل (1) که در آن تاکید زیادی بر کاهش فقر و ایجاد یک جامعه عادلانه‌تر و منصفانه شده است. همچنین دولت متعهد به ارائه‌ی خدمات بهداشتی و آموزش و پرورش، در میان مردم است.
- در قانون اساسی بندهایی آمده است که کمک‌ها‌ی اجتماعی را به عنوان "حقوق" تضمین شده برای نیازمندان در نظر گرفته است. در این چارچوب، برنامه‌ها‌ی انتقال مشروط پول نقد (CCT) به عنوان یک ابزار سیاست اجتماعی می‌باشد که استفاده از این حقوق به بهبود کیفیت آموزش، بهداشت و کمک‌ها‌ی اجتماعی کمک می‌کند.
برنامه‌ها‌ی CCT (کمک به کاهش فقر در کوتاه مدت از طریق نقل و انتقال پول نقد) به خانواده‌ها انگیزه‌ها‌یی را برای سرمایه گذاری در سرمایه انسانی فرزندان خود و در نتیجه کاهش فقر در دراز مدت می‌دهد.
انتقال پول نقد برای مصرف مواد غذایی به مردم بسیار فقیر، اجرایی شد.(1)
دولت برزیل در سال 2002 تلاش برای از بین بردن شکل‌ها‌ی مختلف خطرناک کار کودکان از طریق ایجاد "برنامه‌ها‌ی فدرال برای ریشه‌کن کردن کار کودکان (PETI) "و سایر برنامه‌ها ‌در سطح دولت و شهرداری اقداماتی انجام داده، اگرچه هدف اصلی آنها، از بین بردن بدترین اشکال کار کودک است، اما این برنامه به طور هم‌زمان با هدف افزایش تحصیل و کاهش فقر کودکان کار اجرا می‌شود.
بر اساس این استراتژی دولت اعلام کرد که کار کودکان بر اساس آمار و شواهد مستند، ناشی از فقر خانواده‌ها‌ می‌باشد و این کودکان مجبور به کارکردن هستند، چون خانواده‌ها‌ی فقیری دارند، پس باید از طریق پرداخت پول به این خانواده‌ها‌ آنان را تشویق به فرستادن کودکان‌شان به مدرسه کنیم و در صورت ثبت‌نام و شرکت این کودکان در مدرسه و شرکت در فعالیت‌ها‌ی بعد از مدرسه و موافقت خانواده‌ها‌ برای کار نکردن کودکان، 25 دلار در ماه به مادران کودکان 7تا 14 ساله‌ای پرداخت شود که خانواده فقیر دارند. فعالیت بعد از مدرسه بیمه (jornada ampliada –ensure) نامیده می‌شود به کودکانی تعلق می‌گیرد که به مدرسه می‌روند و کار نمی‌کنند. البته این شیوه، نیاز به منابع مالی زیادی دارد که بخش اصلی آن توسط دولت، شهرداری‌ها‌ و بانک جهانی تامین می‌شود و اتحادیه‌ها‌ی کارگری، NGOها و سایر نهادهای مردمی و عمومی نیز در تامین منابع مالی سهیم هستند.
البته موفقیت در این هدف، حاصل کار جمعی است و اتحادیه‌ها‌ و NGOها نیز در این امر فعال هستند، اما آن چه مسلم است دولت فراخوانی برای از بین بردن این معضل بزرگِ جوامع به اصطلاح در حال توسعه داده که حاصل جامعه سرمایه‌داری است و تیم‌ها‌ی متعددی جهت جمع‌آوری اطلاعات و آمار تشکیل و برنامه‌ها‌ی آموزشی متعددی را نیز برگزار می‌کند. باور به حقوق برابر کودکان و این مساله که ریشه‌ی اصلی مشکل کودکان کار، فقر می‌باشد، راه‌کارهای مبارزه با آن را نیز به درستی پیش پا می‌گذارد و نقش رسانه‌ها‌ی عمومی مثل رادیو وتلویزیون در آموزش مردم برای حل این مشکل نیز بسیار موثر است.
یکی از این NGOها Everybody s Circus(Circo do Todo Mondo) می‌باشد که معتقد است، آگاهی از کار کودکان از طریق تحقیق، بحث و مبارزات موسسات بخش عمومی و خصوصی و اشخاص دیگر، ارتباطات رسانه‌ای و مدرسه ایجاد می‌شود و مدعی است که خود نیز با استفاده از یک رویکرد بین بخشی برای بوجود آوردن یکپارچگی عمل بین جامعه‌ی مدنی، دولت، بخش خصوصی و نهادهای بین‌المللی عمل کرده است.
در حال حاضر کشور تایلند با توجه به آمار بالای کودکان کار با استفاده از این شیوه به اقدامات عملی پرداخته است، گرچه ریشه‌ی این مشکل ناشی از سیستم نظام سرمایه‌داری است اما توجه به ویژگی‌ها‌ی منطقه‌ای در برخورد و ریشه‌کنی کار کودکان باید مورد توجه قرار گیرد.

منابع:

1-http://ddp-ext.worldbank.org/EdStats/BRAimp01.pdf(december2001)
2-http://www.ilo.org/ipec/Partners/NGOs/lang--en/index.htm
3-http://www.ucw-project.org/attachment/Brazil_20june1120110622_103357.pdf
4-http://www.hrw.org/sites/default/files/related_material/2013_Global_NGO_Letter_to_Ministers_of_Labor.pdf
5-http://en.wikipedia.org/wiki/Child_labour -6http://www.ilo.org/global/resources/WCMS_126752/lang--en/index.htm

********************

سرمایه‌داری و تناقض کار کودک

فریبرز رییس‌دانا

نظام سرمایه‌داری تناقض‌های عجیب و حل ناشدنی‌ای دارد. شماری از آنها جهان شمول‌اند و شماری به کشورهای مختلف در رده‌های مختلف توسعه، گروه‌های فرهنگی و مناطق اجتماعی تعلق دارند. یکی از این تناقض‌ها حضور زنان در بازار کار است. سرمایه‌داری بی‌تردید نسبت به نظام‌های پیشین در خود امکانات بیشتری برای آزادی و فعالیت زنان دارد زیرا به نیروی کار مزدوری وابستگی اساسی دارد و ضمنا در فضای آزادی‌های سیاسی و اجتماعی‌ای که با آن عجین است، واکنش دیالکتیکی مبارزه ی زنان برای رهایی واقعی شکل می‌گیرد. این تناقض به این صورت بروز می‌کند که وقتی زنان به زبان اقتصاد بوروژایی، که در این جا زبانی ناگزیر است، به "بازار کار"وارد می‌شوند با افزودن بر عرضه‌ی نیروی کار موجب کاهش دستمزد پولی می‌شوند. اگر وارد این بازار نشوند با روال دگرگونی تاریخی جامعه ناسازگاری کرده‌اند.
این به جای خود اما فشار هزینه‌های زندگی و ضرورت یافتن شماری از کالاها و خدمات مصرف و نیازهای رفاهی و خدماتی آموزشی و بهداشتی که اقتصاد سرمایه‌داری با کالایی کردن همه چیز آن را از مردم دریغ می‌دارد، موجب می‌شود که زنان راهی بازار کار شوند و با شرایط نامناسب‌تر مربوط به دستمزد ساعات کار محیط کار و شرایط اجتماعی فرهنگی آن ناگزیر کنار بیایند. به این ترتیب آنها از حیث فردی منافع خود را در می‌یابند اما از حیث جمعی آن را تخریب می‌کنند. چه بسا بر اثر کار زنان هزینه‌های ناخواسته‌ی تحمیل شده به خانواده مانند هزینه‌های نگهداری کودک، درمان بیماری‌ها، هزینه‌های کمک خانه‌دار برای شست‌وشو و خدمات خانه، هزینه‌های ناشی از بی‌توجهی به امور منزل بخش قابل‌توجهی از دریافت زنان را به خود اختصاص می‌دهد. راه‌حل این تناقض سهیم شدن به ستم ناشی از تناقض سرمایه‌داری یا دل دادن به قواعد و مقررات و سوخت وساز بازار نیست. راه حل روی گرداندن از حضور ِاجتماعی زنان نیز نیست. راه‌حل نهایی در تدبیرجویی‌های سطحی رایج هر چند آثار مثبتی از حیث "اقتصاد خانواده" - که از مقوله‌های اقتصاد خرد و بورژوایی است - بتوان در آن یافت، نیز نهفته نیست. راه‌حل واقعی عمل‌گرایانه به‌رغم هر انتخاب مناسب در صحنه‌های زندگی، در مبارزه علیه نظامی است که یا ستم می‌آفریند یا تناقض. راه‌حل مبارزه‌ی رهایی‌جویانه‌ی زنان در متن مبارزات دموکراتیک و طبقاتی است.
اگر می‌توانیم با زنان در جامعه این‌گونه سخن بگوییم، با کودکان نمی‌توانیم. در اینجا سرشت تناقض‌آمیز یرای کودکان قربانی شده در نظام سرمایه داری ابعادی هولناک به خود می‌گیرد. کودکان وقتی کارمی‌کنند، حتا اگر کارشان توام با تکدی‌گری و جلب ترحم ِکمتر موفق در این شهرهای بی‌ترحم باشد، درآمدی به دست می‌آورند. بخشی از این درآمد به جیب مراقب‌ها و سرگروه‌های سازمان‌دهی کودکان خیابان و بی‌پناه می‌رود. اما بخشی از آن برای زنده ماندن و رفع گرسنگی شکمی و احیانا کفش و لباس و اسباب‌بازی محقرانه او به کار می‌رود. در میان حدود ٧٠٠ هزار کودک کار و خیابان تمام‌وقت و نیمه‌وقت در ایران البته سهم مهمی نیز مرکب از کودکانی‌اند که باید حاصل کار خود را به کمک به معیشیت خانواده‌ی خود اختصاص دهند. بعضی از آنها واقعا سرپرست خانواده‌اند. من آمار دقیق و برآوردهای آماری خود را در این مورد گم گرده‌ام، اما شمار آنان قابل‌توجه است. آنها از پدر و مادر یا خواهر و برادر سالمند، از کار افتاده، معلول یا معتاد خود نگهداری می‌کنند. آنها راهی جز این کار ندارند: "به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد".
بدبختی نهفته در تناقض از همین جا ناشی می‌شود. این کودکان، این "گنجشکان خیابان" به واقع قربانی هیچ چیز نیستند مگر هم‌دستی ستم سرمایه و بی‌اعتقادی دولت‌ها به فعالیت‌های رفاهی و خدماتی بی‌بازده اما انسانی. اما نه دولت و نه سرمایه‌داری‌ای که به نوبت از پشتیبانی و شرکت این و آن دولت بهره‌مند می‌شود، حاضر نیستند نتایجی ناشی از حیات اقتصادی خود را که منجر به تولید و ثروت‌اندوزی بر مبنای کار کودکان شده است، برعهده گیرند. اکثر آنها وجود چنین پرنده‌های بی بال و پر معصوم را انکار می‌کنند. بارها شنیده‌اید که می‌گویند:" متکدیان هر یک چند خانه دارند طلا و جواهر جمع می‌کنند"،"کودکان ریاکارند و پول‌های زیادی را به اتفاق سردسته ها یا پدر و مادر واقعی یا ناواقعی‌شان به جیب می‌زنن"، این حرف‌ها فقط گمراه‌کننده نیستند، بلکه بی‌شرمانه‌اند. حتا اگر بتوانند چند موردی هم متکدی موفق را نشانه کنند.
تناقض وقتی ظاهر می‌شود که بازداشتن کودکان از کار کردن، چنان که روز لغو کار کودک تبلور انسانی آن است، به منزله‌ی بیچاره کردن اعضای نیازمند خانواده است. اما اجازه دادن به کار کودکان (این‌که کودک را زیر ١۵ سال، یا زیر ١٨ سال می‌گیریم؟ بستگی به شرایط اقتصادی و اجتماعی وسیاسی دارد) یعنی اجازه دادن به رواج ناانسان‌گرایی روابط ناسالم، خطرهای جنسی و جسمی و روحی برای کودکان و چشم بستن به روش‌های سنگدلانه‌ی سوداندوزی سرمایه داری . در ایران کارگاه‌های زیادی هستند که از کار سازمان یافته‌ی کودکان استفاده می‌کنند که شامل قالی‌بافی، رنگ‌رزی، صنایع دستی، جوراب‌بافی، نجاری، آجرپزی، نانوایی، ساختمان‌سازی، کار در مزرعه و باغ و نگهداری حیوانات و جز آن می‌شود. همه‌ی آنها سنگدلانه‌اند، اما لزوما مبتنی بر کار مزدوری کودکان توسط سرمایه داران نیستند، چه بسا کودکان در کنار والدینشان کار می‌کنند. اما این ستم سرمایه‌داری در شکل توسعه‌ی ناموزون آن است که به هر حال بر همه‌ی شکل‌های کار، حتا شکل‌های سنتی و خانوادگی آن، سایه‌ی شوم خود را می‌اندازد.
ورود کودکان به بازار کار به ویژه بازاری که به دست‌های ظریف و ظرفیت مزدپذیری محدود آنان نیاز دارد به هر حال بنا به قانون ستمگرانه‌ی بازار ِعرضه و تقاضا، موجب افت دستمزدهای پولی می‌شود. اما عدم ورود آنان به این بازار خانواده ها را بیچاره می‌کند. در جهان ٢٧٠ میلیون کودک کار وجود دارند هم سرمایه‌داری و هم خرده فرهنگ‌های به جا مانده از دوران پیشاسرمایه‌داری و هم خانواده‌های قربانی شده به کار اینان نیاز دارند. اگر از زنان می‌توانیم بخواهیم به جای این در و آن در زدن و تسلیم شدن و خود را پایین دیدن باید به‌رغم دل دادن به واقعیت معیشتی علیه نظام سیاسی و اقتصای متحد شوند و وجدان جمعی خود را تحکیم بخشند، این را از کودکان نمی‌توانیم بخواهیم. آنها نیاز به شنیدن موعظه‌های ما ندارند. بیشتر از موعظه لازم دارند از سر و کول‌مان بالا بروند و بازی کنند. حتا زنان نیز به تنهایی نمی‌توانند پندهای روشنفکرانه و فیلسوف‌مآب را بشنوند و عمل کنند. آنها در حصار تحجر و تعصب و خرافه، زور و سرکوب و نیرنگ گیر افتاده‌اند. وضع کودکان که روشن است. همه‌ی آنها به ویژه گنجشگان خیابان نیاز به یاری عملی ما دارند. تدوین نظریه‌ها بر مبنای تجربه و نظریه و برای آزمون شدن در عرصه ی خیابان، در حوزه‌های مسایل کودک، خود بخشی از پراکسیس است.

********************

دنیای کودکان کار

عبداله وطن‌خواه

نوشتن در باره‌ی ‌کودکان کار، با آن‌که خود زمانی به دنیای آنان تعلق داشته‌ای، بسیار سخت است، زیرا وقتی بزرگ می‌‌شوی، دیگر به دنیای کودکان تعلق نداری و تنها به خاطر آن‌که به دنیای کار تعلق دارند و تو نیز هنوز از راه کار کردن امرار معاش می‌‌کنی، می‌‌توانی با آنان در سرنوشت سهیم باشی و به آنان تعلق خاطر داشته باشی و در چهره های سوخته‌شان و دست‌های کوچک ورزیده شان همرزمان مشترکی را ببینی و آرزومند دانایی بیشتر و رهایی زودترشان شوی. ‌دوران عضویت من در دنیای کودکان کار، به رغم همه‌ی ‌زشتی‌ها و پلشتی‌ها و پینه‌های زودرسی که بر دست و دل نشاند، دورانی بهتر از دوران کنونی ِکودکان کار بود. شاید در نگاه اول این حکم غلط جلوه کند، اما ابتدا حرفم را بخوانید و بدانید و سپس به نقد و چالشم کشید که: از دنیای کودکان کار دور افتاده‌ام و درکی ابتر و ناقص را هنوز یدک می‌‌کشم و... من اما هراسم از این است که بیوگرافی‌نویسی کنم .
در آغاز فراموش نکنیم روابط شیوه‌ی ‌تولید سرمایه داری، هنوز که هنوز است، به رغم شیوه‌ی ‌مسلط بودنش، به طور تام و تمام در ایران مستقر نیست؛ یعنی مناسبات و روابط ناب و ویژه‌ی ‌شیوه‌ی ‌تولید سرمایه‌داری که بایدهایی را یدک می‌‌کشد، در کشورمان حاکم نیست. البته این ادعا بحث خاص و مشخص خود را در جای خود می‌‌طلبد. ‌گرچه برای من در مقایسه‌ی شرایط زیستی کودکان کار سه یا چهار دهه‌ی ‌پیش با اکنون، نمود مادی خود را به خوبی نشان داده است.
من عضویتم را در دنیای کودکان کار در ده سالگی و در مغازه‌ی ‌میوه و سبزی فروشی‌ای که پدر پس از اخراج از شرکت سرشت و بی‌سرانجامی‌اش در کفش وطن، با اجاره راه انداخته بود. ابتدا در سه ماه تعطیلی تابستان و سپس به‌طور نیمه وقت آغاز کردم و رابطه‌ی ‌سببی‌ام، ‌هیچ‌گاه نتوانست مانع از بروز خشونت لفظی شود. چنان‌که هنوز برخی از سرخوردگی‌های نهادینه شده در درون خویش را یدک کشی از آن دوران می‌‌دانم. اولین تفاوت آن دوران این بود که ما به خواست و تمایل خود و نیز به سبب نیاز مالی وارد بازار کار می‌شدیم و عمدتا در نزد اقوام و آشنایان و با نظارت بزرگان کار می‌‌کردیم. دوم برداشت خاصی از واژه‌ی ‌" کودکان کار" با بارمعنایی امروزین شاید تنها در بین خواص ِجوینده و کنشگر روابط موجود اجتماعی، ‌موجودیت داشت. سوم از نگاه عام اجتماعی ما کودکانی مسئولیت‌پذیر و کوشا بودیم و مورد احترام، ‌چهارم حضور باندهای بزه‌کاری فراگیر و عمومی و گریزناپذیر نبود. پنجم با قبول این‌که جمعیت کشور بیش از دو برابر شده، اما به جهت تعمیق بیشتر و گسترده‌تر تضاد طبقاتی در حال حاضر، آمار آسیب‌‌های اجتماعی و آسیب‌دیدگان اجتماعی به جای بیش از دو برابر، چند ده برابر شده و عنوان کودکان کار تداعی‌گر، اجتماعی از کودکان بی‌سرپرست و بد‌سرپرست، کودک طلاق، عضو اجباری باندهای بزه‌کاری و غیره است و حامل باری منفی و ضد اجتماعی. باید قبل از هر چیزی با این اصل که اینان همه کودکند، "کودکان کار" را از بار منفی تحمیل شده بر آن خالی کرد تا هر چه بیشتر عمق جنایت ِسودطلبانه و سیری‌ناپذیری سرمایه، مشخص‌تر و علنی‌تر عیان شده و شرمساری ناشی از وجود این پدیده به عامل اصلی و اساسی آن، "نظام سرمایه‌داری" برگشته و این سیستم موجود ملامت و شماتت شود.
آن زمان ما نیاز داشتیم یاد بگیریم که دست‌مان به جیب خودمان برود و نان‌آور بودن پدر را لمس کنیم و شریک زندگی خانوادگی باشیم و به خواسته‌های کوچک و کودکانه‌مان جامه‌ی عمل بپوشانیم. توپی کوچک برای هفت سنگ، ‌طوقه‌ی ‌کهنه‌ی ‌دوچرخه‌ای و تکه سیم مفتولی برای راندن و پز دادن هنگام عبور از مانع، ‌کوزه یا گلدان شکسته‌ای برای "لیس پس لیس"*، ‌گچ یا ذغالی برای دوزبازی* ، چوبی و آجری برای الک دولک*، ‌مجالی برای گرگم به هوا، ریالی برای کرایه دوچرخه یا چرخ و فلک سواری یا بامیه ای خاک خورده را رندانه برای تصاحب بیشتر و بیشتر خوردن، سر فالی برداشتن و اسکیمویی* را در هوای داغ تابستان لیسیدن و لذت بردن یا تلاش برای هرچه زودتر خواندن کتاب داستان کرایه‌ای، قبل از آن که تمام دو ریال پول هفتگی را فدای آن کنیم. آری پدر آن زمان کم یا زیاد چیزی بر سفره می‌‌نهاد و همگی ارتزاق می‌‌کردیم، بی آن‌که بدانیم اسیران گرسنگی پنهان و سوء هاضمه هستیم. ‌
امروز برای درک کودکان کار، باید قبل از هرچیز به تفاوت اول برگشت، آن‌جا که گفتم: ما به خواست و تمایل خود و به سبب نیاز کار می‌‌کردیم. ‌شرایط اقتصادی و اجتماعی امروز جایی برای خواست و تمایل نگذاشته و اجبارا کودک کار برای رفع نیازهای اولیه ناچار باید تن به کار دهد.
کودکان کار برخاسته از بستر ناهنجاری‌های اجتماعی، ‌بی‌هیچ چون و چرایی اسیر گرسنگی، ‌بی‌سوادی ‌و بد یا بی‌سرپرستی در اجتماعی پر تضاد‌اند. اکنون نمادهای توسعه‌ی ‌شهری دیگر تنها به شمال شهر تعلق ندارد و ساخت فرهنگسرا و پارک و بوستان و تفرجگاه در جنوب شهر و بزرگراه‌های متصل به هم در دور تا دور شهر، ظاهرا تفاوت شمال و جنوب را منتفی کرده، اما سرمایه‌ی رانت‌خوار و دلال تجاری سفره‌ای گسترانده، روابط اجتماعی تغییر یافته و عمق تضادهای طبقاتی که خواسته و ناخواسته چون هوا در مقابل دیدگانت ایستاده و بدون نیاز به درکی طبقاتی خارگونه بر چشمانت می‌‌نشیند، در این سفره جلوه‌گری می‌‌کند. ‌نیاز سرمایه به بازار مصرف و سرمایه‌گذاری در تکنولوژی مصرفی اینک به طور ریشه‌ای بازی‌ها و سرگرمی‌های کودکانه را دگرگون کرده و همه‌ی ‌اسباب و ابزار ساده و طبیعی بازی و سرگرمی دیروزین کودکان، ‌از دور خارج شده است. از بازی‌های دسته‌جمعی: یه قل دوقل ، الک دولک ، گرگم به هوا ، گل یا پوچ و یا ..... خبری نیست و همین غیبت به ظاهر بی‌ارزش بازی‌های دسته‌جمعی خود حدیث مفصلی از شیوه‌ی ‌تولید سرمایه داری‌ست، یعنی پرورش انسان های منفرد و جدا از هم و مصرف‌کننده.
کودکان کار نیروهای محروم گذاشته شده از آموزش و تحصیل و بازی‌اند که به جای کودکی کردن، به خاطر کودکی و بی‌تجربگی و خام بودن دانایی‌شان، دستان کوچک و ورزیده‌شان زودتر از هنگام، توسط سودجویان دیده شده است. کودک کار نمی‌داند ثمره‌ی ‌بازتولید پدر در نظام سرمایه‌داری است، نظامی که همیشه به انبوهی از کارگران بیکار{سپاه بیکاران} نیازمند است تا زنجیره‌ی ‌اهرم‌های فشارش را به طبقه‌ی ‌کارگر تکمیل‌تر کند. کودک کار تنها لقمه‌ای را می‌‌بیند که برای سیرشدن به دست آورده و هنوز خبرش نیست که از پدر برای صاحب کارش سودآورتر است. کودک کار نمی‌داند موجودیتش ناشی از عدم اجرای قانون اساسی و قانون کار توسط حاکمان است. اگر اصولی که وظیفه‌ی ‌حکومت و حقوق ملت است، مثل اصل ۴٣ قانون اساسی و یا ماده‌ی ‌۴١ قانون کارِ موجود، رعایت می‌شد چه بسا کودک کار هم می‌‌توانست به جای کار، در کلاس درس بنشیند و درس بخواند و کودکی خود را بگذراند و بر سر سفره پدر سیر شود.
پدیده‌ی ‌کودکان کار هر جا از استثناء خارج شده و به قاعده تبدیل می‌‌شود، نشان از سیری‌ناپذیری و سودجویی افسار گسیخته‌ی ‌سرمایه‌ی ‌حاکم دارد. ‌کودک کار نمی‌داند بر طبق قانون کار پدرش با ٨ ساعت کار روزانه باید ازعهده‌ی ‌مخارج خانواده ۴ نفرشان برآید. ‌او نمی‌داند اکنون پدر ١٠ الی ١٢ ساعت و حتی بیشتر کار می‌‌کند اما نمی‌تواند آهوی گریز پای امروزین نـــــــــــان را بر سفره حاضر کند.
کودکان کار بسیار زود با دستان کوچک‌شان رنج را لمس می‌‌کنند و می‌شناسند و نمی‌دانند هزاران چــــــــشـــم با نگرانی آنان را در این پروسه‌ی ‌وحشت‌ناک دنبال می‌‌کنند تا مبادا اسیر چنگال‌های پنهان باندهای مواد مخدر، دزدی، قاچاق، فحشا، قتل و ده‌ها کوره‌راه‌های آسفالت شده در جامعه‌ی ‌سرمایه‌سالار بشوند. تا این کودکان پدر نشوند، درکی از این چشمان نگران نخواهند داشت.
کودکان کار خبر ندارند سرمایه‌سالاران با ارسال لایحه‌ای به نام {استاد شاگردی} می‌‌خواهند به طور رسمی و قانونی بر شانه‌های نحیفشان سوار شوند و ممنوعیت کار کودک را زیر پا بگذارند که در مقاوله‌نامه‌های سازمان بین‌المللی کار و قانون کار ایران تصریح شده است و ‌با تصویب این لایحه دمار از روزگار کودک کار که هیچ، از پدرش{ نیروی کار} نیز در آورند تا نه از تاک نشان ماند و نه از... او نمی‌داند محدودیت ظاهری و فقط نوشته شده‌ی ‌سنی ِکار کشیدن از کودکان برداشته می‌‌شود و با یک خط رضایت‌نامه‌ی ‌پدر یا مادرش که از روی اکراه، تمایل یا اجبار و حتی شاید با دست خط دیگری نوشته و گرفته می‌‌شود، ‌دیگر استفاده از نیروی کارش، پس از شیرخوارگی و برخاستن از گهواره، قانونی و آزاد است و تازه تلخ‌ترین بخش این لایحه‌ی ضدکارگری، الزام نداشتن کارفرماست به پرداخت همین حداقل ناکافی دستمــــــزد! چه به کودک کار چه به پدر 80 ساله‌ی او که هردوشان ظاهرا" با رضایت‌نامه‌ی ‌کتبی و شفاهی پذیرای این فلاکت ناخواسته‌اند. کارفرمای کودک و پدر در این لایحه از بیمه کردن دست و پا گیر ِهر دو آزاد است و هیچ الزامی به پرداخت حداقل حقوق ندارد. پس چرا فریاد نزند:"زنده باد آزادی سرمایه، ‌زنده باد دست نامریی بازار" و همه‌ی ‌کارگران مزاحم خود را اخراج نکند؟ و برای ســــــــــــــــود بیــــــــشــــــتـــــر شاگرد استخدام نکند؟ به کـــــــســـــی چه مربوط شاگرد امروزش کارگر دیروزش بــــــــــــــــــوده؟ ربط این قضیه به دولت چیست؟
کاش کودک کار می‌‌توانست جنسیت خود را خودش انتخاب کند، زیرا تنها چیزی که در این لایحه بــــــرق بـــــــرق می‌‌زند و ارضاءکننده‌ی ‌جامعه‌ی ‌مردسالار است، جنسیت کارفرماست. ‌یعنی کارفرمای زن ظاهرا تنها مجاز به استفاده از کودکان یا کارگران مونث است و کارفرمای مرد مجاز به استفاده از کودکان یا کارگران مذکر! تو گویی این بند، راه ســــــــــواستفاده‌های کثیف را بی‌هیچ خلل و فرجــــــــــی بسته می‌‌دارد!
کودکان کار نمی‌دانند همین برق برق زدن، به معنای تبعیض در پرداخت دستـــــــمزد ناچیزی‌ست که استـــــــاد به شـــــاگرد خواهد پرداخت و این تبعیض نیز بر طبق مقاوله‌نامه‌های سازمان بین‌المللی کار آی ال او و نیز حتا قانون کار ایران ممنوع است و باید در مقابل کار ِبرابر، دستمزدِ برابر پرداخت شود. ‌کودک کار بی‌خبر است که هر امتیازی را که پدرش بر اثر مبارزه به دست آورده بود، در سراسر جهان در حال از دست دادنش است. او نمی‌داند سرمایه سن بازنشستگی پدر را بالا برده و حضور خیابانی و اعتراض قانونی کارگران متشکل فرانسه و پرتغال و.... هم سودی نداده است. او نمی‌داند سرمایه‌ی در همه جای مستقر، بودجه‌های بهداشتی را کسر کرده و در این جا نیز اگر بیمار شد، پدر باید در بیمارستان‌های اختصاصی خودش، نیز فرانشیز پرداخت کند. بیایید همه‌ی ‌این اخبار تلخ را از کودکان کار پنهان کنیم تا اگر شد نفسی به کودکی بکشند. با آرزوی آن‌که کودکان تنها کودکی کنند و بازی !

• اسكیمو نام بستنی كوچك یخی بود كه دوره گردهایی درون یخدان های چرخدار در محلات می فروختند
• نام چند بازی قدیمی

********************

فردا دیر است همین الان

به بهانه ١٢ ژوئن روز مبارزه علیه کار کودک

نوشته بهنام ابراهیم‌زاده

امروزه پدیده‌ی «کودکان خیابانی» به عنوان یک معضل اجتماعی زمینه ساز افزایش آسیب‌های اجتماعی دیگر در جوامع گوناگون است کودکان خیابانی بخشی از جمعیت عظیم کودکان هستند که در فقر شدید به سر می‌برند. این کودکان تحت تأثیر فشارها و ناملایمات زندگی به کار در خیابان روی می‌آورند و فرآیند رشد جسمی، ذهنی، عاطفی و اجتماعی‌شان، در معرض خطر قرار می‌گیرد. این کودکان یا برای یاری رساندن به خانواده‌هایشان کار می‌کنند و یا تنها نان‌آوران آنان هستند که اگر کار نکنند خانواده‌هایشان دچار مشکلات جدی می‌شوند.
بر اساس آخرین یافته ها ٢۵٠ میلیون کودک کار در کشورهای درحال توسعه زندگی می کنند در مقاطع سنی ۵ تا ١۵ سال قرار دارند و شمار پسران سه برابر دختران است بنابر آمارهای موجود ٦١ درصد آنان در آسیا، ٣٢ درصد درآفریقا ٧ درصد در امریکای لاتین و یک درصد در اقیانوسیه زندگی می کنند.
اما آمار دقیقی از کودکان کار در ایران نداریم اما واقعیت غیر قابل انکار است که روزانه دهها و صدها کودک بدون حمایت بزرگسالان و نهادهای مسئول ودر معرض انواع آسیب های جسمی و روانی بر اثر تصادف، آلودگی های محیطی،سوء رفتار ، سوء استفاده جنسی و امراض مقاربتی قرار دارند. کودکان خیابانی از هیچ نوع حمایت قانونی برخوردار نیستند و ارتباط محدود با خانواده و یا قطع دائمی این ارتباط می تواند از آنان یا لغوه بسازد. اما مسئول کیست؟
تعداد کودکان خیابانی کار در حال افزایش است، واقعیتی که نمی‌توان آن را انکار کرد. حضور آنان در جای جای شهر دیده می شود و به بخشی از هویت شهرنشینی تبدیل شده‌اند. نگاه جامعه نیز به این کودکان متفاوت است. ترحم، بی‌اعتنایی و خشونت، برخوردهایی است که هر روزه در مورد این کودکان تکرار می‌شود. چرا پدیده‌ای به نام کودکان کار خیابان در جامعه رو به افزایش است؟ راههای برخورد با این پدیده چیست؟
دلیل شکل‌گیری پدیده‌ای به نام کودکان کار خیابان، فقر اقتصادی است. اکثریت قریب به اتفاق این کودکان نان‌آور خانواده‌هایشان هستند و تا زمانی که آمار فقر اقتصادی در جامعه بالاست، درصد آسیب‌های اجتماعی رو به افزایش است. ما نمی‌توانیم مانع کار این کودکان کار در خیابان‌ها، کوره‌های آجرپزی و کارگاه‌های سیاه و نمور باشیم. چرا که اگر کار نکنند، نمی‌توانند زندگی کنند . برای حذف کار کودک به جای این کودکان باید بر روی مسایل زندگی خانواده‌های آنان متمرکز شویم. با سپردن این کودکان به خانواده‌های مسأله‌دار، مشکلی حل نمی شود، بلکه باید با تأمین نیازهای ابتدایی خانواده و نظارت بر آن، مانع از کار دوباره‌ی این کودکان شویم.
این تغییر به عواملی مانند شرایط اجتماعی و اقتصادی هر جامعه بستگی دارد. در جوامع توسعه‌یافته به دلیل رفاه نسبی و حمایت‌های اقتصادی و اجتماعی، کودکان کم‌تری به کار در خیابان مشغولند و اگر هم وجود داشته باشند از آنان حمایت می‌شود. اما بد نیست که بدانید اخیراً در پاریس تجربه‌ای برای کودکان کار در خیابان‌ها اجرا شد. در این شهر که کودکان به کار مشغولند، گروه‌های سیار در خیابان‌ها حضور دارند تا به این کودکان خدمت‌رسانی کنند. تغذیه، حمام، آموزش و ... از جمله خدماتی است که توسط گروه‌های مدافع کودکان کار ارائه می‌شود. حداقل دو مددکار برای رسیدگی به امور این کودکان حضور فعال دارند. نخست مددکار اجتماعی فرانسوی و دوم مددکار اجتماعی از کشور مبدأ . مددکار فرانسوی برای انطباق این کودکان با شرایط فرهنگی و اجتماعی کشور فرانسه تلاش می کند و مددکار دیگر برای برقراری ارتباط با کودک و موفقیت این پیوند فرهنگی همکاری دارد. بیشتر کودکان کار در فرانسه به اروپای شرقی تعلق دارند.
اما سؤال اینجاست که ما برای کودکان کار ایرانی و غیرایرانی، که بیشتر عراقی و افغانی هستند، چه کارهایی را کرده ایم؟ این درحالی است که این کودکان از حقوق اولیه مانند داشتن شناسنامه، تحصیل و حق اقامت هم محرومند. درحالی که آموزه های دینی و ملی ما همواره بر حمایت از هم نوع تأکید می‌کند.

کانون مدافعان حقوق کارگر