فهرست مطالب
- کمیته هماهنگی و بحث "ایجاد تشکل سراسری کارگران" - کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری
- تشکل سراسری کارگران, ضرورتی عینی یا اقدامی زودرس! - گفتگوی گزارشگران با عمر مینائی
- "چه باید کرد؟" پیرامون تشکل یابی کارگران - کارزار پشتیبانی ... با مرتضی فاتح
- درباره وضعیت کارگران ... بحث ایجاد تشکل سراسری کارگری - تلویزیون چشم انداز با محمود صالحی وعلیرضا نوایی
- تشکل سراسری کارگران، ضرورتی عینی یا اقدامی زودرس!- گفتگو گزارشگران با مازیار مهرپور
- تشکل سراسری کارگران، ضرورتی عینی یا اقدامی زودرس!- گفتگوی گزارشگران با محمد عبدی پور
- طبقه کارگر ایران، ضرورت و ملزومات تشکل یابی - میزگرد با ناصر مرادی، اسماعیل ویسی، احمد بابائی و سلام زیجی
- ضرورت تشکل سراسری کارگری - تلویزیون برابری با مریم محسنی
- تشکل سراسری کارگری- ضرورت یا تقابل - مهدی کوهستانی
- تشکل سراسری کارگران, ضرورتی عینی یا اقدامی زودرس! - گفتگوى گزارشگران با فتاح سلیمانی
- ضرورت ایجاد تشکل سراسری کارگری - تلویزیون دریچه با بهروز فرهانی
- تشکل سراسری کارگران, ضرورتی عینی یا اقدامی زودرس! - گفتگوی گزارشگران با محمود صالحی
- تشکلهای پایه ای طبقه کارگر - گفتگوی تلویزیون برابری با محمد اشرفی
- مبارزه برای ایجاد تشکل کارگری - ناصر اصغری
- تشکل سراسری کارگران, ضرورتی عینی یا اقدامی زودرس! - گفتگوهای گزارشگران با جهانگیر محمود ویسی
- تشکل سراسری: رویا یا واقعیت! - محمد حسین مهرزاد
- تکرار تجربه ای بارها شکست خورده! ایجاد تشکل سراسری کارگری از بالای سر کارگران - رضا مقدم
- گفتگوی ابراهیم آوخ و حسن حسام درباره بحث تشکل سراسری کارگری:
- چه باید کرد؟ - کارزار پشتیبانی از کارگران ایران
- آقای ثقفی، زندانیان سیاسی را دست کم نگیرید!!! - شاهرخ زمانی
- نکاتی پیرامون وقایع اخیر در ارتباط با تشکل سراسری - "مهدی کوهستانی"* کانون مدافعان حقوق کارگر
- جنبش کارگری ایران، خانه کارگر و چشمنداز... - مصاحبه سایت اتحاد با جعفر عظیم زاده
- کدام تشکل سراسری کارگری: وابسته یا مستقل؟ - محمد اشرفی
- موانع تشکل سراسری مستقل کارگران -ع.شفق!
- ایجاد تشکلهای کارگری مستقل - گفتگو با سیاوش دانشور و رحمان حسین زاده تلویزیون پرتو
- در مورد طرح تشکل سراسری کارگران در ایران و مباحث مخالفین و موافقین - محمد آسنگران
- تشکل سراسری از نوع دیگر! - سازمان فدائیان (اقلیت)
- تشكل سراسرى كارگرى - گفتگو با محمود صالحى تلویزیون دریچه
- ایجاد تشکل های سراسری (اتحادیه ها و فدراسیون سراسری و حزب طبقه کارگر) چگونه و با کی ؟ شاهرخ زمانی
- اتحاد برای ایجاد یک تشکل سراسری یا برای تشتت یک تشکل... - جمعی از فعالین کارگری و اعضاء ...
- در بارۀ کانون مدافعان و تشکل سراسری - مصاحبه با منصور اسانلو صدای امریکا
- پیرامون تشکل یابی کارگران - گفتگو با اعضا کارزار پشتیبانی از کارگران ایران
- پیرامون تشکل سراسری کارگران ایران علی دماوندی وایوب رحمانی - تلویزیون برابری
- ضرورت همبستگی بیشتر میان كارگران - فردین میرکی
- طرح ایجاد تشکل سراسری کارگری - مصاحبه با مهدی توپچی تلویزیون دریچه
- تلاش برای ایجاد تشکل سراسری ... - گفتگو با محمود صالحی و بهروز خباز، فعالان کارگری رادیو همبستگی
- ما هرگونه تلاش حکومتی و غیر حکومتی را برای نهادینه کردن تشکلهای زرد ... - جعفر عظیم زاده
- ضرورت ایجاد تشكل سراسری - علیرضا ثقفی
- کانون مدافعان و تشکل سراسری - گفتگوی حوری صهبا با رضا مقدم
- چگونه تشکل سراسری مطرح شد؟ - فواد فتحی
- تشکل سراسری و مستقل کارگران در ایران لازم و ضروری است!- شورای دفاع از ...- گوتنبرگ- سوئد
- چه کسانی از اتحاد تشکلهای کارگری در ایران به وحشت افتاده اند؟ - شهناز نیکوروان
- در باره مسائل جنبش کارگرى - تراب ثالث
- ریشه استبداد کهن و مطلق آسیایی : مانع عمده در ایجاد تشکل سراسری کارگران - جمعی از فعالین کارگری
- بررسی اوضاع کنونی جنبش کارگری در ایران - گفتگو با محمد اشرفى و غلام رضا غلامحسینی تلویزیون چشم انداز
- پیرامون تشکل سراسری کارگران ایران - گفتگوی علی دماوندی با رضا رشیدی تلویزیون برابری
- خطاب به دوستان و رفقای کمیته پیگیری ایجاد تشکل های کارگری - بهنام ابراهیم زاده و شاهرخ زمانی
- ملاحضاتی پیرامون نشست فعالین کارگری در رابطه با تشکل سراسری - رحمت فاتحى
- تشکل سراسری،ثقفی - کوهستانی، وحدت یا خیانت؟ - فرزاد بابامیری
- رابطه مبارزه براى افزایش دستمزد و ایجاد تشكل سراسرى كارگرى - مصاحبه تلویزیون دریچه با رضا مقدم
- نشست های خانگی ، تشکل کارگری - بهزاد سهرابى
- پیرامون ایجاد تشکل های سراسری کارگری - صلاح مازوجى
- پیرامون سومین نشست ایجاد تشكل سراسری كارگری - گفتگوی آرش کمانگر با محمود صالحی تلویزیون برابرى
- درباره تشکل سراسری کارگران - چند کارگر ضد سرمایه داری
- اراده گرایانه نمی توان ''تشکل سراسری کارگری'' را برپا کرد - عطا خُلقی
- تشکل سراسری کارگری به تقویت تشکلهای دیگر کمک می کند - سید علی حسینی در گفتگو با سایت کانون مدافعان
- سکتاریستها برعلیه تشکل سراسری تبلیغات منفی می کنند - محمود صالحی در گفتگو با سایت کانون مدافعان
- سومین نشست ایجاد تشكل سراسری كارگری در شهر سقز بر گزار شد - کانون مدافعان حقوق کارگر
- هجوم همه جانبه سرمایه بحران زده به زندگی کارگران و ضرورت تشکل سراسری علیه سرمایه - کامران شریفی
- بررسی دیدگاه محافل و فعالان کارگری برای تشکل یابی سراسری کارگران - محمود صفدری
کمیته هماهنگی و بحث "ایجاد تشکل سراسری کارگران"
بحث "ایجاد تشکل سراسری کارگری" این روزها نقل هر مجلس و محفلی است. این بحث از آن زمان شروع شد که "کانون مدافعان حقوق کارگر"، طی اطلاعیه ای، "سومین نشست" خود را - ظاهراً با تنی چند از "فعالین منفرد کارگری" که به طور تصادفی همگی از اعضای "کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری" از آب درآمدند؟! - جهت ایجاد این نوع تشکل اعلام نموده و ضمن تأکید بر"فعالیت های قبلی خود در دو نشست گذشته وضرورت تداوم آن، ايجاد این نوع تشکل را در اين مرحله از پيشرفت جنبش كارگري اجتنابناپذير دانستند".
اهمیت این موضوع در کنار برخی مصاحبه ها و موضع گیری ها، سبب شدند تا توجه بسیاری از فعالان جنبش کارگری به این قضیه جلب شود و عکس العمل های متعدد و البته متفاوتی را موجب گردد.
برخی از فعالین کارگری به نحوی از انحاء مضمون "اطلاعیه" و نفس عمل ِ دست اندرکاران نشست های سه گانه را دایر بر تدارک"ایجاد تشکل سراسری کارگری" مورد تأیید قرار دادند و به طرق مختلف از آن دفاع کردند و تعدادی دیگر به مخالفت با این طرح و این تصمیم، برخاستند و آن را از زوایای مختلف مورد ارزیابی و نقد قرار دادند.
"کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری"، به این جرگه - جرگه ی منتقدین این طرح و درواقع این داستان - تعلق دارد و به دلایل مختلف با آن مخالف است و حتی تصمیم به "ایجاد" آن را با شکل و هیئتی که "اطلاعیه نشست سوم" و افراد شاخص آن نشست ارائه داده اند - به ضرر کارگران و امر خطیر تشکل یابی واقعی و از پایین این طبقه دانسته و به ویژه از این زاویه، با آن مرزبندی دارد.
به باور اعضا و فعالان این "کمیته" طرح و پیگیری چنین قصه ای، با آن شکل و شمایلی که دست اندرکاران این نشست ها دنبال می کنند، ازجانب هر شخص و هر جریانی که مطرح شده باشد، نتیجه ای جز وارونه پردازی آشکار در امر خطیرتشکل یابی سراسری و طبقاتی کارگران و به کجراهه بردن آن نداشته و به جایی جز ناکجاآباد ِ یأس و اضمحلال و پراکندگی و وادادگی منجر نخواهد شد. بگذریم از این که شخص آقای ثقفی و "کانون مدافعان" وی، برای اثبات ادعای خویش مبنی بر مهیا بودن شرایط "اجتناب ناپذیری ایجاد تشکل سراسری کارگری، در این مرحله از پیش رفت جنبش کارگری"، با اتکا به دیدگاهی رفرمیستی و راست و البته پیش فرض ها و مستنداتی کاملاً مغشوش و متناقض، تعدادی از تشکل های زرد و "خانه کارگری" را نیز، درکنار برخی از تشکل های مستقل و متکی به خود کارگران، مثل سندیکای شرکت واحد و نیشکر هفت تپه و ... ردیف کرده تا به این نتیجه ی نادرست برسد که: ضرورت"ایجاد تشکل سراسری طبقه کارگر" در شرایط موجود "نمایان" بوده و ایجاد آن "همین امروز" قابل اجرا و دست یافتنی است:
"آنچه امروز (همه جا تأکید از ماست) ضرورت ایجاد یك تشكل سراسری را بیشتر نمایان میكند از دو وجه است. ١- "ما امروز شاهد ایجاد تشکل های کارگری زیادی در مؤسسات مختلف توسط خود کارگران و زحمتکشان هستیم. (؟!) ... که تشكل كارگران در پتروشیمیهای ماهشهر، لوله سازی اهواز، پتروشیمی تبریز، كارگران معدن بافق، كارگران مخابرات روستائی، كارگران ساختمانی دماوند، كارگران خبازیهای سنندج و سقز و اتحادیه كارگران پروژه ای و ..." از آن جمله اند. (؟!) "امروز خود كارگران به موضوع ضرورت ايجاد تشكل هاي كارگري در محل كارشان رسيده اند.(؟!) امري كه در ده سال پيش وظيفه فعالان كارگري بود". (؟!) و ..."
و حال آن که لازم است بار دیگر تاکید کنیم این کار مهم و حیاتی درهیچ زمانی وظیفه فعالان کارگری نبوده و نخواهد بود. امر ایجاد تشکل های کارگری در محیط کار، همواره و در هر زمانی- چه در گذشته، چه حال و چه آینده- متناسب با نیاز کارگران به ایجاد این قبیل تشکل ها، سطح آگاهی و دانش آن ها و قابلیت پذیرش آن توسط خود کارگران، امر خود این طبقه و رهبران عملی آن در محیط های کار و زیست کارگران بوده است. فعالان کارگری همیشه باید نقش مشاوره ای در این امر خطیر داشته باشند. اتفاقاً بر اساس همین دیدگاه و این نوع نگاه است که آقای ثقفی، حالا دیگر شیفت کار فعالان کارگری را به میل خود- و البته با اتکا به تحلیلی نادرست از اوضاع و موقعیت جنبش کارگری- از ایجاد تشکل های کارگری در محیط های کار، به ایجاد تشکل سراسری کارگری تغییر می دهد!
بهرحال، به باور آقای ثقفی و مستندات نوشته اش: "امروز خود كارگران به موضوع ضرورت ايجاد تشكل هاي كارگري در محل كارشان رسيده اند". بنابراین در چنین شرائطی ضروری است كه فعالان پیشرو كارگری به سطح بالاتری از مبارزه بپردازند و ... "یعنی اینکه بنشینند و برای کارگران "تشکل سراسری" درست کنند.
می بینیم که این ها و البته بسیاری دیگر، در واقع آن بستر سازی های مقدماتی، ذهنی و نادرستی است که آقای ثقفی و "کانون مدافعان"، بساط کار خود را بر روی آن ها پهن می کنند، تا نتیجه دلخواه را گرفته، نشان دهند که:"ایجاد تشکل سراسری کارگری" همین امروز، اجتناب ناپذیر بوده" و "فعالان کارگری باید هرچه سریع تر آن را به نام کارگران، برای کارگران ایجاد کنند.
***
"کمیته هماهنگی"، البته پایین تر مختصراً درک خود را در خصوص وضعیت جنبش کارگری و امر تشکل یابی کارگران درشرایط موجود و در این رابطه، چگونگی ایجاد تشکل سراسری و طبقاتی کارگران و ساز و کار تشکیل آن و ... بیان خواهد کرد. اما ترجیح می دهد که قبل از پرداختن به این بحث و برای زدودن پاره ای ابهامات و روشن شدن برخی مسائل، مقدمتاً به تعدادی از آن ها که به ویژه بعد از یک سری نوشته ها و مصاحبه ها حول بحث "تشکل سراسری کارگری"، به نحوی به "کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری" ربط پیدا می کند و پای این "کمیته" را به میان می کشد پاسخ گوید. با این امید که روشنگری در خصوص این قضایا و پاسخ گویی به برخی سئوالات و ابهامات، خود، کمکی باشند برای برداشتن گام هایی به جلو، در راستای نزدیک شدن هر چه بیش تر رهروان صدیق و مخلص جنبش کارگری - اعم از پیشروان و فعالین این جنبش و تشکل های ذیربط با آن .
یکی از این ابهامات که درپاره ای از نوشته ها و مصاحبه ها، از جمله مصاحبه ی سایت "کانون مدافعان حقوق کارگر"، با دو تن از اعضای کمیته هماهنگی، به دفعات بر روی آن مانور داده شده است این قضیه است که:
گویا بحث "ایجاد تشکل سراسری" از موضعی مثبت، "از سال ها پیش و در واقع ازاولین روزهای تأسیس کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل کارگری، در آن مطرح بوده و در اساسنامه این "کمیته" نیز بر روی آن تأکید شده است".
لذا هر دو نفر این آقایان در جواب پرسش های "کانون مدافعان" مبنی بر این که: "تشکل جدید (منظور تشکل سراسری کارگران است) رابطه اش با تشکل های دیگر چیست" و یا "این نشست ها چگونه بوده اند؟ و ... به غلط، پای کمیته هماهنگی و اساسنامه ی آن را به میان کشیده می گویند:
"بحث تشکیل تشکل سراسری به این روزها مربوط نیست، بلکه از چند سال گذشته روی آن بحث های زیادی شده است" ... "این مساله در اساسنامه کمیته هماهنگی هم به تصویب رسیده است. این تشکل هم جدا از این قاعده نیست و ما باید برای تشکیل آن کمک کنیم."
و یا "ما سالهاست که به دنبال یک تشکل سراسری هستیم و حتی زمانی که کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری تاسیس شد، هدف از تشکیل آن کمیته هم در راستای بسترسازی و کمک به ایجاد تشکل های کارگری بودو اساساً به استناد آن اصل، (بند ١ از ماده ۴ اساسنامه کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری) شخص من عضو کمیته هماهنگی شدم. یعنی من اعتقاد دارم که طبقه کارگر باید دارای تشکل سراسری خود باشد. تا بتواند با اتکا به آن تشکل، خواست و مطالبات خود را به کارفرمایان و حامیان آنان دراین شرایط تحمیل کنند."و ... لذا "در بهار امسال عملا" یک نشست در میان فعالان کارگری در شهر سقز برگزار شد" و به دنبال آن هم نشست های بعدی و ...
یکی دیگر از دست اندر کاران ایجاد تشکل سراسری کارگری که خود را "عضو سابق کمیته هماهنگی و عضو فعلی کانون مدافعان حقوق کارگر" می خواند نیز به قول خودش این "ماجرا" را این گونه توجیه نموده و به کمیته هماهنگی و اساسنامه آن می چسباند. وی می گوید: "در بهار سال ١٣٩٠ با حضور محمود صالحی و جمعی از اعضای کمیته هماهنگی و دیگر فعالان مستقل کارگری (؟!) در آبیدر سنندج جلسه ای برگزار شد. بحث اصلی این جلسه بر سر ایجاد تشکل کارگری جدید با شیوه کار جدید بود. استناد فعالان حاضر در این جلسه هم به بندهای ١ و ٢ و ٣ ماده چهارم اساسنامه "کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری" بود. (؟!) و در همین راستا بحث ایجاد چنین تشکلی برای اول بار مطرح شد. نتیجه آن جلسه، توافق عده ای از حاضران جلسه در راستای تحقق این اهداف و فراهم نمودن بستربرای ایجاد چنین تشکلی شد." و الی آخر.
***
با کمی دقت در "ماجرای" یاد شده - که با تفاوت هایی اندک - کم و بیش به یک شکل، بیان شده اند متوجه می شویم که: به ادعای آن ها، اولاً ایجاد چنین تشکلی از سال ها پیش و اصلاً از همان بدو تأسیس کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری، مدّ نظر اعضا و فعالین آن "کمیته" بوده و ثانیاً ایجاد آن با استناد به بندهای ١ و ٢ و ٣ ماده چهارم اساسنامه این "کمیته" و در تقابل با "انفعال ِ تحمیل شده به این تشکل، که "در تلفیق با نا آگاهی و عدم درک صحیح از مبارزه طبقاتی و ... کمیته را دچار بحران کرده بود، پی گیری و دنبال شده است؟!!!
واقعیت این است که هیچ بخش از زوایای "ماجراهایی" که دوستان ما از آن سخن به میان می آورند و به ویژه امرخطیر "ایجاد تشکل سراسری و طبقاتی کارگران" توسط تنی چند از فعالان کارگری به آن استنادمی کنند، صحت نداشته و صرفاً ساخته و پرداخته ی تخیل این دوستان و البته عدم اطلاع شان، حتی از مُفاد و بندهای اساسنامه کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری است. نه آن جلسات و نشست ها ــ آن طور که این آقایان از آن صحبت می کنند - "رسمی" و جدی و برنامه ریزی شده بوده و نه ادعای آنان برای ایجاد "ظرف بزرگ تر"، می تواند مستند به بندها ١ و ٢ و ٣ از ماده چهارم اساسنامه "کمیته هماهنگی برای کمک به ... " بوده باشد. چرا که، هیچ یک از بندها و مواد مورد استناد آن ها (ماده چهارم اساسنامه "کمیته هماهنگی برای کمک به ...") اساساً در مورد "ایجاد تشکل سراسری کارگران"، حرفی نمی زند. چه رسد به این که بخواهد "یک یا چند نفر از فعالان کارگری" را هم "بانی" و تشکیل دهنده ی چنین تشکلی به حساب آورد. تنها در ماده چهارم و در بند ١ آن آمده است که: "کمیته ی هماهنگی، به سهم خویش، در شرایط موجود، این اهداف (اهداف مندرج در ماده ۴ اساسنامه) را از راه های زیر پیگیری می کند: ١- ۴ - بسترسازی و اشاعه ی فرهنگ و روحیه ی تشکل پذیری در میان کارگران از راه های مختلف از جمله تبلیغ، ترویج، آموزش و مساعدت به ایجاد تشکلهای فرهنگی، هنری، ورزشی و زنان کارگر در محلات و ... و همچنین تشکل های مستقل کارگری، در مراکز تولیدی و خدماتی کارگران و محلات و مراکز زندگی و نشو و نمای آنان، و در همین رابطه، گسترش این تشکل ها و فعالیت ها، از طریق ایجاد ارتباط و هماهنگی لازم میان آن ها و انتقال تجربیات و دستاوردهای مبارزات روزمره و تاریخی جنبش کارگری، در میان بخش ها و رشته های مختلف کارگری و حمایت از تحرکات و اعتراضات کارگران،از قبیل اعتصابات، تجمعات، راهپیمایی ها و اقدام به کنترل کارگری و ...". همین و بس.
ظاهراً آقایان، یا اساسنامه ی کمیته هماهنگی و ماده چهارم آن را نخوانده اند و یا اگر خوانده اند، متوجه آن نشده اند. کجای این بند از "اساسنامه" و تک تک جملات و عبارات آن، معنای ایجاد "تشکل سراسری کارگری"، و تشکیل ظرف بزرگ تری برای کارگران، آن هم به نیابت ازاین طبقه و توسط چند فعال کارگری را، می دهد که دوستان ما می خواهند در نوشته ها و مصاحبه های خود، تخیلات و ادعاهای خود را به استناد آن، (بند1 از ماده 4 اساسنامه) به اصطلاح "رو به جنبش"، به خورد این جنبش و فعالین آن بدهند و بدتراز آن اینکه خود را یکی از "بانیان" و "تشکیل دهندگان" آن ظرف و آن تشکل معرفی نمایند؟
حرف ما، به عنوان تشکلی از کارگران و فعالان کارگری این است که: این قبیل برخوردها و ادعاهای بی اساس و غیر مسئولانه، هیچ وقت ره به جایی نخواهد برد و چون پایه و مبنای درست و محکمی نیز درعالم واقعیت ندارد به نتیجه ای جز یأس و وادادگی منجرنخواهد شد. گردهم آیی های روزمره و گفت و گوهای معمولی و عادی میان تنی چند ازفعالین کارگری و غیرکارگری ِ حاضر"در یک پارک ("کوه آبیدر") و یا "یک مراسم عروسی" را، برای اثبات ادعای غیراصولی و نادرست خود، با عناوین دهان پُرکنی چون "برگزاری جلسات رسمی، که بحث اصلی آن بر سر"تشکل سراسری" و "ایجاد تشکل کارگری جدید، با شیوه کارجدید" و ... بوده است، را به خورد کارگران و فعالین کارگری دادن و بعد از سه سال ادعای مبارزه با "انفعال و عدم درک صحیح از مبارزه طبقاتی و ناآگاهی و تقویت رفرمیسم و سکتاریم و فقدان تحلیل مشخص از اوضاع اجتماعی و درک نشدن خصلت گذرا بودن این وضعیت در کمیته هماهنگی" و ...و نهایتا به این قناعت کردن که: " اما در چند سال گذشته قدم های عملی تری (؟! کدام قدم ها؟ کجا؟) برای ایجاد این تشکل برداشته شده که در نتیجه این بحث ها (؟!) سه نشست آن (البته با آن توصیفی که بالاتر به آن اشاره شد) با موفقیت برگزار شده است."! و ... غیر از بزرگنمایی کاذب و توهم پراکنی در جنبش کارگری ، چه فایده ای می تواند برای این جنبش داشته باشد؟
کمیته هماهنگی با این شیوه ی برخورد و این نوع وارونه پردازی و قیم مآبی مخالف است و مخالفتش هم با این قبیل برخوردها تازگی ندارد. کسانی که به نحوی از انحاء در جریان مسائل و افت و خیزهای جنبش کارگری و در این ارتباط، تغییر و تحولات این "کمیته"، تا قبل از تقسیم آن به دو تشکل جداگانه بوده اند به خوبی می دانند که یکی از موارد اختلاف ِ "کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری"، با "کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری"، به بند " د " از ماده ٣ اساسنامه آن "کمیته" ("کمیته هماهنگی برای ایجاد ...") مربوط می شد که مدافعین آن "بند" در آن "کمیته"، از موضعی تنگ نظرانه و کاملاً از بالا، "کمیته ی هماهنگی" را به مثابه یکی از تشکل های موجود در جنبش کارگری، به جای تشکل ضدسرمایه داری و سراسری کارگران و هیئت مؤسس مورد نظر خود، در سرتاسر ایران گذاشته، اعلام می کردند که: "از دو حال خارج نیست. کلیۀ فعالین کارگری، یا فعالان کارگری و ضد سرمایه داری، به معنای مورد نظر کمیتۀ هماهنگی؟!! هستند، یا نیستند. اگرهستند، پس علی القاعده باید (تا فلان تاریخ که مدّ نظر مدافعین این "بند" و این نظر در آن ایام بود ) به عضویت کمیته هماهنگی - که به زعم آن ها یک جریان ضدسرمایه داری بود- درآمده باشند.؟!! و اگر نیستند (یعنی تا تاریخ یاد شده - مثلاً یک سال - به عضویت کمیته هماهنگی در نیامدند) پس دیگر مدافع سرمایه داری بوده، و سندیکالیست و رفرمیست هستند".!
این دوستان خوب است بدانند که اعضا و فعالان متشکل در "کمیته هماهنگی برای کمک به ..." از همان ایام سخت مخالف این دیدگاه انحصارطلبانه بوده و با آن به مخالفت برخاستند. و از جمله درمخالفت با این دیدگاه و نقد آن بود که پس از جدایی، نام خود را به "کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری" تغییر داده و مطابق با شرایط عینی و واقعی موجود در جامعه، استراتژی خود را همراهی و کمک به تشکل یابی مستقل و طبقاتی کارگران در محیط های کار و زندگی آنان تعریف کردند. به عبارت دیگر، اعضا و فعالان این "کمیته"، از همان آغاز کار تا به امروز، این دیدگاه انحصارگرایانه و از بالا را که "کمیته هماهنگی" - یا هر تشکل دیگری - صرفاً با تغییر نام و تعویض تابلوی خود و یا "انتشار آدرس ایمیلی"، از کارگران و فعالان کارگری بخواهد که "با آنان تماس حاصل نموده و به آن ها بپیوندند" و ... اکیداً مخالف بوده و به هیچ وجه آن را بر نمی تابند. اگر چه در نتیجه ی این مخالفت ها و نقدها، مزیّن به القابی چون "ناآگاه" و "سکتاریست" و "فرقه گرا" و "اپورتونیست" و ... گردند.
این درک و این روش کار، در واقع شالوده ی استراتژی کمیته هماهنگی در برخورد به جنبش کارگری و امر تشکل یابی کارگران است. این همان شیوه ی برخوردی است که در اساسنامه کمیته هماهنگی و بند چهارم آن نیز آمده است. نمیتوان از اساسنامه کمیته هماهنگی، یعنی تشکلی که اعضای آن، باور به کمک برای ایجاد تشکل های کارگری در مراکز مختلف کار و زیست کارگران دارند، نتیجه ای درست متفاوت با استراتژی و باور کنونی آن گرفت و هدف آن را "ایجاد تشکل سراسری کارگران" قرار داد!
لذا دیدگاه اراده گرایانه و از بالا به پایینی که درکش از تشکل سراسری، صرفاً گردهم آیی تنی چند از فعالان کارگری و نسخه پیچی برای ایجاد "ظرفی بزرگ تر" و "تشکلی سراسری برای طبقه کارگر" است، تا آنها خود را به ظرف مورد نظر و به اصطلاح "بانیان" آن معرفی نموده به آن وصل شوند، دیدگاهی تازه تأسیس و جدید نیست و در تاریخ جنبش جهانی کارگری و کشور خودمان نیز به حدکافی مورد نقد و بررسی قرار گرفته و بر روی آن بحث شده است.
این حرف که: "طبقه کارگر باید دارای تشکل سراسری خود باشد، تا بتواند با اتکا به آن تشکل، خواست ها و مطالبات خود را به کارفرمایان و حامیان آنان دراین شرایط تحمیل کند"، البته حرف بسیار متین و معقولی است. اما این را هم باید به آن اضافه کرد که ایجاد چنین تشکلی تنها به خواست و اراده ی ما و تنی چند از فعالین بستگی نداشته و با این خواست و اراده ساخته نمی شود. چنین تشکلی از دل مبارزات واقعی، جاری و روزمرّه ی کارگران در سرتاسر ایران بیرون می آید و شکل می گیرد. نمی توان آن را از گردهم آیی و نشست های سه گانه و چهارگانه و ده گانه و ... چند فعال کارگری که در یک روز زیبای بهاری، در شهری و مکان مشخصی نشسته و برای کارگران تصمیم به ایجاد یک تشکیلات سراسری گرفته اند، بیرون کشید و بدان امید بست.
فعالینی که درصدد برآمده اند تا در وادی کم تحرکی کارگران برای سازمان یابی و ایجاد تشکل های مستقل کارگری همچون پهلوانانی نامدار، پای به میدان مبارزه گذاشته، و از بالای سر ِ کارگران، برای طبقه کارگر، "تشکل سراسری" و "ظرفی بزرگ تر"، جهت عرض اندام و فعالیت درست کنند، به طور قطع راهشان به ناکجاآباد ختم خواهد شد و سرانجامی جز شکست و ناکامی نخواهند داشت. چرا که هر اقدامی برای ایجاد تشکل های کارگری از بالای سر کارگران - به ویژه این که از نوع سراسری آن باشد - از قبل محکوم به شکست است.
بر خلاف ادعای بعضی از مدافعین این مناقشه، مسئله ی اصلی این نیست که تعدادی فعال کارگری، مصمم شده اند تا با دامن زدن به مباحث مهم و تعیین کننده ایجاد تشکل های کارگری و در این رابطه، تشکل سراسری و طبقاتی کارگران، اوضاع را برای پیدا کردن راهی جهت برون رفت از این معضل (فقدان تشکل سراسری کارگران) بررسی نموده و منطبق با اوضاع و شرایط و موقعیت جنبش کارگری، مقدمات کار و بسترهای لازم را برای تدارک آن در فرصت های مناسب و البته از راه های درست و اصولی فراهم نمایند. اگر این چنین بود می شد آن را به نحوی توجیه کرد. چرا که دامن زدن به چنین مباحثی می تواند به سهم خود، یاری رسان جنبش کارگری، برای برون رفت از وضعیت کم تحرکی برای ایجاد تشکل های کارگری در محیط کار و فقدان تشکل سراسری کارگران باشد. مسئله این است که تعدادی فعال کارگری، صرفاً بر مبنای یک تحلیل ذهنی و نادرست، حاکی از این که: "ما امروز شاهد ایجاد تشكلهای كارگری زیادی (کو؟ کجا؟) در موسسات مختلف توسط خود كارگران و زحمتكشان هستیم که با دست خود آن ها ساخته شده اند"؟! ... امري كه در ده سال پيش و ظيفه فعالان كارگري بود"؟! و تحلیل هایی این چنین، دست به کار شده اند تا بدون حضور توده کارگر وازبالای سر ِ آن ها برای کارگران تشکل سراسری درست کنند و یک تجربه بارها آزموده شده و شکست خورده را دوباره به آزمایش بگذارند.
وگر نه کدام کارگر آگاه و فعال کارگری دلسوز و مخلصی را می توان سراغ گرفت که از ایجاد تشکل سراسری و طبقاتی کارگران ــ تشکلی که می تواند ابزار دست طبقه کارگر ایران برای پیش برد اهداف این طبقه و پیگیری خواست ها و مطالباتش درهمه ی عرصه های حیات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی کشور باشد - گریزان بوده و آن را همراه با مباحث مربوطه، قبول نداشته باشد و در مقابلش سد و مانع ایجاد کند؟ این آرزوی هر کارگر آگاه و فعال کارگری دلسوز و صدیق است که با تشکل سراسری و قدرتمند خود در مقابل سرمایه ظاهر شود و برای خواست ها و مطالباتش در همه ی عرصه ها بجنگد.
بر خلاف تبلیغات سردمداران "کانون مدافعان" و بعضی از حاضرین در این نشست ها، بحث اصلی در این خصوص، به هیچ وجه حول ِ لازم و مفید بودن چنین تشکلی و چنین مباحثی، برای طبقه کارگر ایران، دور نمی زند. هیچ کس تردیدی در این ندارد که تشکل سراسری، به حال کارگران مفید و برای آنان لازم است. آن چه که تردید برانگیز است و ما ("کمیته هماهنگی برای کمک به ...") و برخی از فعالان و دلسوزان این جنبش را به عکس العمل در مقابل آن و نقد این تصمیم و این اقدام عجولانه و نمایشی واداشته است، بیش از همه این بود و هست که، چند فعال کارگری، با ادعای "ایجاد تشکل سراسری برای کارگران"، بدون زمینه سازی های لازم و مهیا کردن پیش شرط ها و ملزومات کار و بدون اینکه بسترهای مناسبی برای این کار وجود داشته باشد، با اتکا به تحلیلی به شدت متناقض، مغشوش و نادرست از موقعیت جنبش کارگری در ایران و کم و کیف آن - والبته قالب کردن تشکل های زرد و سرمایه محور، به جای تشکل های خودساخته، مستقل و طبقاتی کارگران - تابلوی تشکلی را بالا ببرند که بیش از آن که "ظرفی" باشد برای کمک به متشکل نمودن طیف ها و لایه های هرچه گسترده تری از کارگران و مزدبگیران تحت ستم و استثمار، برای مبارزه با دشمنان طبقاتی کارگران و احقاق حقوق این طبقه در مقابله با سرمایه و ... ابزاری باشد برای تقابل با جریانی رادیکال و ضدسرمایه داری و تسویه حساب با "کمیته هماهنگی برای کمک به ..." و اعضا و فعالین آن. چیزی که نشانه های آن از مدت ها پیش در اعمال و رفتار به ویژه شخص آقای ثقفی و برخی دیگر از دست اندرکاران "کانون مدافعان حقوق کارگر"، در این جا و آن جا دیده و شنیده شده است.
از قضیه ی "ایجاد تشکل سراسری کارگران" توسط تعداد محدود و معدودی از فعالین کارگری که بگذریم معقول و منطقی آن است که کسی که داعیه ایجاد چنین تشکلی را دارد در اولین اقدام تشکلی که خود را عضو آن می داند و حتی "به عضویت در آن افتخار می کند" در جریان امر قرار داده و نخست موضوع را به طور رسمی و جدی در تشکل متبوع خود به بحث و تبادل نظر بگذارد. واقعیت این است که هیچ یک از اعضای کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری - به جز چند نفری که با کانون مدافعان نشست هایی را برگزار کردند - در جریان این مسئله قرار نداشته و لااقل تا تشکیل یکی - دو نشست اول، به کلی از آن بی اطلاع بوده اند. دیگر تشکل ها و فعالین کارگری مثل شرکت واحد و نیشکر هفت تپه و کمیته پیگیری و اتحادیه آزاد کارگران و ... که جای خود دارد.
طرفه این که یکی از دست اندرکاران این نشست ها در جواب به انتقاداتی که از هر طرف به این مسئله و اساساً مبحث اطلاع رسانیدر این خصوص، به عنوان یک امر مهم و حیاتی، شده و می شود، آن را تا سطح "گپ و گفتی" خودمانی و تصادفی در یک مجلس عروسی تقلیل داده و با درکی ساده انگارانه و بسیار سطحی در ارتباط با این مبحث (اطلاع رسانی) می گوید: " ... من به عنوان یکی از بانیان، شب هنگام، و بعد از یک مجلس عروسی در مورد یک ظرف بزرگ صحبت کردم" ... "این ها دارند به بانیان آن ظرف بزرگ تر کم لطفی می کنند".!!! و الی آخر.
آقای ثقفی در نوشته خود با نام "ضرورت ایجاد تشکل سراسری"، از جمله، فواید ایجاد این "تشکل" را جلوگیری از"پراکنده کاری" و "دوباره کاری" در بین فعالان کارگری و تقویت "وحدت نظر و تحلیل مشخص از شرایط مشخص" قلمداد می کند که "< u>با همیاری و همکاری تشکل های کارگری دست یافتنی است". برای ما اعضا و فعالان کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری روشن نیست که وقتی ایشان این حرف ها را می زند، به راستی به آن ها اعتقاد دارد، یا صرفاً آن ها را برای "خالی نبودن عریضه" و گارد گرفتن در قبال فشارهای همه جانبه ای که از جانب تعدادی از فعالین مخلص و دلسوز جنبش کارگری، در نقد این حرکت وارونه و غیراصولی ، به او و کانون مدافعانش وارد می شود بر زبان می راند؟ وگر نه، چه طور می شود در مذمّت پراکنده کاری و موازی کاری از یک سو و مدح و ثتای همکاری و همیاری در بین فعالین و تشکل های کارگری از سوی دیگر، قلم فرسایی کرد و همزمان، دعوت کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری ،جهت اتحاد عمل تشکلها برای اول ماه مه سال جاری، (سال ٩٣) را با برخوردی ناپسند و سکتاریستی پاسخ داد؟ چه طور می توان از "همکاری تشکل های مختلف برای کمک به ایجاد هماهنگی و نزدیكی میان اتحادیهها و سندیكاهای تشكیل شده تا این مقطع، (؟!!! کدام اتحادیه ها؟ کدام سندیکاها؟) كه میتواند به صورت ایجاد فدراسیونها و در نهایت كنفدراسیونهای كارگران باشد" سخن راند و در عین حال برای شرکت در هر اتحاد عمل مشخصی، برای هر مناسبتی، یکی بعد از دیگری شرط و شروط گذاشت و سرانجام نیز با معدودی از اعضای همان تشکل، (کمیته هماهنگی برای کمک به ... ) بدون این که بقیه اعضا و تشکل مربوطه حتی در جریان کار قرار داشته باشد ، در کنج خانه ای نشست و "فیل تشکل سراسری کارگران" را هوا کرد؟ چگونه ممکن است داعیه تشکل سراسری را داشت اما در مقاطع حساسی نظیر دستگیری اعضاء کمیته هماهنگی، حتی از مطرح کردن نام اعضای دستگیر شده ی آن تشکل در یک اطلاعیه، به منظور حمایت از آن ها دریغ کرد ؟
***
بگذریم! در رابطه با بحث کارگران و بحث ایجاد تشکل سراسری کارگری نیز باید بگوئیم که، تا آن جا که به ما، به عنوان "کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری" بر می گردد، تشکل سراسری طبقه کارگر مکانیزم خود را دارد و از متن جنبش کارگری و مبارزه طبقاتی، در شرایط رشد و گسترش این مبارزه به وجود می آید. به تشکل های محل کار یعنی شوراها، سندیکاها، کمیته های کارخانه و ... متکی و بر آن ها استوار است و توسط همین تشکل ها و در نهایت به هم پیوستن آن ها ایجاد می شود. مادام که چنین مراکز و چنین تشکل هایی، به وجود نیامده و به هم مرتبط نشده باشند و فعالیت ها و مبارزات شان با یکدیگر پیوند نخورده باشد، حتی تصمیم به ایجاد چنین تشکلی با تعداد معدودی فعال کارگری، تصمیمی قیم مآبانه، وارونه و عجولانه خواهد بود و هیچ حاصلی جز شکست و ناکامی نخواهد داشت. به قول معروف "با حلوا حلوا گفتن، دهان شیرین نمیشود". به صرف این اعتقاد که "طبقه کارگر باید دارای تشکل سراسری خود باشد" ... پس بیاییم و بنشینیم و برای او تشکل سراسری درست کنیم و ..." هیچ تشکل سراسری جدی و تأثیر گذاری که "طبقه کارگر بتواند با اتکا به آن، خواست ها و مطالبات خود را به کارفرمایان و حامیان آن ها تحمیل کند"، ایجاد نخواهد شد. تشکل سراسری کارگران - همان گونه که اشاره شد ــ در کوران مبارزات جدی و جاری و واقعی کارگران و از ارتباط پویا و خلاق میان تشکل های موجود و مستقل کارگری و پیشروان و فعالان این جنبش ساخته و پرداخته می شود و راه میان بُری نیز در این خصوص و برای این کار وجود ندارد. چنین تشکلی را نمی توان اراده گرایانه از بالای سر کارگران، به نام آن ها و برای آن ها ایجاد کرد! پروسه ایجاد تشکل سراسری کارگری به جهت ویژگی خود اساساً با برخوردهای قیم مآبانه و از بالا بیگانه است و با آن میانه ای ندارد. این تشکل تحت شرایطی خاص، برای این درست می شود که به نیازهای سراسری و طبقاتی کارگران پاسخ گوید و طبقه کارگر را در مبارزه با سرمایه توانا و قدرتمند سازد. تشکلی که از چند فعال کارگری، در نشست های محدود و محفلی ساخته شود را که نمی توان "تشکل سراسری کارگری" دانست.
ایراد کار "کانون مدافعان" و دست اندر کاران نشست های سه گانه همچنین این است که هنوزتکلیف خود را با این قضیه و آن چه که در این زمینه می گویند روشن نکرده اند. در واقع آن ها خودشان هم نمی دانند که چه می خواهند و چه می گویند!. آن ها در اطلاعیه ها، نوشته ها و مصاحبه های خود گاه از "تشکل سراسری کارگری" صحبت می کنند و "ایجاد آن را اجتناب ناپذیر" و "همین امروز ضروری" می دانند و گاه نیز از "تشکل سراسری" به معنای عام آن سخن می گویند. و حال آن که این دو پدیده از یکدیگر متفاوتند. به چگونگی ایجاد تشکل سراسری کارگری بالاتر اشاره شد. اما اگر مقصود ایجاد "تشکلی سراسری" از فعالین ِ تشکل های موجود و تلاش در راستای همکاری و همیاری بیش تر میان این تشکل ها و فعالین و رفتن پای برخی مشارکت ها و اتحاد عمل ها - چیزی شبیه به "شورای همکاری تشکل ها و فعالین کارگری" - بوده باشد، در این صورت هیچ کس اگر نداند لااقل فعالین و دست اندر کاران جنبش کارگری و آن ها که از دور و نزدیک دستی بر آتش این جنبش و نشیب و فراز های آن داشته اند نیک می دانند که چنین مسئله ای در تمامی دوره ی های فعالیت کمیته ی هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری و برای تمامی مناسبت ها و موضوعات مرتبط با جنبش کارگری، همواره مورد توجه و استقبال این کمیته و اعضا و فعالین آن بوده و این "کمیته" نه تنها هیچگاه از آن روی گردان نبوده، بلکه همواره در آن پیشقدم بوده است. اتفاقاً درهمین جاست که بیش از همه "کانون مدافعان" و شخص آقای ثقفی باید به عنوان یکی از کسانی که به دفعات در این راه اخلال می کرده است پاسخ گو باشد. ایشان و بیش از همه ایشان باید پاسخ دهد که چرا و به چه دلیل تلاش های گسترده در برگزاری جمع های مشترک بین کمیته ها و فعالین که پیش از آن در مراسم اول ماه مه و چند مورد اطلاعیه مشترک تجلی یافته بود به خاموشی گراییده و فعالین کارگری حتی از دادن یک اعلامیه مشترک در خصوص روز جهانی کارگردر دو سال گذشته عاجز ماندند؟ چرا آن تلاش ها و پیگیری ها به طور مشخص در اول ماه مه سال ٩١ در نیمه راه متوقف ماند و شرکت کنندگان در آن نشست، بعد از آن همه تلاش و پیگیری از ادامه کار بازماندند؟ چه عواملی موجب عدم تداوم برگزاری جلسات شورای هم کاری تشکل ها و فعالین کارگری شد و چرا این مجموعه از دادن یک اطلاعیه مشترک در خصوص وضعیت رضا شهابی، شاهرخ زمانی، بهنام ابراهیم زاده و ده ها کارگر و فعال کارگری زندانی ناتوان شده اند؟ و ...
***
باور اعضا و فعالین این "کمیته" بر این است که افق مبارزه و فعالیت هر تشکل ِ پیشرو و رادیکال کارگری و فعالین و پیشروان این جنبش، در شرایط موجود همچنان تلاش برای نیل به شرایطی است که در آن طبقه کارگر، علاوه بر اینکه دارای تشکل هایی در واحد های کار و زیست خود باشد، در عین حال بتواند از طریق ارتباط و اتحاد عمل های مشخص و با برنامه، بسترهای لازم را برای تشکل سراسری و طبقاتی خود پی ریزی کرده و برای نیل به آن تلاش و مبارزه نماید. به این اعتبار ضروری است که هر فعال و تشکل رادیکال کارگری جهت ایجاد پایه های لازم برای به وجود آوردن چنین تشکلی در محیط های کار و زیست کارگران کوشا بوده و زمینه های برپایی تشکل سراسری کارگران را در شرایط مطلوب و مناسب فراهم نماید. نیت های خیر و آرزوهای نیک به تنهایی برای مبارزه کارگری و طبقاتی کفایت نمیکند. درک شرایط مشخص و ارائه راهکاری مناسب برای برداشتن گام هایی به جلو از ویژگی مهم برای پیش بردن مبارزه توسط هر کارگر آگاه، فعال کارگری و جمع های متشکل کارگران است.
بر خلاف ادعای برخی از دست اندر کاران نشست های سه گانه و به طور مشخص شخص آقای ثقفی، در شرایط امروز ایران و با همه پیشرفت هایی که جنبش کارگری به ویژه در سال های اخیر داشته است، هنوز سطح تشکل یابی و سازمان یافتگی در میان لایه ها و رسته های مختلف طبقه کارگر، به میزانی نرسیده است که در پاسخ به معضل بی تشکلی موجود، کارگران و رهبران عملی این طبقه دست به کار شده برای یک مرحله بالاتر، یعنی به هم پیوستن این تشکلها و ایجاد تشکل سراسری کارگران اقدام نمایند. لذا به اعتقاد ما، کماکان استراتژی مورد قبول و معتبر برای فعالین کارگری، همانا یاری رساندن و مساعدت به کارگران در محیط های کار و زندگی آنان برای ایجاد تشکل های مستقل و متکی به خود کارگران است.
کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری
٩٣/١٠/٢٩
*****************
تشکل سراسری کارگران, ضرورتی عینی یا اقدامی زودرس!
هوا بس ناجوانمردانه، برای کارگران و زحمتکشان کشورمان سرد است. سرمایه و سرمایه دار همچنان که تا کنون بر سفره حقیر آنان میتازند و آن سفره تهی تر از هر زمان دیگر است. بر طبق امار و گزارشات منتشر شده اکثریت کارگران ایران زیر خط فقر چند برابری بسر میبرند و اهرم های دفاعی آنان که همانا تشکل و همبستگی است کفاف مقابله با دوران خاکستری کنونی را نمیدهد. از عدالت و برابری خبری نیست و هر آنچه هست از بیداد اجتماعی و ستم سرمایه بر تولیدکنندگان سرمایه و سپاه رنج و زحمت سخن میگوید. چگونگی مبارزه برای دستیابی به حق و نان و برون رفت از شرایط تحمل ناپذیر کنونی دغدغه فکری کارگران و پیشروان آنهاست. شکی نیست که ,چاره رنجبران وحدت و تشکیلات, است. شکی نیست که همبستگی همواره راهگشای معماهائ سیاسی و اجتماعی است که ظاهرا لاعلاج مینمایند. این سوال اما که آیا زمان مناسب برای اقدام عملی و ایجاد تشکل سراسری کارگران فرا رسیده است همچنان پابرجاست. ایجاد تشکل سراسری کارگران امروز همان گره ذهنی فعالین کارگری است که این گفتگوها تلاش دارد در حد توان سایه روشن های آنرا شفافیت دهد و چرائی اختلافات نظری در میان این طیف آگاه و دلسوز را دریابد. امید که برآمد این گفتگو ها, سازنده و مفید برای کارگران کشورمان واقع شود.
عمر مینائی، از اعضا ی کمیته هماهنگی برا ی کمک به ایجاد تشکل ها ی کارگری است که از او برای این گفتگو دعوت کرده ایم.
با سپاس از شما گرامی که به دعوت گزارشگران پاسخ مثبت دادید.
وضعیت اسفبار اقتصادی ایران بویژه اگر آنرا در امتداد تحریم های بین المللی در نظر بگیریم، بار طاقت فرسایی را بر دوش کارگران و زحمتکشان کشورمان قرار داده است. بنظر شما عاجل ترین مطالبات کنونی کارگران کدامند؟
با سلام و درود بر شما که زحمت این گفتگوهای کارگری را کشیده اید. تلاش شما دوستان برای برقراری اتحاد طبقاتی جای تقدیر دارد.
ابتدا باید بگویم که وجود فقر و فلاکت روزافزون کارگران تنها به وجود تحریمها مربوط نمی شود، بلکه رژیم سرمایه داری ایران مانند هر نظام بردگی مزدی دیگر برای ماندگاریش محتاج انباشت و افزایش سرمایه و ارزش اضافه ناشی از استثمار نیروی کار کارگر می باشد.
دولت بعد از به قدرت رسیدن، زندگی فلاکت بار مردم کارگر و زحمت کش را نشانه گرفت. هشت سال جنگ، بحران اقتصادی و تحریم ها هر چه بیشتر بر فاصله طبقاتی افزوده و به فقر و خانه خرابی اکثریت مردم دامن زد ، تشکلات برآمده از درون جنبش کارگری یکی بعد از دیگری منحل شدند. در این پروسه سرمایه دارانه ی انسان ستیز، بیکاری، گرانی، دستمزدهای پایین و تورم شدید توش و توان کارگر و زحمت کش ایرانی را بریده است. در عدم آزادیهای فردی و اجتماعی، تلاش برای بیرون آمدن از این وضعیت اسفبار نیز جرم سنگین محسوب شده و با آن به شدت برخورد می شود. با این اوصاف ایجاد تشکل و طلب حقوق و مزایا و بیمه بیکاری و …. در حد یک زندگی انسانی عاجل ترین مطالبه ی کارگرانست.
در سالهای اخیر حجم و گستردگی مبارزات و اعتراضات کارگری در سراسر ایران چهره ای جدید بخود گرفته است که نشاندهنده کیفیتی جدید از مبارزه در میان این طبقه است. آیا این جنبش در فاز تعرضی گام برمیدارد؟
اگر تحلیل و برداشت ما از جنبش کارگری و دیگر جنبشهای اجتماعی ایران مقایسه گرایانه با دهه ۶۰ باشد – که هر حرکت اعتراضی پیامدهای جبران ناپذیری داشت و هزاران انسان شریف تنها به جرم دفاع از حق و حقوق کارگران و محرومان جامعه جانشان را از دست دادند و یا از محیط زندگی و مکان خود جدا و آواره شدند - با شروع فاز جدید جنبشهای اجتماعی ازجمله کارگری درابتدای ده ی هشتاد و حرکت رو به جلوی آنها و ادامه اش تا به امروز، روند رو به رشدی را تجربه می کنیم. دولت نه تنها به سادگی توان سرکوب کردن اعتراضات را ندارد بلکه گاهی مجبور شده به نوعی با آن تعامل کند، که این نوید باز شدن روزنه امیدی برای پارگی استبداد حاکمیت را می دهد. اما متاسفانه و با وجود اعتراضات اجتماعی و کارگری و وجود پیشروان شجاع و فداکار، هنوز آن اتحاد عمل طبقاتی به وجود نیامده که فراتر از منافع فرقه ای و شخصی تمام نیرو و انرژی جنبش کارگری را در خدمت خواسته ها و مطالبات طبقاتی قرار دهد. معترضین پراکنده اند.
اگر جنبش کارگری و دیگر جنبشهای اجتماعی نتوانسته اند در مقابل دولت سرکوبگر سرمایه داری متحد و متشکل شوند تنها فاکتور آن عدم وجود آزادی نیست. نیرنگ های ارگان های دست آموز سرمایه داری برای فریب دادن کارگران و خنثی نمودن پتانسیل مبارزه طبقاتی آنها را هم باید در کنار عامل استبداد به حساب آورد.
توجه داشته باشید هر گاه کارگران به نیروی خودباوری برسند هیچ چیز توان مقابله با آنها را ندارد، مانند شکل گیری چند کمیته فعالان کارگری و دو تشکل سندیکایی بدون گرفتن مجوز از دولت که خود اثبات قدرت طبقاتی است که با وجود دادن هزینه سنگین همچنان به حیات خود ادامه میدهند.
از دستاوردهای مبارزات کارگری و ارتقاء مطالبات عمومی آنان پس از سال ۱۳۸۰ گفته میشود. این دستاوردها کدامند؟
شکل گیری دو سندیکا و چند کمیته فعالان کارگری به شیوه علنی و با چهره های شناخته شده، استقلال و اتکا این نهادها به نیرو و توان خود، و نزدیکی جنبش کارگری و بعضی دیگر از جنبشهای اجتماعی از نکات قوت و دست آوردهای این مرحله بشمار می آید. اتحاد عمل های جمع ها و تشکلات پیشروی کارگری، نقد و برخورد به گرایش راست و فرقه ای، رویکرد طبقاتی حمایت از سازمان یابی درون طبقه و ایجاد تشکل به نیروی خود کارگران در محیط کار و زیست، و همچنین نقد و اعتراض به سه جانبه گرایی در این مرحله فاکتورهای مهم روند بلوغ فکری بخش سوسیالیستی جنبش کارگری بوده است. در کل جنبش کارگری ایران هر چند نتوانسته مطالبات آنچنانی به سرمایه داری تحمیل کند اما عرصه ی نوید بخش نوینی در مبارزات عملی و نظری خود گشوده است.
اخیرا سه نشست بین عده ای از فعالین کارگری از یک طرف و کانون مدافعان حقوق کارگر از طرف دیگر ، برگزار شده است. این نشست قرار است به ایجاد تشکل سراسری کارگری و یا نیز تشکل سراسری فعالین کارگری بینجامد، نظر شما درباره این نشست ها چیست؟
ابتدا باید تشکل را تعریف کرد و بعدا به سراغ تشکل سراسری رفت.
جنبش کارگری جنبش خودآگاه اکثریت بشریت است. براساس و به اعتبار همین فاکتور کارگران با شناخت از جای گاه طبقاتیشان، ابزار مبارزاتی لازم جهت تحمیل مطالبات آنی و آتی خود تا فراهم نمودن زمینه ی مناسب برای کسب قدرت و پایان دادن به مالکیت خصوصی را ایجاد می کنند. کارگران با درک ضرورت و نیازشان به اتحاد و همبسته گی طبقاتی میان خود در محل کار، و با بیکاران و محرومان جامعه در محیط زندگی، از طریق پیشروان دل سوز و فداکار به ایجاد تشکل خودساخته مستقل و سرمایه ستیز اقدام می کنند. این روند برآیند نیاز و توان مبارزاتی خود آن طبقه است .
هر صنف کارگری زمانی اقدام به ایجاد تشکل میکند که به درک ضرورت آن به عنوان ابزار مبارزه طبقاتی خود رسیده باشد، و توان برقراری اتحاد عملی و نظری برای ایجاد چنین تشکلی در میان بدنه ی کارگری را نیز دارا باشد. در این مرحله تشکل ابزار رسیدن به خواست و مطالبه صنف تشکیل دهنده ی آنست.
در فاز بعدی این تشکلات صنفی در جهت تحقق اتحاد طبقاتی، با پیش گذاشتن خواستها و مطالبات مشترک از طریق نمایندگان خود، و با دورنمای نابودی بردگی مزدی، برای ایجاد تشکل سراسری اقدام می کنند. این روند تا رسیدن به چنین مرحله ای دارای ملزومات و شرایطی است که خود تشکلات کارگری در زمان مقتضی تعیین و تعریف می کنند. هرگونه نسخه پیچی از بالا جز به بیراهه کشاندن جنبش کارگری از مسیر مبارزه طبقاتی منتهی نمی شود.
حتی اگر قرار بر این بود که ظرفی برای اتحاد عمل تشکلات فعالان کارگری و یا تشکل سراسری آنان ایجاد شود، بازهم مکانیزم آن نشست کانون وتنی چند از فعالان کارگری نبود. می بایست از تشکلات موجود دعوت به عمل می آمد تا با ارائه طرح و برنامه های جمعی زمینه ی مناسب اتحاد عمل فراهم شود. ادعای سازندگان سناریوی “تشکل سراسری” در این چهارچوب هم نمی گنجد. بدون ملاحظه کاری باید گفت روی کرد ایجاد تشکل سراسری کانون مدافعان وهم فکرانش نه تنها طبقاتی و سوسیالیستی نیست، نه تنها بانیان این تشکل سراسری هیچ نیت پاک و مقدسی ندارند، نه تنها هیچ باری از روی دوش طبقه کارگر بر نمی دارند، بلکه کار آنها در ساده ترین حالت فقط خاک پاشیدن به چشم کارگر و ایجاد انحراف و انشقاق در درون جنبش کارگری و فعالان این عرصه است؛ چرا که فراتر از انشقاق و تشتت در میان فعالین جنبش کارگری، سناریوی تشکل سراسری کانون مدافعان و هم پیمانانش می تواند چراغ سبزی از سوی فعالان آن به اصلاح طلبان درون یا بیرون حکومت باشد تا در هر گونه تغییر و تحول احتمالی و پیچ و تاب سیاسی، صندلی چرخ داری برای خود رزرو کرده باشند.
این بحث ها از کی شروع شد و آیا شما و کمیته هماهنگی در جریان این مباحثات قرار گرفتید؟
خیر، بطور مشخص از طرف گردانندگان این پروسه پیشنهاد کتبی و یا شفاهی که اعضای کمیته هماهنگی در جریانش باشند مطرح نشده، و من نیز از طریق اطلاعیه های خودشان مطلع شدم . و اما با توجه به شناختی که من از دوستان متشکل در کمیته ی هماهنگی دارم و تعریفی که کمیته برای رویکرد خود نسبت به سازمان یابی کارگری دارد، خط مشی این کمیته با اقدام کانون و همگرایانشان در ایجاد چنین “تشکل سراسری” متضاد است، چراکه کمیته به طورصریح و روشن هیچ نوع تشکل مکانیکی و از بالا را برای کارگران مناسب و طبقاتی نمی داند. کمیته ی هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری این تعریف کاملا روشن را نمایندگی می کند : کمک به سازمان یابی کارگری، تا کارگران تشکل های مستقل و طبقاتیشان را با نیرو و توان خودشان تشکیل دهند، تشکل هایی که بر مبنای مرزبندی با رفرمیسم و جریانات ضد کارگری قرار داشته و شورایی و سرمایه ستیز باشند. در اینجا توضیح این نکته را ضروری میدانم که مبارزه با رفرمیسم به معنای قبول نکردن رفرم نیست. طبقه ی کارگرهمچنان که برای نابودی بردگی مزدی مبارزه میکند باید برای مطالبات روزمره ی خود نیز تلاش کند، ولی بر خلاف اصلاح طلبان، رفرمیست ها و جناح راست کارگری، گرایش چپ کارگری بهبود زندگی کارگران و محرومان را نه در آشتی طبقاتی و ماندگاری سرمایه داری، بلکه در دورنمای الغای مالکیت خصوصی تعریف میکند. چرا که دمکراسی سرمایه داری که اصلاح طلبان ورفرمیستها به آن دل بسته اند چیزی فراتر از ظرف مناسب تحمیل فقر بیشتر وبه چالش کشیدن مبارزه طبقاتی نیست.
این را هم اضافه می کنم که کمیته بعد از جدا شدن جریان فکری آقای محسن حکیمی دوباره در نشستهای متعدد خود روی کردش را نسبت به تشکل و سازمان یابی کارگری باز تعریف کرد. ابتدا کمیته ی هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری تعریف شده بود که این همان روی کرد فرقه ای و نسخه پیچی از بالا برای ایجاد تشکل کارگری بود – بر مبنای آن قرار بر این بود که طی پروسه ای در طول دوران فعالیتش با جذب نیروی کارگری خود را منحل نموده و از درونش تشکل سراسری بیرون آید – حال ساز و کار این تشکل سراسری بر مبنای کدام روی کرد تعریف می شد و نقش و جای گاه کارگران در این تشکل گنگ و نامفهوم کجا قرار می گرفت، یا فراموش شده بود و یا به فراموشی سپرده بودندش، که هیچ گاه به طور مشخص و کنکرت در موردش بحث نشد.
گرویدن تعدادی از فعالان درون کمیته ی هماهنگی به کانون مدافعان برای درست کردن تشکل سراسری، بازمانده ی همان گرایش و طیف فکری خود محور فرصت طلب است که منافع کل جنبش را در راه اهداف شخصی قربانی می کند. اینان خود را با جنبش تعریف نمی کنند بلکه جنبش را با خود تعریف می کنند. این روی کرد عقب افتاده که کارگر را ناتوان و فرودست می بیند، در اولین تصویری که به ذهنش می رسد خود را بالای سر آن قرار داده و سعی می کند تشکل خودساخته را به جای تشکل بیرون آمده از درون مبارزه ی حی وحاظر طبقاتی کارگران به آنها قالب کند. گرایش برخورد از بالا با سازمان یابی کارگری چیزی جز به چالش کشیدن مبارزه طبقاتی وسازش وتمکین به نظام بردگی مزدی نیست.
تشکل های عمومی تر و فرا محیطی که در خدمت کارگران و مبارزاتشان قرار گیرد در تجربیات بین المللی پر تعداد هستند و بعنوان مثال میتوان از اتحادیه های سراسری و فدراسیون و… نام برد. اساسا چنانچه نهاد ها و فعالین کارگری با ایجاد نشست ها و پیشبرد مباحثات در این زمینه ها بکوشند خودبخود گامی تدارکاتی محسوب میشود. بنظر شما کجای کار اشکال داشته است که واکنش تعدادی از نهادها و فعالین کارگری را در داخل و خارج کشور در بر گرفته است؟
در بالا به آنچه مد نظر کانون وهم فکرانشان است پرداختم. و اما بحث تشکل عمومی که باید بگویم اگر منظور شما تشکل عمومی تر مرکب از فعالان موجود متشکل باشد، این در پروسه کانون وهم فکرانشان جای ندارد. تشکلی که بخواهد در خدمت مبارزات کارگری قرار گیرد باید هم گام وهم سو با دیگر فعالان و تشکلات موجود برای اتحاد عمل و تقویت ظرفیت و توانمندی جنبش کارگری تلاش کند.
اتحادیه و سندیکا و فدراسیون به خاطر وجود عضوهای میلیونی همچنان پل ارتباطی بین سرمایه دار و کارگر هستند. غالب این نوع تشکلات صرف نظر از این که چه جای گاهی در میان کارگران دارند به جای سرمایه ستیزی عنصر ماندگار آن و اهرم تعادل بین کارگر و سرمایه دار هستند. رهبران این تشکلات از پایگاه طبقاتیشان جدا شده و در خدمت سرمایه داری قرارگرفته اند. و اما باید گفت این حرکت ایجاد به اصطلاح تشکل سراسری در ایران حتی زمینه ساز یک اتحاد عمل رفرمیستی سندیکایی نیز نیست و به مراتب از آن هم موذیانه تر است.
گفته شده است که تا تشکیل این تشکل سراسری فاصله زیاد است و در جلسات اولیه نیز از فعالین نهادهای کارگری دعوت شده است و بعضا هم موافق ایجاد ظرفی بزرگتر برای دخالت کارگران در این زمینه بوده اند. آیا با این نظر موافقید؟
شرح دادم که ایجاد تشکل سراسری کارگری منوط به کدام فاکتورهاست و هنوز تشکلاتی به وجود نیامده تا از دل آنها تشکل سراسری شکل گیرد و بیرون اید.
تا جایی که من اطلاع دارم تعداد دعوت شدگان به نشست های این “تشکل سراسری” انگشت شمارند. آنهم به شیوه ی انفرادی و نه به عنوان نماینده ای از تشکلات موجود. حال این تعداد چه تصمیمی گرفته اند خود جواب گوی آن هستند، ولی این سناریو با هر کمیت و کیفیتی از دیدگاه طبقاتی سرمایه ستیز تهی است. در اینجا ذکر این نکته را هم ضروری میدانم که بعضا تعریفها از فعال کارگری یک تعریف عمومی بوده وبه همین خاطر انتظارها هم از آن یکسان بوده است، درصورتی که نظام سرمایه داری بجز سرکوب، گزینه های دیگری هم برای به چالش کشیدن ومنحرف کردن جنبش کارگری و دیگر جنبشهای اجتماعی دارد. سرمایه داری با اصلاحاتی در درون خود کارگر را ملزم می کند در چهارچوب دستگاه فکری و اجتماعی او حرکت وعمل کند و موضع سرمایه ستیزانه ی خود را کنار بگذارد، به تحولات انقلابی فکر نکند، بلکه به اصلاحات اقتصادی تمکین نماید. سرمایه داری برای نهادینه کردن این روی کرد گزینه ای بهتر از فعالان کارگری که ایامی درمیان کارگران اعتباری داشته اند و اینک در خدمت خود گرفته است، ندارد. پروسه ی ایجاد “تشکل سراسری” کانون مدافعان و همراهان برگرفته ازاین سناریوی سرمایه دارانه است. اما در مقابل، گرایش چپ وسوسیالیست جنبش کارگری در همان حال که برای حصول هدفهای بلافصل و کسب منافع آنی طبقه ی کارگر مبارزه می کند، در جنبش حال آینده ی آن راهم نمایندگی میکند و حافظ آن است.
در خاتمه فعالان چپ کارگری از تمام جنبشهای اجتماعی برای نابودی هرگونه ستم و استثمار دفاع کرده، و در هر اتحاد عملی که ظرفیت و توانمندی این جنبشها را در جهت نابودی ستم و استثمار بالا ببرد شرکت می کنند.
از کارگران دربند چه خبر؟
من در اینجا لازم می دانم به تمام زندانیان سیاسی و فعالان کارگری دربند و خانواده ها و عزیزان ایشان درود بفرستم. در این شرایط وخیم اقتصادی خانواده ای که نان آورش در زندان است چگونه شب و روز را سپری میکند؟ سیستمی که برای به زانو در آوردن مخالفانش از هیچ ترفندی نمی گذرد، شرایطی که زندانی در غم نان همسر و فرزندانش لحظه ای آرام ندارد، مناسب زندگی انسانی نیست. باید برای تغییر آن کوشید و مبارزه کرد.
با سپاس مجدد از شما
من هم ازشماسپاس گذارم که زحمت این گفتگوراکشیده اید
گزارشگران - عمر مینائی
*****************
چه باید کرد؟" پیرامون تشکل یابی کارگران
*****************
درباره وضعیت کارگران ... بحث ایجاد تشکل سراسری کارگری
*****************
تشکل سراسری کارگران, ضرورتی عینی یا اقدامی زودرس!
,هوا بس ناجوانمردانه, برای کارگران و زحمتکشان کشورمان سرد است,. سرمایه و سرمایه دار همچنان که تا کنون بر سفره حقیر آنان میتازند و آن سفره تهی تر از هر زمان دیگر است. بر طبق امار و گزارشات منتشر شده اکثریت کارگران ایران زیر خط فقر چند برابری بسر میبرند و اهرم های دفاعی آنان که همانا تشکل و همبستگی است کفاف مقابله با دوران خاکستری کنونی را نمیدهد. از عدالت و برابری خبری نیست و هر آنچه هست از بیداد اجتماعی و ستم سرمایه بر تولیدکنندگان سرمایه و سپاه رنج و زحمت سخن میگوید. چگونگی مبارزه برای دستیابی به حق و نان و برون رفت از شرایط تحمل ناپذیر کنونی دغدغه فکری کارگران و پیشروان آنهاست. شکی نیست که ,چاره رنجبران وحدت و تشکیلات, است. شکی نیست که همبستگی همواره راهگشای معماهائ سیاسی و اجتماعی است که ظاهرا لاعلاج مینمایند. این سوال اما که آیا زمان مناسب برای اقدام عملی و ایجاد تشکل سراسری کارگران فرا رسیده است همچنان پابرجاست. ایجاد تشکل سراسری کارگران امروز همان گره ذهنی فعالین کارگری است که این گفتگوها تلاش دارد در حد توان سایه روشن های آنرا شفافیت دهد و چرائی اختلافات نظری در میان این طیف آگاه و دلسوز را دریابد. امید که برآمد این گفتگو ها, سازنده و مفید برای کارگران کشورمان واقع شود.
مازیار مهرپور فعال کارگری واز اعضا ی کمیته هماهنگی برا ی کمک به ایجاد تشکل ها ی کارگری است که به درخواست گزارشگران برای این گفتگو پاسخ مثبت داده است.
یا تشکر از شما گرامی!
من هم از شما برای فرصتی که در اختیار من قرار دادید تشکر می کنم
شما نیز از شرکت کنندگان جلسه مجمع عمومی ششم کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری در اطراف کرج بوده اید و مورد تعرض و بازداشت و زندان قرار داشته اید. براستی زمانی که خواننده گزارش آقای محمود صالحی را درباره چگونگی یورش وجشیانه و مسلحانه به نمایندگان و فعالین کارگری را میخواند به عمق فاجعه ای پی میبرد که کارگران کشورمان در روزمرگی زندگی کاری و خصوصی خود با آن دست به گریبان هستند. اینگونه فشارها و تضییقات را بر این طبقه پیش تر ها در رمان های معروف کلاسیک ها میخواندیم و امروز که بیش از یک صد سال از آن دوران ها میگذرد اما همچنان کارگران ما با تمامی آن نگرانی ها و وحشت ها درگیرند و وحشت سرمایه داران و حامیانشان در حکومت از موج اعتراضات کارگری آنچنان است که تا بدندان مسلح به تجمعات حق جویانه فعالین کارگری هجوم میبرند و با آنان همانند جانیان, تروریست ها و خرابکاران روبرویی می کنند. آیا مایلید اتفاقات آن شب , نحوه دستگیری و زندان را برای ما تصویر کنید؟
با سلام همان طور که اشاره کردید اتفاقات آن روز برای همه ی ما تجربه منحصر به فردی بود نه به این دلیل که افراد حاضر تا آن روز تجربه دستگیری و یا زندان نداشتند بلکه بیشتر به خاطر نحوه و شکل برخورد در نوع خودش بی سابقه بود به ویژه با تشکل هایی از این دست که به صورت علنی و شفاف عمل می کنند و فکر نمی کنم به راحتی از اذهان افراد حاضردر آن جلسه پاک شود. من شخصن قبل از این اتفاق بارها احضار و بازجویی و زندان را تجربه کردم و از سال ۸۲ که به مدت ۲۰ روز در زندان اطلاعات رشت بودم بارها با این مسایل مواجه بودم منتها چیزی که آن روز موجب تعجب همه ی ما بود درجه ی خشونتی بود که نیرو های امنیتی در هنگام دستگیری به خرج می دادند به طوری که من برای دقایقی تصور می کردم که شاید ما را بایک جریان دیگری اشتباه گرفتند ولی اتفاقات بعدی نشان داد که با برنامه قبلی به این مجمع حمله کردند و قصد و نیت آنها از هم پاشاندن این تشکل بود که تا امروز هم با فشار هایی که به اشکال مختلف به این مجموعه وارد می کنند ادامه دارد. به هر حال داستان آن روز را بسیاری از رفقا به روشنی روایت کرده اند و من در اینجا به تکرار آن ها نمی پردازم
تشکل یابی طبقه کارگر نه تنها یک نیاز واقعی، بلکه ضمانتی برای تثبیت دستاوردها و سنت های مبارزاتی گذشته طبقه کارگر است. فقدان کدام پارامترها در شرایط کنونی موجب شده است تا برخی از فعالین کارگری و نهادهای کارگری با این کوشش کانون مدافعان و فعالین شناخته شده کارگری دیگر در توافق نباشند؟
ببینید مسئله تشکل یابی طبقه کارگر ورفع موانع پیش روی این امر حیاتی ، همواره دغدغه اصلی بخش بزرگی از فعالین و پیشروان کارگری بوده و از سال ۸۳ به این سو با شکل گیری کمیته ها و تشکل های کارگری ، تلاش های زیادی در خصوص پاسخ به این نیاز اساسی طبقه کارگر صورت گرفته است .لذا کمک به امر تشکل یابی کارگران مسئله جدیدی نیست بحث اصلی در خصوص تلاش های کانون مدافعان و دیگر فعالین کارگری به طور خلاصه این است که اولا” تشکل سراسری کارگران” علی القاعده باید از به هم پیوستن تشکل های کارگری موجود و نه حتی از جمع جبری تشکل ها و کمیته های فعالین کارگری بلکه از اجتماع تشکل هایی که پیش از این توسط کارگران در واحد های کوچک و بزرگ کارگری تشکیل یافته ،به وجود آید. در شرایط فعلی واضح است که چنین تشکل هایی به جز چند مورد محدود که آن ها هم در حال حاضر به دلایل مختلف از جمله ضربات امنیتی متعدد دچار رکود شده اند اساسن وجود ندارند. اگر منظور از تشکل سراسری جمع شدن تشکل های کارگری باشد که در شرایط فعلی چنین پیش نیازی فراهم نیست اما در صورتی که نیت ، تلاش در جهت همکاری و همراهی بیشتر فعالین کارگری موجود باشد که به نظر می رسد مقصود چنین باشد. این موضوع همواره مورد استقبال کمیته هماهنگی درتمام این سال ها بوده و حتی در مقطعی با تلاش های گسترده فعالین کارگری درتشکل های مختلف ، منجر به تشکیل شورای همکاری تشکل ها و فعالین کارگری شد و به اعتقاد من دست آورد های خوبی هم داشت ،اما در اینجا شکل و نحوه ی ورود به این مسئله جدای از هر نیت پاک و مقدسی که بانیان آن داشته باشند دچار اشکالات جدی است .در شرایط متعارف می شد از کنار این موضوع گذشت و به این حرکت هم به عنوان تلاش جمعی عده ای، برای برداشتن باری از روی دوش طبقه کارگرنگاه کرد و با همه ی بدبینی ها و نقد هایی که بر آن وارد است برایشان آرزوی موفقیت کرد . اما وقتی چنین بازتاب وسیعی در میان فعالین عمدتن خارج ایران پیدا می کند و امید ها ی زیادی را به وجود می آورد که متاسفانه به اعتقاد من به سرعت به یاس و نامیدی تبدیل می شود . باید از همین ابتدا به آن پرداخت و نقد ها و اشکالات آن را با استدلال منطقی و به دور از حب و بغض توضیح داد.باید نشان داد که چرا این حرکت ، سرانجامی که بسیاری از دلسوزان در انتظارش هستند را نخواهد داشت تجربه تشکیل جمع هایی از این دست مانند شورای همکاری تشکل ها و فعالین کارگری و یا حتی در مقیاسی کوچک ترهمین کمیته های موجود نشان می دهد که این گروه ها پس از برگزاری نشست ها و جلسات متعدد که در برگیرنده تعداد هر چه بیشتری از فعالین مطرح کارگری وقت بوده و با در نظر گرفتن تمامی نظرات و پیشنهادات مطرح شده و با دخالت دادن حداکثری آن ها در تصمیم گیری ها ، اعلام موجودیت کرده اند اما دررابطه با تشکل سراسری طرح شده هیچ کدام از این مراحل طی نشده است جمع متشکل از یک تشکل با توان کمی و کیفی معین به همراه چند نفر ناراضی و منتقد از یک تشکل دیگر چگونه می تواند داعیه ایجاد تشکل سراسری داشته باشد.جدای از اینها این دوستان باید روشن کنند که چرا تلاش های گسترده در برگزاری جمع های مشترک بین کمیته ها و فعالین که پیش از این در مراسم اول ماه مه و چند مورد اطلاعیه مشترک تجلی یافته بود به خاموشی گراییده و فعالین کارگری از دادن یک اعلامیه مشترک در خصوص روز جهانی کارگردر دو سال گذشته عاجز ماندند چه عواملی موجب عدم تداوم برگزاری جلسات شورای هم کاری تشکل ها و فعالین کارگری شد و چرا مجموعه متنوع و رنگارنگ کمیته ها و کانون و اتحادیه و غیره از دادن یک اطلاعیه مشترک ساده در خصوص وضعیت شاهرخ زمانی ، بهنام ابراهیم زاده ، رضا شهابی و ده ها کارگر زندانی دیگرناتوان شده اند. بدون پرداختن به این ها و نقد اشکالات کار، نمی توان با طرح یک اسم پر طمطراق دیگر از این مرحله عبور کرد و به موفقیتی دست یافت .
دردناک است ولی باید اذعان کنیم برای ما فعالینی که نزدیک به یک دهه از عمرمان را در این تشکل ها گذرانده و با جزییات احوال و اندیشه های یکدیگر اشنا هستیم عبارت پردازی های بزرگی مانند تشکل سراسری ، اتحادیه سراسری ، کارگران شمال ،کارگران جنوب و امثال این ها دیگر هیجانی ایجاد نمی کند. می دانیم در پس همه این ها جمع محدودی از فعالین این طبقه زحمتکش قرار گرفته اند که صد البته در تلاش برای ایجاد تغییر شرایط دهشتناک موجود کارگران هستند. واضح است که مسئله بر سر نفی پر تبختر و نابخردانه این تلاش ها نیست بلکه شناخت جایگاه واقعی ،درک توان معین و محدود و پذیرش واقعیات هر چند تلخ و حرکت از میان آن ها ست . باید بپذیریم که جمع محدودی از فعالین نمی توانند برای توده های میلیونی کارگر و از بالای سر آن ها برایشان تشکل سراسری ایجاد کنند کاراصلی ما و البته همه ی آن چه می توانیم انجام دهیم کمک به امر ایجاد تشکل های مستقل کارگری است که با نیروی خود کارگران در حال شکل گیری می باشند. رفع موانع نظری و عملی تشکل یابی کارگران به هر طریق ممکن آن چنان که در جریان شکل گیری سندیکای کارگران هفت تپه به وجود آمد ممکن ترین و مناسب ترین کار فعالین کارگری در مقطع فعلی است .
نقش نهادهای ضدکارگری در پروسه شکلیابی کارگران را چگونه ارزیابی می کنید؟
قطعن نظام سرمایه داری با ایجاد تشکل های دست ساز و نهاد های ضد کارگری چون خانه کارگر تلاش دارد تا از ایجاد تشکل های واقعی کارگری جلوگیری به عمل آورد ولی خوشبختانه امروزه نقش و کارکرد چنین نهاد هایی برای اکثریت کارگران روشن شده است.
بطور کلی مکانیسم ایجاد تشکل سراسری مستقل کارگران بنظر شما چیست؟ نقش کارگران, فعالین کارگری و نهادهای موجود کارگری و … چه باید باشد؟
تصور می کنم پاسخ سوال شما را در سوال اول داده ام
آیا شما در سه جلسه ای که برگزار شد و ایجاد تشکل سراسری کارگران به بحث گذاشته شده است حضور داشتید؟ آیا از شما دعوتی بعمل آمد؟
خیر در هیچ کدام از جلسات از من دعوت نشد و تا انجایی که من اطلاع دارم از کمیته هماهنگی هم نه به شکل رسمی و نه غیر رسمی دعوت نشده است. تنها پس از برگزاری یک یا دو نشست ، ظاهرن ایمیلی با این مضمون اعلام کرده اند که : “نظرات و پیشنهادات خود را به ایمیل زیر برای ما بفرستید.” و این را در حد اطلاع رسانی به حساب آوردند.
حقیقت این است که طرح ایجاد تشکل سراسری شکافی محسوس در میان فعالین کارگری دلسوز انداخته است و این موضوع نگران کننده می باشد. بنظر شما راه خروج از این بحران نظری چیست؟
به اعتقاد من تفاوت های نظری میان فعالین کارگری مسئله ای طبیعی است ما موظفیم که نقطه نظرات خود را در سطح جنبش مطرح کنیم. طرح این نقدها نباید موجب تفرقه و شکاف گردد آنچه باید به شدت از آن دوری کنیم توهین کردن و تهمت زدن و نشاندن بحث های حاشیه ای به جای نکات اصلی است .
در مکاتبات و متون کارگری اشاره ای هم به فرقه گرائی و دسته بندی ها شده است منظور چیست و این پدیده را چگونه میتوان منزوی کرد.
متاسفانه باید بپذیریم که بخشی از جنبش ما دچاربیماری فرقه گرایی و سکتاریسم شده است ترجیح منافع سکتی بر منافع جنبشی مسئله ای است که ما با آن مواجه هستیم تنها با توصیه های اخلاقی و پند های پدرانه نمی توان با آن مواجه شد به باور من عدم وجود تحرک و پویایی و رکود حاکم بر برخی از این تشکل ها عامل اصلی بروزاین معضلات است
برخی از فعالین کارگری و حتی نهادهای کارگری با این اقدام موافق نیستند و آنرا اقدامی زودرس میذانند نظر شما چیست؟
با توجه به ابهامی که از ابتدا در اطلاع رسانی و تبیین نقطه نظرات بانیان این حرکت وجود دارد برای ما(و شاید حتی برای خودشان) روشن نیست که منظور، تشکل سراسری کارگران است یا تشکل سراسری فعالین کارگری ، اگر منظور تشکل سراسری کارگران باشد مسئله اصلی این است که پیش نیاز یک تشکل سراسری که همان وجود تشکل های کارگری در واحد های مختلف تولیدی است اساسن یا وجود ندارد و یا به شدت ضعیف است .در چنین شرایطی طرح این بحث اساسن مبنایی ندارد اگر غرض تشکل سراسری فعالین کارگری باشد . همانطور که درسوال اول توضیح دادم شخصن امید چندانی به موفقیت آن ندارم.
سپاس مجدد
گزارشگران - مازیار مهرپور
*****************
تشکل سراسری کارگران, ضرورتی عینی یا اقدامی زودرس!
هوا بس ناجوانمردانه, برای کارگران و زحمتکشان کشورمان سرد است,. سرمایه و سرمایه دار همچنان که تا کنون بر سفره حقیر آنان میتازند و آن سفره تهی تر از هر زمان دیگر است. بر طبق امار و گزارشات منتشر شده اکثریت کارگران ایران زیر خط فقر چند برابری بسر میبرند و اهرم های دفاعی آنان که همانا تشکل و همبستگی است کفاف مقابله با دوران خاکستری کنونی را نمیدهد. از عدالت و برابری خبری نیست و هر آنچه هست از بیداد اجتماعی و ستم سرمایه بر تولیدکنندگان سرمایه و سپاه رنج و زحمت سخن میگوید. چگونگی مبارزه برای دستیابی به حق و نان و برون رفت از شرایط تحمل ناپذیر کنونی دغدغه فکری کارگران و پیشروان آنهاست. شکی نیست که ,چاره رنجبران وحدت و تشکیلات, است. شکی نیست که همبستگی همواره راهگشای معماهائ سیاسی و اجتماعی است که ظاهرا لاعلاج مینمایند. این سوال اما که آیا زمان مناسب برای اقدام عملی و ایجاد تشکل سراسری کارگران فرا رسیده است همچنان پابرجاست. ایجاد تشکل سراسری کارگران امروز همان گره ذهنی فعالین کارگری است که این گفتگوها تلاش دارد در حد توان سایه روشن های آنرا شفافیت دهد و چرائی اختلافات نظری در میان این طیف آگاه و دلسوز را دریابد. امید که برآمد این گفتگو ها, سازنده و مفید برای کارگران کشورمان واقع شود.
محمد عبدی پور چهره ای شناخته شده از فعالین کارگری سقز است و بدلیل فعالیت های کارگری اش دستگیر شده و تحت فشار و تعقیب امنیتی قرار داشته است که یکی از این دشواری ها را بزبان خودش در اینجا خواهید دید. با او گفتگو می کنیم.
روشن است افرادی که در کشورمان برای حقوق محرومان و پابرهنگان تلاش می کنند در واقع خطر می کنند و رنج مشکلات و مصائب بسیاری را بجان می خرند. تحت تعقیب امنیتی قرار می گیرند, بزندان می افتند, تهدید می شوند و در بسیاری از موارد از محل کار خود اخراج می شوند و… محمد گرامی لطفا از موانع ودشواری های فعالیت های کارگری در ایران برایمان بگوئید.
ضمن عرض سلام واحترام به شما وخواننده گان ارجمند. یک مانع بسیار مهم در برابر پیشروی جنبش کارگری در ایران نبود اتحاد و تشکل سراسری واقعی کارگری است که خود ناشی از دلایل عدیده ای می باشد، از جمله کمبود ارتباط زنده بین فعالین وبدنه ی طبقه، بدلیل فضای امنیتی و بگیر و ببند موجود، نبود امنیت شغلی که با نتایج بحران اقتصادی بشدت تمام بر زندگی خانواده های کارگری سنگینی می کند. در ضمن بعضی از حرکات انحرافی بی ربط به طبقه ی کارگر موجب پراکندگی و تشتت در تشکلهای موجود شده و دشواری های هر چه بیشتری برای فعالیتهای کارگری ایجاد می کند. به نظر من کسانی هم که با روپوشانی موانع واقعی پیشروی جنبش و تشکل یابی کارگری دم از تشکل سراسری می زنند و اهداف واقعی دیگری را دنبال می کنند، چه بخواهند و چه نخواهند جزو موانع قرار می گیرند.
بر طبق آمار و گزارشات تشکل یابی کارگران و همچنین مبارزه برای حقوق شان گسترش و شتاب بیشتری گرفته است و میرود تا پتانسیلی مبارزاتی و قویتر از خود بنمایش بگذارد. آیا این نظریه را تائید می کنید و چرا؟
اگر منظورتان از گسترش تشکل یابی همان پروژه “تشکل سراسری” کانون مدافعان و دوستانشان است باید بگویم این ربطی به حرکت واقعی جنبش کارگری ندارد و هیچ مانعی را از سر راه آن برنخواهد داشت که هیچ، بر تشتت موجود هم اضافه می کند.
ما تا کنون تشکل هایی از فعالین کارگری داشته ایم، مانند کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری، کمیته پیگیری … در رابطه با تشکل های کارگری هم باید گفت که بعد از ایجاد سندیکای نیشکر هفت تپه و شرکت واحد تشکل واقعی تازه ای ایجاد نشده است. تلاش هایی شده ولی متاسفانه با موفقیت روبرو نبوده اند.
دررابطه با مبارزات کارگری برای کسب حقوق نیز باید به عرض برسانم که می شود گفت در کل اعتراضات و اعتصاب های کارگری جهت رو به رشدی دارند. از اعتراض به زندانی شدن کارگران مبارز و تلاش برای آزادی شان تا مبارزه برای نان. در مورد مبارزه برای حقوق رفاهی و اقتصادی باید بگویم اگر چه بیشتر این مبارزات درحد گرفتن حقوق معوقه ازکارفرمایان می باشند، اما خواست افزایش دستمزد هم در بعضی از حرکات اعتراضی و اعتصاب ها به میدان آمده است که در ادامه خود می تواند به جنبش کارگری قدرت بیشتری بدهد.
این شرایط باعث می شود که با وجود موانعی که در جواب به سوال اول گفتم، فعالین کارگری بتوانند با بدنه طبقه کارگر ارتباط محکم تری ایجاد کرده و کارگران را برای تشکل یابی یاری بنمایند، نه اینکه چند نفری در خلوت چند نشست برای کل طبقه ی کارگر به اصطلاح تشکل سراسری درست بکنند.
نقش نهادهای ضد کارگری که از درون در پوشش “دفاع از منافع کارگران” ولی در عمل در چارچوب منافع سرمایه داران عمل میکنند و وابسته به آنها می باشند، چیست و چه تاثیری در مبارزات جنبش کارگری دارد؟
معلوم است که نهاد ها و نقشه های ضد کارگری برای راه پیدا کردن به جنبش کارگری تلاش می کنند. به عنوان مثال از داخل و از سوی حاکمیت سرمایه داری ایجاد نوعی تشکل صنفی به ظاهر مستقل و به موازات خانه کارگر و شوراهای اسلامی می تواند در دستور باشد تا کارکرد سرمایه داری در ایران را به شکل باثبات تری تامین بنماید. از خارج هم نهادهای ضد کارگری مشابه سولیداریتی سنتر را همه کسانی که جنبش کارگری ایران را تعقیب کرده اند می شناسند، و از انواع تلاش های آنها برای به بیراهه کشاندن این جنبش اطلاع دارند.
همانطور که عرض کردم به دلیل مشکلاتی که جنبش کارگری هم اکنون با آن درگیر است نهادهای ضد کارگری دربین فعالین وبدنه طبقه کارگر مشغول تفرقه اندازی هستند. اینها در راه فعالین کارگری که واقعا می خواهند برای اتحاد عمل بین تشکلهای موجود و کارگران فعالیت بنمایند سنگ اندازی میکنند و گاهی هم فعالین کارگری را اجبارا درگیر مسایل حاشیه ای می نمایند.
البته من قبول دارم که یکی از وظایف کارگران پیشرو مبارزه با انحرافات است. در جریان مبارزه طبقاتی با انحرافات زیادی روبرو می شویم که در ظاهر اهداف طبقاتی ما را دنبال می کنند، ولی این انحرافات بطور واقعی به شکل حرفهای دهن پرکن که ربطی به مبارزه ما ندارند و تنها به دنبال منافع دیگری هستند در برابر پیشروی جنبش کارگری اشکال ایجاد می نمایند و می توانند در جهت نقشه های ضد کارگری که در بالا گفته شد قرار بگیرند.
اخیرا سه نشست بین عده ای از فعالین کارگری از یک طرف و کانون مدافعان حقوق کارگر از طرف دیگر ، برگزار شده است. این نشست قرار است به ایجاد تشکل سراسری کارگری و یا نیز تشکل سراسری فعالین کارگری بینجامد، نظر شما درباره این نشست ها چیست؟
به نظر من این نشست ها درپشت درهای بسته صورت گرفته وهیچ ربطی به بدنه کارگری و یا به اکثر فعالین کارگری نداشته و ندارد. خواست این جمع به همان دلیلی که در جواب سوال اول گفتم آنطور که ادعا می شود و در بیانیه ما هم “اتحاد برای ایجاد یک تشکل سراسری یا برای تشتت یک تشکل - ۶ آذر ۱۳۹۳ ” توضیح داده شده، در جهت منافع طبقاتی کارگران نیست.
همه فعالین کارگری قبول دارند که تشکل سراسری برای کسب خواست ها ومطالبات طبقه ی کارگر لازم است. تشکل سراسری کارگری دستاورد مبارزات کارگران در محیط های کار و زندگی است که ایجاد آن از راه شرکت فعال در مبارزات و اعتراضاتی که در محل کار و در بخش ها و در نقاط مختلف جریان دارد، و از راه به هم پیوند دادن این مبارزات ممکن است. پروژه “تشکل سراسری” آقای ثقفی و هم پیمانانش نه فقط یک چنین تشکل سراسری کارگری نمی تواند باشد ، بلکه حتی تشکل سراسری فعالین تشکل های کمکی کارگری هم نیست. بواقع این پروژه ای نیست که حتی خدمتی به همکاری تشکل های موجود و هماهنگی فعالیت های آنها بنماید.
آن جمعی که با دور زدن عمده تشکل های موجود و فعالین کارگری و با روش های تفرقه اندازانه تشکیل شود می تواند هر پروژه ای باشد جز تشکل سراسری از هر نوع آن. با دقت در سیر نشست های “تشکل سراسری” و تجربه واقعی که از کارکرد بانیان آن داریم می شود تشخیص داد که این پروژه تنها خواب و خیال و توهم هم نیست، بلکه اهداف دیگری دارد که از ایجاد تشتت در میان فعالین و تشکل های موجود و تضعیف طیف چپ آن عبور می کند.
افرادی که در این نشستها حضور داشته اند خود هرکدام عضوی از یکی از تشکلهای کمکی موجود هستند. برخی حتی در صنف خود هم تلاشی برای سازمان یابی کارگران نمی نمایند. و یا با تشکل اصلی خود مشکل دارند، و به تشکلی رو آورده اند که وضعش در جنبش کارگری و مخالفتش با جناح چپ آن بر همه روشن است. به همین دلیل ادعای ایجاد تشکل سراسری از طرف کسانی که تا به امروز سه نشست دربست و انحصاری داشته اند تنها سر و صدائی است که اهداف دیگری را دنبال می کند.
آیا برای تشکیل این جلسات با شما و کمیته شما نیز تماسی برقرار شد؟
همانطور که پیشتر گفتم خیر. نه ما ونه کمیته اصلا اطلاع نداشتیم. نشست اول درتعطیلات نوروزی بوده است و برای نشست های دوم و سوم هم در هیچ کجا اطلاع رسانی نشده بود، ولی اکنون بطور ناگهانی برگزار کنندگان آن نشست ها می گویند که مورد تعرض پلیس قرارگرفته اند و از آنان تعهد گرفته شده است که دیگر در سقز جمع نشوند. سوال من از ایشان این است که چرا حالا که مورد نقد قرار گرفته اند، چنین می گویند و تا بحال هیچ گونه اطلاع رسانی درمورد احضار خود و تعهد دادن ننموده بودند، و حالا تنها در جواب به این نقد ها است که دلایل امنیتی را مطرح می کنند!
به هر صورت دعوت شدگان چند نفر از کمیته ی هماهنگی بوده اند که تعدادشان به انگشتان دست هم نمی رسد، خود کانون مدافعان تا جایی که ما خبر داریم همین تعداد بوده اند. در پرس و جویی که از تشکلهای دیگر داشته ایم آنها هم اظهار کرده اند اعضایشان در هیچ یک ازنشستها حضور نداشته اند، و تا امروز که من باشما مصاحبه می کنم با وجود این که آقای ثقفی و شرکا ادعا می کنند همه می بایست به شکل علنی و با نام واقعی خود در مسائل کارگری دخالت کنند، هنوز اعضای این نشست ها علنی نشده اند.
کانون مدافعان در مطلبی که از سوی آقای ثقفی منتشر شده است اعتقاد بر ارتقاء سطح مبارزات کارگران دارد بعنوان یکی از دلائل موجود برای ایجاد تشکل سراسری. بنظر شما سطح مطالبات کارگران ایران کدام است؟
من نظرم را در مورد سطح مبارزات کارگری در جواب به سوالات دیگر گفتم. اعتراضات و اعتصابات پراکنده کارگری تقریبا در همه جا هست. شرایط مشخص است که موضوع و مطالبات این اعتراضات را تعیین می کند. اگر عمده مطالبات اعتراضات جاری حول پرداخت دستمزدهای معوقه است به خاطر این اوضاعی است که حرص بی شرمانه و سودجوئی و استثمار وحشیانه سرمایه داری به کارگران در ایران تحمیل می کند. در این بحران و اوضاع فلاکت بار اقتصادی خواست های مربوط به اضافه دستمزد هم این جا و آن جا وجود دارند. همچنین در این شرایط امنیتی که جنبش کارگری را محاصره کرده خواست آزادی کارگران زندانی هم معلوم است که در سرلوحه مطالبات کارگری قرار می گیرد.
همه ما می دانیم که مساله مهم در حال حاضر کمک به اتحاد مبارزات جاری کارگری است که وخامت اوضاع اقتصادی و امنیتی آن را دو چندان کرده است. آقای ثقفی هم در همان تهرانی که در آن زندگی می کند هرروز شاهد دهها اخراج ، تجمع جلو کارخانه ها برای حقوق معوقه و موارد دیگر هستند. حال سوال من این است که آقای ثقفی که می خواهد با ایجاد “تشکل سراسری” ازبالای سر کارگران در نقش منجی طبقه کارگر ظاهر شده و ادعای برداشتن موانع پیشروی جنبش کارگری را می کند، تا بحال درجلو کدام کارخانه یا کارگاه صدای اعتراضش را با کارگران یکی کرده است که اکنون قیم طبقه شده و برای آن تعیین تکلیف می کند.
شما معتقدید که: (وظیفه هر نیروی آگاه به منافع طبقاتی کارگری میدانیم که با بحث و تحلیل واقعی از شرایط موجودو تنها با اتکابه حقیقت جوئی جنبش کارگری ایران را برای دستیابی به وحدت مورد نیاز یاری دهد ) تحلیل واقعی از شرایط موجود چیست و چرا ایجاد تشکل سراسری کارگران را در تناسب با این موقعیت نمیدانید؟
بطور کلی و بنا به همه تجارب تاکنونی فراخوان به ایجاد هر تشکلی بدون این که ملزومات آن فراهم شده باشد جز شکست سرانجامی ندارد. چنین تشکلی که از بالای سر کارگران ایجاد شود بفرض اگر خاصیتی هم داشته باشد از همان آغاز یا درکوتاه مدت آن را از دست می دهد و غیر از اسمی از آن باقی نخواهد ماند، حال چه برسد به تشکلی وابسته به سلیقه دو سه نفر و مرکب از عده مشخصی که – با توجه به تجاربی که از عملکرد آنها در دست است – می شود گفت در جهت تسویه حسابهای شخصی و غیر شخصی و در مقابل تشکل های موجود قرار است ظهور کند! بارها گفته ایم که یک تشکل سراسری از دل مبارزات واقعی وعینی که در محیط های کار و در بخش های مختلف اقتصادی جریان دارد بیرون می آید، و از به هم پیوستن تشکل هایی که با این مبارزات یکی شده اند رشد می کند. به همین دلیل درهای آن بروی همه کارگران که منافع مشترک طبقاتی دارند باز است. هیچ تشکل کارگری – چه سراسری و چه غیر سراسری – بر مبنای خط کشی های دلبخواهی درست نمی شود، و همه فعالین دلسوز کارگری و دخیل در مبارزات جاری درآن نقش ایفا می کنند. فعالین کارگری که فی الحال در تشکل های موجود برای حمایت از مبارزات کارگران جمع شده اند وظیفه دارند که به ایجاد چنین تشکل هایی کمک کنند. همچنین آنها می توانند هر ظرفی که باعث نزدیکی فعالیت ها و اتحاد عمل تشکل هایشان بشود و دسترسی به هدف مشترکشان را ممکن کند ، ایجاد بنمایند. با قاطعیت می توانم بگویم که هیچ یک از این اصول پایه ای به هیچ وجه از مشخصات نشست های تاکنونی برای “تشکل سراسری” نبوده است.
به نظر من همه دلسوزان جنبش کارگری چه در داخل و چه در خارج می بایست با توجه به شرایط مشخص و متناسب با واقعیت به مسئله نگریسته و موضع گیری هایشان بر حسب آرزوهای شخصی شان نباشد، نباید اجازه دهیم توهم به این و آن فعال کارگری باعث ندیده گرفتن و بازگو نکردن حقیقت شود. تنها سلاح طبقه کارگر حقیقت است که هیچ دشمنی قادر به تصاحب آن نیست و ما تنها با توسل به حقیقت می توانیم به جنگ انحرافاتی که باز دارنده پیشروی جنبش کارگری هستند برویم. هر جا که حقیقت بازگو نمی شود یا پشت کلی بافی پنهان می ماند، همانجا انحراف نهفته است و من به عنوان یک فعال کارگری وظیفه خود می دانم بدون هیچ رودربایستی و محافظه کاری و کاملا روشن تمام حقیقت را بازگو بکنم.
نکته دیگری هم باید در جهت روشن تر شدن بعضی مسائل موجود اضافه کنم. اخیرا دیدیم که اطلاعیه ای در مورد تشکل سراسری “نکاتی پیرامون وقایع اخیر در ارتباط با تشکل سراسری - ۱۸ آذر ۱۳۹۳ ” اول به امضای اقای مهدی کوهستانی در چند سایت منتشر شد و بعد امضای همان اطلاعیه اصلاح شد و به نام کانون مدافعان حقوق کارگر تغییر کرد، که این خود رسما نشان دهنده درجه نزدیکی کانون مدافعان، و آقای کوهستانی است. این را هم می دانیم که سابقه تلاش های نهادهای ضد کارگری به شکل مشخصی به نهاد سولیداریتی سنتر برمی گردد و همه کسانی که تحولات جنبش کارگری ایران را تعقیب می کنند با آن آشنا هستند. همه هم می دانند که این نهاد تنها روی کاغذ وجود ندارد بلکه فعالیت های معینی را در هر کشوری دنبال می کند و با افراد مشخصی هم تداعی می شود. در ایران سولیداریتی سنتر چند سال است که با نام آقای مهدی کوهستانی و تلاش هایی که مشخصا در رابطه با سندیکاهای واحد و هفت تپه انجام گرفته مشخص می شود. تا بحال افشاگری های کافی در این مورد صورت گرفته است. این اطلاعیه و ماجرای امضای آن بار دیگر نشان داد که کانون مدافعان و اقایان ثقفی و کوهستانی مثل تن واحدی عمل می کنند. در این شرایط دیگر در برابر سولیداریتی سنتر نمی شود و نباید به افشاگری اکتفا کرد. نمی شود علیه سولیداریتی شعار داد ولی با کسانی که به کانال های سولیداریتی مربوطند برای ایجاد “تشکل سراسری” وارد همکاری شد. هر نوع موضع گیری در برابر سولیداریتی سنتر اگر بخواهد جدی گرفته شود باید به عوامل و همکاران آن در ایران هم بپردازد، بر رابطه تنگاتنگ کانون مدافعان و آقای کوهستانی انگشت بگذارد، و مبارزه عملی علیه این نهاد و همکاران محلی آن را به شکل واقعی دنبال کند. تنها به این ترتیب است که می توان خطاهای گذشته را جبران کرد.
پیشنهاد وپیام شما به فعالین کارگری و نهادهای حامی مبارزات کارگران در ایران در داخل و خارج از کشور چیست؟
پیشنهاد من به عنوان فعال کارگری از فعالین و حامیان جنبش کارگری درداخل وخارج این است که فریب حرف های دهن پرکن اما بی ربط به شرایط واقعی مبارزه کارگری را نخورند، با هوشیاری و شفافیت و ذهن حقیقت جو و زبان حقیقت گو درجهت اتحاد بین فعالین و بدنه طبقه کارگر فعالانه قدم بردارند. مبارزه طبقانی بدون همکاری فعالین کارگری در داخل و خارج به ثمر نخواهد رسید ، ما لازم و ملزوم همدیگر هستیم. پیام مشخص من به همه فعالین کارگری هر کجا که هستند این است که با اتکا به اصول مورد قبول جنبش کارگری ما را یاری نمایند.
از کارگران در بند چه خبر؟
کارگران در بند درشرایط بسیار سختی بسر می برند ، با دشواری های روزمره ی زندگی و مشکلات دیگری دست وپنجه نرم می کنند. رضا شهابی در مرخصی استعلاجی به سر می برد، شاهرخ زمانی، محمد جراحی، افشین ندیمی، بهنام ابراهیم زاده، فردین میرکی، فرزاد مرادی نیا، ریبوار عبدالهی یا درحال گذراندن حبس اند یا دربازداشت موقت به سر می برند. این عزیزان علاوه بر مشکلات خود در زندان نگرانی های بسیاری برای خانواده های خود دارند.
همانطور که می دانید بهنام ابراهیم زاده و برخی زندانیان دیگر بالاجبار دست به اعتصاب غذا زده اند. با تمام این شرایطی که کارگران در بند مجبور به تحمل آن هستند جا دارد در اینجا ازمبارزه صادقانه و پیگیر شاهرخ زمانی در مقابله با برخوردهای انحرافی کانون مدافعان و همپیمانانشان بگویم. شاهرخ زمانی همیشه بدون هیچ محافظه کاری و با دلیری در مبارزه با انحرافات درون جنبش کارگری شرکت فعال داشته و برای ما نمونه و سرمشق است. آقای ثقفی و کانون مدافعان با خیال اینکه شاهرخ بخاطر بودنش در زندان و شرایط امنیتی که در آن به سر می برد از پاسخ دادن به حمله های فرصت طلبانه آنها باز خواهد ماند به او حمله کردند ، که با جواب صریح و شجاعانه و قاطع شاهرخ روبرو شدند. جا دارد در اینجا ضمن تقدیر از برخورد جسورانه او در جواب به کانون مدافعان، یکی دیگر از حرکت های فرصت طلبانه و ناصادقانه کانون را دریابیم.
ممنون از شما برای پاسخ مثبت به این گفتگو
منهم به نوبه ی خودم از شما ممنونم. به امید آزادی همه ی زندانیان در بند.
گزارشگران - محمد عبدی پور
*****************
طبقه کارگر ایران، ضرورت و ملزومات تشکل یابی
میزگرد کمونیست با ناصر مرادی، اسماعیل ویسی، احمد بابائی و سلام زیجی
کمونیست ماهانه: طبقه کارگر و رهبران آن علی رغم تلاش و مبارزه طولانی خود، به حکم حاکمیت یک نظام تماما ضد کارگری، نه تنها هنوز فاقد تشکل واقعی خود، در بعد محلی و سراسری هستند، بلکه تحت شرایط بسیار سخت معیشتی و فشار و سرکوب و بی حقوقی کامل نیز قرار دارند. از اینرو مشغله تشکل یابی کارگران به حق، امر اول هر کمونیست و فعال کارگری جدی در جنبش کارگری ایران بوده و هست. در ادامه این تلاش و بر بستر این شرایط و تناسب قوای نابرابر، اخیرا تعدادی از فعالین و "دوستداران" کارگری بحث ایجاد "تشکل سراسری کارگران ایران" را طرح و حول آن بحث های در جریان است. شما چه ارزیابی و برخوردی به بیانیه و تلاش اعلام شده این فعالین دارید؟
ناصر مرادی: قبل از هر چیز، لازم است هر تلاش فعالین کارگری برای پیدا کردن راه حلی برای متحد کردن و متشکل کردن طبقه کارگر را ارج نهاد و فعالیت هایشان را ستود. ما دست هر کارگر و فعال کارگری را که گامی در جهت همبستگی و اتحاد طبقه کارگر بر می دارد می فشاریم. اما در رابطه با تلاش تعدادی از فعالین کارگری و بحث ایجاد " تشکل سراسری کارگران ایران" با استناد به اطلاعیه و بیانیه های که روبه بیرون منتشر شده و مصاحبه هایی که انجام گرفته، این دوستان اعلام کرده اند که چندین جلسه مشورتی را برگزار و در این جلسات ایده تشکل سراسری کارگران را مطرح و مورد بحث و گفتگو قرار داده اند. بنابراین این جلسات و یا بحث و تبادل نظرات هنوز به نتیجه مشخصی نرسیده، لذا باید دید نتایج نهایی این گرد همایی ها به کجا ختم خواهد شد و بر اساس نتایج و مصوبات این نشست ها قضاوت کرد ونظر داد. اما در عین حال روشن است در شرایط ویژه ایران و در دوره ای که هر شکلی از فعالیت متشکل و مستقل کارگران ممنوع است، در شرایطی که خود این دوستان هم ادعای ندارند که تلاش آنها و تشکل مورد نظر آنها بر خواسته یا متکی به تشکلهای مستقل کارگری در محل کار و زیست نیست به نظر میرسد اعلام چنینن تشکل"سراسری" ای بدون چنین پیش زمینه ها و حمایت و رابطه ای نمیتواند مسیر موفقی را طی کند یا تاثیری روی مبارزه و کشمکش طبقه کارگر با دولت و کارفرما یان داشته باشد.
اما ما چه می گوییم؟ بحث ما از روز اول بر سر شکل دادن به تشکل توسط یک طبقه اجتماعی بوده است. تمام تلاش ما، "ما بعنوان جنبش کمونیسم کارگری" چه به لحاظ فکری و چه به لحاظ عملی این بوده که ابزار و ظرف سیاسی و تشکیلاتی مناسب ابراز و جود خود طبقه کارگر بعنوان نیروی انقلاب اجتماعی را روشن کنیم. تلاش کردیم مطرح کنیم برخلاف تصور و تفکر چپ خرده بورژوا طبقه کارگر آحاد مجرد و منفر نیستند و یا محدود به زحمتکشان فقیربا دست های پینه بسته نمی شوند. طبقه کارگر در تصویر و تفکر ما یک طبقه اجتماعی محصول تولید بزرگ با خصوصیات و مناسبات درونی خاص خود از جمله رفاقت کارگری در محل کارو زیست، شبکه های محافل کارگری، رهبران عملی ، آژیتاتورها و غیره هستند. سیاست سازماندهی و سازمانیابی کارگریی، که به این مکانیسمها متکی نباشد، سازمان کارگریی، که نتواند دخالت وسیع تودهای کارگران را تامین کند و بر دمکراسی و اعمال اراده مستقیم کارگران مبتنی نباشد، به ارگانی جدا از توده های کارگران تبدیل و نهایتا به شکل گرفتن بروکراسی منجر خواهد شد. بویژه جنبش کارگری ایران، تحت شرایط پلیسی و اختناق حاکم و رویاروئی ناگزیر هر نوع خواست و مبارزه صنفی به مبارزه سیاسی تبدیل خواهد شد. به این خاطر است که ما اسرار داریم و می گوئیم بسیج توده ای و دخالت عمومی کارگران ضامن ادامه کاری و پیشبرد هر نوع اعتصاب و مبارزه کارگری در مقابل دولت و سرمایه داران خواهد بود. بنابراین هر نوع تشکل کارگری چه سراسری و چه محلی اگر از قابلیت بسیج و حمایت توده ای کارگران محروم باشد، قابل تعقیب، قابل منزوی کردن و در نهایت حکم به انحلال و تحت پیگرد قرار دادن فعالین این تشکلها از طرف رژیم و مزدوران اجیر شده سرمایداران منجر خواهد شد. حتی برای کارگاههای کوچک و رشته هایی که بخاطر موقعیت اقتصادیشان تمرکز کارگران در محل کار و واحد تولیدی محدود است و به این دلیل ما کارگران را به ایجاد اتحادیه و سندیکا تشویق می کنیم در عین حال فعالین و رهبران کارگری در این رشته ها را به این امر مهم توجه می دهیم که، کلید موفقیت دراین عرصه ها هم درگرو ارتباط، پیوستگی و همبستگی با جنبش منطقه ای و سراسری مستقل شورایی طبقه کارگر است. بنابراین از نظر من نخستین قدم و تلاش فعالین کارگری برای ایجاد تشکل مستقل کارگری باید تلاش برای ایجاد شوراهای کارگری و بسط جنبش مجمع عمومی باشد و از این طریق نمایندگان محلی و منطقه ای شورا ها را به نمایندگان تشکل های سراسری وصل کرد.
اسماعیل ویسی: لازم است اول چند نکته را تاکید کنم . اینکه طبقه کارگر در ایران چون طبقه اصلی اجتماعی فاقد تشکل های توده ای خود در محیط زیست و کار می باشد. واقعیتی غیر قابل انکار است! عدم سازمانیافتگی طبقه کارگر در تشکل های توده ای کارگری اش، بطور قطع تاثیرات بسیار مخرب و غیر قابل جبرانی را در تمامی زمینه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نه تنها برای طبقه کارگر بلکه، برای کل جامعه ایران تاکنون داشته است و اگر این روند همچنانکه هست، پیش برود. در آینده نیز خواهد، داشت.
طبقه کارگری که در ایران تمامی تولید سود و سود آوری سرمایه داران از قبل کار آنان تامین می شود. اگر متشکل بشود و برای دستیابی به خواست و مطالبات اقتصادی- اجتماعی خود و جامعه و تاثیرگذاری در روند های مبارزاتی آن، نه تنها تاثیرات مثبت خواهد، داشت، بلکه با ابراز وجود طبقاتی- اجتماعی اش، نگاه اجتماعی، جامعه، بخود را نیز تغییر خواهد، داد! مشکلی که نظام سیاسی سرمایه داری تاکنون برای طبقه کارگر ایجاد کرده است وآگاهانه تلاش کرده است که نگاه بنوعی تحقیر آمیز جامعه به طبقه کارگر را نهادینه کند. مانع هر نوع ابراز وجود سازمان یافته و متشکل اش در ایران شده است. زیرا طبقه ای که متشکل و سازمان یافته نباشد، نه تنها نمی تواند نقش و جایگاه سیاسی- اجتماعی و آلترناتیوش را دربزنگاهها و تلاطمات سیاسی- اجتماعی تعیین کننده ایفاء و قرار بدهد. طبقه کارگری که برای اداره جامعه آلترناتیو خود را دارد. و رژیم اسلامی سیاسی حاکم بر ایران بر این امر و جایگاه واقف است. به همین دلیل است که، با تمامی توان و امکانات در جهت سرکوب طبقه کارگر در طول حاکمیت ضد انسانی اش، در خصوص تامین و تضمین کار ارزان و کارگر خاموش، شدت بخشیدن به استثمارشدید، برای سود و سودآوری هر چه بیشتر سرمایه داران، از متشکل شدن در ابعا سراسری و محلی، دریغ نکرده است.
متشکل شدن طبقه کارگر در ایران در تشکل های توده ای در محیط زیست و کار، بدون شک و تردید، امری بسیار فوری و ضرورتی سیاسی- طبقاتی و اجتماعی دارد. مبارزات و اعتراضات کارگری بشیوه ای متفاوت و روزمره درسراسر ایران وجود دارد. محروم کردن طبقه کارگر از تشکل های توده ای اش، عوارض بسیار منفی ای را داشته است. از تحمیل فقر و فلاکت تعرض به سطح معیشت شان، نهادهای امنیتی- انتظامی رژیم اسلامی توانسته اند به آسانی اعتراضات را سرکوب کرده و مانع از دستیابی به مطالبات اقتصادی شان شده اند.
تلاش این دوستان که جمع شده اند و بیانیه داده اند، کلا مثبت است در واقع دلسوزی برای طبقه کارگر است. ولی راهی که انتحاب کرده اند، به بیراهه رفتن است. چنین تلاش های منجر به ایجاد تشکل های توده ای سراسری کارگری در ابعاد محلی هم نمی انجامد. چرا؟ چون پایه اش بر زمینه اجتماعی محکمی در مراکز تولیدی- کاری " به محیط کار طبقه کارگر" قرار نگرفته است و وصل نیست. صرفا همچون اعلان و ایجاد تشکل هایی می شود که اکنون نیز تحت عناوین متفاوت، وجود دارند و بی ربط به هرگونه فعل و انفعال " سوخت و ساز " درون محیط های تولیدی و کاری و کلا جنبش کارگری بوده اند و به خاطر بی ربط بودنشان نتوانسته اند، هیچگونه فشاری را به کارفرمایان و سرمایه داران بیاورند و تاثیری بطور مثبت در مبارزات کارگران برای دستیابی به خواسته هایشان، بگذارند.
به مثال مشخصی اشاره می کنم که بهتر منظورم را برسانم. طبقه کارگر، طبقه ای است اجتماعی، نقش و جایگاه خاصی که در تولید اجتماعی دارد، محل کار، میزان معیشت، نرم و محل زندگی اش با اسم ورسم و آدرس مشخص در واقع چون طبقه و چون فرد هم دارای شخصیتی است حقیقی و حقوقی از لحاظ اجتماعی و اگر تشکل توده ای خود را در محیط زیست و کار داشته باشد، هویتش مشخص است. اوهام نیست. کاملا در جریان تمامی سوخت و ساز محیط کار خود و کل جنبش کارگری قرار دارد. در تعیین حداقل دستمزد تا هر گونه عملکرد مبارزاتی و حمایتی اش ازمبارزات اجتماعی و دیگربخشهای کارگری از لحاط اجتماعی جنبه مادی دارد. قطعا عملکرد و حمایت باید جنبه مادی اجتماعی در دستیابی به خواسته های طرح شده را داشته باشد. در جریان اعتصاب کارگران سنگ معدن آهن بافق، چند اطلاعیه به عنوان چندین جمع متفاوت کارگری در حمایت از اعتصاب کارگران سنگ معدن بافق صادر شده یود. اینها در کل و از لحاظ اخلاقی کار خوبی بود، ولی چون هویت مشخص اجتماعی نداشتند و پایشان به جائی بند نبودند. تا عملا سرمایه داران و کارفرمایان و دولت حامی اش را مورد تهدید قرار بدهند که اگر خواسته های کارگران راکه، در حال اعتصاب هستنند، برآورده نکنید، دست از کار خواهیم کشید. چرخ های تولیدی را از کار خواهیم انداخت و... تحت فشار قرار بگذارند که تن بدهند، کک کسی را نگزید و بجائی نرسید.
این مثال بسیار بارزی بود که در دنیای مجازی چند اطلاعیه " جمع های کارگری بدون هویت و شخصیت حقیقی و حقوقی تحت عنوان اعلام حمایتشان از مبارزات کارگری که در جریان اعتصاب کارگران بافق صادر گردید، راه بجائی نبرد. این شیوه وسبک کار و راهکاری که این دوستان برای ایجاد تشکل های توده ای کارگری در دستور گذاشته اند، در دنیای واقعی کمک نمی کند. فاقد پایه اجتماعی کارگری در محیط کار می باشد!.
در ایجاد و تحمیل این شرایط " عدم متشکل بودن طبقه کارگر و عدم تشکل های تودهای کارگری در محیط کار و زیست " مقصر اصلی رژیم اسلامی سرمایه داری در ایران می باشد که طول حاکمیت بیشتر از 3 دهه اش برای تامین هر چه بیشترسود و ثروت سرمایه داران با تمامی امکانات سرکوبگرانه اش از متشکل شدن کارگران جلوگیری کرده است. در این رابطه راه برون رفت و موانع سر راه را باید شناخت و تلاش برای متشکل شدن و ایجاد تشکل های توده ای کارگری در محیط کار و زیست که یکی از اولویت های طبقه کارگر بویژه رهبران محافل و عملی کارگری و کارگران کمونیست و رادیکال می باشد را، بر اساس بهم بافته شدن محافل کارگری در محیط های کاری و ایجاد شبکه ای از محافل کارگری که باید مبنا و بر شانه های این شبکه بهم بافته شده قرار داده شود را، در دستور قرار بگیرد. در این راستا باید گام برداشت تا بتوان طبقه کارگر را متشکل و تشکل توده ای سراسری کارگری را تشکیل داد. از مبارزات پراکنده نجات پیدا کرد و تمامی حق و حقوق و خواسته های اقتصادی- طبقاتی خود را به سرمایه داران و رژیم سیاسی حامی آن، تحمیل نمود!
احمد بابائی: ویژگی مناسبات اقتصادی ایران و نظام سرمایه داری ایران و دیکتاتوری خشن و عریان آن،هر مطالبه و خواست روزمره کارگران را به یک امر سیاسی تبدیل می کند.تشکیلات و تشکل یابی در ایران از یک طرف جزئی از ملزومات اصلی طبقه کارگر و ابزار دستیابی به حقوقش و از طرف دیگر به یک تقابل همه جانبه از طرف رژیم تبدیل می شود.از مقطع انقلاب ٥٧ کارگران کمونیست و مبارز تلاش خستگی ناپذیر و بی وقفه ای را برای ایجاد تشکل های کارگری انجام داده اند. چندین تشکل و محافل کارگری حاصل این تلاشها بود.از ویژگیهای این تشکلها همواره حلقه اتصال کارگران کمونیست و پیشرو به دور خود برای تحقق آرمانهای طبقه کارگر، تجمع توده های کارگر اعم از کارگران شاغل در کارخانجات و کارگران بیکار بوده است.از مقطع بعد از انقلاب بحث ایجاد تشکلهای کارگری در بین فعالین ورهبران کارگری وکمونیست از مبرمترین مسائلی بود که وجود داشته. از طرف دیگر جمهوری اسلامی برای نهادینه کردن و تحمیل سیاستهای ضد کارگری خود به طبقه کارگر در بین کارگران دست به ایجاد انجمنهای اسلامی وشوراهای اسلامی زد. در ان زمان توانست از راه سرکوب و هموار کردن امکانات برای تشکلهای دولتی دست ساز خط امامی ها و اکثریتی و توده ای ها بخش از کارگران را به تمکین به خود وادار کند. از طرفی فعالین کمونیست ورادیکال نیز در مقابله با ترفندهای جمهوری اسلامی بعد از مدتها تلاش ومبارزه توانستند چندین تشکل کارگری را ایجادکنند.
با وجود کارنامه تشکلهای کارگری موجود، تشکلهای که سیاست و مبارزه شان متفاوت و متضاد با خانه کارگریها و شوارای اسلامی ها است، وکارنامه درخشانشان در عرصه مبارزه برای دستیابی به حقوق حقه طبقه کارگر ایران، اما این تشکلها همچنان از حمایت و حضور وسیع کارگران در تشکل شان رنج میبرند. از اینرو حضور و شرکت کارگران در تشکلهای کارگری یک ضرورت حیاتی است. از اینرو در رابطه با بحث "تشکل سراسری کارگران ایران" که از جانب جمعی از فعالین طرح شده استضمن اینکه با دید مثبت با آن باید برخورد کرد همزمان آن تجربه که گفتیم تشکلهای کنونی از حضور و شرکت کارگران در نهاد خود رنج می بردند باید مورد توجه این جمع نیز باشد و این تجارب را جدی بگیرند. بدون شک طبقه کارگر ایران نیاز مبرم به یک تشکل سراسری جهت پیشیرد اهداف خود وهماهنگ و سازمان دادن اعتراضات خود در مقیاس سراسری دارد و این امری است که هم اکنون فعالین کارگری و تشکلهای موجود به درستی به اهمیت ان پی برده اند. ولی هنوز روشن نیست که آیا این مسیر و شکل تشکل یابی سراسری می تواند پاسخگوئی این مبارزه باشد یا نه زیرا همچنانکه گفتم چنین تشکلی نباید از عدم نفوذ و حضور کارگران در محل و کار و زیست در چنین نهادی رنج ببرد.به نظر من بنیاد وشالوده تشکلهای کارگری موجود براساس سازماندهی کارگران در مراکز کار و کارخانجات تولیدی وصنعتی نبوده بلکه به آن بخش از فعالین کارگری و کمونیستی متکی است که آرمانشان سوسیالیسم وحکومت کارگری بوده و هست. ایجاد تشکل سراسری کارگران ایران علیرغم نیت خیرشان،علی رغم تلاش قابل تحسین شان قبل از اینکه در زمین واقعی در برگیرنده کارگران باشد صرفا می تواند تلاشی باشد به عنوان تشکل هماهنگ کننده زیر یک تشکل واحد وسراسری.
سلام زیجی: تا جائی که به مضمون و محتوا ی حاصل شده نشستهای تاکنونی این جمع بر میگردد هنوز فاکتها و سیاستهای روشن و جدی که قابل بحث باشد از جانب آنها انتشار بیرونی پیدا نکرده است. در نتیجه قضاوت ما میتواند حول پاره ای اظهار نظر منتشر شده برخی از آنها و به ویژه حول نفس چگونگی ایجاد تشکل کارگری و سنتی که گویا می خواهد با این روش و مباحت سر بسته و بدور از دخالت و حضور و نفوذ درمراکز کار می توان "تشکل سراسری کارگران ایران" را تشکیل داد، باشد. نفس اینکه تعدادی اعلام می کنند "تشکل سراسری کارگران ایران" را ایجاد می کنند به خودی خود ایرادی ندارد، همانطوری که در سالیان اخیر نیز شاهد اعلام تشکیل کمیته ها و نهادهای مشابه با اسامی مختلف بوده ایم و هنوز هم فعالیت دارند، هر چند قالب کردن چنین نهادها و کمیته ها وتشکلهای به عنوان "تشکل کارگری" را نادرست میدانم. اما علاوه بر نفس مثبت هر تلاشی برای امر تشکل یابی کارگری آنهم در شرایط حاکم ضد کارگری در ایران، ما دقیقا به دلیل اهمیت و ضرورت چنین امری و با توجه به آگاهی به سنتهای جاری در رابطه با تشکل یابی کارگری نمی توانیم صرفا با اعلام چنین پروژه ای تنها به "مثبت" بودن آن اکتفا کنیم. از چگونگی ایجاد چنین تشکل های نمی توانیم چشم پوشی کنیم. نمی توان پیرامون عواقب آن برای طبقه کارگر ایران و مبارزه طولانی رهبران پیشرو و سوسیالیست کارگری برای سازماندهی و ایجاد تشکل کارگری بی تفاوت بود. هر چند مطمئن هستم که هدف و نیت اکثر افراد عضو در آن کمیته و نهادها دلسوزانه برای کارگران بوده و هست، اما جدال و تلاش جدی رهبران و فعالین و دلسوزان کارگری را اگر صرفا از سر جنبه اخلاقی و نیت وانگیزه فردی افراد مورد توجه قرار دهیم، و به اهداف ناظربر ان، به سیاستی که حول آن تعقییب می شود و به سنتهای مبارزه طبقاتی کارگری در رابطه با امر تشکل یابی بی تفاوت باشیم، دچار اشتباه بزرگی خواهیم شد.
مستقل از حسن نیت برگزار کنندگان چنین سمینارهای بنا به دلایلی که به ان اشاره خواهم کرد چنین تصوری از تشکل یابی کارگری یا اقدام عملی در جهت ایجاد آن، با توجه به تاریخ سنت مبازراتی کارگران در دست بردن به تشکلیابی خود، با توجه به شرایط ویژه مبارزه و تناسب قوا طبقاتی حاکم در ایران، هرگز نمی تواند و تا کنون هم نتوانسته خلا تشکل یابی واقعی طبقه کارگر ایران را هم در بعد محلی و هم سراسری برطرف و رفع کند. اگر صورت مسئله، شکل فعالیت و سازمان مورد نظر جمع اعلام کننده "تشکل سراسری..." نیز تکرار سناریوهای پیشین است، یعنی جمع شدن تعدادی انسان مبارز و فعال کارگری در یک سالن که تصمیم می گیرند کمیته یا تشکل و نهاد کارگری را تشکیل دهند، معلوم نیست چرا باید روندهای مشابه تجربه شده و بی حاصل را دوباره تکرار کرد. چرا از ان تجربه درس مفید تر و راهکار واقعی تر در جهت ایجاد تشکل یابی کارگران در دستور خود نباید گذاشت؟ آیا اسم گذاری "سراسری" روی یک نهاد جدید، از جانب بخشی از خود کسانی که در آن نهادها نیزعضو و فعال بوده اند، می تواند تغییری در اصل موضوع و سوالات واقعی پیش رو ایجاد کند؟ در بخش آخر این گفتگو حول تشکل یابی توده ای کارگری نظرم را خواهم گفت ،همینجا به این اکتفا می کنم که شخصا فکر میکنم روشی که این دوستان در پیش گرفته اند نمی تواند به ایجاد یک تشکل جدی و درخور و مرتبط به کارگران منجر گردد. واقعی تر آن است همانطوری که محمود صالحی اظهارکرده "زنان و افراد بیکار بیشتر از شاغلین هستند" خوب این دوستان مناسبتر است به جای این طرح بزرگ "تشکل سراسری کارگران ایران" که بی ربط به کارگر شاغل و مراکز کار نیز هست، بروند تشکل کارگران بیکار یا زنان درست کنند. این ممکن تر و واقعی تر از چیزی است که به اسم کل کارگران ایران در صدد ایجاد آن هستند و آنطوری که خودشان هم گفته اند این روند به مراکز کارگری هم متکی نیست.
هر چند پاره ای انتقادهای تند وبعضا نادرست در برخورد به تلاش این جمع را در سایتها ی مختلف مطالعه کرده ام ودرمواردی به افرادی از آنها به نادرست حمله شخصی هم شده است،اما بنظر من اگر همه اعضا ی تشکیل دهنده این نشستها ها نیز از صادقترین فعالین کارگری و رهبران سوسیالیست طبقه هم باشند ملاحضات و سوالات جدی که حول این شکل از اقدام برای "تشکل یابی" مطرح هست، همچنان به قوت خود باقی است. مهمترین سوال این است که آیا طبقه کارگر ایران صاحب سنت و تجربه تشکل یابی توده ای خود نبوده که امروز تعدادی شکل و روش دیگری را در دستور خود گذاشته اند؟ آیا طبقه کارگر ایران تجربه تشکلیابی دوره قیام ٥٧ را ندارد؟اگر به قول محمود صالحی در آخرین گفت گوی که با "گزارشگران"داشته و به درست ادعا می کند که در ایران اجازه نمی دهند تشکلهای کارگری "خود ساخته" در "مراکز کار شکل بگیرد"، چگونه است همین حکومت و سیستم اجازه می دهد تعدادی" تشکل سراسری" آن هم بدون نفوذ و بدون مرتبط به همان مراکز کارگری را تشکیل دهند و کارگران را علیه دولت و سرمایه دار و کارفرما نیز نمایندگی کند؟! آیا جمهوری اسلامی برای این شکل از تشکل یابی منعطف تر است؟!
گفته میشود آیا نمی شود تعدادی از بالا و مستقل از میزان رابطه و نفوذ اجتماعی آنها در مراکز کارگری و بدون متکی شدن به تشکلهای واقعی کارگری درمحل کار اعلام یک تشکل سراسری کنند؟ چرا می شود! اما این دیگر تشکل سراسری کارگران ایران" نمی تواند باشد! این چگونه تشکل کارگری و توده ای است بدون حضور و یا توافق بخش قابل توجه ای از کارگران، بدون انتخاب آنها، بدون درگیر شدن با سوخت و ساز و مبارزی کارگری در مراکز کار، بدون چگونگی عزل و نسب نمایندگان و غیره ایجاد می شود که گویا هم مستقل از دولت هست هم قرار است "کارگران سراسر ایران " را از پتروشیمی تا نفت، از راه و ترابری تا ساختمانی، از آب و برق و شهرداری تا همه بخشهای دیگری که بدون دخالت و حضور آنها شکل گرفته است، هم نمایندگی و هم رهبری کند! این چه تشکلی سراسری است که معلوم نیست بطور مادی و عملی پایش به جای در محل کار بند باشد و حتی معلوم نیست تشکل "سراسری" کدام یک از بخشهای مختلف کارگران و خانوادهای کارگری ٤٠-٥٠ میلیونی ایران است. ما حتی از سنت اتحادیه ای در غرب نیز کپی گرفته باشیم باید به این بدیهیات توجه داشت که طبقه کارگر بخشهای مختلف بدوا باید اتحادیه بخش یا رشته کاری متفاوت خود را ایجاد کنند و سپس خواهند توانست با اتکا به کل این اتحادیه ها سراسری در سطح کشور را ایجاد کنند.
در ضمن باید توجه داشت ما در ایران تحت حاکمیت یک نظامی زندگی می کنیم که ٣٥ سال تمام است آگاهانه و نقشه مند مانع شکل گیری هر نوعی از تشکل کارگری غیر دولتی شده است. از اینرو کسانی که "تشکل سراسری کارگران ایران " را اعلام می کنند یا قصد ایجاد آنرا دارند، این مهم را باید روشن کنند که چگونه و بر اساس کدام پایه مادی ، کدام تناسب قوا و چگونگی رابطه چنین "تشکل سراسری" با دولت و قوانین جمهوری اسلامی و شرط و شروط های که برای امر تشکل یابی کارگری که در قوانین مدون جمهوری اسلامی تعین شده است چیست؟ آیا با تائید دولت و قبول آن قوانین ضد کارگری تشکل سراسری را ایجاد می کنیم؟ اگر چنین است فرقش مثلا با دیگر نهادهای ضد کارگری موجود مانند خانه کارگر، شوراهای اسلامی و انجمنهای صنفی چیست؟ اگر نه مکانیزم و روش و قدرتی که میتواند خود را به دولت تحمیل کند چگونه است؟ اگر بر خواسته و منتخب و متکی به دیگر تشکلهای کارگری و غیر دولتی است این تشکلها کدامها هستند؟
علیرضا ثقفی، یکی از سخنگویان این جمع "تشکل سراسری..."، در این رابطه لیستی از تشکلها در نوشته اخیر خود ردیف کرده که بخشی از آنها یا فعالیت چندانی ندارند و بخشی دیگر هنوز کسی از وجود آنها خبری ندارد. بنظر میرسد وقتی از" پتروشیمیهای ماهشهر، لوله سازی اهواز، پتروشیمی تبریز، کارگران معدن بافق، کارگران مخابرات روستائی، کارگران ساختمانی دماوند و..." نام می برد منظورش انجمنهای صنفی باشد. لابد تشکل سراسری مورد نظر ایشان فردا بر آمده از بخشی از انجمنهای صنفی خواهد بود. در چنین حالتی، که البته امیدوارم چنین نباشد، طبقه کارگر ایران با تولد یک نهاد دیگری به اسم خود روبرو می شوند که تماما کنترل شده، بی ربط به مبارزه روزمره و مستقل سیاسی و اقتصادی آن طبقه خواهد بود. از نظر من علاوه بر ناروشنیهای بسیار زیاد در بیانیه و مباحث تا کنونی دست اندرکاران و علاوه بر ناروشن بودن افق و برنامه و سیاست ناظر بر ایجاد چنین تشکلی و... با فرض بر حسن نیت و دلسوزی همه دست اندرکاران این پروژه ، باید گفت در جمهوری اسلامی ایران و در تناسب قوای نامساعد کنونی، به ویژه در خلا نبود تشکل های مستقل و توده ای کارگری در مراکز کار، ایجاد و اعلام "تشکل سراسری کارگران ایران"، اگر براستی هدف ایجاد تشکل واقعی کارگران باشد، توهمی بیش نیست، قبل از اینکه طبقه کارگر، یا بخشی از آنرا نمایندگی و متحد کند آشفتگی بیشتری را ایجاد میکند. قبل از اینکه توجه کارگر را به امر حیاطی تشکلیابی و مبرمیت آن در مراکز مختلف جلب کند این توهم و اشتباه تلخ را می تواند دوباره تقویت کند که کارگران ایران بدون اتحاد و قدرت و توسل به مجامع عمومی وسنت تشکل هایی توده ای خود در مراکز کار و بدون نمایندگان منتخب و بر آمده از مجامع عمومی کارگری در مراکز کار خود می توانند "|تشکل سراسری..." را نیز در سایه حاکمیت بورژوا اسلامی ایران ایجاد کنند. توهمی که به نوعی وقتی داستان انجمن صنفی ها در جمهوری اسلامی و با همراهی و استقبال "قانون گراها" توده ای و راستها و بخشا چپها طرح و شکل گرفت دامن تعداد زیادی را گرفت و دیدیم با اضافه شدن این نهاد زرد دولتی به لیست تشکلهای دولتی دیگر مانند خانه کارگر و شواراهای اسلامی تیر دیگری به پای طبقه کارگر ایران و مبارزه بی وقفه آنها برای امر تشکلیابی توده ای زده شد.
به نظر من امر تشکل یابی طبقه کارگر ایران در بعد محلی و سراسری تنها و تنها از مسیر مبارزه انقلابى ، برخورداری از نمایندگان پیشرو و سوسیالیست، ضدیت با سرمایه داری و دولت و قوانین اعمال شده و در بطن مبارزه روزمره اقتصادی و سیاسی کارگران ممکن خواهد شد. بايد قدرت مستقل کارگران را در مقابل دولت و سرمايهداران علم کرد. حتی تلاش برای تحمیل اصلاحات و یا وادار کردن دولت و کارفرما به مذاکره و به رسمیت شناختن تشکلهای کارگری مستقل از دولت نیز از طریق مبارزه متحدانه و انقلابی کارگران، رهبران عملی و محافل سوسیالیست کارگری عبور خواهد کرد. این خصوصیات مبارزه کارگری و طبقاتی در جامعه ایران است. آنهای که فکر می کنند می توانند با فرهنگ ای ال او و سنت اتحادیه ی و سندیکالیستی وارداتی یا با توهم پراکنی حول ماده ی بی خاصیتی در این و آن بند در قوانین کار ضد کارگری جمهوری اسلامی، یا با اتکا به کشمکشهای جناهای درونی رژیم و تمایل به جناحی از این صف جنایتکاران تاریخ، می توانند کارگر را متشکل کنند اولا از ٣٥ سال اخیر مبارزه طبقاتی در ایران درس نگرفته اند دوما باید بدانند اگر هر تشکلی به ویژه تشکلی که اسم سراسری را روی خود گذاشته است چنانچه محصول مستقیم کارگران در مراکز کار نباشد، یک تشکل رادیکال، انقلابی توده ای نباشد، با قدرت خود را به دولت و کارفرما تحمیل نکند، به قوانین کار رژیم متکی باشد، اجازه دخالت دولت و کارفرما را در ایجاد تشکل کارگری داده شود، منزجر از دولت و سرمایه داری نباشد نمی تواند هیچ خاصیتی برای طبقه کارگر ایران داشته باشد، خود را به لقمه ای ساده و کوچک برای بلعیدن از جانب دولت و نیروهای امنیتی تبدیل کرده است، چنین ابزاری بنظر من حتی برای کاهش حداقلی از درد و رنج و استثمار و سرکوب بی وقفه و وحشیانه دولت جمهوری اسلامی و طبقه سرمایه دار علیه کارگران و تهی دستان جامعه ایران نقش مثبتی نمی تواند داشته باشد.
کمونیست ماهانه: در ایران "تشکلهای کارگری" شوراهای اسلامی، خانه کارگر و انجمن های صنفی رسما و قانونا فعالیت دارند، که از نظر کارگران به عنوان تشکلهای ضد کارگری ودولتی شناخته می شوند. در بطن تلاش و مبارزه طبقه کارگر و فعالین کارگری برای ایجاد تشکلهای مستقل کارگری، تکلیف چنین نهادهای دولتی چه خواهد شد، چگونه باید به آنها برخورد کرد؟ آیا سرمایه داران و دولت اجازه ایجاد تشکل مستقل کارگری خواهند داد؟
ناصر مرادی: آیا سرمایه داران و دولت اجازه ایجاد تشکل مستقل کارگری خواهند داد؟ کاملا بستگی به تناسب قوا، پیگیری و مبارزه کارگران، فعالین و رهبران کارگری برای ایجاد و گسترش این تشکل ها دارد. خواست ایجاد تشکل مستقل کارگری از جمله، شورا و مجمع عمومی یک گرایش عمومی در میان کارگران است . تجربه جنبش کارگری در دوره های مختلف بویژه در دوره انقلاب 57 در ایران این خواست و تمایل را به بهترین شکل عرضه کرد. در خیلی از واحد های تولیدی شورا های کارخانه و در بعضی مناطق، شوراهای منطقه ای تشکیل شد و بعد ها بشکل مجمع عمومی مستقل از دولت و کارفرما ادامه یافت. مجمع عمومی مکانی است که همه کارگران یک واحد تولیدی را در بر می گیرد. دولت و کارفرما که نمی تواند حکم بازداشت و یا اخراج کل مجمع عمومی را بدهند. مجمع عمومی ارگان سخنگوی کارگران است و برعکس هر تشکل و ارگان دیگری، بارامنیتی و قدرت حمایت و حفظ فعالیتش بیشتر است.
در چنین فضایی تکلیف نهاد ها و تشکل های غیر خودی و دست ساز رژیم معلوم است. مجمع عمومی کارگران می تواند این تشکلها را به عنوان تشکلهای ضد کارگری حامیان منافع دولت و کارفرما به همه کارگران معرفی و رای به انحلال و عدم رسمیتشان از طرف مجمع عمومی صادرکنند. البته هم دولت و هم کارفرماها نهایت تلاششان را برای حقنه کردن این تشکل ها به کارگران انجام می دهند. سئوال اینجاست که طبقه کارگر برای دفاع از منافع خود و درمقابل استثمارگران ، دولت، پلیس و دستگاه سرکوبگرش می خواهد متحد و متشکل به میدان بیاید؟ طبقه کارگر و رهبران پیشرو کارگری می دانند هر پیشرویی نتيجه جنبى مبارزه انقلابى است وبدست آوردن هر سنگری را نيز بايد به نيروى همبستگى و رزمندگى طبقه کارگر به طبقه سرمايهدار و دولت او تحميل کرد. مجمع عمومی ، شورا و سنديکا ابزارى براى مبارزه کارگران در جهت کسب حقوق آنهاست. حقوقى که سرمايهداران آن را غصب کردهاند.
همچنانکه در سوال طرح شده است طبقه کارگر این تشکلهای دولتی را ضد کارگری می دانند، از اینرو تکلیف این نهادهای ضد کارگری را تنها با گسترش مبارزه طبقاتی کارگران حول تشکلهای توده ای خود، مجمع عمومی و شوراهای کارگری میتوان روشن کرد، آنها را در صفوف طبقه ترد نمود، کارگران متشکل در آن را به خروج از آنها ترغیب کرد، فعالیت گسترده ای را حول نقش مخرب و ستون پنجمی آنها و جاسوسی و نقشه هایشان که همواره در خدمت دولت و سرمایه داران بوده در دستور گذاشته شود و بیش از پیش آنها را رسوا کرد. یک رکن مهم مبارزه برای تشکلیابی طبقه کارگر چه در بعد محلی و چه سراسری مبارزه رودرو و علنی رهبران عملی و سوسیالیست و كل طبقه کارگر علیه نهادهای دولتی خانه کارگر و شوراهای اسلامی و انجمن های صنفی است. رسواکردن و از میدان بدر کردن این نهادهای ضد کارگری بخشی از مبازره طبقاتی طبقه کارگر است.
اسماعیل ویسی: کاملا روشن و غیر قابل انکار هست که اینها دست ساز و عوامل و بنوعی ارگانهای امنیتی و سرکوب رژیم اسلامی در مراکز تولیدی- کاری هستند. به هیچ وجهی به طبقه کار و منافع آن، ربطی ندارند. فاقد کوچکترین پایگاهی کارگری- اجتماعی در میان کارگران هستند. علیرغم بیشتر از3 دهه محروم کردن کارگران از تشکل های توده ای خود، سرکوبگری نیروهای امنیتی- انتظامی دستگیری کردن، بازداشت و زندانی کردن، کارگررادیکال سوسیالیست، کمونیست و رهبران عملی کارگری، طبقه کارگر آنان را به عنوان تشکل های خود برسمیت نشناخته و گردن ننهاده است! موجودیت آنان تا بحال محصول سرکوبگری رژیم اسلامی و محروم کردن کارگران ار تشکل های توده ای مستقل خود می باشد.
قطعا، اگردرتوازن قوائی مناسب به حکومت اسلامی سرمایه و سرمایه داران در ایران تحمیل بشود و کارگران کمونیست، رادیکال سوسیالیست و رهبران عملی بر اساس شبکه محافل کارگران در مراکز کاری- تولیدی، تشکل های توده ای مستقل از دولت را از طریق برگزاری مجامع عمومی کارگری، در ابعاد محلی – سراسری، بوجود بیاورند. ایجاد تشکل های توده ای مستقل کارگری که روند شکل گیری اش را توضیح دادم. سر نوشت این تشکل های دست ساز حکومتی را روشن می کنند، در کل دود خواهند، شد. تتمه های باقی مانده از آنان حتما جذب راست ترین گرایش در جنبش کارگری خواهند، شد. نه بشکل و اسم " تشکل های کنونی " .
احمد بابائی: من در مقدمه سوال اول گفتم هدف از تشکیل شوراهای اسلامی وخانه کارگر مهار کردن اعتراضات کارگران بود که در یک دوره انقلابی فضا سیاسی ایران را متوجه خود کرده بودند و به ویژه کارگران نفت به "رهبر سر سخت" تبدیل شده و این جنبش در سرنگونی رژیم شاه نقش محوری ایفا کرد. به نظر من در ابتدا به واسطه توهم پراکنی و همزمان ایجاد جو رعب و سرکوب بخشی از کارگران کارخانجات به این تشکلهای دست ساز دولت جذب شدند و جمهوری اسلامی توانست با اتکا به آن بیشترین سرکوبها را در همان مدت به طبقه کارگر ایران تحمیل کند. اما در مدت خیلی کم و با تلاش کارگران ومحافل کمونیستی شوراهای اسلامی وخانه کارگر به محلی برای مشتی مزدور رژیم و آن بخش از کارگران مرعوب و متوهم شده که عضو بسیج وسپاه شده بودند تبدیل شد. چند سال بعد از تشکیل شوراهای اسلامی وخانه کارگر و موج وسیعی از بسیجیان وماموران سپاه به درون ان رخنه کرده واین تشکلها عملا کارخانه را به پادگان تبدیل کردند.جنبش ایجاد تشکلهای کارگری سرکوب شدند وتلاش خود را به صورت طومار نویسی وگاها تقاضای قانونی ایجاد تشکلهای کارگری را تشدید کردند. جمهوری اسلامی بنا به ماهیت سرمایه داری و دیکتاتوری عریان خود قطعا اجازه تشکیل هر نوع تشکل کارگری خارج از حوزه وابستگی به خود را نخواهد داد. تمام تلاش و عظم ما کمونیستها وفعالین کارگری معطوف به تحمیل کردن تشکل های کارگری که تشکل راستین کارگری هستند به جمهوری اسلامی است.
خواست ازادی بدون قید وشرط هر گونه تشکل کارگری مطالبه ما کارگران است. تاکنون تلاشهای وسیعی در این زمینه انجام شده وموفقیتهای کسب شده اما قطعا به اقدامات وسیعتری نیازمندیم.باید علاوه بر مبارزه علیه جمهوری اسلامی با نظرات ودیدگاهای که به تمکین کردن ورضایت دادن به کم و با روشهای سندیکالیستها که همه توان خود را به محدود کردن مبارزه کارگران معطوف میکنند مقابله کرد.
اما نکته ای را در این قسمت اشاره کنم. تبلیغات بخشی از محافل وتشکلهای کارگری با عباراتی مثل "مستقل "بودن ویا "واقعی "بودن یک نوع تشکیلات استفاده می کنند .به نظر من این نوع تفکر اگر روشن نگوید منظورش از "مستقل" چیست باعث اشفتگی وسر در گمی در بین کارگران خواهد شد. ما روشن باید بگویم مستقل از دولت و نهادهای کارفرمای.طبیعی است که گرایشات ودیدگاهای متفاوتی در بین کارگران وجود دارد و هر کدام به زعم خود تشکلی در همان حیطه نظری تبلیغ می کنند وتلاش برای ایجاد ان را دارند.ما باید همواره و در همه موارد تلاش کرده تا مدافع ازادی یدون قید وشرط هر نوع تشکل کارگری باشیم.
سلام زیجی: به این نقل قول توجه کنید که با مبنا و به اهداف پشت ایجاد چنین نهادهای ضد کارگری از جانب جمهوری اسلامی دقیقتر پی میببریم. حسن صادقی گفته "چندین سال قبل مجلسیان خانه کارگر را مسخره می کردند، فراموش کرده اند که خانه کارگر نگذاشته است،اعتصابات پراکنده کارگری سراسری شده و از کارخانجات بیرون بیاید که اگر خانه کارگر نبود تا کنون جمهوری اسلامی تحقیقا” توسط کارگران ۹ بار سرنگون می شد."
آقائی صادقی خانه کارگر رژیم حقیقت را گفته است. اگر خانه کارگر و شوراهای اسلامی و انجمنهای صنفی، که بعدا به آنها اضافه شد، نمی بودند براستی جمهوری اسلامی ٩ بار بود سرنگون شده بود. بقای جمهوری اسلامی قبل از هر چیز مدیون تحمیل این نهادهای ضد کارگری و سرکوب فعالین کارگری و ممانعت از تشکل یابی توده ای و مستقل از دولت طبقه کارگر ایران بوده است. جمهوری اسلامی این دریچه ضد کارگری را باز گذاشته است تا به تشکلهای واقعی کارگران اجازه عرض اندام ندهد. از نظر من یکی از راههای رسیدن به ایجاد تشکلهای توده ای کارگری، عبوراز روی جنازه این نهادهای دولتی و ضد کارگری و منزوی تر کردن آنها است. با نقد و افشا مداوم آنها، ترغیب ترک صفوف آنها و درایت و استواری کارگران کمونیست و رهبران عملی و پیشرو در اتکا کردنشان به سازماندهی سازمان و تشکلهای توده ای و مستقل از دولت در همه مراکز مانند مجامع عمومی، شوراهای کارگری، کمیته های کارخانه و همچنین سندیکا و اتحادیه های که به سنت مجمع عمومی و شورائی متکی و وابسته هستند، طبقه ما بیش از پیش در مسیر دربستر و متعلق به خود در امر تشکلیابی کارگری و طبقاتی قرار خواهد گرفت. اینکه آیا جمهوری اسلامی اجازه میدهد باید گفت بسیار روشن است چنین اجازه ای نخواهد داد. مگر آنطوری که "صادقی" گفته جمهوری اسلامی دنبال دردسر و سرنگونی است که چنین اجازه ای به طبقه کارگر بدهد. اما اساس مسئله همینجا است که باید خود را با زور و قدرت توده ای تحمیل کرد. این مسیر و افقی است هر فعال کارگری به آن متکی و واقف نباشد هم خود و هم طبقه اش را قربانی همان "اجازه ندادنهای" جمهوری اسلامی کرده است.
بند به بند قوانین و مقرراتی که این تشکلهای دولتی بر مبنای آنها درست شده و به کارگران ایران تحمیل کرده اند کاملا ضد کارگری است. کارگر را از سیاست دور می کند، در حالی که کارگران هرگز نمیتوانند و نباید از سیاست دوری کنند. آنها کارگررا به قانون ضد کارگری موجود جمهوری اسلامی متعهد می کنند، در حالی که کارگران اولین اقدامشان مقابله با این زنجیرهای اسارت است که به اسم "قانون" به گردنشان آویزان کرده اند. اینها از هرکسی که عضوآنها می شوند فرم تعهد می گیرند، یعنی تعهد دادن به اینکه براستی به عنوان یک کارگر و یک طبقه اجتماعی خاصیتت را از دست بدهی و همچون برده برای اوباش اسلامی و سرمایه داران كثیف ایرانی نسل در نسل استثمار شوند. هر کسی،هر فعالی،هر بخشی از طبقه ما که عضو آنها شده یا می شود خاصیت طبقاتی و مبارزه رادیکال خودش را به مثابه یک طبقه اجتماعی وهم سرنوشت از دست داده است. در نتیجه اولین کار و اولین قدمی که ما باید برداریم این است که به کارگران ایران بگوییم: رفقا! اینها تشکل شما نیستند؛ تشکل دفاع از دولت و سرمایه داران در مقابل خواست های سیاسی،اقتصادی و اجتماعی طبقه کارگر ایران هستند،هر جمعی و محفلی که می خواهد کارگران را به منافع و تشکل طبقاتی خود آگاه و متحد و متشکل کند یک بخش مهم کارش افشاگری و ترد و مبارزه با همین نهادهای دولتی و ضد کارگری هست. عمر این نهادهای ضد کارگری وابسته به رژیم با پایان عمر جمهوری اسلامی به سر خواهد رسید!
کارگران به تشکلهای نیاز دارند که بدون دخالت کامل دولت و کارفرما آن را ایجاد کنند، مقررات و آیین نامه و چگونگی ایجاد آن را راسا و مطلقا بدون کسب اجازه از دولت دنبال کنند. تنها از زاویه منفعت اقتصادی و سیاسی و اتحاد همه بخشهای طبقه کارگرشکل گرفته باشد. این تلاش روشن است با اتکا به یک افق و استراتژی رادیکال و سوسیالیستی و خود آگاهی بالای کارگران از جمله رهبران و محافل سوسیالیستی کارگران ممکن می گردد. چنین خود آگاهی است به کارگران امکان می دهد در درجه اول ترفندهای بورژوازی و دولت را پس بزنند. راه حلهایی که به اسم "کارگر" از سوی جریانات قانونگرا و سندیکالیست به کارگران تحمیل میشود را خنثی کنند، صفبندی در مقابل کل این پدیده از دولت و قانون کار جمهوری اسلامی تا تشکلهای قلابی شان، از تحمیل فقر و سرکوب و پیگرد تا اخراجهای گسترده و از سیاست کارگر گرائی قلابی جریانات راست تا ایجاد دو دستگی و ایجاد تفرقه و پراکندگی در میان کارگران از سوی سرمایه داران و دیگرجریانات را می توان به عنوان یک طبقه با منافع و سیاست مشترک و رادیکال ممکن کرد. تنها این تلاش گسترده و صمیمانه ضامن اتحاد و تشکل و پیروزی طبقه کارگر در مقابل دولت و سرمایه داری افسار گسیخته ایران است.
کمونیست ماهانه: طبقه کارگر ایران سنت، حداقل از اوایل انقلاب ٥٧، با نوعی از تشکل از جمله مجمع عمومی، شوراهای کارگری، یا کمیته کارخانه شناخته شده اند. این سنت تشکل یابی کارگری با وجود فراز و نشیبهای که طی کرده، و با وجود سرکوب مستقیم دولت، و میدانداری گرایشات راست از جمله سندیکالیستها، همچنان سنت زنده و قابل اتکای رهبران پیشرو و سوسیالیست طبقه کارگر است. سوال محوری این است: آیا سنتهای تشکلیابی طبیعی و توده ای کارگری را در دل سرکوب بی وقفه بیش از سه دهه حاکمیت اسلامی، در فضای که نهادهای ضد کارگری مانند شورای اسلامی و خانه کارگر و انجمن صنفی ها به طبقه کارگر تحمیل کرده اند و با در نظر گرفتن تلاشهای پراکنده و نا موفق تاکنونی فعالیت برخی از فعالین کارگری برای ایجاد "تشکل های کارگری"، چگونه میتوان مجددا به عنوان الترناتیو ومهمترین سنت و تشکل واقعی کارگری در جنبش کارگری و فضای سیاسی ایران عرض اندام کرده و طبقه کارگر ایران را نمایندگی و رهبری کند؟
ناصر مرادی: کاملا، تجربه جنبش کارگری در دوره های مختلف بویژه در دوره انقلاب 57 در ایران این خواست و تمایل کارگران را که متکی به سنت مجامع عمومی و شورا بود نشان داد و رهبران کارگری بویژ گرایش رادیکال سوسیالیست درون جنبش کارگری برای گسترش و بقاء این سنت تشکل یابی و مبارزاتی کارگران نهایت تلاششان را کردند. اما با قدرتگیری رژیم اسلامی و بویژه بعد از 30 خرداد 60 وتثبیت یک حکومت مستبد و خشن اولین تشکل هایی که ممنوع اعلام شدند و بشدت سرکوب شدند، شورا و سندیکا بودند. با این وجود کارگران می دانند و به این واقف هستند که قدرتشان فقط در اتحاد و تجمع آنها است. کارگران می دانند مبارزه انفرادی و غیر متشکل را براحتی می شود سرکوب کرد ولی توده وسیع و متحد را برای همیشه غیر ممکن است. در نتیجه تنها راه عملی و اساسی افشاء و طرد تشکل های وابسته به حکومت و اتکا به تصمیمات اجتماعات وسیع کارگری است و این کار ممکن است و تاریخ مبارزات کارگری نشان داده است که نمی توان تصمیمات و اراده اجتماعات کارگری را نادیده گرفت حتی در اوج خشونت و قدر قدرتی رژیمهای مستبد و سرکوبگر.
اسماعیل ویسی: فکر می کنم در جواب سوال های بالا بنوعی به این جواب داده ام. مجددا بطور موجز بدان اشاره می کنم. اشاره کردم که علیرغم تمامی سرکوبگریهای نهاد های امنیتی- انتظامی رژیم اسلامی سرمایه داران و کارفرمایان، طبقه کارگر به تحمیلات آنان گردن ننهاده اند، آنان تشکل های دست ساز و حکومتی را بعنوان تشکل مستقل خود، برسمیت نشناخته است. بنظرم آلترناتیو بودن تشکل های تودهای کارگری مستقل در طول این سه دهه مد نظر رهبران عملی و کارگران کمونیست بوده است و برایش تلاش کرده اند. حتی بنوعی تحرک اخیر این دوستان تحت عنوان تشکل سراسری کارگری، جدا از اینکه بیراهه دارند، میروند اشتباه می کنند و راه به جائی نخواهند، برد. بر اساس واقعیتی عینی اجتماعی نشان دهنده زنده بودن آلترناتیو سنت تشکل واقعی کارگری می باشد در جنبش کارگری.
آنچه ملموس و محسوس می باشد، کشمکشی واقعی و طبقاطی مابین رژیم اسلامی سرمایه و سرمایه داران در ابعاد و شیوه های متفاوت هر چند پراکنده، بطور آشکار و نهان و روزمره در ایران، در جریان است. پیشروان و رهبران عملی طبقه کارگرتلاش می کنند که، توازن قوائی مناسب را بوجود آورند و مطالبات خود و از جمله ایجاد و تشکیل تشکل های توده ای و مستقل خود را، به سرمایه داران و رژیم حامی شان تحمیل کنند!.
احمد بابائی: ما کمونیست های کارگری و حزب کمونیست کارگری حکمتیست معتقدیم که تنها جنبش شورایی و مجامع عمومی میتواند تشکل پایدار و توده ای کارگران باشد و میتوانند منافع و مبارزات کارگران را رهبری نمایند. تجربه جنبش کارگری در ایران نطفه اش با مجامع عمومی و شوراها بسته شده است.جنبش طبقه کارکر ایران پروسه و تجربه طولانی مدت جنبش اتحادیه ای و سندیکالیستی نداشته. طبقه کارگر در ایران وقتی مبارزه خود را در یک بعد علنی تر و اجتماعی تر شناخت و نطقه اش را بست با مجامع عمومی و شوراهای منتخب کارگری همراه بود. و برا اساس تجاربی که در این زمینه دارد وبر اساس سنتی که در جنبش کارگری مانده است،جنبش های مجامع عمومی و شوراها همیشه به عنوان تنها الترنانیوی بوده که در جنبش کارگری موجود بوده است. چرا میگوییم این سنت بوده؟ ببینید کارگران به راحتی در تشکلی راضی به ثبت نام کردن نخواهند شد.کارگران راضی به ثبت نام کردن در سندیکا و اتحادیه نخواهند شد. چه به لحاظ بینشی تجربه ای که در غرب و اروپا بوده و بی عمل و بی ربط بودنش را به جنبش کارگری دیده اند و چه به لحاظ امنیتی کارگر نمیتواند خود را در معرض خطر بگذارد و به خاطر اسم نویسی اش هر لحظه حس کند خطری دستگیری و اخراج تهدیدش می کند بدون اینکه نهادی که به آن امضا داده یا اسم نویسی کرده توان دفاع از اورا داشته باشد. اما مجامع عمومی برای دستیابی به خواست مشخصی برگزار میشود.تمامی کارگران در ان شرکت خواهند کرد و نمایندگان خود را انتخاب خواهند کرد. انتخاب شدگان میتوانند نمایندگان کل یک واحد صنعتی باشند، بدون اینکه زیر سوال برده شوند. از آنجا که همه کارگران آن مرکز را در بر می گیرد ضریب خطرشان نیزکمتر خواهد بود. نماینده کارگران توسط خود کارگران انتخاب می شود و توست خود آنها عزل می گردد، طبعا نمایندگان مورد حمایت شان نیز قرار خواهند گرفت. اراده مستقیم خود در تصمیمات اتخاد شده در مجمع عمومی را خواهند دید.
به نظرمن هر نوع تشکلی که از طرف کارگران و بدون دخالت دولت و کارفرما ایجاد شده باشد باید مورد حمایت و پشتیبانی قرار بگیرد.اما شورا های کارگری و مجامع عمومیش اراده مستقیم و توده ای کارگران را در بر می گیرد و الترناتیویست که ما به عنوان تشکل کارگری همواره ان را تقویت و فراخوان میدهیم.
سلام زیجی: همچنانکه شما نیز اشاره کردید، با وجود ٣٥ سال سرکوب و جنایت بی وقفه واعمال قوانین ضد کارگری ممنوعیت تشکل یابی طبقه کارگر ایران، ما همواره شاهد تلاش مداوم گرایش رادیکال و سوسیالیست درون طبقه در زنده نگاهداشتن و همچنین جاری کردن سنت های تشکلیابی کارگری، هر چند محدود، هستیم. طبقه کارگر ایران در هر جائی توانسته قدمی بردارد، مقاومتی سازمان دهد، اول مه ی را برگزار کند، مجامع عمومی و شورائی را تشکیل دهد، به عنوان یک طبقه علیه قوانین کار ضد کارگری، تحمیل فقر و بردگی ودستمزد کم و صدها معضل دیگری که دولت و کارفرما تحمیل کرده است صف آرائی کند، این مبارزه مدیون وجود و تلاش این سنت و گرایش رادیکال سوسیالیست طبقه است. مادام که این سنت، علیرغم فراز و نشیبی که داشته، همچنان جاری و واقعی است، گویائی این است که دقیقا در دل همین فضای سرکوب و اختناق و علیرغم میدانداری تشکلهای دولتی چون خانه کارگر و شورای اسلامی و انجمن صنفی ها توانسته مهر خود را به مبارزات اقتصادی و سیاسی بکوبد. ضعف و کمبودهای این سنت و گرایش بخشا به دلیل سرکوبها ی شدید جمهوری اسلامی، که را ه را برای میدان داری گرایشات راست و دولتی هموار کرده است. اما بنظر من فراتر از آن به دلیل عدم انسجام و اتحاد کافی خود رهبران سوسیالیست و کمونیست طبقه، مشکلاتی که به گرایش کمونیسم کارگری تحمیل شد و از جمله حزب ما به مثابه حزب طبقه و این گرایش آنطوری که می بایست هنوز نتوانسته به وظایف تاریخی ونقشی که در این زمینه بر عهده اش بوده جامع عمل بپوشاند.
سنت حزبی و همچنین جنبشی ما در امر سازمانیابی کارگری با گرایشات دیگر از جمله چپ سنتی تفاوتهای بنیادی دارد.عملی کردن جدی و اجتماعی تر این سنت نیازمند تقابل آشکارتر و متحدانه ترعلیه بورژوازی و قوانین کار، با گرایشات راست درون جنبش طبقه کارگراز یکسو و تلاش وخستگی ناپذیری و آگاهی به مراتب بیشتر رهبران عملی و فعالین کمونیست درون طبقه است. من فکر میکنم فعالین کمونیست و فعالین پیشرو جنبش مجمع عمومی و شورائی به این مهم توجه کافی ندارند. بعضا تحت فشار دولت وگرایشات قانونگرا و اصلاح طلبانه و سندیکالیست عقب نشینی می کنند. ما می گوئیم طبقه کارگر يک توده بى شکل نيست. در بدترين شرايط نيز از اشکال معينى از سازمانيابى "خودبخودى" و سوخت و ساز و آرايش تشکيلاتى برخوردار است. در نتیجه تشکل یابی طبقه کارگر را نه حول گردهمائی چند فعال "خوش نیت "در این و آن شهر که بر بستر همین سوخت و ساز و سازمانیابی موجود کارگری باید شروع و بنیاد نهاد. در هر بخشی از مراکز کار تا اعضا ی خانواده های کارگری و دیگر محافل مرتبط کارگری در محل کار چنین سازمانیابی پایه ای همواره وجود داشته است.سازماندهى کمونيستى طبقه کارگر از جمله در امر تشکل یابی کارگری بدون برسميت شناختن اين اشکال، بسط و گسترش دادن آنها و متکى شدن به آن امکانپذير نيست. از طرف دیگر طبقه کارگر در جریان مبارزه و فعالیت رهبران و فعالینی دارد که خود آن رهبران بخشی از پیکره و مبارزه حی و حاضر هستند یا باید باشند. کارگران تحت هر شرايطى يک مکانيسم درونى رهبرى و شبکه رهبران عملى و مستقيم خود را دارند. ما کمونیستها ی متشکل در حزب و یا کمونیستها و فعالین سوسیالیست درون طبقه بدوا باید به آن رهبران متکی شویم و در سازمانیابی و تشکل و اتحاد کارگری به انها اتکا کرد و سازمان داد. در ضمن طبقه کارگر، همواره بستر مجموعه اى از گرايشات و خطوط فکرى و سياسى است. اين خطوط و جريانات خود پايه عينى هم فعاليت احزاب سياسى در درون طبقه کارگر را تشکيل ميدهند هم مبنا ی چگونگی برخورد به سنت تشکل یابی کارگری و همچنین نوع "تامل" با دولت و کافرما و دیگر گرایشات درون طبقه وغیره را نیز منعکس و تعین می کند. از اينرو، محور و اساس سازماندهى ما چه حزبى و کمونيستى و چه تلاش و برخورد ما به نوع تشکل یابی طبقه باید به این تفاوتها و گرایشات توجه داشته باشد. هر خطی، چه کمونیستی-کارگری، چه سندیکالیست و اصلاح طلب بر این بستر واقعی و اجتماعی دنبال سازمان و تشکل و اتحاد طبقاتی مورد نظر خود خواهد رفت نه الزاما تمرکز صرف روی جذب کارگران به مثابه آحاد منفرد و یا بریده شده از سوخت و ساز مناسبات کار و سرمایه و مبارزه طبقاتی جاری در محل کار . ما کمونیستها، سوسیالیستها و رهبران پیشرو درون طبقه کارگر بدوا باید در فکر متشکل کردن و انسجام بخشيدن به آن گرايش و جريان فعالى در درون طبقه کارگر باشیم که به سنتهای کارگری و کمونیستی، مجمع عمومی و شورا، و به سیاست و افقی متکی شویم که آرمان طبقه کارگر یعنی پایان دادن به نظام ظالمانه سرمایه داری و دولت هایشان را هدف خود قرار داده ایم. با اتکا به چنین سنت و افقی است که میتوان کل طبقه را نمایندگی کرد و آنها را از چنگ دولت و گرایش راست بیرون کشید و پرچم تشکل یابی توده ای قدرتمند کارگری که بخش اعظم طبقه را در بر میگیرد بر افراشته و عملی نمود.
ما میگوئیم کارگران در مبارزه خود هر ظرف و تشکلی ایجاد کنند مادام که مستقل از دولت و کارفرماها است، مورد حمایت ما میباشد و مثبت دانسته و میدانیم. اما در عین حال تاکید می کنیم که هر تشکل کارگری که متکی به مجامع عمومی کارگران و شوراهای کارگری نباشد نمی تواند در دراز مدت استقلال طبقاتی و موجودیت خود را حفظ کند یا نماینده پیگیر منافع کارگران باشد. از این رو به منظور ایجاد تشکل یابی توده ای و قدرتمند و متحد کننده کارگران ما خواهان مجامع عمومی کارگری و بر بستر آن خواهان ایجاد شوراهای کارگری در سطوح مختلف مراکز کار هستیم. مجمع عمومی و شوراهای کارگری طبیعی ترین ، توده ای ترین و محکمترین شکل تشکل یابی طبقه کارگر است. طبعا همه تشکلهای دیگر کارگری از نوع سندیکا نیز می توانند به مجمع عمومی و شوراهای کارگری متکی باشند تا بتوانند استقلال و نمایندگی طبقاتی کارگری را تامین کنند. ما طبقه کارگر ایران و همه رهبران عملی و محافل سوسیالیست کارگری را در همه مراکز کارگری به عملی کردن و گسترده تر این ظرف اتحاد و تشکل طبیعی خود یعنی مجمع عمومی و شوراهای کارگری فرامیخوانیم. همین امروز ایجاد سنگر بندی گسترده و محکم کارگری علیه دولت و کارفرما ممکن است اگر موانعی که اشاره کردم رفع کنیم و رهبران کمونیست و سوسیالیست و دلسوز کارگر آستین هایشان را بالا بزنند و برای تحقق این امر حیاتی متحدانه تر کار کنند و نقشه های روشن و سوسیالیستی داشته باشند.
منبع: نشریه کمونیست ماهانه، شماره نهم، ٣١ دسامبر ٢٠١٤
دهم دی ٩٣
*****************
ضرورت تشکل سراسری کارگری
*****************
تشکل سراسری کارگری- ضرورت یا تقابل
آیا ما در نظر داریم برای همیشه در سوسیالیسم روستایی و دهاتی باقی بمانیم؟ آیا ما برآنیم که همواره با پافشاری یکنواخت در جهت تکرار حرکت کنیم، چرا که همیشه یک نفر وجود دارد که قادر به درک این نیست؟ گرامشی پاره ای از نوشته های اولیه
باید خوشحال بود که بعد از انتشار بیانیه سومین نشست ایجاد تشکل سراسری کارگری فضای مباحث داخل و خارج حول آینده جنبش کارگری بود وفرصت نداد تا حزب ندای آزادی [i] مطرح شود. اتفاقا جریانات باصطلاح اصلاح طلب انتظار داشتند که با علنی شدن حزب ندای آزادی، مقالات ، بیانیه ها و حمایتهای بسیاری در این رابطه نوشته شود. البته مباحث عاشورای بهنود ، برومند در رابطه باروشنفکر شیعه نیز گلی بود به سبزه نیز آراسته شد در این دوره [ii].
مقالات و نوشتههای فراوانی، از زوایای ظاهراً متنوع و گوناگونی پیرامون” تشکل سراسری کارگران” در داخل و خارج از کشور نوشته شد. در کلی ترین دسته بندی ممکن که به سه دسته ای انبوه مخالفان و منتقدین و قلیل موافقین تقسیم می شوند، بجز محدودی ، اکثریت این نوشته جات، مصاحبه ها نشان داد که جریانات وافرادی که تا چندی پیش چنان از جنبش کارگری حرف میزدند که انگار آن جنبش بروی انگشتان دست آنان میچرخد ، با علنی شدن این بحث آنچنان آچمز شدند که چاره ای نداشتند که به تخطئه آن بپردازند. یعنی اگر این نهادها و افراد جیک و پیک این حرکت را ندانند، پس محکوم به شکست است! چرا که درجامعه استبدادی ، تشکل سراسری راه بجایی نمی برد! و تشکلات سراسری وجود دارند و نیازی به این نوع تشکل نیست!
تردید ندارم که فعالین جنبش کارگری داخل کشور جایگاه جریانات و افرادی که خود را درجهت مبارزات کارگری میدانند را بسیار روشن تر می بینند. جدا ازمطالب شخصی و هیستریک که ترور شخصیت، تخریب و تهمت شاکله مباحث این افراد و تشکلات است [iii]، اما باید به این بحث اساسی و ضروری در این مقطع تاریخی پرداخته شود.
علی رغم همه ی این نوشته ها، مقالات، مصاحبه های رادیویی و تلویزیونی ، اما هنوز در کلیت کسی به اصل ماجرا که ماهیت طبقاتی این تشکل سراسری چیست و بطور کلی کدام مناسبات تولیدی - اجتماعی این نیروهای کارگری را به هم نزدیک می کند در این بحث غایب است و اگر نخواهیم بدبینانه به این بحثها بنگریم، هیچکدام نمیخواهند کنش و واکنش این نیروها بر بطن وضعیت منطقه خاورمیانه چگونه است را در نظراتشان بگوییند؟ این حرکت آیا بسمت حرکت عدالتخواهانه سازگاری دارد؟
میتوان دریافت که سازمانهای سیاسی کارگران ،سازمانهای فعلی و مدعی که عمدتا خارج ازمناسبات درونی طبقه (با هر کیفیت و کمیتی) بدورهم گردآمده اند، هماهنگ کننده و یا تئوریزه کننده شرایط موجود نیستند.حتی اگر این تشکل ها دوره ائی جزئی جداناپذیر از مبارزات تلقی می شدند، در موقعیت و وضعیتی که دچارش هستند، تفاوتها ئی را با آن به نمایش میگذارند که ربطی با مطالبات جنبش طبقاتی کارگران ندارد!
شاید یکی از تفاوتهای اساسی آن این باشد که سازمانهای کارگری ازهمان آغاز با نفی و نقدهرگونه قدرت اقتصادی استثماری و سیاسی ،درجهت تغییرات بنیادی درجامعه شکل می یابند و نفی و نقد آن، آگاهانه یا ناآگاهانه نفی و نقد مناسبات سرمایه داری است .سایر جنبشها وسازمانهای فعلی مدعی، اگر نه علنا ،برنامه ای جزء اصلاحات وشرکت درسرنگونی نظام ،همکاری درتصاحب ، اشغال و اعمال وحفظ قدرت را ندارند. اگر این سازمانها روزگاری میتوانستد فراخوان یک حرکت بدهند و در جامعه با اقبال عمومی روبرو شوند، امروز این وضعیت را ندارند.
بیهوده نیست که این تشکلات سیاسی علیرغم سالها تاریخ مشترک ، علیرغم همسوئی که درحرف و شعار خود ارائه می دهند اما به گونه ای همدیگر را نفی میکنند . موقعیت و شرایط حاکم بر مناسبات این نیروها ، خود میزان تجانس و نزدیکی و افتراق آنها با یکدیگر و با جنبش کارگری را مشخص می سازد و باید روشن باشد که جزء در مقاطعی کوتاه در طی دهه های ۳۰ تا ۶۰ ، نقش تعیین کننده ای در تصمیم گیری های طبقاتی نداشته اند. چه اگر تاثیر می داشتند ، همین جنبش واقعا موجود کارگری ، خود به ابزاری دردست بازیگران صحنه قدرت درایران، تبدیل میشد که نشده است !
اما جنبش کارگری با همین موقعیت و شرایط خاص، با مقدورات و ضعف هایش بعنوان تنها آلترناتیو تغییرو دگرگونی درجامعه است و می تواند و خواهد توانست با سازمانیابی و سازماندهی اکثریتی از کارگران نیازمند تغییر، تمام معادلات قدرت را دگرگون کند و به جنبش کارگران ایران ارتقاء بیابد!
با مطالعه نظرات علنی شده تاکنونی ، عباس منصوران وانمود میکند که از حرف میخواهد فراتر برود. ایشان با تحقیق و مطالعات خود میخواهد تاریخا نشان دهد که چرا میشود به یک مقایسه تاریخی بین جنبش کارگری لهستان در رابطه با ایران پرداخت. ایشان در سال ۲۰۰۵ سعی کرده تحقیقی از جنبش همبستگی لهستان داشته باشد و این تحقیق را توشه خود کرده که سیر تحولات ایران را با لهستان مقایسه کند، و بسیاری را زیر تیغ نقد خود ببرد. در مقاله آخر خود نیز از این مقایسه فراتر رفته و نوشته است: ” کاریکاتور «تشکل دهی سراسری» در ایران ” لخ والسای لهستان، گزینهی واتیکان و پاپ وسیا و سرمایه جهانی، جایزه نوبل میگیرد تا ۱۳ میلیون کارگر متشکل، اما ناآگاه به دانش مبارزه طبقاتی خویش را دراردوی سرمایه، همچنان به بردگی وادارد. اسالو در جایگاه زرد خویش نیز، نامزد کاریکاتور والسا و چنین وظیفهای شده است. او، از آغاز با خاتمیسم پای گرفت، به اعتبار کارگران و جنبش کارگری پشتوانه یافت، در«سولیدارتی سنتر» آکتور شد و به بخش برون مرزی جناحی از گروه بندی های سیاسی سرمایه پیوست. این راه رشد سرمایه سالارانه، بدون مهره ها وحلقه واسطه های به کارگمارده شده دراتحادیه ها وارگان های زرد رفرمیستی جهانی و منطقه ای امکان پذیر نبوده است. کارگزاران علنی این سیاست، با پرداختهای بی دریغ یارانه، سفر، ارتباط، کارگشایی ووو از کانادا، تا انگلستان و ترکیه و سوئد و ایالات متحده آمریکا درتکاپویند، سفر می کنند، و دررسانه های گروهی سرمایه جهانی، بلندگو داده شده ودر آمد وشدند تا به تشکل دهی دلخواه ومناسب سرمایه دست یابند. “
بسیاری مثل جلال آل احمد غرب زدگی را مشکل اساسی روشنفکران ایرانی میدانند .اما شعارزدگی، امروز آفت بسیاری از روشنفکران سیاسی ایرانی درخارج است.
عباس منصوران شعار می دهد!
تفاوت فعال کارگری و فعال سیاسی دراین است که فعال کارگری را درپراتیک اش می سنجند و فعال سیاسی را بر حرف اش. امثال منصوران که پشت اینگونه شعارها پنهان میشوند تا مبادا کسی از آنها در رابطه با عملکرد خودشان در رابطه با جنبش کارگری ایران سوال کند، به درستی واقفند که جنبش کارگری ایران وایجاد تشکل سراسری اش بر بستر نیاز و ضرورتش، کاریکاتورو شعار نیست.
چرا که هر فعال کارگری حتی با اندک آگاهی ،امروز میداند که شرکت و مداخله در این راستا ،احتمال دستگیری و زندان وشکنجه و…. شدن را دارد [iv] . منصوران نماینده کلی گرایشات سابقا چپ است و کاتالیزور نگاه حزب توده در رابطه با بلوک شرق سابق است که هنوز آینده خود را در گذشته جست و جو میکنند. کسانی که سالها در غرب زندگی کرده اند ولی تولید نظری اشان غایب است و هنوزدرآثار فارسی مارکسیست مشغول پیدا کردن راه حل این دوره میگردند. فقط کافی است به کتاب منصوران : اتحادیههای صنفی، نهادهایی برای گذشته، پیش به سوی سازمانیابی طبقاتی کارگران! که منبع تمامی نظرات این دوره ایشان است ، نگاهی انداخت تا عمق فاجعه را فهمید.
ایشان پانزده سال بعد از سقوط حزب کمونیست لهستان دست به تالیف ونگارش کتابی میزند که کل منابع نوشته ایشان بر اساس کتاب لخ والسا : راه امید، ساخت اقتصادی ، جنبش کارگری لهستان در نشریه نیولفت ریویو و سه مقاله از نیویرک تایمز و واشنگتن پست است. اگر میرفت آنجا و یکسال زندگی میکرد و سفرنامه مینوشت شاید بیشتر بدرد نسل جوان امروز ایران میخورد تا تیتر دهان پر کنی که در صفحه ششم مطلب خودش را عیان میکند. [v]چرا که ایشان قبل از نوشتن مطلب حکم بر محکوم بودن جنبش همبستگی داده است. جنبشی که تاریخ مبارزاتی اش در سال ۱۹۷۰ برای گران شدن سی درصدی قیمت نان اعتراض میکند و خواستاربرپایی شوراهای کارگری و اتحادیه های مستقل از دولت و حزب دولتی و لغو سانسور و محاکمه کشتار کارگران و انحلال نیروهای سرکوب است . حال نگاه کنیم شرایط مشابه جنبش کارگری ایران را.
بر این باورم که جنبش آگاهانه کارگران ایران با اعلام رسمی بیانیه مطالباتی ۲۱ بهمن ماه ۱۳۸۸ ، دور جدید کار وفعالیت خود را آغاز نموده است. یعنی ادغام وظایف سیاسی جنبش عمومی دموکراتیک در وظایف صنفی خود .بر این بستر وتکامل آن در اقدام مشترک ، این توانائی را کسب خواهد کرد که با ایجاد تشکل سراسری کارگری ، و سازمانهای واقعی درونیش ، وظایف اجتماعی جنبش عمومی رادر وظایف طبقاتی خود ادغام نماید وآنرا تکامل بخشد. مطالبات جنبش کارگری این بود: ۱- به رسمیت شناخته شدن بی قید و شرط ایجاد تشکلهای مستقل کارگری، اعتصاب، اعتراض، تجمع، آزادی بیان، مطبوعات و تحزب ۲- لغو فوری مجازات اعدام و آزادی فوری و بی قید و شرط کلیه فعالین کارگری و دیگر جنبشهای اجتماعی از زندان ۳ –افزایش فوری حداقل دستمزدها بر اساس اعلام نظرخود کارگران از طریق نمایندگان منتخب آنها در مجامع عمومی کارگری ۴- طرح هدفمند کردن یارانه ها باید متوقف و دستمزدهای معوقه کارگران باید فورا” و بی هیچ عذر و بهانه ای پرداخت گردد ۵- تامین امنیت شغلی برای کارگران و تمامی مزد بگیران، لغو قراردادهای موقت و سفید امضاء، برچیده شدن کلیه نهادهای دست ساز دولتی از محیطهای کار و تدوین و تصویب قانون کار جدید با دخالت مستقیم نماینده های منتخب مجامع عمومی کارگران ۶- اخراج و بیکار سازی کارگران به هر بهانه ای باید متوقف گردد و تمامی کسانی که بیکار شده اند و یا به سن اشتغال رسیده و آماده به کار هستند باید تا زمان اشتغال به کار از بیمه بیکاری متناسب با یک زندگی انسانی برخوردار شوند ۷- لغو کلیه قوانین تبعیض آمیز نسبت به زنان و تضمین برابری کامل و بی قید و شرط حقوق زنان و مردان در تمامی عرصههای زندگی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و خانوادگی ۸- برخورداری تمامی بازنشستگان از یک زندگی مرفه و بدون دغدغه اقتصادی و رفع هرگونه تبعیض در پرداخت مستمری بازنشستگان و بهرهمندی آنان از تامین اجتماعی و خدمات درمانی ۹- تمامی کودکان باید جدای از موقعیت اقتصادی و اجتماعی والدین، نوع جنسیت و وابستگیهای ملی و نژادی و مذهبی از امکانات آموزشی، رفاهی و بهداشتی یکسان و رایگانی برخوردار شوند ۱۰- اول ماه مه باید تعطیل رسمی اعلام گردد و در تقویم رسمی کشور گنجانده شود و هر گونه ممنوعیت و محدودیت برگزاری مراسم این روز ملغی گردد. شاه کلید ماجرا نیز همینجا قرار دارد که این نیروی اجتماعی در داخل زمانی که فراخوان میدهد وزارت اطلاعات تمامی سعی خودش را میکند که از بوقوع پیوستن این حرکت جلوگیری کند. چرا که این نیرو ریشه در خود مبارزات کارگری دارد. همین وضعیت در رابطه با لهستان هم دیده میشود زیرا سی درصد مردم از تمامی اقشار جامعه عضو این نهاد بوده است.
چرا منصوران بسیار راحت عامل سیاست امپریالیست امریکا را زیاد برجسته میکند و به این دو جنبش حمله میکند و با خیال راحت به قاضی برود. چرا که ایشان با لنز خودش اگر حرکتی در تغییر مناسبات طبقاتی مورد نظر ایشان نباشد را دست نشانده امپریالیست میداند. چرا که وظیفه جنبش کمونیستی، تدارک تاریخی سازمان تغییر در مناسبات طبقاتی است و اولین گام آن، تجدید سازماندهی جنبش نوین کمونیستی است. اما باید گفت این مهم در دستور کار مدعیان جنبش کمونیستی ایران نیست و بیهوده نیست که مجامع کارگری را در تقابل خود می بینند و آنرا تخطئه می کنند و از این قیاس ایشان شاید بسیاری از جوانانی که به جنبش اجتماعی می پیوندند را از مبارزه فراری دهند. چرا که منصوران اعتقاد دارد ” تسلیم کارگران به بورکراسی پوسیدهای زیر نام سوسیالیسم، به خیزش انقیادآور کارگران و به حکمروایی بورژوازی بدون ماسک و آشکار جهانی بازتولید شد. این رخداد را شاید بتوان با حکومت پروس سال ۱۸۴۸ سنجید که به گفته مارکس، “بورژوازی تصمیم گرفته بود که دوره منفعل تسلیم مردم به دوره فعال انقیاد مردم به حکمروایی خود (سرمایه)، به آنگونه که با سلطنت توافق کرده بود برود.” (اتحادیههای صنفی، نهادهایی برای گذشته، پیش به سوی سازمانیابی طبقاتی کارگران) جنبش کارگری ایران در جواب ایشان می گوید : چنان از چانه گرمت سخن ناپخته می آید – نبودی خام اگر در آتش سوزان من بودی
یک وجهه اساسی که منصوران نمیخواهد به آن بپردازد، استبداد حزبی و نبود آزادیهای اجتماعی یعنی خواست اساسی مردم لهستان است : چرا که برخورد هر فعال اجتماعی لهستان که در حزب کمونیست نبوده و استبداد آن دوران را حس کرده است و به زندان افتاده همانند برخورد هر فعال اجتماعی غیر مسلمانی است که نظرش را درباره مذهب در ایران امروز بپرسیم است.[vi] اتفاقا اینجا هست که باید در مقابل منصورانها ایستاد و گفت هر حرکتی محصول یک توطئه نیست و مطئنا جنبش لهستان برای فرار از استبداد نیاز داشت که این مسیر را طی کند و در یکدهه گذشته در مبارزه بر علیه جهانی سازی فقر ایستاده است[vii]. انتظار تغییر نظام سوسیالیستی به حکومت کارگری در لهستان آنروز نشان از ساده لوحی هر کسی است که آنرا مطرح میکند. ولی وضعیت ایران امروز متفاوت است. لهستان دهه هفتاد و هشتاد با ایران امروز در بسیاری از نقاط کلیدی مانند جامعه مذهبی و استبدادی یکی هستند- بر عکس ایران ، فساد اقتصادی چه در آنزمان و چه در حال حاضر عنصر اصلی اقتصاد لهستان نبوده است. اقتصاد ایران امروز یک اقتصاد بیمار و ارتجاعی ترین نوع ریاضت اقتصادی جهانی است. اگر فرو ریزی لهستان به فرو ریزی بلوک شرق منتهی شد مطمئنا فروپاشی دولت سرمایه داری – مذهبی در ایران نیز منتهی به زلزله های سیاسی و شاید فرو ریزی بسیاری از دولتهای مذهبی از اسرائیل، عربستان تا پاکستان خواهد شد. اتفاقا جنبش روشنفکری ایران هم شاید در بحثهای اصلی همان رویکردی را دارد که روشنفکران دهه هفتاد میلادی لهستان داشتند. روشنفکران دهه هفتاد لهستان یک رویکرد بنیادی با بحثهای گرامشی داشتند. چرا که گرامشی بحثهایش را در جامعه ای کاتولیک و فاشیستی ایتالیا مطرح میکرد که هم لهستان و هم ایران با آن روبرو بوده و هستند. بحث پایه ای که مبنی بر جایگاه نهاد مدنی جدا از دولت ( جنبش لهستان که در مقابل حزب/ دولت بود) نهاد مدنی جدا بودن مذهب از دولت در ایران است. در هر دو جامعه دو گرایش وجود داشته و دارد، کسانی که از دل دولت بیرون می آیند که جریان لخ والسا و زی بیگ نیو پلی ژینسکی یک گرایش آن بود [viii] و گرایش دوم جریان اتحادیه های کارگری شهر لادز بود. [ix] همین رویکرد را ما در جریانات طرفدار هاشمی – حجاریان می بینیم و در مقابل جنبش مستقل کارگری. اتفاقا جریاناتی که معتقد به پرو روس سابق هستند با نفوذ در جریانات هاشمی- رفسنجانی سعی در بهره برداری مورد نظر خود را دارند.[x] چرا که جنبش کارگری نیازی به کمک آموزشی یا تبلیغاتی از هیچ نهادی ندارد.
طرح بحثی که مد نظر نیروهای اجتماعی لهستان و ایران را باید باز کرد. یعنی جایگاه فرد خارج از مدار قدرت درهر دوجامعه ، این نظر که ابتدا شهروند (سیتی زن) که یک حق بدون هیچ عمل در جامعه بغییر از رای خود در تایید یا عدم تایید اش به دولت است را باز کرده اند. در هر دو جامعه این حق رای از طریق قدرت قابل کنترل است. پس سوال اساسی در هر دو جامعه این بوده و است که چگونه مقوله شهروندی را به نهاد مدنی در قلمرو عمل با شهروند میتوان بوجود آورد.
سی تایلور معتقد است که هگل بحث جامعه مدنی را ناتمام میگذارد ، زیرا که استبداد جائی برای عمل دمکراتیک در درون جامعه استبدایی و بورژوایی نمی گذارد. پس دو مقولیه اجبار / دولت در مقابل جامعه غیر نظامی با همان سیویل سوسایتی / هژمونی و برتری طلبی است.
اتفاقا روشنفکران دهه هفتاد لهستان برخلاف کسانی که امروز آنها را بازیچه امپریالیست نام می برند و ادعا میکنند امپریالیسم آنها را فریب داده است ، معتقد بودند که در نگاه جامعه مدنی دو نگرش و یا عملکرد وجود دارد :
یک - دیدگاه لیبرالی جامعه مدنی یعنی مدار خصوصی آزادیهای خارج از دولت
دو - دیدگاه مارکسی یعنی ارتباط وابسته علیه نابرابری اقتصادی[xi]
این دو نگاه و نگرش بن مایه دو جنبش اجتماعی لهستان و ایران است که به اصطحکاک این دو گرایش با حزب و دولت در جامعه منجر شده و میشود. بالطبع نیروهای برآمده از دل قدرت حتما امکانات بیشتری در مانورهای اجتماعی وارتباطی دارند. سرمایه داری جهانی بالطبع با گرایشی همکاری میکند که از دل حکومت بیرون آمده باشد ، تا نیروئی خارج از حکومت. مقایسه این دو نیرو مقیاس ماالفارق است. اما از نبود امکان نیروهای معتقد به نابرابری اقتصادی نباید پیروزی نیروهای وابسته به قدرت را بر سر جنبش مستقل زد. جنبش مستقل محصول شرایط اجتماعی خودش است. تا زمانی که استبداد به شکلهای نامرئی، نامحسوس و ظریف قدرت را از طریق نظامهای آموزشی (تحمیق و سانسور)، فرهنگی (روضه خوانی و عاشورایی)، دینی (منبر و مسجد) و دیگر نهادها سرکوب اعمال می کنند و دولت استبدادی ساختارهای زیربنایی تولید سرمایه داری و روبناهای ایدئولوژیک و دولت را وفق می دهد. جامعه مدنی به عنوان جزئی از رو بنا و مرکز تشکیل قدرت ایدئولوژیک یا هژمونی طبقه حاکمه است. جامعه مدنی به مفهوم حوزه روابط مادی و اقتصادی و علایق طبقاتی و اجتماعی در مقابلِ دولت و به عنوان پایگاه آن باید در مقابل نابرابری اقتصادی بایستد.
منصوران از دید طبقاتی ، اسالو را بعنوان گرایش درون حکومت، با لخ والسا یکی میداند، این را میشود فهمید ولی چرا درهمینجا درجا میزند و علت را مطرح نمی کند؟
منصوران آگاهانه نمیخواهد نشان دهد این نیروی درون نظام و نیروی بیرون نظام در خارج از کشور، متفاوت هستند. هرچند اسالو در اولین حرکت و جدا شدنش از نیروی طبقاتی، از طرف آنان طرد شد اما اگر علاقه ای که اسالو به رهبر شدن داشت و نیروهای سیاسی که خواستار قدرت سیاسی هستند را یکی بدانیم پس باید این نقد شامل حال آنها هم بشود.
ولی منصوران نمیخواهد این سوال کاریکاتوری را از حزب کمونیست ایران، کمونیست کارگری و حزب توده که بیشترین اطلاعات را از کارکرد سالیدریتی سنتر دارند و این نقش را در عراق دیده اند بکند [xii] . همین منتقدین وقتی دررابطه با حقوق بشر در ایران فعال میشوند، منابع اشان همان نهادهایی است[xiii] که از سازمان اوقاف ملی کمک میگیرند [xiv] . به تمسخر گرفتن تشکلات مستقل داخل کشور از جانب منصوران و این جنبش را کاریکاتور نامیدن در شان یک عنصر آگاه نیست.
سالیدریتی سنتر هیچگاه با جنبش کارگری ایران فعالیت پروژه ای نداشت . فقط کافیست به سایت اوقاف ملی امریکا نگاهی بیندازیم تا ببینیم که بیش از۷۵۰ هزاردلار درسال ، شامل چه جریاناتی وبخصوص جریانات اصلاح طلب میشود. [xv]
فکر می کنم که با اعلام تلاش برخی از فعالین شناخته شده کارگری برای ایجاد تشکل سراسری ، اگر هم سئوالی در ذهن عناصرمنتقد شکل میگرفت میتوانست یکی هم این باشد که چرا تشکلات مستقل کارگری ، دهسال بعد از شکل گیری خودشان به یک جمعبندی از حرکت اشان رسیده اند ؟.
اگر کمیته ها ، سندیکا و کانون یک روش مبارزاتی جدید را در پیش بگیرند شاید بهتر بتوانند هم به جنبش کارگری کمک بکنند و هم در سازماندهی موفقتر باشند. در سه دهه گذشته گروهها و تشکلات سیاسی( از زمان کنفرانس وحدت در تهران تا آخرین آن در کلن آلمان و بلاخص در یکسال گذشته ) ، برای یکی شدن نشستهای بسیاری داشته اند ولی چرا هیچگاه به نتیجه نرسید و در حد چند اطلاعیه شعاری ماند؟؟!! ولی نشست فعالین کارگری از جانب همین چپ چنان حمله ای را بخود داشت که حتی رژیم هم نیازی ندید که به آن حمله کند. تا نیروهای کارگری داخل به جز یک نمونه که محصول درگیری های درونی است اقدام به تخریب این حرکت نپرداختند. ولی جریانات سیاسی با حمله به این نشست سعی در پنهان کردن ایراد اصلی خودشان دارند.
اتفاقا بعنوان کسی که نزدیک به سه دهه گذشته در شوراهای کارگری کانادا فعالیت داشته ام ، اینرا از نزدیک دیدم که تشکل سراسری یعنی مجموع فعالین و نمایندگان سندیکاهای رشته های گوناگون در هر شهری که کارگران متشکل هستند ودر جهت عمل سیاسی کار میکنند. شوراهای کارگری شهرها در اساس ترکیبی است از کمیته های کاری که نسبت به شرایط سیاسی همان شهر در چند زمینه کار میکنند ۱- کمیته زنان – روز هشت مارس – مبارزه با خشونت در محیط کار و خانه ۲- کمیته حقوق بشر- بین المللی ۳- کمیته اعتصاب ۴- کمیته سیاسی ( در رابطه با انتخاباتهای سیاسی – گزارش احزاب سیاسی – برگزاری برنامه های فرهنگی و سیاسی ) ۵- کمیته اول ماه می یا کمیته روز کارگر ۶- کمیته ایمنی کار ۷- کمیته آموزش ۸- کمیته جوانان – گزارشات نهادهای ائتلافی مانند بهداشت، مبارزه با قراردادهای بین المللی - گزارش از وضعیت سالمندان کارگر - گزارش از نهادهای مانند مبارزه با افراد غیر قانونی – گزارش خود سندیکاها و گزارش مالی که تمامی مخارخ و درآمد باید بتصویب اعضا برسد. خودم بعنوان عضو سندیکای یونیفور شاهد ادغام دو اتحادیه انرژی/ پتروشیمی/ نفت و اتحادیه خودرسازی بودم ، این را بطور ملموس دیدم که چگونه اتحادیه هایی که سابقه صدسال کار سندیکایی داشته اند از این تجربه ، مثبت یاد میکنند.
زیرا منحل کردن اتحادیه و ساختن اتحادیه جدید بعنوان نهاد جدید نیاز به مطالعه و بررسی دارد . آری این کار جسارت میخواهد. حتی رهبران سابق هر دو سندیکا خودشان را با نام جدید معرفی میکنند. بر این باورم که برخورد بسیار ناسالم افراد وکشاندن بحث به مسائل شخصی نشان از عدم باور این افراد به طبقه کارگر است.
حزب کمونیست کارگری و حزب کمونیست ایران نیز چون تشکل سراسری را با ضوابط و قوانین درون حزبی خود سازگار ودر جهت منافع حزبی خود نمی بینند آن را نقد کردند و این حرکت را بخاطر اینکه تشکل سراسری درمجموعه هیچ نهاد حزبی نمی گنجد آن را غیرکارآمد دانسته و از آن حمایت نمی کنند. باید یادآوری کنم که تشکل های کارگری عراق ساختار حزبی داشته و حزب کمونیست عراق[xvi] و حزب کمونیست کارگری عراق تصمیم گیرندگان اصلی تشکلهای کارگری هستند و بر اساس گزارش ۱۲۵ صفحه ای آ تی یو سی در همکاری تنگاتنگ با سولیداریتی سنتر می باشند [xvii]و این تفاوت اساسی که با جنبش کارگری ایران را می توان اشاره کرد که هرگز برای مبارزات خود دست کمک ویاری به سوی امریکا و نهادهایش دراز نکرده در حالی که تشکلهای کارگری عراق از امریکا در خواست دخالت نظامی برا ی سرنگونی صدام را کردند.(زیر نویسهای قبلی)
اتفاقا جنبش کارگری ( با سازمانهای سیاسی کارگری درونیش) و جنبش عدالتخواهی و یا کمونیستی ، دو پدیده طبقاتی بهم پیوسته اما مستقل اندکه جنبش کارگری اینها را نهادها را پشت سر گذاشته واز آنها عبورکرده است.جنبش کارگری الزاما جنبش کمونیستی نیست و اگر روزی به آن تکامل یابد و تبدیل شود، خود نشانی از تبلور تغییرات بنیادی درجامعه خواهد بود. اما جنبش کمونیستی میتواند تاثیری بالنده و تعیین کننده در جنبش کارگری داشته باشد. نقشی که بعداز قیام خونین بهمن ماه و حمایت بخش بزرگی از مدعیان از نظام ، بی رنگ تر از همیشه شده است. درست است که نظریه سوسیالیستی بدون یاری روشنفکرانی که عنصر ضروری سوسیالیسم اند پایدار نمیتواند باشد ، اما اگر این نظریه بیان تجربه ای واقعی طبقه ی کارگر نباشد چیزی جز وقت گذرانی آیین پرستانه نخواهد بود. چرا که جنبش کارگری معتقد است این نهادهای مدعی دفاع از جنبش کارگری نباید محل تجمع عوام فریبانی باشد که برای رسیدن به امتیازات کوتاه مدت ابزار تاکتیکی و عوام فریبانه به کار بگیرند تا سرانجام در لحظه ای فرصت اعمال قدرت دیکتاتوری را پیدا کنند. بقول گرامشی ” جنبش سیاسی طبقه ی کارگر جنبش کارگران واقعی باشد نه جنبش سیاستمدارانی حرفه ای که طالب پشتیبانی طبقه کارگرند.”
هلمت احمدیان میگوید ” تجمع و توافق چند نفر از رهبران سرشناس، مطلقا برای رسیدن به این امر کافی نیست! این تلاش ها باید بخش های مختلف فعالین کارگری را در بر بگیرد نه طیف معینی از آنها. پیشروان این حرکت باید به همه ظرفیت های جنبش کارگری چه در داخل کشور و چه در خارج کشور توجه کنند” بحثی درباره تشکلهای کارگری، میزگردی با حمید تقوائی و شهلا دانشفر - کارگر کمونیست شماره ۳۴۳ - تقوایی میگوید ” در همین بحثی که بر سر تشکلهای سراسری کارگری بین این نهادها جریان دارد بخشی از آنها به تشکل سراسری بعنوان آلترناتیو حزب و گامی که باید به تشکیل حزب منجر بشود نگاه میکنند. به نظر من تعریف حزب تشکل سراسری کارگران نیست. تعریف حزب تشکل طبقه کارگر هست درعرصه سیاست و درمبارزه برای قدرت سیاسی. برای سازماندهی انقلاب اجتماعی. تشکلهای توده ای کارگری تشکلهائی هستند برای مبارزه علیه همه اجحافات و مصائب و مسائل طبقه کارگر دردل جامعه سرمایه داری. حزب یک کیفیت دیگری است. طبقه کارگر برای تشکیل حزب باید به عرصه سیاست وارد شود و برنامه سیاسی اش را اعلام کند، در مقابل قدرت سیاسی ابراز وجود کند و موضع و سیاست و راه حل طبقه کارگر را در قبال مسائل مختلف سیاسی و اجتماعی اعلام کند. ریشه این مسائل هم نهایتا نظام سرمایه داری و سلطه سیاسی و اقتصادی سرمایه است. “
اگر بحث از استقلال است ،استقلال از نهادهای دولتی سرفصل بنیادین آن است و مرزبندی روشن و آشکار با نهادهای است که سنتا اپورتونیست بوده اند و بیشتر مماشات کرده اند است .و این مثبت ترین نقطه اشتراک تشکلات سراسری است. این مرزبندی در امتداد همان حرکت ضد امپریالیستهای دروغین هست که بیشتردرعمل امرنفی مبارزه طبقاتی را پیش میبرند و هیچگاه از تاریخ درس نمی گیرند. البته خصلت کلیه جریانات سیاسی خارج از ایران در این است که به جنبشهای دیگر بیشتر از مبارزات کارگری اعتقاد دارند، زیرا از دید آنها امر سرنگونی در دستور کار طبقه کارگر نیست. جریانات مماشات جو نیز طبقه کارگر را سیاهی لشگر جریانات اصلاح طلب میدانند.
جنبش کارگری از دل مبارزات خودش است که به نهاد سیاسی خودش دست می یابد و فقدان نهاد سیاسی کارگری امری است که در ایران حس میشود و اگر کسانی ادعا میکنند ، شاید دیگر حزب به معنی سنتی آن نیاز جنبش کارگری نیست و کسانیکه ادعا میکنند که حزب اش هست فقط باید عضو آن شد این درک آنها است. برخورد تشکلات کارگری با عمده محافلی که امروز وجود دارند در این است که آنها این محافل را اینگونه تعریف میکنند : ” این تشکل سراسری به خوبی میداند که کار پر چالشی را آغاز کرده است و در این مسیر با سنگلاخهای زیادی مواجه است و همان گونه که در اولین بیانیه خود متذکر شد دو گرایش انحرافی در جنبش کارگری مانعی در جهت رسیدن به اهداف خواهد بود. یکی گرایش رفرمیستی در جنبش کارگری است که همواره در آن موجود بوده و از خصیصههای موجود در جنبشهای کارگری سراسر جهان است و دیگری فرقهگرائی است که با گسترش این فعالیتها ، خود را در انزوا خواهد دید و جلوی سوء استفاده های آن گرفته خواهد شد . “[xviii]
تفاوت سازمان اقلیت با دیگر گرایشات حزبی و سیاسی در این است که این سازمان همصدا با مخالفین تشکل سراسری در رسانه های خودش تا جایی پیش رفت که سردمداران اتهام زنی به جنبش کارگری را برای مصاحبه دعوت کرد ودرانتشارمطالب آنها کم نگذاشت. در مقاله تشکل سراسری از نوع دیگر! مینویسند ” فعالان این پروژه متاسفانه نه نوع “تشکل سراسری” مورد نظرخود را به طور شفاف وصریح بیان داشتهاند، نه اهداف ووظایف آن را بهطور کامل،مشخص نمودهاند و نه تحلیل مشخص از شرایط مشخصی که این اقدام و این شکل معین تشکل را ضروری ساخته است، ارائه دادهاند. بیانیه نشست سوم البته مدعیست که این اقدام “مبتنی بر نقد و بررسی عمیق از فعالیتهای گذشته تشکلهای کارگریست”. یک عضو “کانون” نیز وعده داده است “بنیانهای نظری” این اقدام را دردسترس عموم قرار دهد! اما جنبش کارگری و فعالان سیاسی و کارگری که این پروژه را دنبال میکنند، تا این لحظه، نه آن “نقد و بررسی عمیق” فعالیتهای گذشته تشکلهای کارگری را دیدهاند و نه آن “بنیانهای نظری” که قرار بود در دسترس عموم قرار گیرد. ” و در ادامه مینویسند ” اگر طبقه کارگر به طور عام، برای پیروزی در مبارزه علیه سرمایه به یک حزب رزمنده سیاسی نیاز دارد و باید خود را در حزب اخص طبقاتی خود، مجزا و مستقل از اقشار و طبقات دیگر متشکل سازد، در ایران هم طبقه کارگر به حزب طبقاتی خود نیاز داردوباید خودرا درچنین حزبی متشکل سازد.”
اقلیت می گوید : شفافیت نداشته اند، از این شفاف تر چه باید بگویند.
” جلسه مشترک عده ای از فعالان کارگری از شهرهای مختلف در ایام عید در شهر سقز تشکیل شد. در این جلسه بر ضرورت گسترش وهماهنگی فعالیت های کارگری در سراسر کشور تاکید گردید ونظرات مختلف در جهت ایجاد تشکل سراسری مورد بحث قرارگرفت. تاکید همگان بر آن بود که حاکمیت سرمایه دارای باهمه جناح های خود درجهت جلوگیری از گسترش فعالیت های کارگران، هماهنگ ومتحدانه عمل میکنند. این جناج های متحد در هماهنگی بایکدیگر، در سرکوب کارگران و تضییع حقوق آنان تلاش میکنند. همچنین اقدامات اخیردولت از قبیل تعیین حداقل دستمزد مصوب شورای عالی کار و تاکید برتداوم سیاست حذف یارانه ها، توهمات موجود در بین برخی محافل سازشکار کارگری نسبت به دولت تدبیر و اعتدال و امید!!! را آشکار ساخته. اکنون بیش از هر زمان احساس میشود که فعالان و تشکل های واقعی کارگری، در یک برنامه هماهنگ به تدوین سازو کارهای مناسب برای دفاع از کارگران اقدام نمایند. “[xix]
مضمون و محتوای بسیاری از این نوشته ها نشان میدهد که مدعیان خارج از کشور ، تا چه حد از جنبش کارگری ایران دور هستند. علیرغم ویژگی های خاص جنبش های طبقاتی جوامع مختلف ، تشابهاتی نیز با هم دارند . اتفاقا بر بسترهمان تحلیلی که جنبش مستقل کارگری لهستان از وضعیت خودش داشت ودارد را میتوان به ایران نیز بسط داد:
نبود ارتباط ارگانیک حزب با طبقه. جریانات چپ خارج از کشورنمی توانند تغییرات اقتصادی و سیاسی نسل جدید را درک کنند، زیرا از آن جامعه دور شده است و هر روز این عدم شناخت بیشتر میشود و بجائی میرسد که می بینیم تئوری هایشان قادر به تبئین وضعیت موجود نیست ونمیتوانند خودشان را قانع کنند وبالطبع به انگ زنی روی میآورند. با این بازگشت ، چپ جدی که نهاد مدنی وطبقاتی را میخواهد بسازد ، با وسواس بیشتری بسوی آینده حرکت میکند ودرتقابل بی اعتمادی بیمارگونه که به جنون بیمار گونه رسیده است ، تهدید نیروی بیگانه را بزرگ میکند و به حفظ وضع موجود کشانده میشود که متاسفانه به گزافه گویی در جایگاه مقام جنبش کارگری می انجامد و حرکت در جهت تغییر بنیادی جنبش کارگری را نمی بینند . [xx]
مهدی کوهستانی - دسامبر ۲۰۱۴
[i]
http://khabaronline.ir/detail/388161/Politics/parties
[ii]
http://www.iranglobal.info/node/40628
http://www.iranglobal.info/node/40538
[iii]
موج این بوق کرنا سالها دست حسودان را از سر ما بر نمی دارد. اگر نشست تورنتو در وستون هتل را آگاهانه بخاطر هماهنگی خودشان را مخفی نگه میدارند ولی دائم تکرار میکنند، که چرا طبق در خواست سیامک مویدی در ترجمه مطلب کارگری اشان ما او را به مترجم که کارمند سالیدریتی سنتر بوده، ایمیل ایشان را دادیم. اتفاقا این شخص خود را هوادار تشکیلاتهای سیاسی معرفی میکرد و در سال ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ که همه سخت در تکاپو بودند برای آزادی کارگران کسی یادی از این حرفها نداشت و همه با هم دوست و رفیق بودند. ولی سال ۲۰۰۸ این کشفیات وابستگی مطرح شد. بارها از سیامک مویدی خواستم که اسناد و نوشته های رد و بدل شده بین مان را برای سایتها بفرست تا خوانندگانی که فقط پچ پچ ها را میشنوند از اصل ماجرا نتیجه بگیرد. آیا مویدی به ترجمه ایراد دارند لطف کنند بگوییند ایرادش چیست. روابط بعد از ترجمه و خواست بیشتر ایشان از آن کارمند را بنویسد.
متاسفانه بنظر میرسد آذرین-مقدم از رویدادهاى چند سال گذشته که به رودررویی و مقابل جنبش کارگری قرار گرفتن محفل آنها منجر شده است هنوز ادامه دارد. . شک نیست که از مقطع شکل گیری سندیکای واحد و در امتداد آن سندیکای هفت تپه و سیر تحولات گذشته دوران بسیار سختى براى این محفل بوده است. اما اکثریت قریب به اتفاق فعالان کارگری که در طول چند سال گذشته نهایتا راه خود را یافتند و ان حرکت را بعنوان مرحله و دوره اى در زندگى فکرى و عملی خویش معنى کردند و پشت سر گذاشتند. این محفل متاسفانه ظاهرا در سال ۲۰۰۸ زمین خورده و مانده است. چه کسى این عقب گرد ، حقارت را از اینها خواسته است؟ چه نیرویى، چه عاملى، چه نیازى، آنها را این چنین به گرا دادن با نهادهای سرکوب واداشته است؟ البته کم نیستند جریاناتی که امروزباید نقد واقعی شامل حال آنها که از این آب گل آلود استفاده کرده اند، شود، اما چون خودشان از این فحاشی ها مبرا هستند با حمایتشان از این آقایان مشکلات کارگران را بیشتر کرده اند.
فحشنامه ها ، شوهای اینترنتی اخیر آنها علیه من و فعالین کارگری و دروغ بافى هاى حیرت انگیزشان در مورد تاریخ این دوره از فعالیتهای جنبش کارگری، هرچند از نظر عفونت کلام گواه گام بلندى است که این محفل در این چند ساله برداشته اند. اما از نظر محتوا نو نیست. این صرفا گام دیگرى است در همان جهتى که انها ازهشت سال قبل در پیش گرفتند. همانموقع مشابه این سخنان را گفتند و همان موقع هم جواب گرفتند و دقیقا با دیدن گرایش آنها و معدودى دیگر به اینگونه تحریکات غیر کارگری و افترا زنى ها بود که علیرغم اعلام قصد آنها برای فاسد نشدن جنبش کارگری و مستقل بودن جنبش کارگری دیگر ، ما و بسیاری از فعالین دلسوز متشکل در جنبش کارگری ماندیم تا این روشهای این محفل تنها به این روز افتادن آنها به جنبش کارگری میدان پیدا نکند. هرکس نوشته ها و شوهای اینترنتی امروز آقاىان را بخواند و ببیند میتواند تجسم کند که چنین اظهاراتى در آن فضاى سال ۲۰۰۸ و در امتداد آن به جنبش اجتماعی و کارگری عواقب وخیمى میتوانست و میتواند ببار بیاورد. اینکه این جنبش کارگری با چنان فرهنگ سیاسى بالایى با حرکات آنها برخورد کرده است، سند افتخارى براى همه فعالین جنبش کارگری است. که بسیاری از این افراد کارگر نما و اپورتونسیت این فرهنگ بالای کارگری را هیچوقت درک نخواهند کرد.
چرا این افراد، کسانى که دوست داشته اند خود را مدافع جنبش کارگری بنامند، کسانی که در تمام دوران شروع حرکات جنبش کارگری خواهان این بودند که در کنار ما باشند، کسانی که در طول آندوره نه تنها خودشان به ما فشار می آوردند و خواهان هر همکاری و حرکتی بودند و در تمام فعالیتهای ما خود را همراه میدانستد، امروز چنین هیستریک و آلوده راجع به ما و آن دوران سخن می گویند؟ چرخش و گرا دادن به نهادهای امنیتی و سقوط این چنینی آنها، در این دوره، خوش رقصى براى نیروهای امنیتی ،آیا برای گرفتن کمک از بخشی از جنبش کارگری است؟ بسیار خوب، همه اینها بجاى خود محفوظ، اما در آخرین مقاله آنها با نام فرامرز بابامیری پیامى وراى این ها وجود دارد. این مقاله در اساس اطلاعیه اى پیرامون یک شکست شخصى برای آنها است. آنها شاید تنها کسانى نباشند که توانستند از تحولات و اوج مبارزات کارگری تا رسیدن به همکاری ساختن تشکلات سراسری در جنبش کارگری یک تراژدى شخصى براى خودشان بتراشند. متاسفانه معلوم میشود که روند تغییر مسیر دادن علیرغم تلاش همه، بالاخره بدون تلفات نماند.
بقول معروف چرخش پراتیکی چیز عجیبى نیست! در عالم مبارزاتی خیلى ها چرخش می کنند. بعضا از سر مصلحت طلبى و حساب سود و زیان، بعضا از سر درک حقایق جدید یا آنچه خود چنین می پندارند. اما مورد این آقایان ، چرخش سیاسى نیست، آنها آماده هستند خود را این چنین در ملاء عام تحقیر کنند. البته کورش مدرسی در مقاله خودش نوشت ” واقعیت این است که اینها با دلار، دینار یا هر واحد پول دیگری مشکلی ندارند. مشکلشان با شِکِل اسرائیل است. این ها میدانند مثلا آمریکا مستقیما از نظر مالی به کومهله کمک میکند. ابراهیم علیزاده در یکی از سخنرانی های خود همین را تایید میکند. تا آنجا که به ما مربوط است، در این که کومهله از آمریکا کمک مالی بگیرد ایراد فی نفسهای نمی بینیم. اگر کسی ایرادی میبیند باید این ایراد را در سیاست کومهله در قبال آمریکا، انعطاف یا سازش با آمریکا و سیاست های آن در منطقه یا جهان را نشان دهد. اگر چنین سازشی نیست نفس قبول کمک مالی آمریکا ایرادی ندارد. این موضع سر راست ما بوده و هست. ” ” اینها حتی با دینار صدام حسین هم مشکلی نداشتند. در زمانی که با هم در حزب کمونیست ایران بودیم، کومهله از دولت عراق کمک مالی میگرفت و آن را مخفی هم نمیکرد. ایرج آذرین و رضا مقدم با همین کمک مالی برایشان بلیط سفر به اروپا تهیه شده و خرج شان مدت ها در اروپا داده شده است. ما این رابطه را نه آن روز بد میدانستیم و نه امروز در آن رابطه ایرادی میبینم. “
http://www.koorosh-modaresi.com/Farsi/Text/neotoode.html
محمد حسین، مهدی عابدینی در شهریور ۸۷ مقاله سیاست کثیف را نوشتند که نشان میدهد در ایران و خارج بودن چگونه سیاست در عمل کثیف میشود . این مقاله وصف حال محفل خودشان است.
“در ادامه این سیاست شخصی بنام مزدک بهرامی با تهمت زدن و فحاشی به آقای ثقفی سعی در لکه دار نمودن شخصیت ایشان داشته است. این شخص بدون اینکه ذره ای منطق داشته باشد سعی در لجن پراکنی نموده و به آقای ثقفی بدترین نسبتها را داده است. واقعیت این است که ما فعالین کارگری در داخل کشور جدای از هر گونه اختلاف نظری که داشته باشیم، هرگز به خود اجازه نداده و نمی دهیم که راه تهمت زدن و دروغگویی و فحاشی را در پیش بگیریم. و اینگونه بر خوردها در ادبیات انقلابیون و فعالین کارگری جایی ندارد.
در ادامه این سیاست، مزدک بهرامی ادعا کرده که شورای همکاری تشکلها و فعالین کارگری توسط آقای ثقفی خریده شده و … . به شورای همکاری تشکلها و فعالین کارگری که مجموعه ای از اکثریت تشکلهای شناخته شده و فعالین کارگری با سابقه و را دیکال جنبش می باشند، چنین تهمت زده می شود که در واقع خود را فروخته و پیرو سیاست دیگران شده اند. این تهمت چنان بی پایه بودنش مبرهن است که نیاز به پاسخ ندارد. اما همینقدر اشاره کنیم که این آدمها چنان بی پرنسیب هستند که به خود اجازه می دهند تا شناخته شده ترین و با نفوذترین فعالین رادیکال جنبش را زیر سوال برده و به آنها انگ خود فروشی بزنند.
اما ضروری است، به آنچه در پس این فحاشی ها نهفته است دقت نماییم. واقعا در پس این سیاست چه نهفته است؟ اینها می خواهند با توهین، افترا، انگ زدن و … جو مسمومی ایجاد نمایند تا آب گل آلود شود و حقایق مخدوش گردند. آنها در هراس از رشد رادیکالیسم در جنبش هستند و لذا سعی دارند فعالین سیاسی و کارگری را به بر خورد متقابل بکشانند و در نهایت گردوخاکی از فحاشی و ناسزا بر پا شود تا همه را غرق نماید و بدبینی حاکم گردد. اینها می خواهند به جای مبارزه نظری سالم مسابقه فحاشی را در جنبش بوجود بیاورند. در بازی فوتبال به این نوع برخورد بازی کثیف می گویند. بعضی از بازی کنان را آموزش می دهند تا حتی فحشهایی به زبان تیم خارجی فرا بگیرند و در جریان بازی زیر گوش آنها بگویند. اینکار را می کنند تا حریف را به بر خورد متقابل و در گیری و اخراج بکشانند. در عرصه سیاست این روش را سیاست کثیف می نامند. اما ما فعالین کارگری باید هوشیار باشیم تا به برخورد متقابل کشیده نشویم. البته نباید در مقابل این سیاست کثیف هم بی تفاوت باشیم، بلکه با افشای آن و طرد نمودنش و با بی آبرو کردن بازیگرانش باید با سیاست کثیف مقابله نمود. همه کسانی که چنین تهمت ها و لجن پراکنی هایی را در سایتها و نشریاتشان می آورند آگاهانه یا نا آگاهانه آب به آسیاب مجریان سیاست کثیف می ریزند. مجریان سیاست کثیف باید بدانند که چیزی جز ننگ و نفرت از طرف فعالین کارگری را بدست نخواهند آورد.“
[iv]
اتفاقا کاریکاتور درک شما است بعنوان کسی که مبارز بوده اید ولی امروز اعتقاد دارید که قراگوزلو در جهت جنبش رهایی بخش است. آنهم کسی که بر اساس نوشتجات خودش همراه رژیم بوده است. حالا با این کتاب ” پرستو در باد، روایتی از مبارزه، عشق و بازنگری بینش چریکی” از دید منصوران در ردیف آرمانگرایانی است که راوی، خود از شمارآنان است!!!!
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-37351.html
[v]
نمونه نوشتارهایی در ردیف نوشتار دکترناصر سعیدی، زیر عنوانِ مبارزات کارگران لهستان در راه تحولات اجتماعی. که چنین موعظه میکند که: “اولین بار پس از پیدایش بلوک شرق، توانستند با اعتصابات و مبارزاتشان …اتحادیههای مستقل خویش را بوجود آورند. پیدایش و فعالیت اتحادیه همبستگی به نوبه خود تاثیرات مثبتی بر فضای کل جامعه باقی گذاشت و باعث نزدیکی و تفاهم بیشتر بین اقشار تحت ستم جامعه به ویژه بین کارگران، روشنفکران و دهقانان شد.” از گاهنامه کارمزد شماره ۲، چاپ تهران به کوشش جواد موسوی خوزستانی، ۱۳۷۹، مسائل صنفی کارگران برای آشنایی با چنین تبلیغات غیرکارگری به نوشتههایی در کارمزدهای شماره ۱ و ۲ به ویژه به قلم دکتر کاظم علمداری و نیره توحیدی کارگزاران ان جی اُ های جهانی، در ایران بر همین روش سویه میگیرند و تبلیغ میشوند.
البته منصوران در همان شماره نشریه کارمزد که مقاله سعیدی آمده است ، گزارشی نوشته اند از یک کنفرانس جهانی کارگری که شورای کار سانفرانسیسکو ای اف ال - سی آی او آنرا برگذار کرده است. البته ایشان در آن روزگار شورای فکر میکردند و هر حرکتی که نام شورای کار روی آن بود قابل تقدس بود. البته در آن روزگار اسم سالیدریتی سنتر را نشنیده بود و اگر به گزارش سالیانه سال ۲۰۰۳ سالیدریتی سنتر نگاه کند میفهد آن کلمات تحسین برانگیزی که منصوران در وصف شورای کار سانفرانسیسکو نوشته است را چه کسانی برگذار کرده اند.
http://www.owcinfo.org/owcnews/owcnews04.htm
و همچنین رجوع شود
Justice for All: The Struggle for Worker Rights in Mexico
The Struggle for Worker Rights IN MEXICO A REPORT BY THE SOLIDARITY CENTER
[vi]
Contemporary Perceptions of the Solidarity Movement Held by Polish Nationals , Nathan P. Buhr
نیتن بوهر در سال ۲۰۱۳ در یک مقاله تحقیقی با فرستادن ۵۴ سوال برای ۱۲۱ نفر از فعالین اجتماعی درگیر در جنبش همبستگی لهستان به نقش اتحادیه های کارگری و روشنفکران در فروپاشی دولت لهستان میپردازد. جنبش همبستگی را یک جنبش برای آزادیهای اجتماعی میدانند که تمامی اقشار جامعه در آن نقش داشتند .
[vii]
http://www.academia.edu/4722102/Alter-Globalism_a_la_Polonaise_Story_of_an_Activist
[viii]
Zbigniew A. Pelczynski
http://en.wikipedia.org/wiki/Zbigniew_Pe%C5%82czy%C5%84ski
زی بیگ نیو پلی ژینسکی استاد دانشگاه اکسفورد بود که در جنگ جهانی دوم زندانی نازیها بود و در خیزش ورشو بسیار فعال بود او در دهه هشتاد در سازماندهی بسیاری از دانشجویان بلوک شرق برای تغییر در لهستان فعالیت کرد و با جورج سوروس مجارستانی در ساختن نهاد جامعه باز فعالیت کرده.
[ix]
Ło´ dz´
Solidarnos´ c´ in Ło´ dz´ : An Interview with ZbigniewMarcin Kowalewski
http://www.academia.edu/296045/Solidarno%C5%9B%C4%87_in_%C5%81%C3%B3d%C5%BA_An_Interview_with_Zbigniew_Marcin_Kowalewski
در مصاحبه بالا کولاوسکی از تاریخچه شهر لادز میگوید که این شهر از دل جریانات ناسیونالیست و چریکی ۱۹۰۷ می آید که بسیاری از فعالین کارگری در درگیریهای داخلی همدیگر را می کشتند. این جریان در سال ۱۹۸۰ معتقد به انقلاب کارگری بود و کولاوسکی را به فرانسه میفرستند برای کمک گرفتن که سه روز بعد کودتا میشود. دولت بعد ار کودتا کم کم بسیار عقب نشینی میکند تا جاییکه در توافق بیست ماده ای به انتخابات آزاد هم تن میدهد که در بسیاری از شوراها نمایندگان جنبش همبستگی برنده میشوند.
[x]
در مقاله توافق هسته ای ایران کنترا ۲ به نزدیکی جمهوری اسلامی و امریکا پرداختم و تمامی جریاناتی که از لحاظ مالی و پروژه ای به غرب وابسته هستند یا روزگاری در کنار حکومت بودند و یا درون حکومت بودند.
http://www.iranglobal.info/node/39453
در سال ۱۳۸۴ آی ال از جریانات کارگری ایرانی خواست تا یکنفر را برای شرکت در یک کارگاه آموزشی در شهر تورین ایتالیا معرفی کنند. حدود بیست نفر خواهان شرکت بودند که تنها کمیته پیگیری مخالف شرکت در این کارگاه آموزشی بود. علی خدری نامه ای به آی ال او نوشت و انتقاد کرد که چرا مستقیما آی ال او این کار را انجام نداده است. البته آی ال او از این کار صرفنظر کرد زیرا امکان آنرا نداشت که بداند که چه کسی را انتخاب کند و آیا این فرد یا افراد چگونه میتوانند از آن آموزش در ایران استفاده کنند و اگر این فرد یا افراد بیاییند آیا بعدا مشکل نخواهند داشت؟ در همان زمان بحث کارگاههای آموزشی در درون جنبش کارگری مطرح شد و نتیجه اش این بود که چرا کشورههای غربی براساس ارتباطات آموزشی که آی ال او بعنوان نهاد مرجع این نوع آموزشهای سه جانبه است خواهان همکاری با جنبش کارگری ایران هستند؟ نتیجه بحثها این بود که اگر این کشورها اینقدر آموزششان میتواند برای قرارداد دستجمعی و تشکیل سندیکا خوب باشد پس چرا این کشورها خودشان هر روز اعضای سندیکای خودشان را از دست میدهند؟ مشکل مرکز همبستگی هم این شد که قبل از اینکه نهادی از او کمک بخواهد خودشان ابتکار کمک را راه انداختند و کارمنداشان هم نه سابقا کار در جنبش کارگری داشت و مشاور خاتمی بود و در انتها همکاریش در حد دفتر تحکیم وحدت ماند و در سال ۲۰۰۷ هم بسته شد.
[xi]
http://www.crvp.org/book/series04/iva-34/chapter-1.htm
[xii]
در آخرین نشست نهادهای کارگری در سلیمانیه عراق در اکتبر ۲۰۱۴ اتحادیه های کارگری عراق ده سال بعد از صدام برگذار شد. فدراسیون شوراها و اتحادیههای کارگران عراق، فدراسیون شوراها و سندیکاهای عراق، فدراسیون کارگران سندیکاهای عمومی عراق، فدراسیون کارگران نفت عراق و سندیکای متحد کارگران کردستان هستند. این نهادها در مجموع با کمکهای پروژه ای سالیدریتی به فعالیت خود ادامه میدهند که گزارش آن توسط سالیدریتی سنتر جمعبندی شده است که آی تی یو سی در گزارشات خود آودرره است. رهبران این نهادها عضو احزاب خواهر و برادر هستند و در همین راستا با جنبش سیاسی ایرانی همکاری میکنند. اتحادیه های کارگری عراق ده سال بعد از صدام این توضیح مختصری است در مورد مسائل ملی حکومت عراق ونظرات سازمانهای کارگری برای رسیدگی به برخی از مسائل موجود. عبدالله محسن میگوید، اما در ابتدا علاقمند هستم به چند واقعیت دولت اشاره کنم : عراق جدید پس از صدام بر اساس دیدگاه های فرقه ای،نخبگان و آموزه های جداگانه ملی توسط سه بلوک نخبگان ملی مخالف تا بحال اداره شده است. هر بلوک شامل چندین گروه مخالف درون آن می باشد. در طول ۱۱ سال گذشته، اغلب این گروهها اختلافات خود را از طریق خشونت حل و فصل کردند واکنون نیز ناخواسته افراط گرایان داعش فرصت یافتند قسمت های بزرگی از عراق را تصرف کنند . بجز ارقام تخمینی ،هیچ اطلاعات دقیقی از آمار و ارقام جمعیت در دسترس نمی باشد . دلیل شکست و اختلاف نظر برای سازماندهی حس ملی گرایی سه دیدگاه حاکم برعراق است. به عنوان یک نتیجه عراق نمی تواند یک برنامه استراتژیک برای سازماندهی ۴ ستون کلیدی آینده دولت برنامه ریزی کند. با وجود افزایش بسیار زیاد در درآمدهای نفتی، ۲۵ درصد از جمعیت زیر خط فقر زندگی می کنند. اقتصاد عراق بدون تنوع اقتصادی هنوز هم عقب مانده و به شدت وابسته به درآمدهای نفتی است.
در سال ۲۰۱۲ سهم بخش کشاورزی ملی به کل اقتصاد ملی ۵ درصد و صنعت ۵/۱ درصد است که بسختی نشانه امیدواری است.
در سال ۲۰۱۲ واردات عراق ۶۵ میلیارد دلار آمریکا که درسال ۲۰۱۳ افزایش یافته است.بیکاری بالا است. نرخ بیکاری برآورد شده در حدود ۲۸٪ ازکل جمعیت است. درصد با توجه به سن ،محل و جنسیت متفاوت می باشد. در شمال عراق سه تا از شهرستانها بیکاری کم است.
درصد زیادی از جمعیت کار عراق به دولت برای دستمزد و مواد غذایی وابسته هستند. تخمین زده می شود در حدود هفت میلیون نفر که این رقم اخطاری است برای مدیریت دولت که می تواند باعث هرج ومرج در عراق شود. بخش خصوصی مانع اختلافی است که توسط خشونت، فساد شدید و سیاست ملی که بین سه گروهی که در عراق حاکم است. قانون نفت عراق هنوزپس از هفت سال درحد پیش نویس است. بقیه گزارشات که بگونه ای مثبت از کارکرد نهادهای کارگری صحبت میکند و چون رهبران آن بطور مستقیم در نوشته نیستند از آوردن هر گونه نظری خوداری میکنم.
http://library.prospect.org.uk/id/2014/October/23/Trade-Unions-Iraq-10-year-history?_ts=18242
[xiii]
http://nahadha.blogspot.ca/2014/12/blog-post_21.html
[xiv]
http://www.hra-iran.org/donate
[xv]
http://www.uscirf.gov/countries/iran#annual-reports
http://www.ned.org/where-we-work/middle-east-and-northern-africa/iran
[xvi]
The Rise and Fall of the Communist Party of Iraq, Tareq Y. Ismael, Cambridge University Press, 2008
طارق اسماعیل در کتاب عروج و افول حزب کمونیست عراق نشان میدهد که حزب کمونیست عراق در کنگرههای پنج وشش تا سال دوهزارو دو خواستار رفع تحریمها بودند. حتی دولت امریکا را نقد میکردند و در کنفرانس اپوزیسیون شرکت نکرد و تا مارس ۲۰۰۳ در تظاهراتهای ضد جنگ هم شرکت میکرد اما در ماه ژوئن مواضع خود را تغییرداد و با نمایندگان دولت امریکا و انگیس جلسه گذاشتند و در مصاحبه با روزنامه دیلی مانیفست ایتالیا گفتند برای حفظ عراق نه براساس استراتژی بلکه در جهت منافع جامعه همکاری میکنیم. نماینده حزب کمونیست بسیار محتاطانه حتی نخواست اشاره ای به همکاری با جنبش نافرمانی مدنی در عراق بکند . حزب با تغییر مواضع اش در جهت منافع نیروهای اشغالگر پیوست. صفحه ۲۰۹ تا ۳۰۱
https://books.google.ca/books?id=6uAvs4HqVLIC&pg=PA299&lpg=PA299&dq=
communist+party+of+Iraq+and+invasion+of+Iraq+b+US&source=bl&ots=UVHdPjnqVR&sig=
_0tvR1Ze6WqEYm2uYaTxPBB6T9s&hl=en&sa=
X&ei=gbGgVIfRCcikyQTZiIKYAQ&ved=0CFAQ6A
EwCA#v=onepage&q=communist%20party%20of%20Iraq
%20and%20invasion%20of%20Iraq%20by%20US&f=false
The Struggle for Iraq’s Future: How Corruption, Incompetence and Sectarianism Have Undermine Democracy ,
Ziad Al-Ali Yale University Press 2014
ال علی در کتاب مشکلات آینده عراق توضیح میدهد که گروههای سیاسی خارج از عراق بودند که در اصل با تدوین و نوشتن پلاتفرم سیاسی بر اساس امیال نیروهای غربی و بحثهای ائدولوژیک زمینه اشغال را مهیا کردند ، بطوریکه نیازی نباشد به شرکت هر چه وسیع مردم برای سرنگونی صدام و طرح مسئله فدرالیزم را دو حزب کردی مطرح کردند که مورد توافق غربیها بود. ص ۴۹ تا ۵۲
https://books.google.ca/books?id=9xSeAgAAQBAJ&pg=PA285&lpg=PA285&dq=
A+People%27s+History+of+Iraq:The+Iraqi+Communist+Party,+Workers%27+Movements,+and+the+Left+1924-2004&source=bl&ots=zmvIuYeo-3&sig=9KciyKreJKBRF0Ab8j4X03AfG34&hl=en&sa=
X&ei=s7egVILXHsmRyATj3ICgAw&ved=
0CEoQ6AEwCA#v=onepage&q=A%20People’s%20History%20of%20Iraq%3AThe%20Iraqi%20Communist
%20Party%2C%20Workers
’%20Movements%2C%20and%20the%20Left%201924-2004&f=fa
[xvii]
اگر بخواهیم به تئوری حمید تقوایی در نقش حزب در تشکل کارگری بپردازیم ، عراق بهترین آزمایشگاه این تئوری در دوران مدرن است. بخش عمده سندیکایهای عراق بعد از اشغال به ثبت رسیده اند و بر اساس شیوه حزبی درست شده اند. فدراسیون شوراها و اتحادیههای کارگران عراق، فدراسیون شوراها و سندیکاهای عراق، فدراسیون کارگران سندیکاهای عمومی عراق، فدراسیون کارگران نفت عراق و سندیکای متحد کارگران کردستان هستند. این نهادها در مجموع با کمکهای پروژه ای سالیدریتی به فعالیت خود ادامه میدهند. پس آقای تقوایی نظرش را در رابطه با جنبش سندیکای زیر مجموعه حزب را بسط دهد.
the Solidarity Center works with the General Federation of Iraqi Workers (GFIW), the Federation
of Workers Councils and Union in Iraq (FWCUI), the General Federation of Workers and Unions in Iraq
(GFWUI), the Iraqi Federation of Oil Unions (IFOU) and the Kurdistan United Workers Union
(KUWU). – See more at: http://www.solidaritycenter.org/where-we-work/middle-east-north-
africa/iraq/#sthash.CKlcrlpc.dpuf
[xviii]
http://www.kanoonm.com/1555
[xix]
http://www.kanoonm.com/1240
[xx]
http://www.crvp.org/book/series04/iva-34/chapter-1.htm
*****************
تشکل سراسری کارگران, ضرورتی عینی یا اقدامی زودرس!
,هوا بس ناجوانمردانه, برای کارگران و زحمتکشان کشورمان سرد است,. سرمایه و سرمایه دار همچنان که تا کنون بر سفره حقیر آنان میتازند و آن سفره تهی تر از هر زمان دیگر است.
بر طبق امار و گزارشات منتشر شده اکثریت کارگران ایران زیر خط فقر چند برابری بسر میبرند و اهرم های دفاعی آنان که همانا تشکل و همبستگی است کفاف مقابله با دوران خاکستری کنونی را نمیدهد. از عدالت و برابری خبری نیست و هر آنچه هست از بیداد اجتماعی و ستم سرمایه بر تولیدکنندگان سرمایه و سپاه رنج و زحمت سخن میگوید. چگونگی مبارزه برای دستیابی به حق و نان و برون رفت از شرایط تحمل ناپذیر کنونی دغدغه فکری کارگران و پیشروان آنهاست. شکی نیست که ,چاره رنجبران وحدت و تشکیلات, است. شکی نیست که همبستگی همواره راهگشای معماهائ سیاسی و اجتماعی است که ظاهرا لاعلاج مینمایند. این سوال اما که آیا زمان مناسب برای اقدام عملی و ایجاد تشکل سراسری کارگران فرا رسیده است همچنان پابرجاست. ایجاد تشکل سراسری کارگران امروز همان گره ذهنی فعالین کارگری است که این گفتگوها تلاش دارد در حد توان سایه روشن های آنرا شفافیت دهد و چرائی اختلافات نظری در میان این طیف آگاه و دلسوز را دریابد. امید که برآمد این گفتگو ها, سازنده و مفید برای کارگران کشورمان واقع شود.
فتاح سلیمانی، از اعضا ی کمیته هماهنگی برا ی کمک به ایجاد تشکل ها ی کارگری است که از او برای این گفتگو دعوت کرده ایم.
با سپاس از شما گرامی که به دعوت گزارشگران پاسخ مثبت دادید.
من هم سلام دارم خدمت شما.
وضعیت اسفبار اقتصادی ایران بویژه اگر آنرا در امتداد تحریم های بین المللی در نظر بگیریم بار طاقت فرسایی را بر دوش کارگران و زحمتکشان کشورمان قرار داده است. بنظر شما عاجل ترین مطالبات کنونی کارگران کدامند؟
به نظر من در این شرایط طبقه ی کارگر مجموعه ای از مطالبات را پیش روی خود می بیند. به طور واقعی نبود تشکلهایی که درمحیط کار ودر جریان کار ومعیشت روزانه به وجود امده باشد از عینی ترین مطالبات طبقه کارگر است عدم اگاهی وعدم درک منافع مشترک از این طبقه، طبفه ای در خود ساخته است. رسیدن به اگاهی ودرک منافع مشترک وحفظ ان از عاجل ترین مطالبات به شمار می اید.
در سالهای اخیر حجم و گستردگی مبارزات و اعتراضات کارگری در سراسر ایران چهره ای جدید بخود گرفته است که نشاندهنده کیفیتی جدید از مبارزه در میان این طبقه است. آیا این جنبش در فاز تعرضی گام برمیدارد؟
مبارزات کارگران مبارزه ای سینه به سینه است. گاه به جلو وگاهی به عقب رانده میشود. دراین چند ساله علیرغم موفقیتهایی که کارگران جسته وگریخته به ان دست پیدا کرده اند این مبارزات کمتر درفاز تعرضی بوده واگر اعتراضاتی صورت گرفته به جز چند مورد، بیشتر برای حقوقهای معوقه یا برای بازگشت به کار بوده اند. هرچند همین اندازه هم نشانه ی زنده بودن وپویایی جنبش کارگری است. اما در کل این جنبش بیشتر تدافعی است تا تعرضی.
از دستاوردهای مبارزات کارگری و ارتقاء مطالبات عمومی آنان پس از سال ۱۳۸۰ گفته میشود. این دستاوردها کدامند؟
خوب به وجود امدن چند تشکل از فعالان کارگری و دو سه تا تشکل از تشکل های محیط کار مثل سندیکای شرکت واحد و نیشکر هفت تپه. همچنین دخالتگری بیش تر کارگران و فعالین کارگری در اعتراضات جاری برای تحمیل خواست ها و مطالبات طبقه ی کارگر به سرمایه داران، تا آن جا که زورشان می رسید که قبل از ان تقریباً چنین چیزی وجود نداشت. این ها می توانند آن نکاتی باشند که توانستند خودشان را به سرمایه تحمیل کنند.
اخیرا سه نشست بین عده ای از فعالین کارگری از یک طرف و کانون مدافعان حقوق کارگر از طرف دیگر ، برگزار شده است. این نشست قرار است به ایجاد تشکل سراسری کارگری و یا نیز تشکل سراسری فعالین کارگری بینجامد، نظر شما درباره این نشست ها چیست؟
تا جایی که من در جریان هستم این نشستها بیشتر در حاشیه ی مراسم هایی نظیر عروسی برگزار شده است. هر چند به نظر من تشکل، یکشبه وآنی وبه صورت مکانیکی وبا اراده چند نفر به وجود نمی اید. تشکل های کارگری، به ویژه “تشکل سراسری کارگری” باید در دل مبارزات روزمره ی و جاری کارگران به وجود بیاید وجواب به ضرورتی باشد که در متن خواستها ومطالبات کارگران نهفته است.
این بحث ها از کی شروع شد و آیا شما و کمیته هماهنگی در جریان این مباحثات قرار گرفتید؟
من دقیقا نمی دانم از چه تاریخی شروع شده وبنده از طریق بیانیه ها متوجه شدم. نه خیر! تا آن جا که من می دانم هیچ کس، نه ما و نه کمیته هماهنگی را در جریان این مباحث و تصمیم گیری ها قرار نداده است.
تشکل های عمومی تر و فرا محیطی که در خدمت کارگران و مبارزاتشان قرار گیرد در تجربیات بین المللی پر تعداد هستند و بعنوان مثال میتوان از اتحادیه های سراسری و فدراسیون و… نام برد. اساسا چنانچه نهاد ها و فعالین کارگری با ایجاد نشست ها و پیشبرد مباحثات در این زمینه ها بکوشند خودبخود گامی تدارکاتی محسوب میشود. بنظر شما کجای کار اشکال داشته است که واکنش تعدادی از نهادها و فعالین کارگری را در داخل و خارج کشور در بر گرفته است؟
شما درست می فرمایید! ما شاهد و ناظر تشکلهایی با تعداد زیادی از اعضا و فعالین در سطح سراسری و بین المللی هستیم. اما تشکل هایی که بتوانند به امر جنبش طبقه ی کارگر منفعت برسانند و برای این طبقه سودمند باشند خیلی نیستند. اما در ایران این طور نیست. و این که اگر نهادها و فعالین کارگری با نشست ها و پیشبرد مباحثات در این زمینه ها بکوشند خود به خود مفید است و گامی تدارکاتی محسوب می شود البته حرف درستی است. ولی حرف ما این است که از اول باید این طور میشد. از اول این طور نبود و برعکس تعدادی آدم ها آمدند و بون اینکه کسی یا نهادی جز چند نفر خودشان خبر داشته باشد یک نشست هایی گذاشتند و یک حرف هایی زدند. آن هم به شکل های غلط و وارو. این کجا گامی تدارکاتی به حساب می آید و مفید است. ضمن اینکه در بین این آدم ها کسانی حضور دارند که سابقه وعملکرد خیلی خوبی در رابطه با جنبش کارگری ندارند. چرا که به نحوی باعوامل و رابطین سولیداریتی سنتر همسویی و همکاری داشته اند وبه دفعات در کار کمیته ی هماهنگی و روند حرکت آن اخلال ایجاد کرده اند. هر چند که تعداد محدودی از کمیته هم با اینها هستند ولی بیشتر به نظر میرسد که جا پای محکمی در تشکل قبلی خود نداشته اند ویا اگر داشته اند انرا از دست داده اند.
گفته شده است که تا تشکیل این تشکل سراسری فاصله زیاد است و در جلسات اولیه نیز از فعالین نهادهای کارگری دعوت شده است و بعضا هم موافق ایجاد ظرفی بزرگتر برای دخالت کارگران در این زمینه بوده اند. آیا با این نظر موافقید؟
کاملا مخالفم. در سطح علنی از هیچ نهاد ویا فعال کارکری دعوت نشده است وغیر از این مجموعه هیچ کسی در جریان نشستها نبوده اند. حالا ممکن است بعضی گفته باشند ما میخواهیم ظرف بزرگ درست کنیم. ولی کی؟ وکجا؟ وچگونه؟ و با کی؟ این مسئله به هیچ کس جز همان دو- سه نفر خودشان گفته نشده و اصل قضیه نیز برای هیچ کس روشن نشده است. حتی من با شناختی که از بعضی از شرکت کنندگان در این نشست ها دارم فکر می کنم که برای بعضی از آن ها هم مسئله روشن نشده و پوشیده مانده باشد. در نتیجه من فکر میکنم که این ایده توهمی بیش نیست و از اساس مرده به دنیا امده است.
از کارگران دربند چه خبر؟
تا جایی که من خبر دارم بد نیستند. انها سخنگو دارند و خبرهای شان نیز از طریق کمیته های دفاع به اطلاع عموم میرسد. خیلی ممنون که این فرصت در اختیار من گذاشتید.
با سپاس مجدد از شما
گزارشگران - فتاح سلیمانی
*****************
ضرورت ایجاد تشکل سراسری کارگری
*****************
تشکل سراسری کارگران, ضرورتی عینی یا اقدامی زودرس!
هوا بس ناجوانمردانه, برای کارگران و زحمتکشان کشورمان سرد است,. سرمایه و سرمایه دار همچنان که تا کنون بر سفره حقیر آنان میتازند و آن سفره تهی تر از هر زمان دیگر است. بر طبق امار و گزارشات منتشر شده اکثریت کارگران ایران زیر خط فقر چند برابری بسر میبرند و اهرم های دفاعی آنان که همانا تشکل و همبستگی است کفاف مقابله با دوران خاکستری کنونی را نمیدهد. از عدالت و برابری خبری نیست و هر آنچه هست از بیداد اجتماعی و ستم سرمایه بر تولیدکنندگان سرمایه و سپاه رنج و زحمت سخن میگوید. چگونگی مبارزه برای دستیابی به حق و نان و برون رفت از شرایط تحمل ناپذیر کنونی دغدغه فکری کارگران و پیشروان آنهاست. شکی نیست که ,چاره رنجبران وحدت و تشکیلات, است. شکی نیست که همبستگی همواره راهگشای معماهائ سیاسی و اجتماعی است که ظاهرا لاعلاج مینمایند. این سوال اما که آیا زمان مناسب برای اقدام عملی و ایجاد تشکل سراسری کارگران فرا رسیده است همچنان پابرجاست. ایجاد تشکل سراسری کارگران امروز همان گره ذهنی فعالین کارگری است که این گفتگوها تلاش دارد در حد توان سایه روشن های آنرا شفافیت دهد و چرائی اختلافات نظری در میان این طیف آگاه و دلسوز را دریابد. امید که برآمد این گفتگو ها, سازنده و مفید برای کارگران کشورمان واقع شود.
محمود صالحی فعال کارگری نیاز به معرفی ندارد. چهره ای است آشنا که با جنبش کارگری کشورمان پیوندی عمیق برقرار ساخته است و سالهای رنج و مبارزه برای حقوق کارگران و زحمتکشان کشورمان را پشت سر داردو تاکنون بارها برای دفاع از حقوق طبقه کارگر، توسط نیروهای امنیتی مورد آزار و اذیت قرار گرفته است.با او گفتگو میکنیم.
محمود صالحی گرامی سپاس از شما که به درخواست گزارشگران پاسخ مثبت دادید.
ممنون از شما که این مصاحبه را ترتیب دادید و درود به خدمت خوانندگان شما.
شما یکی از شرکت کنندگان در نشست هایی که هدف خود را “ایجاد تشکل سراسری کارگری” اعلام کرده,بوده اید. در مورد این نشست ها بگوئید. با چه مشکلاتی برای انجام این نشست ها روبرو شدید؟ و دستاورد آن چیست؟
بلی این درست است که من یکی از شرکت کنندگان این نشست ها هستم. بحث تشکل سراسری کارگری به امروز بر نمی گردد و سالها پیش این بحث در میان فعالان کارگری مطرح بود. اما در چند سال گذشته قدم های عملی تر برای ایجاد آن تشکل برداشته شده که در نتیجه این بحث ها، سه نشست آن با موافقیت برگزار شده است. اما در جواب سئوال شما که می فرمایید با چه مشکلاتی روبرو شدیم باید عرض کنیم که از ابتدای سال ۹۰ بحث تشکیل یک ظرف بزرگتر در میان فعالان کارگری و کارگران آگاه به بحث روز تبدیل شده بود و در محافل های کارگری به طور جدیدی تر مطرح می شد. شخص من چند بار با رفقای زیادی در ایران در این مورد جلسه داشتم و یا در آن مورد صحبت کردیم. بعد از مطرح کردن این بحث ها ده ها مانع بر سر راه ما که خواستار یک ظرف بزرگتر بودیم,ایجاد شد. از تهدید نیروهای امنیتی گرفته تا کسانیکه در لباس کارگر هیئت های دو نفره و سه نفره تشکیل دادند و به شهر ها مراجعه کردند و علیه بانیان تشکیل یک ظرف بزرگتر تبلیغات کردند و حتی در بعضی موارد گفتند محمود صالحی از طرف اداره اطلاعات اجیر شده تا یک تشکل دیگر تاسیس کند و…. ولی این موانع هیچ وقت نتوانسته ما را از راهی که به آن اعتقاد داریم باز دارد.
من اولین بار و به صورت رسمی نشستی با تعدادی از اعضای کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری در شهر سنندج داشتم که در کوه آبیدر در بهار سال ۹۰ برگزار شد. ما ساعت ها روی آن بحث و تبادل نظر کردیم و همگی موافق آن بحث ها بودند. ما در آن زمان در مورد یک ظرف بزرگتر صحبت می کردیم تا بستر را آماده تر کنیم و این بحث به تمام مراکز کارگری رخنه کند و کارگران دخالت بیشتری کنند. در آبان ماه ۹۲غیر رسمی از کسانی دعوت کردیم تا در شهر سقز در این مورد جلسه ای برگزار کنیم. این جلسه از طرف نیروهای امنیتی شناسایی شد و تلفنی از من درخواست کردند که جلسه را برگزار نکنیم و حتی مهمان های ما را که از شهرهای دیگر آماده بودند به اداره اطلاعات سقز احضار کردند و کسانیکه قرار بود از سنندج به آن جلسه بیایند را به ۱۱۳ احضار کرده بودند و به آنان تذکر داده بودند که به شهر سقز نروند و در ان جلسه شرکت نکنند. با توجه به این توضیحات عملا” جلسه ای برگزار نشد.
حتی یک روز که به شهر پاوه جهت مراسم عروسی رفته بودیم، شبهنگام و بعد از عروسی در میان فعالان کارگری و تعداد زیادی از شرکت کنندگان جلسه ای برگزار شد و چند نفر علیه تشکیل یک ظرف بزرگ تر شروع به صحبت کردند. من که در ان جمع حضور داشتم در نوبت خود اعلام کردم، دوستان و حضار محترم: من یکی از بانیان تشکیل یک ظرف بزرگتر هستم و دوست دارم بیشتر روی آن صحبت کنیم. اینکه آقای ….. می فرماید” کسانی پیدا شدند که این روزها می خواهند یک تشکل دیگر را تاسیس کنند. آن کسان من هستم و در حضور شما می باشم. اگر اجازه دهید من می خواهم در مورد یک ظرف بزرگ تر صحبت کنیم. آن جلسه در شهر پاوه بود و در تاریخ ۲۸/۱/۹۳ برگزار شد.من به مدت ۲۰ دقیقه در مورد یک ظرف بزرگ تر صحبت کردم. اینکه امروز یک عده می گویند از آن اطلاع ندارند، من به آنان پیشنهاد می دهم یه کم به حافظه خود فشار بیاورند و نسبت به بانیان یک ظرف بزرگ تر کم لطفی نکنند.
به این ترتیب این مشکلات و توهین ها تا این لحظه ادامه دارد و ما می دانیم تمام این مشکلات چه کسانی برای ما به وجود آورده اند، اگر لازم باشد و جنبش کارگری دچار مشکل نشود، اسم و مشخصات آنان را با سند و مدارک مستند افشاء خواهیم کرده و آنان را به اذهان عمومی معرفی می کنیم.
آیا میتوان گفت که این تشکل سراسری از جمع تشکل های موجود در کارخانه ها شکل میگیرد. در اینصورت جایگاه نیروهای کاری خارج از کارخانه ها و کارگران غیر متشکل از جمله کارگران فصلی و ساختمانی و … کجاست؟ نقش فعالین کارگری در آن چیست؟
من نمی توانم این را تفکیک کنم که این تشکل در میان تشکلهای موجود تاسیس می شود یا غیر، چون هنوز تشکلی تشکیل نشده، تا من رسما” آن را اعلام کنم، نشست آن جمع حرکت به سوی تشکیل یک ظرف بزرگ تر است. اما به نظر شخصی من امروز آنقدر تشکل خود ساخته کارگری وجود ندارد تا از مجموع آنان یک تشکل سراسری تاسیس کنیم. به نظر شخص من زنان، کارگران فصلی و کارکران بیکار بیشتر از کارکرانی هستند که امروز در مراکز تولیدی مشغول به کار می باشند. این افراد هم نیاز به تشکل دارند حال هر تشکلی که تاسیس شود ابتدا به ساکن سراسری است. ما تا این لحظه یک کمیته را مشاهده نمی کنیم که در اساسنامه خود مصوب کرده باشد که آن کمیته مربوط به یک منطقه خاص است. بلکه همه کمیته ها و نهادهایی که به شکلی خود را کارگری می دانند خود را سراسری تعریف می کنند. وقتی در کشوری که ما در آن زندگی می کنیم و دولت اجازه نمی دهد تا کارگران در محل کار تشکلهای خود را تاسیس کنند. اگر کارگر در محل کار اقدام به تشکیل تشکلهای خود کند برابر است با اخراج و بیکاری، دستگیری و زندان.
در چنین جامعه است که نقش فعالان کارگری نمایان می شود و وظیفه او صد چندان خواهد شد. فعال کارگری همیشه در صفوف مقدم است و این وظیفه را تا این لحظه به خوبی انجام داده است. ما هر روز شاهد آن هستیم که تعداد زیادی از کارگران آگاه و فعال به مراکز امنیتی احضار و یا بازداشت می شوند و حال ده ها نفر کارگر داریم که به اتهام عضویت در یک تشکل خود ساخته در زندان بسر می برند. اما با توجه به تمام فشارها، کارگران آگاه و فعالان جنبش کارگری مرعوب آن فشارها نشده و هر روز تعداد بیشتری از کارگران به امر مبارزه روی می آورند.
گفته میشود که حتی در صورت ایجاد چنین تشکلی و نهایتا این نهاد تبدیل به تشکلی ( کف خیابانی ) خواهد شد که از توانائی های مبارزاتی تشکل های درون کارخانه ها ( کف کارخانه ها ) برخوردار نیست. نظر شما در اینباره چیست؟
با توجه به این همه فشاری که روی کارگران شاغل در محل کار وجود دارد، شاید این نظرات درست باشد و این تشکل در کف خیابان فعال تر باشد تا در کف کارخانه ها، در هر صورت این به آینده مربوط است.
مطالبات و خواسته های کارگران در چه سطحی قرار دارد و آیا مطالبات عمومی تشکل های کارگری در حال حاضر در امتداد ضرورت ایجاد تشکل سراسری کارگران است؟
به نظر من مطالبات عمومی کارگران آنقدر زیاد است که هیچ کسی نمی تواند آن را نادیده بگیرد و حتی خود دولت و تشکلهای دولتی هم به ان اعتراف می کنند. اکر ما به نوشته ها و مصاحبه هایی که در سه ماهه آخر هر سال، که در رسانه های دولتی درج می شود نگاه کنیم خواهیم دید که حتی مسئولان خانه کارگر و شوراهای اسلامی روی ان صحبت می کنند. این مطالبات, مطالباتی عمومی هستند که هیچ مرزی را نمی توانید برای آن تعیین کنید. اما هر تشکل مستقل و یا کمیته ای بدون هماهنگی با یکدیگر، هر کسی از زاویه خود و استراتژی تشکل مورد نظر خود آن را درخواست می کند و یا آن را پیگیری می کند. ما به این اعتقاد داریم که باید برای پیگیری مطالبات کارگران به شکل عمومی تری اقدام کنیم. باید یخهای میان فعالان و تشکل ها و کمیته های موجود آب شود. به این ترتیب اگر یک ظرف بزرگتر تاسیس شود. به نظر من چند قدم طبقه کارگر را به خواست و مطالبات خویش نزدیک می کند.
تشکل سراسری کارگران کدام وظایف را در برابر خود قرار خواهد داد؟ و چگونه میتوان میان تشکل سراسری با تشکل های محیطی ارتباطی ارگانیک برقرار کرد؟
هنوز تشکلی شکل نگرفته است تا ما امروز استراتژی آن را بیان کنیم. تشکیل هر تشکل پروسه خاص خود را دارد. هر جمعی که دور هم باشند ابتدا باید هیئت موسس انتخاب کنند و بعد به هیئت موسس ماموریت داده می شود که در مدت معینی باید اساسنامه تشکل مورد نظر را تدوین کنند و بعد آن اساسنامه را در اولین مجمع عمومی به تصویب برسانند و به دنبال آن است که وظایف آن تشکل در قبال کارگران مشخص و رو به جامعه و جنبش کارگری ابلاغ می گردد.
برخی از فعالین کارگری و حتی نهادهای کارگری با این اقدام موافق نیستند و آنرا اقدامی زودرس میدانند و گاها گفته شده است که تلاش برای ایجاد تشکل سراسری کارگران, اقدامی انحلال طلبانه است, نظر شما چیست؟
برخی از این فعالین و نهادی که این نظر را دارند، یا موضوع را درک نکرده اند و یا فقط دوست دارند، بدون آگاهی از موضوعی، برای خالی نبودن عریضه این صحبت ها را بکنند. من می خواهم این افراد را به سه دسته تقسیم کنم.
الف – اولین دسته کسانی هستند که بدون هیچ آگاهی تنها به خاطر اینکه با شخصی مشکل دارند و آن شخص در آن جمع حضور دارد، اقدام به تخریب می کنند بدون نام و مشخصات خود، ما اگر جواب این اشخاص را بدهیم باید مثل خود آنان جواب دهیم که این در فرهنگ ما بیگانه است و هیچ وقت چنین عملی نخواهیم کرد. آن نوشته ها در خانه تخریب قرار می گیرد و ما تا زمانی که هویت فرد برایمان مشخص نشود به آنان جواب نخواهیم داد.
ب – دسته دوم کسانی هستند که از ما انتقاد گرفتند و تنها انتقاد نیست بلکه ما را هم راهنمایی کردند که چکار کنیم و برای تشکیل آن تشکل باید چکار کنیم تا کارگران بیشتری در تشکیل آن تشکل نقش داشته باشند و… ما با کمال میل این پیشنهاد ها را در نظر خواهیم گرفت و بدون هماهنگی بیشتر با کارگران و فعالان کارگری یک شبه یک تشکل دیگر تاسیس نخواهیم کرد. ما بدون هماهنگی با سایر تشکل ها و کمیته های خود ساخته کارگری هیچ وقت اقدام به تاسیس آن ظرف بزرگ تر نمی کنیم.
پ – دسته سوم کسانی هستند که با مقاله های طولانی می خواهند آن را به ما بقبولانند که هنوز بستر برای تشکل سراسری وجود ندارد شما ها باید ابتدا در محل کار تشکل های کارگری را تاسیس کنید و بعد از مجموع آن تشکل ها تشکل سراسری را ایجاد کنید. در غیر اینصورت شما شکست خواهید خورد. شخص من با قسمت اول نظرات این افراد موافقم و می دانیم باید ابتدا تشکل ها در محل کار شکل بگیرد. اما اگر ما نتوانیم این کار را انجام دهیم باید چکار کنیم.؟ دست روی دست بگذاریم و منتظر پیروزی خون بر شمشیر باشیم؟ یا باید اقدام کنیم؟ همه ما می دانیم که بعد از دهه ۸۰ صدها کارگر به اتهام عضویت در کمیته ها و دو تشکل شاخته شده توسط خود کارگران, چه فشاری روی آنان است و برای هر کدام از اعضای تشکل های خود ساخته پرونده قضائی تشکیل دادند و ده ها نفر از کارگران را به مراجع قضائی و امنیتی احضار و آنها به اتهام عضویت در ان کمیته ها و دو تشکل موجود ( شرکت واحد و هفت تپه) محاکمه و یا در زندان هستند. یعنی در کشور ما اقدام به تشکیل کمیته های کارگری و تشکل های کارگری از عضویت در یک حزب اپوزیسیون جرمش بیشتر است. کسانیکه می گویند این اقدام ما انحلال طلبانه است. واقعا” این در ادبیات من نیست نمی دانم چه جوابی به این سئوال بدهم، تشکیل یک تشکل کارگری در ایران که میلیون ها کارگر بدون تشکل هستند چرا باید انحلال طلبانه باشد؟ به نظر من اگر ده ها تشکل دیگر تاسیس شود باز هم جوابگوی مطالبات کارگران نخواهند بود. ما درایران مبارزه می کنیم و فعالیت های ما در مقابل مزد نیست، بلکه با آن چندرغازی که از دسترنج هایمان به دست می آوریم و باید با آن خانواده هایمان را تامین کنیم. آن دستمزد ناچیز را در خدمت مبارزه قرار دادیم و هر روز هم باید تاوان آن مبارزه را به سرمایه داری و حامیان آنان پرداخت کنیم.. یعنی ما هیچ وقت در امان نیستیم و هر لحظه که یک گربه از پشت بام هر کدام از ما بپرد احساس می کنیم که برای دستگیری ما آمدند و این جزئی از زندگی ما شده و حتی خانواده های ما هم مورد این خشم سرمایه داران و حامیان آنان قرار گرفتند. یعنی این تنها فعالان کارگری نیستند که مورد خشم و بی احترامی ماموران امنیتی قرار می گیرند، بلکه کل خانواده یک فعال کارگری مورد خشم و بی احترامی نیروهای امنیتی قرار دارد.
اگر کسانیکه این اقدام ما را بعد از سالها فعالیت طبقه کارگر در ایران و هزینه هایی که تا این لحظه به پیشگاه جنبش کارگری اهداء کرده اند، یک عمل زود رس می دانند و به نظر آنان یک عمل انحلال طلبانه است؟ چرا از خودشان سئوال نمی کنند که خود آنان به چه فعالیتی مشغول هستند و راه کار آنان برای برون رفت از این وضعیت چیست ! ؟ حتما” به این فعالیت مشغول هستند که در میان طبقه کارگرتبلیغ و ترویج می کنند و کارگران راتشویق می نمایند تا با سرمایه داران و کارخانه داران مدارا کنند و کارفرمایان را تقویت کنند تا کارخانه تاسیس کنند و بعد که کارخانه تاسیس شد آن زمان پرولتر به وجود می آید و مبارزه طبقاتی ان زمان معنا پیدا خواهند کرد؟!!! یعنی به کارگران می گویند شما باید با دستمزد کم کار کنید و به کارفرما فشار نیاورید و….. ما خود را در آن صفوف نمی بینیم و کارفرما در هر سطحی که باشد کارفرما است .
خارج نشینی از دیدگاه برخی از فعالین کارگری داخل به نقد کشیده شده است و منتقدان ایجاد تشکل سراسری با این واژه و بنوعی سد راه پیشروی و تشکل یابی کارگران, خطاب شده اند. حال میدانیم که اگر چه خارج نشینان دستی دورتر بر آتش دارند اما در موارد متعددی توانسته اند صدای کم رسای کارگران ایران را به جامعه بین الملل و افکار عمومی جهانیان برسانند و پل ارتباطی همبستگی نهادهای کارگری بین المللی با کارگران ایران باشند. فکر میکنم نیازی به شمردن آن موارد نداریم. صرفنظر از درستی یا نادرستی نقد ها به ایجاد تشکل سراسری در این نقطه زمانی و مکانی,نظر شما درباره حمایت های بینالمللی و نقش فعالین و حامیان کارگری در خارج از کشور چیست؟
من به این اعتقاد دارم که خارج نشینان به جنبش کارگری ایران خدمت شایانی کردند و صدای ما کارگران را در خارج از ایران به گوش تمام نهاد های بین المللی رسانده و فعالانه دارند مبارزه می کنند. من به شخصه دست تک تک آنان را به گرمی می فشارم. حال اگر چند نفر انسان مریض و معلول الحال صحبت هایی می کنند، حساب آنان از خارج نشینان جداست. ما هیچ وقت آنان را در یک دیگ قرار نمی دهیم و همیشه زحمات آنان برای ما قابل احترام بوده و خواهند بود. اما تنها چیزی که من می خواهم رو به این عزیزان بگویم این است که شما در داخل تشکل ها دخالت نکنید. دخالت شما در یک تشکل فرقه ها را تقویت می کند و این فرقه ها هستند که بانی پراکندگی طبقه کارگر می باشند. حال به این موضوع فشارهای امنیتی را هم اضافه می کنیم. فعالان کارگری خارج از کشور می توانند صدا ما را به طبقه کارگر کشورهای مقیم برسانند، با این عمل است که به جنبش کارگری کمک میکنند نه اینکه در داخل تشکل هایی که در ایران شکل می گیرد دخالت کنند و برای طبقه کارگر ایران نسخه پیچی کنند. ما می دانیم که این عزیزان دلسوز طبقه کارگر هستند و به انترناسیونال هم اعتقاد و باور دارند. پس می توانند در میان کارگران مقیم کشورهای خود مبارزه کنند و هر زمان خواستند برای یک آکسیون اقدام کنند ما طبقه کارگر آن کشورها را در صفوف آنان مشاهده کنیم. وقتی در مورد خارج نشینان صحبت می کنیم باید آنان را تفکیک کنیم. ما شاهد هستیم که تعدادی از خارج نشینان امروز هم فعالتر از گذشته دارند فعالیت می کنند و حتی تمام زندگی خود راوقف فعالیت های خود کردند. ما با احترام به این افراد می نگریم و حساب آنان با کسانیکه بعد از ۳۵ سال مبارزه هنوز درک نکرده اند که جنبش کارگری با یک تشکل معین و مشخص که دارای اساسنامه است، تفاوت دارد جدا کردیم. ما می دانیم که تعدادی از خارج نشینان از حقوق و دسترنج خود به کارگران ایران و خانواده کارگران زندانی کمک می کنند. این کمک به جنبشی است که فعالان آن هر روز به بهانه های واهی به زندان محکوم می شوند و…
وظیفه کارگران پیشرو و فعالان آگاه و نهادها و رسانه های آزاد در این برهه کدام اند؟ و چه پیام و پیشنهادی به آنها دارید؟
من در جواب سئوال قبلی در مورد فعالان کارگری توضیحاتی دادم اگر منظور شما فعالان کارگری خارج از کشور است؟ باید عرض کنم آنان می توانند صدا ما را به جهان برسانند که دستشان درد نکند این عمل را انجام دادند. و کم نیستند کسانیکه همین امروز برای جنبش کارگری در ایران عملا” کار می کنند. نهادها و رسانه ها هم جایگاه خود را دارند و تا امروز خیلی برای جنبش کارگری زحمت کشیده اند. کاری که رسانه ها می کنند برای ما قابل احترام است و این زحمات آن عزیزان است که امروز طبقه کارگر ایران از هر طبقه کارگر دیگر کشورهای منطقه فعال تر و خواست و مطالبات رادیکالتری دارند. بازتاب گزارشات کارگری بر دوش آن رسانه هاست و من به شخصه در مقابل زحمات آنان تنها می توانم بگویم ( خسته نباشید و برای تک تک شما عزیزان آرزوی بهترین ها را دارم) در مورد نهادهایی که بنام کارگران ایران تاسیس شدند باید عرض کنم که آنان هم باید به دو دسته تقسیم کرد. دسته اول در خدمت طبقه کارگر هستند و دسته دوم تنها برای خالی نبودن بی عملی خودشان تاسیس شدند. ما آنان را در عمل از هم تفکیک کردیم و اگر روزی لازم باشد با مشخصات کامل آنان را خواهیم گفت.
موانع موجود در برابر ایجاد تشکل سراسری کارگران کدامند؟
موانع زیاد وجود دارد و در این مصاحبه نمی شود به همه آن به تفسیر اشاره کرد. تنها می خواهم به چند مورد آن اشاره کنم. سرکوب ها یکی از موانع موجود هستند که ما نمی توانیم به طور علنی برای یک نشست به کارگران و فعالان جنبش کارگری فراخوان دهیم. موانع دیگر که همیشه پشت گوش ما قرار دارد تعدادی انسان هستند که تنها وظیفه آنان بی اعتبار کردن هر گونه تشکلی است که توسط خود کارگران تاسیس شود. این افراد وظیفه دارند تا در میان کارگران تبلیغ کنند که اگر آن تشکل را ایجاد کنید و نماینده اداره کار حضور نداشته باشد آن تشکل یک تشکل حزبی است و دولت به خواست و مطالبات ما توجه نمی کند. بلکه اگر یک روزی ما اعتراض عملی کنیم، همگی ما را به اتهام تشکیل یک تشکل غیر قانونی بازداشت و محاکمه می کنند و…. این افراد ماموریت دارند تا از این طریق و بدون هیچ هزینه ای برای دولت در مقابل طبقه کارگر سد و مانع ایجاد کنند. یا بعضی وقت ها مشاهده شده که دولت با سرمایه خود به تشکل های زرد کمک می کند تا از این طریق علیه تشکل های خود ساخته کارگران مقابله کنند. در همین شهر کوچک ما چند سال پیش شهرداری شهر سقز یک ساختمان بزرگ را در اختیار خانه کارگر قرار داد تا در شهر ما خانه کارگر تاسیس کند. خانه کارگر در سقز تاسیس شد و ده ها دستگاه کامپیوتر در آن ساختمان قرار دادند و از کارگران درخواست نمودند تا در کلاسهایی که در خانه کارگر برای آموزش کامپیوتر تشکیل می گردد شرکت کنند. شرکت برای کلیه کارگران و خانواده آنان آزاد و به طور رایگان می باشد. این اقدام ها تنها برای مقابله با تشکل های خودساخته کارگران است.
از فعالین کارگری در بند چه خبر؟
همچنان که همگی اطلاع داریم ده ها کارگر را به اتهام عضویت در یک تشکل خود ساخته به حبس های سنگین محکومشان کردند و در حال سپری کردن احکام ناعادلانه خود می باشند. از سوی دیگر برای تعداد زیادی از کارگرانی که عضو تشکل های خودساخته هستند پرونده تشکیل دادند و مرتب آنان را به مراکز امنیتی احضار و ضمن تهدید به آنان اجبار می کنند که باید از عضویت در آن تشکل ها و یا کمیته ها استعفاء دهند. یعنی یکی از اعضای این تشکل ها و کمیته وجود ندارد که همیشه ترس از دستگیری و اخراج از کار در وجود او نباشد. از نظر مالی هم وضعیت از این فشارها خوب تر نیست و هر زندانی امروز در زندان تنها در ماه ۲۰۰ هزار تومان هزینه بهداشت و نظافت را دارد و خانواده ای که نان آور او در زندان است چطور می تواند در این جامعه که تورم ساعت به ساعت تغییر می کند و رو به افزایش می باشد، این همه هزینه را تامین کند. فعالان کارگری در ایران ضمن مبارزه روزمره با نظام سرمایه داری، باید هزینه آن خانواده ها را هم در حد امکان تامین کنند. من بارها شاهد آن بودم که یک فعال کارگر توان پرداخت هزینه ایاب و ذهاب یک مسافرت را ندارد و آنان که این توان را دارند باید از درامد خانواده خود کم کنند تا بتوانند در ماه یک بار به مسافرت بروند و با دوستان خود ملاقات کنند.
با سپاس از شما و تشکر از اینکه با همه گرفتاری و مشکلات در این گفتگو شرکت کردید.
من هم از شما و همه دست اندرکاران گزارشگران سپاسگذارم برای اینکه وقت خودتان را در اختیار من قرار دادید.
گزارشگران - محمود صالحی
*****************
تشکل سراسری کارگران, ضرورتی عینی یا اقدامی زودرس!
گسترش ارتباط فعالین و پیشروان کارگری بخش های مختلف جنبش کارگری با یکدیگر، بطوریکه بتوانند مبارزات کارگران را در محدوده های هرچه وسیعتری به هم مربوط سازند، هم پیش درآمد ایجاد تشکل های نیرومند کارگری است و هم راه را برای سراسری شدن این مبارزات هموارتر می سازد. آغاز چنین روندی، تحولی در جنبش کارگری ایران محسوب می شود و شبکه مرتبط پیشروان و فعالین کارگری است که زمینه ساز چنین تحولی خواهند بود. دامن زدن به مباحثی که به همدلی و همنظری عملی تشکلها و فعالین کارگری حول تلاش برای ایجاد تشکلات تودەای و مستقل کارگری، متحد کردن مبارزات، طرح مطالبات مشترک و سراسری منجر شود، از ملزومات همین تحول است.
…………….
گفتگوهای گزارشگران با فعالین کارگری
هوا بس ناجوانمردانه, برای کارگران و زحمتکشان کشورمان سرد است,. سرمایه و سرمایه دار همچنان که تا کنون بر سفره حقیر آنان میتازند و آن سفره تهی تر از هر زمان دیگر است. بر طبق امار و گزارشات منتشر شده اکثریت کارگران ایران زیر خط فقر چند برابری بسر میبرند و اهرم های دفاعی آنان که همانا تشکل و همبستگی است کفاف مقابله با دوران خاکستری کنونی را نمیدهد. از عدالت و برابری خبری نیست و هر آنچه هست از بیداد اجتماعی و ستم سرمایه بر تولیدکنندگان سرمایه و سپاه رنج و زحمت سخن میگوید. چگونگی مبارزه برای دستیابی به حق و نان و برون رفت از شرایط تحمل ناپذیر کنونی دغدغه فکری کارگران و پیشروان آنهاست. شکی نیست که ,چاره رنجبران وحدت و تشکیلات, است. شکی نیست که همبستگی همواره راهگشای معماهائ سیاسی و اجتماعی است که ظاهرا لاعلاج مینمایند. این سوال اما که آیا زمان مناسب برای اقدام عملی و ایجاد تشکل سراسری کارگران فرا رسیده است همچنان پابرجاست. ایجاد تشکل سراسری کارگران امروز همان گره ذهنی فعالین کارگری است که این گفتگوها تلاش دارد در حد توان سایه روشن های آنرا شفافیت دهد و چرائی اختلافات نظری در میان این طیف آگاه و دلسوز را دریابد. امید که برآمد این گفتگو ها, سازنده و مفید برای کارگران کشورمان واقع شود.
با صدیق اسماعیلی فعال کارگری گفتگو می کنیم.
صدیق گرامی ممنون از شما که به گزارشگران پاسخ مثبت دادید
من هم از شما تشکر میکنم که این فرصت را بوجود آوردید.
جنبش کارگری ایران در چه مرحله ای است؟ مطالبات عمومی تشکلهای موجود کدامند؟ چنانچه این جنبش را با یک دهه قبل مقایسه کنیم کدام ویژگی ها را میتوان به این جنبش در حال حاضر نسبت داد؟
جنبش طبقه کارگر در ایران زیر تیغ سرنیزه، خفقان و بگیر و ببندهای همیشگی رژیم اسلامی قرار دارد و به این دلیل نتوانسته تمام ظرفیت های طبقاتی خود را در کشمکش و جدال با طبقه سرمایهدار و محافظین تا دندان مسلحش نشان دهد. اما با این وصف ما همیشه شاهد مبارزات، اعتراضات و اعتصابات کارگری هستیم که بعضا به خاطر افزایش دستمزد و بعضا به خاطر پرداخت دستمزدهای معوقه بوده است. خواست آزادی کارگران زندانی و زندانیان سیاسی، دفاع از حقوق زنان و کودکان و خواستهای سیاسی و صنفی دیگر همیشه سرلوحه مطالبات تشکلهای فیالحال موجود کارگری و فعالین کارگری بوده است. اما دو خواست مهم و اساسی که بر پرچم اصلی مطالبات کارگران ایران حک شده، خواست آزادی اعتصاب و ایجاد تشکلهای مستقل کارگری است. به همین دلیل بورژوازی ایران از قدرت تشکلیابی طبقه کارگر و اعتصابات کارگری به رهبری کارگران پیشرو و سوسیالیستها، همیشه وحشت داشته و در رویارویی با این پدیده همواره به انحاء گوناگون، ایستادگی و مقاومت کرده است.
بدیهی است که حکومت اسلامی سرمایه در یک کشمکش جدی سیاسی - اقتصادی به سر می برد و بحران اقتصادی ابعاد ویرانگرش را بیش از پیش نمایان ساخته است. از طرفی دیگر کارگران در جریان مبارزات رو به رشد خود در مقایسه با گذشته در ابعاد وسیعتری اعتراض و مبارزه میکنند. اعتراضات و مبارزات کارگری در این سالها و دخالت و رودر روئی نیروهای امنیتی و سرکوبگر رژیم با کارگران در جریان این مبارزات، جنبش کارگری ایران را در راه رسیدن به خواستها و مطالبات خویش جسورتر کرده است. شرایط عینی ناشی از پیامدهای ویرانگر بحران اقتصادی و سطح توقع بالای کارگرانی که یک آن از مبارزه برای حقوق خود در مقابل سرمایه داران و رژیمی که هیچوقت مشروعیتش را نپذیرفتند، کوتاه نیامده اند، ناگزیر کارگران و اقشار تهیدست جامعه را به سوی عمل رادیکال و انقلابی سوق خواهد داد. اعتصابها و اعتراضهای کارگران در این دوره و بویژه پس از روی کار آمدن دولت روحانی، دارای ویژگیهای قابل توجهی هستند:
اول اینکه؛ این حرکات اعتراضی در شرایطی صورت می گیرند که از یک طرف دولت روحانی با وعده و وعید می کوشد برای دورەای کارگران را در حالت انتظار نگه دارد و از طرف دیگر همزمان با تسلیم در برابر دولت های غربی، فشار سرکوب را در داخل کشور بویژه علیه فعالین کارگری تشدید کند. اعتراض های کارگری این دوره در همین حد خود هم نشان می دهد که کارگران نه فریب وعده و وعید می خورند و نه از قدرت نمایی رژیم مرعوب می شوند.
دوم اینکه؛ این اعتراضات نسبت به حرکت ها و اعتراض های کارگری دو سه سال گذشته در محتوای خود یک گام به جلو هستند. خواست افزایش دستمزد به عنوان مطالبه کلیدی اقتصادی طبقه کارگر در بیشتر این اعتصاب ها و اعتراض ها مطرح شده و سیمای تعرضی تری در مقایسه با گذشته به مبارزات کارگران داده است.
و سوم اینکه؛ گسترش این اعتراضات نقش تعیین کنندەای در زنده نگه داشتن و تقویت فضای مبارزاتی و باز کردن فضای سیاسی در جامعه دارد به این دلیل ساده که اولا مانع از مسلط شدن فضای ارعاب مورد نظر رژیم بر کل جامعه خواهد شد و ثانیا اعتراضات گسترده کارگران آن هم در شرایطی که استبداد بی پرده در حال دریدن معترضین و مخالفین است، این مساله مهم و کلیدی را یادآوری میکند که کارگران برای رسیدن به خواست و مطالبات واقعی خود به تشکلهای خودساخته و مستقل خود نیازمندند.
اخیرا نشست هائی برای بررسی و چگونگی ایجاد تشکل سراسری برگزار شده است. آیا موقعیت جنبش کارگری در حال حاضر را مناسب این اقدام میدانید؟
پر واضح است که تشکل سراسری کارگری حاصل مبارزات کارگران در محیط کار و زندگی است. در دل و در پروسه چنین مبارزەای ضرورت زدن تشکل سراسری کارگری متولد میشود. به طور کلی فعالین کارگری اصیل، سوسیالیست و دارای بصیرت سیاسی نیرومند با استفاده از تجارب کمیته هماهنگی، کمیته پیگیری، اتحادیه آزاد، شورای همکاری تشکلها و فعالین کارگری و … می توانند یک تشکل متعلق به فعالین و پیشروان کارگری بسازند. و موقعیت فعلی جنبش کارگری، این اقدام را میطلبد. تردیدی نیست که همکاری بین فعالین کارگری و تشکلهای موجود کارگری که مستقل از دخالت دولت و کارفرمایان خصوصی، فعالیت های مؤثری را پیش می برند، گامی به جلو و در جهت تقویت جنبش کارگری است. این همکاری ها اگر شکل بگیرد به هر میزانی هم که باشد مفید است و باید از آن استقبال کرد. حتی لازم است تلاش کرد که این نوع همکاری ها نهادینه شوند، یعنی این همکاری ها نهایتا منجر به ایجاد یک شورا، نهاد یا کمیته هماهنگ کننده بین این تشکل ها بشود و نهاد هماهنگ کننده این تشکل ها عملا مانند سخنگوی بخش پیشرو جنبش کارگری عمل کند.
نشست اخیر عدهایی معدود از فعالین کارگری در سقز اما این هدف را تعقیب نمیکند. این نشست حتی نشست بین فعالین کارگری و تشکلهای فعالین کارگری هم نیست. حال با فرض اینکه عدهایی از فعالین کارگری طی نشستی دور هم جمع شدهاند و دورنمای آنها ایجاد یک تشکل سراسری کارگری و یا به قول خودشان “یک ظرف بزرگتر” است. اولین سوال از نشست این است که “تشکل سراسری کارگری” یعنی چه؟ “تشکل سراسری کارگری” چگونه و توسط چه کسانی درست میشود و نقش این تشکل چیست؟ اصولا “تشکل سراسری کارگری” چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟ و مهمتر از همه، نقش فعلی سازمان دهندگان این نشست، در تشکلهای فیالحال موجود چگونه است؟!
باز هم فرض بر اینکه شرکت کنندگان در این نشست، هر کدام نماینده یک تشکل هستند، که نیستند، آیا نهادینه شدن همکاری بین دو تشکل، به معنای ایجاد تشکل سراسری کارگری است؟! نه نیست. به این دلیل ساده که؛ ایجاد تشکل سراسری کارگری از مسیر دخالت در مبارزات جاری و ایجاد تشکل های محیط کار در رشته های مختلف تولیدی و به هم مرتبط کردن این تشکل ها در مقیاس سراسری می گذرد نه با نهادینه کردن نشست بین عدهایی معدود از فعالین کارگری. اقدامی که تشکلهای کارگری و فعالین آن را دورزدە و تنها در سطح تجمع تعداد محدود، آن هم تنها در ظرفیت فردی و بدون ارتباط سازمانی با مجموعە تشکلهای فیالحال موجود انجام گیرد، مطلقا نمی تواند گامی روبە جلو و کارساز باشد.
به هر حال ایجاد تشکلهای سراسری گامی به پیش است چه برای کارگران یا سایر اقشار اجتماعی و نمونه های آنرا در کشورهای پیشرفته بلحاظ دمکراتیک نیز میتوان بوفور یافت. پیش درآمدهای چنین تشکلی را در ایران و برای کارگران چه میدانید؟
ابتدا اشاره کنم که پیروزی طبقه کارگر در نبرد و جدال طبقاتی سرنوشت سازی که بی وقفه در جریان است به نیروی آگاهی و تشکل این طبقه امکان پذیر است. در سنت رویاروییهای کارگران و سرمایهداران در کشورهای پیشرفته سرمایهداری، کارگران به طور طبیعی در سندیکاها و اتحادیههای کارگری متشکل شدهاند. در کشورهای پیشرفته که دیکتاتوری سرمایه به صورت عیان آن – نظیر ایران- اعمال نمیشود تشکلهای سیا ساخته هست و تشکلهای کارگر ساخته هم وجود دارد. اما تشکل های اجتماعا موثر کارگر ساخته هم به دام رفرمیسم افتادهاند. ما باید از تجارب عظیم طبقه جهانی کارگر بیاموزیم. پیش درآمد تشکل اصیل کارگری، وارد شدن کارگران صنایع بزرگ در یک کازار سراسری ضد سرمایه داری و معطوف به سوسیالیسم علیه سرمایه داران و رژیم است. تشکل کارگری یک سازمان ایدئولوژیک نیست، بلکه تشکیلاتی است که بر اساس منافع مشترک توده کارگر شکل گرفته باشد. برای ورود به چنین تشکیلاتی، شرط اول و اساسی این است که وجود این منافع مشترک به رسمیت شناخته شود. تشکل کارگری بایستی با گشودن درهای خود بر روی توده کارگر و فعالین کارگری که اهداف مشترک طبقاتی میتواند آنها را گرد هم آورد، با راههای تفرقه اندازی طبقه سرمایهدار مقابله کند. وظیفه فعالین کارگری در این باره این است که راه ایجاد این تشکلها را هموار کنند. نکته دیگر اینکه؛ مبارزهی سیاسی و طبقاتی طبقه کارگر، مجموعهای از اقدامات منفرد و منزوی و نامربوط به همدیگر نیستند، بلکه این مبارزه پروسهای به هم پیوسته است. طبقه کارگر برای بهبود شرایط کار و زندگیاش به طور طبیعی مبارزه میکند و در نتیجه این مبارزه، دستاوردها و تجاربی را کسب میکند، افق پیشارویش بازتر میشود و جایگاه خود را به عنوان یک طبقه در مییابد و کماکان مبارزه خود را تا لغو مالکیت خصوصی پیش میبرد. در خلال این پروسه ممکن است شکستها و عقب نشینیهایی پیش بیاید، توقفگاههای کوتاه مدتی تحمیل شود، اما جهت اصلی حرکت تغییر نخواهد کرد و نباید تغییر کند. به این اعتبار اگر ایجاد تشکل سراسری کارگری بیان آرزوها و خواب و خیالهای ما نیست، بلکه امکان و ابزاری طبقاتی برای طرح و اقدامات و مطالباتی است که مبنای واقعی و عملی دارند به همان اندازه که مبارزه کارگران واقع بینانه و عملی است، ابزار طبقاتی آنها نیز باید به همان اندازه به دور از خیال پردازی و عملی باشد و بتواند بستری برای تقویت مبارزات جنبش طبقه کارگر واقع شود. در نتیجه این اراده یک جمع معین نیست که امکان ایجاد یک تشکل تودهای را به وجود میآورد.
نهادهای ضدکارگری در میان کارگران قطعا به اقدام برای ایجاد تشکل سراسری واکنش نشان خواهند داد. بنظر شما چه موانعی در مقابل تشکلیابی کارگران در این قامت ایجاد خواهد شد؟
نهاد های ضد کارگری سالهاست است برای رخنه و نفوذ در جنبش کارگری فعالند. اکنون که جمهوری اسلامی در یک تند پیچ سیاسی و حکومتی قرار گرفته، به طور قطع این فعالیت ها گسترده تر هم شده است. در چنین شرایطی وارد شدن به میدان نبرد های فرسوده کننده می تواند خطر بزرگی باشد. پیچیدگی های سیاست در ایران، بحران روابط بین المللی جمهوری اسلامی، تلاش قدرت های بزرگ برای دخالت در تحولات ایران و منطقه، حضور اپوزیسیون دست راستی که از این مداخلات سود میبرند، همگی هشیاری و حساسیت بیشتر کارگران را برای حفظ استقلال طبقاتی جنبش طبقه کارگر چه در رابطه با رژیم سرکوبگر جمهورى اسلامى و چه از دیگر دولت های جهان ایجاب می کند. نکته مهم دیگر اینکه؛ جناح روحانی به کرات نشان داده (از جمله در کنفرانس داووس و مذاکرات هسته ای) که نماینده باند قدرتمندی است که میخواهند سازش کنند و با به حراج گذاشتن نفت و گاز ایران سرمایه های کلان و تکنولوژی پیشرفته را جلب کنند. در مقابل این سیاست موانع زیادی وجود دارد (نظیر مقاومت دارندگان اقتصاد مافیایی داخل و وضع خود سرمایه داران غرب و شرق). با این پروژه نوعی تشکل غیر سیاسی و کاملا صنفی اما مستقل می تواند برای سرمایه داران بزرگ مطلوب باشد. یک نیروی آبرو باخته همچون خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار یا انجمنهای صنفی دولتی نمیتوانند پیشقراول درست کردن چنین تشکل (هایی) باشند. این تشکل باید حضور و بقای یک نیروی کار ماهر، سیر و وفادار به سرمایه را تامین کند. این همان تشکل هایی است که در دهه های ۴۰ تا هفتاد در اروپا مطلوب بود و بعدا مورد تهاجم سرمایه قرار گرفتند. هم اکنون بحث ضرورت احیای اینگونه تشکل ها بویژه به لحاظ سیاسی در اروپا و آمریکا مطرح شده است. اقدام اخیر آنها در مصر صورت گرفت. با سقوط حسنی مبارک، فورا یک تشکل مستقل و نسبتا سراسری در میدان تحریر اعلام موجودیت کرد. مرکز همبستگی آمریکایی (سولیداریتی سنتر)، که با دفاع از حقوق صنفی کارگران و امکانات مالی وزارت امور خارجه تاریخا در تشکل های بزرگ و کوچک مصر نفوذ داشت، در این تشکل به اصطلاح مستقل هم نقش کلیدی را ایفا کرد. اولین اقدام این تشکل، جلوگیری از ورود کارگران آگاه و فعالین کمونیست به صفوف آن بود. آیا اگر کارگران مصر تحت رهبری فعالین کارگری کمونیست و دارای بصیرت قوی سیاسی تشکل های مستقل خود را می ساختند ارتش به این راحتی میتوانست دستاوردهای آن خیزش عظیم را از بین ببرد؟
میدانیم که شکلیابی کارگران همچنین یک دستاورد خواهد بود. دستاوردی که ضامن حقوق گرفته شده تا کنونی آنهاست و سنت های کارگری را هم نگهبانی میکند. اخیرا اختلافاتی میان فعالین کارگری در گرفته است که بخشا میتواند بذر بی اعتمادی و تردید در جامعه کارگری کشورمان بیافکند. نظر شما چیست؟
شکی نیست که طبقه کارگر مثل نان شب به تشکلهای تودهایی طبقاتی خود نیازمند است و ایجاد تشکل کارگری کاملا ضروری است و میتواند دستاورد بزرگی برای کارگران باشد. وجود اختلاف در میان جنبش بزرگ کارگری، کاملا طبیعی است. مهم اینست که بتوانیم در پروسه حل آنها چنان کار کنیم که این جنبش تقویت شود. تشتت ارا بر سر چگونگی و نوع تشکل، تحزب یابی طبقه کارگر، ارزیابی و تحلیل از اوضاع سیاسی و شرایط مبارزه طبقاتی وجود دارد. اکنون و در دل این اوضاع فلاکتبار اقتصادی، یکی از معضلات فعالین و پیشروان جنبش کارگری پاسخگویی به این سوال است که چگونه میتوان مبارزات کارگران را از پراکندگی بیرون آورد؟ برای تبدیل مبارزات پراکنده به مبارزاتی سراسری و پیوند زدن مبارزات کارگری کارخانجات مختلف به یکدیگر چه باید کرد؟ از این رو تثبیت مطالبات و شعارهای واحد مبارزاتی در میان کارگران و گسترش ارتباط فعالین و پیشروان کارگری بخشهای مختلف جنبش کارگری با یکدیگر ضرورت پیدا میکند. به عبارت دیگر در نبود تشکلهای تودهای کارگران که بتوانند مبارزات پراکنده کارگران را یکپارچه و در ابعاد سراسری رهبری کنند، این شبکه مرتبط رهبران و فعالین کارگری است که باید تا حدودی این خلا را پر کند. وحدت در مطالبات و شعارها گام مقدم هر نوع وحدت در مبارزه است. همین سادهترین شکل وحدت از طریق مطالبات و شعارهای واحد به فعالین و پیشروان کارگری امکان میدهد تا روحیه همبستگی و آگاهی طبقاتی، تشکل پذیری و اعتماد به نفس و ایمان به قدرت طبقه کارگر را میان کارگران بالا ببرند. واقعیت این است که شوراهای اسلامی، انجمنهای صنفی دولتی، خانه کارگر و مجمع عالی نمایندگان کارگران در ایران و نهادهای ضد کارگری مانند سولیداریتی سنتر و مشابه آن در خارج، همگی در تحریف مبارزات رادیکال جنبش کارگری و ایجاد تفرقه و دو دستگی بین فعالین این جنبش، فعالانه نقش ایفا میکنند. در مقابل، فعالین کمونیست و کارگران پیشرو هم به افشای ماهیت سیاسی آنها و عواملش پرداختهاند. نمونه موخر این افشاگریها، مطلبی ارزنده از محمود صالحی پیرامون سولیداریتی سنتر است. که البته باید اضافه کرد که علاوه بر نقد و افشا گری و اعلام مواضع تند علیه این نهادهای ضد کارگری، لازم است که با عوامل، دلالان و صحنه گردانان این نهادها نیز برخورد و مرزبندی شود و مضافا اینکه افراد هواخواه و یا وابسته به نهادهای ضد کارگری نمیتوانند موضوع و شریک اتحاد عمل در جنبش کارگری باشند. به همان اندازه که نهادهای ضد کارگری سعی بر منحرف کردن مبارزات رادیکال جنبش کارگری و ایجاد تشتت و تفرقه بین فعالین کارگری دارند در عوض فعالین سرشناس جنبش کارگری باید متحدین خود را در میان دلسوزان و فعالین رادیکال جنبش کارگری پیدا کنند. از این رو باید هشیار بود و نه تنها ماهیت سیاسی این نهادها را افشا کرد بلکه عملا هم در این راستا اقدام نمود. بدون عملی کردن این واقعیت و جز با سلاح سوسیالیسم علمی، بصیرت بالای سیاسی و اتحاد طبقاتی با بخش رادیکال جنبش کارگری نمی توان به کارهای بزرگ دست زد.
وظیفه کارگران پیشرو در این شرایط سیاسی چیست؟
تا آنجا که به توده کارگران مربوط می شود، در مقابل شرایط دشوار و فلاکت بار اقتصادی و یک دیکتاتوری هار سیاسی که با آن روبرو هستند سر فرود نیاورده اند و جنبش کارگری ایران از این لحاظ فعالترین جنبش اجتماعی پیشرو در این دوره است. در واقع آنها کاری را که لازم است، انجام می دهند. اما آنها علیرغم مبارزەشان، به طور حتم از فشارهای اقتصادی و سیاسی تاثیراتی پذیرفتەاند که گاه ویرانگر است. تا آنجا که به شرایط سیاسی برمیگردد کارگران از طریق مشاهدات خود ممکن است اوضاع را ناامید کننده بیابند. آنها بویژه روزانه از اوضاع عراق و سوریه در رسانه ها مطلع می شوند. کشتارهای وعشیانه توسط داعش و طالبان را ارزیابی میکنند. کلا اوضاع ظاهر طوری است که می تواند نگران کننده باشد. اما در جهان و ایران زیر پوسته حوادث، امواجی از نیروی کارگر و چپ و کمونیست به کندی در جریان است که امیدوار کننده است. یک فعال کارگری هنگام تماس با کارگران باید بتواند این امواج را درک کند و توضیح دهد. تناقضات سرمایه و ضعف کشورهای سرمایه داری و از جمله جمهوری اسلامی را بشناسد و توضیح دهد فعالین و پیشروان کمونیست جنبش طبقه کارگر با مد نظر قرار دادن جایگاه تاریخی و نقش تعیین کنندهای که طبقه کارگر در تحولات آتی دارد، لازم است رسالت خود برای تشکل یابی سیاسی طبقه کارگر و سوق دادن این طبقه به جلو صحنه مبارزه سیاسی را بر متن دخالت فعال در مبارزات جاری کارگران پیش ببرند. کارگران پیشرو در داخل برای به پیروزی رساندن یک مبارزه کارگری محلی، به پیوند زدن آن و مربوط ساختن آن با مبارزه بخش های دیگر نیاز دارند.
گسترش ارتباط فعالین و پیشروان کارگری بخش های مختلف جنبش کارگری با یکدیگر، بطوریکه بتوانند مبارزات کارگران را در محدوده های هرچه وسیعتری به هم مربوط سازند، هم پیش درآمد ایجاد تشکل های نیرومند کارگری است و هم راه را برای سراسری شدن این مبارزات هموارتر می سازد. آغاز چنین روندی، تحولی در جنبش کارگری ایران محسوب می شود و شبکه مرتبط پیشروان و فعالین کارگری است که زمینه ساز چنین تحولی خواهند بود. دامن زدن به مباحثی که به همدلی و همنظری عملی تشکلها و فعالین کارگری حول تلاش برای ایجاد تشکلات تودەای و مستقل کارگری، متحد کردن مبارزات، طرح مطالبات مشترک و سراسری منجر شود، از ملزومات همین تحول است.
ارزیابی شما از توان اثرگذاری فعالین کارگری در روند تشکلیابی کارگران کشورمان چیست؟ خودبخودی مبارزات کارگری تا چه حد متاثر از نیروی آگاهگرانه فعالین کارگری است و آیا در شرایط کنونی نیروی پیشرو میتواند در ایجاد تشکل سراسری نقشی تعیین کننده داشته باشد؟
به نظرم اگر کمی بند های دیکتاتوری شل شود میزان توقعات، عدم رضایت و رزمندگی کارگران چنان فواره خواهد زد که مهارش تقریبا محال است. اما با این وصف توان تاثیر گذاری فعالین کارگری باید تقویت شود تا بتوان به ایجاد تشکلهای کارگری کمک کنند. درثانی، خود به خودی بودن مبارزه در تحلیل نهایی متاثر از دیکتاتوری بی امان است و نه نیروی آگاهگرانه کارگری. اعتراضات و اعتصابات کارگری در همانحال که ابزاری طبقاتی برای تحقق خواستها و مطالبات فوری جنبش طبقه کارگر است راه را برای ایفای نقش طبقه کارگر در هدایت و رهبری اعتراضات تودهایی آتی نیز هموار میکند. مبارزات جاری کارگران نقش تعیین کنندهای در زنده نگه داشتن و تقویت فضای مبارزاتی و باز کردن فضای سیاسی در جامعه دارد. تداوم بیوقفه مبارزات کارگران آن روزنهای است که روحیه مبارزه جویی را دامن میزند و امید به عبور از دوره مالامال از مصیبت و خشونت حاکمیت رژیم اسلامی را زنده نگاه میدارد. مبارزات جاری کارگران در همانحال بستر مناسبی است برای سازمانیابی طبقه کارگر. تشکل تودهای و طبقاتی کارگران محصول مبارزه است، اعتراضات و اعتصابات کارگری، آن مکانیسمهایی هستند که کارگران از طریق آنها به اهمیت و ضرورت متشکل شدن پی میبرند. اما مبارزات جاری کارگران با وجود تمام اهمیتی که دارند فقط با دخالت آگاهانه و نقشهمند پیشروان کمونیست جنبش کارگری است که میتواند در راستای اهداف درازمدتتر طبقه کارگر قرار گیرد و به شکلگیری بدیل سوسیالیستی به عنوان یک آلترناتیو عملی و در دسترس، یاری رساند. تنها با دخالت نقشهمند و مسئولانه در این روند و پافشاری بر سیاستهای کارگری و سوسیالیستی است که میتوان اعتماد بخش وسیعی از کارگران و فعالین کارگری را جلب نمود و به طور عینی در رهبری سیاسی جنبش کارگری و دیگر جنبشهای پیشرو اجتماعی قرار گرفت. و نهایتا اینکه در راستای پرداختن به همین وظایف محوری است که تلاش برای نهادینه کردن همکاری تشکلها و فعالین کارگری معنی پیدا میکند. به عبارتی دیگر، هر میزان دستاورد در عرصه های گوناگون مبارزات کارگری و از جمله تشکل سازی فقط از طریق تلاش ها و مبارزات نیروهای پیشرو و فداکار قابل تحقق است و در شرایط کنونی هم این حکم صادق است. تردیدی نیست که هرگونه تلاش برای ایجاد تشکل های توده ای کارگری بدون تقویت گرایش کمونیستی در میان کارگران و فعالین و سرانجام متشکل شدن در یک حزب کمونیست رزمنده به نتیجه مطلوب که استقرار جامعه بری از استثمار و آزاد است، نخواهد رسید. برپائی تشکلهای صنفی و طبقاتی کارگران نقش عظیمی در تغییر توازن قوا به نفع طبقهی کارگر در مبارزه علیه سرمایهداری و رژیم آن را خواهد داشت. اما طبقه کارگر از طریق حزب سیاسی خود که به بخش جدائی ناپذیری از جنبش اجتماعی این طبقه و تشکل های طبقاتی آن تبدیل شده باشد، می تواند انقلاب کارگری را سازمان دهد، قدرت سیاسی را تسخیر کند و دست اندرکار استقرار سوسیالیسم شود. طبقهی کارگر بدون متشکل شدن در حزب سیاسی کمونیستی خود قادر به همراه کردن دیگر جنبشهای پیشرو اجتماعی، رهبری سیاسی جامعه و تسخیر قدرت سیاسی نخواهد شد.
بنظر ما همبستگی طبقاتی یکی از رموز رشد و اعتلای مبارزات کارگری است. اعمال اراده طبقاتی کارگران نیز بدون توسل به تشکل های سراسری بسیار دشوار بنظر می آید. این اراده بایستی به نیروی آکاه و همبسته پیشروان و فعالین کارگری آگاه متکی باشد. در شرایطی که فضای نامناسب دیالوگ موجود باشد قطعا از همبستگی سخن راندن پرمعنی نیست. پیام یا پیشنهاد شما به فعالین کارگری نظرمند در رابطه با تشکل سراسری کارگران چیست؟
به نظر من، نقد یعنی نشان دادن تناقضات، توطئه ها و نواقص به طور شفاف، با آینده نگری و با توجه به هدف؛ یعنی رشد و پی بردن به اشکالات خود. باید حق نقد سیاسی را بدون قید و شرط به رسمیت شناخت و در دادن پاسخ به آنها متین بود. باید از انتقاد سیاسی، سالم و سازنده استقبال کرد. مهم نیست که منتقد با اسم خود ظاهر میشود یا با اسم مستعار، داخل کشور است یا خارج از کشور، مهم جوهر بحث است. بهررو پیش بردن مبارزات ایدئولوژیک به طریقی بردبارانه و با اتکا به تجارب جهانی، منطقه ای و محلی کارگری و نیز با توجه به افق سوسیالیستی، میتواند جنبش طبقه کارگر و سنتهای مبارزاتی آن را تقویت کند. هر فعال کارگری ممکن است در کارنامه مبارزاتی خود، راه اشتباه یا پرمخاطرهایی را انتخاب کند، در این نمونه مشخص باید حساسیت فعالین کمونیست و مبارز کارگری را به مثابه یک نقطه قوت و سرمایه ارزشمند جنبش کارگری به حساب آورد و با وجود چنین حساسیتهای به موقعی، به خود بالید و اشتباهات خود را پذیرفت.
باز هم ممنون که در این گفتگو شرکت داشتید.
من هم از شما صمیمانه تشکر میکنم.
گزارشگران با صدیق اسماعیلی
*****************
تشکلهای پایه ای طبقه کارگر - گفتگوی تلویزیون برابری با محمد اشرفی
*****************
مبارزه برای ایجاد تشکل کارگری
جدلهای اخیر حول بحث به اصطلاح تشکل سراسری کارگری، چیزی درباره مشکلات و مشغلههای کارگران نمی گویند. هر ناظری به راحتی می بیند که این جدالها، ریشه در جنگ و دعوای، متأسفانه، تعطیل ناپذیر اعضای کمیته هماهنگی دارد.(١) از همان اولین روزهای انتشار اطلاعیه مربوط به نشست دوم این دوستان در سقز، نظرم را نوشتم. (٢)
منتها در حاشیه مباحث حول نشستهای این دوستان یک نکته مهم برجسته شده است؛ اینکه کارگران از تشکلهای تودهای خود محرومند. اما تلاش و مبارزه برای ایجاد تشکلهای تودهای طبقه کارگر، دقیقا در خود همین مسئله است: تلاش برای ایجاد تشکل تودهای کارگران! این مسئله را میخواهم برجسته کنم، چرا که در بعضی از نوشتهها و مصاحبهها آمده است که میشود مثلا از ناکافی بودن دستمزدها و یا اعتراض به گرانی نان و غیره، کارگران را به متشکل شدن فراخواند.
تا آنجا که به تاکتیک مبارزات کارگران برمی گردد، واضح است که فعالین جنبش کارگری از هر فرصتی استفاده خواهند کرد که کارگران را متشکل کنند. کارگری که مشکل نان دارد، کارگری که دستمزدش پرداخت نشده است، کارگری که با بیکاری روبروست و غیره و غیره، برای اعتراض به وضعیت آن مسئله مشخص اعتراض می کند و اعتراضش را هم متحدانه پیش می برد. اعتراض اینچنینی با سطحی از متشکل شدن امکان پذیر بوده. اما یک خواست اصلی و همیشگی فعالین کارگری، “آزادی بدون قید و شرط ایجاد تشکل کارگری” است. به نظر من این دوره بحثی که باید در میان فعالین کارگری تقدم پیدا کند، نه ایجاد تشکل سراسری! بلکه ایجاد تشکلهای توده ای کارگران است. وقتی کارگران تشکلهای توده ای خود را نداشته باشند، کسی که می خواهد تشکل سراسری ایجاد کند، چگونه میخواهد یک چنین تشکلی را ایجاد کند؟! به نظر من واقعی نیست و از همین سر هم نتیجه می گیرم که جدلهای این افراد مشغله جنبش کارگری نیست. بحث این است که توده کارگران بدون متشکل شدن در سطوحی از تشکل، مثلا تشکلهای محیط کار، یکسره در تشکلی بزرگی به نام “تشکل سراسری کارگران” متشکل نمی شوند. منظورم این نیست که بحث تشکل این نوعی در تاریخ جنبش کارگری بدیع است. خیر. مثلا دوره ای در آمریکا آنارکوسندیکالیستها از تشکلی به نام “یک اتحادیه بزرگ” (One Big Union) حرف می زدند که آن هم در شرایطی کاملا متفاوت و در تقابل با سازشکاریهای فدراسیون کار آمریکا مطرح می شد. و حتی مهمتر از آن، ریشه در ساختاری داشت که از آنارشیسم می آمد. اما همانطور که اشاره کردم در بحث دوستان کانون مدافعان و بخشی از ناراضیان کمیته هماهنگی از یک طرف و جدلهای مقابل آن، بحث و مشغله، بی تشکلی کارگران نیست. دعواهای خود را از این کانال به پیش می برند که ما هم باید در همان سطح به آن برخورد کنیم.
تشکلهای توده ای کارگران
آزادی ایجاد تشکل و تلاش برای تشکل توده ای کارگران، گفتم که باید محور بحثهای این دوره فعالین جنبش کارگری باشد. و اینکه بحث اصلی نباید حول اینکه از یک حلقه ضعیف شروع کنیم و به سمت متشکل شدن کارگران پیش برویم، ابدا بدین معنا نیست که اهمیت تلاش برای متشکل کردن کارگران حول خواستهای جلوی پای کارگران را زیر سئوال ببرد. این نکته را خود من بارها تأکید کرده ام که در یک دوره مشخص می شود کارگران را حول یک خواست مشخص متشکل و متحد کرد. اما در حول و حوش جدالهای این دوره باید بر این نکته تأکید شود که بحث اصلی “ایجاد تشکل توده ای کارگران” است.
اما در این میان بحثهای دیگری هم هست که باید به آنها فکر کرد. بحث اصلی ما ایجاد تشکل است. واضح است که بخش وسیعی از کارگران یا بیکارند و یا در معرض بیکاری قرار دارند. این مسئله ایجاد نوعی تشکل که کارگران بیکار را متشکل کند تا از سقوط این بخش از کارگران به قعر جلوگیری کند، صد چندان می کند. ایجاد تشکل کارگران بیکار بسیار سخت تر از کارگران شاغل است. چرا که اینها معمولا پراکنده هستند و همچنین دنبال پیدا کردن راهی برای زنده ماندن هستند. دور هم جمع کردن این کارگران بسیار وقت بر است. اما حیاتی، هم برای کارگران شاغل و هم برای کارگران بیکار است. برای کارگر بیکار حیاتی است چرا که مطالبه بیمه مکفی بیکاری مهمترین مطالبه و رسالت اصلی تشکیل آن است. برای کارگر شاغل حیاتی است چرا که جلوی رقابت برای به ته چاه رسیدن را می گیرد.
یک سطح دیگر از متشکل شدن که شاید ساده تر به نظر برسد و در دنیای واقعی ساده تر هم خواهد بود، ایجاد تشکلهای توده ای در یک رشته مشخص میباشد. مثلا ایجاد تشکل معدنکاران که می توانند یک نوع مطالبات داشته باشند. یا ایجاد تشکل کارگران پتروشیمی ها، نساجی ها و غیره. کارگران، بخصوص در پتروشیمی ها و معادن، نشان داده اند که این کار شدنی است. اگر کارگران یک رشته موفق شدند که تشکلهای خود را در آن رشته ایجاد کنند، این نه تنها راه را برای متشکل شدن در رشته های دیگر باز می کند، بلکه راه را برای متشکل شدن همه کارگران باز خواهد کرد و تجربه ارزنده ای خواهد بود برای کل جنبش کارگری.
خانه کارگری ها
در این دوره، و بحث حول ایجاد تشکل کارگری، یک مانع مهم می تواند نهادهای سر به خانه کارگر باشند. نه تنها خانه کارگریها سعی خواهند کرد که زبان و ادبیات خود را عوض کرده و لباس تشکل کارگری بپوشند، بلکه گرایش راست و توده ایستی درون جنبش کارگری سعی خواهد کرد که با از غیردولتی بودن خود، کارگران را به رو آوری به شوراهای اسلامی کار و انجمن های صنفی کارگران، که نهادهای سرکوب در میان کارگران هستند، ترغیب کنند. (٣) هر کسی تحرکات گرایش راست درون جنبش کارگری را دنبال کرده باشد، بخوبی می تواند در دستور بودن تطهیر نهادهای سر به خانه کارگر توسط این گرایش را ببیند. یک رکن از فعالیت ما در میان کارگران و بخصوص در بین فعالین جوانتر جنبش کارگری، باید بطور دائم افشاء خانه کارگر و شاخکهای گوناگون آن که اکنون با نام و عناوین مختلفی فعالیت می کنند، باشد. این خطر از آنجا سرچشمه می گیرد که بخشی از فعالین کارگری کم تجربه به راحتی میتوانند به دام قانونی بودن این نهادها بیافتند و آلت دست این نهادهای سرکوب بشوند.
در حول و حوش جدلهای این دوره “تشکل سراسری کارگری” بحثهای مختلف دیگری نیز مطرح شده است که باید به همه آنها پرداخت. من به نوبه خود سعی خواهم کرد که در فرصتهای دیگر جواب بعضی از آنها را بدهم.
ناصر اصغری - ١۵ دسامبر ٢٠١۴
توضیحات
========
(١) تعدادی می گویند که این تماما جنگ و دعوای بین دو طیف نامبرده نیست و کسانی مثل بهنام ابراهیم زاده و شاهرخ زمانی هم فراخوان به چنین تشکلی داده اند. می دانیم که آن نامه اولیه ای که به نام این دو نفر منتشر شد سریعا غلاف شد و گویا بهنام ابراهیم زاده امضاء چنین نامهای را تکذیب کرده است. درباره نوشته هایی هم که مخصوصا در این مدت با نام شاهرخ زمانی منتشر شده اند، کافی است خواننده کمی در فاکتها و نقل قولها تعمق کند تا پوچی چنین ادعاهایی را متوجه شود. اما من ادعا نمی کنم که شاهرخ زمانی، بهنام ابراهیم زاده و یا هر کس دیگری نمی تواند چنین نظری داشته باشد. منظورم این است که این نوشته ها به نظر نمی آیند نوشته شاهرخ و بهنام باشند. به نظر می رسد تعدادی می خواهند نظرات از دور خارج شده خود را که بازاری ندارند، با امضاء افراد خوشنام دیگری به جلو می برند.
(٢) خواننده علاقمند می تواند به نوشته “درباره جلسه عده ای از فعالان کارگری در سقز” مندرج در شماره ٣٠۶ نشریه “کارگر کمونیست” رجوع کند.
(٣) خواندن دو نوشته از جعفر عظیم زاده تحت عنوان: “ما هر گونه تلاش حکومتی و غیر حکومتی را برای نهادینه کردن تشکلهای زرد کارگری به شکست خواهیم کشاند” و “جنبش کارگری ایران، خواستهای ما کارگران و تلاشهای ریاکارانه خانه کارگر برای تطهیر قانون کار موجود” در سایت http://www.etehadeh.com/ به درک این مسئله کمک می کنند.
*****************
تشکل سراسری کارگران, ضرورتی عینی یا اقدامی زودرس!
,هوا بس ناجوانمردانه, برای کارگران و زحمتکشان کشورمان سرد است,. سرمایه و سرمایه دار همچنان که تا کنون بر سفره حقیر آنان میتازند و آن سفره تهی تر از هر زمان دیگر است. بر طبق امار و گزارشات منتشر شده اکثریت کارگران ایران زیر خط فقر چند برابری بسر میبرند و اهرم های دفاعی آنان که همانا تشکل و همبستگی است کفاف مقابله با دوران خاکستری کنونی را نمیدهد. از عدالت و برابری خبری نیست و هر آنچه هست از بیداد اجتماعی و ستم سرمایه بر تولیدکنندگان سرمایه و سپاه رنج و زحمت سخن میگوید. چگونگی مبارزه برای دستیابی به حق و نان و برون رفت از شرایط تحمل ناپذیر کنونی دغدغه فکری کارگران و پیشروان آنهاست. شکی نیست که ,چاره رنجبران وحدت و تشکیلات, است. شکی نیست که همبستگی همواره راهگشای معماهائ سیاسی و اجتماعی است که ظاهرا لاعلاج مینمایند. این سوال اما که آیا زمان مناسب برای اقدام عملی و ایجاد تشکل سراسری کارگران فرا رسیده است همچنان پابرجاست. ایجاد تشکل سراسری کارگران امروز همان گره ذهنی فعالین کارگری است که این گفتگوها تلاش دارد در حد توان سایه روشن های آنرا شفافیت دهد و چرائی اختلافات نظری در میان این طیف آگاه و دلسوز را دریابد. امید که برآمد این گفتگو ها, سازنده و مفید برای کارگران کشورمان واقع شود.
با جهانگیر محمود ویسی چهره آشنای جنبش کارگری گفتگو میکنیم
جهانگیر محمود ویسی گرامی ممنون از شما که درخواست ما برای این گفتگو را پذیرفتید.
من هم به سهم خود از تلاش های شما برای رسیدن به پاسخ هایی که بتواند به طبقه کارگر یاری برساند قدر دانی می کنم.
بطور کلی جنبش کارگری ایران بلحاظ تشکل یابی در چه موقعیتی است؟ و ارزیابی شما از نقش نهادهائی که به متشکل شدن کارگران در محیط های کاری شان یاری میرسانند, چیست؟
جهانگیر محمود ویسی: متاسفانه در شرایط موجود، طبقه کارگرایران از تشکل های موثر و قدرتمندی که بتوانند پشتوانه ای برای این طبقه جهت اعمال فشار بر سرمایه و تحمیل خواست ها و مطالبات خود باشد کم تر یا نیستند و یا اگر هستند فضای محدودی برای اظهار وجود دارند. آنهایی هم که ایجادشده بودند مورد هجوم سرمایه داری قرار گرفته و روند پیشروی آنها یا کند شده و یا به طور کلی از میان رفته است و سرکوب شده اند. نهادهایی هم که برای برآورده شدن منافع طبقاتی کارگران و کسب خواست های این طبقه در مراکز کار و تولید تلاش و مبارزه می کنند، اگر نگوییم که به طور فاقد ارتباط ارگانیک با یکدیگرند، باید بگوییم که کم تر در ارتباط با هم هستند و بیش تر به صورت فردی و بدون ارتباط با دیگر تشکل ها و نهادهای موجود کارگری امر مبارزه طبقاتی را به پیش می برند و اهداف خود را دنبال می کنند.
اخیرا سه نشست بین عده ای از فعالین کارگری از یک طرف و کانون مدافعان حقوق کارگر از طرف دیگر، برگزار شده است. این نشست ها قرار است به ایجاد تشکل سراسری کارگران بیانجامد. نظر شما درباره این نشست ها و اهداف غایی آن چیست؟
متاسفانه این نشست ها علاوه بر اینکه از بالای سر کارگران و بدونه حضور نمایندگان واقعی این طبقه برگزار می شوند، بلکه حتی بدون حضور فعالین موثر جنبش کارگری با افق طبقاتی کارگران دنبال می گردند وعملا نیز تعدادی نیز حتی در درون تشکل های خود کارشکنی می کنند و در درون آن تشکل ها نیز جمع گریز و تفرقه افکن بوده اند. آنن ها اکنون چگونه می توانند ادعای ایجاد تشکل سراسری کارگری را داشته باشند.به قول معروف، سنگ بزرگ علامت نزدن است.این حرکت با این شیوه و روش کار مطمئنن نمی تواند موجب تشکل سراسری کارگران باشد. و هم اکنون نیز دارند با این شیوه برخورد و ترکیب بندیشان، به جای اتحاد میان فعالان کارگری، تعدادی از این فعالین را به سوی جریانات راست و زرد حامی سرمایه داران می رانند.
اگر اشتباه نکنم یکی از دلائل ضرورت ایجاد تشکل سراسری کارگران ارتقاء سطح مبارزات و مطالبات کارگری اعلام شده است. به تعبیری میتوان گفت که خواستهای عمومی کارگران در شرایط کنونی, نشانی از بلوغ جنبش کارگری کشورمان است در مقایسه با سالهای پیشین که هنوز در این اندازه ها تشکل کارگری در کارخانه ها موجود نبوده است. آیا بر این تحلیل صحه میگذارید؟ اگر نه ارزیابی شما از موقعیت کارگری چیست؟
امروزه کارگران تا حدودی به منافع خود و نیازهایشان آگاه هستند.اما سرمایه داران اجازه متشکل شدنشان را نداده و نمی دهند. و در واقع این حق از کارگران با زور و سرکوب سلب شده است. بر همه ما آشکار است که طبقه کارگر ایران به حکم سرکوب، تا کنون نتوانسته تشکلهای کارگری خود را داشته باشد. آن تعدادی هم که تا کنون ایجاد شده اند در مقابل چشمان ما سرکوب شده و کم رمق می شوند.مثل شرکت واحد،هفت تپه وغیره. در شرایط موجود اعتراضات کارگری به شکلهای مختلف در بسیاری از مراکز کارگری وجود دارند، اما به عنوان تشکل علنی و قدرتمند کم تر توانسته اند اعمال قدرت نموده و به کار و فعالیت های مبارزاتی خود ادامه دهند. چرا که در شرایط فعلی، توازن قوای موجود و در این رابطه فشار و سرکوب سرمایه از یک سو و اوضاع نابسامان اقتصادی و ترس از بیکاری و اخراج این شرایط را به طبقه کارگر تحمیل کرده است. لذا واقعیت به گونه ای نیست که به عنوان مثال کانون دفاع از حقوق کارگر و غیره ها بتوانند به شکلی که ادعا کرده اند تشکل سراسری از بالای سر کارگران تشکیل دهند. این امر مکانیکی هم اگر صورت بپذیرد که قطعا با توجه به ترکیب آنها اصلا صورت نخواهد پذیرفت، به نوعی دهن کجی به واقعیتهای دیالکتیکی است.این امر ِ خود طبقه و همگامی روشنفکران طبقه و فعالین آنها از پایین و در درون خود طبقه،همسو با همدیگر می تواند روند تشکل یابی را تسریع کند.
نقش و ارتباط تشکلهای بخشهای دیگر همانند زنان و معلمان, پرستاران و دانشجویان با تشکل های کارگری و فعالین آنها چگونه است؟
در گذشته ارتباطاتی هر بیش تری میان تشکل های کارگران و فعالین کارگری با سایر بخش ها، از جمله زنان، معلمان، پرستاران و دانشجویان صورت می گرفت . اما بعد از سرکوب کارگران و فعالین کارگری این روند کند شده است. در اوضاع و احوال کنونی تشدید اوضاع اقتصادی جامعه و وضعیت وخامت بار معیشتی و طبقاتی این مجموعه، بخش های وسیعی از آنها را به صف طبقه کارگر رانده است. درد مشترک، بی شک افق مشترک و رهایی از استثمار را نیز طلب می کند.
منتقدان ایحاد تشکل سراسری کارگران در این مقطع زمانی, نوشته اند که همه نیروهای فعال و دلسوز کارگری برای ایجاد تشکل سراسری دعوت نشده اند و این نشست ها بخشی از فعالین کارگری را دربر داشته است که اغلب نیز چپ نیستند و بهمین دلیل اصالت این تلاش و آن نشست ها را مورد سوال قرار میدهند. کدام نهادها در این مباحثات حاضر نبوده اند و چرا؟
شکی در آن نیست که تشکلهای موجود و فعال و همچنین فعالین کارگری موثر کنونی و کارگران در بخش های مختلف در این جمع حضور نداشته اند،زیرا به شکل پروژه ای به این مسئله نگاه شده ،تا عنصر طبقاتی،از جمله کمیته هماهنگی و سایر تشکلهایی همچون شرکت واحد،هفت تپه و….که از پر سابقه ترین فعالین کارگری و کارگران در آن موجود بوده اند به آن جمع دعوت نشده و اصلاً به آن ها خبر داده نشده است. دلیل آن را می توان به آسانی فهمید زیرا همچنان که در بالا اشاره نمودم به این تشکل به صورت فورمالیته و پروژه ای نگریسته می شود تا طبقاتی و کارگری.
بر طبق آمار و گزارشات تشکل یابی کارگران شتاب بیشتری گرفته است و میرود تا پتانسیلی مبارزاتی و قویتر از خود بنمایش بگذارد. آیا بر این اساس میتوان گفت که شرایط برای ایجاد تشکل سراسری مهیاست؟ اگر نه فقدان کدام عوامل را می بینید ؟
جهانگیر محمود ویسی: راستش را بخواهید،آمار چندانی در دست نداریم که مبنای پیشروی تشکل های واقعی کارگران ارزیابی کنیم. با این وضعیت وخامت باری که طبقه کارگر دارد،متاسفانه پیشروی ای که به تغییرات چشم گیر و قابل توجه ای در وضعیت طبقه کارگر منجر شود،در وضعیت بسیار ضعیفی قرار دارد. دلیل آن هم روشن است،فضای دمکراتیکی وجود ندارد تا طبقه کارگر بتواند از خود دفاع کند. تشکل های واقعی کارگری نیز در این شرایط مورد هجوم سرمایه داری قرار گرفته و می گیرند.
در شرایط کنونی میتوان گفت که هر تحول سیاسی و اجتماعی در داخل کشور و حتی منطقه, جابجائی های سیاسی, لشکرکشی ها و… بی تاثیر بر جنبش کارگری کشورمان نیست. آمادگی و مهیا شدن کارگران برای مقابله با شرایط اضطراری میتواند بصورت یک ضرورت عاجل خود را نشان دهد. چنانچه ایجاد تشکل سراسری یکی از اقدامات ضروری و عاجل نیست, آلترناتیوهای پیشنهادی شما کدامند؟
بی گمان در شرایط خاصی و درمنطقه ی خاصی قرار داریم که جنگ وکشتار درعراق وافغانستان و به هم خوردن اوضاع منطقه ای و تحریم های جهانی و . . . تاثیرات مخرب خود را قبل از هر چیز به زندگی کارگران وارد می نماید. در این رابطه تشکل سراسری کارگری یکی از اساسی ترین خواسته ما می باشد،اما این خواسته خارج از حوضه کارگری و بدون حضور بخش زیادی از فعالین و پیشروان کارگری و تشکل های موجود به یک رؤیا بیش تر شباهت دارد تا به واقعیت.همه چیز دست ما نیست. توازن قوا را بایستی تغییر داد. اما این تغییر با درک عینی و علمی و با موج میلیونی کارگران امکان پذیر است و این یک حرکت اجتماعی را طلب می کند. با قهر کردن چند فعال از یک تشکل و پیدا نمودن یاران دیگر برای تشکل سازی ضعیف تر و متفرق تر و تغییر اسم وآرم و نشانی تازه،تشکل سراسری کارگران ایجاد نمی شود. بیش از هر چیز ما نیاز به باز تعریف اساسی و علمی خود و دیگران ، درک موقعیت و پتانسیل موجود و توازن قوا و همچنین داشتن افق واقعی برای طبقه، در درون این طبقه داریم. در برابر ما نیرویی ایستاده است که همه ابزارهای سرمایه داری و تجربه جهانی و تاریخی را نیز در دست دارد. به آسانی نمی شود تئوری بافت و فورا آن را عملی ساخت.هر چند عبور از این شرایط مشکل باشد،اما همچنان که در وضعیت های متفاوت انجام داده ایم، راه حلش نه این شیوه و نه این بافت و نه این ترکیب، برای ایجاد تشکل سراسری، بلکه شیوه و بافت و ترکیب دیگری است. زیرا هم سایر فعالین کارگری و هم کارگران عملکرد و سیاست این عده را دیده و توان آنها را در جا ها و موارد متعدد محک زده اند.برای تشکل سراسری ظرف بزرگتر، با انرژی تر و با گذشت تر، همراه با دیدگاه طبقاتی و کارگری و مشارکت و موجودیت خود طبقه امکان پذیر است. با خواست و رؤیای و آرزوی من نیست که تشکل کارگری ساخته می شود، بلکه این امر مشارکت سراسری و عمومی کارگران را طلب می کند. تجربه هم همین را به ما می گوید. ده ها حزب و گروه خارج از حوضه کار و زیست کارگران،برای امر رهایی کارگران اقدام نمودند،اما بسیاری از آن ها نه تنها کاری از پیش نبردند، بلکه خود بار سنگینی شدند بر شانه های کارگران.
در مطلبی که امضای شما نیز پای آن قرار دارد, آمده است که برای ایجاد یک تشکل سراسری واقعی میبایست عوامل و شرایط لازم را فراهم و مهیا کرد. این شرایط و پارامترهای ضرور کدامند؟
مهمترین آن ها موجودیت و ارتباط تنگاتنگ و دائمی در درون طبقه کارگر،داشتن افق طبقاتی و علم رهایی آن و اتکا و خودباوری به نیروی اراده و قدرت این طبقه، در پروسه ای زنده و پویا و عینی، در مسیر پیشروی را کارگران است.
پیشنهاد و پیام شما به کارگران, تشکلهایشان و سایر فعالین کارگری داخل و خارج کشور چیست؟
برای پیروزی طبقه کارگر و منافع آن نیاز به اتحاد و همبستگی طبقاتی و تئوری علمی و سازنده و پویا و همگام با آن عملکرد سالم و صادقانه و گذشت از خود، در کنار نگاه به منافع عمومی و تلاش های انسانی، برای وحدت و همگامی بیشتر و دلسوزانه و دست کشیدن از بت وارگی های کنونی نظام سرمایه داریست. اگر کسانی واقعا معتقد به رهایی طبقه کارگر از استثمار و برده گی کنونی است، در درجه اول باید بداند که قادر نیست به تنهایی به حل مشکلات و معضلات طبقه کارگر فائق شود و آن مشکلات را حل و فصل نماید. ما باید بدانیم که به هیچ وجه نمی توانیم معضلات این دوره را به تنهایی و با اتکا به چند نفر رفع کنیم. اینها دیگر امروزه جزء بدیهیات امر مبارزه طبقاتی است. بایستی از کیش شخصیت و دفاع بی مورد از حزب و گروه دست کشیده، به آرمان بزرگتر و اجتماعی تر طبقاتی بیاندیشیم. و خود را در این عرصه هویت بخشیم.
از کارگران دربند چه خبر؟
با این چند سطر نمی توان وضعیت آنها را آنچنان که شایسته آن هاست،بیان نمود و اسامی همه آن ها را ردیف کرد. فقط می توانم بگویم که برای کسانی که از منافع شخصی و زندگی روزمره خود و خانواده خود محروم گشته اند و رنج و درد زندان را در این شرایط به دوش می کشند و در عین حال زندان نیز نتوانسته خواست و اراده آنان را درهم شکسته و سرکوب نماید جای احترام و تقدیراست.
سپاس که با همه مشکلات در این گفتگو شرکت کردید.
گزارشگران - جهانگیر محمود ویسی
www.gozareshgar.com
gozareshgar1001@yahoo.de
*****************
تشکل سراسری: رویا یا واقعیت!
پس از سه نشست بین کانون مدافعان به اضافه ی محمود صالحی و تنی چند از نزدیکانشان، مساله ی ایجاد تشکل سراسری مطرح شد و متعاقب آن بحث ها در این مورد در گرفت. بحث در این مورد را از دوزاویه می توان انجام داد. اول از زاویه ی اثباتی و دوم با تحلیل از ماهیت و سمت سوی بانیان ان.
ایجاد تشکل سراسری آرزوی دیرینه ی همه ی فعالین کارگری و کارگران پیشرو در جامعه ی ما بوده و هست. در چند مقطع تاریخی این فرصت ها بدست آمد تا تشکل سراسری کارگری در ایران بوجود بیاید. در دهه ی بیست و مقطع سال سی شمسی، تعدادی از سندیکاها با هم متحد شدند و به نام شورای متحده فعالیت کردند. در آن دوران، مبارزات کارگری برای یک دهه در خوزستان، تهران و اصفهان جریان داشت و بحران سیاسی در جامعه جنبش کارگری را نیز فعال کرده بود. در فضای آزاد نسبی ایجاد شده در مقطع جنگ دوم جهانی و پس از آن، چندین تشکل کارگری در جریان دهها اعتصاب و اعتراض کارگری ایجاد شده بود. در نتیجه، زمینه برای اتحاد آنها و ایجاد تشکلی سراسری فراهم شد. شورای متحده البته مدت زیادی دوام نیاورد و با کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ و حاکم شدن ارتجاع و سرکوب تشکل های کارگری، این تشکل سراسری کارگران نیز از بین رفت.
در جریان انقلاب ۵۷ و سرنگونی رژیم سلطنتی، طبقه کارگر که وسیعا به میدان آمده بود، با اعتصابات سراسری و سیاسی خود کمر رژیم را شکست و توانست صدها شورای کارگری ایجاد نماید. علاوه برآن، در گیلان اتحادیه ی شوراهای متحد گیلان ایجاد شد و در آبادان سندیکای کارگران پروژه ای راه اندازی شد که در آن ۱۴۰۰۰ کارگر عضویت داشتند. همچنین شورای کارگران شرکت نفت، نفوذ و قدرت زیادی در جنبش کارگری و منطقه خوزستان داشت. در سال های ۵۸ و ۵۹ با وجود تعداد قابل توجهی تشکل های کارگری زمینه برای ایجاد تشکل سراسری کارگری فراهم شد، اما متاسفانه عامل ذهنی مهیا نبود. در آن دوره هر چند فضای سیاسی نسبتا آزادی وجود داشت، اما طبقه کارگر فاقد حزب و هر نوع تشکل سیاسی کارگری بود و دیگر سازمان ها واحزاب موجود هم بیش از آنکه تلاش داشته باشند از زاویه ی منافع طبقه کارگر و جنبش کارگری حرکت کنند، از زاویه منافع تنگ نظرانه و سکتاریستی و یا پوپولیستی حرکت می کردند و در نتیجه فعالیت وسیعی برای ایجاد تشکل سراسری کارگران وجود نداشت وبرای این احزاب، جنبش کارگری و تشکل هایش عملا در درجه چندم اهمیت قرار داشتند.
از طرف دیگر، در جنبش انقلابی، هنوز تا حدود زیادی تفکرات چریکی و روشنفکرانه وجود داشت و جنبش کارگری نیز تا حدودی تحت تاثیر این نگرش ها و فضای سیاسی موجود بود. در جریان جنگ ایران و عراق و فاز نظامی سازمان مجاهدین، شرایط برای سرکوب فراهم شد. زمان زیادی نگذشت که هجوم ارتجاع شروع شد و جنبش کارگری و تشکل هایش نیز سرکوب شدند. صدها شورای کارگری از بین رفته و فعالین و اعضای آنها بازداشت،اعدام و یا متواری شدند. برای دو دهه، فضای سرکوب و خفقان به طور کامل حاکم شد، پس ازآن، در دهه ی شصت با آغاز مبارزات جنبش کارگری، بار دیگر نسیم فعالیت های کارگری وزیدن گرفت. هر چند جنبش کارگری ضربات سنگینی خورده بود و هزاران فعال خود را در محیط کار از دست داده بود اما به هر شکل با اعتصابات و اعتراضات کارگری، فعالین کارگری تجدید قوا کرده و به میدان آمدند. اما به دلیل آن که اوضاع انقلابی نبود و مبارزات طبقه کارگر سراسری و به هم پیوسته نبود، تاثیرات آن نیز به همین شکل پراکنده و موردی بود و پیشروی به کندی و با مانع سنگین سرکوب و استبداد مواجه بود وهنوز هم هست.
بزرگترین مانع در راه جنبش کارگری که همانا ارتجاع حاکم جمهوری اسلامی ایران باشد، با وجود چند گامی که در جریان مبارزات کارگری و مردمی به عقب برداشت اما همچنان به مثابه مانع اصلی باقی ماند و از این زاویه که از جنبش کارگری شدیدا در هراس بوده و هست، لحظه ای از سرکوب و بگیرو ببند فعالین کارگری باز نایستاد. در طول بیش از یک دهه مبارزات کارگران، دو تشکل علنی محیط کار یعنی سندیکای رانندگان شرکت واحد تهران و حومه و سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه ایجاد شدند و چند تشکل دیگر نیز از فعالین کارگری مثل کمیته پیگیری برای ایجاد تشکل های کارگری و کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری نیز ایجاد شد. این تشکل ها هر چند خود را تا کنون حفظ کرده و به مبارزات خود ادامه می دهند اما زیر ضربات و فشارهای پلیسی قرار داشته و دارند. دهها نفر از آنها بازداشت و مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند واین شرایط همچنان ادامه دارد. با این حال، استراتژی ایجاد تشکل های کارگری در محیط کار به نیروی خود کارگران همچنان پیگیری می شود. مبارزه برای ایجاد تشکل کارگری در محیط کار دیگر تعطیل شدنی نیست و تنها کاری که رژیم و دستگاه های سرکوبش می توانند انجام دهند تلاش برای به تعویق انداختن آن است.
در چنین شرایطی جریانی به نام کانون مدافعان باضافه ی محمود صالحی، فراخوان به ایجاد تشکل سراسری کارگران داده اند. ما همه می دانیم که ایجاد تشکل کارگری در محیط کار برای کارگران با چه مشکلات وموانع جدی روبرو است. اما به هر شکل این مبارزه ادامه دارد و در صورت ایجاد هر تشکل کارگری، هر کارگری در محیط کارخود می تواند عضوی از آن تشکل کارگری محیط کارش باشد. واضح است که در جریان پیشروی این جنبش شرایط تغییر خواهد کرد با ایجاد تعداد قابل توجهی تشکلهای کارگری، زمینه برای ایجاد تشکل سراسری کارگری بیش از پیش فراهم خواهد شد. مهمتراین که با آغاز بحران سیاسی در جامعه و ضعیفتر شدن استبداد، مانع بزرگ به کنار خواهد رفت و کارگران می توانند به سرعت و همانند سال های ۵۹-۱۳۵۷، کارگری بکنند. واضح است نمی توان این شرایط را اراده گرایانه ایجاد کرد. شرایط عینی جامعه، فضا را برای ایجاد تشکل های کارگری فراهم می کنند و ایجاد تشکل های کارگری نیز خود در تغییر شرایط نقش دارند و می توانند شرایط را به نفع جنبش تغییر دهند. اما هر فعال واقع بین جنبش کارگری می داند که شرایط مبارزه طبقاتی به چنین سطحی نرسیده و در واقع زمینه های عینی آن فراهم نشده تا بتوان با اتحاد تشکل های کارگری تشکل سراسری ایجاد کرد. لازمه ی ایجاد تشکل سراسری کارگران، وجود تعداد قابل توجهی از تشکل های کارگری محیط کار است و هر راه دیگری به جز آن تلاشی ذهنی و تصمیم گیری از بالا برای کارگران است. نمی توان خارج از محیط کار تشکل درست کرد و از کارگران خواست تا به آن بپیوندند. شاید تصور گردد که تلاش فعالین کارگری در این زمینه می تواند مثمر ثمر باشد و خود گامی به جلو در راستای تحقق و ایجاد زمینه های لازم در این رابطه باشد. هر چند فعالین کارگری و هر کارگر پیشرویی به سهم خود تاثیر گذار بر شرایط مبارزه طبقاتی است و یا به عبارتی دیگر مبارزه طبقاتی و شرایط در روابط بین تک تک انسان ها معنا می یابد، اما تصور اینکه چند نفر می توانند شرایط و اوضاع احوال مبارزه و جنبش کارگری را خود تغییر دهند درکی متافیزیکی است. واضح است که انسان ها بر محیط زیست تاثیر می گذارند و از محیط تاثیر می پذیرند، اما باید ببینیم این به چه معنا است. زمانی چریک ها تصور می کردند که با مبارزه مسلحانه جدا از توده می توانند به مثابه موتور کوچکی عمل کنند که موتور بزرگ را به تحرک در خواهد آورد. اما اکنون هر سوسیالیستی می داند که این پراتیک نه تاثیر بر شرایط بلکه تخریب شرایط در عرصه ی مبارزه طبقاتی است. تاثیر گذاری و تاثیر پذیری متکی به پایه های عینی در عرصه مبارزه طبقاتی هستند و هر سوسیالیست پیشرویی با توجه به واقعیات موجود می تواند تلاش کند تا آن را یک گام به جلو سوق دهد.
در مجموع، این روند مبارزه طبقاتی است که به هر سوسیالیست یا فعال کارگری اجازه می دهد که فعالیتش را بر مبنای آن شکل دهد. در شرایطی که مبارزات کارگران به هم پیوسته نیست و تعداد قابل توجهی تشکل کارگری در محیط کار ایجاد نشده اند، تلاش برای ایجاد تشکل کارگری سراسری سرابی بیش نیست و طبیعی است که رفتن فعالین کارگری به دنبال استراتژی که امکان تحققش نیست، عوارض منفی خود را به همراه دارد. ایجاد تشکلی به این شکل تنها تشکلی بوروکراتیک و خارج از محیط کار خواهد بود که در اقسا نقاط دنیا به تعداد زیادی وجود دارند. اینکه تصور کنیم شرایط را تک تک انسانها و از آن جمله فعالین کارگری بدون در نظر داشتن زمینه های عینی آن در جامعه بوجود می آورند، چیزی نیست به جز ولونتاریسم خرده بورژوایی که خود همواره چالشی برای جنبش کارگری بوده است. اگر صرفا اراده و کشف این آقایان برای ایجاد تشکل سراسری کافی بود، میشد با همین اراده و کشف بزرگ، کارهای به مراتب بزرگتری انجام داد. میشد اعتصابات سراسری به راه انداخت، میشد اعتصابات اقتصادی را به اعتصابات سیاسی تبدیل کرد و یا میلیون ها کارگر را به خیابان آورد تا بساط سرمایه داری را جمع کنند و …
در شرایط کنونی ضعف های اساسی طبقه کارگر و از آن جمله فقدان یک حزب سوسیالیستی کارگری، تشکل سراسری کارگری را با تلاش برای پیشروی بیشتر طبقه کارگر در عرصه های تئوری و پراتیک می توان مهیا کرد. مبارزه با همین نوع تشکل سازی و تصمیم ازبالا برای کارگران گرفتن و ولونتاریسم از جمله ی این پیشروی هاست. اینکه اراده ی کارگران پیشرو می تواند برای ایجاد تشکل کارگری و از آن جمله تشکل سراسری کارگری نقش داشته باشد را نمی توان منکر شد، اما این موضوع به این معنا نیست که صرفا فقدان این اراده باعث شده تا تشکل سراسری کارگری وجود نداشته باشد. اراده ی انسان ها بر بستر شرایط مناسب و مساعد آن قابل تحقق و تاثیر است و در غیر این صورت محتوم به شکست می باشد. مثلا قیام سربداران در آمل نه به این دلیل محتوم به شکست بود که آنها فاقد استراتژی نظامی بودند و یا دیگر فعالین سیاسی با آنها همکاری نکردند. بلکه فقدان شرایط مناسب در جامعه و مبارزه طبقاتی، این تراژدی را رقم زد.
مبارزه طبقاتی دارای قانون مندی های علمی است که سال های طولانی، بزرگان مارکسیسم تجربیات طبقه کارگر در این مورد را به رشته تحریر در آوردند و نشان دادند که در هر گام و هر لحظه چگونه باید دقیق و با برنامه و با توجه به شرایط خاص جامعه حرکت کرد. اساسا مارکسیسم چیزی نیست جز تحلیل مشخص از شرایط مشخص. اگر صرفا با اراده چند نفر کمتر از انگشتان دست بتوان برای طبقه کارگر چهل میلیونی در ایران تصمیم گرفت و برای آنها تشکل سراسری کارگران ایجاد کرد، باید مارکسیسم را بوسید و کنار گذاشت. در شرایط مساعدی مانند سال های انقلاب ۵۷ تا ۵۹ صدها تشکل کارگری- شوراها و دیگر تشکل ها- در جریان اعتصابات و مبارزات میلیونی کارگران بوجود آمد و زمینه برای ایجاد تشکل سراسری کارگران از هر زمانی بیشتر فراهم بود واین امکان وجود داشت که با ارده ی کارگران پیشرو و با فراخوان آنها و یا فراخوان چند شورا و تشکل دیگر کارگری، تلاش برای ایجاد تشکل سراسری کارگری را استارت زد. این اراده ی چند نفر بر پشتوانه ی زمینه مادی صدها و یا هزاران کارگر متشکل و میلیون ها کارگری که پشت تشکل هایشان قرار داشتند زمینه مادی داشت. اما همانطور که انگلس توضیح می دهد در بسیاری موارد عوامل عینی و ذهنی از هم عقب می مانند و به دلیل شرایط خاص بر هم منطبق نیستند. همانطور که توضیح داده شد در آن سال ها تفکر جنبش به مداری ارتقا نیافته بود که اراده ی لازم برای انجام این کار را داشته باشد و بیش از هر چیز جنبش بر پایه ی پوپولیسم و مدار بسته ی سکتاریسم گام بر می داشت.
ثقفی برای توجیه بیشترامکان ایجاد تشکل سراسری کارگری، به دروغ متوسل می شود و سعی در بزرگ نمایی دارد. او چنین نوشته است:
ما امروز شاهد ایجاد تشکلهای کارگری زیادی در موسسات مختلف توسط خود کارگران و زحمتکشان هستیم که از آن جمله میتوان به تلاش معلمان و روزنامه نگاران و پرستاران برای ایجاد تشکل خود اشاره کرد و همچنین تشکل کارگران در پتروشیمیهای ماهشهر، لوله سازی اهواز، پتروشیمی تبریز، کارگران معدن بافق، کارگران مخابرات روستائی، کارگران ساختمانی دماوند، کارگران خبازیهای سنندج و سقز و اتحادیه کارگران پروژه ای و… این تشکلها هرچند در مراحل اولیه رشد هستند اما نه تنها به وسیله خود کارگران ایجاد شده، بلکه از جانب فعالان کارگری تا سر حد امکان حمایت شده …
“تشکل سراسری کارگران- ثقفی”
همه کسانی که در جریان مبارزات جنبش کارگری هستند، بخوبی می دانند که در پتروشیمی ماهشهر، لوله سازی اهواز، پتروشیمی تبریز، معدن بافق، کارگران مخابرات روستایی، کارگران ساختمانی دماوند و کارگران پروژه ای، تشکل های توده ی کارگری ایجاد نشده وثقفی صرفا مبارزات آن کارگران و یا وجود جمع های کارگری در آن محیط های کار و یا زیست را مترادف و مساوی با وجود تشکل های کارگری توده ای قلمداد کرده تا جلوه ای ویژه به کشف خود در مورد تشکل سراسری کارگری بدهد. جمع های کارگری که هنوز نتوانسته اند در محیط کار و زیست خود تشکل توده ای کارگری ایجاد کنند و در این راه همچنان در مبارزه و تلاش هستند را نباید با سراب تشکل سراسری کارگری در این مقطع به کژ راهه برد تا آنها به وجود تشکلی بوروکراتیک خارج از محیط کار دل خوش کنند. این چیزی نیست جز خاک پاشیدن به چشم توده ها. واضح است که مبارزه طبقاتی کارگران انکشاف خواهد یافت و پیشروی آن در نهایت، امکان ایجاد تشکل سراسری کارگران را فراهم خواهد کرد، اما ندیدن واقعیت های موجود و تلاش برای پریدن از روی آنها بجای پرداختن به آنها، نتیجه ای جز زمین خوردن به همراه ندارد.
همانطور که اشاره شد، در یک شرایط انقلابی و بحران وسیع سیاسی این امکان بوجود می آید که طبقه کارگر به سرعت ضعف های خود را جبران و تشکل های توده ای زیادی ایجاد کند و البته در آن مقاطع، امکان ایجاد تشکل سراسری نیز به سرعت فراهم می شود. چنین وضعیتی ممکن است به سرعت فرا برسد و ممکن است زمان زیادی طول بکشد. این قابل پیش بینی نیست. اما آنچه واضح است، اینست که اکنون چنین وضعیتی در جامعه و به طور مشخص در عرصه مبارزه طبقاتی وجود ندارد. اگر هم اکنون جنبشی وسیع در مورد نان و آزادی درگیرد و یا همانطور که توضیح داده شد اگر حتی رشد آرام و گام به گام در همین شرایط استبدادی، چندین تشکل توده ای کارگری را از دل خود بیرون بیاورد، واضح است که فعالین کارگری و سوسیالیست با جان و دل تلاش خواهند کرد که تشکل سراسری کارگری ایجاد گردد. اما آیا این شرایط واقعا وجود دارد؟
اگر بخواهیم دقیقتر به موضوع توجه کنیم، جا دارد که تجربیات چند سال گذشته ومثلا مورد شورای همکاری تشکل ها و فعالین کارگری را بررسی کنیم که این روزها زیاد در مورد آن حرف زده می شود. برخی برای توجیه موضوع ایجاد تشکل سراسری، مطرح می کنند که به هر شکل اگر هم این تشکل سراسری نباشد می تواند تشکل اتحاد عمل فعالین کارگری باشد و به هر شکل می تواند مفید باشد. چنین نگاهی با موضوع ایجاد تشکل کارگری به تشکل همکاری و اتحاد عمل، کارگران را تشویق می کند تا به این بیراهه کشیده شوند و عملا کارگران را تشویق می کند تا به تلاش برای ایجاد این تشکل بوروکراتیک بپیوندند. شورای همکاری تشکل ها و فعالین کارگری از تعدادی مشخص از تشکل های موجود و فعالین کارگری سرشناس و با نفوذ ایجاد شد که صرفا ظرف اتحاد عمل های موردی بود. و هر تشکل و جریانی در آن اجازه داشت که دررابطه با موضوع و مورد مشخص، در اتحاد عمل شرکت بکند یا نکند. آنها به درستی، اتحاد عمل را استراتژی خود قرار داده بودند و فعالیتشان بر این محور قرار داشت. اما ممکن نیست در جمعی که خود را تشکل سراسری کارگران می داند حضور داشت و تصور کرد که این تشکل می تواند صرفا ظرف اتحاد عمل باشد! تعریف اتحاد عمل با تشکل سراسری کارگران از زمین تا آسمان متفاوت است و در واقع این دو با هم تفاوت ماهوی دارند. در یک تشکل سراسری کارگران، اساسنامه و استراتژی دیگری وجود دارد.
تشکل سراسری ادعای رهبری هزاران کارگر را دارد و باید قادر باشد اعتصابات و اعتراضات سراسری و وسیع براه بیندازد و ظرف همبستگی دهها و یا صدها تشکل کارگری باشد. در چنین شرایطی به مثابه یک سازمان واحد با اساسنامه ای مشخص فعالیت می کند که منشاء اثر وسیع و بزرگی در جنبش کارگری است. اما ظرف اتحاد عمل کارگری چند تشکل محدود در ارتباط با موضوعاتی خاص مثل برگزاری اول ماه مه و قطعنامه آن و دیگر مراسم های کارگری و اعلام حمایت از کارگران زندانی و غیره فعالیت می کند. شورای همکاری تشکل ها و فعالین کارگری نیز از آن جمله بود. نمی توان فعالین کارگران را فریب داد و با اسم اینکه به هر حال این تشکل می تواند ظرف همکاری باشد، آنها را به سمت آن سوق داد و در عمل فعالیت آنها را در یک تشکل غیر کارگری خارج ازمحیط کار با ادعای کاملا غیر واقعی سازماندهی کرد. فعالین کارگری که جذب چنین تشکلی بشوند در مناسبات بوروکراتیک و از بالا دست طبقه ی کارگر غرق خواهند شد. آنها فعالیتشان صرف استراتژی واهی خواهد شد که فقط جناح راست جنبش کارگری را تقویت خواهد کرد. باید به طور مشخص تحلیل داشت که آیا امکان ایجاد تشکل کارگری سراسری در حال حاضر وجود دارد یا نه؟ و بر همین اساس، اگر زمینه های تحقق آن پروسه ای دراز مدت است و نه آنچه کانون مدافعان ادعا می کند، ضروری است آن را نقد کرد و این سنگ را از پیش پای کارگران برداشت تا به این کژراهه پا نگذارند.
در بررسی فعالیت احزاب، گرایشات و اشخاص ضروری است منافع آنها را در پس جملات و گفته ها جستجو و آشکار کنیم. باید دید در پس شعار تشکل سراسری کارگری واقعا چه اهدافی برای کانون مدافعان و دیگر متحدینشان وجود دارد. کانون مدافعان که زمانی با حضور بیست و چند نفر در سال ۸۷ تشکیل شد در جریان رویکرد راست و نقش توطئه گرایانه ی ثقفی در آن، دچار ریزش نیرو گردید و افرادی که منافع خود را با این تشکل در تناقض دیدند از آن جدا شدند. فریبرزرِئیس دانا شناخته شده ترین و آخرین چهره آن بود که از این تشکل جدا شد و دیگران نیز در همان ابتدا، زمانی که ثقفی پیشنهاد عضویت مهدی کوهستانی در کانون مدافعان را مطرح کرد و اکثریت اعضا با آن مخالفت کردند، اختلافاتشان بالا گرفت. دیگر اعضا نیز هر یک به نوعی و به شکلی به دلیل برخوردهای ازبالا و مقام طلبانه ثقفی جدا شدند و خود گواهی بهتری می توانند بدهند. آنچه از این تشکل باقی ماند، تعدادی کمتر از انگشتان دست است که ثقفی نقش تعیین کننده در آن دارد. رویکرد این جریان در تند پیچ های جنبش کارگری همواره راست و در تقابل با گرایش چپ بوده است. در ابتدای شکل گیری کانون مدافعان این تشکل با سه جانبه گرایی مخالفتی نداشت .در جریان ایجاد شورای همکاری تشکل ها و فعالین کارگری، کانون مدافعان شرط ورود خود را حذف کمیته پیگیری برای ایجاد تشکل های کارگری اعلام کرده بود وبدین وسیله تلاش داشت تا شورای همکاری تشکل ها و فعالین کارگری را با اختلاف روبرو و در نهایت متلاشی کند.
با شروع تلاش گرایش پرو غربی برای نفوذ در جنبش کارگری، مبارزه علیه سولیداریتی سنتر شروع و مسئله ی استقلال مالی طبقه کارگرمطرح شد. کانون مدافعان از در مخالفت با این موضع پا به میدان گذاشت و موضوعیت نداشتن مبارزه با سولیداریتی سنتر و جریانات مشابه آن را تبلیغ می کرد. ثقفی علنا از رابطه با مهدی کوهستانی و دوستی با او دفاع می کند و حتی چندی پیش در فیس بوک محمود صالحی نوشت که با مهدی کوهستانی دوست است و رابطه دارد و آنها که می گویند او با سولیداریتی سنتر ارتباط دارد، باید آن را ثابت کنند. در جریان مبارزه با پیوستن اسانلو به جهانشاهی و سپس نادر درمانی و به طور کلی تلاش اسانلو برای باز کردن راه نفوذ عوامل سلطنت طلب و پرو غربی در جنبش کارگری ، کانون مدافعان سکوت معنا داری در دفاع از اسانلو و گرایش آنها انجام داد و حاضر نشد حتی یک کلام در محکومیت چنین حرکت آشکاری بنویسد یا بگوید. هر جا جناح چپ جنبش کارگری تلاش کرد تا به ایجاد تشکل کارگری کمک کند، کانون مدافعان کارگران را برحذر داشت و با بی پرنسیبی تمام کارگران را از ارتباط گرفتن با تشکل های دیگر کارگری دور می کرد. کانون مدافعان و شخص ثقفی کارنامه ای خراب در ارتباط با جنبش کارگری دارند و در خوش بینانه ترین حالت، در منتهی الیه جناح راست جنبش کارگری قرار می گیرند .
جریان پروغربی تا کنون چندین بار و به اشکال مختلف تلاش کرده که در جنبش کارگری نفوذ کند و هر بار شکست خورده. ابتدا از طریق مهدی کوهستانی و سولیداریتی سنتر پروژه ی خریدن و به فساد کشاندن پیشروان کارگری در دستور کار بود که با مبارزه ای طولانی تا حدود زیادی این پروژه شکست خورد و ماهیت فعالین آن مشخص گردید. پس از آن از طریق اصلاح طلبان تلاش شد تا گرایشی در جنبش کارگری ایجاد شود و با براه انداختن بخش کارگری در سایت کلمه و ارتباط گیری با فعالین کارگری این پروژه پیش رفت که در نهایت نتیجه ای نداشت. پس از آن اسانلو در جریان خروج از کشور به میدان آمد که حساب زیادی روی او میشد چرا که چهره ای شناخته شده بود و تلاش شد تا با راه اندازی صندوق مالی و یا رهبری کمک های مالی برای جنبش کارگری با یک تیر دو نشان بزنند. از طرفی با پول این بار از طریق اسانلو، فعالین کارگری را به فساد بکشانند و از طرف دیگر از طریق مدیریت کمک های مالی به جنبش کارگری، بسیاری را در جنبش کارگری جذب و زیر چتر خود قرار دهند و بدین شکل گرایش پروغربی و لیبرالی را در جنبش کارگری سازمان دهند. اما به میدان آمدن طیف وسیعی از سوسیالیست ها و فعالین کارگری این پروژه را هم به شکست کشاند و اسانلو حتی در سندیکای شرکت واحد هم دیگر جای پایی ندارد .
این بار کانون مدافعان به میدان آمده و با سو استفاده از چهره ی محمود صالحی تلاش دارد تا تشکلی به نام تشکل سراسری کارگران براه بیندازد تا عده ای را در جنبش کارگری به دنبال خود بکشاند. با بالا گرفتن بحث و به خطر افتادن پروژه، عقبه ی این پروژه به سرعت به میدان آمد تا از شکست آن جلوگیری کند. در تلوزیون آمریکا به زبان فارسی، در برنامه ی جامعه ی مدنی، مهدی فلاحتی با دعوت اسانلو به تعریف و تمجید و بزرگ نمایی از کانون مدافعان پرداختند. جالب توجه اینکه مهدی فلاحتی نه به عنوان مجری و سوال کننده بلکه در مقام دفاع و تعریف و تمجید کامل کانون مدافعان به دروغ پردازی مشغول شد و اسانلو نقش کمکی و درجه دو را بازی می کرد. مهدی فلاحتی امکان ایجاد تشکل سراسری توسط کانون مدافعان را به صراحت اعلام کرد و به کمک اسانلو از نقش مثبت کانون مدافعان در جنبش کارگری سخن ها گفتند و اینکه این کانون چند کمیسیون و بخش دارد و چه ها که نکرده! شنونده ای که کانون مدافعان را نشناسد، تصور می کند که کانون مدافعان چه تشکل بزرگ و فعالی است و حتما تعداد زیادی عضو و کارگر در آن هستند که کمیسون ها و بخش های مختلف دارد و خدمات فراوانی به جنبش کارگری کرده است. مهدی فلاحتی توضیح داد که کانون مدافعان چطور با زبانی ساده به دستمزد ناچیز کارگران اعتراض کرده و … در صورتی که هر شخصی که کمترین شناختی از تشکل ها و گرایشات جنبش کارگری داشته باشد، می داند که کانون مدافعان جمعی حاشیه ای و آب رفته در چند سال گذشته بوده که فقط نامی از آن مانده و ثقفی چهار پنج نفر دور و بر او هیچ نفوذی در جنبش کارگری ندارند و با براه انداختن پروژه ی به اصطلاح تشکل سراسری کارگری دوباره و مقطعی خود را مطرح کرده، که البته و قطعا شکست خواهند خورد. در واقع دفاع مهدی فلاحتی به همراه اسانلو، دفاع اتاق فکر پروآمریکایی ها از این پروژه است.
چفت شدن اسانلو به پروژه ی کانون مدافعان و همکاری تی وی آمریکا و سوء استفاده از محمود صالحی و حتی نشان دادن عکس رئیس دانا در کنار ثقفی در این برنامه، نشانه ی برداشتن خیزی برای نفوذ در جنبش کارگری ایران است. اما فعالین جنبش کارگری ایران پخته تر و آماده تر از آنند که آنها بتوانند پروژه شان را به نتیجه برسانند. رئیس دانا در چند جمله مختصر در فیس بوک نشان داد که هیچ همراهی با کانون مدافعان و این پروژه ندارد و تی وی آمریکا تنها تلاش داشته تا از نام او سو استفاده کند. رئیس دانا چنین نوشته است:
“دیگه چه کار کنم . هرجا میروم کسی هست که کنار من عکسش ظاهر شود یا حرفش پخش شود یا حضورش به اثبات برسد. یا باید خاموش شوم و بعد بمیرم یا باید مزاج از این حرفها پاک کنم . در ست است من زمانی با کانون مدافعان کار می کردم . من هم مانند ۳۰-۴۰ نفر دیگر، یعنی تقریبا همه ا ز آنجا بیرون آمدم. موضوع را نوشتم و پخش کردم و پس از آن هم نه کاری با کانون در واقع تهی شده داشتم و نه حرفی در آن باره زدم. تکلیف اسانلو هم که از نظر من روشن است. با ایشان هیچ کاری نمی توانم داشته باشم. حالا بفرمایید چه کار کنم. بهترین کار که عقل و احساسم می گوید این است که به راه خود بروم و چندان اعتنائی به آن چه واقعا اعتنا بر انگیز نیست نکنم . بحث تمام”
گرایشات و افراد درون جنبش کارگری نیز کم کم مواضع خود را اعلام کرده اند و یا می کنند. حتی آنها هم که کانون مدافعان در گرایش راست، روی آنها حساب کرده به دو دلیل با این پروژه همکاری نخواهند کرد. اول اینکه کانون مدافعان بدنام تر از آن است که بتواند چنین پروژه ای را پیش ببرد حتی اگر از نام محمود صالحی استفاده کند. کانون مدافعان در منتهی الیه جناح راست، کارنامه ای خراب دارد که به هیچ وجه قابل دفاع و توجیه نیست. دوم اینکه سوسیالیست ها و فعالین کارگری به سرعت این پروژه ذهنی را به چالش کشیدند و در نتیجه کانون مدافعان بیش از گذشته ایزوله خواهد شد.
واقعیت این است که هر زمان که زمینه ی ایجاد تشکل سراسری کارگری فرا برسد، نه با کشف آقای ثقفی و شرکا بلکه جمع وسیعی در جنبش کارگری آن را مطرح خواهند کرد. اکنون جنبش کارگری مانند سال ۵۷ خام و بی تجربه نیست. دهها فعال کارگری و سوسیالیست با تجربه دارد. وانگهی هر گاه امکان ایجاد تشکل سراسری کارگری فراهم شود، واضح است که در صلاحیت و ظرفیت کانون مدافعان نیست که بخواهد چنین پروژه ای را پیش ببرد چرا که اساسا جلو افتادن این جریان باعث کنار رفتن بیشتر تشکل ها ، فعالین و پیشروان کارگری می گردد. در شرایطی که کارگران و مردم تحت شدیدترین فشارهای اقتصادی قرار دارند و با افزایش قیمت نان، آن را از سفره کارگران دریغ می کنند، نباید دل به وعده های امثال کانون مدافعان داد. تلاش برای اینکه هر چه بیشتر بتوان اعتراضات را سازمان داد تا شاید جنبشی برای نان به معنای وسیع کلمه در بگیرد و از این راه امکان پیشروی طبقه کارگر و سازماندهی آن فراهم گردد، از هر موضوعی حیاتی تر است.
اکنون کارگران و مردم در شرایط بسیار وخیم و بحرانی قرار دارند. فشار اقتصادی برگرده کارگران دوچندان شده. باید به دنبال راه کارهای واقعی و عینی در طبقه کارگر باشیم و خود را نه با اوهام بلکه با مبارزه ای کنکرت و لحظه به لحظه برای روزهای بحرانی آماده کنیم. تلاش برای ایجاد تشکل های کارگری بیشتر از یک سو و از سوی دیگر، بررسی هر راهی برای شعله ور کردن جنبش کارگری برای نان و آزادی ضروری است. نمی توان و نباید وقت زیادی صرف خیال پردازی های روشنفکرانه کرد.
محمد حسین مهرزاد - آذرماه ۱۳۹۳
*****************
تکرار تجربه ای بارها شکست خورده! ایجاد تشکل سراسری کارگری از بالای سر کارگران
اسانلو و کانون مدافعان در سه نیم پرده
نیم پرده اول:
بهزاد نبوی: “شاید شما تجربه اش را ندارید. بنده شب عید سال ۵۹ را دیده ام. اعتصاب شرکت واحد و کفش ملی را دیده ام که همین آقای سازگارا چطور مسئول خواباندن این اعتصابات بود. تابوتها را، تابوتهای شهدا، را ایشان فرستادند به تعمیرگاه واحد که اعتصاب را بشکنند. یک مشت حزب الهی را هم از اینجا و آنجا گیر آوردند و فرستادند”(۱) ریشخند تاریخ است که اسانلو، عضو برکنار شده هیات مدیره سندیکای واحد در کنار محسن سازگارا مسئول و طراح حمله به کارگران اعتصابی شرکت واحد مشترکا در “آموزشکده الکترونیکی برای جامعه مدنی ایران” (توانا) برای کارگران کلاس آموزشی می گذارند تا آنها را با حقوق خود آشنا سازند! “آموزشکده الکترونیکی برای جامعه مدنی ایران” (توانا) در سال ۲۰۱۰ تشکیل شده و در زیر ستون “اهداف و فعالیتهای” آن آمده است: “پروژه توانا” با کمک های مالی از سوی دفتر دموکراسی، حقوق بشر و کار وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا تاسیس گردید. علاوه بر آن، توانا تاکنون کمک های بیشتری از وزارت امور خارجه آمریکا، بنیاد ملی دموکراسی، وزارت امور خارجه هلند و اداره نمایندگی ایالات متحده آمریکا برای توسعه بین المللی و گوگل دریافت نموده است.“
نیم پرده دوم:
صفحه فیس بوک فریبرز رئیس دانا دو روز پس از نام بردن از وی بعنوان یکی پایه گذاران و فعالین کانون مدافعان در برنامه جامعه مدنی از تلویزیون دولتی آمریکا (voa) در اول آذر۱۳۹۳:
“دیگه چه کار کنم. هرجا میروم کسی هست که کنار من عکسش ظاهر شود یا حرفش پخش شود یا حضورش به اثبات برسد. یا باید خاموش شوم و بعد بمیرم یا باید مزاج از این حرفها پاک کنم. درست است من زمانی با کانون مدافعان کار می کردم. من هم مانند ۳۰-۴۰ نفر دیگر، یعنی تقریبا همه از آنجا بیرون آمدم. موضوع را نوشتم و پخش کردم و پس از آن هم نه کاری با کانون در واقع تهی شده داشتم و نه حرفی در آن باره زدم. تکلیف اسانلو هم که از نظر من روشن است. با ایشان هیچ کاری نمی توانم داشته باشم. حالا بفرمایید چه کار کنم. بهترین کار که عقل و احساسم می گوید این است که به راه خود بروم و چندان اعتنائی به آن چه واقعا اعتنا بر انگیز نیست نکنم. بحث تمام.”
نیم پرده آخر:
مهدی فلاحتی برنامه ساز تلویزیون دولتی آمریکا (voa): “کانون مدافعان حقوق کارگر تشکلی است که شاید برای اولین بار بتواند در ایران آرزوی همه فعالین کارگری را بر آورده کند مبنی بر اینکه یک تشکل اتحادیه سراسری کارگران ایران بوجود بیاید. زمینه شکل گیری این تشکل، نحوه شکل گیری و بعد فعالیت هایی که کانون مدافعان حقوق کارگر در این ده، یازده ساله فعالیت خود کرده، همه نشان می دهد که این توان بالقوه را دارد که تبدیل بشود به یک اتحادیه سراسری بالفعل.”!(۲)
به جای مقدمه:
مباحثی که به بهانه برگزاری سه جلسه با هدف ایجاد تشکل سراسری کارگری درگرفته، میرود تا مدتها جریان داشته باشد و تاثیرات دیر پایی بر نوع تحلیل و نگرش فعالین کارگری در مبارزه برای ایجاد تشکل بگذارد. جا دارد تا ابتدا تاکیدی داشته باشیم بر اصول ناظر بر نحوه شرکت ما در این مباحث. مجموع تمام سالهایی که طبقه کارگر ایران به نحوی دارای تشکل بوده، حدود ده درصد تاریخ صد ساله موجودیتش است. یعنی دوران حزب کمونیست اولیه ایران، دوران ملی شدن صنعت نفت تا کودتای آمریکایی – انگلیسی مرداد ۱۳۳۲، دوران انقلاب ۱۳۵۷ تا تابستان سال ۱۳۶۰ که آخرین تشکلهای کارگری نیز توسط رژیم اسلامی در هم شکسته شدند. از نظر فعالین جناح چپ و سوسیالیست جنبش کارگرى، این مباحث می تواند و باید یارى دهنده جنبش کارگرى براى یافتن راهى براى پایان دادن به معضل تاریخى بی تشکلی باشد و این هدف مهم و اصلی است که ما در این مجادلات دنبال می کنیم. دستیابی به این هدف از مجرای بحث با برگزار کنندگان جلسات سه گانه نمی گذرد. چرا که ادعای ایجاد تشکل سراسری کارگری که این جمع مطرح کرده اند، ربطی به ایجاد تشکلهای سراسری کارگری که بر تشکلهای محل کار یعنی شوراها و سندیکاها متکی باشد و توسط همین تشکلها هم ایجاد شود، ندارد. نهایت موفقیت اینها ایجاد یک تشکل بسیار کوچک فعالین کارگری با یک نام غلط انداز است که در واقع چیزی جز الگو برداری از محفل کوچکی که نام پر طمطراق “اتحادیه آزاد کارگران ایران” را بر خود گذاشته نیست.
هر اقدامی برای ایجاد تشکل کارگری از بالای سر کارگران در هر سطحی پیشاپیش محکوم به شکست است و نیازی به مواجهه نظری علیه آن وجود ندارد. در تمام تاریخ جنبش کارگری ایران، کارگران تنها آن تشکلهایی را از خود دانسته اند که خودشان ایجاد کرده اند. در تاریخ صد ساله طبقه کارگر ایران، نه رژیم پهلوی و اسلامی در ساختن تشکل برای کارگران موفق بودند و نه اپوزیسیون. درجه ای از جدیت و حتی کمی عقل سلیم حکم می کرد که اینها قبل از هر کار با نوشتن کتابها و مقالات متعدد همه تجربیات شکست خورده پیشینیان خود در ساختن تشکل کارگری بشکل قیم مآبانه، را بررسی می کردند تا اشتباهات قبلی ها را حداقل در ساختن همین تشکیلات دکوری تکرار نکنند. البته نباید کسانی را جدی گرفت که حتی خودشان خودشان را جدی نگرفته اند.
نتیجه شکست تمام تجریبات قبلی در اپوزیسیون که کوشیدند برای کارگران تشکل درست کنند، ضربه خوردن به اعتبار دست اندرکاران آن بوده است. وجهه محمود صالحی هم از این جنبه و هم بدلیل همکاری با کانون مدافعان، از هر دو سو در معرض خطر است. یک هدف دیگر ما در این مباحث کاستن از خدشه ای است که به اعتبار محمود صالحی بعنوان یکی از فعالین گرایش چپ و سوسیالیست جنبش کارگری وارد خواهد شد. این هدف را منافع جنبش کارگری به ما دیکته می کند و لذا هیچ چیز، حتی احتمال نسبت های ناروا به ما از طرف محمود صالحی نیز تاثیری در پیگیری این هدف از جانب ما ندارد. منتها برای همگان آشکار است که دستیابی به این هدف، مستلزم خواست خود محمود صالحی هم هست که فریفته مشوقانی که پوست خربزه زیر پایش انداخته اند، نشود. تمام جریاناتی که به نوعی محمود صالحی را به همکاری با کانون مدافعان تشویق می کنند و یا وی را از این همکاری برحذر نمی دارند، در آسیب دیدن جنبش کارگری از طریق لطمه به اعتبار محمود صالحی، شریک هستند.
در مجموع هنگامی این مباحث به نفع جنبش کارگری تمام خود شد که اولا جنبش کارگری ایران نسبت به راه و روش ایجاد تشکلهای کارگری خود آگاه تر و به ساختن آن نزدیک تر شود و دوما به اعتبار محمود صالحی لطمه چندانی نخورد.
آغاز ماجرا
تعدادی از فعالین کارگری که طبق اطلاعات تاکنون علنی شده، محمود صالحی تنها فعال شناخته شده جنبش کارگری در میان آنهاست، دست به کار شده اند تا بدون حضور توده کارگر برای کارگران ایران تشکیلات سراسری درست کنند و یک تجربه بارها شکست خورده را دوباره به آزمایش بگذارند. تشکیلات ساختن از بالای سر کارگران همواره یک علت داشته و به سر انجام واحدی هم ختم شده است. عجز و ناتوانی در به حرکت در آوردن توده کارگر برای ایجاد تشکیلات علت واحد همه طرحهایی است که کوشیدند قیم مآبانه برای کارگران ایران تشکیلات درست کنند. اینها برای سرپوش گذاشتن بر ناتوانی خود در سازماندهی توده کارگر یک بیراهه را بزک کردند و به عنوان یک راه میان بر به عده ای که استعداد خود فریبی داشتند، انداختند. سرانجام محتوم و یکسان همه کسانی که کوشیدند جدا از توده کارگر تشکیلات کارگری درست کنند چیزی جز شکست و ضربه خوردن به اعتبار و وجهه دست اندرکاران آن نبوده است و تلاشهای اخیر هم گریزی از دچار شدن به این سرنوشت دردناک ندارد.
سه اطلاعیه ای که طی هشت ماه گذشته خبر از تشکیل جلساتی برای ایجاد تشکل سراسری کارگری در سایت کانون مدافعان حقوق کارگر درج شد، توجه چندانی را در میان فعالین جنبش کارگری به خود جلب نکرد. ماجرا آنجا جدی گرفته شد و مورد توجه فعالین کارگری و از جمله ما قرار گرفت و مباحث فعلی را نیز دامن زد که در گفتگوی تلویزیون برابری با محمود صالحی در اواخر اکتبر امسال، وی فاش کرد که تصمیم درباره اینکه این تشکل سندیکا، شورا و یا اتحادیه باشد به تصمیم نشست چهارم و پنجم موکول شده است. یعنی اینکه اینها قصد دارند تشکل توده ای سراسری کارگری درست کنند. اگرموضوع ایجاد تشکل توده ای سراسری توسط محمود صالحی به میان نیامده بود، در میان فعالین کارگری، مانند سه جلسه اینها در هشت ماه گذشته، بحثی دامن زده نمیشد. هدف این نوشته اثبات نادرستی ساختن تشکل سراسری، از بالا و قیم مآبانه برای طبقه کارگرچند ده میلیونی ایران نیست. تمام تاریخ از خود گذشتگی و جان فشانی صد ساله جنبش کارگری ایران و فعالینش شاهد نادرستی ساختن تشکلهایی ازاین نوع است. از شکست رژیم پهلوی و اسلامی در ساختن تشکل برای کارگران ایران که بگذریم، نمونه های نیروهای اپوزیسیون هم که در این زمینه با شکست روبرو شده اند، کم نبوده اند.
دست اندرکاران نشست سه گانه بدون بررسی تلاشهای متعدد شکست خورده قبلی و بدون دست زدن به یک کار نظری، تحلیلی و تئوریک در این زمینه، شروع به ساختن تشکل برای کارگران کرده اند. و البته آنهم در دل جنبش کارگری ایران که فعالینش برای ورود به هر عرصه فعالیت کارگری و حتی مبارزه برای افزایش دستمزد به مباحث سیاسی، تحلیلی و تئوریک متعددی دست می زنند. بنابراین یک سئوال جدی و واقعی این است که آیا دست اندرکاران برگزاری این سه جلسه، اصلا از تجربیات شکست خورده قبلی اطلاع دارند یا اینکه فکر می کنند که در تاریخ صد ساله جنبش کارگری ایران، اینها اولین کسانی هستند که به چنین ایده معجزه آسایی دست یافته اند تا فعالین کارگری را از زحمت جان فرسای متشکل کردن و سازماندهی توده کارگر بی نیاز کند؟
تجربیات شکست خورده قبلی
اگر راه دور نرویم همین چندی پیش، جهانشاهی و اسانلو با هم معامله کردند و برای کارگران ایران یک کمیته سراسری اعتصاب ساختند و اسانلو هم با قول پول و امکانات فراوان این میلیونر صاحب تلویزیون رها بعنوان مسئول این کمیته اعتصاب تعیین شد. همه شاهد بودند که این طرح با چه فضاحتی شکست خورد و چه رسوایی بزرگی برای اسانلو باقی گذاشت. مدتی بعد اسانلو در تلویزیون اندیشه ظاهر شد و مجری چاپلوس برنامه، وی را که حتی از هیات مدیره سندیکای واحد هم کنار گذاشته شده بود، یکی از رهبران بزرگ جنبش کارگری نامید و اسانلو هم با تواضعی شاهانه که مناسب تلویزیون سلطنت طلبان بود، به سمت خیلی “پیش پا افتاده” سخنگویی طبقه کارگر دهها میلیونی ایران بسنده کرد و صد هزار دلار شاهانه را قاپید. اکنون با آنکه طبقه کارگر ایران تشکلهای سراسری خود را ندارد اما اسانلو را بعنوان سخنگو دارد! بنابراین برگزار کنندگان نشست سه گانه، پس از ایجاد قیم مآبانه تشکل سراسری برای کارگران ایران، اولین کارشان شاید تعیین تکلیف با اسانلو بعنوان سخنگوی خود گمارده کارگران ایران باشد. آیا این تشکل فعلا در دست ساختمان، پس از اتمام کار، اسانلو را در جای خود ابقا خواهد کرد یا سخنگوی دیگری برای کارگران ایران تعیین خواهد کرد!؟
چند سال قبل تر و در اوایل ریاست جمهوری خاتمی، عده ای با انتشار یک اطلاعیه به دهها میلیون کارگر بی خبر ایران اطلاع دادند که دارای یک تشکل سراسری شده اند! این “تشکل سراسری” نامه ی سرگشاده ای به خاتمی نوشت که در آن رژیم را، چنانچه با مطالبات کارگری مندرج در نامه - که مطالبات مناسبی هم بود- موافقت نکند، تهدید به اعتصاب عمومی می کرد. حتی نماینده یا رابطی بنام نادر شکیبا از جانب این “تشکل سراسری” با احزاب و سازمانهای چپ در خارج کشور تماس گرفت و البته توانست توجه و اعتماد تعدادی از آنها را نیز برای مدتی کوتاه به خود جلب کند. اما مانند همه خانه های پوشالی، ناگهان همه چیز فرو ریخت و دست اندرکاران این “تشکل سراسری” دیگر اطلاعیه ای منتشر نکردند، بدون اینکه زیر فشار حملات رژیم اسلامی باشند و یا بدون اینکه حتی یک نوشته یا نقد جدی توسط فعالین کارگری علیه آنها نوشته شده باشد. نادر شکیبا نیز که سالها برای جنبش کارگری زحمات فراوان کشیده بود و تجربیاتش می توانست پشتوانه ای باشد برای تاثیر گذاری وی در جنبش کارگری، لطمه خورد. ماجرا حتی آنقدر جدی گرفته نشد که فعالین کارگری پا پی یافتن دیگر فعالین کارگری در داخل که در این پروژه دست داشتند، بشوند و یا جریان سیاسی احتمالی که پشت این حرکت بود را بشناسند. بهروز خباز که اکنون در خارج کشور است و من گمان نمی کنم که خود در ساختن چنین تشکلی دخیل بوده از جمله کسانی است که از این تجربه و بسیاری از افراد دخیل در آن اطلاع دارد.
در مباحثی که در سال ۱۳۸۶ منجر به جدایی لغو کار مزدیها از کمیته هماهنگی شد، از جمله یکی هم اختلاف بر سر ایجاد تشکل سراسری کارگری بود. برای لغو کار مزدیها و محسن حکیمی این تصور پیش آمده بود که کمیته هماهنگی هنگامی که تا حدی بزرگ شود، می تواند اجلاسی را فرا بخواند و تشکل سراسری کارگری ایران را ایجاد کند. از نتایج مخالفت قاطع اکثریت اعضای کمیته هماهنگی با این نگرش از بالا برای ایجاد تشکل کارگری، این بود که هم اساسنامه از این نظر اصلاح شد و هم کلمات “برای کمک” به نام کمیته هماهنگی اضافه شد که تا آنجا که به اسناد کمیته هماهنگی بر می گردد هر نوع شائبه اینکه این کمیته با ساختن تشکل کارگری از بالای سر کارگران همراه است، از بین برود.
جنبش کارگری ایران ایجاد تشکل از بالای سر کارگران را از جانب هر که باشد پس میزند، چه اپوزیسیون باشد و چه دولت و نمونه ها کم نیست.
در اوایل سال ۱۳۵۸، داریوش فروهر وزیر کار دولت بازرگان دعوت نامه ای به شوراها و سندیکاهای تهران فرستاد تا در جلسه ای در وزارت کار “حضور بهم رسانند” و درباره مسائل تشکلهای کارگری بحث و گفتگو کنند. در این جلسه نمایندگان تعداد زیادی از سندیکاهای اصناف نظیر خیاز، خیاط، کفاش، بافنده سوزنی شرکت داشتند و از مراکز بزرگ کارگری تنها نمایندگان شوراهای ایران ناسیونال، بنز خاور، پالایشگاه تهران، و سندیکای کارگران برق تهران حضور داشتند. فاضل، کارگر دخانیات، از اعضای حزب ملت ایران و معاون وزیر کار ریاست جلسه را بعهده گرفت و اظهار داشت که هدف این جلسه فراهم آوردن شرایط ایجاد تشکلهای سراسری کارگران ایران است. منتها دفاع آشکارش از سندیکاها و گلایه بسیار نرمش از زیاده روی شوراهای کارگری که مدیران دولتی را به کارخانه ها راه نمی دادند و کلیه امور را بدست داشتند، کافی بود تا مباحث بر دو موضوع متمرکز شود: اختلاف شورا و سندیکا، و مخالفت با دخالت دولت و وزارت کار در امور تشکلهای کارگری، منجمله تاکید بر نادرستی برگزاری هر نوع جلسه در مورد ایجاد تشکلهای کارگری در ساختمان وزارت کار. قرار شد تا جلسه بعدی در کارخانه دخانیات برگزار گردد و همچنین با تعداد هر چه بیشتری از تشکلهای کارگری از همه ایران تماس گرفته شود تا در جلسه شرکت کنند. در جلسه ای که در کارخانه دخانیات تشکیل شد اگر چه نسبت به جلسه در وزارت کار نمایندگان کارگری بسیار زیادی شرکت کرده بودند اما همچنان اکثرا از تشکلهای کارگری تهران و حومه بودند. این جلسه، محل مباحث حاد و کاملا قطبی بین سندیکاها و شوراهای کارگری شد و تقریبا هر نوع احتمال قرار گرفتن شوراها و سندیکاها در یک ساختار واحد تشکل سراسری کارگری را از بین برد. سندیکاها در عمل رژیم حاکم را پذیرفته بودند و خواهان فعالیت در چهارچوب آن بودند و اعمال قدرت شوراها در همه امور کارخانه را، “مخل نظم” مورد نیاز “انقلاب” برای استقرار و مقابله با بازگشت “ضد انقلاب” می دانستند.
مورد دیگر اقدام حزب رنجبران برای ایجاد “تشکل سراسری کارگری” بود. پس از قیام۵۷ ، حزب رنجبران دهها نفر از فعالین کارگری نزدیک به خود را در شمال ایران (رشت) گرد هم آورد و طی کنگره ای یک “تشکل سراسری” برای کارگران ایران درست کرد. کوچکترین واحد این تشکل سراسری، فرد بود و نه تشکل کارگری محل کار نظیر سندیکا، شورا و یا اتحادیه کارگران یک رشته تولیدی مثل چاپ. این “تشکل سراسری کارگری” که نشریه هم داشت، کارش نگرفت و با شکست روبرو شد. در همان زمان حتی یک سندیکا و یا یک شورای کارگری در یک کارخانه، عملا در مبارزات کارگری بسیار موثر تر از این تشکل کارگری ساخته حزب رنجبران بود که ادعای سراسری هم داشت. در همان زمان جنبش کارگری ایران حتی شوراهای کارگران صنایع گسترش و نوسازی را که صدها شورای کارگری را تحت پوشش داشت، تشکل سراسری کارگران ایران نمی دانست. تشکل سراسری کارگری ساخته حزب رنجبران، به ازای هر تشکل کارگری محل کار که عضو شوراهای صنایع گسترش و نوسازی بود حتی عضو فردی نداشت و آشکار بود که در جنبش کارگری ایران جدی گرفته نمی شود.
حزب توده مانند حزب رنجبران تا پیروزی قیام و سرنگونی شاه صبر نکرد. در حول و حوش نخست وزیر شدن بختیار، جلسه ای توسط فعالین نزدیک به حزب توده و اساسا از میان فعالین کارگری کارگاههای کوچک تهران، در محل سندیکای قندریز واقع در خیابان ری تهران برگزار شد تا تشکل سراسری کارگران را اعلام کنند. حضور غیر قابل پیش بینی تعدادی از فعالین کارگری صنایع بزرگ تهران در این جلسه و مباحث ناشی از حضور آنها مانع شد تا برگزار کنندگان این جلسه بتوانند بر تصمیمی که از قبل برای این جلسه گرفته شده بود، صحه بگذارند. قرار شد تا در اسرع وقت جلسه دیگری تشکیل شود و فعالین کارگری از صنایع بزرگ هم در آن شرکت کنند. متنها برگزار کنندگان جلسه یادشان رفت و یا فرصت نکردند تا مانع پخش خبری که از قبل قرار بود از رادیو مسکو خوانده شود، گردند! شب همان روز، رادیو مسکو در بخش اخبار خود در مورد رویدادهای ایران، از تشکیل اتحادیه سراسری کارگران ایران خبر داد! جلسه بعدی، چند هفته بعدتر در پشت بام محل سندیکای بافنده سوزنی در لاله زار نو، چهار راه کنت برگزار شد و تعداد زیادی از فعالین کارگری از صنایع بزرگ هم در آن شرکت داشتند. مباحثات داغی جریان یافت که براثر آن، دست اندرکاران جلسه از اعلام یک تشکل سراسری برای طبقه کارگر ایران صرف نظر کردند. بر خلاف “تشکل سراسری کارگری” ساخته حزب رنجبران که فعالین کارگری شناخته شده چندانی نداشت، پشت اقدام حزب توده، بخش وسیعی از فعالین کارگری شناخته شده و با تجربه اصناف تهران قرار داشتند از جمله عتیق پور که در دوران شاه سالها خزانه دار سندیکای کارگران چاپ موسسه کیهان بود و زنده یاد هدایت اله معلم، کارگر کارخانه پارس و از فعالین سندیکای فلز کار و مکانیک. برگزار کنندگان جلسه فورا دریافتند که نمی توان از بالای سر کارگران برایشان تشکیلات ساخت. بویژه در آن زمان مشخص که شعار “کارگر نفت ما، رهبر سر سخت ما” در خیابانها فریاد زده میشد، آشکار بود که بدون تائید و یا بدون حضور کارگران اعتصابی نفت نمیشد در جنبش کارگری ایران تشکیلات سراسری ساخت. ناموفق بودن این اقدامات باعث شد تا حزب توده به همان حدود ده سندیکای اصناف تهران و حومه بسنده کند و بسمت اعلام یک تشکل سراسری کارگری پس از قیام نرود.
می توان از صحنه فعلی جنبش کارگری مثال زد. اگر در حمایت از کارگران فیلیپین هم سندیکای رانندگان شرکت واحد تهران و هم “اتحادیه آزاد کارگران ایران” اطلاعیه بدهند، این تصور واژگونه برای جنبش کارگری فیلیپین ایجاد میشود که گویا “اتحادیه آزاد کارگران ایران” تشکلی مهمتر، قوی تر و با اعتبار تر از سندیکای رانندگان شرکت واحد تهران است. زیرا این نامها نزد کارگر فیلیپینی این تصور هزاران بار غلط را پیش می آورد که قدرت و نفوذ “اتحادیه آزاد کارگران ایران” در کشوری با جمعیت ۷۷ میلیونی کجا و سندیکای رانندگان شرکت واحد تهران کجا و تازه آنهم نه همه رانندگان تهران! “اتحادیه آزاد کارگران ایران” مطابق نامش قاعدتا تشکلی سراسری است و سندیکای رانندگان شرکت واحد تهران تشکل تنها بخش کوچکی از میلیونها کارگر در تهران است. و چه بسا فعالین کارگری فیلیپین تصور کنند که سندیکای شرکت واحد عضو کوچکی از “اتحادیه آزاد کارگران ایران” است! فعالین جنبش کارگری فیلیپین از کجا باید بدانند که یک محفل کوچک کارگری با اعضای اندکش این نام پر طمطراق را روی خود گذاشته است!
بعلاوه، در تبلیغات جنگ سردی، امپریالیستها همواره این تلقی را بدست داده اند که سرمایه
داری مظهر آزادی است و سوسیالیسم مظهر استبداد. در بطن این تبلیغات، کلمه “آزاد” بعنوان یک شاخص در نام تمام موسسات و تشکلهای ضد سوسیالیستی گنجانده شده است. آیا “اتحادیه آزاد کارگران ایران” آگاهانه و در همین راستا کلمه “آزاد” را در نام خود گنجانده است؟ جنبش کارگری ایران از “اتحادیه آزاد کارگران ایران” شناخت کافی دارد و لذا این نام در داخل ایران احدی را فریب نمی دهد. اما سئوال این است که اصولا این نام کجا کاربرد دارد؟
فعالین جنبش کارگری ایران نحوه ایجاد اتحادیه آزاد کارگران ایران که یک تغییر نام ساده از تشکل کارگران اخراجی و بیکار به یک اتحادیه سراسری کارگری بود را حتی آنقدر جدی ندانستند که درباره اش بحث کنند. دلیل آن بسادگی این بود و هست که عروج جنبش کارگری ایران که همراه با ایجاد تشکل در محل های کار خواهد بود همه این کج و کاستی ها را اصلاح و جبران می کند. خوش خیال ترین عضو اتحادیه آزاد هم یک در میلیون این احتمال را نمی دهد که روزی کارگران حتی یک کارخانه کوچک در ایران در محل کار خود سندیکا و یا شورا تشکیل دهند و برای سراسری شدن به اتحادیه آزاد کارگران ایران بپیوندند. ایجاد تشکلهای محل کار جایی برای اتحادیه آزاد و کسانی که بخواهند آنرا کپی کنند باقی نمی گذارد. به همین دلیل اتحادیه آزاد با تلاش تقریبا همگانی فعالین کارگری ایران برای ایجاد تشکلهای کارگری در محل کار چندان همراه نیست. اطلاعیه های اتحادیه آزاد در مورد اعتراضات کارگری با این تلقی نگاشته شده که کارگران ایران اتحادیه آزاد خودشان را دارند و لذا آنها را به ساختن تشکل محل کار تشویق و ترغیب نمی کند.
کانون مدافعان کجا ایستاده است؟
۱ - تشکل حامی و تشکل کارگری مرجع
در مبارزه پیچیده، گسترده و متنوع طبقه کارگر علیه سرمایه داری ایجاد انواع و اقسام تشکلها که هر یک متناسب با فعالیت در یک عرصه مشخص باشد، تاریخا اجتناب ناپذیر شده است. این تشکلها را که شامل سندیکا، شورا، حزب، تعاونی های مصرف و مسکن، کمیته کارخانه و کمیته اعتصاب و غیره میشود، می توان بر حسب مورد دسته بندی کرد. در کنار این تشکلهای کارگری که سیاست گذار هستند و فلسفه وجودیشان تعیین خط مشی و رهبری مبارزات کارگری است، معمولا تشکل های حامی جنبش کارگری هم شکل می گیرند که فعالین آن لزوما فعال کارگری نیستند و اصولا تشکل محل کار نیست و اعضایشان شامل تمامی اقشاری میشود که هر یک به دلایلی تمایل دارند به مبارزات کارگری کمک کنند. کمیته های همبستگی با جنبش کارگری ایران در خارج کشور که نزدیک به سه دهه با یک فعالیت بی بدیل در شناساندن جنبش کارگری ایران به کشورهای اروپایی و آمریکایی و جلب همبستگی آنها با کارگران ایران نقش مهمی داشته اند، از جمله تشکلهای حامی جنبش کارگری هستند.
کانون مدافعان حقوق کارگر نیز، همانطور که از نامش بر می آید، مستقل از جایگاهش و ارزیابی از فعالیت چند ساله اش که پائین تر بدان پرداخته خواهد شد، در زمره تشکلهای حامی است. تشکلهای حامی آن دسته از تشکلهای کارگری هستند که بنا به ماهیتشان سیاست گذار نیستند و برای جنبش کارگری خط و جهت تعیین نمی کنند و تنها از مبارزات کارگران، مواضع اتخاذ شده توسط تشکلهای کارگری و یا گرایش معینی در جنبش کارگری حمایت می کنند. در صورتیکه سندیکاها، شوراها، احزاب کارگری و کمیته های اعتصاب از تشکلهای سیاست گذار هستند و بنا به ماهیت خود، در محدوده فعالیشان و برای جنبش کارگری خط مشی تعیین می کنند و خواستهای کارگری را برای هر دوره مشخص می سازند. در مقام مقایسه سندیکای کارگران شرکت واحد تشکلی سیاست گذار است و کانون مدافعان یک تشکل حامی. این دو نوع تشکل در مقایسه با هم در مواردی دارای محدودیت هستند و در مواردی دستان بازتری دارند که یکی از آنها در مورد عضویت است. تشکل سیاست گذاری مانند سندیکای واحد برای عضوگیری دارای محدودیت است و فقط می تواند از میان کارگران شرکت واحد عضوگیری کند در صورتیکه یک تشکل حامی مانند کانون مدافعان، هیچ محدودیتی برای عضو گیری ندارد. مثلا تا چندی پیش فریبرز رئیس دانا هم عضو کانون مدافعان بود و جدا شد. و کما اینکه هم اکنون علیرضا ثقفی، محسن ثقفی عضو کانون مدافعان هستند بدون اینکه حتی لازم باشد کارگر باشند و لاجرم از حدی از اخلاق و فرهنگ لازمه برای وارد شدن به مباحث کارگری برخوردار باشند. کانون مدافعانی که با شرکت حدود بیست نفر در سال ۱۳۸۶ ایجاد شد، اکنون بجز خانواده ثقفی (علیرضا ثقفی، هاله صفر زاده و محسن ثقفی) بقیه اعضای اولیه اش جدا شده اند. اکنون که کانون مدافعان حتی بسیار کوچکتر از “اتحادیه آزاد کارگران ایران” و از هر نظر در ضعیف ترین دوران حیات خود است و با کمک چند شمعک سر پاست، آخرین فیلش را هوا کرده است.
۲- کانون مدافعان و استقلال مالی جنبش کارگری
از سال ۱۳۸۵ یعنی دو سال بعد از روز کارگر سقز که مسائل جنبش کارگری ایران در جنبش جهانی کارگری مطرح شد، اقدامات سولیداریتی سنتر (مرکز همبستگی آمریکایی) نیز برای یافتن جای پایی در جنبش کارگری ایران آغاز شد. هنگامی فعالین اتحاد بین المللی در تورنتو در دو دیدار جداگانه از هر نوع همکاری با نمایندگان سولیداریتی سنتر امتناع کردند، مهدی کوهستانی که در آنزمان از اعضای اتحاد بین المللی بود را با خود همراه ساختند تا به وسیله وی با فعالین جنبش کارگری ایران تماس بگیرند. از آنزمان مخالفت با یک راه حل آمریکایی برای جنبش کارگری ایران موضوع بحث فعالین جنبش کارگری بوده است. مجادلات علیه سولیداریتی سنتر در جنبش کارگری ایران گاه حاد و محوری بوده و گاه فروکش کرده است. همه فعالین جنبش کارگری، فعالین سازمانهای چپ و حتی آنها که از دور مسائل جنبش کارگری ایران را دنبال می کنند از طرفین این مباحث و آنچه تاکنون روی داده بخوبی مطلع هستند و نیازی به بازگویی همه آنها نیست. یکی از نقاط اوج مجادله بر سر استقلال مالی جنبش کارگری ایران، هنگامی روی داد که تابستان امسال اسانلو در یک برنامه تلویزیون اندیشه حضور یافت و صاحب سلطنت طلب آن صد هزار دلار به وی کمک مالی کرد. اگر در این نوشته از دلایل توهین آمیز و شرم آور کمک مالی یک سرمایه دار به فعالین اعتصابی و خانوادهایشان که اسانلو شنید و دم بر نیاورد بگذریم، این موضوع مباحثی حاد را در جنبش کارگری دامن زد. فعالین کارگری ایران بدون هیچ هماهنگی از پیشی در داخل و خارج کشور و حتی سه نفر از کارگران زندانی، (رضا شهابی، شاهرخ زمانی و محمد جراحی) بسرعت دست بکار شدند و از مرزهای هویت جنبش کارگری دفاع کردند. رضا شهابی با وجود بیماری حادش که در اثر سختی و شکنجه های دوران زندان به آن دچار شده است و درست هنگامی که در اعتراض به تبعیدش از زندان اوین در اعتصاب غذا بسر می برد، هم در انتشار یک بیانیه سه نفره شرکت کرد و هم جداگانه مقاله نوشت و از استقلال مالی جنبش کارگری دفاع کرد. کانون مدافعان در این جدال حیاتی که بر سر هویت و مرزهای درون و بیرون جنبش کارگری جریان داشت، ساکت بود. بعلاوه هنگامی که اسانلو و جهانشاهی میلیونر صاحب تلویزیون رها از بالای سر کارگران ایران برایشان کمیته اعتصاب درست کردند و اسانلو هم با کمک مالی و تدارکاتی جهانشاهی مسئول کمیته اعتصاب (!) شد، کانون مدافعان مخالفت نکرد. هنگام برکناری اسانلو از هیات مدیره سندیکای واحد هم کانون مدافعان از سندیکای واحد دفاع نکرد. در هر سه این موارد که یک جدال حاد در جنبش کارگری در گرفت و پای احزاب چپ را نیز به میان کشید، کانون مدافعان ساکت بود. زیرا کانون مدافعان مانند همه جریانات بی پایگاه در توده کارگر، چشم امید به بالا دارد. بنابراین کانون مدافعان نه تنها با اسانلو که اکنون فردی است که به بالا و مراکز قدرت ساز وصل شده، مخالفتی نمی کند بلکه اسانلو با لابی گری خود در تلویزیون دولتی آمریکا به نفع کانون مدافعان مایه امید این کانون خانوادگی است.
هنگامی که با بروز اولین نشانه ها از فعالیت های سولیداریتی سنتر در جنبش کارگری ایران مطلب “خطر فساد در جنبش کارگری” منتشر شد اولین و تنها کسی که از ایران مقاله نوشت و با توجه فعالین کارگری به خطر سولیداریتی سنتر مخالفت کرد، علیرضا ثقفی بود. اگر فرض شود که در سال ۱۳۸۵ علیرضا ثقفی مطابق اطلاعات و تحلیلی که داشت خطر سولیداریتی سنتر را جدی نمی دانست، چرا هنگامیکه بخش دائما رو به افزایشی از فعالین کارگری به خطر آن پی بردند، بجای تجدید نظر در ارزیابی خود با “اتحادیه آزاد کارگران ایران” همراه و با مخالفان سولیداریتی سنتر به دشمنی برخاستند و از هیچ اراجیف و افترایی علیه آنها فروگذار نکردند؟ در تابستان امسال و هشت سال بعد از مقاله “خطر فساد…”، مهدی کوهستانی برای نجات خودش ناچار شد فاش کند که از همان ابتدا از همکاری و ارتباط اسانلو با سولیداریتی سنتر اطلاع داشته است. موضوعی که مهدی کوهستانی مانند کانون مدافعان و “اتحادیه آزاد کارگران ایران” همواره منکرش بودند و آنرا ناشی از تلقیات نادرست مخالفان سولیداریتی سنتر میدانستند. مهدی کوهستانی به فعالین گرایش چپ و سوسیالیست جنبش کارگری بخاطر بیان حقایق فعالیت سولیداریتی سنتر که خود وی عاملشان بود و بیش از همه از حقیقی بودن آن آگاه بود، اتهامات کثیف میزد.(۳) حال که حقانیت تاریخی فعالین گرایش چپ و سوسیالیست جنبش کارگری در تشخیص دامها و خطراتی که جنبش کارگری و فعالینش را از جانب سولیداریتی سنتر تهدید میکرد به اثبات رسیده، تازه علیرضا ثقفی یکی از کانونیان را فرستاده تا اینبار متاسفانه زیر سایه محمود صالحی همان اراجیفی را تکرار کند که مبتکران آن در بهترین حالت از شرمساران تاریخ جنبش کارگری خواهند بود. باز هم با کمال تاسف محمود صالحی در طرحی مشارکت دارد که امثال عمر مینایی ها، سعید مقدم ها، محمد عبدی پورها، میترا همایون ها، مسعود سلیم پورها، فتاح سلیمانی ها، رضا شهابی ها، وفا قادری ها، سیروس فتحی ها، علی نجاتی ها و مددی ها، اگر بخواهند باید با ای میل زیر آن اطلاعیه ها تماس بگیرند اما این فحاشان کانون مدافعان، پیشاپیش در نشست های سه گانه حضور داشته اند تا از بالای سر طبقه کارگر برایش تشکیلات درست کنند و تلویزیون دولتی آمریکا (voa) در مدح آنها برنامه تهیه کند!
مبارزه چندین ساله فعالین جنبش کارگری علیه سولیداریتی سنتر و برای تثبیت یکی از اصول خدشه ناپذیر خود یعنی استقلال مالی، معنایی جز این ندارد که جنبش کارگری ایران هیچ تشکل کارگری را از آن خود نخواهند دانست مگرآن که آن تشکل بر استقلال صف کارگران و از جمله بر استقلال مالی آن پافشاری کند و یک مرز بندی روشن با سولیداریتی سنتر و مهدی کوهستانی بعنوان عامل ایرانی آن داشته باشد. کانون مدافعان نه تنها به این صف تعلق ندارد بلکه علیرضا و محسن ثقفی علنا به ارتباط با مهدی کوهستانی افتخار هم می کنند. سرنوشت کنونی اسانلو اجتناب ناپذیر نبود. متاسفانه راهی که اسانلو رفت، ضربه بزرگی به جنبش کارگری زد و مهدی کوهستانی، کانون مدافعان و سولیداریتی سنتر در این ضربه به جنبش کارگری نقش اساسی داشتند.
۳- کانون مدافعان و لیبراستارت
کانون مدافعان سال گذشته مقاله ای علیه سایت اینترنتی لیبراستارت نوشت و در آن خاطر نشان کرد که بنیانگذار آن اریک لی، یک اسرائیلی و از تضییق کنندگان حقوق فلسطینی هاست و به جریانات سیاسی و کارگری ایرانی که در کنفرانس لیبراستارت شرکت کرده بودند، انتقاد کرد. در نگاه بسیاری عجیب بود که کانون مدافعان که از هیچ اقدامی علیه مخالفان سولیداریتی سنتر آمریکایی دریغ نکرده و نمی کند چرا ژست ضد اسرائیلی گرفته است. اما برای آنها که مسائل جنبش کارگری را از نزدیک دنبال می کنند، اظهارات شدید کانون مدافعان علیه لیبراستارت – که سولیداریتی سنتر نه یک شرکت کننده ساده ی کنفرانس های آن بلکه یکی از جریانات دخیل در سازماندهی این کنفرانس هاست – نه تنها عجیب نبود بلکه کاملا در راستای فعالیت های تاکنونی کانون مدافعان بود. حقیقت ماجرا این است که کانون مدافعان تا زمانی که در کنفرانسهای لیبراستارت، “ورک شاپ” جنبش کارگری ایران به مهدی کوهستانی واگذار میشد، انتقادی به آن نداشت یعنی تا کنفرانس لیبراستارت در سال ۲۰۰۷ در تورنتو. در این کنفرانس ابتدا “ورک شاپ” جنبش کارگری ایران را به مهدی کوهستانی دادند که با مخالفت فعالین اتحاد بین المللی در تورنتو روبرو شد. از نظر فعالین اتحاد بین المللی در تورنتو که از همان زمانی که مهدی کوهستانی عضو آنها بود رابطه نزدیکی با لیبراستارت داشتند، واگذاری “ورک شاپ” جنبش کارگری ایران به مهدی کوهستانی تاثیرات منفی بسیاری در فعالین کارگری ایران نسبت لیبراستارت می گذاشت. به همین دلیل، سرانجام، مسئولین برگزاری کنفرانس، “ورک شاپ” جنبش کارگری ایران را از مهدی کوهستانی گرفتند و به فرید پرتوی و اتحاد بین المللی در تورنتو دادند و طبعا خشم مهدی کوهستانی و کانون مدافعان علیه لیبراستارت بر انگیخته شد. این ماجرا سال بعد از سال تکرار شد و کانون مدافعان و مهدی کوهستانی مترصد فرصتی بودند تا به لیبراستارت یک ضرب شست کارگری نشان بدهند. مخالفت کانون مدافعان علیه لیبراستارت هیچ دلیل رادیکالی ندارد و هیچ منفعت کارگری را دنبال نمی کند. رها کردن ولی نعمتی مانند سولیداریتی سنتر و حمله به لیبراستارت، نشانه ی حتی یک رادیکالیسم صوری و تو خالی هم نیست بلکه افشاگر ماهیت کاسب کارانه و بده بستان های پشت پرده ی کانون است.
۴- کانون مدافعان و سازمان جهانی کار
در تاریخ اول ژوئن ۲۰۱۴ ، کانون مدافعان به صدمین اجلاس سازمان جهانی کار بیانیه ای داد مبنی بر اینکه برای چندمین سال متوالی نمی تواند نمایندگان خود را به آن اجلاس بفرستد! در این بیانیه از “ای تی یو سی” برای دعوت از کانون مدافعان به اجلاس “آی ال او” تشکر شده است. مطابق همین اطلاعیه، سالهای متمادی است که چنین دعوتی از کانون صورت می گیرد و تنها در سال ۱۳۸۷ علیرضا ثقفی بعنوان نماینده کارگران ایران در اجلاس سازمان جهانی کار شرکت کرد!
آری. دهه هاست که مسافران ژنو نمایندگان کارگران نیستند و کانون مدافعان و علیرضا ثقفی تنها مدل غیر رژیمی آنست و به همان اندازه محکوم. فعالین کارگری در سال ۱۳۸۷ و هنگامی که علیرضا ثقفی، این نماینده خود خوانده کارگران ایران از اجلاس بازگشت، با سئوال و اعتراض از وی استقبال کردند. ثقفی برای ساکت کردن فعالین کارگری اظهار داشته که وی خود را نماینده کارگران ایران معرفی نکرده بلکه بعنوان یک روزنامه نگار آزاد در اجلاس بوده و حرفهایش اشتباه ترجمه شده است! اما همین ثقفی در محافل خودی ها، دعوت شدن کانون در سالهای متمادی را نشانه برسمیت شناخته شدن کانون مدافعان بعنوان تنها تشکل مستقل کارگری از طرف نهادهای جهانی نظیر “ای تی یو سی” و سازمان جهانی کار می داند! بالاخره علیرضا ثقفی روزنامه نگار آزاد است یا فعال کارگری؟ چگونه است که “ای تی یو سی” و سازمان جهانی کار برای دعوت از روزنامه نگاران آزاد ایران سال بعد از سال، از کانون مدافعان دعوت می کنند؟ چرا ثقفی بعنوان یک روزنامه نگار آزاد، گزارش شرکت خود در اجلاس سازمان جهانی کار را به جامعه روزنامه نگاری ایران که سالهاست از نظر تعداد زندانی، مقام دوم را در جهان دارند، ارائه نداد؟
طبقه کارگر ایران تشکلهای سراسری خود را ندارد و لذا فاقد نمایندگان منتخب خود برای شرکت در هر نوع اجلاس و جلسه ای است. در ایران تنها دو تشکل سندیکای واحد و هفت تپه از نوع تشکل توده ای کارگری هستند که نمایندگانش مستقیما توسط کارگران محل کار انتخاب شده اند. تنها نمایندگان این دو تشکل می توانند مستقیما کارگران محل کار خود را در هر اجلاسی نمایندگی کنند و مطالبات عمومی و مورد وفاق کارگران را طرح نمایند. بنابراین تمام کسانی که منتخب کارگران محل کار خود نیستند تنها فعالین کارگری محسوب می شوند. اولین سئوال منطقی این است که از میان تشکلهای کارگری مثل سندیکای واحد، سندیکای هفت تپه و یا سندیکای فلز کار و مکانیک که تشکل های محل کار هستند و یا از میان تشکلهای فعالین کارگری نظیر کمیته پیگیری و کمیته هماهنگی و منجمله لیست بلند بالایی از فعالین سرشناس جنبش کارگری چرا از کانون مدافعان دعوت شده و سالهای متمادی همچنان میشود؟ کانال ارتباطی و کسب اطلاعات “ای تی یو سی” از جنبش کارگری ایران و فعالین و تشکلهایش چه کسی است؟ حتی همه اعضای مغرض کانون مدافعان هم می دانند که اگر تشکلها و فعالین کارگری در ایران را از نظر نقش، جایگاه و اهمیت در مبارزه کارگران لیست کنند، کانون مدافعان و علیرضا ثقفی در انتهای لیست قرار میگیرند.
پنج سندیکای کارگری فرانسوی که در ارتباط با فعالین همبستگی با جنبش کارگری ایران یک تشکل دفاع از کارگران ایران درست کرده اند، در کنفرانسهای چند ساله اخیرخود، از جمله از فعالین کارگری مختلف دعوت کرده اند. بطور نمونه امسال علی نجاتی توانست خود را به جلسه برساند اما ماموران امنیتی از خروج داود رضوی در آخرین لحظه در فرودگاه جلوگیری کردند. این فعالین کارگری در جلسه با فعالین کارگری فرانسوی شرکت کرده اند اما هیچ یک مانند ثقفی خود را نماینده کارگران ایران جا نزده اند. هیچ مترجمی هم به اشتباه آنها را نماینده کارگران ایران معرفی نکرده. در اجلاس ۱۳۸۷ سازمان جهانی کار، دعوت کننده و دعوت شونده و مترجم، همگی دستشان در یک کاسه بوده است! این وقایع حاصل یک لابی گری فساد آور است که مهدی کوهستانی می کوشد آن را به فعالین جنبش کارگری ایران سرایت دهد. جنبش کارگری تاریخا قدرتش را از مبارزه و عمل مستقیم اعتراضی خود علیه کارفرماها و دولتشان می گیرد و روزی که به میدان بیابد بساط این لابی گری و دعوت کنندگان و دعوت شوندگان به سازمان جهانی کار را جارو می کند.
فعالین کارگری هر ساله هنگام اجلاس سازمان جهانی کار از جمله علیه شرکت شوراهای اسلامی و دیگر تشکلهای دولتی که خود را بعنوان نمایندگان کارگران ایران جا زده اند، تظاهرات می کنند. آیا باید علیه علیرضا ثقفی و کانون مدافعان هم که در اپوزیسیون خود را نماینده کارگران ایران جا می زنند، پلاکارد نوشت، تظاهرات کرد و اطلاعیه داد تا “ای تی یو سی” و سازمان جهانی کار متوجه کانال معیوب کسب اطلاع خود از جنبش کارگری ایران بشوند؟
اطلاعیه ژوئن امسال کانون بمناسبت عدم شرکتش در صدمین اجلاس سازمان جهانی کار بسیار گمراه کننده است و تصویری کاملا غیر واقعی و سراپا دروغ از کانون به دست می دهد. البته کسی از نامه ای که ایشان به “ای تی یو سی” ارائه کرده اند، اطلاعی ندارد و استناد این نوشته بر نسخه فارسی آن است که خود کانون مدافعان منتشر کرده. در نامه کانون به “ای تی یو سی” و سازمان جهانی کار آمده: “آقایان محمدجراحی و شاهرخ زمانی هر دو در زندان هستند و نمیتوانند به عنوان نمایندگان این نهاد در آن اجلاس شرکت کنند … همزمان یاران دیگر کانون مدافعان حقوق کارگر آقایان رضا شهابی و بهنام ابراهیم زاده و هم چنین فعالان کارگری دیگر در شهرهای مختلف در زندان به سر می برند”. آیا محمد جراحی و شاهرخ زمانی نمایندگان کانون مدافعان هستند؟ آیا این دو که با رضا شهابی – که در این نامه از یاران کانون خوانده شده اند- علیه اسانلو که از سلطنت طلبان پول گرفت، اطلاعیه دادند و از اتکا به خود مالی جنبش کارگری دفاع کردند، می توانند نماینده کانون مدافعانی باشند که در همین مورد مشخص، لام تا کام حرفی نزد؟ جالب توجه است که نامه کانون به سازمان جهانی کار در ماه ژوئن امسال و در بحبوبه مباحث علیه اسانلو و پول گرفتنش از سلطنت طلبان منتشر شده است. کانون مدافعانی که حرف اول را علیه مخالفان سولیداریتی سنتر و مخالفان راه حل آمریکایی برای جنبش کارگری می زند؛ کانون مدافعانی که از برکناری اسانلو از هیات سندیکای شرکت واحد حمایتی نکرد با آن که مهدی کوهستانی ارتباط و همکاری وی را با سولیداریتی سنتر تائید کرده؛ کانون مدافعانی که با تشکیل کمیته اعتصاب برای کارگران ایران توسط اسانلو و جهانشاهی میلیونر صاحب تلویزیون رها، مخالفت نکرد؛ آیا این فعالین کارگری زندانی، نماینده و یاران کانون مدافعان هستند؟
شگفتا! محمد جراحی و شاهرخ زمانی که می توانند “نماینده” کانون در سازمان جهانی کار باشند، در زندانند. علاوه بر “نمایندگان” کانون مدافعان، “یاران” کانون هم در زندانند، یعنی “رضا شهابی و بهنام ابراهیم زاده”! علاوه بر این (تمامی هم ندارد) “فعالان کارگری دیگر در شهرهای مختلف” در زندان هستند. با آنکه روشن نیست که مطابق اساسنامه کانون “یاران” به چه کسانی گفته میشود و آنرا در متن انگلیسی که به سازمان جهانی کار چه ترجمه کرده اند، اما تصویر دروغینی که اینها از خود ارائه داده اند بیانگر این است که گویا کانون مدافعان در قلب جنبش کارگری ایران در حال یک نبرد با صاحبان سرمایه و صنایع است و بسیاری از نمایندگان و یارانش که از قضا همگی بجز “فعالان کارگری دیگر در شهرهای مختلف” از چهره های شناخته شده اند، در زندانند. آیا محمد جراحی، شاهرخ زمانی، رضا شهابی و بهنام ابراهیم زاده اطلاع دارند که کانون نامشان را بعنوان “نمایندگان و یاران” خود به سازمان جهانی کار داده است تا اعتبار بدست بیاورد و از آن اعتبار علیه منافع جنبش کارگری استفاده کند؟ جان کلام اطلاعیه کانون به سازمان جهانی کار این است که چون “نمایندگان و یارانش” در زندان هستند، نمی تواند در اجلاس امسال شرکت کنند. آیا هیچ فعال کانون مدافعان در زندان هست؟ اگر برای گمراهی سازمان جهانی کار نیست چرا کانون از آندسته از یارانش که “فعالان کارگری دیگر در شهرهای مختلف” زندانی هستند، نام نمی برد و چرا برای آزادی آنها کمپین نمی گذارد؟ در میان تشکلهای کارگری در ایران، کمیته هماهنگی بیشترین کارگر زندانی و بیشترین کارگر منتظر حکم را داشته و دارد. مجموع سالهایی که اعضای کمیته هماهنگی در زندان بوده اند چندین برابر سالهایی است که فعالیت می کند.
آیا بدون خود فریبی، احدی هست که حتی یک درصد از این تصویر قلابی که علیرضا ثقفی از کانون ارائه می دهد را باور کند؟ فعالین کارگری ایران حتی تعداد اعضای اندک کانون که محورش یک جمع خانوادگی سه نفره است را می دانند و این دروغها فقط مصرف خارجی دارد. مسئله محوری این است که تنها و تنها اختناق و سرکوب بیرحمانه جنبش کارگری توسط رژیم اسلامی است که محیط مناسبی برای فعالیت های اینچنینی کانون مدافعان و علیرضا ثقفی ایجاد کرده است. اگر در ایران ذره ای آزادی وجود داشت نه رژیم های حاکم می توانستند عوامل خود را به عنوان نمایندگان کارگران به ژنو بفرستند و نه مهدی کوهستانی و علیرضا ثقفی و کانون مدافعان. ذره ای آزادی و متشکل شدن توده های کارگری در تشکلهای مستقل و غیر دولتی، عرصه را به کانون مدافعان نیز تنگ خواهند کرد. تنها صاحبان سرمایه و صنایع نیستند که از دیکتاتوری و سرکوب جنبش کارگری سود می برند!
دست اندرکاران جلسات سه گانه
برگزار کنندگان جلسات سه گانه که گویا بر فعالین جنبش کارگری زیادی منت گذاشته اند که برای هر جلسه یک پاراگراف خبر رسانی کرده اند، هنگامی که با سؤالات متعدد فعالین جنبش کارگری روبرو شدند، اندک اندک –و البته پرخاش گرانه – اطلاعاتی را درباره پروژه تشکل سازی بیرون می دهند که البته با عملکردشان تناقض هم دارد. مثلا این که در جلسه دوم، “قرار بر این گردید که دعوت از فعالان کارگری و تشکل های مستقل در جلسه ای وسیع تر صورت پذیرد”. در صورتی که برای نشست سوم از هیچ تشکلی دعوت بعمل نیامد. از بیانیه ۱۵ نفر از فعالین کارگری عضو کمیته هماهنگی چنین بر می آید که اینها مطابق مصوبه نشست دوم خودشان، حتی از کمیته هماهنگی هم که محمود صالحی در گفتگو با تلویزیون دریچه (۳۰ نوامبر ۲۰۱۴ ) به عضویت در آن افتخار می کند، دعوت نکرده اند و علت آن کاملا روشن است. دست اندرکاران این جلسات، با اطلاع از سابقه بسیار منفی کانون مدافعان نزد فعالین جناح چپ و سوسیالیست کارگری، بدرست از دعوت از تشکلهای مستقل کارگری خودداری کردند و اصل را بر شرکت فردی فعالین کارگری گذاشتند تا هم از تاثیرات منفی همکاری با کانون مدافعان بکاهند و هم جواب رد تشکلهای کارگری را همراه با دلایل آن دریافت نکنند! گویا می شود کانون مدافعان را اوراق نمود و کیلومتر اعضایش را صفر کرد و از آنها در ساختن یک تشکل کارگری سود جست!(۴) می پنداشتند که اگر دعوتی به بعمل نیاید، جواب ردی هم نیست! اصلا مخالفتی وجود ندارد! از آنجا که ساختن تشکل کارگری از بالای سر کارگران، نتیجه ی ناتوانی در متحد کردن و عاجزماندن از فعالیت سازمانگرانه در میان کارگران است. دست اندرکاران این جلسات یک ای میل اعلام کرده اند تا علاقه مندان خودشان تماس بگیرند و اگر هم نگرفتند، مشکل برگزار کنندگان این جلسات نیست. می گویند که ای میل داده اند خوب می خواستند تماس بگیرند! دست یافتگان به کیمیای ایجاد تشکل سراسری کارگری، عجب قدرت اقناع خیره کننده ای دارند! حتی اگر مسئله ایجاد تشکل های توده ای کارگری نباشد و این جمع قصد ایجاد تشکل فعالین کارگری را داشته باشد، همه بیاد دارند که ایجاد کمیته پیگیری و هماهنگی نیز، پیشاپیش با جمع آوری هزاران امضا از کارگران توام بود. نحوه فعالیت دست اندرکاران جلسات سه گانه را مقایسه کنید با کمیته پیگیری که با بیش از دو هزار امضا و کمیته هماهنگی با بیش از سه هزار امضا، هر دو قبل از تشکیل، از کارگران تائیدیه گرفتند.
بهرحال برگزار کنندگان جلسات سه گانه، هنگامی که با سئوال بسیار طبیعی فعالین جنبش کارگری روبرو شدند که این جمع کوچک به چه اکسیری برای ایجاد تشکل سراسری کارگری دست یافته اند که صد سال است دیگران به عقلشان نرسیده بود، با یک شعبده بازی کلامی، منتقدین را مخالف ایجاد تشکل سراسری کارگری دانستند! در دفاع از لزوم و مطلوبیت تشکل سراسری کارگری حتی تعدادی مقاله نوشته و اطلاعیه صادر شد! نزد این بی خبران از تاریخ جنبش کارگری، گویا در تمام عمر طبقه کارگر، لحظه ای بوده که تشکل سراسری کارگری فورا لازم و ضروری نبوده است!
تشکل سراسری برای کارگران یک تابلو نیست که بر سر ساختمانی نصب شود و یا عده ای تحت نام آن فعالیت کنند. تشکل سراسری برای کارگران، خجالت کمتر از خانواده، تغذیه، بهداشت، مسکن و رفاه بیشتر برای خانواده های کارگری به ارمغان می آورد؛ تشکل سراسری کارگری مدارس بهتر و آینده مناسبتری برای فرزندان طبقه کارگر ببار می آورد؛ تشکل سراسری کارگری ساعت کار کمتر، دستمزد بهتر، مسافرت و تفریح، کاهش کشتار کارگران و کمتر شدن قطع دست و پایشان در محیط کار را به همراه دارد. کدام کارگر است که اوضاع بهتر را نخواهد و مخالف سازمان و ابزاری باشد که رویاهایش را متحقق کند؟ تشکل سراسری کارگری مانع اختناق و دیکتاتوری و مدافع آزادی بیان و نشر و تجمع و تظاهرات است. تشکلهای سراسری کارگری از نشریات و سایتها و شبکه های تلویزیونی خود در مقابل هر سانسوری دفاع خواهند کرد و رژیمها می دانند که بهای مقابله با نشریات و سایتها و تلویزیونهای کارگری، تظاهرات میلیونی و اعتصابات عمومی خواهد بود. کدام آزادیخواه است که مخالف تشکل سراسری کارگری باشد؟
خاک ریز اول پوشالی تر از آن بود که حتی چند روز هم دوام بیاورد. سپس به منتقدین انتقاد شد که سکتاریست هستند و خارج کشوری. اگر در این بحث مشخص، سکتاریسم را برتری منافع تشکل خود بر منافع طبقه بدانیم، کانون مدافعان سکتاریست نیست بلکه مادون سکتاریست است. نزد اینها مهدی کوهستانی برتر از منافع طبقه است. کافی است گروهی و فردی سابقه انتقاد و مخالفت با مهدی کوهستانی را داشته باشد تا کانون مدافعان و علیرضا ثقفی مخّل همکاری آنها با تشکلهای کارگری حتی در روز کارگر باشند. با بیانیه ۱۵ نفر از فعالین کارگری در مخالفت با کانون مدافعان و پروژه تشکل سازی دست اندرکاران نشست سه گانه، این دومین خاکریز نیز فرو ریخت.(۵) و تازه معلوم شد برگزار کنندگان این جلسات هیچ پشتوانه تحلیلی و تاریخی برای ایجاد تشکل سراسری کارگری ندارند و پر از تناقض هستند. به همین دلیل آنها برای پوشاندن عوارض منفی همکاری با کانون مدافعان و همچنین مسئولیت ناپذیری در قبال تصمیمات جلسات سه گانه، اعلام داشتند که سخنگو ندارند، همه بعنوان فرد شرکت کرده اند، هر فردی حرف خود را می زند، هیچ کس مسئولیتی در قبال حرف و یا نوشته شرکت کننده دیگر ندارد، اصلا تشکلی درست نشده، هنوز اتفاقی نیافتاده، فقط چند جلسه برگزار شده است، چیه این همه شلوغش کردید!
کار که به اینجا رسید علیرضا ثقفی و کانون مدافعان، یواشکی دکانی باز کردند که یک نبش آن تابلوی تشکل سراسری فعالین کارگری بود و نبش دیگرش تشکل سراسری توده ای کارگری همراه با تشکل کارگری مستقل قلمداد کردن انجمنهای صنفی رژیمی. این لزوما نظر محمود صالحی نیست و مسئولیتی هم بر دوش وی نمی گذارد چون مطابق قاعده عمومی هر عضو حرف خودش را می زند!
تلویزیون دولتی آمریکا و تشکل سراسری کارگری
در این بحبوبه، تلویزیون دولتی آمریکا (voa) بی اطلاع از تغییر اوضاع، مطابق نقشه ای از پیش تعیین شده که بعهده داشت و یا با ابتکار خود اسانلو و بدون اطلاع دست اندرکاران نشستهای سه گانه، در برنامه جامعه مدنی (اول آذر ۱۹۶۳) نه از زبان اسانلو بلکه از زبان مجری برنامه، مهدی فلاحتی، اظهار داشت: “کانون مدافعان حقوق کارگر تشکلی است که شاید برای اولین بار بتواند در ایران آرزوی همه فعالین کارگری را بر آورده کند مبنی بر اینکه یک تشکل اتحادیه سراسری کارگران ایران بوجود بیاید. زمینه شکل گیری این تشکل، نحوه شکل گیری و بعد فعالیت هایی که کانون مدافعان حقوق کارگر در این ده – یازده ساله فعالیت خود کرده، همه نشان می دهد که این توان بالقوه را دارد که تبدیل بشود به یک اتحادیه سراسری بالفعل.” این برنامه تلویزیون دولتی آمریکا (voa) همان بلایی را بر سر کانون مدافعان و دست اندرکاران نشست سه گانه آورد که در دوره بختیار اعلام ایجاد تشکل سراسری کارگری از رادیو مسکو بر سر طرح و نقشه حزب توده برای ایجاد تشکل سراسری آورد و بالاتر بدان اشاره شد.
هنگام پخش این برنامه، عکس علیرضا ثقفی و فریبرز رئیس دانا را بعنوان فعالین کانون مدافعان نشان دادند. فریبرز رئیس دانا طی اطلاعیه ای در صفحه فیس بوک خود نوشت: “من هم مانند ۳۰-۴۰ نفر دیگر، یعنی تقریبا همه، از آنجا بیرون آمدم. موضوع را نوشتم و پخش کردم و پس از آن هم نه کاری با کانون در واقع تهی شده داشتم و نه حرفی در آن باره زدم. تکلیف اسانلو هم که از نظر من روشن است. با ایشان هیچ کاری نمی توانم داشته باشم.” محمود صالحی که به مجرد سئوالات فعالین کارگری درباره چند و چون ایجاد تشکل کارگری سراسری به میدان آمد و سئوال کنندگان را مخالف تشکل کارگری، سکتاریست و خارج کشوری نامید، هنوز مطالب برنامه تلویزیون دولتی آمریکا (voa) در مورد کانون مدافعان را که با هیچ یک از اظهارات تاکنونی خودش نیز خوانایی نداشت، رسما تکذیب نکرده است. اما چون اعضای کانون مدافعان پشتیبان این برنامه تلویزیونی بودند، به سکوت توام با رضایت خود بسنده نکردند و به فریبرز رئیس دانا حمله ور شدند که با اظهار “من هم مانند ۳۰-۴۰ نفر دیگر، یعنی تقریبا همه از آنجا بیرون آمدم”، چهره سازی دروغین مهدی فلاحتی و اسانلو و تلویزیون دولتی آمریکا (voa) درباره کانون مدافعان را برملا کرد.
در حمله به فریبرز رئیس دانا، آن چهره ای از کانون مدافعان نمایان شد که فعالین کارگری داخل در گفتگوهای رو در رو معمولا با آن روبرویند، یعنی روبرو شدن کانون مدافعان و علیرضا ثقفی با منتقدین با فحاشی و خشونت زبانی. بدین منظور کانون مدافعان یک “بچه تهرون” شصت و چهار ساله بنام علی اصغر زاده را به میدان فرستادند تا با یک زبان عفونی از فریبرز رئیس دانا و دیگر مخالفان کانون مدافعان “نسق” بگیرد. این فرستاده کانون که وقتی سوار اتوبوس و مترو میشود، آنها که مى توانند روى پایشان بایستند، باید بلند شوند تا وی بنشیند، با ابتلا به عفونت زبانی و بعنوان دانای کل راوی قصه ها که از همه چیز با خبرست، سه هدف دارد:
الف – با حمله به رئیس دانا، آن “۳۰-۴۰ نفر” جدا شده از کانون مدافعان را مرعوب کند که جدایی و علت آنرا علنا اعلام نکنند. زیرا تمام نقشه های مهدی فلاحتی درباره کانون مدافعان را نقش بر آب و پروژه تشکل سازی را مختل می کنند. از نظر کانون مدافعان، آن “آقای مستفعی و دیگر رفته های کانون هنوز در باورشان است حزب توده و اکثریت، مسیح ناجی بوده و هستند…” و “…آنها که ترک کانون و یا کمیته و یا هر تشکل رادیکال دیگری را کرده اند، توی کفش هایشان ریگ، که چه عرض کنم قلوه سنگ داشته اند.”
ب – منتقدین تشکل سازی محمود صالحی و کانون مدافعان را تنها فعالین کارگری در خارج کشور جلوه دهد و فعالین کارگری داخل را موافق و با زبانی که اساسا فقط شایسته و لایق دفاع از کانون و علیرضا ثقفی است، بگوید: “آقای ثقفی و کاک محمودصالحی و … حداقل ماندند در ایران و قوت دست جوانان شدند. شما بی وطنان چه می کنید… این دو قدم رو پاشین بیاین میدون آزادی و با مشت گره کرده از کارگر و زحمتکش دفاع کنین. اگه شلوارتون خشک شده…” “…عده ایی به تعداد شاید!! انگشتان دست و پا، می خواهند حرکت کنند، به توچه!!!! فضولی بس است. لچک به سره دست و پا حنا بسته، بتو چه!!!!! حرکت کارگرا کجای شمایان را می سوزاند؟ از کی مزد میگیری که سوزش را تحمل کنی؟”
محمود صالحی با این فحاشان راه گم کرده به صفوف شریف جنبش کارگری، دست اندر کار ایجاد تشکل برای کارگران ایران است و اعضای کمیته هماهنگی که هم اکنون تعداد اعضای زندانیش بیشتر از کل تعداد کانون مدافعان است و آنها که زندانی نیستند نزد سپاه و وزارت اطلاعات بیش از صد پرونده باز دارند، باید با “ای میل زیر” تماس بگیرند! کانون مدافعان و دست اندرکاران پروژه تشکل سازی باید به افلاس افتاده باشند که به دفاع چنین فحاشانی نیازمندند.
ج – اثبات کند که ثقفی کارفرما نیست:”…ثقفی قطعه زمینی تقربیا هزار متری خرید در بیابانهای کرج، اقصاد بیمار ایراندلار یکصد و بیست و پنج تومان را رسانید به مبلغ بالای سه هزارتومان. وزمین هم درگسترش شهرها در یک مرکز تجاری قرارگرفت. این یعنی هزار متر زمین به چند ده میلیون تبدیل شد. … انتهای همین زمین سوله ایی ساخته شد که دراجاره چند کارگرجوان کابینت ساز میباشد و همیشه قسمتی ازاین اجاره بها هزینه ها انتشاراتی کانون و همان مسافرتهایی که به (طول) حضرت والا مقام رسانیدند، میرسد. اما کارگران کارخانه ثقفی! من نزدیک به یکسال و نیم است که به کارخانه رفت و آمد دارم. به جز یک کارگر که آن هم بصورت شراکت کار میکند؛ کارگران دیگری را حتا در سلولهای سر به مهر ندیده ام. و ثقفی در این کارخانه عظیم! کارگری است که با تمام توان هم کار میکند هم فعالیت کانونی”.
کانون مدافعان یک تشکل حامی است و نه یک تشکل مرجع کارگری. بنابراین اعضایش لزوما نباید کارگر و یا فعال کارگری باشند. کما اینکه نبوده اند و نیستند. آنچه که موقعیت طبقاتی و شغلی علیرضا ثقفی را به میان آورده و ۱۵ نفر از فعالین کارگری نیز در بیانیه خود بدان پرداخته اند، نقطه نظرات محمود صالحی در مورد افراد مناسب برای فعالیت کارگری است. از نظر محمود صالحی افرادی با موقعیت مالی و شغلی علیرضا ثقفی مناسب فعالیت مشترک برای دست یابی به اهداف کارگری نیستند.
بهر حال، با وجود همه این تجارب، برگزار کنندگان این سه جلسه قصد دارند برای کارگران ایران تشکیلات سراسری درست کنند! تشکل توده ای کارگری تنها می تواند بر تشکلهای های محل کار مانند شوراها و سندیکاها بنا شود و بهترین حالت (و نه تنها حالت) آن است که مجموعه ای از پرقدرت ترین تشکلهای کارگری محل کار، دست به کار ساختن تشکل سراسری کارگری شوند. بدون هیچ شکی، این پروژه در مقایسه با قبلی ها، بی پایه و اساس ترین آنهاست و حتی با وجود آنکه اسانلو عکس کانون مدافعان را در ماه نشان مهدی فلاحتی از برنامه سازان تلویزیون دولتی آمریکا داده، به خودی خود از پیش شکست خورده و لزومی به مقابله نظری و تحلیلی ندارد و فقط باید افشا شود. اینگونه طرحها همواره مرده متولد می شوند و لطمات بعضا جبران ناپذیری به وجهه و اعتبار دست اندرکارانش در جنبش کارگری وارد می کنند. برای کسان دیگری که در آینده قصد ایجاد تشکل سراسری از بالای سر کارگران را داشته باشند، تجربه شکست خورده کانون مدافعان را هم باید اضافه کرد. با روشی که دست اندرکاران جلسات سه گانه در پیش گرفته اند، تنها دکور و ماکت یک تشکل کارگری سراسری را می توانند بسازند و نه خود آن تشکل را. بنابراین مهم، مباحثی است که حول طرحهای چگونگی ساخته شدن تشکل کارگری در محل کار، بصورت رشته ای، منطقه ای، سراسری و با اتکا به توده کارگر و توسط خود کارگران جریان می یابد و می تواند برای کل جنبش کارگری ایران روشنگر و مفید باشد.(۶)
رضا مقدم
زیرنویس ها:
۱-“شما قدر انجمنهای اسلامی را نمی دانید”، سخنرانی بهزاد نبوی در جلسه مدیران کارخانجات در سال ۱۳۶۳٫ نشریه کارگر امروز، سال دوم، شماره ۱۹، آبان ۱۳۷۰٫
۲ - برنامه جامعه مدنی، تلویزیون دولتی آمریکا (VOA)، “با آقای منصور اسانلو، موضوع کانون مدافعان حقوق کارگر”، اول آذر ۱۳۹۳ در لینک زیر:
http://ir.voanews.com/media/all/civil-society1/latest.html?z=4086
۳ - رجوع شود به ضمیمه شماره یک.
۴ - صلاح مازوحی در گفتکو با برنامه تلویزیون کومه له (یازده نوامبر ۲۰۱۴) درباره پروژه تشکل سازی دست اندرکاران نشست سه گانه، بدرست بر این اصل عمومی مورد قبول کل جنبش کارگری تاکید کرد که تشکل توده ای سراسری کارگری بر تشکلهای محل کار نظیر شورا و سندیکا متکی است. منتها صلاح مازوجی بدون در نظر گرفتن لطمه ای که محمود صالحی و دیگر فعالین گرایش چپ و سوسیالیست از همکاری با کانون مدافعان خواهند دید، حرکت اینها را اگر در جهت ایجاد تشکلی مانند “شوراهای همکاری…” باشد، تائید کرد. اگر چه هدف تاکنون اعلام شده ی دست اندرکاران نشست سه گانه، جهت گیری مورد نظر صلاح مازوجی نیست ،اما هلمت احمدیان در مقاله “تشکل سراسری کارگری! ملزومات و راهکارها!” (جهان امروز ۳۲۹، نیمه اول آذر ۱۳۹۳) همان مطالب مصاحبه صلاح مازوجی را کتبا تکرار کرده است. با این تفاوت که چون این مقاله بعد از پخش برنامه “با آقای منصور اسانلو، موضوع کانون مدافعان حقوق کارگر” از سلسله برنامه های مهدی فلاحتی بنام “جامعه مدنی” در تلویزیون دولتی آمریکا نگاشته شده است، هلمت احمدیان فرصتی در مطلبش خلق کرده تا از تشکلهای کارگری موجود بدون کانون مدافعان نام ببرد. هلمت احمدیان نوشته است: “منظور از بیان این نکته این نیست که تشکلهای کارگری موجود از قبیل “کمیته همانگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری”، “کمیته پیگیری”، “سندیکای کارگران شرکت واحد”، “سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه”، “اتحادیه آزاد کارگری” و … بخشا نمایندگی صنف و یا بخشی از توده های کارگری…”. آیا حزب کمونیست ایران با حذف کانون مدافعان از این لیست و با زبان بی زبانی قصد دارد فعالین گرایش چپ و سوسیالیست را از همکاری با کانون مدافعان برحذر دارد؟
۵ - رجوع شود به ضمیمه شماره دو.
۶ - این نوشته حاوی نظرات اثباتی درباره چگونگی ایجاد تشکل های توده ای کارگری نیست. در این باره رجوع کنید به گفتگوی رضا مقدم با تلویزیون دریچه در لینک زیر:
https://www.youtube.com/watch?v=UAVun5gw8AI&feature=youtu.be
و یا رجوع کنید به برنامه چند قسمتی تلویزیون به پیش بنام “سیر تا کنونی ایجاد تشکلهای تودهای کارگران” که قسمت اول آن پخش شده و سایر قسمتها هم بزودی پخش خواهد شد.
https://www.youtube.com/watch?v=TCR6_D9YbBA
* * * * * * *
ضمائم:
ضمیمه شماره یک
تلاش ناموفق مهدی کوهستانی برای نجات خود
رضا مقدم - ۱۴ ژوئن ۲۰۱۴
در جنبش کارگری ایران دفاع علنی از اسانلو دشوار شده و می رود تا غیر ممکن شود. اسانلو حتی در میان فعالین گرایش راست جنبش کارگری هم دیگر مدافع آشکاری ندارد. آخرین دوستان اسانلو و حتی آنها که خجولانه با وی مماشات می کردند، در تلاشند تا هر آنچه قابل نجات است را از مهلکه در ببرند و اطراف وی را خالی کنند. مهدی کوهستانی یکی از آنهاست که با مطلبی به نام “آیا جنبش کارگرى ایران نیازى به دریافت کمک مالى دارد؟” (۹ ژوئن ۲۰۱۴) اسانلو را رها کرده تا خود را نجات دهد.
مطابق همین نوشته، کوهستانی از همان ابتدا از رابطه اسانلو با سولیداریتی سنتر در تمام این سالها اطلاع داشته اما آنرا تا چند روز قبل، پنهان و انکار می کرد. چرا کوهستانی سال قبل که سندیکای واحد اسانلو را از هیات مدیره کنار گذاشت و بحث بر سر رابطه اسانلو با جهانشاهی و سولیداریتی سنتر به اوج رسید بجای بیان حقایقی که می دانست به مخالفان سولیداریتی سنتر تاخت. اکنون که رابطه اسانلو با سولیداریتی سنتر برای همه فاش شده و هیچ ارزش خبری و تحلیلی ندارد، کوهستانی در آخر صف و به ناچار بر آن صحه می گذارد نه برای کمک به روشن شدن حقیقت بلکه به منظور شکستن کاسه و کوزه ها بر سر اسانلو و نجات خود. فعالین جناح چپ و سوسیالیست جنبش کارگری که نزدیک به یک دهه است با سولیداریتی سنتر مقابله می کنند با حیله ها و دروغهای مهدی کوهستانی آشنایند و هیچگاه انتظار صداقت از وی نداشته و ندارند. وی نوشته است: “همچنین در مورد ارتباط اسانلو با سولیداریته سنتر و نماینده ایرانی آن بگوییم از انجایی که این جماعت تا بحال در یک جلسه غیر ایرانی شرکت نداشته اند نمی دانند که در این جلسات هر کس اسم اش بر روی کارتی نوشته شده است و هر کس خودش با هرکس بخواهد صحبت می کند و کسی نیاز به معرف برای آشنایی با دیگری ندارد، همه از کارهای هم خبر دارند. … اسانلو چه در رابطه با کارهای سایت سندیکا و چه ارتباطاتش با دنیای فعالیت کارگری اش بیشتر با کسان خاصی از تشکیلاتهای سیاسی خاصی ارتباطاتش را پیش می برد که بسیاری از اعضای سندیکا و شخص من در آن حوزه قرار نمی گرفتم. … حتی ایشان زمانیکه در زندان بودند ابتدا عروسشان و در ادامه آن کارمند سابق سالیدریتی سنتر را بعنوان نماینده «سندیکا» که در اصل یعنی خودش بود به نهادهای کارگری معرفی کرد، سندیکا بخاطر مسائل امنیتی اصلاً چیزی مطرح نکرد.”
بله. مهدی کوهستانی حتی وقتی می خواهد نقش خود را در ایجاد فساد در جنبش کارگری کتمان کند با فیس و افاده تقصیر را به گردن فعالین کارگری در ایران می اندازد که “تابحال در یک جلسه غیر ایرانی شرکت نداشته اند”! آیا مهدی کوهستانی فراموش کرده است که با ربودن دهه ها زحمات همین فعالین جنبش کارگری در داخل و خارج به “جلسات غیر ایرانی” راه یافته و یک بوروکرات بی مقدار اتحادیه ای شده است.
کوهستانی مدعی است که اسانلو خودش و با چشم باز با عوامل سولیداریتی سنتر که “اسمش بر روی کارتی نوشته شده” بود تماس برقرار کرده است. مطابق ادعای کوهستانی برنامه طوری ترتیب داده شده بوده که وصل شدن اسانلو و عامل سولیداریتی سنتر ظاهرا بدون برنامه ریزی قبلی جلوه کند. در این سناریوی قلابی هیچ فعال جنبش کارگری انتظار نداشته و ندارد که مهدی کوهستانی اسانلو را از ماهیت سولیداریتی سنتر مطلع کند و بکوشد تا اسانلو را از این رابطه برحذر بدارد، زیرا موافق وصل شدن آنها بود. همین مهدی کوهستانی مانع دیدار زنده یاد یداله خسروشاهی با اسانلو در لندن شد زیرا مخالف آن بود. مهدی کوهستانی فعالین جنبش کارگری در ایران را چون در “جلسه غیر ایرانی شرکت نداشته اند” را ساده لوح پنداشته و چنان جلوه می دهد که نسبت به ارتباط اسانلو و سولیداریتی سنتر عنصری خنثی بوده است! حقیقت این است که مهدی کوهستانی اسانلو را به یک “جلسه غیر ایرانی” برده که هنوز هم تاریخ و محل و مناسبت آنرا پنهان می کند تا اسانلو شکار شود و لابد دلیلی داشته که مانند روش وصل کردن موئد زاده به سولیداریتی سنتر عمل نکرده است. کوهستانی حتی آنجا که به “ایراد و انتقاد اصلی نه فقط به اسانلو” بلکه از جمله به خودش بر میگردد، به ارتباط اسانلو و سولیداریتی سنتر انتقادی ندارد. مطابق سناریوی خودش، انتقادی به اینکه اسانلو را از تماس با سولیداریتی سنتر بر حذر نداشته، ندارد. نه تنها این، بلکه مهدی کوهستانی و دیگر یارانش همواره به مخالفان سولیداریتی سنتر که فعالین گرایش چپ و سوسیالیست جنبش کارگری بودند انگ و اتهامات کثیف زدند که همه ثبت است. وی همین الان هم مخالف رابطه اسانلو با سولیداریتی سنتر که نقش مخربی برای سندیکای واحد داشت، نیست. مهدی کوهستانی الان که هوا را پس دیده دارد فقط نقش خود را در وصل کردن آنها انکار می کند تا شاید نجات یابد و به کارهایش ادامه دهد. مهدی کوهستانی موافق فسادی است که سولیداریتی سنتر در جنبش کارگری ایجاد می کند و متاسفانه جنبش کارگری ایران با بهای تا همینجا گزافی، در عمل آنرا تجربه کرد. اگر هشدارهای مداوم فعالین جناح چپ و سوسیالیست جنبش کارگری از نزدیک به ده سال قبل نبود، تعداد قربانیان جنبش کارگری بیش از بود و تنها به اسانلو محدود نمیشد.
بعلاوه چرا فعالین جنبش کارگری نباید نام “کسان خاصی از تشکیلاتهای سیاسی خاصی” که اسانلو ارتباطاتش را پیش می برد، بدانند؟ این اطلاع رسانی قطره چکانی برای چیست؟ اگر سازمان مربوطه یک سازمان زیر زمینی در ایران باشد، واضح است که نام فرد رابط اسانلو خطر آفرین است و نباید فاش شود اما چرا مهدی کوهستانی نام حزب مربوطه را پنهان می کند و مانع هشیاری و آگاهی فعالین جنبش کارگری نسبت به فعل و انفعالاتی میشود که اسانلو را به اینجا کشاند.
کوهستانی نوشته “بارها این مسئله (رابطه مهدی کوهستانی با سولیداریتی سنتر) را در پاسخ به افراد معلوم الحالی که کارشان اتهام زدن به افراد است گفته ام که هر گونه مدرکی خلاف این گفته ها را دارند ارائه دهند اما پس از گذشت چندین سال دریغ از یک مدرک و دریغ از یک معذرت خواهی ساده … که این چنین با حیثیت افراد بازی می کنند!!!!”.
آیا غیر قابل اعتماد تر از مهدی کوهستانی وجود دارد؟ در بهمن ۱۳۸۷ (فوریه ۲۰۰۹) در یک جلسه پالتاکی که فعالین کارگری در ایران هم حضور داشتند سیامک موئد زاده توضیح داد که چگونه مهدی کوهستانی وی و کمیته همبستگی هامبورگ و کلا نهادهای همبستگی آلمان را به سولیداریتی سنتر و کارمند ایرانی آن، فرزانه داوری وصل کرده است(۱). سیامک موئد زاده “در یک جلسه غیر ایرانی که هر کس اسم اش بر روی کارتی نوشته شده و هر کس خودش با هرکس بخواهد صحبت می کند و کسی نیاز به معرف برای آشنایی با دیگری ندارد” یعنی مانند نمونه اسانلو، به سولیداریتی سنتر وصل نشده است. در همین جلسه بود که فعالین سندیکای هفت تپه بطور مشخص با فعالیتها و شگردهای سولیداریتی سنتر و مهدی کوهستانی آشنا شدند و تمام تلاشهای مهدی کوهستانی و “دوستان کارگری در داخل کشور” در آلوده کردن سندیکای هفت تپه خنثی شد. این جلسه بدون اطلاع مهدی کوهستانی برگزار نشد اما وی بجای شرکت در این جلسه وقت خود را گذاشت و از هیچ لجن پراکنی علیه سوسیالیستها فروگذار نکرد تا فعالین سندیکای هفت تپه را از شرکت در این جلسه باز دارد و موفق نشد. شاید لازم باشد دوستانی که می توانند نوار صحبت ها و همچنین متن پیاده شده سخنان سیامک موئد زاده را با پست سفارشی برای مهدی کوهستانی بفرستند و امضا بگیرند تا دست از بازی مسخره بردارد. شاید هم فرزانه داوری روزی کتابی که حتما پر فروش خواهد شد بنویسد و حقایق فعالیت سولیداریتی سنتر و مهدی کوهستانی را بیشتر فاش کند.
سولیداریتی سنتر و مهدی کوهستانی در جنبش کارگری ایران تا اندازه ای افشا شده اند که هر فرد و تشکلی که شبهه نزدیکی به وی داشته باشد، فعالین کارگری از تماس با آن حذر کنند. مهدی کوهستانی ادعا دارد این مطلب را “به توصیه دوستان کارگری در داخل کشور” نوشته است. مطابق این ادعا “دوستان کارگری در داخل کشور” اکنون دیگر هرگونه حمایت از اسانلو را برای مهدی کوهستانی زیانبار می دانند و این راه را جلو پای وی گذاشته اند تا برای منافع و مصالح مهمتر، از اسانلو دست بشوید. مهدی کوهستانی فاقد هر نوع صداقت است. چیزی عوض نشده و وی همان مهدی کوهستانی سابق است.
و در پایان. مهدی کوهستانی در رابطه دادگاه دستگیر شدگان روز کارگر سقز در سال ۸۳ و همچنین کمیته هماهنگی دروغهایی را به من نسبت داده است. وی نوشته: “البته یکی از دلایل اصلی درگیری من با رضا مقدم بر این اساس بود که چرا افراد کمیته هماهنگی بدون مشورت با ایشان و یارانش قبل از اعتراضات سندیکای واحد در رابطه با دادگاههای زندانیان سقز از بخش حقوقی کنفدراسیون بین المللی درخواست کمک کرده اند. البته اگر آن افراد در چهارچوب منافع تشکیلات محفل ایشان این درخواست را می کردند اشکالی نداشت ولی زمانی که اختلاف بین آنها افتاده بود، ایشان از این اختلاف، برای انتقام گیری سوءاستفاده می کرد و از من می خواست آن عمل را علنی کنم که بنظر من بسیار غیر اخلاقی و امنیتی بود.”
این دروغ محض است. البته کسی از کوهستانی انتظار صداقت و راستگویی ندارد. کوهستانی می پندارد که اعضای کمیته هماهنگی فراموش کرده اند که تشکلشان کی و چگونه تشکیل شده است. دستگیریها و محاکمات فعالین کارگری در سقز از روز کارگر سال ۸۳ شروع شد و کمیته هماهنگی یک سال بعد و در آستانه روز کارگر سال ۸۴ ایجاد شد که دستگیر شدگان روز کارگر سقز نیز عضو آن شدند.
من درباره “کمک حقوقی” برای دستگیر شدگان سقز با مهدی کوهستانی تماس و صحبتی نداشته ام. “آی سی اف تی یو” درباره “کمکهای حقوقی” به دستگیرشدگان سقز سئوالات و ابهاماتی داشت. از اتحاد بین المللی (که در آنزمان عضو آن بودم) برای روشن شدن موضوع کمک خواست. من درباره آن به اصطلاح “تحقیق” کردم و گزارش کتبی آن را برای اتحاد بین المللی (ر. فرید پرتوی) فرستادم و یک نسخه از تمام نامه نگاریها و گزارش را دارم و طبعا اتحاد بین المللی هم دارد.
کوهستانی مثل همیشه می توانست دروغهای دیگری بگوید. اما چرا کوهستانی از هیچ و پوچ یک داستان دروغ ساخته و پای کمیته هماهنگی هم به میان آورده است؟ تنها دلیل می تواند وجود یک طرح توطئه علیه کمیته هماهنگی باشد که مهدی کوهستانی هم بخشی از آن است. همانطور که در بالا توضیح داده شد، با ماجرای اسانلو امثال مهدی کوهستانی تصور نمی کنند که در وصل کردن فعالین کارگری به سولیداریتی سنتر اشتباه کرده اند. اینها در صدد سازماندهی مجدد خود و توطئه علیه فعالین جناح چپ و سوسیالیست و به طور ویژه علیه کمیته هماهنگی هستند تا ضربه ای که خورده اند را جبران کنند. “دوستان کارگری در داخل کشور” که به وی توصیه کرده اند که این مطلب را بنویسد، به احتمال زیاد علیه کمیته هماهنگی طرح دارند و این دروغ کوهستانی در برنامه احتمالی آنها کاربرد دارد. اعضای کمیته هماهنگی باید نسبت به وقایعی که در اطرافشان می گذرد هشیار و حساس باشند. جناح چپ و سوسیالیست جنبش کارگری و کمیته هماهنگی بعنوان بخشی از این گرایش، در افشا شدن ماهیت سولیداریتی سنتر نقش بی همتایی داشتند و طبیعی است که هدف حمله و توطئه باشند.
————–
زیر نویس:
۱ - برای خواندن متن سخنان سیامک موئد زاده رجوع کنید به “رضا مقدم”، “شرایط بازگشت اسانلو”، ضمیمه شماره ۴، به پیش شماره ۸۰، ۳۰ می ۲۰۱۳٫
ضمیمه شماره دو
افق روشن: به این نوشته در همین صفحه مراجعه نمائید:
اتحاد برای ایجاد یک تشکل سراسری یا برای تشتت یک تشکل - جمعی از فعالین کارگری و اعضاء
اطلاعیه شماره ۲۲ کمیته دفاع از فعالین کارگری مهاباد
تبریک به مناسبت آزادی یدالله صمدی و سید خالد حسینی
کارگران، تشکلهای کارگری، انسانهای شریف و آزاده
همانگونه که در اطلاعیه شماره ۲۱ کمیته دفاع از فعالین کارگری مهاباد اشاره کرده بودیم در روز دهم آبان ماه (اول نوامبر ) روز جهانی حمایت از کوبانی یدالله صمدی فعال کارگری به همراه چند تن دیگر در شهر سنندج بازداشت و به زندان سنندج منتقل شدند.
امروز پنج شنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۱۶ یدالله صمدی به همراه سید خالد حسینی با قید وثیقه آزاد شدند ، وثیقه تعیین شده برای یدالله صمدی عضو هیئت اجرایی کمیته دفاع از فعالین کارگری مهاباد و دبیر انجمن صنفی کارگران خبازیهای سنندج و حومه مبلغ ۲۰ میلیون تومان بود که امروز با گذاشتن سند آزاد گردید.
ما اعضای کمیته دفاع از فعالین کارگری مهاباد ضمن تبریک به خانواده یدالله صمدی و سید خالد حسینی و همینطور کارگران خباز سنندج و حومه خواستار آزادی بدون قید و شرط تمامی کارگران زندانی و زندانیان سیاسی هستیم .
کمیته دفاع از فعالین کارگری مهاباد
شماره تماس با سخنگوی کمیته دفاع از فعالین کارگری مهاباد، کوروش بخشنده:
۰۹۳۷۹۹۶۰۷۴۷
komitedefaa@gmail.com
http://komitedemahabad.blogfa.com/
بیست و دوم آبان ۱۳۹۳
*****************
گفتگوی ابراهیم آوخ و حسن حسام درباره بحث تشکل سراسری کارگری
*****************
چه باید کرد؟ - کارزار پشتیبانی از کارگران ایران
*****************
تشکل سراسری از نوع دیگر!
پاسخ شاهرخ زمانی به کانون مدافعان حقوق کارگر از زندان گوهر دشت:
آقای ثقفی، زندانیان سیاسی را دست کم نگیرید!!!
در شرایطی که مجامع جهانی و انسانهای آزاده و شریف، رژیم جمهوری اسلامی را به خاطر نقض ابتدایی ترین اشکال قانونی فعالیت، سرکوب ابتدایی ترین اشکال تشکل و اعتصاب، دستگیری ، شکنجه ، صدورحکم حبسهای طولانی مدت و اعدامهای فله ای و ... زیر منگنه قرار داده است.
در شرایطی که مبارزه علیه سیاست جمهوری اسلامی در زندانها به اشکال مختلف و اکنون با اعتصاب غذای قهرمانانه زندانیان سیاسی و عادی مخصوصا" در زندانهای ارومیه و قزل حصار و حمایت مردم و خانواده ها از مبارزه انها بر ضد اعمال ضد انسانی و ضد بشری مانند اعدام، نابودی و حذف فیزیکی زندانیان زیر ضرب و شتم و یا به طرز مشکوک و انحلال بندهای مستقل سیاسی و انتقال زندانیان سیاسی به بند های اعتیاد و خطرناک و یا به اشکال دیگر که زندانیان گرفتار مرگ تدریجی می شوند و علیه سیاستی که در مجموع انکار جرم و وجود زندانیان سیاسی است و ... در جریان بوده و به اوج خود رسیده است.
در چنین اوضاعی، مسئولین حکومت برای فرار از محکومیت جهانی، قتل عام و شکنجه های سازمان یافته خود را سند سازی گروههای معاند نظام اعلام می کنند، از جمله آقای جواد لاریجانی بزرگترین زمین خوار ایران که پی گیری پرونده اش تا دیروز از طرف خبرنگاران تحت سوال و پرسش بود، و وی به عنوان نماینده جمهوری اسلامی در مسائل حقوق بشر در عین تایید اعدامهای فله ای سیاسی و مواد مخدر و قانون فوق ارتجاعی قصاص تاکید می کرد، که این گزارشات مال گروههای برانداز رژیم می باشد، در حالی که زندانیان با هر وسیله و ابزاری که در اختیار دارند به شدت با جمهوری اسلامی در مبارزه تنگاتنگ قرار دارند،
در چنین شرایطی کلام آقای ثقفی که زندانیان نمی توانند از زندان تماس گرفته و از مسائل اطلاع داشته باشند، به چه معناست ؟
آیا در جهت انکار مبارزه زندانیان نیست؟
آقای ثقفی برای حفظ چه چیزی و برای کسب کدام هدف نوشته مرا انکار می کند و ان را به ماموران مرتبط می کند؟
آقایِ ثقفی، طی سالهای اخیر هزاران خبر و بیانیه و اطلاعیه از طرف زندانیان که از جمله تعدادی از انها مربوط به کارگران زندانی شناخته شده بوده و هست در بیرون از زندان منتشر شده اند و طبق فرمول شما آیا آن نوشته ها نیز توسط ماموران نوشته شده است ؟
یا فقط نوشته من که سر نخهای مثلث ضد کارگری کوهستانی- ثقفی - اسانلو را نقد و افشای می کند، مشمول چنین حکمی از جانب شما می باشد ؟
و اگر همه ای صد ها بیانیه و نوشته کارگران زندانی مشمول چنین حکمی است چرا تا کنون برای دفاع از کارگران و در راستای مثلا" تشکل سراسری انجام رسالت خودتان اقدام نکرده بودید فقط وقتی خودتان به خطر افتادید به فکر افشا و نقد افتادید ؟
چه کسانی دچار چنین خود بزرگ بینی و کیش شخصیتی می شوند که خود را مهمتر از جنبش کارگری می داند؟
برای اطلاع آقای ثقفی و کوری چشمان حاکمیت مافیای جنایتکار و ضد کارگری است که باید بگوییم:
اولا": در شرایط فعلی تنفر و نارضاینی و فلاکت عمومی که به قول رئیس زندان رجایی شهر که وی حتی به نزدیکترین مأمورانش نیز اعتماد ندارد گفته است: " ... نزدیک به هشتاد درصد مأموران زندان طرف زندانیان سیاسی مخصوصا" فعالین کارگری هستند و هر کاری را برای آنها انجام می دهند،..." به طوریکه چند تن از ماموران در همین راستا به کمیته انظباطی احضار و یک دکتر خوب و شریف که در زندان مشغول کار بوده، پس از چند ماه انفرادی به خاطر همکاری با نیروهای سیاسی به همین زندان رجایی شهر تبعید شده اند.
آقای ثقفی که ادعای داشتن اطلاع از کم و کیف جنبش کارگری را دارد باید بداند که نظامیان یکی از ستونهای اصلی انقلاب اینده کارگری هستند.
ثانیا" تمام زندانیان غیر سیاسی اینجا بعنوان قربانیان این سیستم با قانون فوق ارتجاعی قصاص با ٢٣٠٠ اعدامی ازمیان ۶٠٠٠ نفر بعنوان هموطنان درد کشیده با همه ی امکانات از جمله انتقال پیام زندانیان سیاسی و همدیگر و در اختیار وبه اشتراک گذاشتن تسهیلات خود مانند تلفن و دیگر امکانات نزدیکترین دوستان زندانیان سیاسی بوده و آماده هر گونه کمک به آنها هستند، بطوریکه در همین راستا دهها نفر در ٢٠٩ در اطلاعات اوین در بازداشت مجدد به سر می برند، ویا به زندانهای دیگر تبعید شده اند، به دلیل اینکه در انتقال پیام ها و دیگر موارد به زندانیان سیاسی کمک کرده اند. آیا شما می خواهید چنین موارد عینی را به خاطر دل خواه خود و پنهان کردن انحرافتان انکار کنید؟
ثالثا" : اغلب زندانیان ملاقات هفتگی دارند و زندانیان برای کمک به همدیگر تا حد جانشان همکاری می کنند.
آقای ثقفی الان با این همه ارتباطات اینترنتی و دهکده جهانی بعید است که شما ندانید که اخبار صدای آمریکا به عنوان پشتیبان مثلث کوهستانی- اسانلو – ثقفی و" تشکل سراسری" شما به گوش ما نرسد،(طبق گفته مجری صدای آمریکا "... کانون مدافعان حقوق کارگر تشکلی است که شاید برای اولین بار در ایران بتواند آرزوی همه فعالین را بر اورده کند مبنی بر اینکه یک تشکل اتحادیه سراسری کارگری ایران را بوجود بیاورد..." در این گفته موارد بسیار مهم و ضد کارگری نهفته است اولا" این مجری طرحهای مورد پسند سرمایه داری تلاش میکند تاریخ جنبش کارگری را پنهان و محو کند چون قبلا" چندین بار تشکل سراسری کارگری که انقلابی و ضد سرمایه داری بود تشکل شده است چیزی که این مجری دوست ندارد کارگران آنها را بدانند، همچنین تشکل سراسری که صدای امریکا تاییدش کند معلوم است که چه تشکلی خواهد بود، اسانلو که از همان اول دروغ می گوید و از کارگران می خواهد سیاسی نباشند و انقدر به جلو می دود که از فعالین می خواهد دست از افشاگری علیه رفرمیسم بر دارند و او نیز تایید می کند که کانون چنین توانایی را دارد که تشکل سراسری بسازد یا خودش تبدیل به آن شود منتها نباید رفرمیسم ، اپورتونیست و غیره را نقد کرد چرا ؟ چون اگر نقد کنی معلوم است که چه چیزی نقد می شود آنچه که سرمایه داری تایید می کند و به آن امید بسته است نقد خواهد شد بنا براین بهتر است از قبل راه نقد بسته شود و موضوع همه با همی به جای همبستگی انقلابی کارگری جا زده شود، آری آقای ثقفی جزئی ترین اخبار نیز به محض ورود به زندان دهان به دهان می گردد، و هر زندانی می داند هر خبر خاص را اول به کدام زندانی بگوید بنا براین هیچ احتیاجی به لپ تاپ و یا موبایل نیست، که به گوش جمهوری اسلامی رسانده شود یا نیاز باشد ماموران امنیتی به جای زندانیان نقد بنویسند.
رابعا" با توجه به فرقه گرایی تحت کیش شخصیتی و فردگرایی در دنیای شما که احتیاج به جمع و گروه واقعی و دمکراتیک ندارید، اگر واقعا" قصد ایجاد تشکل کارگری داشته باشید لازم نیست که هر کس که عضو سندیکا یا کمیته کارگر ی است، از تشکل خودش جدا شود وبه شما پیوسته تشکل سراسری ایجاد کند بهتر است اگر شما واقعا" قصد ایجاد تشکل سراسری دارید همه تشکل های موجود را دعوت کنید چرا فقط برخی از اعضای کمیته هماهنگی که متاسفانه اکنون دچار مشکل شده است مورد توجه شما هستند؟
اسانلو در صدای امریکا تشکیل شدن کانون را به ماجراهای سال ١٣٨٣ وصل می کند ولی ما می دانیم این گفته کاملا" دروغ عمدی است تا سال ١٣٨۵ شما هنوز در کمیته پیگیری حضور داشتید وتا زمانی که مجمع نیمه تمام کمیته پیگیری تشکیل نشده بود و شما بیانیه ضد پیگیری سه نفره خود را صادر نکرده بودید هیچ طرح و حرفی از تشکیل کانون در میان نبود شما حتما" به خاطر دارید که در سال ١٣٨٦ سه نفر از طرف جمعی که می خواستید تشکل جدیدی بسازید که البته نامش هنوز کانون مدافعان کارگر نبود ( اگر اشتباه نکنم اسم پیشنهادی برای ان که هنوز تصویب نشده بود و در حد طرح بود چون هنوز تشکلی ایجاد نشده بود که نامش تصویب شده باشد به هر صورت فکر می کنم نامش بود" کانون مدافعین کارگری" ) در جلسه شورای همکاری که در منزل خانم محسنی بر قرار بود آمدند و از افراد حاضر در جلسه با توضیحاتی دعوت به شرکت در ساختن تشکل جدید کردند( من نیز در ان جلسه حضور داشتم) وقتی حاضرین در جلسه گفتند که به ما اجازه بدهید در جلسه بعدی این موضوع را به بحث بگذاریم و نتیجه را به شما بگوییم یکی از آن سه نفر گفت ما تشکل ها را به شرکت در تشکل جدید دعوت نمی کنیم بلکه از همه ی شما به عنوان افراد مستقل دعوت می کنیم ، در جواب یکی از حاضرین گفت همه ای افراد حاضر در اینجا عضو یک تشکلی هستند و به عنوان نماینده تشکل خود در این جلسه شرکت کرده اند و خود این جلسه متعلق به تشکلی به نام شورای همکاری است و شما برای گفتن حرف خود دو هفته قبل از شورای همکاری خواستید که زمانی برای شرکت شما در جلسه در نظر بگیرد و اکنون در جلسه نمایندگان هشت تشکل، تشکیل دهنده شورای همکاری غیر مستقیم اعلام می کنید هیچ کدام از تشکل های فوق را به رسمیت نمی شناسید و شورای همکاری را به رسمیت نمی شناسید و با عدم قبول دعوت رسمی شورای همکاری از شما جهت حضور در شورای همکاری جهت اتحاد عمل، عملا" ما را به رسمیت نمی شناسید، اما در جلسه شورای همکاری از افراد متشکل در تشکل ها دعوت فردی می کنید این روحیه ضد تشکلی و اهانت به تشکل های موجود و اهانت به شعور نمایندگان تشکل ها است اگر می خواهید ما را به عنوان افراد دعوت کنید باید خارج از جلسه شورای همکاری باشد شما دچار تناقض هستید ،
آقای ثقفی شما هنوز هم دچار همان کیش فرد گرای و تناقض هستید که برای مثلا" ایجاد تشکل سراسری به جای اینکه رو به عموم ودعوت از همه تشکل های موجود استفاده کنید، دارید با دامن زدن به اختلافات یک تشکل موجود سو استفاده می کنید و نام عمل خود را ایجاد تشکل سراسری می گذارید این هنوز هم تناقض است، من بار ها اعلام کردم و باز هم اعلام می کنم برای ایجاد تشکل سراسری نمی توان تشکل های موجود را دور زد و با دامن زدن به اختلافات انها و انحلال انها تشکل جدید یا سراسری ایجاد کرد بلکه باید ضمن حفظ تشکل های موجود وبا ایجاد هییت های موسس اقدام به ایجاد تشکل های جدید کرد و با پیوند دادن تشکل های موجود فعلی و انهای که در اینده توسط هیات های موسس ساخته خواهند شد اقدام به ایجاد فدراسیون یعنی تشکل های سراسری نمود، هر راهی غیر از این خاک پاشیدن به چشم کارگران است،
آقای ثقفی عمل و گفته های شما بدون اینکه چنین هدفی داشته باشید کمک مستقیم و زیادی به جمهوری اسلامی می باشد.
خامسا" بنا به اظهارنظر همفکرانم گویا این نظرات برای اولین بار از طرف مهدی کوهستانی در سایت آزادی بیان چاپ شده است که سندش هم با امضای وی موجود است پس چرا باید زیر حرف خود بزنید، جرأت داشته باشید روی نظرات خود بایستید.
آیا شما فراموش کردید حمله صد ها نیروی گارد ویژه و ماموران دیگر نهادهای امنیتی تحت فرمان و نظارت مسئولین سازمان زندانها، اداره اطلاعات و قوه قضائیه در یک طرح از پیش برنامه ریزی شده به بند ٣۵٠ حمله کردند ، همه زندانیان را مورد ضرب و شتم قرار دادند بیش از ٣٠ نفر زخمی شدند به انفرادی منتقل شدند و علیه شان پرونده سازی شد که یکی از انها بهنام ابراهیم زاده بود آیا شما نمی دانید برای چه هدفی چنین حمله ای صورت گرفت.
همه عالم و ادم می دانند که ماموران جمهوری اسلامی ١٧ دستگاه پارازیت انداز که یکی از انها برای یک شهرک ٢٠٠٠٠ نفری کفایت می کند دور تا دور سالن ١٢ گوهر دشت نصب کردند، آیا شما دلیل نصب چنین دستگاه ها را نمی دانید؟
آیا تاریخ جنبش انقلابی را که در درون ان بیژن جزنی در زیر بازجویی اقدام به هدایت هسته های چریکی کرده بود را فراموش کرده اید یا می خواهید بگویید بیژن هدایت نمی کرد بلکه ماموران ساواک این کار را می کردند، همان گونه که ماموران امنیتی نامه های مرا می نویسند؟
وقتی بیژن جزنی در ان شرایط می توانست چنان کاری را انجام بدهد چرا ما نباید بتوانیم با توجه به انفجار تکنو لوژی یک نامه بنویسیم؟
من از زندان رجایی شهر اعلام می کنم خواهان حفظ یک پارچگی کمیته هماهنگی هستم و خواهان ایجاد اتحاد عمل بین تشکل های فعالین کارگری و تشکل های کارگری در راستای ایجاد هیت های موسس سندیکا ها وفدراسیون کارگری هستم.
برای درس گرفتن از این موضوعات و در پایان چند کلامی هم هر چند کوتاه با رفقای کاریزما دارم که در غالب جریانات و افراد به جای ارتباط زنده و سازمانگرانه با بدنه کارگری در محیطهای کار و زندگی شان به عنوان هویت اصلی اجتماعی طبقاتی مان و به جای ارتباط با برنامه با جنبش سوسیالیستی آگاهی و آگاه گرانه دانشجویی بعنوان ستون اصلی اشاعه کمونیسم، بعنوان علم رهایی بخش کارگران به اتصال ارگانیک این دو بخش( جنبش خود به خودی کارگری و جنبش سوسیالیستی ) اقدام کنیم، به کلام زیبای مارکس در مانیفست توجه کنید : " به جای نیازمندیهای حقیقی نیاز به حقیقت و به جای منافع پرولتاریا منافع ذات آدمی در قالب منافع خرده بورژوایی خود چسبیده از سازماندهی مشخص و عملی مبارزه کارگری طفره می روند"
سخنم با شماست:
١- آیا جنبش کارگری در عرصه سازماندهی تشکلهای پایدار به غیر از اتحادیه و حزب سیاسی سراسری درس دیگری افریده است ؟
چرا از ایجاد فدراسیون سراسری از طریق وحدت تشکلهای موجود و تمامی گرایشات صنفی - طبقاتی طفره می روید؟
٢- چرا تشکلهای قانونی - نیمه علنی موجود را به جای سازماندهی سراسری از طریق عناصر پیشرو و تشکل سازی صنفی با طبقه کارگر به ارثیه پدری و دکان چند نفر کاریزما تبدیل کرده و برای حفظ امنیت آنها ازارتقاء ورشد تشکلهای موجود با نیروهای جدید به خاطر حفظ خانه نشینی آنها جلوگیری می کنید، در حالیکه با گسترش بی سابقه اعتصابات خودجوش و بدون سازماندهی بی برنامه گی و پراکنده هر روز بیشتر فرصت ها را از دست می دهیم ولی در مقابل بی عملی ما خانه (مافیای) کارگران تجمع راه می اندازد و ... .
٣- آنها که خود را نماینده سیاسی طبقه کارگر می دانند، چرا از مبارزه فکری با اپورتونیسم در اشکال گوناگون سوسیال دمکرات و انحلال طلبی طفره می روند . البته تا زمانی که ما ترکیب آگاهی و تشکل طبقاتی را به ابزار سازماندهی مبارزه ی طبقاتی و جنبش انقلابی کارگران در داخل ایجاد نکنیم و به طور قائم به ذات در خدمت منافع فرقه ای خرده بورژوایی خود بدانیم به جای سازماندهی مبارزه فکری با انحرافاتی که در اطراف جنبش کارگری هستند، به دنبال هر کس و ناکسی می گردیم که فرقه ما را تأیید کرده و یا حداقل خنثی باشد، چه سولداریته سنتری و یا سوسیال دمکراتهای راست طرفدار خمینی و اصلاح طلب امروزو ... باشند مهم این است فرقه ما را تایید کنند در ان صورت دنباله رو او می شویم
، و اگر کسی ما را تایید نکرد یا نقد کرد او را بشدت منکوب کرده نوشته و گفته های او را به ماموران امنیتی مرتبط می دانیم،
اما تمامی رفقای آگاه گر و پیشروان کارگری طرفدار رهایی طبقه کارگر بدانند هیچ زمان مثل الان برای سازماندهی مستقل طبقاتی کارگران به خاطر اولا" رشد بی سابقه اعتصابات کارگری ثانیا" رو شدن سیاستهای جناحهای مختلف سرمایه داری ثالثا" : پیوند راه حل کلیه مسائل و مشکلات اقتصادی اجتماعی مانند بهداشت ، درمان و آموزش و تحصیلات رایگان و ... با منافع طبقه کارگر آماده و مهیا نبوده است .
پس به دور از هر گونه فرقه گرایی و دنباله روی از جنبش خود به خودی و قبول اختلافات موجود روی ایجاد فدراسیون سراسری کارگری از طریق تمامی تشکلهای موجود و گسترش فعالیت سازمانگرانه آنها در ایجاد هیئتهای موسس برای ایجاد سندیکا و اتحادیه و ... بدین منظور دست همیاری و همکاری به هم دهیم و نگذاریم در صورت گشایش جو انقلابی عین سال ۵٧ طبقه کارگر ایران دنباله رو جریانات سرمایه ساختی یا در حال ساخته شدن مانند مثلث کوهستانی- اسانلو - ثقفی دوباره به شکست کشانده شود.
شاهرخ زمانی زندان گوهر دشت - ١٣٩٣/٩/٢١
کمیته حمایت از شاهرخ زمانی
*****************
نکاتی پیرامون وقایع اخیر در ارتباط با تشکل سراسری
* کانون مدافعان حقوق کارگر: "مطلب مربوط به کانون مدافعان
حقوق کارگر با تیترنکاتی پیرامون وقایع اخیر..." به وسیله ی مهدی
کوهستانی به آن سایت ارسال شده است این مطلب ارتباطی به آقای کوهستانی
نژآد ندارد و مربوط به کانون مدافعان حقوق کارگر می باشد."
در چند هفتهی اخیر هجمه هایی علیه کانون مدافعان حقوق کارگر و دست اندرکاران آن به راه افتاده است. مرکز این بحثها مقالهای است که با نامی مستعار و غیر واقعی، در وبلاگی تازه ساخته شده که گویا صرفا برای انتشار این مقاله ساخته شده است و در آن با مشتی دروغ و افترا، به جد تلاش شده که به بدبینی و افتراق در جنبش کارگری دامن زده شود.
تا به حال کانون مدافعان حقوق کارگر به هیچ یک از این گونه فحشنامهها و... هیچ پاسخی نداده و در آینده هم نخواهد داد. چرا که معتقد است که هیچ دلسوختهی واقعی جنبش کارگری و هیچ مبارز انقلابی این شیوهها را به جای نقد علمی به کار نمیبرد و انتشار این نوع نوشتهها از شیوه های نهادهای امنیتی سرمایه داری است که از هراس ایجاد همگرایی در بزنگاهی منتشر میشود که کارگران ایران تحت فشارهای زیاد، آگاهانه اعتراضات و مبارزاتشان را علیه خصوصیسازی، استثمار و غارت اموال و دسترنجشان دو چندان کردهاند و بحث تشکل سراسری کارگری میتواند در ایجاد همگرایی میان این تلاشها موثر باشد.
در یکی از آخرین این نوع نوشتهها، که نامهای منتسب به آقای شاهرخ زمانی است و به ظاهر از زندان رجائیشهر پخش شده است، مطالبی علیه کانون مدافعان حقوق کارگر آمده که لازم است به نکاتی اشاره شود. هر چند بعید میدانیم که یک زندانی کارگر با چنین ادبیاتی نقد خود را بیان کند.
اولین سوالی که با دیدن این نامه منتصب به یک زندانی پیش میآید این است که زندانیان سیاسی و کارگری در زندان گوهردشت که تبعیدگاه است و از نظر امکانات رفاهی و بهداشتی و غذایی نسبت به زندان اوین بسیار عقب ماندهتر است، چگونه دسترسی به ماهوارهها و برنامههای صدای امریکا دارند؟ این دلیلی است که صحت نامه را زیر سوال می برد.
در این نامه آمده كه: "مصاحبه صدای آمریکا با منصور اسانلو و تعریف و تمجید از کانون مدافعان حقوق کارگر به عنوان شعبهای از سولیداریته سنتر توسط صدای امریکا در شرایطی اتفاق می....."
١- گویا صدای آمریكا برنامهای را برای معرفی نهادهای مدنی دارد که چند برنامه را هم به معرفی نهادهای كارگری اختصاص داده که در قسمتهای قبل به معرفی سندیكای واحد و اتحادیه آزاد كارگران پرداخته و یک قسمت هم به كانون مدافعان حقوق كارگر اختصاص داده است.
لازم به ذکر است که این گونه برنامهها با تصمیم فعالان كارگری ساخته نمیشود و هیچ یک از اعضای کانون نیز در این برنامه شرکت نداشتهاند. به طور قطع معرفی یک نهاد یا تشکل از این رسانه و رسانههای مشابه نمیتواند به مفهوم وابستگی آن نهاد به كشورهای سرمایهداری باشد. پیش از این هم نهادهائی همانند كانون نویسندگان، اتحادیه آزاد و سندیکای شرکت واحد یا سازمانهای سیاسی و اجتماعی دیگر بارها از جانب این رسانه ها معرفی شدهاند، سازمانهایی که هیچ کس در مستقل بودن آنها شکی ندارد.
٢- اقای اسانلو یكی از افراد موسس كانون مدافعان حقوق كارگر در ابتدای تاسیس این كانون بودند؛ هم زمان رئیس سندیكای شركت واحد هم بودهاند و در آن زمان از فعالان سر شناس جنبش كارگری بودند و در سالهایی که حکم خود را در زندان سپری میکردند از حمایت همهی فعالان داخلی و خارجی برخوردار بودند، همانند آقای شاهرخ زمانی و دیگر زندانیان سیاسی و کارگری. در حال حاضر ایشان هیچ رابطهای با كانون ندارند و بر مبنای مصوبات كانون مدافعان حقوق كارگر، این تشکل هیچ عضو خارج از کشور ندارد.
علاوه بر آن مواضع ایشان به خصوص بعد از خروج از ایران در ارتباط با زیر سوال بردن مبارزه طبقاتی، با مواضع كانون خوانایی ندارد. خود ایشان هم در این برنامه از كانون انتقاد كردهاند كه در مواضع اخیر خود با رفرمیسم و سكتاریسم مرزبندی كرده است. این امر خود بیانگر فاصله بیشتر ایشان از مبانی نظری كانون مدافعان حقوق كارگر است و علاوه بر آن، همكاری ایشان با برخی نهادهای وابسته به سرمایهداری با مواضع كانون كه در نوشتهها و بیانیههای آن منعكس است، در دو وجه متضاد قرار دارد.
یکی دیگر از مواردی که در بسیاری از این نوشتهها از جمله نوشته منصوب به آقای شاهرخ زمانی آمده، وابستگی کانون به سولیداریته سنتر است.
كانون مدافعان حقوق كارگر بر اساس مصوبات خود هیچ گاه و در هیچ زمانی، هیچگونه وابستگی و كوچكترین ارتباطی با نهادهای وابسته به سرمایهداری نداشته است. این امر جدا از مصوبات، جزء اعتقادات اعضاء كانون است و در افشای چنین نهادهایی همیشه پیشگام بوده است. (مراجعه شود به راه آینده * شماره ٣، آذر ٨۵ که طی مقالهای برای اولین بار نهاد سولیداریته سنتر و خطرات آن برای جنبش کارگری در ایران منتشر شد همین طور سایر مقالات منتشر شده در سایت کانون، مانند مقالهی جنبش کارگری عراق، کنفرانس لیبراستار درترکیه و...)
کانون مدافعان حقوق كارگر هیچگاه و به هیچ عنوان هیچ گونه كمكی از خارج كشور دریافت نكرده و تمام هزینههای خود را با اتكاء به حق عضویت و كمكهای اعضاء فراهم كرده و به جد اعلام میکند هر كس، در هر كجا، هر گونه مدركی بر خلاف آن دارد حتما موظف است رو به جنبش كارگری ارائه دهد.
نکتهی بارز تمام این گونه نوشتهها، استفاده از کلمات سخیف و ناسزا، توهین، تکرار اتهامهایی بدون مدرک و دلیل و... است. شیوهای که در بازجوییها و نشریاتی مانند کیهان به کرات از آن استفاده میشود.
این شیوهی مرسوم رسانههای سرمایهداری است. چیزی که تحت عنوان کمپین اسمیر** معروف است و یکی از شگردهای رسانهای برای نابود کردن مخالفان است.
کانون مدافعان حقوق کارگر با این اعتقاد که نقد علمی اقدامات و تلاش های انجام شده در مسیر این همگرایی میتواند راهگشا باشد از همهی کسانی که متعهدانه به جنبش کارگری ایران پایبند هستند میخواهد با دوری گزیدن از این گونه بحثهای انحرافی، به نقد واقعی و علمی نظرات و عملکردها بپردازند.
تنها این گونه است که نهادهای امنیتی بار دیگر در خواهند یافت که با استفاده از این حربهها نمیتوانند مانعی در سر راه جنبش کارگری ایجاد کنند. بحثهایی مانند ضرورت ایجاد تشکل سراسری، نقش نهادهای سرمایهداری مانند سولیداریتهسنتر، بنیاد سورس و... در به انحراف کشاندن این مبارزات و شیوههای آنها که کانون و دست اندرکاران کانون از اولین کسانی بودند که به جد در این زمینه کار کرده و خواهند کرد.
کانون مدافعان حقوق کارگر از انتشار مطالب و نقدهای علمی و مستند تمام فعالان کارگری استقبال میکند و در انتشار آنها همکاری خواهد کرد.
کانون مدافعان حقوق کارگر
* راه آینده نشریه ای به سردبیری علیرضا ثقفی که در سال ٨۵ و ٨٦ منتشر و بعد از ٨ شماره توقیف شد.
** کمپین اسمیر یک تاکتیک بسیار پیچیده و بین المللی کار ساز و تاثیرگذار برای بدنام و از بین بردن آرا یک شخص یک گروه سیاسی است. یک حمله سیاسی بسیار کثیف،غیر اخلاقی، غیرمنصفانه و غیر واقعی است. کمپین اسمیر برای بی اعتبارکردن اشخاص سرشناس و معتبر و حتی برای اشخاص عادی نیز استفاده میشود. تاکتیک اسمیر از گفتمان عادی متفاوت است و بحث مربوط به مسائل و مباحث خاص مطرح شده را تحمل نمی کند.
در کمپین اسمیر اغلب از حمله شخصی در قالب شایعات اثبات ناپذیر و تحریف، جعل حقایق، و یا حتی دروغ آشکار استفاده می شود. هدف اسمیر منحرف کردن توجه عموم از موضوع اصلی مورد بحث و انتقال آن بر روی یک فرد یا گروه خاصی است.
تاکتیک اسمیر معمولا برای تضعیف استدلال موثر یا نقد استفاده می شود. تاکتیک اسمیر با وجود این که شکل ریاکارانه گفتمان است، اما بسیار معمول است. به عنوان مثال می توان به قضیه رالف نیدر اشاره کرد که در سال ١٩٦٠ قربانی این تاکتیک کثیف شد. در اوایل ماه مارس سال ١٩٦٦، چندین رسانه، از جمله نیویورک تایمز، گزارش داد که جنرال موتورز سعی کرده بود به شیوه های مختلف نیدر را بی اعتبار کند، مانند استخدام کارآگاه خصوصی،بررسی گذشته نیدر و استخدام روسپی برای به دام انداختن او تا موقعیت او را به خطر اندازند. نیدر از این شرکت برای تجاوز به حریم خصوصی شکایت کرد و پرونده با $٢٨۴٠٠٠ حل و فصل به نفع وی حل وفصل شد.
http://en.wikipedia.org/wiki/Smear_campaign
*****************
مصاحبه سایت اتحاد با جعفر عظیم زاده
جنبش کارگری ایران، خانه کارگر و چشمنداز تشکلهای مستقل کارگری
سایت اتحاد: ده سال از اولین قدمها و مبارزات موثر کارگران ایران برای بر پائی تشکلهای مستقل کارگری گذشت. اینکه چرا در مقطع سال ١٣٨٣ چنین فضائی در جنبش کارگری ایران پدید آمد و در طول ده سال گذشته این جنبش در تلاش برای تشکل یابی به کجا رسیده است و در این مدت نهادهای ضد کارگری دست ساز دولتی چه مسیری را پیموده اند و مهم تر از اینها چشمنداز ایجاد تشکلهای مستقل کارگری در ایران چیست همگی مجموعه مسائلی هستند که سایت اتحاد آنها را با جعفر عظیم زاده عضو هیات مدیره اتحادیه آزاد کارگران ایران در میان گذاشته است و عینا از نظر خوانندگان سایت اتحاد میگذرد.
سایت اتحاد: شما در دو مقاله ای که اخیرا و به مناسبت دو موضوع مختلف منتشر کرده اید از تغییر ریل خانه کارگر و حکومت در رویکردشان به تشکلهای کارگری صحبت کرده اید. اولا منظور شما از این تغییر ریل چیست و دوما شما در این مقاله ها بر اساس کدام مشاهدات و واقعیات عینی از تلاش دولت و خانه کارگر برای تحمیل تشکلهای زرد به کارگران ایران صحبت کرده اید؟
جعفر عظیم زاده: اجازه بدهید قبل از اینکه به سوال شما پاسخ دهم بر این نکته تاکید بگذارم که این مسئله تازگی ندارد و سالهاست که این روند جاری است. واقعیت این است که بدنبال تحولات تدریجی که در طول بیش از سه دهه پس از انقلاب در تمامی حوزه های سیاسی اجتماعی و خارج از اراده حکومتگران در ایران بوقوع پیوسته است ما نه امروز بلکه از حدود اوایل دهه هفتاد به این سو شاهد تغییرات زیادی در توازن قوای طبقاتی در ایران بوده ایم. البته و بدون تردید تحولات سیاسی در سطح جهان و پیشرفتهای غول آسای تکنولوژیک بویژه در حوزه اطلاعات از فاکتورهای مهم در این تحول بوده اند. بر متن این تحولات هم بود که جنبش کارگری ایران از سال ١٣٨٣ با شکل گیری سندیکای واحد، کمیته پیگیری، کمیته هماهنگی و فعل و انفعال در میان کارگران آگاه مراکز تولیدی بویژه در استانهای تهران و کردستان در پس یک دوره ی سرکوب و سکوت سر بر آورد. این یک وجه از تحول در جنبش کارگری ایران بوده است. وجه دیگر این تحول پایان دوره قداره کشی خانه کارگریها و عدم کارایی تعیین کننده نیروی سرکوب دولتی در پایان بخشیدن به عروج جنبش کارگری و تحمیل دوره ای دیگر از سکوت مطلق بر این جنبش بود. اما خانه کارگریها و دولت و کارفرمایان که پس از سرکوب کارگران در دهه شصت برای خود جزیره آرامشی فراهم کرده بودند حداقل در حوزه جنبش کارگری متوجه اوضاع جدید نبودند. از اینرو هم بود که اینان با همان رویکرد دوران اوایل انقلاب در روز ١٩ فروردین ماه ١٣٨۴ با گسیل مزدوران خود از نقاط مختلف تهران به محل جلسات سندیکای کارگران شرکت واحد تهران، فعالین این سندیکا را مورد ضرب و شتم قرار دادند، دست به تخریب این محل زدند، شیشه ها را شکستند و تلاش کردند با قداره کشی و ایجاد رعب و وحشت تلاش کارگران شرکت واحد تهران برای احیای سندیکا را در نطفه خفه کنند اما با مقاومت جانانه فعالین این سندیکا و عکس العمل افکار عمومی و فعالین و نهادهای مستقل کارگری در ایران و سایر نقاط جهان مواجه شدند و بسرعت به این نکته پی بردند که دوره قداره کشی بسر آمده است و با اینگونه اعمال سرکوبگرانه نمیتوانند مانعی بر سر راه کارگران در رسیدن به اهداف بر حق شان ایجاد کنند. به همین دلیل هم از آن تاریخ، سرکوب و برخوردهای خشن با تلاشهای کارگران برای ایجاد تشکل را به نیروهای امنیتی و انتظامی سپردند و خود سیاست مماشات و همدردی با فعالین و تشکلهای تازه سر بر آورده را در پیش گرفتند. اولین اقدام آنها در این زمینه، تشکیل میزگردی با عنوان "وحدت رویه تشکلهای کارگری" بفاصله حدود ٩ ماه از قداره کشی شان در محل سندیکای کارگران شرکت واحد تهران بود که در آن عليرضا حيدری دبير وقت هيات مديره كانون عالی شوراهای اسلامی كار كشور، منصور اسانلو رئیس وقت هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد، غلامرضا توكلی دبير انجمن صنفی كارگران ميدان ميوه و تره بار، تورج ابوذرخانی رئيس هيات مديره انجمن صنفی روزنامهنگاران آزاد تهران، كاظم فرج اللهی عضو كانون فرهنگی كارگران، عليرضا ثقفی فعال کارگری و ابوالحسن شفا عضو هيات موسس سنديكای كارگران كفاش شرکت داشتند. در ادامه این سیاست از سوی خانه کارگر، سندیکای کارگران شرکت واحد تهران به کلاس آموزش "آی ال او" در مورد خصوصی سازی که میزبانی آنرا خانه کارگر بر عهده داشت دعوت شد و از آن پس بتدریج هم سوئی بیشتر با مطالبات رفرم گرایانه کارگری از جمله تاکید بر سه جانبه گرائی، استقلال تشکلهای کارگری! تاکید بر حقوق بنیادین کارگران بر اساس مقاوله نامه های سازمان جهانی کار و مسائلی از این دست را بطور ریاکارانه ای به سیاست پایدار خود تبدیل نمود و به موازات آن دست به اتحادیه سازی در نقاط مختلف کشور از جمله اتحادیه کارگران قراردادی، انجمن صنفی کارگران پتروشیمی تبریز، اتحادیه کارگران پتروشیمی بندر امام، انجمنهای صنفی کارگران ساختمانی و دهها انجمن و اتحادیه حتی در حوزه زنان در نقاط مختلف کشور زد. تشکل سازی از سوی خانه کارگر بویژه از سال ١٣٨٦ به این سو و تلاش برای قالب دهی به ماهیت این نهادها بر اساس برخی مطالبات رفرم گرایانه و کشمکشهای روزمره کارگری در حالی به یک سیاست پایدار در این نهاد ضد کارگری تبدیل شد که نیروهای امنیتی با سرکوب و اعمال محدودیتهای شدید نسبت به فعالین سندیکای واحد و هفت تپه عملا این تشکلها را زمینگیر کردند و به این معنا فرصت را از کارگران آگاه و پیشرو در این تشکلها و دیگر نهادهای مستقل کارگری برای شکل دهی به تشکلهای خود ساخته کارگری سلب نمودند. این آنچیزی است که من تحت عنوان تغییر ریل در خانه کارگر و اتاق فکر حکومت در برخورد به جنبش کارگری اسم می برم. یعنی بدست گرفتن مطالبات رفرم گرایانه و خواستهای روزمره کارگری توسط خانه کارگر و دیگر نهادهای دست ساز حکومتی به موازات سرکوب و به این معنا سلب فرصت از کارگران آگاه و متشکل در نهادهای مستقل کارگری برای از میدان بدر کردن آنها با هدف بسط و گسترش تشکلهای زرد کارگری و حتی استحاله بخشی از این تشکلها و فعالین مستقل در اینگونه نهادها. باید بر این نکته نیز تاکید کنم که چنین رویکردی از سوی دولت و خانه کارگر مطلوب کلیت بورژوازی ایران از مخالف و موافق حاکمیت کنونی است و نباید کمترین تردیدی در آن داشت.
سایت اتحاد: شما در پاسخ به سوال قبلی از زمینگیر کردن تشکلها و نهادهای مستقل کارگری صحبت کردید این در حالی است که همیشه در مقالات متعددی که منتشر کرده اید جنبش کارگری ایران را یک جنبش رو به پیش و نه تدافعی و زمینگیر شده معرفی نموده اید این تناقض را چگونه توضیح میدهید؟
جعفر عظیم زاده: من تناقضی بین این دو موضوع نمی بینم چرا که در هر مقطعی چه در گذشته، چه امروز و چه در آینده، دو واقعیت دفاع و تعرض در جنبش کارگری و چرخه ی آن بمثابه بنیان مبارزه طبقاتی در کنار هم وجود داشته و وجود خواهد داشت. تلاش کارگران برای خلاصی از وضعیت موجود یک سوی این واقعیت عینی و تلاش طبقه حاکم برای به شکست کشاندن مبارزات کارگران و تحمیل شرایط برده وارتر سوی دیگر آن است. این واقعیتی است که از زمان تولد سیستم سرمایه داری و به این معنا از زمان تولد طبقه کارگر همیشه وجود داشته است. اینکه بیائیم و این دو واقعیت را که همیشه و بطور عینی نه تنها دوشادش هم بلکه تاریخا و تا بدینجا در کلیت خود به نفع طبقه کارگر به پیش رفته است با این مباحث که الان چنین و چنان است مقطع بندی بکنیم و تقابل طبقه کارگر با تعرض بورژوازی به وضعیت حالش را تدافعی بنامیم و از آن نتایج عجیب و غریبی بگیریم به نظر من غیر تاریخی و ساده انگارانه است. اتفاقا آنجا که بورژوازی به زندگی و معیشت فی الحال طبقه کارگر تعرض میکند معنایش این است که بیش از همیشه در بن بست قرار گرفته است و این به لحاظ عینی و تاریخی یعنی لحظه تعرض طبقه کارگر. من می فهمم که در مقاطعی طبقه کارگر در دفاع از وضعیت حالش دست به مبارزه میزند اما تئوریزه کردن و استنتاجات عجیب و غریب از آنرا نمی فهمم. طبقه کارگر در طول تاریخ معاصر همیشه هم برای زیر و کردن وضعیت موجود و هم برای بهبود شرایط معیشتی خود و هم در مقابل تعرض سرمایه به زندگی و معیشت اش مبارزه کرده است. آنجا هم که نه صرفا برای بهبود شرایط زندگی اش بلکه در دفاع از موجودیت حالش مبارزه ای را به پیش برده است به نظر من این مبارزه، مبارزه ای تدافعی و در جا نبوده است بلکه شروع یک دوره تعرض از سوی کارگران به وضعیت تحمیل شده و بعضا سر آغاز انفجاری بزرگ در تحولات سیاسی اجتماعی یک جامعه بوده است. به نظر من چنین وضعیتهایی را باید بر متن روندهای عینی و تاریخی موجود در یک جامعه قرار داد و از اینجا دست به استتناج های عملی و تئوریک زد. اگر این بحث درست است که به نظر من درست هم است آنوقت من خواهم گفت که به لحاظ تاریخی طبقه کارگر ایران علیرغم تهاجم بی رحمانه و وحشیانه به زندگی و معیشت اش و قرار گرفتن در موقعیت دفاع از بقایش، همچنین در موضع تعرضی روزمره به وضعیت تحمیل شده و تعرضی تاریخی به کل وضعیت موجود قرار گرفته است. تعرضی که ده سال است در قالب عروج جنبش کارگری و ایجاد تشکلهای مستقل و تبدیل یک فعل حرام از نظر حاکمیت(اعتصاب) به یک عمل روزمره و بدیهی ادامه دارد و با تداوم وضعیت موجود انکشاف بیشتری پیدا خواهد کرد. در این زمینه و برای ارائه تصویری زنده از موقعیت کنونی طبقه کارگر و جایگاه این طبقه در تحولات ایران شما را به مقاله ای که خرداد ماه ٩٢ تحت عنوان " تاثیر وقایع ٨٨ بر جنبش مطالباتی طبقه کارگر، موانع، موقعیت و چشم اندازها" منتشر کردم ارجاع میدهم. این مقاله از طریق سرچ در گوگل قابل دسترسی می باشد.
سایت اتحاد: بر اساس صحبتهایی که شما کردید چشمنداز ایجاد تشکلهای مستقل کارگری در ایران را چگونه می بینید؟ ده سال از تلاش و مبارزات کارگران آگاه برای ایجاد تشکلهای مستقل کارگری میگذرد اما همانطور که خود شما تصریح کردید سندیکای کارگران شرکت واحد تهران و سندیکای کارگران شرکت نیشکر هفت تپه تاحدود زیادی نسبت به دوران شکل گیری خود زمینگیر شده اند. کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای آزاد کارگری علیرغم نقش تاریخی که در جنبش کارگری ایران ایفا کرد و بدنبال آن کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری تقریبا دیگر آن تاثیرات دوران شکل گیری خود را بر مبارزات کارگران ندارند. در این میان کانون مدافعان حقوق کارگر نیز سرنوشت بهتری نسبت به این دو کمیته پیدا نکرده است و ما میدانیم که شما نیز از شرایط موجود در اتحادیه آزاد کارگران ایران راضی نیستید. بخواهید نخواهید همه اینها نومید کننده است. شما چه پاسخی دارید؟ در این میان جایگاه بحث ایجاد تشکل سراسری کارگران را که از سوی کانون مدافعان و بخشی از اعضای کمیته هماهنگی مطرح شده است چگونه ارزیابی میکنید؟
جعفر عظیم زاده: اجازه بدهید قبل از هر چیزی بر این نکته تاکید بگذارم که هیچیک از اینهایی که شما مطرح کردید به نظر من نومید کننده نیستند. درست است که دو سندیکای شرکت واحد و هفت تپه نسبت به دوران شکل گیری خود در موقعیت بدتری قرار گرفته اند و دیگر نهادهای مستقلی که شما از آنها نام بردید چنین وضعیتی دارند و اتحادیه آزاد کارگران ایران نیز قادر نشده است آنچنانکه باید و شاید به اهداف خود دست یابد اما این تشکلها و وضعیت دیروز و امروزشان مطلقا تمام واقعیت جنبش کارگری ایران نمی باشد. اولا تا آنجا که به تاثیر دیروز و همین امروز این تشکلها و نهادهای مستقل کارگری بر میگردد به نظر من کل پروژه تغییر ریل خانه کارگر از یک نهاد سیاه و قداره کش به یک نهاد زرد که بناچار همراه و هم سو با برخی مطالبات کارگری میشود و بعضا حتی به مثابه یک اهرم فشار به دولت و کارفرمایان عمل میکند به یمن وجود همین نهادها و تشکلهایی است که علی الحساب! همه ما از تضعیف آنها صحبت میکنیم. اگر شما همین امروز این تشکلها را در حد همین موجودیت نحیف شان به کناری بگذارید آنوقت خواهید دید که خانه کارگر و دیگر نهادهای دست ساز حکومتی به همان ماهیت قبل از دهه هشتاد خود بر میگردند. دوما، این تشکلها و نهادها پس از ده سال فعالیت، بطور عینی و واقعی در تکاپوی یک نقطه چرخش رو به پیش قرار گرفته اند. همینکه امروز من و شما این بحثها را میکنیم و در میان طیفی از فعالین کارگری بحث ایجاد تشکلی فراگیرتر (کاری به درستی و غلطی اش ندارم) مطرح است خود گویای یک خیز دیگر در جنبش کارگری پس از ده سال پیشروی و تجربه و آزمون و خطاست. اینکه بگوئیم فلان تشکلها و نهادهای مستقل زمینگیر شده و موضوعیت خود را از دست داده اند اثباتا حرفی در باره پایان چیزی نزده ایم. به هر حال مبارزه سختی در طول ده سال گذشته در جریان بوده است و حکومت از تمامی ابزارهای سرکوب نرم و خشن برای بازگرداندن جنبش کارگری به سالهای قبل از دهه هشتاد استفاده کرده است. اما آیا حکومت در این زمینه موفق بوده است و جنبش کارگری ایران در نقطه قبل از دهه ٨٠ قرار گرفته است. به نظر من نه تنها چنین نیست بلکه هیچ نیروئی نیز دیگر قادر به بازگرداندن جنبش کارگری به سالهای قبل از دهه هشتاد نیست و همانطور که اشاره کردم جنبش کارگری ایران در تکاپو و آستانه یک خیز رو به پیش دیگر قرار دارد. سوما و بسیار مهم تر اینکه، این تشکلها و نهادها مطلقا تمام واقعیت جنبش کارگری ایران نیستند و به تعبیر عینی تری نوک کوه یخ یک جنبش عظیم در ایران هستند. در طول ده سال گذشته مبارزات کارگری در ایران از چنان انکشافی برخوردار شده است که به هیچ وجه قابل مقایسه با سالهای قبل از دهه هشتاد نیست. در این سالها در همه مراکز تولیدی و به یمن وجود سندیکای کارگران شرکت واحد و هفت تپه و اتحادیه آزاد کارگران ایران و به واسطه تاثیراتی که کمیته های پیگیری و هماهنگی بر مبارزات کارگران گذاشتند امروز خیلی بیش از سالهای گذشته کارگران ایران در محیط کار از وجود رهبران و فعالین آگاه و ساز و کار مبارزاتی و سازماندهی اعتراض برخوردار شده اند که به دلایل قابل فهمی خود را متصل به این تشکلها و نهادها نمیکنند. به نظر من این واقعیت عینی، پایه و بنیان جنبش کارگری ایران است و دیر نیست روزی که ما شاهد به میدان آمدن فعالین و رهبرانی در صفوف طبقه کارگر و سازماندهی آنچنان اعتراضات قدرتمندی باشیم که مبارزات کنونی و صف قابل مشاهده فعالین و رهبران کارگری در اندک تشکلها و نهادهای مستقل موجود در مقابل آن بسیار ناچیز و ضعیف است. من چشمنداز برپائی تشکلهای مستقل کارگری در ایران را در این واقعیت عینی و محرز می بینم و نه در موجودیت نحیف شده نهادها و تشکلهای کارگری مستقل موجود. هر چند که به نظر من با فعل و انفعالاتی که هم اکنون در سندیکای واحد و تا حدودی در سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه و بطور مشخص تری در میان تمامی فعالین کارگری جاری است من وضعیت رو به پیشی را نیز برای این بخش از جنبش کارگری قائلم. بویژه که اگر جنبش کارگری ایران را بر متن کل اوضاع و احوال و چشمنداز تحولات سیاسی اجتماعی در ایران قرار بدهیم آنوقت نسبت به وجوه مختلف جایگاه رو به پیش این جنبش میتوان خوشبینانه تر نیز قضاوت کرد.
اما تا آنجا که به تلاش بخشی از فعالین کارگری حول ایجاد تشکل سراسری کارگران ایران بر میگردد قبل از هر چیز باید بگویم ما در اتحادیه آزاد کارگران ایران از هر تلاش پیش برنده ای در جنبش کارگری ایران حمایت میکنیم. خودمان را برج عاج جنبش کارگری ایران نمیدانیم. ما نیز ضعفهای زیادی داریم و بنوبه خود در تلاشیم دستاوردهای ده سال گذشته طبقه کارگر را آنچنانکه باید و شایسته است مبنای حرکتهای رو به پیش مان قرار بدهیم. اما اگر به هزار و یک دلیل به این نتیجه میرسیم که نمیتوانیم در کنار دوستانی قرار بگیریم (البته از ما دعوت مشخصی به عمل نیامده است- هر چند که این دوستان رو به بیرون و علی العموم از همه دعوت کرده اند) که بحث تشکل سراسری کارگران را مطرح کرده اند راستش دست به قضاوت عجولانه و مبصر گونه نیز در قبال این تلاشها نمی زنیم. این سنت ماست. ما حتی زمانیکه از کمیته پیگیری بیرون آمدیم برای جلوگیری از تضعیف این کمیته، رو به بیرون استعفای خود را اعلام نکردیم چرا که علیرغم هر ملاحظه ای هم که برای خروجمان از این کمیته داشتیم اعتقاد داشتیم که هر تلاشی برای اعمال فشار بر علیه وضعیت موجود طبقه کارگر هر چند که از نظر ما اعمال فشاری ناقص و کوچک باشد نهایتا به نفع طبقه کارگر است. ما اعتقاد داریم هر سنگ ریز و درشتی که در فضای جنبش کارگری و مصاف طبقاتی بکار گرفته میشود نهایتا یا به دیگر سنگهای مورد نیاز و ذخیره شده در صف طبقه کارگر غل میخورد و میافتاد و یا به به صف اقلیت صاحبان سرمایه حاکم. به این معنا ما علیرغم هر ملاحظه ای که به کانون مدافعان حقوق کارگر و کمیته هماهنگی داریم تلاشهای تاکنونی این دوستان را که بحث ایجاد تشکل سراسری کارگران را بر جسته کرده اند به نفع طبقه کارگر ارزیابی میکنیم.
سایت اتحاد: اما شما در مقاله ای که اخیرا منتشر کرده اید مباحث آقای ثقفی از کانون مدافعان حقوق کارگر را مورد نقد قرار داده اید و رویکرد ایشان را بنفع پروسه ای ارزیابی کرده اید که مورد نظر دولت و خانه کارگر است. آیا بحث کنونی شما در تناقض با صحبتی که در سوال قبلی در مورد کانون مدافعان کردید نیست؟
جعفر عظیم زاده: نه خیر چنین نیست. من در پاسخ به سوال قبلی شما فعالیتهای تاکنونی کانون مدافعان حقوق کارگر را به نفع طبقه کارگر ارزیابی کردم. اما خیلی روشن است که در مصاف طبقاتی هر کس و هر تشکل و نهادی و منجله خود ما (بطور مذهبی گونه ای معصوم که نیستیم) ممکن است سنگی را که از فلاخنمان پرتاب میکنیم به نفع طبقه حاکم بر زمین بنشیند و خوب شکست نیز بخوریم. مبارزه طبقاتی که هندوانه به شرط چاقو نیست. من بحث آقای ثقفی در مورد تشکلهای دست ساز دولتی را مورد نقد قرار داده ام. بحث ما بحثی سیاسی بر متن کشمکش طبقاتی در ایران است. ما در اتحادیه آزاد کارگران ایران از نزدیک با دوستانی که بحث ایجاد تشکل سراسری کارگران را مطرح کرده اند صحبتی نداشته ایم اما با استناد به مقاله آقای ثقفی باید بگویم ایشان تلاش کرده است این نکته را ثابت کند که گویا پروسه ایجاد تشکلهای کارگری در محیطهای کار به اندازه ای جلو رفته است که میشود و باید تشکل سراسری کارگران را بر پا کرد. من در نقدم به مقاله آقای ثقفی و هم در پاسخ به سوال اول همین مصاحبه مستندا نشان دادم که تشکلهایی که طی چند سال گذشته با عنوان اتحادیه و انجمن صنفی (به استثنای انجمنهای صنفی خبازان در سنندج و سقز و اتحادیه کارگران پروژه ای) ایجاد شده اند تماما زیر دست خانه کارگر بر پا شده اند هر چند که خانه کارگر در پروسه ایجاد این نهادها تلاش کرد نماینده های کارگران در اعتصابات و مبارزات کارگران را وارد آنها بکند اما در این زمینه چندان نیز موفق نبوده است. به عنوان مثال ما اطلاع کاملا موثق داریم که از ٢٠ نماینده کارگران پتروشیمی بندر امام در جریان مبارزات کارگران این مرکز، خانه کارگر موفق شد فقط یکی از آنها را به حضور در اتحادیه کارگران پتروشیمی بندر امام جلب کند، البته یک نفر نماینده دیگر هم فقط یک جلسه در زمان شکل دهی به این نهاد حضور پیدا کرد و دیگر سراغ آن نرفت. به همین دلیل بحث ما با این دوستان این است که اگر آنگونه که در مقاله آقای ثقفی بطور غیر قابل انکاری ملحوظ است قرار است وجه اثباتی و مشروعیت تراشی برای ایجاد تشکل سراسری کارگران را از نهادها و تشکلهایی که در طی چند سال گذشته در محیطهای کار توسط خانه کارگر شکل گرفته اند کسب کنید این خدمت به همان روندی است که سالهاست خانه کارگر برای آن تلاش کرده است و خوب ما بر سر طرح اینگونه مسائل و مبارزه و کشمکش بر سر آنها با رفیق بغل دستی خودمان نیز تعارفی نداریم. اما اگر این دوستان میخواهند بدور از روندی که خانه کارگر در تلاش است آنرا به جنبش کارگری ایران حقنه کند دست به ایجاد تشکلی بزنند (و با کمی خوشبینی میتوان گفت که چنین است) که حال ممکن است تشکل فعالین باشد یا چیز دیگری، این تلاش آنان را علیرغم تمامی ملاحظاتی که داریم و بعضا نیز از سوی بخشی از فعالین کارگری مطرح شده است در کلیت خود به نفع طبقه کارگر ارزیابی میکنیم و تلاش میکنیم با عدم ورود به چند و چون مباحث کلیشه ای آئین نامه ای و دست و پاگیر و منزه طلبانه، حداقل وزنه ای بر دست و پای این دوستان نباشیم.
سایت اتحاد: ممنون از شرکت تان در این مصاحبه
جعفر عظیم زاده: من هم از فرصتی که در اختیار من قرار دادید تشکر میکنم.
سایت اتحاد - ١٦ آذر ماه ١٣٩٣
*****************
کدام تشکل سراسری کارگری: وابسته یا مستقل؟
تشکل سراسری مستقل کارگری تنها با طرح پیشنهادی حیدر عمو اوغلی و اسدالله غفار زاده ممکن خواهد شد!!! ****
سالهاست که فعالین راستین کارگری تلاش می کنند موانع سر راه جنبش کارگری را بر دارند و با اتحاد عملها و تجمع ها و مباحثات ... خود حداقل در بخش فعالین کارگری تشکل سراسری ایجاد کنند، تا بتوانند از ان طریق به ایجاد شدن تشکل های پایه ی و واقعی کارگری در محل کار و زندگی انان کمک کنند ، اما هنوز بنا به وجود موانع عدیده ای موفق نشدند.
در حال حاضر همانگونه که بسیاری از فعالین پیش بینی می کردند، شرایط و اوضاع جامعه بخصوص وضعیت کارگران بسیار بغرنج و انفجاری شده است، در نتیجه اکنون سه بخش از فعالین کارگری در تلاش هستند که کارگران را هر چه بیشتر در جهت اهداف خود متشکل نمایند، تا در خیزش ها و اعتراضات آینده که بسیار محتمل و نزدیک است در جهت اهداف و منافع خود، کارگران را هدایت و رهبری کنند.
سه گروه فعالین مورد بحث عبارتند از:
١- فعالین و تشکل های وابسته به سرمایه داری(داخلی) جمهوری اسلامی مانند خانه کارگر، شوراهای اسلامی کار و... که امروز ها تحت فشار اعتراضات کارگری که آتشفشانی است و هر لحظه ممکن است فوران کند، چنان با حرارت دست به اعتراض می زنند که گاهی اوقات انسان گیج می شود و با خود فکر می کند مگر همین ها نبودند؟ چند سال قبل کارگران معترض را کتک می زدند ، انقلابیون را لو می دادند ، با پلیس سیاسی همکاری کرده بسیاری را می کشتند، و بسیاری از انها جاسوس و شکنجه گر بودند و هستند ، به هر صورت تمام تلاش این گروه برای این است که جمهوری اسلامی را نجات دهند و اگر شورش یا قیامی رخ داد آن را کنترل کرده و به ان اجازه عبور از جمهوری اسلامی را ندهند، نیازی به توضیح زیاد در مورد انها نیست چون کارگران با پوست و استخوان خود خیانت انها را لمس کردند. راهی که این گروه پیشنهاد می کند در واقع حفظ .جمهوری اسلامی و فقر و گرسنگی، قتل و کشتار، بیکاری و بی حقوقی مطلق و انواع جنایت های جمهوری اسلامی است
٢- گروه دوم از فعالین وابستگان به سرمایه داری جهانی که با بهانه های آزادی، دمکراسی، حقوق بشر ، جامعه مدنی جهت فریب کارگران هستند تا از استقلال طبقاتی کارگران جلو گیری نمایند، این گروه تمام تلاشش را به کار می برد تا با استفاده از کارگران و اعتراضات انها در جهت امتیاز گیری سرمایه جهانی از جمهوری اسلامی و یا نهایتا" سرنگونی جمهوری اسلامی و بر قراری دست نشانده جدید پیش برود، در این گروه وابسته به سرمایه جهانی می خواهند با استفاده از تشکل های کارگری اعتراضات ، شورش یا قیام های احتمالی را تا حد سر نگونی جمهوری اسلامی رهبری کنند و اجازه ندهند قیام یا شورش کارگری و مردمی از سرمایه داری عبور کند، بنا براین هدف انها استفاده از کارگران تا سرنگونی جمهوری اسلامی است، و سپس سرکوب خود کارگران، همانگونه که در تونس ، مصر و اکراین دیده می شود ، سرمایه جهانی طبق تجربیاتی که کسب کرده است می داند، تشکل های کارگری و یا لایه های دیگر اگر به شکل تشکل های کف خیابان باشند پس از رژیم چنج به راحتی می توانند انها را منحل و سرکوب نمایند، اما اگر تشکل کارگری در محل کار با اهداف و مطالبات کارگری تشکیل شوند سرکوب انها بسیار سخت خواهد بود، به همین دلیل است که سرمایه جهانی تلاش می کند فعالین کارگری را به سمت تشکل های بدون کف کارخانه (یعنی تشکل های در کف حیابان) سوق بدهد، اکنون یکی از نمایندگان این گروه منصور اسانلو است، که به سخنگوی سرمایه جهانی در مورد ایران برای فریب کارگران به استخدام نهاد های ضد کارگری سرمایه همچون سولیداریته سنتر ، سیا ، رادیو آمریکا و ... در آمده است، تلاش اسانلو در اولین مرحله این است که کارگران و فعالین کارگری را غیر سیاسی کند و سیاست را به اربابان خودش واگذار نماید ،منصور اسانلو در مصاحبه با برنامه جامعه مدنی صدای آمریکا مورخ ١٣٩٣/٩/٣ در معرفی کانون مدافعان حقوق کارگر کاملا" دروغ می گوید ، البته دروغ گفتن او عمدی و برنامه ریزی شده است،و از کارگران می خواهد سیاسی نباشند، اینکه سرمایه جهانی در کانون مدافعان حقوق کارگر و کارهای او و همچنین در حرکت های آقایان علیرضا ثقفی و محمود صالحی چه چیزی دیده اند که آنها را قبول کرده و اقدام به تبلیغ و معرفی و جذب آنها به نمایندگی اسانلو می کنند موضوعی است که خود کانون ، علیرضا ثقفی و محمود صالحی باید در موضع گیری خود روشن کنند. اما آنچه بسیار مهم است، اینکه مجری صدای امریکا می گوید، فقط کانون مدافعان حقوق کارگر می تواند تشکل سراسری تشکیل بدهد، بدون شک انها از اهداف و وضعیت تشکیل شدن این تشکل بی اطلاع نیستند، قبل از اینکه سرمایه جهانی بتواند اهداف خود را پیش ببرد، بهتر است اعضای کانون موضع گیری نمایند، و یا افرادی که در بدو تشکیل این کانون بودند ولی هر کدام به دلایلی از همراهی با آن سر باز زدند دلایل خود را برای فعالین و کارگران روشن کنند، آقای ثقفی و محمود صالحی با اعلام موضع خود در رابطه با دروغ های اسانلو و گفته های صدای امریکا می توانند، مشخص کنند، که در کدام صف و گروه قرار دارند.
راهی که اسانلو به کارگران پیشنهاد می کند تبدیل کارگران به برده های غیر سیاسی و بره واری است که سرمایه جهانی می خواهد انها را گوشت دم توپ کند، همان گونه که در حال حاضر مردم عراق ، افغانستان، سوریه ، اکراین و ... را تبدیل به آوارگان بی اینده کرده است.
٣- فعالین گروه سوم خواهان استقلال طبقاتی کارگران هستند، این فعالین اعتقاد دارند، تشکل های کارگری و تشکل های فعالین کارگری باید مستقل از سرمایه داخلی و سرمایه جهانی باشند و در جهت ایجاد استقلال طبقاتی گام بر دارند، در نتیجه تلاش می کنند، در صف سومی تشکل سراسری ایجاد کنند که نه وابسته به جمهوری اسلامی و نه وابسته به سرمایه داری جهانی باشد، اگر تشکل کارگری با تکیه بر استقلال طبقاتی صف خود را مشخص کند در قیام و شورش های اتی می تواند هم از جمهوری اسلامی عبور کند و هم از سرمایه داری عبور کرده به اهداف ریز و درشت کارگری خود دست بیابد. بخشی از این گروه می خواهند کارگران را از طریق ایجاد هیات های موسس سندیکا ها، اتحادیه ها در تشکل های توده ای و پایه ای کارگری متشکل کرده و با هماهنگی هیات های موسس اقدام به ایجاد فدارسیون های سراسری کنند، که پایه های انها در محل کار و زندگی کارگران استوار شده باشد، این بخش از فعالین همچنین با تشکیل هسته ها و کمیته های مخفی در درون کارخانجات و محل زندگی کارگران می خواهند حزب انقلابی طبقه کارگر را بسازند،( من نیز اعتقاد دارم این دو سبک کاری پیشنهاد شده تنها راه ایجاد تشکل سراسری کارگری و حزب انقلابی طبقه کارگر است.)
ضمن اینکه طی پروسه فوق آگاهی های لازم به کارگران داده میشود، و کارگران را به صورت سازمانیافته برای کسب مطالباتشان آماده می نمایند، و همچنین زمانی که شورش یا قیامی اتفاق افتاد کارگران برنامه و سازماندهی لازمه را داشته باشند، تا مستقل و اگاهانه پس از، یا در حین عبور از جمهوری اسلامی بتوانند، از سرمایه داری نیز عبور کرده و با تشکیل شوراها اقدام به بر قراری حاکمیت خود کنند. این تنها راهی است که کارگران می توانند مستقل بوده و برای کسب مطالبات خود اقدام مطمئن کنند.
موضع و راهی که در رابطه با تشکل های فعالین کارگری و روش و مسیری که می توان به تشکل سراسری و حزب انقلابی طبقه کارگر رسید عبارت است از:
تشکل های فعالین کارگری ولو اینکه دهها و هزاران کارگر عضو داشته باشند که در مجامع صنعتی یا کارخانجات مشغول کار باشند و یا نام کارگری را با خود داشته باشند بازهم به دلیل نبود پایه های انها در کف کارخانه و عدم متمرکز بودشان در محل کار یا محل زندگی کارگران تشکل کارگری محسوب نمی شوند، متاسفانه تا به اینروز هم نتوانستند خود را به عنوان مدافع واقعی کارگران به توده های کارگر معرفی نمایند و هستند بسیاری از کارگران که آنها را می شناسند اما حاضر به قبول انها به عنوان بخشی از خود نیستند این عمده ترین ضعف تشکل های فعالین کارگری است.
این تجربه تلخ طی بیش از ده سال کسب شده است اما در تاریخ مواقعی نیز بوده که تشکل های فعالین در حرکت های کارگری تاثیر داشتند، متاسفانه بدلیل اندیشه های فرقه ای تعدادی از فعالین شناخته شده آن مسیر ها را ادامه نداند (می توان به کمک های که از طرف تشکل های فعالین کارگری به سندیکای شرکت واحد یا سندیکای هفت تپه و... و بخصوص اتحاد عملی در روز کارگر ١٣٨٦ شد اشاره نمود) در تجربیات جهانی از این دست می توان به تشکل های کارگری کف خیابان در اعتراضات ارژانتین که توانستند در مدت ٢ ماه سه رئیس جمهور را عوض کنند اشاره کرد، ولی می دانیم انها نیز با ان همه قدرت نتوانستند مطالبات کارگری خود را کسب کنند چون تشکل های بودند که معروف به تشکل های اعتراضات کف خیابان هستند.
در نگاه دقیق می توان گفت بدلیل وجود سرکوب شدید فعالین پیشرو جنبش کارگری در مجموع مجبور شده اند، به جای ایجاد تشکل های واقعی کارگری گرفتار میانبر شده و دست به ایجاد تشکل های دو منظوره و فعالین کارگری خارج از محیط کار بزنند ، ضمن اینکه انها تا به این روز با توجه به شرایط ایران و طبقه کارگر ایران کار های بسیاری انجام دادند، و همچنین باید تا ایجاد شدن تشکل های پایه ای کارگران آگاهانه بدون نگاه فرقه ای مورد حمایت واقع شوند، اما باید با دید اگاهانه بدانیم حتی اگر انها بسیار رشد کنند به تشکل های قدرت مند کف خیابان تبدیل خواهد شد که نمی توانند به جنبش کارگری در جهت کسب مطالباتش کمک زیادی بکنند، طی دو دهه اخیر عملا" ثابت شده است، که تشکل های کف خیابان با هر ترکیبی تنها می توانند، مورد استفاده جناح های مختلف سرمایه داری در حرکت های رژیم چنج و انقلابات مخملی واقع شوند، در نتیجه هر گز نمی توان آنها را با هر رشد کمیتی که کسب کنند به تشکل سراسری کارگری یا حتی تشکل سراسری فعالین کارگری تبدیل کرد، متاسفانه تعدادی از فعالین کارگری و روشنفکری موجود قصدشان از ایجاد تشکل سراسری از طریق خارج از محل کار(تشکل کف خیابان) و ایجاد تشکیلات مختلط (حزبی - توده ای ( تشکل دو منظوره)) به جای تشکل های توده ای و سیاسی که مکمل هم و دارای پیوند ارگانیک میان هم، هستند ، و در این میان احزاب و سازمانهای مدعی کارگری هر کدام تلاش می کنند، تشکل دو منظوره نزدیک به خود را بعنوان پایه ای از تشکل سراسری به جنبش کارگری تحمیل کنند ، چرا که توان بر قراری ارتباط ارگانیک با جامعه کارگری و توده های کارگر را ندارند، و برای حفظ تشکیلات خود تن به خواست های تشکل های دو منظوره فعالین مرتبط با خود می دهند،و از فعالین نزدیک به خود دفاع غیر اصولی ، فرقه ای می کنند، این همان تابع خود به خودی شدن است، که هر دو طرف مانع رشد و سازمانیابی طبقه کارگر هستند،
اصولی، این است که فعالین کارگری فعال در تشکل های دو منظوره به جای اقدام برای سراسری کردن خود، در حد و مسیر ایجاد هیات های موسس برای ایجاد تشکل های کارگری در کف کارخانه و موازی با چنین عملی با پیوند دادن مستقیم هیات های موسس فوق با یکدیگر (نه از طریق درونی خود که بخواهند کارگران و یا هیات های موسس را اول در درون خود حل کنند) ارتباط کارگری در محلهای کاری کارگران را ممکن نمایند، و همچنین از طریق به هم پیوند دادن تشکل های موجود طبقه کارگر اقدام به بستر سازی جهت ممکن شدن تشکل سراسری توده ای کارگران نمایند، و همچنین باید کارگران انقلابی، سوسیالیست و کمونیست در حد و مسیر ایجاد هسته ها و کمیته های مخفی و انقلابی در محل کار و زندگی کارگران برای ممکن شدن ایجاد حزب انقلابی طبقه کارگر اقدام کنند، اگر این دو مسیر طی نشوند نه تنها تشکل سراسری توده ای کارگران تشکیل نخواهد شد، بلکه حزب سیاسی طبقه کارگر که مکمل مورد قبول برای تشکل های توده ای کارگران است ، نیز ایجاد نخواهد گشت.
از فعالین و تشکل های فعالین کارگری می خواهم، ضمن اینکه جایگاه واقعی خود در جنبش کارگری را شناخته و دست رد به سینه خیانت کاران همچون شوراهای اسلامی کار ، خانه کارگر و ... که وابسته به جمهوری اسلامی و سرمایه داخلی هستند، و همچنین دست رد به سینه فریب خوردگان و فریب دهندگان سرمایه جهانی با نمایندگی فعلی اسانلو بزنند.
از کارگران و فعالین کارگری می خواهم، بنا به در خواست رفقا حیدر عمواوغلی و اسدالله غفار زاده که حدود پنج ماه پیش طرح پیشنهادی خود را منتشر کردند، طبق پیشنهاد این رفقا با ایجاد هیات های موسس سندیکا ها ضمن تشکیل سندیکا ها و اتحادیه های کارگری و با به هم پیوند دادن انها اقدام به ایجاد فدراسیون های سراسر نمایند، همچنین از فعالین انقلابی ، کارگران سوسیالیست و کمونیست باز هم ، پیرو در خواست رفقا حیدر عمواوغلی و اسدالله غفار زاده با تشکیل هسته ها و کمیته های مخفی و انقلابی در درون کارخانجات و محلات کارگری اقدام به ایجاد خشت های اولیه حزب انقلابی طبقه کارگر نمایند، در این جهت رهنمود های منتشر شده است که رفقا با استفاده از اینترنت به انها دسترسی خواهند داشت.
پیش بسوی ایجاد هیات های موسس تشکل های کارگری
پیش بسوی ایجاد تشکل های کارگری
پیش بسوی ایجاد فدراسیون های سراسری
پیش بسوی ایجاد هسته ها و کمیته های مخفی انقلابی
پیش بسوی ایجاد حزب انقلابی طبقه کارگری
محمد اشرفی - ١٣٩٣/٨/٢٧
!- farsi ->
*****************
ریشه استبداد کهن و مطلق آسیایی: مانع عمده در ایجاد تشکل سراسری کارگران
اخیراَ طرح ایجاد تشکل سراسری از ناحیه بخش های مختلف فعالان کارگران در داخل و خارج از ایران مطرح شده است . شاهرخ زمانی در زندان طی اطلاعیه های مختلفی تشکیل یک فدراسیون و یا تشکل سراسری را مطرح و پیگیری کرده است . افراد و عناصری در داخل و خارج نیز ضمن بیانیه ها و مقالات دیدگاههای خود را در مورد ضرورت ایجاد تشکل سراسری و یا تشکیل حزب انقلابی طبقه کارگر مطرح نموده اند . یک طرح در این خصوص ، توسط برخی از فعالان در داخل تهیه و برای نقد و بررسی در اختیار دیگر تشکل ها و فعالان قرارگرفته و طرح توجیهی و اولیه آن که شامل اهداف ، رسالت ، محدوده عمل و روش ها و الزامات مورد نیاز برای دستیابی به تشکل سراسری است ، طی چند جلسه ما بین دست اندرکاران مورد بررسی قرار گرفته است. بطور درونی و داخلی نقد و بررسی های چند جانبه ای توسط فعالان کارگری و کارگران آگاه در تشکل ها در حال انجام است . هدف این است در صورت توافق به عنوان طرح مشترک چند تشکل کارگری و تشکل های فعالین به پیش برده شود و در صورت عدم دستیابی به توافق ، طرح بایگانی تا در موقع مقتضی دیگری با استفاده از تجربیات حاصله به جریان انداخته شود . طرح فوق که بحث های نظری و تئوریک نسبتا گسترده ای در مورد آن انجام شده بجهت آنکه قصد پیشبرد عملی و فارغ از بحث های حاشیه ای داشته ، بصورت علنی مطرح نشده و هیچ گونه حاشیه ای هم ایجاد نکرده است . آنانی که نظر مثبتی دارند در حال بررسی و پیگیری بوده و آنانی که نظر مثبتی نداشتند ارتباط آنها با طرح مورد نظر قطع شده است . هم اکنون همفکری ها و رایزنی های دیگری توسط چند نفر از فعالین در حال انجام است
یک طرح تشکل سراسری نیز از طرف آقای ثقفی با چند نفر از فعالان کارگری مطرح شده است که مباحث تئوری و پلیمیک و زیر سازی های نظری ، برای ایجاد وحدت نظر اولیه ، راهبرد ها و روش های اجرایی و شیوه عملی و کار آن، عنوان نشده است . تنها اطلاع آن است که سه نشست و با یک مصوبه توضیحی، تاکنون داشته است ، اما حاشیه ای صدها و هزاران برابر از مفاد درونی آن مطرح و دامن زده است . این بحث ها عمدتا بلحاظ روش ایجاد این تشکل و نحوه اطلاع رسانی و شخص خود آقای ثقفی و عدم رعایت موازین دموکراتیک ؛ در خصوص حق ایجاد تشکل ها می باشد . در واقع بحث های حاشیه ای ، جای خالی کمبود مباحث نظری و کارهای عملی دست اندرکاران این تشکل سراسری را ، پر کرده است در این خصوص برخی نظرات خارج از حوزه نقد بوده و جنبه فحاشی و تخریب آن ، بر حوزه های تحلیلی آن غالب است. شکل انعکاس و نحوه اطلاع رسانی آقای ثقفی که جلسه اول و دوم بدون هیچ گونه انتشار و محتوای موضوعات نظری و عملی و فقط بصورت اعلام تشکیل جلسه و سپس برگزاری جلسه سوم با یک مصوبه بوده است، و همچنین نحوه برخورد مخالفین ، چه آنانی که در یک ادبیات و فرهنگ سالم نقد و ارزیابی نموده ، و همچنین برخی بجای نقد اقدام به صدور فحشنامه کردند ، یعنی نحوه عمل هم برگزار کنندگان و هم بخشی از منتقدین ، نشان از آسیب های جدی در درون جنبش مدعی چپ و سوسیالیسم دارد . این واقعیت برای هزارمین بار نشان می دهد که در جامعه ایران همانند دیگر کشورهای توسعه نیافته ، و در درون کلیه طبقات آن بلکه حتی مدعیان سوسیالیسم و مارکسیسم عناصر و مبانی فرهنگ پیشا سرمایه داری وجود داشته و موج می زند و این آسیب ها ، پاشنه آشیلی است که مانع از پیشروی چپ در جامعه بغایت بحران زده ایران و دیگر جوامع مشابه شده است . همانطور که نشان داده خواهد شد ؛ آقای ثقفی توانسته از برخوردهای سطحی و تند برای موضوعی که کاری نظری و عملی حتی اندکی هم انجام نشده بهره برداری نموده و برکمبودهای پروژه خود سرپوش گذاشته و آنرا بسیار بزرگ و موفق نشان دهد . ضروری است که تفاوت ها بین نظریات سوسیالیستی و عملکرد بخش هایی از مدعیان سوسیالیست در کشورهای توسعه نیافته مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد .
بستر و روندهای نظریات مارکس:
مارکس مسائل مورد توجه خود را از متن تمدن صنعتی سرمایه داری مدرن برگرفته و راههایی برای حل آنها عرضه کرده است .وی به شئی انگاری در جامعه صنعتی معترض بود . مسئله عملی مارکسیسم از آغاز این بوده است که چگونه می توان کار مولد در جامعه صنعتی را از محدودیت هاییی که سازمان اقتصاد سرمایه داری بر آن وضع می کند رهانید .
از اینجاست که مسئله انقلاب و کارگزار انقلاب در قالب پرولتاریا پدیدار گردید . هدف انقلاب تصرف وسایل تولید بوسیله تولید کنندگان بوده است . بنابراین، بطور کلی مارکسیسم نظریۀ عملی است که معطوف به گسترش آزادی ، دمکراسی ریشه ای و رهایی انسان در درون تمدن صنعتی بوده است . در نتیجه سوسیالیسم به عنوان امکانی عملی در درون شرایط عینی تاریخ که محصول تکامل نیروهای تولیدی است ، مطرح می شود . از این رو ، تصور سوسیالیسم به عنوان ، گسست مطلق ، یا هزارۀ موعود ، ربطی با برداشت مارکس نداشته است . مارکس نظریه عملی است که معطوف به آزادسازی انسان در عصر تمدن صنعتی است . این بدین مفهوم است که اندیشه های مارکس گرایش دموکراتیک داشته و بر این اساس بنیاد گذارده شده است . پیدایش نظام های توتالیتر و استبدادی در کشورهای توسعه نیافته به اسم مارکسیسم محصول تعبیرهای نارسا وناروا از اندیشه مارکس بوده است . نظریۀ پراکسیس ، هسته مرکزی مارکسیسم را تشکیل داده است که مفهوم آن اساسا با آئین های خشک و جامد و اصول ثابت فکری هیچ گونه مقاربتی ندارد . فلسفه مارکسیستی ، نه فلسفه به مفهوم متافیزیک و بودشناسی ، بلکه فلسفه تغییر عملی جهان است ( زیرا هر عملی مطابق فلسفه ای صورت می گیرد ) . این فلسفه امکانات عینی و موانع تغییر را در هر دوره تاریخی معین می کند . بطور کلی از دیدگاه مارکس وظیفه تئوری صرفا تغییر و توضیح دگرگونیها نیست بلکه خود باید در این زمینه مؤثر و فعال باشد .
مارکس « عمل نظری » را تنها در تحلیل دگرگونیهای اجتماعی نمی دید بلکه برای آن نقشی اساسا « رهایی بخش » قائل بود . جامعه از دیدگاه مارکس نه مجموعه ای از ساخت های عینی قانونمند بلکه ترکیبی از ذهن و عین و عرصه عمل و کار و دیالکتیک انسان تلقی می شود . از نظر او تاریخ نیز جز پراکسیس بعبارتی « عمل نظر » نیست که در آن صورت ذهنیت و انگیزه های عمل و نیازهای کارگزاران تاریخی و مقاصد و معانی عمل انسانی به عنوان مهمترین موضوعات مطرح می شود . انسان و جامعه و تاریخ موضوع قوانین مبهم و دیالکتیک اشیاء – و بقول انگلس دیالکتیک طبیعت – تلقی نمی شود و سرانجام خصلت مکانیکی و « غیر انسانی » چنین برداشتی بر ملا می گردد . تعابیر دترمینستی ، اجبار و مکانیکی در پراکسیس جایی ندارند . در نتیجه سوسیالیسم مارکس به عنوان یک برنامه عمل سیاسی ، بمعنای دمکراتیزه کردن سراسری جامعه است سوسیالیسم نه تنها به عنوان عصر آزادی بمفهوم سیاسی و اجتماعی آن، بلکه همچنین در مفهوم فلسفی آن می بایست ادراک شود . به این معنی که تابعیت از ضرورتهای ساختاری به حکم ماتریالیسم تاریخی که خصلت جامعه ما قبل سوسیالیستی و نشان دهندۀ از خود بیگانگی سراسری انسان است می باید جای خود را به آزادی و آگاهی در بازسازی سراسری جامعه بدهد . از دیدگاه مارکس ، دمکراسی و سوسیالیسم دو غایت متفاوت نیستند که بتوان برای هریک جداگانه مبارزه کرد یا یکی را بر دیگری ترجیج داد ، بلکه سوسیالیسم محتوای اجتماعیِ دموکراسیِ تکامل یافته است . سوسیالیسم تنها بر حسب مفاهیم دمکراتیک و دمکراسی تنها بر حسب مفاهیم سوسیالیستی قابل تعریف و تعبیر است مارکس خود بر کسانی که سوسیالیسم را نقطه مقابل دمکراسی می دانستند می تاخت و جنبش های سوسیالیستی و کارگری زمان خود مثل جنبش چارتیست ها در انگستان را معطوف به تکمیل نهاد دمکراسی سیاسی می دانست و انتقادات سوسیالیست های ضد حقوق بورژویی را ارتجاعی می خواند . دموکراسی و حقوق و آزادی های دموکراتیک از جمله عناصری اصلی سنتزی بود که کلاَ در شکل سوسیالیسم ظاهر می شد .
مارکس در نقد بورکراسی آلمان می نویسد : « در چنین وضعی بدون اجازه مقامات دولتی نه می توان زیست ، نه می توان مرد ، نه می توان نامه نوشت ، نه می توان فکر کرد ، نه آموزش داده ، نه آموزش دید ، نه انجمنی برگزار کرد نه کارخانه ای ساخت و نه مهاجرت کرد» وی همچنین در نوشته هایش به نحوی پراکنده در رابطه با تحولات سیاسی فرانسه و پروس و نقض حقوق دمکراتیک بویژه نقض آزادی بیان ، محدود کردن حق رأی ، جلوگیری از تظاهرات و گردهمایی ها و جز آن تاخت .
بطور کلی مارکس برای دموکراسی دو وجه قائل بود : یکی کاربرد اشکال و نهادهای دموکراتیک توسط طبقات مسلط به عنوان وسیله ای برای ایجاد توهم مشارکت در بین عامه مردم و تحکیم قدرت اقتصادی و سیاسی آن طبقات و دیگری دمکراسی به مفهومی که محصول مبارزات طبقات پایین بود . به نظر او ، می بایست دمکراسی از شکل صوری آن به نحوی که بسط و تکامل یابد که به شیوه ای محتوایی سراسر جامعه را در بر بگیرد . آزادی های دمکراتیک وقتی کلا ” تحقق می یابد که دولت از شکل ارگانی که بر جامعه سلطه اعمال می کند در آید و کاملا” تایع و مطیع جامعه شود .
وضعیت در کشورهای غیر صنعتی:
در این کشورها که فاقد گذار انقلابی بورژوازی علیه فئودالیسم بودند و لذا طبقات قدیم و اشکال تولید و نهادهای آن در دنیای جدید حضور یافتند یعنی شیوه های تولید و کار و همچنین فرهنگ مطلقه را نیز با خود به نظام جدید حمل کردند . در کشورهایی مشابه ایران این دولت بود که حد و مرزهای طبقاتی را تعیین می کرد و طبقات حتی فئودال و یا بورژوازی فاقد قدرت مستقل در برابر دولت، برای اعمال هژمونی خود بودند. و لذا تسویه حساب قطعی در خصوص فرهنگ و رفتار اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی بین دنیای کهن و نو ایجاد نگردید . در بین برخی از فعالان مارکسیست هم روش های استبدادی در کنار تمایزات و تبعیض های جنسیتی و زن ستیزی و تمایزات قومی و قبیله ای در کنار آئین جدید سوسیالیسم بعنوان ایدئولوژی بخش هایی از مبارزان درآمد و نهایتا نه تنها دمکراسی اجتماعی و آزادی و رهایی انسان حاصل نگردید بلکه پس از گذشت بیش از یکصد سال از پیدایش سوسیالیسم در ایران فاقد یک نهاد مطرح و قدرت اثر گذاری در جامعه هستیم . سوسیالیسم مارکس در این کشورها بر خمیرمایه فرهنگ استبدادی ، انحصار و سرکوب نشست و برخی از سوسیالیست ها از مارکس با تعابیر اختلاط طبقاتی وفرهنگی دنیای نو و کهنه ، که مطابق هستی اجتماعی آنها در شرایط فقدان تمایز طبقاتی بود ، برداشت کردند و سوسالیسم نوع خمر سرخ و کره شمالی ، گرایشات عقب مانده و ارتجاعی را تئوریزه نمودند . مارکس در مورد روسیه اظهار می کرد که یک انقلاب ضد فئودالی در روسیه ممکن است موجب تحریک انقلاب سوسیالیستی در اروپای غربی شود . لنین نیز به همین امر گرایش را داشت و در تزهای آوریل اظهار کرد که هدف انقلاب در روسیه ، سوسیالیسم و مالکیت جمعی نیست . رزا لوکزامبورگ نیز به ظرافت مطرح نمود « نمی توان از لنین و همکاران وی انتظار داشت که تحت چنین شرایطی بهترین دموکراسی و اقتصاد سوسیالیستی را ایجاد کنند اما خطر اصلی وقتی شروع می شود که آنها وضع ناخواسته و ضروری موجود را توفیقی بشمار آورند و همه تاکتیک ها و روش هایی را که واقعیت اجتناب ناپذیر به آنها تحمیل می کند در قالب نظامی تئوریک عرضه کنند » .متأسفانه چنین امری بوقوع پیوست و پراکتیس و مراحل از پیش تعیین شده تاریخی بویژه توسط استالین تئوریزه و بصورت یک آئین خشک و منجمد درآمده و جای پراکسیس را گرفت. مارکسیسم در فرایند تحولات خود بصورت علم مطلق و ایدئولوژی و آئین تبدیل گردید . شئی انگاری روند های تاریخی و جبرهای اجتناب ناپذیر همان تفکر مکانیستی است ، که بجای فلسفه مارکسیستی و پراکسیس قرار گرفت . پیش بینی مارکس که هر چیز که سفت و صلب است دود می شود و به هوا می رود در این مورد نیز مصداق پیدا کرد.
در ایران امروز با لحاظ اشکالات ساختاری مطرح شده ، حاکمیت ایدئولوژی و انحصاری و مرکزیت دینی نیز مزید بر علت شد و با بیش از سی و پنج سال سرکوب و خفقان و پیگرد و زندان و تنگناهای اقتصادی ، جامعه از رشد و گسترش علم و دانش اجتماعی سوسیالیستی و تشکیلات بعنوان آنتی تز جامعه بحران زده، باز ماند . مارکسیسم بعنوان ایدئولوژی پایان تاریخ با سکت ها و فرقه های متفاوتی روبرو شد که هر کدام آئین و مرام ناب خود را ترویج کردند . هر فرقه ای در انتظار پایان هزاره و وقوع انقلاب نهایی و حل تمامی معضلات و تضادها برای همیشه ماند . جبرگرایی ، دترمینیسم ، اعتقاد به مکانیک و نیروهای آن بجای پراکسیس اجتماعی و ساخت اجتماعی و دیالکتیک اندیشه -عمل قرار گرفت . رویکرد استبدادی و انحصارگرایانه و اعتقاد به برداشت ناقص و یکجانبه از مارکسیسم جای پراکسیس را پرنمود .
تمامی نارسائیهای نظری – عملی و فرهنگ اجتماع و نظام حاکم در درون کارگران نیز جاری است به یک گزارش از تجمع اعتراضی کارگران که بنام « آسیب شناسی دو جنبش کارگری و علیه جنایت » ( اسید پاشی ) از محمود صفدری منتشر شده است نگاهی می اندازیم :
« حرکت اعتراضی کارگران مخابرات انحصارا برای انعقاد قرارداد و بیمه شدن خود و کسب بخشی از حقوق ناچیزی که مشمول دیگر کارگران می شود هستند . ( از مطالبات دموکراتیک و سیاسی خبری نیست ) این کارگران مثل بقیه گروههای اجتماعی از طیف های وسیعی تشکیل می باشد اما عمده آنها جزو گروه های محافظه کار بوده و بشدت از طرح مطالبات خارج از موارد مطرح شده احتراز می کنند . نمایندگان آنان که برای مذاکره با نمایندگان مجلس و دیگر ارگان ها مراجعه می کنند ، از نظر دیدگاه و فرهنگی به نگاههای حکومتی و در انطباق با بسیج و برخی مقامات ریز و درشت هستند . آنها بطور مرتب از کارگران می خواهند که خارج از دو مطالبه قرارداد و بیمه از هیچ جیز دیگری صحبت نکنند و بازی را بهم نزنند. روابط درونی کارگران برای تصمیم گیری از هیچ گونه نظام دموکراتیکی برخوردار نیست و روالی برای نظامند کردن مطالبات خود و چگونگی پیگیری و نحوه مبارزه و اقدامات آتی ندارند . بعبارت دیگر روال تصمیم گیری آنها بر اساس محوریت یک و یا دو فرد و بصورت غریزی و یا همان نوعی ولایت است ……. ساز و کار دموکراسی و تصمیم جمعی در بین کارگران وجود ندارد . دیدگاه آنان عمدتا منحصر به کسب مطالبات معیشتی و گروه خود است و در مورد علت ریشه ای و پایه ای وضع خود ، حاکمیت نظام سرمایه داری موجود ، سیاست های حاکمیت ، رابطه وضعیت خود با آزادی های مدنی و اجتماعی ، آزادی بیان و رسانه و تشکل و حزب فاقد اطلاع و بینش هستند . در مورد ضرورت ایجاد تشکل و حزب ، ساز و کار درونی آن و تصمیم گیری جمعی و ارتباط با دیگر کارگران بحثی مطرح نیست و بطریق اولی ارتباط با دیگر جنبش های اجتماعی ، از جمله جنبش زنان ، ملیت ها ، دانشجویان و جنبش های طبقاتی معلمان و پرستاران در چشم انداز آنان قرار ندارد . علت پراکندگی و محدودیت افق کارگران بدان جهت است که کارگران برای حل مشکل خود برنامه های متفاوت و فردی داشته و از حل اجتماعی مسئله فاصله دارند . برخی اظهار می کنند اگر کارشان درست نشود اقدام به خرید یک خودرو و مسافرکشی در شهر تهران و یا برخی شهرهای بزرگ خواهد کرد . دیگری بفکر گرفتن یک محل کسب و کار در آنست و سومی به خرید چرخ دستی و فروش میوه می اندیشد .
وقتی تجمع معترضین بر علیه جنایت اسید پاشی تشکیل شد و در مقابل نرده هایی قرار گرفت که با صف کارگران معترض کمتر از دو متر فاصله داشت . رهبران کارگران مخابرات روستایی از کارگران خواستند که از محل تجمع اعتراضی علیه اسید پاشی دور شده و به انتهای میدان بروند تا حداکثر فاصله را با تجمع اعتراضی علیه اسید پاشی را داشته باشند . آنان اظهار می داشتند که نزدیک بودن کارگران با تجمع اعتراضی علیه اسید پاشی به ضرر کارگران خواهد شد زیرا ما دنبال قرارداد و بیمه خود هستیم .»
و لذا برون رفت از وضعیت موجود نیاز به کار عمل نظر و بازنگری در رسوبات پس ماندهای ماقبل سرمایه داری و نگرش های سود جویانه سرمایه داری از یکطرف و مسلح شدن به فلسفه و شناخت مارکسیستی و کاربرد نظریه شناخت آن در عمل می باشد. . این تنگناهای عملی و نظری در نحوه اعلام ایجاد تشکل سراسری کارگران و نقد و نظرات و مخالفت ها به چشم می خورد .
بررسی تشکل اعلام شده توسط آقای ثقفی
۱-. رویکرد صحیح در برخورد با تشکل فوق:
هر گونه رویکرد حذف و خصمانه با تشکل اعلام شده آقای ثقفی و همفکران وی با هر اندیشه و با هر نیتی که اقدام به این اعلام ایجاد تشکل سراسری کرده اند بی شک ناصواب و غیر صحیح است . این جمع در نظر دارد ، یک تشکل با هر مقصودی – مسلما شرکت کنندگان در جلسه ، دارای اهداف و نظرات متفاوتی هستند – ایجاد کند . مسلم است که در شرایط فعلی حاکمیت مخالف با ایجاد هر تشکل است و نمی بایستی از طرف فعالان کارگری بر اساس اصول دموکراسی مورد مخالفت و نفی قرار گیرد . کسانی که آنرا نمی پسندند می توانند رویکرد و فعالیت های قابل قبول خود را داشته باشند . اگر روشنگری در خصوص برخی موارد لازم بنظر می رسد با لحاظ، حقوق حقه برگزار کنندگان ، با رعایت دموکراسی و آزادی در ایجاد تشکل ها و حقوق انسانی می بایست مستندا” مطرح گردد . برخی از نوشته های منتشر شده فاقد شرایط فوق بوده و برخی دیگر نیز مطلب جدی عنوان نکرده اند و ظاهرا تنها خواسته اند سخنی بیان کنند .نگارنده قصد طرح مطلبی در این خصوص نداشتم اما بلحاظ طوفان حاشیه ای که ایجاد گردید نقد و نظرات خود را که عمدتا به طرح ضرورت ایجاد تشکل سراسری و طرح آسیب های دامن گیر فعالان کارگری و کارگران آگاه است مطرح کرده و در انتها نقد خود را به تشکل مطرح شده توسط آقای ثقفی معطوف می نمایم . .همانطور که در جمع بندی مطرح می شود ، با توجه به سوابق فعالیت های آقای ثقفی و خروج چند باره کلیه منتخبین مجمع عمومی های کانون فعالان حقوق کارگر و راویه داشتن فعالان کارگری و تشکل ها با آقای ثقفی و همچنین نحوه ایجاد این محفل جدید که فاقد اصول و مبانی تشکیلاتی است ، تشکل ایجاد شده یک امر صوری ارزیابی میشود و پیش بینی می شود فاقد توان برای اثر گذاری در جنبش کارگری خواهد بود .
ضرورت ایجاد طرف تشکل سراسری کارگران :
ایجاد تشکل سراسری از فعالان کارگری ، کارگران آگاه و محافل و تشکل های موجود بلحاظ زیر ضرروی بنظر می رسد :
۱-. گروههای مجزا و پراکنده از نظر کمی و کیفی قادر به انعکاس و ایجاد ارتباط با مبارزات پراکنده کارگری که عمدتا برای معیشت، حقوق معوقه و امتیازات انجام می شوند ، نیستند . تا بتوانند در این مسیر به جمع بندی فعالیت ها و فعال سازی گسل های موجود فی مابین کار و سطح زندگی و آزادی های کارگران اقدام کنند . با ایجاد یک ظرف تشکل سراسری که الزامات و پیش نیاز های بسیار دقیق و علمی را می طلبد می توانند تأثیر عمیقتری گذاشته ، با تعامل و هم نظری تجربیات خود را گسترش داده ، دموکراسی ، همفکری و تعامل را تمرین و ظرفیت و تجربه خود را غنا بخشند .
۲- عناصر و محافل مختلف می بایست به پراکندگی و فرقه گرایی فارغ آمده و در ارتباط با یکدیگر می توانند با کسب تجربیات عمیق تر آنرا به درون تشکیلات و محفل خود ببرند و به این طریق ظرفیت نظری عملی تشکل و محافل خود و نهایتا ظرفیت مبارزات طبقه کارگر را افزایش دهند .
۳- با عطف به اظهارات رفیق محمود صالحی در این رابطه : کارفرمایان و حامیان آنان هر روز برای اینکه بیشتر طبقه کارگر را استثمار کنند، ده ها تشکل و نهاد ضد کارگری تشکیل می دهند و افراد آگاه به قوانین کار را اجیر می کنند تا به کارفرمایان آموزش دهند که چطور می شود کارگر را بیشتر استثمار کرد.…. طبقه کارگر هم برای مقابله با این انسجام کارفرمایان باید خود را منسجم و تشکل های خود را تشکیل دهد
۴- تمامی منتقدین حتی آنهایی که بنحوی عصبی در این ارتباط مقاله نوشته اند ، ایجاد تشکل سراسری کارگران را تأیید کرده و به آن ارج گذاشته اند . آقای بابامیری در مقاله تند و تیز خود که حکم ارتداد و خیانت و … را صادر نموده است می نویسد : ( در طرح ایجاد تشکل های سراسری کارگران ) آرزوی کارگران پیشرو را فریاد میکنند و به کلام دیگر، به عنوان، محتوا و ظرفی که مورد علاقه و آرزو و در دستور کار پروسه ی مبارزاتی هر فعال و تشکل پیشرو ای باید باشد خود را آویزان میکنند .
آقای عطا خلقی می نویسد : شکی نیست که شکل گیری تشکل سراسری کارگری در برابر عملکرد متحد سرمایه و کارفرما و دولت، امری است بسیار ضروری که باید در تلاش برای فراهم سازی ملزومات ایجادش تعجیل داشت …..حرفی دراین نیست که رویارویی با سرمایه و دولت، تشکل و سازمان گسترده خود را می خواهد.!
۵- با در نظر گرفتن دیالکتیک عمل و نظر ، تشکل های سراسری می توانند با ایجاد رابطه با مبارزات کارگران ظرفیت کل جنبش کارگری را افزایش دهند .
دلایل منتقدین طرح:
تمامی منقدین که طرح ایجاد تشکل سراسری را رد می کنند ، اظهار می کنند که پیش شرایط و پیش نیازهای ایجاد چنین تشکلی امروزه فراهم نیست .
آقای بابا میری می گوید : ادعای ایجاد تشکل سراسری کارگری بدون وجود و حضور ده ها تشکل کارگری مستقل، ادعایی اشتباه – و البته در مورد بحث اخیر اعلام شده کاملا عامدانه و خیانتکارانه- است …. ادعای ایجاد تشکل سراسری کارگری بدون وجود ده ها تشکل مستقل در طبقه ی کارگر بیش از ۵۰ میلیون نفری ایران مانند این است که کسی ادعا کند با یک گروه ۱۰ نفره میخواهد یک شبه یا یک ساله، یک بنای عظیم با زیربنایی به وسعت یک کشور برپا کند
آقای عطا خلقی می گوید : آنقدر تشکل کوچک و بزرگ در محیط های کار ایجاد نشده اند تا از هم خط شدن و بهم پیوستن شان ظرف بزرگتری بنام تشکل سراسری کارگران بوجود آید؟ از دل مبارزات پراکنده تاکنونی باندازه قابل توجهی ارگان های نمایندگی کارگران در محیط های کار، بیرون آمده اند تا در ایجاد تشکل سراسری به آنها متکی بود؟ به این اعتبار کسی نمی تواند ضرورت برپایی بدون تأخیرچنین تشکل و سازمانی را نادیده بگیرد .
مقاله چند کارگر ضد سرمایه داری ، نیز همانطور که در تمام نشریات ، مقالات و گفتار این تفکر همواره بطور اتومات تکرار می شود، اظهار می کنند، حرکت پراکنده و خود جوش کارگران به مرحله مبارزات طبقاتی و سیاسی می رسد و نوع تشکل هم شورایی است و غیر از کارگران هیچ کس و یا جریانی نمی بایست به ایجاد تشکل برای مبارزه در کلیت عرصه های اقتصادی ، سیاسی ، مدنی و ایددئولوژیک اقدام کند . مبارزات کارگری تمامی تضادهای موجوداعم از تناقض در شیوه های تولید و تضادها و تناقضات در حوزه های توسعه نیافتگی ، حقوقی ، تضادهای جنسیتی و ملی و فرهنگی را حل می کند . مبارزات کارگران خود مبارزه ای سوسیالیستی و ناب است و علت شکست آن نفوذ فعالان سوسیالیستی غیر کارگری است . این دیدگاه توضیح نمی دهد که ، چرا کارگران گاهی در بدترین شرایط اقتصادی از آرمان رهایی خود دور می شوند . در اروپا در شرایط بحران بزرگ ۱۹۳۳- ۱۹۲۹ تمامی شرایط عینی برای گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم و جود داشت اما طبقه کارگر نه تنها فاقد آمادگی ذهنی بود ، بلکه بنفع جنگ و بورژوازی رأی داد . این نگرش دیالکتیک عمل – نظر را نادیده گرفته و تنها بر وجه اقتصادی صرف تأکید می کند . در حالیکه درک ذات پدیده ها خود یک پروسه است و بقول مارکس اگر ذات پدیده ها – از جمله سرمایه داری – بطور مستقیم در ذهن منعکس و درک می شد دیگر به علم نیاز نبود . شناخت نیاز به ۱ – مواد خام یعنی مفاهیم و اندیشه ها ۲- وسایل تولید نظری یعنی پروبلماتیک ها و چارچوب های شناخت ۳- حصول کلی و انضمامی در اندیشه که شناختی انضمامی و واقعی بدست می دهد.، دارد و بدینوسیله پرولتاریا موقعیت تاریخی و کلی فرایند اجتماعی در حوزه های اقتصادی ، سیاسی و ایدئولوژیک را در یافته و آماده انجام رسالت خود می شود . دیدگاه ضد سرمایه داری توضیح نمی دهد که کارگران که در عرصه عملی مستثیما به شناخت ناب کلیت سرمایه داری می رسند چرا این گوهر ناب را رها کرده و اجازه نفوذ رفرمیسم چپ و راست را می دهند تا به داغ سرکوب تاریخی گرفتار شوند . همانطور که در مقاله ضد سرمایه داری اظهار میشود « مشکل اینجاست که حلقه های جنبش کارگری هم اکنون اینجا و آنجا مطالبات مشترکی را بر زبان می راند اما چون حلقه های سرگردان جدا از همدیگر. اینجاست که دخالت پیشروان کارگری را می طلبد که دست به کار متشکل کردن حلقه های پراکنده ی این قدرت جنبش کارگری شوند….. گرایشات بورژوایی در بطن اذهان بخش های بسیار و افراد بسیاری از بدنه ی کارگری رخنه کرده است، اما در هر حال واقعیت کوبنده و عریان بردگی مزدی نیز که با وقوع بحران ها، در سرتاسر جهان هر روز مهیب تر می گردد گواه از فقر و فلاکت و عدم آزادی است»
این دیدگاه در رهایی طبقه کارگر ، در واقع از پراکسیس و حوزه فلسفی شناخت و شناخت کلیت عرصه اجتماعی و تاریخی خارج شده و در انتظار رخ دادهایی است که در پایان هزاره و لحظه موعود فرا می رسد . آنها برای کلیه جوامع و در هر مرحله از توسعه اقتصادی و اجتماعی و تکنولوزی و حقوقی از مراکز بزرگ صنعتی جهان ، تا بلوچستان و افغانستان و برای حدود۴۰۰ سال پیدایش سرمایه داری یک فرمول دارند : « طبقه کارگر از طریق خود جوش می تواند نظام سرمایه داری را سرنگون کند و نوع تشکل آنها شورایی است». وتلاش هایی که طی این مدت در تمامی جهان برای برقراری سوسیالیسم – با هر درجه از توانمندی و ضعف – انجام شده ، را یک انحراف تاریخی – طبقاتی می دانند .در این نگرش به مارکسیسم « بعنوان شم درک شرایط عمل سیاسی خاص از نظر تاریخی » نیاز نیست . حقیقت یک بار و برای همیشه ظاهر شده و آن کسب ارزش اضافه توسط سرمایه داری است و لذا پایان علم و تاریخ اعلام شده است .
بررسی دلائل منتقدین :
قرار نیست که یک ظرف تشکل کارگری در طرح صحیح و علمی آن ، خود را نماینده سراسری کارگران بداند . بی شک وقتی تشکل و حزبی می تواند این جایگاه را کسب کند که چنین فرایندی یعنی تشکل های گسترده کارگری تشکیل و کارگران در فرایند انتخاب آن شرکت کنند . تشکل سراسری مدعی است که ظرفیت موجود تشکل های مجزا را در یک ظرف واحد برای حمایت و انعکاس و اینکه تجربیات کارگران را در یک افق گسترده تجمیع می نماید ، تا با همفکری فعالان کارگری و کارگران آگاه و مبارز، در حوزه های مختلف مبارزات تأثیر گذار گردد . تجربیات بخش های مختلف کارگری را منتقل و مبارزات را ارتقاء دهد . ظرف تشکل با ایجاد ارتباطات های همه جانبه ، تشکل ها و محافل موجود را تقویت کرده تا دیوارهای تنگ محفل گرایی کم رنگ شوند این تشکل می خواهد پایه گذار یک محور و نگرش ، رادیکال و انقلابی طبقه کارگر ایجاد کند تا در فرایند رشد و شکل گیری مبارزات کارگران از حرکت های رفرمیستی و جذب توده های کارگر در مراکز قدرت سرمایه جلوگیری کند . در این راستا می بایست به تشکل های گسترده در کشورهای صنعتی اشاره کرد که در حالیکه دهها و صدها تشکل کارگری وجود دارد و میلیون ها کارگر در آن عضویت دارند ، افق مبارزاتی کارگران در چارچوب های رفرمیستی و نظام سرمایه داری قرار می گیرد ؟ مشخص است که اگر تشکل سراسری که خارج از مرزهای محافل و تشکیلات های موجود قرار داشته باشد واز تجربیات این تشکل ها استفاده کند می تواند در جهت رسالت طبقه کارگر و رادیکال کردن این مبارزات نقش خود را ایفا نماید .در اینصورت از جانب کارگران مورد استقبال قرار خواهد گرفت و اگر باز دچار نوعی فرقه گرایی منتهی با افرادی دیگر و با اهداف و نیات فرقه گرایی تشکیل شود به حاشیه رانده خواهد شد . در مورد تشکل اعلام شده توسط آقای ثقفی به این معیار باز خواهیم گشت و می توانیم قضاوت کنیم که با توجه به سابقه عملکرد ایشان ، تشکل سراسری در جهت فرقه گرایی قبلی خواهد بود ؟ و یا وی می خواهد راهی جدید را بگشاید .؟
دوستانی که پیشنیاز یک تشکل سراسری را تشکل میلیون ها کارگر در صدها تشکل می دانند در واقع نه تنها دیالکتیک نظر – عمل را نمی بینند بلکه به همین وضع موجود تکریم و از آن پاسداری می کنند . نگاه مکانیک و دترمینیسم بر نگاه آنان غالب است . یک یک فرد و یا گروه انقلابی و مبارز برای تحقق آرمان خود می بایست برنامه رو به جلو ، ساختارشکن داشته و بتواند مراحل و گذرگاهها و منازل پیشرفت جنبش کارگری و اجتماعی را بررسی و در این راستا همگام شود . منتقدین می بایست روشن کنند که در محدوده چه زمانی پنج یا ده ساله و یا پنجاه ساله صدها تشکل در ایران ایجاد خواهد شد و دهها میلیون کارگر در آن عضویت خواهند داشت ؟ تا نوبت به ایجاد تشکل سراسری برسد ؟ و آیا در صورت تحقق چنین امری که معمولا در دوران انقلابی در کشورهای نظیر ما رخ می دهد سازمان ها و نهادهای عظیم سرمایه داری با پول و تشکیلات ، تجربیات و تجهیزات خود ،کارگران را در مسیر های از پیش تعیین شده قرار نخواهند داد ؟ . همانند انقلاب سال ۵۷ و دیگر تحولات عمده تاریخی در ایران و تحولات اخیر در خاورمیانه که علی رغم جابجایی های صورت گرفته در قدرت سیاسی ، نه تنها چیزی نصیب کارگران نشد ، بلکه بخش هایی از آنان ، حسرت دوران رژیم های سرنگون شده در عراق و مصر و لیبی و غیرو را می خورند
این دوستان با نفی دیالکتیک نظر – عمل و با نفی پراکسیس منتظر عملکرد نیروهای تاریخی و بصورت مکانیکی می مانند . واضح است که تشکل ها و محافل موجود در شرایط موجود زمین گیر شده و نیاز به برون رفت از این وضعیت و فعالیت در یک پراکسیس بالاتر و نوین دارند. و دقیقا همین نیاز است که . چون فعالین جدی و صدیق از پوسته دفاعی خود بیرون نیامده اند در اینجا و آنجا تشکل سراسری به شکل خام و صوری مطرح می شود .
نگاهی به عملکرد دوران اخیر آقای ثقفی
در سال ۱۳۸۶ تعداد ۲۳ نفر از فعالان کارگری در مجموعه ای بعنوان هیأت مؤسس و هیأت مدیره « کانون دفاع از حقوق کارگران » حضور یافتند ، اتخاذ روش های غیر دموکراتیک باعث شد که از آن عده حدود ۷ نفرباقی مانده و ۱۶ نفرکانون را ترک کردند . آقای ثقفی در این راستا اقدام برای انشعاب در کانون دفاع و برگزاری مجمع عمومی بعدی با حضور افرادی دیگر نمود . هیأت مدیره و اعضای مجمع دوم نیز از افراد با دیدگاهها و رویکردهای بسیار متفاوت جمع شده بودند ، آقای ثقفی تنها به این لحاظ ، آنان را جمع نمود تا بصورت ابزاری نشان دهد که کانون برقرار شده و فعالیت می کند. یعنی از ابتدا یک گسیختگی و پراکندگی فکری در افراد شرکت کننده وجود داشت و به اقدامات و تصمیمات عملی منجر نمی گردید . و لذا جایی برای گسترش فعالیت ها و رشد و سازماندهی جنبش های کارگری نمی ماند .
دو سند بعنوان سند مصوب مجمع عمومی دوم منتشر شده که صرفا جنبه نظری در مورد سرمایه داری و طبقه کارگر دارد و فاقد هر گونه تصمیمات و گزارشات عملی و طرح و برنامه کاری است و صرفا مباحث نظری و عمومی در آن ها مطرح شده است. اساسا در مجمع عمومی فرصت و نیازی به طرح این مطالب بعنوان سند مصوب نبوده است .
امروزه از هیأت مدیره دوم کانون هیچکدام نمانده است و همه بجهت آنچه که رویکرد یکنفره نامیدند جدا شدند . تمامی نیروهای فعال جوان که مدتی به کانون متصل شدند پس از مدتی جداشدند و در مقابل آن موضع گیری و به تشکل های دیگر جذب شدند ۲- ارتباط با دیگر تشکل ها :
هر چند ممکنست برخی افراد و یا جریانات متأسفانه نسبت به دیگر تشکل ها بجهت همان آسیب های ذکر شده موضع گیری و نگرش غیر مثبتی اتخاذ کنند اما این مسئله در مورد آقای ثقفی ویژگی یک مبارزه و تخریب را داشته است در همکاری با دیگر تشکل ها در برگزاری مراسم اول ماه می ، با تعویض مرتب نماینده کانون مدافعان تلاش در برهم زدن هماهنگی ها و تصمیمات اتخاذ شده را می نمود نحوه ارتباط و تعامل ایشان با دیگر محافل و تشکل ها چنان است که امروزه کمتر کسی آماده همکاری و وحدت عمل با ایشان است .با این وضعیت و با اطلاع ایشان از این وضعیت چگونه قصد ایجاد تشکل سراسری کارگران را دارد ، امری است که بهتر است ایشان توضیح دهند .
۳- بررسی عملکرد کانون مدافعان نشان می دهد که نه تنها پیشرفتی در محافل و تشکل های کارگری و جنبش طبقه کارگر حاصل نشده است . بلکه کانون مدافعان بعنوان یک جمع چهار نفره نتوانست متشکل و منسجم شود و عمدتا صورت خانوادگی پیدا کرده است . ایشان مقالاتی بر علیه فرقه گرایی در جنبش کارگری نگاشته اما از تعریف ویژگی های فرقه و بررسی انطباق آن با عملکرد خود یعنی کانون مدافعان طفره رفته است . عمده قریب به اتفاق تشکل ها و محافل و عناصر کارگری در طول زمان نسبت به ایشان زاویه پیدا کرده و در تقابل قرار گرفته اند . هر مرحله عواملی متعددی باعث کناره گیری فعالین و تشکل ها از کانون مدافعان شده است از حمایت و ارتباطات قوی با مرکز همبستگی و آقای مهدی کوهستانی تا برخورد انحصارگرایانه و حتی توهین آمیز نسبت به افراد سایر تشکل ها که خواهان وحدت عمل بوده اند . بنظر می رسد در پیشبرد کارهای خود ملاحظات کاسبکارانه و در جهت اهداف شخصی و سلیقه ای دارد . یکی از عوامل مطرح کردن موضوعات در سطح محافل داخل و خارج از جمله اعلام طرح ایجاد تشکل سراسری – با پشتوانه لجستیک – مالی است .. البته نمی توان برای هر چیز حکم قطعی صادر کرد و می بایست احتمال داد که ایشان در طرح تشکل سراسری از صداقت و جمع بندی عملکرد قبل بهره مند شده اند
. در این مورد نیز باید اذعان کرد که نحوه طرح و اعلام موجودیت تشکل سراسری کارگران و نحوه اطلاع رسانی و مصوبه آن چنین انتظاری را با نا امیدی مواجه می کند .
نگاهی به جلسات و مصوبات آن:
برگزاری جلسه اول در شهر سقز و در آغاز سال نو تنها بصورت یک خبر بسیار کوتاه اعلام گردید در مورد پیش زمینه ها فعالیت مباحث صورت گرفته قبل، افراد و یا جریانات شرکت کننده در آن و بحث ها و تصمیمات صورت گرفته هیچ گونه توضیحی داده نشده است. جلسه دوم در کرج نیز همین ویژگی را داشت اما جلسه سوم با یک مصوبه همراه بود اما همچنان همه چیز در حال ابهام قرار دارد . و ایشان صرفا با خبر رسانی قطره ای ، باعث شد هزاران برابر آن چیزی که در نظر و عمل محقق شده ، هیاهو و حاشیه ایجاد شود . از مصاحبه با افراد بر می آید که دیدگاه ها هم با یکدیگر متفاوت است
آقای حسینی در مورد رسالت چنین محفلی می گوید : « هدف ازایجاد تشکل سراسری برای ایجاد همبستگی کلیه کارگرانی است که با هر شکل استثمار طبقاتی مخالف هستند. ایجاد تشکل سراسری به معنای آن است که کارگران را در آن متشکل و برای مبارزه با کل نظام سرمایه داری بعنوان یک طبقه واحد حرکت کنند » که بی شک یک هدف بسیار بسیار کلان بوده و طرح آن بسیار زود رس بنظر می رسد
آقای صالحی واقع بینانه تر اظهار می نماید:« هدف ازایجاد یک تشکل جدید را برای تقویت و پیش برد جنبش کارگری می دانم»
به هدف های پیچیده آقای ثقفی می توان تا حدودی از لابلای مصوبه چلسه سوم دست یافت در مصوبه نهایی آمده است :.
« در این نشست ضمن تایید فعالیتهای قبلی در دو نشست گذشته و ضرورت تداوم آن ، بر گسترش هر چه بیشتر این تلاشها در جهت ایجاد تشکل سراسری تاکید شد.»
در اینجا در خصوص اینکه فعالیت های قبلی شامل چه اقداتی بوده و چگونه محقق شدند، هیچ توضیحی نمی دهد ظاهرا سر بسته اما با دهل و شیپور جار زدن بهتر از شفافیت و انعکاس حقایق است .
«هم چنین ضمن بررسی و بحث در باره شرائط موجود در نظام سرمایه دای جهانی و همچنین تحرکات این نظام در چنین شرائطی در منطقه خاورمیانه و به خصوص ایران ، بر ضرورت بیشتر در ایجاد تشکل سراسری کارگران تاکید شد و مسائل زیر مورد بررسی و تایید قرار گرفت .
۱- تغییرات اوضاع منطقه وایجاد گروههای مسلح حفظ نظام سرمایه داری نظیر داعش و مزدوران مسلحی همانند آن و سرکوب نیروهای مستقل ومترقی و کارگری در منطقه، ضرورت ایجاد تشکل سراسری کارگری را بیشتر نمایان میکند.
۲- توافقهای اخیر میان حکومتگران در ایران و نظام جهانی سرمایهداری و گسترش هر چه بیشتر ساز و کارهای استثماری، ورود شرکتهای بینالمللی، بر ضرورت هر چه بیشتر استثمار نیروی کار تاکید دارد. دفاع بی چون و چرای دولتمردان از نظم و نظام سرمایهداری در سال گذشته کاملا مشهود و غیرقابل انکار است و در نتیجه در این میان اتحاد و همبستگی نیروهای کارگری در این زمینه ضرورت خود را بیشتر نشان میدهد».
در دو بند فوق ، نفس ایجاد تشکل سراسری مورد نظر ایشان با رسالت تاریخی و طبقاتی طبقه کارگر ظاهرا هیچ گونه ارتباطی ندارد. طرح گروه های داعش و حافظ نظام سرمایه داری می تواند همخوانی هایی هم با سیاست های جمهوری اسلامی هم داشته باشد و بند دوم به سراغ توافقات اخیر حکومت گران در ایران ( و بخوانید بخشی از حکومت گران ) با نظام جهانی سرمایه داری را عامل ایجاد این تشکل سراسری می داند . در اینجا کلیت ابعاد و مؤلفه های حکومت در ایران در جوانب اقتصادی ، سیاسی ، ایدئولوژیک و فرهنگی و حقوقی آن و استثمار طبقه کارگر مطرح نیست بلکه به بخشی از تحرکات خارجی و به بخشی از سیاست های حکومت معطوف می شود . در اینجا این حقیقت که اقتصاد ایران طی سی و پنج سال بعنوان یک حلقه سرمایه داری تولید و باز تولید نموده است لاپوشانی می شود . آقای ثقفی بخوبی می داند که چگونه با حاکمیت رفتار کج دار و مریض داشته باشدو حاکمیت هم در این چارچوب مشکلی ندارد و حتی حاضر است چشم خود را به حکم سه سال زندان تعزیری آقای ثقفی همچننان ببندد . البتبه تمام آرزو و آمال همه بر این است که نه تنها ایشان بلکه تمامی مبارزین کارگری و مدنی مشمول این تخفیفات شوند .
در بند سوم دفاع از حقوق کارگران را بطور کلی مطرح می کند امری که طی این ده سال دوره فعالیت جدید و در چارچوب کانون مدافعان مطرح شده و نتیجه نهایی آن وضعیت کنونی کانون و جنبش کارگری است . ایشان هیچ شاخصی برای اندازه گیری این ادعا تعریف نمی کند . بعنوان مثال اگر شخص و یا جریانی مدعی مبارزه برای حقوق کارگر گردیده اما در عمل هیچ اقدام عملی و واقعی و ملموسی را محقق نکرد چگونه باید مورد سنجش قرار گیرد ؟ و آیا صرف ادعا می تواند آنرا در بین نیروهای طبقه کارگر قرار دهد ؟
در بند بعدی اسید پاشی را محکوم می کند بدون آنکه اشاره ای به ارتباط اسید پاشی با تمامی سیاست های حاکمیت در ابعاد اقتصادی و اجتماعی و ذکر عوامل و آمران آن کند ، طی آن خواسته است « خواهان مقابله با چنین اعمالی به صورت سراسری هستیم. » مقابله با این اعمال بصورت سراسری نیز دو پهلو است . چون دعوت از گروههای اجتماعی برای تقابل بمیان نیامده و خود نیز طرح عملی اعتراضی را به پیش نبرده است و لذا می تواند خواهان مقابله بخشی از حاکمیت با تهاجمات باند اسید پاش گردد. بهر حال آقای ثقفی در تمامی بندهای قطعنامه تمامی خطوط قرمز حکومت را رعایت نموده است .
در بند آخر آمده است « ایجاد تشکل سراسری کارگری در این مرحله از پیشرفت جنبش کارگری اجتنابناپذیر است و این امر متکی بر نقد و بررسی عمیق از فعالیتهای گذشته تشکلهای کارگری است » در اینجا ضمن خزیدن زیر چتر جبر تاریخی و اجتماعی و نشان دادن دیدگاه مکانیک حاکم مبنی بر اجتناب نا پذیر بودن فعالیت های طبقاتی و اجتماعی ، بصورت بسیار زیرکانه ای به نفی و نقد دیگر تشکل های تا کنونی بدون آنکه واقعا اقدام به نقد واقعی آنها کند ، می پردازد . البته این خود می تواند سرآغاز اقدام نوین و مثبتی از جانب ایشان محسوب شود و بهتر است خود آقای ثقفی با توجه به اشراف و اطلاع دقیق و مو به مو از روند شکل گیری کانون مدافعان حقوق کارگر نقد جامع ، عمیق و رادیکالی ارائه دهد تا راهنمایی برای دیگر تشکل ها گردد . ایشان روشن نماید که چگونه پس از حدود یک دهه سال فعالیت امروزه چرا اثری از هیچکدام از عناصر متشکل اولیه و ثانونیه در کانون حضور وجود ندارد .و نتیجه فعالیت های کانون مدافعان به چیز واقعی منتج شده است ؟
اگر آقای ثقفی تنها همین بند قطعنامه را و بخصوص در مورد کانون مدافعان انجام دهد و توضیح دهد که چه بخش هایی از عملکرد ایشان بعنوان فرد اول و شاخص این تشکل دچار اشکالات پایه ای بوده که بعد از بیش از یک دهه یک جمع منسجم از آن باقی نمانده است می توان گفت که یک اقدام مثبت و رو بجلو برای تمام تشکل ها و عناصر فعال کارگری است .
ما انجام این کار را شرط صداقت ایشان در برپایی تشکل سراسری قلمداد می کنیم ، هر چند در عمل ممکنست قادر نباشند ، هدف ظرف تشکل سراسری را محقق کنند .
در صورت عدم یک جمع بندی جامع از کارکرد – یا عدم کارکرد – یک دهه کانون مدافعان می توان باور داشت که آقای ثقفی با دست خالی و بدون هیچ نظر و اندیشه نو و خلاقی و تنها با امکانات لجستیک و منابع مالی برای ایجاد یک تشکیلات مشابه با نام سراسری گام برداشته است.
جمع بندی:
بحران های عمیق در تمامی عرصه اقتصادی – اجتماعی ، سیاسی و ایدئولوژیک و وضعیت کنون طبقه کارگر نیاز به بازنگری در مبانی فکری کلیه تشکل ها ، محافل و عناصر کارگری داشته که با درک پراکسیسی و وظایف فعالان ، ضرورت گذار از پراکنده کاری فعلی را پشت سر گذاشته ، برموانع رشد و عقب ماندگی ها فائق آیند ریشه تفکرات نه تنها سرمایه داری بلکه ماقبل آن از اندیشه و ذهن کارگران و فعالان خارج و با درک عمیق و نگرش دیالکتیکی و شناخت در سطحی دیگر از تشکل های موجود اقدام کنند . و لذا طرح ایجاد ظرف تشکل سراسری کارگران در صورتی که توسط فعالان کارگری و کارگران آگاه پر نشود و بطور حقیقی اقدام به حرکت در جهت رسالت تاریخی و طبقاتی رادیکال و زنده و خلاق ننمایند این خلاء و نیاز راستین ، مسلما توسط جریاناتی که فاقد ظرفیت و کیفی واقعی برای رشد و گسترش مطالبات کارگری هستندا بصورت صوری پر خواهد شد . و اقدام آقای ثقفی ،آخرین اقدام برای پرکردن این خلاء نخواهد بود و در آینده بخصوص در آستانه تحولات اجتماعی و تاریخی، سرمایه داری وگروههای غیر کارگری با لجستیک و منابع مالی بیشتری اقدام به ساخت تشکل های معطوف به رویکردهای غیر انقلابی و تاریخی طبقه کارگر خواهند نمود .
جمعی از فعالین کارگری
*****************
کانال چشم انداز مصاحبه با محمد اشرفی و غلام رضا غلام حسینی
*****************
گفتگوی علی دماوندی با رضا رشیدی پیرامون تشکل سراسری کارگران ایران
*****************
بهنام ابراهیم زاده و شاهرخ زمانی:
در شرایط پراکندگی جنبش کارگری ایجاد تشکل های مستقل کارگران را در اولویت قرار دهیم!
سلام و درود های گرم و آتشین ما فعالان کارگری بهنام ابراهیم زاده و شاهرخ زمانی، اعضای شورای نمایندگان کمیته پیگیری ایجاد تشکل های کارگری در زندان جهنمی رجایی شهر را بپذیرید.
ما، پنجاه و چند میلیون خانوار کارگری ایران، بمثابه نیروی اصلی انقلابی پیشرفت جامعه وهمچنین مولد تمام نیاز های حیاتی آن، از قبیل محصولات تغذیه، پوشاک، مسکن، دارو، نفت و گاز، و غیره، در سایه حاکمیت رژیم سرمایه داری در بدترین شرایط زندگی قرار داریم. همراه با نابودی امنیت شغلی از طریق قراردادهای موقت و سفید امضاء و دستمزدهای یک چهارم از خط فقر، واردات کالاهای بنجل و نابودی ٧٠ درصدی تولیدات داخلی مان، مانند قطعه سازی، نساجی، کفش، قند و شکر، کشاورزی و غیره که به بیکار سازی ۴٠ درصد از جمعیت کارگری کشور از طریق خصوصی سازی یا خودمان سازی تولید و خدمات انجامیده است، حذف یارانه های عمومی از مایحتاج های ضروری امثال آب و برق و گاز و بهداشت و درمان آموزش و تحصیلات و تندرستی و ورزش، با هدف انتقال این ارزها برای پر کردن کیسه ها و جیب مافیای قدرت و ثروت و دیگر سیاست های ارتجاعی و ضد مردمی نتایج خانمان برانداز زیر را برای کارگران و دیگر اقشار زحمتکش به بار آورده است:
٨٠ درصد جمعیت کشور با درآمدهای زیر خط فقر با ٢٠ میلیون گرسنه در فقر مطلق که امسال ٣٠٠ هزار نفر به این جمعیت اضافه شده است! رتبه اول و یا دوم نرخ رشد تورم و گرانی در جهان، مخصوصا مسکن! رتبه اول طلاق و اعتیاد! دومین کشور افسرده جهان! یکی از فاسد ترین کشورهای جهان با رتبه ١۵۴ از ١٧٠ کشور در عرصه ارتشاء و غارت علنی اموال عمومی به طوری که یک چهارم کل نقدینگی کشور یعنی ١۵٠ هزار میلیارد در دست ٦٠٠ نفر با گردن کلفتی داده شده است! با فساد و غارت های هزاران میلیاردی، مانند ٣٠٠٠ میلیارد بانک ها و ٩٠٠٠ میلیارد بابک زنجانی و غیره!
تحت چنین شرایطی استکه تنفر و نارضایتی و اعتراضات عمومی و اعتصابات کارگری به اوج رسیده است. بطوریکه هر روز تا پنج اعتصاب و بطور متوسط در هر ١۵ تا ٢٠ روز یک اعتصاب تأثیرگذار در سطح ملی به ثبت می رسد. اما سوألی که یک کارگر دلسوز و آگاه را به خود مشغول می کند، اینستکه چرا با چنین ابعادی از اعتراضات کارگری، آنها به نتایج ثمر بخش و مطالبات خود نمی رسند؟
دلیل آن به نظر ما در کنار سرکوب و برقراری حکومت نظامی در کارخانجات از طریق حراست و بسیج مسلح و دستگیری و سرکوب تشکلات مستقل و فعالان کارگری، و مهمتر از اینها اینکه طبقه سرمایه دار، از طریق دولت و احزاب خود، سرکوب فیزیکی و معنوی ما را سازمانیافته و آگاهانه و در سطح ملی و سراسری و با برنامه به پیش می برد. اما ما چگونه عمل می کنیم؟ ما با بهانه قرار دادن شدت سرکوب هیچ اقدامی برای پیوند ارگانیک و زنده ای با طبقه کارگر یعنی در سطح صنفی، مانند سندیکا در سطح رشته شغلی و یا در سطح ملی، یعنی فدراسیون، بدون هیچ برنامه عملیاتی مشخصی، صرفا لنگان لنگان در پی حوادث روانیم. ما حتی در رشته هایی که فعالیت صنفی بطور نسبی در حال جریان است، مانند حمل و نقل، ساختمان، پتروشیمی، و معادن، هیچ چهار چوبه ای برای فعالیت نداریم. چه رسد به ایجاد همبستگی سراسری در چهارچوب فدراسیون سراسری! و این بی عملی خود را با حرف های کلی و بی ربط با اصل مسئله لاپوشانی می کنیم. و یا از موضع فوق انقلابی با هزاران کیلومتر فاصله با طبقه کارگر، با لاف و گزاف، سر و صدای زیادی به راه می اندازیم. در چنین شرایطی، و نبود برنامه ای مشخص برای ساختن و ایجاد تشکل های سراسری، نه در عالم خیال و بر روی اینترنت، طبقه کارگر مانند گلوله بی تفنگ است، که در صورت شلیک هم کاری از پیش نخواهد برد و در مقابل هجوم سازمان یافته و برنامه ریزی شده و متحد سرمایه داری و دولتش توان مقاومت و مبارزه سراسری در عقب راندن آن را ندارد. ما، با قبول تأثیر بازدارندگی شدت سرکوب دشمن طبقاتی، اما، اعتقاد داریم بطوریکه تاریخ مبارزه طبقه کارگر ایران و جهان اثبات کرده است، در صورت داشتن آگاهی و ایمان انقلابی مانند پیشکسوتان مان، که شورای مرکزی اتحادیههای حرفهای ایران را در دوران سیاه دیکتاتوری رضاخانی ایجاد نمودند و حتی به عضویت سازمان بینالمللی سندیکای جهانی کارگران نیز در آوردند، آنهم در زمانی که نه اینترنت و ارتباطات گسترده کنونی وجود داشت، خواهیم توانست سطح مبارزات طبقه کارگر را ارتقاء داده و به یک تشکل سراسری برازنده طبقه مان دست یابیم.
بنابراین در حال کنونی برای ایجاد تشکل های سراسری کارگری باید با دو انحراف مهم در جنبش کارگری مبارزه کرد:
اول، با دیدگاهی که با بزرگ نمایی و دنباله روی و پرستش حرکات خودجوش کارگری، بر بی برنامه گی و پراکندگی ، و درک محدود صنفی و چسبیدن به یک تشکل محدود صنفی و قبول قواعد بازی دشمن طبقاتی در قانون گرایی و علنی گرایی صرف، آب تطهیر می ریزد. در چنین حالتی است که دشمن با تحمیل شرایط خفقان، رهبری تشکل ها را از بدنه جدا و آنها را وادار به عزلت و گوشه نشینی و نظاره گری و پذیرش سیاست "اعتدال" می کند. و نقش تشکل دهنده و سازمان دهنده تشکل ها را محدود و یا از بین می برد.
دوم، دیدگاهی که درک فرقه گرایانه از تشکل و آگاهی طبقاتی را با چهره ای ظاهرا رادیکال و انقلابی در توده های عام تبلیغ کرده و پیوند ارگانیک ایشان را با محیط ها و مبارزات کارگری می گسلاند. این دیدگاه جنبش های متفرق توده ای را قائم به ذات معرفی کرده و ایشان را بطور توهم آلود از پیوند مشخص با مبارزات کارگران و محیط های زندگی شان بی نیاز جلوه می دهد و عرصه مبارزه را به فضای خیالی، مجازی و اینترنتی عقب می راند.
این دو انحراف برای پیشرفت آگاهی طبقاتی در جنبش مبارزاتی کارگری و ایجاد تشکل های ماندگار صنفی و سراسری مانند اتحادیه سراسری کارگری ایجاد مانع کرده و جلوگیری می کنند.
برای برون رفت از این بن بست، تشکل های صنفی سندیکایی و تشکلات فعالین کارگری مانند کمیته پیگیری باید از حالت نظاره گری و دفاعی بیرون آمده و در بسیج نیروهای شان در جهت ایجاد پیوندی زنده با کارگران، در چگونگی ایجاد تشکلات مستقل برای آنان، بعنوان رسالت اصلی خود حرکت کنند. ارتباط ترویجی برای آگاه گران و تبلیغی برای پیشروان کارگری، با موضوعات چگونگی ایجاد هیأت های مؤسس سندیکا و اتحادیه ها در محیط های کارگری، اصول و نحوه سازماندهی و پیشبرد فعالیت در شرایط سرکوب و خفقان، ضرورت ایجاد تشکلات طبقاتی و سراسری، از طریق سایت ها و نشریات و توزیع وسیع آنها در میان کارگران و خانوارهای ایشان پیش ببرند. و مهمتر اینکه، همگام با پیشبرد این وظایف، تلاش عملی تشکلات صنفی و فعالین کارگری، با هدف ایجاد هیئت مؤسس فدراسیون سراسری از ترکیب تشکلات موجود، در جهت ایجاد اتحادیه سراسری کارگران، آنها از سردرگمی نظاره گری و انتظار به در آورده و به خمیر مایه و عنصر فعال سازمانده این مبارزات، برای تحقق مطالبات اساسی کارگران تبدیل می نماید.
پیش بسوی پیوند مبارزاتی و آگاهانه با جنبش کارگری
پیش بسوی ایجاد فدراسیون سراسری کارگران
چاره کارگران وحدت و تشکیلات است
بهنام ابراهیم زاده و شاهرخ زمانی
اعضاء شورای نمایندگان کمیته پیگیری ایجاد تشکل های کارگری
زندان رجایی شهر - ١٧ آبان ۱۳۹۳
****************
ملاحضاتی پیرامون نشست فعالین کارگری در رابطه با تشکل
رادیو پرتو: رحمت فاتحى
****************
تشکل سراسری، ثقفی - کوهستانی،وحدت یا خیانت؟
پیشگفتار: در این نوشته به صورت فشرده به ۳ مورد زیرخواهیم پرداخت:
۱- شرایط عمومی جنبش کارگری و نقشه ها و توافقات سرمایه داری جهانی با حکومت سرمایه سالار ایران چیستند و چرا این نشست های وحدت و ادعای ایجاد تشکل سراسری چیزی جز بخشی از نقشه ی سرمایه داری برای کاستن از توان موجود جنبش کارگری نیست؟
۲- شرایط عینی و واقعی ایجاد تشکل سراسری چیست؟ آیا این شرایط اکنون موجودند؟ یا اینکه ماجرا، تنها ایجاد یک تشکل جدید از تعدادی فعال کارگری( و یا حتی فعال ضد کارگری؟) برای خروج از انزوا و پوشاندن سوابق ضد کارگری با عناوینی نفسا مثبت و خوشحال کننده چون تشکل سراسری ولی در اصل به جهت به وجود آوردن دسته ای به جهت ارضای میل رهبری در میان تعدادی از افراد زیر دست و گوش به فرمان است؟ و از طرفی جامه ی عمل پوشاندن به پروژه ی سرمایه داری برای پی ریزی تشکلی تحت کنترل؟
۳- تشکیل دهندگان اصلی این نشست ها و اقدام کنندگان اصلی برای ایجاد به اصطلاح تشکل سراسری چه کسانی هستند و چرا این افراد اکنون دست به این اقدام فریبکارانه زده اند؟ در این بخش به مالک همیشگی کانون مدافعان حقوق کارگر، ثقفی اشاره خواهیم کرد و ضمن برشمردن بعضی از رئوس اصلی خیانت هایی که با همکار و دوست نزدیکش مهدی کوهستانی به جنبش کارگری انجام داده نشان خواهیم داد چگونه او در شرایطی که کمیته هماهنگی زیر ضرب است اقدام به یارگیری از این تشکل کرده است و نیز محمود صالحی به چه علتی با این پروژه همراه شده است.
----------------------------------------------------------------------
در چند ماه اخیر به صورت جسته و گریخته از طریق تعدادی مصاحبه و بیشتر توسط چند اطلاعیه از سوی ” کانون مدافعان حقوق کارگر” موضوع-پروژه ای به نام نشست وحدت، ایجاد تشکل سراسری و مفاهیمی از این دست رو به عموم اعلام شده است. این نوشته اشاره ای به این نکته ی ضروری است که این نشست ها و ادعای ایجاد تشکل سراسری کارگری، در واقع در پوشش مفاهیم و برچسب هایی ظاهرا خجسته و مثبت اما گول زننده، اسب تروایی برای ورود و ضربه زدن به توان موجود و واقعی جنبش کارگری و به ویژه جناح رادیکال این جنبش است. در شرایط واقعی مبارزه ی امروزین طبقه ی کارگر در ایران، و در نبود تشکل های مستقل و طبقاتی کارگران بحث عده ای برای ایجاد تشکل سراسری کارگری، آنهم از پس مهمانی و جلسات چند نفره ی بی برنامه و هدف معین و بی خط و مشی، نه تنها بحثی جدی و عینی برای ایجاد تشکل سراسری کارگری نیست که اصولا بحثی جدی در جهت ایجاد یک تشکل کوچک و مینیاتوری کارگری هم نیست. از این هم ساده تر با دقت در کارنامه ی دو تا نهایتا سه نفر اصلی در محوریت این پروژه میتوان فهمید حتا این موضوع در جهت ایجاد یک تشکل محدود از فعالین کارگری هم قابل دسته بندی نیست که در اصل ضربه زدن به یکی از تشکهای موجود در جنبش کارگری- و البته در مقیاس توان این افراد قطعا ضربه ای ناتوان- است. برای بسیاری از کارگران و فعالین کارگری در داخل و خارج کشور که با دقت و دلسوزی مباحث جنبش کارگری را دنبال کرده اند محتوا و انگیزه ی اصلی این اقدامات و اعلامیه ها مشخص است(۱)؛ با اینحال اما با توجه به اینکه برای برخی از فعالین کارگری جای ابهام و سوال در این مورد وجود دارد و نیز برخی جریانات راست با خوشحالی از کلید خوردن این نمایش میان تهی شادمانه دست به مصاحبه و برنامه شده و برای خود سرگرمی و یا امیدی جدید مییابند،لازم است به صورتی کوتاه، به انگیزه های ضد کارگری، انحلال طلبانه و نقشه ها و چراغ سبزهای سرمایه داری که حامی اصلی این نشست ها و ادعاها است، اشاره ای شود.
در اطلاعیه ی مربوط به سومین نشست با عنوان وحدت و ایجاد تشکل سراسری کارگری که در شهر سقز بر پا شده-به مانند سایر اطلاعیه های پیشین- البته هیچ اشاره ی مستقیمی به شرایط عینی احتمالی برای آماده بودن ایجاد تشکل سراسری نمیشود و محتوای اطلاعیه به مواردی دیگر پرداخته است. این اقدام بیشتر بعدی تبلیغی دارد و قصد دارد تا عکس العمل های احتمالی از درون جنبش کارگری را رصد کند تا صادر کنندگان آن بتوانند برای برداشتن قدم های بعدی اقدام کنند. عنوان اطلاعیه ها هم تصافی نیست. سقز یادآورمقطع مهمی از جنبش کارگری ایران است. اما سقز سال های ۸۳ تا ۸۶ یادآور سقزی بود که اتفاقات مثبتی در جنبش کارگری در آن رقم خورد و اکنون سقز همان سقز است با این تفاوت که اینبار با سو استفاده از خاطره ی سقز در جنبش کارگری و با عنوان کردن نام سقز هدفی دیگر در حال پیگیری است.
در این نوشته به صورت فشرده به ۳ مورد زیرخواهیم پرداخت و در آخر نتیجه گیری کوتاهی از نوشته ارائه خواهیم داد.
۱- شرایط عمومی جنبش کارگری و نقشه ها و توافقات سرمایه داری جهانی با حکومت سرمایه سالار ایران چیستند و چرا این نشست های وحدت و ادعای ایجاد تشکل سراسری چیزی جز بخشی از نقشه ی سرمایه داری برای کاستن از توان موجود جنبش کارگری نیست؟
۲- شرایط عینی و واقعی ایجاد تشکل سراسری چیست؟ آیا این شرایط اکنون موجودند؟ یا اینکه ماجرا، تنها ایجاد یک تشکل جدید از تعدادی فعال کارگری( و یا حتی فعال ضد کارگری؟) برای خروج از انزوا و پوشاندن سوابق ضد کارگری با عناوینی نفسا مثبت و خوشحال کننده چون تشکل سراسری ولی در اصل به جهت به وجود آوردن دسته ای به جهت ارضای میل رهبری در میان تعدادی از افراد زیر دست و گوش به فرمان است؟ و از طرفی جامه ی عمل پوشاندن به پروژه ی سرمایه داری برای پی ریزی تشکلی تحت کنترل؟
۳- تشکیل دهندگان اصلی این نشست ها و اقدام کنندگان اصلی برای ایجاد به اصطلاح تشکل سراسری چه کسانی هستند و چرا این افراد اکنون دست به این اقدام فریبکارانه زده اند؟ در این بخش به مالک همیشگی کانون مدافعان حقوق کارگر، ثقفی اشاره خواهیم کرد و ضمن برشمردن بعضی از رئوس اصلی خیانت هایی که با همکار و دوست نزدیکش مهدی کوهستانی به جنبش کارگری انجام داده نشان خواهیم داد چگونه او در شرایطی که کمیته هماهنگی زیر ضرب است اقدام به یارگیری از این تشکل کرده است و نیز محمود صالحی به چه علتی با این پروژه همراه شده است.
۱- سرمایه داری همواره تلاش میکند نه تنها از طریق ارگان های مستقیم قانون و سرکوب خود، بلکه با استفاده از افرادی از درون جنبش کارگری و با ایجاد و تقویت نهادهای کارگری دست نشانده، در صفوف طبقه ی کارگر نفوذ کرده و تا حد امکان از رادیکال شدن سازماندهی و آگاهی کارگران بکاهد. در این مسیر از رسانه و بودجه های کلان و تطمیع تعدادی کارگر و فعال کارگری گرفته تا تخریب و ترور شخصیتی کارگران و فعالین کارگری مبارز و کوشا و یا هر روش مخرب دیگری نیزفروگذار نمیکند. در بعد جهانی، نهادهای کارگری دست نشانده ی سرمایه داری، سازمان جهانی کار و نهادهایی چون فدراسیون جهانی کارگران( آی.تی.یو.سی) و یا نهادهای فرعی دیگری چون سولیداریتی سنتر و غیره و در بعد کشوری و داخلی مثلا در ایران، خانه ی کارگر، انجمنهای صنفی وابسته به دولت و شوراهای اسلامی کار و دیگر شرکا و همکارانشان هستند.
جنبش کارگری ایران در چند ساله گذشته به ویژه از سال های نخست دهه ی هشتاد وارد فاز جدیدی از مبارزه ی خود با محوریت ایجاد تشکل های مستقل از دولت و کارفرما شد؛ کمیته های پیگیری برای ایجاد تشکل های(آزاد) کارگری، کمیته ی هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری(که نخست با نام کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری ایجاد شد و سپس با نام و روش عملی تری ادامه به کار داد) ، شورای همکاری تشکل ها و فعالین کارگری، اتحادیه آزاد کارگران، کانون مدافعان- هر کدام با خصایص و شیوه و گرایش خود- جمع های فعالین کارگری شدند و تشکل هایی چون سندیکای کارگران شرکت واحد و سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه- با همان اتفاقات و سیر وقایعی که میدانیم- ، هیات موسس سندیکای کارگران نقاش و …تشکل های کارگری به وجود آمده در این فاز جدید بودند. شرایط اقتصادی و اجتماعی و سرکوب تشکل ها و فعالین کارگری توسط سرمایه داری ایران، به طور فزاینده فشار بیشتر و بیشتری بر کارگران وارد کرده و میکند.
از طرفی، حاکمیت سرمایه داری ایران در یک سال اخیر وارد توافقاتی با شرکای جهانی اش شده است؛ از این رو برای حفظ ظاهری اندکی دموکراتیک تر، لازم است درجه ای صوری از آزادی تشکل های مستقل کارگری را به نمایش بگذارد. تا جایی که وزیر خارجه ی کشور سوئد به هنگام ملاقات با مقامات ایرانی نامه ای به آنها تسلیم کرد که ضمن گوشزد کردن شرایط توافق ایران و غرب، به لزوم آزاد کردن فعالین کارگری دربند و بازکردن بیشتر فضا برای برخی نهادها و تشکل های کارگری- مقداری آزاد تر و خارج از چهارچوب خانه کارگر و شورای اسلامی کار- اشاره کرده بود تا از این رهگذر شرایط عمومی همکاری اقتصادی-سیاسی و سرمایه گذاری طرفین نیز تامین شود و مضافا ژست تلاش غرب بر ایجاد حقوق دموکراتیک و ارتقای حقوق بشر در خلال مذاکرات نیز نصیب سرمایه داری غرب شود. از سویی پیشتر و در سال ۸۳ نیز دولت ایران توافق نامه ای که به توافق نامه ی آزادی سندیکایی مشهور شد را با سازمان جهانی کار تنظیم کرده بود.
در متن این تغییرات، از سوی سرمایه داری جهانی و حاکمیت ایران چراغ سبزهایی به برخی عوامل کارگری داده شده است تا مقدمات پروژه ی تشکل سازی زیر کنترل سرمایه داری را آماده کنند.(به جزئیات این ماجرا باز خواهیم گشت)
طبیعی است که شوراهای اسلامی کار و خانه کارگر نخواهند توانست آلترناتیو مورد توافق ایران و غرب برای این پروژه باشند بلکه نیاز است تا با پوششی کارگری تر و توسط افرادی نه به بدنامی خانه ی کارگری ها و ترجیحا فرد یا افرادی با سوابق و شهرت مناسب، برای این پروژه دست چین شوند.
از سویی به علت شرایط دشوار اقتصادی برای کارگران و شرایط امنیتی و پلیسی موجود و نیز درجه و سطح آگاهی و سازماندهی متوسط در جنبش کارگری، باعث شده تشکل های فعالین که خود برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری ایجاد و سازماندهی شده اند زیر فشارهای سرکوب و مشکلات سازماندهی درونی و معضل اقتصادی که گریبان اعضای آنان را گرفته ست، با درجه ای از رکود نسبی در فعالیت مواجه شوند. نتیجتا سرمایه داری تلاش میکند از وضعیت موجود نیز به کمک تعدادی از افراد درون جنبش حداکثر بهره برداری را بکند، به اختلافات دامن بزند، تا حد ممکن ضربات بیشتری به فعالین وارد کند و در لباس فعال خیرخواه طبقه – و در معیت و یاوری همکار راستینش یعنی جناح راست و رفرمیسم- ، شروع به یارگیری از ظرفیت موجود مبارزه کند؛ به همین دلیل با تعریف و تبلیغ پروژه هایی که ظاهرا رادیکال هستند نیز سعی میکند تعدادی از فعالین را از بدنه ی مبارزه ی واقعی شان بکند و به هپروت تخیل و توهم پرتاب کند. گاها شرایط ذهنی و روحی برخی فعالین نیز برای اینگونه پروژه ها آماده است.در این فضا افرادی که پا در عرصه ی مبارزه ی واقعی ندارند یا منافعشان با منافع طبقاتی کارگران نسبتی ندارد و یا از خود و فعالیتشان سرخورده شده و یا دچار استیصال و انزوا شده اند برای تغییر فضای ذهنی و روحی خود و دوستانشان، به جای صبوری برای ایجاد پایه های مبارزاتی، به یکباره به سیم آخر میزنند و برای ارضا و توجیه خود، دم از فاز بعدی و بالا دستی تری از سازماندهی- یعنی تشکل سراسری کارگری زده و آرزوی کارگران پیشرو را فریاد میکنند و به کلام دیگر، به عنوان، محتوا و ظرفی که مورد علاقه و آرزو و در دستور کار پروسه ی مبارزاتی هر فعال و تشکل پیشرو ای باید باشد خود را آویزان میکنند.
برای انجام اینگونه پروژه ها به جز تعدادی که از سر استیصال و یا عدم آگاهی کافی و یا به دلیل درگیر نبودن در مبارزات عینی طبقه ی کارگر از مبارزه بریده و در انتزاع سیرمیکنند باید افراد دیگری نیز باشند که امکاناتی را برای جرقه های نخستین این مخفلیسم و تامین زرق و برق ظاهری پروژه فراهم میکنند؛ برای اینکار باید دلال های آشنا و دارای یار و همپالکی در درون جنبش کارگری توسط سرمایه داری انتخاب شوند.
در بخش سوم این نوشته به دقت به این مورد خواهیم پرداخت و خواهیم دید که یک طرف اصلی گرداننده ی نشست وحدت و از نفرات اصلی ایجاد به اصطلاح تشکل کارگری سراسری(ثقفی)، خود، همکاری قدیمی برای سرمایه داری و عضوی از این طبقه بوده و هست.
۲- تشکل سراسری کارگری در چه شرایطی شکل میگیرد؟
گفته شد که در سال های اخیر با محوریت ایجاد تشکل های مستقل از دولت و کارفرما، تعدادی تشکل کارگری و تشکل فعالین کارگری در جنبش کارگری ایران شکل گرفته است. سکوت و یا کم کاری و مشکلات و اتفاقاتی که برای دو تشکل کارگری ایجاد شده یعنی سندیکای کارگران واحد و هفت تپه افتاده است از سر تصادف و یا بد شانسی نبوده است؛ عامل سرکوب سرمایه داری که عاملی ثابت است و کماکان نیز فعال است در این وضعیت منشا اثر بوده است؛ عامل قوی نبودن آگاهی و درجه ی سازمانیابی کارگران که در عدم پیشروی و تقویت این دو تشکل، عمل کرده است نیز کماکان به درجاتی کم و بیش به همان منوال است. درنتیجه نه تشکل مستقلی شکل گرفته و نه امکان سربرآوردن یکباره ی چندین و چند تشکل مستقل کارگری در نقاط مختلف ایران معقول به نظر میرسد که کسی بخواهد از اتحاد آنان تشکلی سراسری تشکیل دهد. چند اعتراض شکوهمند کارگری رخ داده است اما در عرصه ی تشکل یابی، کارگران ایران هنوز در حال تمرین رزم برای مقابله ی سازمانیافته تر علیه نظام سرمایه داری هستند. در این شرایط برای اتصال چندین تشکل مستقل کارگری به هم، از رسته و دسته های مختلف به هدف ایجاد تشکل سراسری، نخستین پیش زمینه ی ضروری، در واقع وجود داشتن خود این این تشکل های کارگری است؛ ادعای ایجاد تشکل سراسری کارگری بدون وجود و حضور ده ها تشکل کارگری مستقل، ادعایی اشتباه – و البته در مورد بحث اخیر اعلام شده کاملا عامدانه و خیانتکارانه- است. تشکل های فعالین کارگری که خود به درجات زیاد زیر ضرب امنیتی هستند غالبا خود را با دستور کار کاملا ضروری و عینی ای با محتوای کمک و یاری و اعمال پشتیبانی برای کارگران برای ایجاد و یا تقویت تشکل های خودشان و در محیط کارشان تعریف کرده اند.
تشکل سراسری کارگری از سوخت و ساز مبارزه ی طبقه ی کارگر و در شرایطی که سطح سازماندهی به شرایطی خاص نزدیک شده باشد امکان حضور و ایجاد می یابد؛ حداقل این شرایط، پیدایش چندین و چند تشکل در رسته ها و رشته های مختلف در طبقه ی کارگر است. مرحله ی بعد ایجاد نوعی اتحاد و سازمانیابی در درون هر دسته و رسته است و سپس از اتحاد و همیاری و سازماندهی مشترک این فرا تشکل ها، ایجاد تشکل سراسری کارگری ممکن میشود. اینکه تعدادی معدود بعد از یکی دو میهمانی و دور هم جمع شدنی بنشینند و بخواهند در غیاب مبارزات سازماندهی شده ی کارگران و به جای آنان و یک تنه تشکل سراسر کارگرانی به وسعت و عمق کمی چند ده میلیون نفر را ایجاد کنند بیشتر به طنزی سیاه شباهت دارد تا به بحثی جدی تعدادی فعال معقول. این ماجرا آنچنان کاریکاتوری و تفننی است که حتی نمیتوان به آن یک اقدام و بحث اراده گرایانه نام نهاد.
ادعای ایجاد تشکل سراسری کارگری بدون وجود ده ها تشکل مستقل در طبقه ی کارگر بیش از ۵۰ میلیون نفری ایران مانند این است که کسی ادعا کند با یک گروه ۱۰ نفره میخواهد یک شبه یا یک ساله، یک بنای عظیم با زیربنایی به وسعت یک کشور برپا کند؛ حال آنکه بخش جدی فعالین کارگری، با وجود فشارهای شدید ناشی از سرکوب مداوم و با وجود مشکلات معیشتی و کمبود درجه ی آگاهی و سازماندهی در عموم کارگران، در حد توان واقعی و موجود خود و با هدفی که برای این مقطع از جنبش کارگری هدفی عاجل و ضروری است ، به درستی در حال تلاش برای پی ریزی برای ایجاد پی های لازمه برای این بنا هستند؛ بنایی که ضروری است و هدف همه ی فعالین ایجاد آن است. اما وقتی تعدادی معدود با ادعاهای فریبکارانه از میان همان تعدادی که با مشقت فراوان در حال ایجاد پی های لازم هستند، نیرو گیری میکنند و آنان را سرگرم پروژه هایی پوشالین کرده و از عرصه ی مبارزه دورشان میکنند، آیا هدفشان چیزی جز تضعیف همین ظرفیت موجود تشکل های مستقل جنبش کارگری ایران است؟ آیا هدفی جز انحلال طلبی، تفرقه افکنی و ضربه زدن به تشکل ها و فعالین جنبش کارگری دارند؟ اگر هستند کسانی که نااگاهانه بازیچه ی این پروژه شده اند بحثی جدا است، اما آنان که عامدانه و آگاهانه دست اندرکار این تفرقه افکنی و به هم ریختن صفوف فعالین جنبش با وعده ها ونقشه های دروغین هستند بدون شک نزد فعالین جنبش جایگاهی نخواهند داشت و راه به جایی نیز نخواهند برد.
امکان ندارد دست کم بازیگردانان این پروژه از بیهوده بودن این پروژه بیخبر باشند؛ بحث اینجاست که بدون شک تنها انگیزه ی آنان ایجاد یک فرقه-سکت برای تقابل و یا جداسری از تشکل های موجود است. چرا؟ تا بتوانند عقده های فروخورده ی شخصی و حس رهبری و سرجوخگی خود را به نحوی با یاری گرفتن از تعدادی سرباز فرمانبردار ارضا کنند و از این رهگذر نیز از امکانات پشت پرده ی نهاد های سرمایه داری بهره ببرند بلکه در آینده ای نزدیک ستاره ی ژنرالی ای که به لخ والسا تعلق گرفت، از سوی سرمایه داری داخلی و جهانی بر دوش آنها نیز بنشیند.
در واقع صحنه گردانان این نمایش قصد دارند وحدت چند فعال کارگری(؟) را به اسم تشکل کارگری جلوه بدهند که در بهترین حالت به همان خانه ی اولی که همین تشکل های فعالین در آن هستند بازمیگردند. پس اینهمه ادعا برای چیست؟ جنبش کارگری ایران دارای چند تشکل فعالین کارگری است که تا حدودی هر کدام گرایشی فکری را بازتاب میدهند. چرا این موسسین تشکل سراسری به همین تشکل های موجود نمی پیوندند و یا از آنجا که خود اکثرا عضوی از همین تشکلهای موجودند چرا امر مبارزه ی کارگری را در درون تشکل های خود، دنبال نمیکنند؟
چرا در حالی که این افراد با اطلاعیه های عمومی و مصاحبه و غیره از قصد خود برای ایجاد تشکل سراسری و پروژه ی وحدت میگویند اصل موضوع، تحلیل خود از اوضاع، سبک کار و دیدگاه خود را برای فعالین کارگری شرح نمیدهند؟ چرا نقد خود به فعالین و یا تشکل های موجود را به صورت صریح و مکتوب و فارغ از انگ و اتهام و ترور شخصی و شخصیتی، به جنبش ارائه نمیدهند؟ آیا دستگاه امنیتی سرمایه داری محرم است و فعالین کارگری نامحرم؟
نزد کارگران و فعالین کارگری آگاه موضوع روشن است: برای این به اصطلاح موسسین تشکل سراسری،مساله، پیشبرد امر جنبش نیست، بلکه بلند کردن تابلویی جدید اما اینبار با نامی دهن پر کن است؛ میدانند که نشدنی است اما میخوهند بلکه نامی برای آنان داشته باشد که روزگاری گفته شود فلانی از کسانی بود که از تشکل سراسری صحبت کرد و برایش تلاش کرد اما به دلایل مختلف نشد. مثل این است که در میان صحرایی که در دوردست ها گاهی علفی یا درختی دیده میشود و برای به هم رساندن آبادی هایش و درخت و سبزه اش تلاش های مداوم نیاز است ، شخصی تفی بیاندازد و بگوید من میخواهم در این نقطه ای که تفم فرود آمده است جنگلی انبوه ایجاد کنم. و از کسانی که در پای گیاهی، سبزه ای و یا درختی، به سختی و مرارت و دشواری و با کمترین امکانات مشغول داشت و نگهداری هستند بخواهد که بیایند و در حول و حوش تفی که او انداخته است به صحبت درباره ی ایجاد جنگل بپردازند بلکه جنگل ایجاد شود. بدیهی است آن افراد را نیز از کار خود دور کرده است اما لابد روزی میتواند ادعا کند من بودم که فلان روزگار تفی انداختم به نیت برپایی یک جنگل !
لزوم ایجاد تشکل سراسری باید امر تمامی فعالان جنبش طبقه ی کارگر در سراسر جهان باشد همانطور که هست؛ اما افشا و توضیح کسانی که بدین نام اهدافی ضد کارگری را دنبال میکنند نیز به همان مقدار از وظایف فعالین رادیکال جنبش کارگری است.
در بخش های فوق از شرایط عینی ایجاد تشکل سراسری گفتیم و از واقعیات موجود در جنبش کارگری و از انگیزه های علم کنندگان این پروژه و از نیاز سرمایه داری داخلی و جهانی و چراغ سبزشان برای ایجاد شمایل و ظاهری و کاریکاتوری از آزادی ایجاد تشکل های مستقل و سرمایه گذاری نهادهای سرمایه داری روی افرادی که بتوانند نقشی چون لخ والسا در جنبش کارگری ایران ایفا کنند.
بگذارید اشاره ی کوتاهی به طرف و یا طرفین اصلی این پروژه بیاندازیم.
۳- کم نیستند کسانی که با کانون مدافعان حقوق کارگر آشنا هستند. کم نیستند کسانی که تنشان به تن این کانون خورده و نیز بسیارند افرادی که به عنوان عضو در این کانون بوده اند و با دیدن اتفاقاتی، حیثیت و اعتبار خود را برداشته و گریخته اند؛ اینهمه بدون شک به ماهیت و خصلت های دبیر همیشگی این کانون، علیرضا ثقفی بازمیگردد. فعالین جنبش کارگری به خوبی میدانند نام کانون مدافعان و نفرات متغیر و موقتی ای که چند ماه یک بار جذب کانون میشوند و به محض رخ دادن کوچکترین اختلافی به علت توطئه ها صاحب کانون به سرعت میگریزند، در اصل چیزی جز پوششی برای امیال شخصی ثقفی و خانواده اش نیست. وی با دور زدن جمع موسس کانون دفاع از حقوق کارگران( در اواخر سال ۸۶ و بالاخره در بهار ۸۷) با قال گذاشتن آنها، اقدام به ایجاد کانون مدافعان کرد و به طور مداوم شگرد همیشگی اش درست کردن شایعات و پاپوش برای افرادی از اعضای کانون بوده که به کمترین درجه با نظریات و برنامه های وی موافق نبوده اند. ثقفی سرمایه دار کلانی ست که کارخانه اش در اطراف کرج به جز اینکه از استثمار کارگران ادامه کار میدهد، فقط اصل سرمایه اش در این کارخانه با کل دارایی هزاران کارگر برابری میکند و اینکه علاقه ی ویژه ای به دفاع از حقوق کارگران پیدا کرده است از زبان آنان که مستقیما به هر علتی حتا در مقعطی کوتاه، منجمله حتی جلسه ای با او دمخور بوده اند- حکایتی است شنیدنی اما تاسف برانگیز. اما کارکرد و فعالیت هایش هرگونه نامعلومی را در این زمینه بر بسیاری از فعالین کارگری آشکار کرده است.
ثقفی در نخستین تلاشش در سال های اخیر،(در مقطع ایجاد ) ضربات زیادی به کمیته پیگیری زد و بعد از اینکه موفق نشد برنامه های خود را در این تشکل به پیش ببرد از آن کناره گرفت.او در زمان تشکیل سندیکای واحد تلاش بسیار کرد و تا حدی موفق شد که دوست، فامیل خانوادگی و همکار و یار خود یعنی مهدی کوهستانی(نژاد) را به برخی از اعضای سندیکا معرفی کند تا برنامه های مالی ویژه ای را به پیش ببرند. علاوه بر فشارها و سرکوب های شدید حاکمیت سرمایه داری ایران، با برنامه ریزی سرمایه داری جهانی و در پوشش نهادهای کارگری جهانی و با واسطه گری ثقفی و از قبل ارتباط مخرب کوهستانی با برخی افراد و به واسطه ی برخی برنامه هایی که به پیش برد سندیکای واحد ضربات سهمگینی خورد.
پس از تشکیل کانون مدافعان،( در سال ۸۷)، ثقفی پیشنهاد عضویت مهدی کوهستانی در کانون مدافعان را میدهد که با مخالفتی که مورد توافق اعضای وقت کانون قرارنگرفته و در نتیجه وی به طور موقت از برنامه ی خود عقب نشینی میکند. وی بعد از ایجاد سندیکای هفت تپه، تلاش بسیارکرد تا کوهستانی را به عنوان یکی از عناصر اصلی فعالیت خارجی سندیکا( و به عنوان مثال یک مرتبه به عنوان سخنگوی خارجی سندیکا) معرفی کند که باز هم با مخالفت جناح رادیکال جنبش کارگری موفق به اجرای طرح های مشترک بیشتری با مهدی کوهستانینژاد نشد. اما وی در یک اقدام فردی با برنامه ریزی مهدی کوهستانی و از طریق نامه نگاری با او شروع به دخالت در امور سندیکا کرد که با مخالفت فعالین کارگری به صورت موقت عقب نشینی کرد اما بار دیگر با همکاری کوهستانینژاد به اقداماتی علیه فعالین کارگری به خصوص تعدادی از اعضای کمیته هماهنگی دست زد.
ثقفی در مقطع افشای سولیداریتی سنتر و عامل آن مهدی کوهستانینژاد(در سال های ۸۷ و ۸۸)، به طور وسیعی شروع به شایعه پراکنی علیه فعالین کارگری و به خصوص اعضای کمیته هماهنگی کرد. او در ادعاهایی مشابهِ ادعاهای وزارت اطلاعات، اعلام میکرد که ” اعضای کمیته هماهنگی همگی کومله ای هستند و رهبر کومله یعنی علیزاده از امریکا پول میگیرد و من سندش را دارم پس چطور است که اعضای کمیته هماهنگی با پول های آمریکایی در جنبش کارگری مخالف اند ! ” وی ضمن پراکندن ادعاهای کذب در باره ی کمیته هماهنگی، آگاهانه تلاش میکرد برای آنان مشکل امنیتی نیز بتراشد. در واقع معلوم نبود که اطلاعات و دادگاه جمهوری اسلامی این برچسب ها را از ثقفی آموخته است یا برعکس.
هنگامی که ثقفی از طریق مهدی کوهستانینژاد اعلام کرد میتواند مقادیر زیادی کمک مالی به کارگران هفت تپه بکند مورد مخالفت فعالین کارگری قرار گرفت. وی در مقابل، با تماس تلفنی با تعدادی از کارگران هفت تپه اعلام میکرد که ” کسانی که با کمک مالی کوهستانی مخالفند خودشان از کمونیست ها پول میگیرند و فردا همه ی شما اعدام خواهید شد !” وی تلاش میکرد تا هم پروژه ی مالی کوهستانینژاد ( با ظاهر کمک مالی از فدراسیون های کارگری) رابه پیش ببرد و هم بتواند با ایجاد فضای رعب و وحشت، کارگران را از فعالین کارگری به خصوص از اعضای کمیته هماهنگی بترساند و از طرفی نیز برای این فعالین انگ امنیتی بتراشد تا بلکه از این طریق بتواند انها را متوقف کند (۲)
ثقفی که مدت ها زیر فشار فعالین جناح رادیکال جنبش کارگری قرار گرفته بود، تلاش کرد دوستی و همکاری خود با مهدی کوهستانینژاد را تا حدی در پشت پرده نگه دارد و حتی فراتر از آن او با یک اقدام عجیب و مزورانه و با فرار به جلو فعالینی که در کنفرانس ترکیه رو به همه ی تشکل های موجود در کنفرانس ، بر علیه سولیداریتی سنتر افشاگری کرده بودند را متهم به شرکت در کنفرانسی کرد که سولیداریتی در آن حضور داشته است پس در نتیجه آن فعالین مشکلی با سولیداریتی ندارند! مانند این است که شما در صفوف تظاهراتی که پلیس در حال سرکوب است فریاد بزنید ننگ بر پلیس، نابود باد پلیس و ثقفی نتیجه گیری کند شما در تظاهراتی شرکت کرده اید که پلیس هم حضور داشته پس شما با پلیس مشکلی ندارید و هم نظرید !
ثقفی تقریبا با تمامی کسانی که با پروژه های مشترک او با کوهستانینژاد و دیگر سیاست بازی ها و مکاری هایش و با خیانت هایی که به جنبش کارگری کرده و میکند مخالفت کرده اند، به اشکال مختلف برخورد شدید و ترجیحا شایعه سازی و تخریب شخصیتی کرده است و یا برخی خود ترجیح داده اند برای مشارکت نداشتن در این پروژه ها از کانون کناره گیری کنند. آخرین نمونه ای که علنی اعلام شد استعفای فریبرز رئیس دانا بوده است. البته این تنها مورد نبوده بلکه برعکس موارد زیادی بوده است که بی سر و صدا و پشت پرده به پایان رسیده است.
او اخیرا ( و به ویژه در سال ۹۳) که پروژه ی وحدت چند فعال کارگری اش به سرعت تبدیل به ایجاد تشکل سراسری شده و خود را تنها میبینید شروع به تماس گرفتن و پیغام فرستادن به اعضای سابق کانون مدافعان کرده و از انها خواسته برگردند تا در این پروژه حداقل تعدادی او را همراهی کنند و با واکنش آنها منفی انها مواجه شده است.
جالب اینجاست که در زمانی که اعضای کمیته هماهنگی زیر بیشترین ضربات از سوی حاکمیت ایران هستند و ثقفی نیز بوهایی مبنی بر وجود مقادیری اختلافات شخصی به مشامش خورده است، فرصت را مناسب میبیند تا انتقام خود را از کمیته هماهنگی بگیرد. کمیته هماهنگی اصلی ترین تشکلی بوده است که علیه پروژه هایی که ثقفی از طراحان اصلی آن بوده است ایستادگی کرده است و ثقفی از فضای موجود استفاده میکند تا بلکه بتواند تعدادی از اعضای کمیته را به خود و پروژه ای که کوهستانینژاد تدارک دیده است، جلب کند.
کوهستانینژاد پیشتر، از سویی از طریق گای رایدر دبیر کل فدراسیون جهانی کارگران و از سویی دیگر از طرف سولیداریتی سنتر( نهاد نفوذ آمریکا در جنبش کارگری جهانی)، خود را به نهادهای جهانی کارگری متصل میکرد و در داخل نیز از طریق دوست، همکار و قوم و خویش اش علیرضا ثقفی.
همکاری ثقفی-کوهستانینژاد باعث شد، از طریق گای رایدر، در سال ۸۷ ثقفی در کنفرانس سالانه سازمان جهانی کار شرکت کند. ثقفی در این کنفرانس خود را نماینده ی جنبش کارگری ایران معرفی کرد که با اعتراض اکثریت فعالین داخل و خارج مواجه شد و وی سراسیمه اعلام کرد لابد حرف های من درست ترجمه نشده من تنها گفته ام یکی از فعالین کارگری ایران هستم ! اکنون گای رایدر دبیر کل آی.ال.او شده است و باز هم کوهستانی از طریق این دوست خود، ثقفی را برای شرکت در کنفرانس سالانه آی.ال.او دعوت کرد که ثقفی برای رد گم کنی و برای مدتی مسکوت نگه داشتن ارتباط ویژه اش با کوهستانی با بهانه ای مبهم اعلام کرد به دلایلی چند نمیتواند در این کنفرانس شرکت کند.
ثقفی از طریق کوهستانینژاد به دبیر کل آی.ال.او متصل است و جدیدترین پروژه های سرمایه داری جهانی برای اجرا در جنبش کارگری ایران زودتر و پیش از هر کسی به ثقفی میرسد. چراغ سبز دو طرف مذاکرات اتمی، یعنی حکومت ایران و حکومت های غربی برای احتمال ایجاد نوعی آزادی های ظاهری در ایجاد تشکل مستقل پیش از همه چشمان ثقفی-کوهستانینژاد را خیره کرده است.
آنان هراسان برای اینکه نقش رهبری خود را تثبیت کنند و بدون اینکه برایشان استقلال واقعی تشکل های کارگری اهمیت داشته باشد با پشت پا زدن به دستاوردهای جنبش کارگری و با خیانت به تمامی کارگران و فعالین کارگری ای که برای ایجاد تشکل های مستقل آزار و اذیت شده اند، به فریبکاری از میان برخی از فعالین کارگری، نیرو گیری میکنند.
ثقفی با این اقدام قرار است که به چند هدف برسد(که البته خیالی خام است ): نخست اینکه خود را به عنوان یک رهبر معتمد و خوشنام کارگری مطرح میکند، دوم اینکه انتقام خود را از کمیته هماهنگی میگیرد و سوم اینکه پروژه مشترکش با کوهستانینژاد برای جامه ی عمل پوشاندن به نقشه های سرمایه داری را به پیش میبرد.
سوال اینجاست که تعداد معدودی از اعضای کمیته هماهنگی با چه انگیزه و با چه آشنایی ای - اگر چه به صورت محدود- دراین نشست های مشترک شرکت کرده اند؟ آیا فرد یا افرادی از میان اعضای کمیته هماهنگی، خود را با این پروژه ی سرمایه داری و دلالانش، ثقفی-کوهستانینژاد هم عقیده میداند؟ یا به طور کلی همان تعداد بسیار اندک از اعضای کمیته هماهنگی،که احتمالا در تعدادی از این جلسات بوده اند، از تمام این ماجراها خبر دارند؟ بعید به نظر میرسد.
گذشته از ثقفی و تنی چند از حواریون موقتی اش در کانون مدافعان،- و به جز یک نشست که تعدادی دیگر از فعالین کارگری دیگر در آن شرکت کردند و بلافاصله اعلام کردند این بار نیز ثقفی در حال طرح نقشه ای خیانتکارانه است و هرگز به دعوت ثقفی پاسخ مثبت ندادند-در اصل، طرف دیگر این نشست ها و از کسانی که در مورد ایجاد تشکل سراسری مصاحبه کرده است محمود صالحی و چند نفر معدود و انگشت شمار از اعضای کمیته هماهنگی هستند. با توجه به اینکه اینگونه پروژه ها برای آراستن ظاهر و موجه جلوه دادن خود نیاز دارند تا از برخی چهره های شناخته شده و ترجیحا خوشنام استفاده کنند، پروژه ی ثقفی و شرکا در محاسبه ای کاسبکارانه و شیادانه به سراغ یکی از خوشنام ترین تشکل های موجود در جنبش کارگری ایران یعنی کمیته هماهنگی رفته است تا از رهگذر رادیکالیسم و رزمندگی این تشکل بتواند برای پروژه و کاسبی خود اعتبار اولیه ای بتراشد. که البته تا کنون دست رد اعضای کمیته هماهنگی را بر سینه ی خود دریافت کرده است.
به نظر میرسد فضای برخی اختلافات پیشامد کرده در کمیته هماهنگی و شایعاتی که ( یا از سوی صالحی و یا بدون اطلاع او از سوی یک یا چند دوست او و یا از سوی سیستم امنیتی به نام او پراکنده شده است)که علیه برخی در زمینه ی مالی و غیره، ساز شده است و شایعاتی غالبا بی محتوا و در راستای ترور و حذف شخصی بوده وبه طور جدی از سوی سیستم اطلاعات و امنیت حکومت نیز تقویت میشود باعث ایجاد فضایی شده است که برخی معدود از اعضای کمیته هماهنگی احساس کنند منزوی شده اند و ثقفی درست از همین رخنه به خانه ای وارد میشود که مدت ها آرزوی آن را داشت و سالیان سال بود که بر علیه آن شایعه و توطئه گری میکرده است؛ ثقفی بیشترین تلاش خود را میکند که عناصر منزوی و یا افراد مستاصلی که از هزینه ی بالای زندان و تعقیب و آزار بابت فعالیت کارگری خسته شده اند را در غالب این پروژه پر و بال داده و به اختلافات میان فعالین کارگری نیز دامن بزند.
ثقفی که نمیتواند حتی برای وحدت چند فعال کارگری که هیچ، بلکه برای یک نشست ساده و حتی سلام و علیک ساده، فعالینی چون رضا شهابی ها، علی نجاتی ها، شاهرخ زمانی ها و یا اکثریت مطلق اعضای کمیته هماهنگی - که همگی با ماهیت وی و کارهایش اشنا هستند- را راضی کند سعی میکند از فرصتی پیش امده محمود صالحی را درگیر پروژه ی خود کند.نام محمود صالحی تا مقطعی و تا چند سال پیش به عنوان نام یک فرد فعال و سازنده و مثبت و با گذشته ای خوب درمیان فعالین در جنبش شنیده میشد؛ متاسفانه اکنون این نام در میان مباحثی حاشیه ای و عمدتا درگیری های شخصی و در فضای اتهام و تخریب شخصی به گوش میرسد.به طور قطع لازم است که او به سرعت حساب خود را با این حواشی و یا پروژه های عوامل سرمایه داری تسویه کرده و دوباره به ریل مبارزات کارگری و اتحاد با فعالین راستین جنبش برگردد. محمود صالحی در دام مسایلی گرفتار شده است که هیچ برنده ای از میان فعالین ندارد و تنها برنده اش سیستم سرمایه داری است. با توجه به داستان هایی که به گوش میرسد، به نظر میرسد صالحی به درستی نتوانسته است بحث های شخصی و اتهام زنی هایی که به افراد شده است را تا جایی که بحث ها از سوی او و یا منتسب به وی بوده است را به خوبی و درخور مدیریت کند. سوالی که برای بسیاری از فعالین کارگری مطرح شده این است که که چگونه کسانی که بحث تعریف فعال کارگری را پیش میکشند و به با شرف ترین فعالین دلسوز و رزمنده ی جنبش، القاب و اتهاماتی را نسبت داده و یا برخی را متهم به مسایل مالی میکنند و یا برخی را با عنوان کارفرما یا فعال کارگری نما خطاب و تخریب میکنند میتوانند رضایت بدهند که با کارخانه داری چون ثقفی نشست و برخاست و وحدت کنند؟! پس حساسیت ویژه در مورد کارگر بودن به عنوان اصلی بدیهی برای فعالیت کارگری چه میشود؟
هر فعال کارگری که به دنبال منافع شخصی خودش نباشد و دل در گرو جنبش کارگری داشته باشد نیک میداند که باید با گذشتن از بغضها و حساسیتهای شخصی و با ارجاع مسایل و مشکلات- به جای تلاش برای حل شخصی آن- به درون جمع دوستان در راستای شفاف سازی و ایجاد اتحاد کوشا باشد. اعضای هر تشکلی میدانند که دیگر اعضای تشکل شان باید اولین شنوندگان بحث، نقد، درد دل و مسایل آنان باشند.
از طرفی، به نظر میرسد محمود صالحی که به خوبی میداند و در مصاحبه هایش نیز تشریح کرده است که در شرایط موجود ، ایجاد تشکل سراسری برای دفاع از چند کارگر دربند - که حوزه ی فعالیت کاملا مشخص و محدود دارد- نشدنی است، قطعا میداند در شرایط کنونی، ایجاد تشکلی به وسعت طبقه ی کارگر و برای همه ی شئون طبقه ی کارگر به طبع نشدنی تر است؛ در چنین وضعیتی، جنبش کارگری محق خواهد بود تصور کند کسانی که دست اندرکار این گونه حرکات هستند در صورتی که عمیقا به نشدنی بودن ماجرا آگاه هستند در صورت ادامه ی آن فعالیت، هدفی دیگر را دنبال میکنند که قطعا مطابق منافع طبقه ی کارگر نیست.
نتیجه:
ادعای برپایی تشکل سراسری کارگران در این شرایط که خود تشکل های پایه ای مستقل وجود ندارند که بتوان بر اساس انها تشکلی سراسری تشکیل داد ادعایی ناصحیح و ضربه زننده به مبارزات جاری است. اینگونه تشکلی که ادعای ایجاد آن شده است حتی تشکلی کارا و مثبت( هر چند کوچک و کاریکاتوری) برای فعالین کارگری نیست و بیش از هرچیز نمایشی در جهت اهداف برپاکنندگان نمایش و منتج به هرز بردن بخشی از انرژی جنبش کارگری است.
این اقدام بی سرانجام خواهد ماند اما شاید بتواند تعدادی اندک از بدنه ی تشکل های موجود را به خود سرگرم کرده و آنان را تبدیل به سربازهایی فرمانبر کند.
سرمایه داری ایران و جهان در توافق خود ناچارند با کمک تعدادی فعال کارگری نما که دلالی سرمایه داری را میکنند با ادعای ایجاد تشکل های آزاد تر، ظاهری دموکراتیک برای سرمایه داری ایران ترتیب دهند، که هم اکنون گروه ثقفی-کوهستانینژاد در حال پیریزی این پروژه هستند و مایلند و برایشان بسیار حیاتی و ضروری هم هست که از میان یک یا چند تشکل رادیکال در جنبش کارگری نیز یارگیری کنند تا بتوانند رد گم کرده و پروژه سرمایه داری را به نام جنبش کارگری جا بزنند.
سوال اینجاست که آیا محمود صالحی و دیگر معدود فعال کارگری، با اینهمه ماجرا و نیات ثقفی ها و کوهستانینژاد ها و با این نیات سرمایه داری و توافقات ایران و غرب و با الزام وجود چندین تشکل کارگری، برای برپایی تشکل سراسری، آشنا هستند و بدان واقفند؟
اگر خیر که امید است او و دیگران با تحقیق و تعمق بیشتر درباره این مسایل و با همیاری دیگر دوستانشان در کمیته هماهنگی و دیگر فعالین کارگری در جناح رادیکال جنبش، بتوانند با عبور از رکودی نسبی که از گذر شدید ترین حملات و سرکوب های سرمایه داری، جنبش کارگری با آن دست به گریبان شده است بیشتر و بیشتر به فعالیت هایی که در دستور کار است بپردازند.
اگر میدانند و باز ادامه میدهند، جنبش کارگری بلافاصله حق دارد دو طرف اصلی گرداننده ی این پروژه را برابر و هم انگیزه بداند.
این ها سوالاتی است که باید رو به جنبش بدان پاسخ داده شود.
فرزاد بابامیری - ۷ نوامبر ۲۰۱۴
babmiri.farzad@gmail.com
پانویس ها:
۱-این متن علاوه بر خطوطی اصلی از کلیات تحلیلی اش، از نظر بخش های مهمی از جزئیات اش،( و حتی بعضی نقل قول ها و جملات ) بسیار و بسیار مدیون ارتباط های پیوسته ی نویسنده با تعدادی از فعالین کارگری داخل کشور و نیز تعدادی از فعالین و دوستان در خارج کشور است که طی سالیان اخیر موارد بسیاری از اتفاقات و وقایع مربوط به جنبش کارگری را با هم و گاها در خلال سلسله جلسات مشترک تبادل کرده ایم. به ویژه مشوق اصلی تحریر این نوشته رفقایی از داخل بودند که با وجود اینکه متن پیش نویس این نوشته از نظر آنان گذشته و به تاییدشان نیز رسیده است، و حتی جملاتی از این نوشته عینا و بی کم و کاست از سوی این دوستان است با این حال بیش از هر کسی مسوولیت این مطلب با نویسنده است.
۲- شایعات امنیتی ثقفی به طور گسترده ای و از جمله از طریق تلفن به سوی کارگران هفت تپه سرازیر میشد. وی حتا در تماس تلفنی به رضا شهابی نیز گفته بود ” این فعالین، پول های کمونیست ها را به هفت تپه میبرند تو بهتر است بیایی از منابع بهتری پول برایشان ببریم” . که این تماس تلفنی در بازجویی از رضا شهابی مطرح شده و به او گفته شده است” مگر ثقفی تلفنی به تو نگفت آن پول ها از کمونیست هاست؟” مساله این نیست که بازجو چه استفاده ای از این تماس تلفنی کرده است، مساله این است که ثقفی عامدانه این شایعات را درباره ی فعالین کارگری و اعضای کمیته هماهنگی و به صورت علنی منتشر میکرده است. در حالی که اغلب فعالین داخل و خارج منجمله اعضای اتحاد بین الملل و اعضای نهادهای همبستگی به خوبی میدانند کمک های مالی ای که به هفت تپه انجام گرفت کاملا از منابع کارگری و طبقاتی انجام شده است. ثقفی علیه این هر دو نهاد و تشکل در خارج کشور نیز شایعه پراکنی میکرد تا همه ی راه ها به رم(!) یعنی مهدی کوهستانی برسد و با تخریب فعالین و تشکل های داخل و خارج تنها گزینه ی مطرح برای ارتباط و کمک مالی همان کوهستانی باقی بماند.
****************
رضا مقدم؛ رابطه مبارزه براى افزایش دستمزد و ایجاد تشكل سراسرى كارگرى - مصاحبه با تلویزیون دریچه
****************
صلاح مازوجى پیرامون ایجاد تشکل های سراسری کارگری
****************
نشست های خانگی، تشکل کارگری
به تاریخ ۲۶ اکتبر ۲۰۱۴ گزارشی تحت عنوان ” سومین نشست ایجاد تشکل سراسری کارگری در روز شنبه سوم آبان ماه در شهر سقز بر گزار شد”در سایت کانون مدافعان حقوق کارگر منتشر شد .
این گزارش با تاکید بر ایجاد تشکل سراسری و بر شمردن شرایط جامعه ایران ، ضرورت این امررا یاد آور شده اند. از آنجایی که این خبر همچون گذشته تنها توسط کانون مدافعان حقوق کارگر منتشر شده است، باید گفت سردمدار این نشست “کانون مدافعان حقوق کارگر ” می باشد . این کانون توانسته است بنا بر دلائل مشخصی ، ارتباط خود را با تعدادی از فعالین کارگری، که چند تن از آنان عضو دیگر تشکل های فعالین می باشند برقرار کرده تا بتوانند اهداف این نشست ها را پیش ببرند . برای هر فعال کارگری مشخص است که افراد این نشست دو بخش هستند . افرادی که آگاهانه و با هدف خاص و استراتزی مشخص در این نشست ها شرکت می کنند و تعدادی که بدون در نظر گرفتن اهداف پشت پرده و سیاست های آنان تنها بعنوان عضوی ازاعضاء در آن نشست ها شرکت کرده و یا شرکت خواهند کرد.
کانون مدافعان مدتها به دنبال فرصتی بود تا بتواند دریک شرایط مشخص به تقابل جدی با گرایش چپ جنبش کارگری بپردازد. امروز که “کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری” زیر شدیدترین فشارهای عوامل امنیتی سرمایه قرار گرفته است و هر روز تعدادی از اعضای این کمیته احضار و بازداشت می شوند و یا مورد تهدید و آزار قرار می گیرند ، آن فرصتی را ایجاد کرده تا کانون مدافعان حقوق کارگر با یارگیری ،به اهداف خود که ایجاد تفرقه در جنبش کارگری است برسد. کانون مدافعان حقوق کارگر از جمله جریاناتی است که با هر نوع رادیکالسیم موجود در جنبش کارگری ناگفته ( بصورت علنی ) مخالفت کرده است . برای شناخت کانون مدافعان حقوق کارگر به چند تکته اشاره می کنم تا معلول شود که هدف “کانون مدافعان حقوق کارگر ” نمی تواند دغدغه منافع طبقاتی کارگران باشد.
برای کسانی که در آستانه اول ماه مه ، روز جهانی کارگر براسا س سنت دیرینه جنبش کارگری در تلاش بودند تا در این روز مشخص ، اتحاد عمل صورت گیرد و به عنوان نماینده تشکل های موجود جمع می شدند (که من هم یکی از آن اعضاء بوده ام ) شاهد بوده ایم که این کانون حاضر به اتحاد عمل نبوده و آنجا که حضوری داشته ، سعی می کردند با هزار اما و اگر این اتحاد به سر انجام خود نرسد .
واقعیت این است که کانون مدافعان کارگر، در حساس ترین شرایط که سولیداریتی سنتر نقش مخرب خود را به بازیگری آقای مهدی کوهستانی نژاد پیش می برد ، این کانون هیچ گونه اظهار نظری درباره این نهاد و عامل مستقیم آن نداشت . زمانی که آقای کوهستانی نژاد می خواست خود را به کارگران هفت تپه تحمیل کند ، مجددا این کانون آگاهانه سکوت اختیار کرد. کانون مدافعان حقوق کارگر ، بعد از اطلاعیه هیئت مدیره سندیکای شرکت واحد تهران و حومه در باره برکناری آقای اسانلو و پیرو آن در یافت کمک مالی آقای منصور اسانلو از نهاد های امپریالیستی همچنان به سکوت آگاهانه خود تا به امروز ادامه داده است تا جایی که برای کارگران ایران مشخص نیست که استراتژی این کانون ، نسبت به دریافت کمک ها ی مالی و منابع آن کمک ها چگونه است ؟!
آیا می شود کسی مدافع طبقه کارگر باشد اما در مقابل نفوذ نهادهای سرمایه سالار در جنبش کارگری آگاهانه سکوت اختیار کندوسخن نگوید؟!
جدا از نکاتی که اشاره شد ،سازندگان این طرح ” ایجاد تشکل سراسری کارگران ” می دانند که ایجاد تشکل کارگری ، امر خود طبقه کارگر است و ساخت تشکل کارگری از بالا، تنها یک “عنوان ” است و نه چیز دیگری .
برای نمونه باید اشاره کرد ، زمانی که به درست” اتحادیه کارگران اخراجی و بیکار کردستان ” اعلام موجود یت کرد و به نادرست بعد از مدتی افراد مشخصی در این تشکل براثر منافعی خاص ” اتحادیه کارگران اخراجی و بیکار کردستان “را ملغی و ” اتحادیه کارگران آزاد ایران “را بنا نهادند . این اتحادیه در توهم آگاهانه به این باور رسیده که ظرف تشکل کارگران ایران است و با غوغاسالاری سعی دارد تا خیال کنندگان را بیشترخشنود نگه دارد و بجای پیشنهاد به کارگران ایران برای ایجاد تشکل در محیط کار ، از کارگران ایران میخواهد به این اتحادیه بپیوندند .مضحک است که اینان و هم فکرانشان باور داشته باشند چند میلیون کارگر شرکت نفت و یا صنایع فلزی ایران و … به جای ایجاد تشکل در محیط کار بیایند و عضو اتحادیه آزاد کارگران ایران بشوند ! به این اعتبار ، در خوش بینانه ترین حالت ، تلاش کانون مدافعان حقوق کارگر و افراد شرکت کننده در این نشست ها ، ایجاد تشکل فعالین خواهد بود .
برای یاد آوری: چند ده نفری که می خواهند به نیابت از چند ده میلیون طبقه ی کارگر در ایران ، تشکل سراسری کارگران را ایجاد کنند باید گفت این یک توهم از نوع خیرخواهانه اش است . کسانی که حداقل شناختی از الفبای مبارزه و تاریخ جنبش کارگری ایران و جهان دارند نیک می دانند که ایجاد تشکل کارگری امر خود کارگران است . تشکل کارگری در دل مبارزه روزانه کارگران و بر اساس یک ضرورت ایجاد خواهد شد نه بر اساس نشست های خانگی .
بهزاد سهرابی - شنبه، دهم آبان ماه نود وسه
****************
گفتگوی آرش کمانگر با محمود صالحی پیرامون سومین نشست ایجاد تشكل سراسری كارگری
****************
درباره تشکل سراسری کارگران
مقدمه:
محرک نوشتن این مطلب درک هر روز بیشتر ضرورت تشکل سراسری کارگران حول مطالبات سراسری روز این طبقه است، واقعیت این است که بارها این مطالبات نوشته شده اند اما هیچ کدام به ثمر ننشسته و تنها روی کاغذ ماندند بدون آنکه مورد توجه بدنه کارگری قرار بگیرند. بحث این است که، مطالبات این جنبش از ظرفیت مبارزاتی این طبقه است که مایه می گیرد. اگر امروز مطالبات کارگری در نازل ترین سطح مطرح می شود به این دلیل است که از پی تهاجمات و سرکوب های گسترده ی بورژوازی و ضرباتی که انواع گرایش های رفرمیستی به مبارزات این طبقه وارد نموده ، جنبش کارگری ایران امروز در موقعیتی بسیار ضعیف و فرومانده قرار گرفته است مشکل اینجاست که حلقه های جنبش کارگری هم اکنون اینجا و آنجا مطالبات مشترکی را بر زبان می راند اما چون حلقه های سرگردان جدا از همدیگر. اینجاست که دخالت پیشروان کارگری را می طلبد که دست به کار متشکل کردن حلقه های پراکنده ی این قدرت جنبش کارگری شوند. اصولا این رویکردی که در آن نهادهای کارگری با عناوین مختلف ایجاد می شوند و بعد از کارگران خواسته می شود تا در لوای آن ها به هم بپیوندند، رویکردی است که با سوخت و ساز جنبش کارگری همخوانی ندارد. جنبش کارگری در روند مبارزاتش بر علیه سرمایه متشکل می شود، اساسا اگر روند شکل گیری تشکل های کارگری، حتی تشکل های رفرمیستی را نگاهی بیندازیم می بینیم که این تشکل ها هم تنها با نفوذ گرایش های رفرمیستی در بستر مبارزات کارگری علیه سرمایه و به انحراف کشیدن این مبارزات امکان تحقق یافتند و با افول جنبش کارگری این تشکل ها هم از صحنه ی پیکار اجتماعی رنگ باختند و آنچه از آنان باقی مانده صرفا نقشی بر کاغذ است و بیانیه هایی که هر از چندگاهی صادر می شود.
ما، در این نوشته این تشکل ها و دم و دستگاه های پراکنده ای را که به هر نوع نام کارگری را یدک می کشند نه عامل قدرت مبارزه ی طبقه ی کارگر می دانیم و نه نمود آن. ما مبارزه طبقه ی کارگر را در نطفه های آن، نطفه های یک جنبش سراسری بر علیه سرمایه می بینیم که حلقه هایش از هم جدا مانده اند. اما این جنبش در ذات خود علیه صاحبان سرمایه و دولت سرمایه، در ماهیت خود بر مبنای مطالبات و خواست های کارگری و فراقانونی است. مثال عینی تمام این گفته ها را می توان از دل مبارزات کارگری جاری بیرون کشید. اما به هر حال این مبارزات خودپوی کارگری نیاز دارد که مدام از خود و ساز و کاری که در آن مبارزه می کند بیشتر و بیشتر آگاه شود. این مبارزه باید اعتلا یابد تا بتواند در هر گام با افق تر و متشکل تر گام بردارد و چشم انداز این را داشته باشد که برای مبارزه و متشکل شدن چه موانعی را باید از سر راه بردارد.
از سوی دیگر در این مسیر مقابله با رفرمیسم کهنه کاری که سال هاست جنبش کارگری را زمین گیر کرده است، ضروری است، برای گام برداشتن در پیکار سراسری شورایی علیه سرمایه نمی توان از کنار رفرمیسم چپ و راست گذشت. جنبش کارگری چیزی نیست که امروز متولد شده باشد و بخواهد در نوپایی گام های خود را بردارد. این جنبش، در ذات خود جنبشی بین المللی و دارای قدمتی به اندازه اولین نطفه های سرمایه داری است. جنبش کارگری ایران هم تاریخ پر پیچ و خم خود را پشت سر گذاشته است که امروز باید بتواند آن را بشناسد و این شناخت و نقد و آسیب شناسی را دستمایه ی مبارزه ی روز خود نماید. از این رو نقد عملی اثرات رفرمیسم راست و چپ در درون جنبش کارگری جایگاه خاص خود را دارد.
*************
مناسبات سرمایه داری بر بنیان تولید ارزش اضافه بنا نهاده شده، که هدفش از تولید فروش بوده و در واقع در آن آنچه که اهمیت دارد و در برنامه ریزی نظم اجتماعی تولید به حساب می آید به هیچ رو ارزش استفاده ی این محصولات و رفع نیازهای جامعه ی بشری نیست، بلکه در این نظام اقتصادی این کالا ها تنها محمل ارزش مبادله اند و تنها هدف تولید در این نظام، تولید ارزش اضافه و انباشت بیشتر سرمایه است و این سرمایه که به شکل توده ی انبوهی از کالا انباشت می شود باید بتواند در شکل وسائل و ابزار تولید که خود محصول کار انسان و کار مرده اند، کار زنده را ببلعد و باز ارزش اضافه تولید و انباشت نماید. در این ساختار اقتصادی نیروی کار مهم ترین کالایی است که خرید و فروش می شود. یعنی کالایی که به کار گرفتن آن تولید ارزش اضافه می کند، و تمام چرخه ی انباشت سرمایه را این کالاست که می چرخاند. بنابرین اکثریت افراد جامعه فروشندگان نیروی کاری هستند که اگر موفق به فروش این کالا نشوند امکان ادامه ی حیات نخواهند داشت و از قبل فروش نیروی کارشان است که امرار معاش می کنند. و این کالا توسط سرمایه (صاحب سرمایه) که اقلیت کوچکی هستند خریداری می شود تا در پروسه ی تولید به کار گرفته شود. سرمایه داران برای کم کردن زمان کار لازم یعنی کاری که هزینه ی بازتولید نیروی کار می شود تا فردا روز کارگر توان کار داشته باشد تمام تلاشش را می کند. کاستن بهای نیروی کار، یعنی پرداختن مزد هرچه کمتری به کارگر در حدی امکان پذیر است که امکان زنده ماندن حداقلی کارگر را فراهم کند و همچنین افزایش روز کار که هر دقیقه بیشتر بودن آن تولید ارزش اضافه و نتیجتا سود بیشتر برای سرمایه است نیز تا حدی امکان طولانی شدن دارد. اما در هر حال تلاش سرمایه برای هرچه بلند تر کردن طول روزکار و هرچه کمتر کردن دستمزد و نتیجتا افزایش هرچه بیشتر ارزش اضافه (مطلق) دستمایه ی اولیه ی قرن ها مبارزه ی طبقاتی بوده است. سرمایه می خواهد شیره ی جان کارگر را با هرچه طولانی تر کردن روز کار و کاستن هرچه بیشتر از دستمزد بمکد و از آن ارزش اضافه تولید و انباشت کند و کارگر در مقابل آن ایستادگی می کند. اما برای افزایش ارزش اضافه سرمایه راه دیگری را هم در مقابل خود می یابد و آن بالا بردن بهره وری نیروی کار یعنی کاستن از مدت زمانی است که در آن کارگر برای خودش کار می کند (کار لازم؛ یعنی به اندازه ی مزدش، به اندازه ی نیازی که برای باز تولید نیروی کار دارد) و افزودن به زمانی که در آن بدون دریافتی، صرفا ارزش اضافه تولید می کند. جان استوارت میل در کتاب نقد اقتصاد سیاسی می گوید: " جای تعجب است که کل اختراعات مکانیکی که تا به حال صورت گرفته از زحمت روزانه ی هیچ انسانی کاسته باشد" و دقیقا هم همین است چرا که هدف از به کار گرفتن ماشین در نظام سرمایه داری تنها و تنها بالا بردن بهره وری نیروی کار و افزایش تولید ارزش اضافه است. لذا سرمایه داران از تکنیک های پیشرفته و ابزار تولید جدید برای نیل به این هدف استفاده می کنند، بنابرین در سیر تحول نظام کار مزدی به مرور نسبت هزینه یا سرمایه ای که صرف خرید ابزار تولید می شود (سرمایه ثابت)، نسبت به سرمایه ای که صرف خرید نیروی کار می شود (سرمایه متغیر) فزونی می یابد. چرا که با بالا رفتن بارآوری کار هر کارگر سرمایه ی ثابت بیشتری را به کار می اندازد و ارزش اضافه ی بیشتری هم تولید می کند. و این نسبت (نسبت سرمایه ی ثابت به متغیر) به ارقام سرسام آوری رسیده است. بنابرین همچنانکه بارآوری کار افزایش می یابد، بخش هایی از نیروی کار از بخش مولد (یعنی تولید کننده ارزش اضافه) خارج شده و بنابرین برای سرمایه امکان به کار گرفتن غیر مولد آنان به بهای هرچه نازل تر ( به دلیل رشد لشگر ذخیره ی بیکاران) فراهم می شود. که اینان هر چند تولید ارزش اضافه نمی کنند اما در هر بخشی که فعالیت می کنند ملزومات توزیع و ادامه یافتن چرخه انباشت سرمایه را بر دوش می کشند.
هرچند که ذات سرمایه طلب می کند که هر روز برای تولید بیشتر، در ابزار تولید و خود پروسه ی تولید ابتکارات جدیدی ایجاد کند اما خود این کار باعث نزول نرخ سود می شود و سرمایه چاره ای ندارد جز اینکه بار این بحران های خودساخته را بیشتر و بیشتر بر شانه های کارگران در سرتاسر دنیا سرشکن نماید. چاره چیست؟ راهی جز این نیست که سرمایه نفی شود و الا سقوط نرخ سود و بحران هایی که یکی از یکی عمیق تر و پر دامنه دار تر می شوند از نظام کارمزدی جدائی ناپذیرند. اما نظام سرمایه داری هم به صورت خودبه خودی کالبد تهی نمی کند. تنها مبارزه طبقه ی کارگر علیه اساس و هستی این نظام است که می تواند طومار آن را با همه ی زوائد و دمل هایی که به شکل جنگ و آتش و خون از گوشه و کنارش بیرون می زند در هم پیچد. تمام جنگ هایی که در طول تاریخ نظام سرمایه داری قد علم کرده اند، اگرچه در ظاهر ارتباطی به نظام کارمزدی نداشته باشند، محمل تنازعات سرمایه های رقیب و تخریب سرمایه برای برون رفت از بحران خود ساخته ی نظام سرمایه داری بوده و هستند. در عین حال بخش عظیمی از ارزش های تولید شده توسط طبقه ی کارگر جهانی به حوزه های تولید تسلیحات سرریز می شود و در سرتاسر دنیا در خدمت باز کردن راه های ارزش افزایی هرچه بیشتر سرمایه قرار می گیرد، برای حمایت گروه های تروریستی و ارتجاعی استفاده می شود تا سرمایه های رقیب در میدان رقابت با یکدیگر بر سر سهم بری بیشتر از ارزش اضافه های تولید شده یا ایجاد امکان تولید ارزش اضافه ی بیشتر پشت میزهای مذاکره به توافق بنشینند و نتایج کشته شدن کارگران مزدی در این کارزار خونین را درو کنند. هزینه ی تمام این جنگ ها در تاریخ نظام سرمایه درای از جان و مال کارگران مزدی پرداخت شده است. ریشه و بنیان تمام فجایعی از این دست در رابطه ی تضاد آمیز کار و سرمایه است و طبقه ی کارگر نمی تواند نسبت به آن ها بی اعتنا باشد چرا که تمام ارکان زندگی اش را در بر گرفته اند. ایجاد فجایع زیست محیطی و تخریب تمام هستی و زیستگاه طبقه ی کارگر و فرزندان آن توسط سرمایه هم از همین شیوه ی تولید تضاد آمیز نشئت می گیرد.
" تولید ارزش اضافه اختراع سرمایه داری نیست در تمام نظام های طبقاتی، طبقه ی فرادست نیاز خود را از قبل نیروی کار طبقه ی فرودست به شکل ارزش اضافه تأمین کرده است، اما در تمام نظام های پیشین در هر حال کم یا زیاد این نیاز حدی بر تولید ارزش اضافه بوده است. و تنها شاخه هایی که در آن ها استثمار طبقه ی فرودست و منابع طبیعی به شکل حرص انگیزی تا سطح مکیدن شیره ی جان انسان و طبیعت پیش می رفت در حوزه های مستقیم تولید ارزش مبادله یعنی طلا و نقره بود. اما در نظام سرمایه داری تمامی حوزه های تولید محمل تولید ارزش مبادله است و لذا دست اندازی به تمام هستی انسان و طبیعت تا سطح نابودی این هر دو، ماهیت و ذات شیوه ی تولید سرمایه داری است." از طرف دیگر در جایی مثل ایران که بهره وری نیروی کار نسبت به سطح جهانی آن پائین تر است، یعنی از جدید ترین تکنولوژی های تولیدی استفاده نمی شود، جبران این تفاوت با خرید نیروی کار ارزان و شبه رایگان، تحمیل گرسنگی هرچه بیشتر به نیروی کار، بیکارسازی و اخراج و ایجاد جو خفقان و سرکوب هرچه بیشتر و بیشتر نیروی کار رخ می نماید. و نرخ استثمار و در نتیجه نرخ اضافه اررزش های کلانی را برای صاحبان سرمایه به ارمغان می آورد. طبقه ی کارگر بنا به هستی طبقاتی خود در جدال کار و سرمایه به مبارزه کشیده می شود اما هرچه سطح اتحاد و تشکل یافتگی و سازمان یافتگی این مبارزه کمتر باشد، هرچه کمتر خود را شناخته باشد و هرچه کمتر علیه مناسبات نظام کارمزدی نشانه رفته باشد، هجوم و چپاول سرمایه هارتر خواهد بود. حاکمیت سرمایه داری در ایران برای حفظ مناسبات مدام با توسل به مذهب و ناسیونالیسم و خرافات از طرفی و با تبلیغ در مدح و ثنای دولت و قانون و اینکه دولت نماینده ی مردم است از طرف دیگر اذهان طبقه ی کارگر را از مسیر مبارزه علیه سرمایه دور می کند. (که بعد تر به آن بیشتر خواهیم پرداخت) دولت جمهوری اسلامی برای حفظ این شرایط و تحمیل اختناق و سرکوب هرچه بیشتر در مسائل شخصی و روابط خصوصی مردم نیز از هیچ دخالتی فروگذار نمی کند. هر حرکت کارگری حتی رفرمیستی را با انگ اخلال در امنیت ملی به بند و زندان می کشد و اخیرا هم با احکام قضائی که در ابتدا در پاسخ به شکایت خصوصی صاحب سرمایه صادر می شود و بعد وجه عمومی جرم هم با عنوان اخلال در تولید و لذا اقدام علیه امنیت ملی پیگیری می شود، با تمام حرکات خودپوی کارگری در برابر سرمایه مقابله می کند.
در چنین فضای اختناق آوری جمهوری اسلامی حتی اتحادیه و سندیکا سازی را هم که توسط سرمایه ی جهانی برای به سازش کشیدن و بند و حد زدن بر مبارزات کارگری و جلوگیری از خروج این مبارزات از چارچوب سرمایه داری استفاده و تبلیغ می شود را بر نمی تابد و از هر نوع تشکل کارگری و حتی تجمعات و گردهمایی های کارگری وحشت دارد، چرا که می ترسد به یک حرکت خودپوی ضد سرمایه داری تبدیل شود. همچنین فضای رفرمیسم راست و چپ هم سال هاست که بر جنبش کارگری ایران خیمه زده و برای به انحراف کشیدن مبارزات خودپوی کارگری از هیچ کوششی فرو گذار نکرده اند. در چنین شرایطی باید ببینیم که تحلیلمان از وضعیت مبارزات کارگری چیست و راهکار را در کجا می توان جستجو کرد.
مطالبات روز کارگری ملاط پیوند و اتحاد مبارزات کارگران در یک تشکل سراسری:
مبارزه کارگری ذاتی مناسبات کارمزدی است، چیزی نیست که از بیرون به درون طبقه ی کارگر پمپاژ شود، کارگر با استقرار مناسبات سرمایه داری برای افزایش دستمزد، شرایط مناسب و امنیت شغلی اش مبارزه می کرده است، جنبش این طبقه وجودش را با مبارزه علیه سرمایه آغاز کرده است، در این مبارزات به قدرت خود اتکا نموده و این قدرت را در میدان مبارزه ی طبقاتی به عرصه ی مصاف با بورژوازی کشانده است، این مبارزات ذاتا سیاسی اقتصادی است، یعنی در یک جمله باید بگوئیم کارگر همواره برای رفاه و آزادی مبارزه می کرده است. بر مبنای تضاد ذاتی نظام کارمزدی که در بالا به آن اشاره شد، جنبش کارگری به حکم هستی اجتماعی طبقه ی کارگر درونمایه ای ضد سرمایه داری دارد. بورژوازی تا جایی که کاردش ببرد از تحمیل فجیع ترین و وحشتبار ترین شرایط بر زندگی توده های کارگر در پیشگاه ارزش افزایی سرمایه ابایی ندارد. تنها چیزی که سدی در مقابل آن است مبارزه ی ذاتی طبقه ی کارگر علیه سرمایه است.
تمام آنچه گفته شد در راستای درک این نکته است که نظام سرمایه داری اکثریت عظیم توده های جمعیت جهان را تبدیل به فروشندگان نیروی کاری می نماید که راهی برای زندگی جز فروش نیروی کارشان ندارند، و در ادامه بنا به هستی و ماهیت خود شدید ترین بی حقوقی ها و سیه روزی ها را به این طبقه تحمیل می نماید تا چرخ انباشت سرمایه بگردد. این طبقه بنا به ماهیت و هستی خود در برابر این تهاجمات می ایستد اما در واقع آنچه که مطالبه ی این طبقه است پیروزی در این جنگ طبقاتی و بازگرفتن تمام حقوق انسانی خویش است. بدیهی است که ما به عنوان آحاد توده های طبقه ی خود در هر برهه و شرایط اجتماعی مطالباتی داریم که چند و چون آن ها را وضعیت روز مبارزه ی طبقاتی ماست که تعیین می کند. ما متناسب با وضعیت پیکار اجتماعی خود علیه سرمایه است که می توانیم بورژوازی را از برخی سنگرهای روزش به عقب برانیم و با عقب راندنش در این نزاع همیشه جاری بخشی از کار اضافه ی خود را به کار لازم تبدیل کنیم. طرح مطالبات برای ما یک گزینه ی مکتبی و عقیدتی نیست. جبر زندگی و فشار گرسنگی و محرومیت تحمیل شده از جانب سرمایه بر ماست. مطالبات کارگری همان هایی است که در تمام اعتراضات و اعتصابات بر زبان آحاد طبقه ی ما جاری است و بدیهی است که با ارتقای سطح مبارزات ما این مطالبات رشد می کنند و می بالند. بدیهی است که نظم سرمایه داری نمی تواند تمام مطالبات ما را برآورده سازد چرا که با ماهیت آن در تضاد است. نگاه کردن به اینکه این نظام تا چه حد امکان عقب نشینی در برابر خواست ما را دارد و سپس طرح کردن مطالبات به اصطلاح واقع بینانه و حداقلی! بر این مبنا، با سر سرمایه به مبارزه ی طبقاتی نگاه کردن است. این موضوع دقیقا مرز میان جنبش ضد سرمایه داری طیقه ی کارگر با رفرمیسم در طرح مطالبات است. رفرمیسم بر این باور است که هرچه کارگران سطح مطالبات روز خود را پائین تر آورند راه تحقق آن ها را بازتر و هموارتر می سازند. درحالی که چند و چون خواست های کارگری و چشم انداز حصول آن ها را تنها ظرفیت موجود مبارزه ی طبقاتی کارگران علیه سرمایه است که تعیین می کند.
سطح نازل معیشت، وضعیت رقت بار بهداشت و دارو و درمان و آموزش، روزانه کار های طولانی، فقدان هر نوع امنیت شغلی، شرائط مهیب سالمندان و معلولین و از کار افتادگان و خردسالان، وضعیت کودکان کار و خیابان، بی مسکنی، بی آبی، فجایع زیست محیطی، مردسالاری و ستم مضاعف علیه زنان، تبعیضات بشرستیزانه جنسی، کودک آزاری، خفقان، دخالت در تمام شئونات زندگی فردی، جنگ و کشتار، همه و همه معضلات دامن گیر توده های طبقه ی کارگر هستند. مطالبه ی طبیعی و انسانی ما تولید کنندگان تمامی ارزش های اجتماعی، یک زندگی مرفه و آزاد و فارغ از نیاز و دغدغه ی نیازها است. لذا ما خواست ها و مطالبات خود را هر چه جامع تر و رادیکال تر از دل مطالبات بر زبان ها جاری آحاد طبقه ی کارگر مطرح می کنیم اما می دانیم که در هر گام پیشروی مبارزات طبقاتی ما این خواست ها رشد می یابند تا ما را بیشتر و بیشتر به سمت محو بردگی مزدی و دستیابی تمام آحاد جامعه به یک زندگی انسانی و مرفه، فارغ از تضاد ها و تبعیض ها و بی حقوقی ها و فلاکت ها پیش برانند. از منظر ما معنای پیش کشیدن مطالبات این نیست که کارگر فشار گرسنگی خود را به گوش کارفرما برساند تا سرمایه احیانا لقمه نانی به سمت وی پرتاب کند، بحث بر سر مبارزه ی طبقاتی است. و وقتی ما خواست یک زندگی انسانی مرفه فارغ از نیاز را مطرح می کنیم، عملا کل نظام سرمایه داری را آماج حملات خود ساخته ایم. مسئله این است که هر کارگری در عمق همین جهنم حی و حاضر بردگی مزدی باید حصول این مطالبات را حق مسلم و مفروض خود ببیند. در تضاد آشکار با زاویه دید رفرمیسم باید تصریح کرد که طرح مطالبات به این شکل نه تنها شانس دستیابی به خواسته های عاجل کارگران را کاهش نمی دهد بلکه افزایش هم می دهد. زمانی که سرمایه و دولت سرمایه داری خود را با جنبشی متشکل حول این خواست ها مواجه ببیند قطعا دستپاچه در برابر مطالبات عاجل آنان عقب خواهد نشست. کوتاه سخن اینکه حد عقب نشینی بورژوازی وابسته به سطح مبارزه ی ماست و ما کار آگاهگرانه حول طرح و پیگیری این خواست ها را تبدیل به راهکاری موثر برای ارتقاء توان پیکار خود می کنیم.
تمام بی حقوقی ها و فشارهایی که بر طبقه کارگر به انحا گوناگون تحمیل می شود، ناشی از رابطه کار و سرمایه در نظام کارمزدی است. بنابرین این مطالبات فهرست مشخصی ندارند که مانند منشور از جایی شروع و به جایی ختم شوند. از جایی شروع می شوند و تنها زمانی خاتمه می یابند، که طبقه کارگر از زیر یوغ استثمار بیرون آمده باشد و خود برای تمام ارکان زندگی اجتماعی آزادانه تصمیم گیری کند و در پروسه کار و تولید به صورت جمعی شرکت نماید. کنترل کارگری را بر ارکان تولید در دست بگیرد و رفاه و آزادی را به نوع بشر باز گرداند. مقابله با حقوق های معوقه، افزایش دستمزد در حد یک زندگی انسانی، درمان رایگان، بیمه بیکاری فراگیر تا زمان یافتن شغل مناسب، مقابله با افزایش هزینه های حمل و نقل، مقابله با بالا رفتن قیمت اقلام مصرفی، مقابله با اخراج، مقابله با قراردادهای موقت و سفید امضا، افزایش امکانات رفاهی و درمانی، ایجاد اشتغال، مقابله با کم حقوقی مضاعف زنان، مقابله با تخریب محیط زیست، مقابله با محدودیت های فردی و اجتماعی (عدم دخالت در پوشش و نوع زندگی و ...)، مقابله با فشار نیروهای سرکوب در مقابل اعتراضات کارگری (دستگیری ها و زندان ها)، مقابله با عدم امنیت شغلی ناشی از خصوصی سازی هاو ...تنها بخشی از مطالبات روز ما در برابر هجوم هار سرمایه و در راه دستیابی به یک زندگی مرفه و آزاد است که می تواند ملاط پیوند این جنبش های پرا کنده باشد و توان پیکار این طبقه علیه سرمایه را ارتقا بخشد.
درباره ی شیوه ی تشکل یابی و سازمان
قصد ما نه ایجاد یک تشکل کارگری بلکه تلاش در راستای متشکل شدن جنبش همیشه جاری توده های طبقه مان است. میان این دو باید فرق قائل شد. مسئله نفس تشکل نیست بلکه مسئله جنبشی است که باید متشکل شود. صحبت از سازمان یابی ضد سرمایه داری جنبش جاری کارگری به این معناست که ما جنبش کارگری را در ذات خود ضد سرمایه داری می دانیم. این سرمایه و نمایندگان فکری و سیاسی و ایدئولوژیک آن است که به زبان فلسفه و سیاست و فرهنگ و اخلاق و مدنیت و هر چیز دیگر برای مهار و به بند کشیدن این جنگ خودانگیخته ی ضد سرمایه داری راهکارهای رفرمیستی دست و پا کرده اند و انواع رفرمیسم را بر جنبش کارگری تحمیل نموده اند. طبقه ی کارگر برای ارتقاء سطح مبارزاتش نیازمند تجربه اندوزی و آگاهی است، نیازمند شناخت تاریخ مبارزاتی خویش است. در نظام سرمایه داری در پی سال ها تسلط و گسترش افکار و قوانین و فرهنگ سرمایه در تمام ارکان زندگی بشر، گرایشات بورژوایی در بطن اذهان بخش های بسیار و افراد بسیاری از بدنه ی کارگری رخنه کرده است، اما در هر حال واقعیت کوبنده و عریان بردگی مزدی نیز که با وقوع بحران ها، در سرتاسر جهان هر روز مهیب تر می گردد گواه از فقر و فلاکت و عدم آزادی است که در آن " کارگر تنها آزاد است که تمام زندگی اش را در قبال یک کاسه آش بفروشد". بحث بر سر این است که پیشروان کارگری چگونه در ارتباط با هر تحرک این جنبش قرار می گیرند و راز و رمز نهفته در نظام سرمایه داری را بر آن افشا می کنند، چگونه سمت و سوی این تحرکات را ;که در نهاد خود اعتراضی برخاسته از تضاد کار و سرمایه است، به سمت مقابله با ریشه ی تمام مشکلات یعنی نظام کار مزدی باز بر می گرداند. ارتباط ارگانیک خود را با این تحرکات چگونه سازمان می دهد و حتی در شرایط برهوت و مرده وار عدم وجود این تحرکات، چگونه راه را از بطن تضاد موجود بیرون می کشد، و در آن گام بر می دارد. این پیشروان کارگری، از آسمان به زمین نیامده اند، در درون طبقه ی کارگر، و در دل مبارزات ذاتی این طبقه رشد و نمو می یابند، همچنانکه در فرایند کار کارگر نیاز به درس آموزی پیدا می کند و آنچه را که نیاز به یاد گرفتن آن دارد در همکاری با دیگر همکارانش و با مطالعه ی کتاب ها و به صورت موازی با به کار بستن آن در پروسه ی کار یاد می گیرد و صاحب تجربه می شود، در روند مبارزه ی طبقاتی او هم همین اتفاق می افتد و باید بیفتد. این که ما در مسیر مبارزه نیاز به گام گذاشتن بر شانه ی تجربیات تاریخی طبقه ی خود داریم، ما را وا می دارد، که بر سر مسائل مختلف روزمان به بحث بنشینیم، مطالبی را که وضعیت زندگی ما در نظام سرمایه داری را در ریشه ها تحلیل می کنند مطالعه کنیم و هم زمان در بستر پراتیک اجتماعی خود را به آزمون بکشیم و آبدیده کنیم. پیشروان کارگری، چنین کسانی هستند و اگر با هر انگ و مارکی از دل این مبارزه و از بدنه ی هستی اجتماعی طبقه ی خود جدا شوند، مسیر آنان از این منظر به انتها رسیده است. متشکل شدن جنبش کارگری برای این است که توده های کارگر، ظرفیت و توان پیکار خود علیه سرمایه داری را وارد میدان سازند. اما هر تشکلی که نام کارگری را یدک می کشد الزاما ظرف اعمال قدرت کارگران علیه سرمایه داری نیست.
تشکلی که قدرت پیکار طبقاتی را به دار قانون و نظم سرمایه حلق آویز می کند، نه تنها ظرف اعمال قدرت طبقاتی نیست بلکه برعکس ساز و کار کفن و دفن بنیان ضد سرمایه داری این جنبش است.
اندیشه های رفرمیستی به انحاء مختلف که بسیار گفته و نوشته شده است جنبش طبقه ی تحت استثمار علیه طبقه ی استثمارگر را به بند کشیده است، اندیشه های انحرافی ای که در برهوت آگاهی و نا امیدی های حاصل از مبارزه بر بستر واقعیت عینی زندگی طبقه ی کارگر جایگزین جنبش سراسری لغو کار مزدی شده اند، اعم از اندیشه های ناسیونالیستی و مذهبی، آنارشیستی و فاشیستی، که در اقصا نقاط جهان در مقاطع مختلف در درون طبقه ی کارگر طرفدارانی پیدا کرده اند. تمام این ها واقعیات دهشت بار زندگی اکثریت عظیم جمعیت جهان در خدمت انباشت سرمایه و شدیدترین استثمارها و بی حقوقی هاست. اما عرصه ی مبارزه ی ما هم در همین زمین رقم خورده است. قرار نیست هرگز و در هیچ مقطع زمانی بورژوازی که بنا به هستی و ماهیت طبقاتی اش در پروسه ی تولید اجتماعی از خون میلیاردها کارگر جهان تغذیه می کند، راه مبارزه ی ضد سرمایه داری را پیش روی طبقه ی کارگر بازبگذارد، هیچ یک از نهاد های جامعه ی مدنی و حقوقی آن این نقش را ایفا نمی کنند چرا که وظیفه و هستیشان دفاع از مناسبات نظام کار مزدی و قربانی کردن تمام طبقه ی کارگر و نسل های آتی آن در پیشگاه ارزش افزایی سرمایه و انباشت است. بنابرین مسیر مبارزه ی ما از دل همین بیابان برهوت نشو و نما پیدا می کند. و اولین و آخرین کلام آن که می باید در تمام مسیر این مبارزه مدام نو به نو زنده شوند، استقلال تمام عیار طبقاتی ما از بورژوازی است. این گفته در حرف آسان است اما در واقعیت مسیر تمامی چالش ها و تناقضات و خطا ها و اشتباهات خواهد بود. که باید مدام با همکاری و همفکری یکدیگر از دل آن بیرون بیائیم.
سرمایه ستیزی خودجوش جنبش کارگری نقطه ی عزیمت ما در سازمانیابی این جنبش است. این بنمایه ی سرمایه ستیز است که باید شکوفا شود، شاخ و برگ کشد و میدان داری کند. این کار در گرو آن است که اولا مدام با نقد ریشه ای تمام ارکان نظام سرمایه داری از قانون و سیاست و مدنیت و اخلاق و فرهنگ و باور ها و پرده گشایی از راز و رمز نظام سرمایه تغذیه شود، ثانیا متشکل و متحد گردد و حلقه های پراکنده این جنبش با هم پیوند بخورند، ثالثا پیکار خود را به تمام عرصه های حیات اجتماعی بسط و گسترش دهد. خود کارگرانند که باید در همجوشی و همپیوندی با پیشروان طبقه ی خود بیاموزند و بخوانند و شناخت و آگاهی خود را ارتقا دهند. همه ی این ها را در متن مبارزه پی گیرند و سلاح مبارزه ی طبقاتی خود سازند. آگاهی در اینجا به مفهوم هستی آگاه طبقاتی است. در مقابل این نقطه نظر، نظریات کائوتسکی و لنین و سران بین الملل دوم قرار دارد که در مسلک آنان طبقه و جنبش کارگری فاقد ماهیت سیاسی و ضدیت با سرمایه است، آن را جنبشی صرفا اقتصادی می پندارند که باید انقلابیون حرفه ای یا روشنفکران طبقات بالا، بر بالای سر آنان حزب بسازند تا آنان را به صراط مستقیم مبارزه رهنمون شوند. این تفکر بود که رفرمیسم را برای سال ها زنجیری بر دست و پای مبارزات بین المللی طبقه ی کارگر نمود. و بعد ها در کمینترن آبدیده شد و مبارزات کارگری را به جنگی برای استقرار سرمایه داری دولتی تقلیل داد.
آنچه که می خواهیم در این بحث به آن بپردازیم، بررسی نمود های عینی و تمام عیار این محور هاست که در بالا اشاره شد، اینکه آگاهی طبقاتی تنها و تنها بر بستر پیکار اجتماعی و برخاسته از هستی طبقاتی طبقه ی کارگر به وجود می آید، می بالد و رشد می کند، اینکه استقلال این طبقه در تمام ارکان مبارزه و هستی اش باید عینیت یابد و ببالد، اینکه عرصه ی مبارزه ی طبقاتی عرصه ی بازیابی هویت از دست رفته ی طبقه ی کارگر است، هویتی که با صلب شدن قدرت تصمیم گیری وی در تمام پروسه ی کار و تولید اجتماعی، در خدمت انباشت سرمایه، که به عرصه ی تمام تولیدات فکری و فرهنگی هنری نیز تسری می یابد، در عرصه ی اجتماع از این طبقه صلب شده و تنها با مبارزه ی این طبقه علیه تمام سازوکارهای این جامعه است که می تواند نمود یابد. بنابرین شیوه ی تشکل یابی، سازمانیابی و مبارزه ی این طبقه شیوه ای است که در افق خود باید و باید بتواند این طبقه را برای در دست گرفتن تمام پروسه ی کار و تولید اجتماعی، آماده نماید. بنابرین با هرگونه سپردن افسار این مبارزه به دست نخبگان اقلیت به شدت مخالفیم. مفهوم احزاب ساخته و پرداخته ی نخبگان سیاسی را که می خواهند به نیابت از طبقه ی کارگر این جنبش را سیاست گذاری کنند از بیخ و بن نفی می کنیم و هستی طبقاتی و پیکار اجتماعی برخاسته از آن را جای آن می گذاریم. جنبش کارگری و مبارزه ی طبقاتی، چیزی نیست که افراد به عنوان فرد آن را نمایندگی کنند و پرچمدارش باشند، بلکه هستی طبقاتی ماست که در آن معنا پیدا می کند. جنبش کارگری قهرمانان پرچم دار نمی خواهد چرا که نفس زندگی و مبارزه ی طبقه ی کارگر در جهنم سرمایه داری متضمن بزرگترین قهرمانی هایی است که در کتاب ها از آن یاد شده است. ما یک بدن واحدیم. این چیزی است که در پروسه ی کار و تولید، آموخته ایم و باید در پیکار اجتماعی به کار بندیم. در فرایند این پیکار باید بساط رژیم ستیزی بورژوایی خارج از مدار جنگ واقعی علیه سرمایه را هم جمع کنیم. تا بوده مبارزات کارگری دستاویز نمایندگان گرایش های مختلف بورژوایی برای جایگزینی شکلی از حاکمیت سرمایه با شکل دیگر و یا تنها تغییر نام این رژیم ها شده است. طبقه ی کارگر باید راه خود را بر ریل پیکار ضد سرمایه داری از تمام گرایشات بورژوایی جدا کند.
گفتیم که طبقه ی کارگر به صورت ماهوی نمیتواند فارغ از جنبش همیشه جاری خود که بر بستر مطالبات عینی اش رخ می نماید، محمل دیگری برای تشکل یابی بیابد. این تشکل باید از جنس همین جنبش ها باشد، ماهیت ضد سرمایه داری خود را در پیکار اجتماعی بشتاسد و هر روز بیشتر و بیشتر ببالد و بر بستر مطالبات عمومی روز طبقه کارگر ایران سراسری شود. ساز و کار چنین تشکلی نمی تواند از بنگاه های اقتصادی بورژوازی الهام گرفته باشد، چرا که در آن ها اساس بر استثمار است و جدایی کارگر از کار به صورت ماهوی در آن رخ می دهد، در مقابل اگر همین از خود بیگانگی بخواهد در رابطه بین کارگر و مبارزه اش هم رخ بنماید دیگر چگونه ممکن است این مبارزه بتواند راه خود را در میان این سنگلاخ ها به سمت هدف گرفتن مناسبات بردگی مزدی باز کند.
در رابطه با تشکل طبقه کارگر چند نکته ی زیر حائز اهمیت است که باید یک به یک و با درس گرفتن از تجربیات گذشته به آن ها پرداخته شود:
١- تشکل طبقه کارگر از دل مبارزات جاری و حول مطالبات روز طبقه کارگر شکل می گیرد نه با اعلام به وجود آمدن یک فرقه و تصمیم گیری از بالا و عضو گیری از میان کارگران، نه با اعلام قانونی و رسمی ثبت یک اتحادیه و ....
٢- تشکل طبقه کارگر باید شورایی باشد، یعنی باید بتواند نطفه های جامعه ای را که در آن تمام انسان ها وظیفه ی گرداندن اجتماعی را که در آن زندگی می کنند بر عهده دارند ایجاد نماید. یعنی باید تمام آحاد آن در تصمیم گیری ها مشارکت داشته باشند و تصمیم گیری ها به صورت جمعی اتفاق بیفتد. سپردن افسار خود به دست اقلیت نخبه برای طبقه کارگر همواره فجایع دردناکی به دنبال داشته است، احزاب و سندیکاهایی که بخواهند بر بالای سر کارگران تئوری پردازی کنند، پرچمدار مبارزات کارگری نیستند بلکه پرچمدار نوعی از سازش طبقاتی اند که در بزنگاه های آن طبقه ی کارگر بارها به قربانگاه های این سازش کشیده شده و تاوان های سنگینی از دل آن بیرون آمده است. اگر قرار است جنبش طبقه ی کارگر، جنبش ستیز علیه سرمایه و کارزار رهایی از شر این نظام باشد، هیچ چاره ای جز این ندارد که آحاد توده های خود را برای تأثیر گذاری هرچه آگاه تر و چاره گر تر بر بستر مبارزه طبقاتی جاری پرورش دهد و همزمان و بر متن همین روند برای جامعه گردانی شورایی سوسیالیستی و محو رابطه خرید و فروش نیروی کار آماده سازد. ظرف این کار فقط شورا ها و جنبش سراسری شورایی توده های کارگر است. شوراهایی که بستر پیکار روز، مرکز خودآموزی و ارتقاء آگاهی، ظرف دخالتگری نافذ و خلاق و آگاه آحاد کارگران و سنگر مبارزه ی طبقاتی باشد.
٣- قانون ابزار دست طبقه مسلط است برای تعریف حق بر مبنای ساز و کار مشخص اقتصادی سیاسی در نظام کار مزدی. بنابرین تضاد طبقاتی، استثمار قطره قطره هستی طبقه کارگر در پیشگاه ارزش افزایی و انباشت سرمایه از منظر قانون در نظام سرمایه داری عین عدالت و حق است. طبقه کارگر به حکم اینکه طبقه تحت استثمار است، به صورت خودبه خودی نه بر مبنای خطوط قانون که در جهت مقابل آن گام بر میدارد. طبقه کارگر درخواست تشکل نمی کند، تشکل های خود را در گیر و دار مبارزه آشکار و پنهان ایجاد می کند. طبقه کارگر درخواست نمی کند که قانونا حق اعتصاب و ایجاد تشکل داشته باشد، بر بستر مبارزه و در راستای مطالبات خود به این پیکار کشیده می شود، اعتصاب می کندو تشکل خود را ایجاد می کند، و اگر قرار باشد قانونی در این راستا وضع شود، این عقب نشینی بورژوازی در مواجهه با وضع موجود مبارزه طبقاتی است، کما اینکه در مقابل اعتراضات اوج گیرنده کارگری دولت قوام قانون کار را دستپاچه و شتابزده وضع کرد تا بتواند روابط کارگر و کارفرما را در حیطه منطق بورژوازی و با دست آزی به تجربیات بورژ.ازی جهانی قانونمند کرده، حدودی را مشخص نموده و در آن حدود، مبارزات کارگری را به بند کشد. اگر امروز هم در پی اعتصابات پیاپی، حق اعتصاب در قانون گنجانده شود فقط برای این است که بورژوازی نسبت به غیرقانونی بودن آن عقب نشینی کند اما در عوض مانند آنچه که در تمام جوامع غربی رخ داده هزار گونه حدود و ثغور برای آن ترسیم نماید تا بتواند مدیریتش کند. منظور از تمام این حرف ها این است که مبارزه طبقه کارگر از گام نخست فراقانونی است، چرا که قانون ابزار دست طبقه مسلط است. طبقه کارگر برای گرفتن حقوق خود مبارزه می کند، نه برای گنجانده شدن آن در قانون. بورژوازی است که با عقب نشینی در برابر این مبارزات آنان را در قانون می گنجاند. این عقب نشینی دستاوردی برای طبقه کارگر هست، اما هدف مبارزه او نیست. کما اینکه بیش از نیمی از جمعیت نیروی کار شاغل هم به انحا گوناگون از دایره شمول همین قوانین هم خارجند.
۴- تشکل طبقه کارگر، باید بتواند خود را از انواع گرایشات بورژوایی که در درون طبقه رخنه کرده بزداید، تشکلی که بتواند جنبش طبقه کارگر را در کارزار تضاد طبقاتی نماینده باشد، باید منافع این طبقه را پیش برد، و چنین تشکلی به ناچار و بنا به ماهیت طبقاتی نظام سرمایه داری، ضد سرمایه داری و با افق لغو کارمزدی است.
بنابرین تشکل طبقه کارگر از نظر ما، شورایی، فراقانونی، ضد سرمایه داری است و تنها و تنها بر بستر پیکار اجتماعی طبقه کارگر که ضرورت زندگی این طبقه است شکل می گیرد.
اگر بناست در مسیر سازمانیابی ضد سرمایه داری توده های طبقه ی خویش گام برداریم باید ملاحظات بالا را مد نظر قرار دهیم. تا کنون رسم بر این بوده است که عده ای دور هم جمع می شدند، حزب می ساختند، سندیکا تأسیس می کرده اند، کمیته به وجود می آوردند، کانون دائر می نمودند و به هر حال زیر این نامها و عناوین مختلف دفتر و دستکی راه می انداخته اند و بر بام این دکان پرچم سازمانیابی جنبش کارگری را به اهتزاز در می آورده اند. بیائید قبول کنیم که این ها کار بورژوازی یا رفرمیسم راست و چپ درون و بیرون جنبش کارگری است. ما باید این فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو بر آن در اندازیم. در هرکجا که هستیم در شرائط کار و استثمار و زندگی و مبارزه ی روز توده های طبقه ی خود شروع به متشکل نمودن شورایی مبارزه ی خویش بر علیه سرمایه کنیم. اگر این را قبول داشته باشیم رابطه ی ما رابطه ی دوستان، رفقا و اعضای فعال اندرونی و ارگانیک یک جنبش است که به دور از هرگونه صدر و ذیل و رهبری، دور هم جمع شوند تا از این طریق، حرف های این سر جنبش را به آن سرش برسانند، خبر رسانی و تحلیل آسیب ها ی مبارزات روز خود را در حلقه های این جنبش دستور کار قرار دهند، تجارب حاصل از این مبارزات را به گوش بخش های دیگر برسانند و قدرت همه ی بخش ها را به هم پیوند زنند و قدرت کل این جنبش را پشتوانه ی پیروزی هر بخش آن سازند. مطالبات روز این جنبش را زمینه ی پیوند سراسری شورایی و ضد سرمایه داری طبقه ی خود نمایند. اگر چنین شود و اگر برای اولین بار در تاریخ ایران کسانی با این رویکرد و با این هدف دست در دست هم نهند کاری کارستان نموده اند و فضایی خواهند آفرید که هر کس در هر کجای جهان در جنبش ضد سرمایه داری طبقه ی کارگر فعال است می تواند در پروسه ی پیشبرد این کارها سهمی به دوش کشد.
چند کارگر ضد سرمایه داری
****************
اراده گرایانه نمی توان ''تشکل سراسری کارگری'' را برپا کرد
اخیراً از سوی عده ای، نشستی صورت گرفته است که به آن عنوان: ”سومین نشست ایجاد تشکل سراسری کارگری”، داده شده است. گویا در طول ماه های اخیر دو نشست دیگر از همین نوع و با شرکت همین عده برگزار شده و قرار است همین عده بعداز یکی دو نشست دیگر، ایجاد و برپایی ”تشکل سراسری کارگران ایران” را اعلام نمایند!
اینکه شرکت کنندگان این جلسات چه کسانی هستند و در جلسات تاکنونی شان چه گذشته است و در جلسات احتمالی آتی شان چه خواهد گذشت، پاسخ های روشنی می طلبند که لابُد ”مبتکران” برپایی چنین تشکلی برای هریک از این سوالات و کلی ابهام و سوال دیگر پاسخ دارند.
شکی نیست که شکل گیری تشکل سراسری کارگری در برابر عملکرد متحد سرمایه و کارفرما و دولت، امری است بسیار ضروری که باید در تلاش برای فراهم سازی ملزومات ایجادش تعجیل داشت. اما نکته مهم این است که چنین تشکلی، با چه تعریفی و در تعقیب چه اهدافی و به چه ترتیبی و با چه مختصاتی باید شکل گیرد و راه افتد!
با توجه به نکته مهمی که به آن اشاره شد، باید از کسانی که پای ایجاد ”تشکل سراسری کارگران” رفته اند، پرسید: چنین تشکلی که ”در راه است”، نتیجه چه پروسه ای و محصول چه شرایطی و برآیند چه سطحی از بهم پیوستن تشکل های موجود و شبکه فعالان کارگری در محیط های کار و در مقیاس سراسری است؟
آیا چنین تشکلی، برآیند اکثریت تشکل های کوچک و بزرگ شکل گرفته تاکنونی است؟! آیا اساساً آنقدر تشکل کوچک و بزرگ در محیط های کار ایجاد شده اند تا از هم خط شدن و بهم پیوستن شان ظرف بزرگتری بنام تشکل سراسری کارگران بوجود آید؟
آیا چنین تشکلی از دل یک مبارزه زنده برای تحقق مطالبات سیاسی و اقتصادی همین امروز کارگران برمی خیزد؟ آیا اساساً از دل مبارزات پراکنده تاکنونی باندازه قابل توجهی ارگان های نمایندگی کارگران در محیط های کار، بیرون آمده اند تا در ایجاد تشکل سراسری به آنها متکی بود؟ مثلاً، بعداز مبارزات موفق کارگران پتروشیمی خرمشهر، فولاد قروه، معدن بافق و…، کارگران این مراکز توانسته اند در محیط های کارشان (باهرنامی) تشکل های پایداری بوجود آورند تا در پیوند و هماهنگی با تشکل های دیگر و شبکه محافل کارگری، در پی ریزی پیکر تشکل سراسری نقش داشته باشند؟
حرفی دراین نیست که رویارویی با سرمایه و دولت، تشکل و سازمان گسترده خود را می خواهد. - سازمانی رزمنده و مستقل از دولت و غیروابسته به احزاب و متکی به مکانیسم های خاص خود و برخوردار از حمایت همه جانبه وسیع ترین توده های کارگری! - به این اعتبار کسی نمی تواند ضرورت برپایی بدون تأخیر چنین تشکل و سازمانی را نادیده بگیرد، اما واقعیت این است که چنین سازمانی کارگری در قد و قواره ای سراسری، نه در خلاء و نه خودبخودی و نه به اراده صرف کس یا کسانی بوجود نمی آید. تشکل سراسری محصول مبارزه جدی و جاری و نتیجه همراه شدن و پیوند تشکل ها و شبکه های فعال کارگری در محیط های کار و صد البته دخالتگری فعال پیشروان کارگری است!
بنابراین مادام که مراکز کار و تولید و ارائه خدمات، در حد قابل توجهی صاحب تشکل محیط کار خود نشده باشند و شبکه محافل کارگری بهم مربوط نشده باشند و مبارزات پراکنده جاری درحد مطلوبی هماهنگ و یک کاسه نگردیده باشند، زمینه برپایی ایجاد تشکل سراسری فراهم نمی شود و هر تلاشی با هر نیتی صورت گیرد، تعبیر دیگری پیدا خواهد کرد.
در واقع تشکلی که چنان مسیری را که به آن اشاره شد نپیموده باشد و تنها به اراده عده معدودی هویت یافته باشد، حتی اگر موجودیت اش هم اعلام شود؛ فراتر از تشکل های تاکنون موجودی که ”برای ایجاد تشکل های کارگری” تلاش می کنند، نخواهد رفت و در بهترین حالت در همان سطح اما با نامی دیگر درجا خواهد!
طبعاً این آرزوی هر کارگر و فعال کارگری و انسان برابری طلبی است که طبقه کارگر در قد و قامت استوارتری و با تشکل سراسری و قدرتمندش در برابر سرمایه و حامیان و حافظانش ظاهر شود و برای مطالبات همه جانبه اش بجنگد. اما برای دست یافتن به چنین تشکلی سراسری و قدرتمند، از بیراهه نمی توان رفت.
ایران یک جمعیت کارگری چند ده میلیونی دارد و تشکل قدرتمندی که بتواند در هر شرایطی اراده این توده وسیع و منافع طبقاتی شان را نمایندگی کند، نمی تواند در غیاب رأی و نظر آنان برپا گردد. نمی توان اراده گرایانه و توسط عده ای از بالای سر این میلیونها کارگر بنام آنها و برای آنها تشکل سازی کرد!
برپایی تشکل سراسری کارگران و اعلام موجودیت آن، بدون دخالت وسیع ترین رأی و نظر توده کارگران (بویژه کارگران مراکز کلیدی کار و تولید و خدمات)، بدون رأی و نظر کارگران پیشرو و خوشنام و دخالتگر دیگر محیط های کار، بهرجایی هم برسد؛ به سرانجام مطلوبی نخواهد رسید.
باید توجه داشت که: فراخوان به ایجاد هر تشکلی بدون فراهم شدن ملزوماتش، حتی اگرهم شکل بگیرد؛ هیچ تضمینی به برداشتن گام هایی جدی و مؤثر نمی دهد و نباید به ادامه کاری اش هم امیدوار بود. چنین تشکلی با چنان ساختاری، درهر تندپیچی و با اختلاف سلیقه هر دونفری از فراخوان دهندگان و اداره کنندگانش، به سرعت به بستری برای کشمکش های غیرلازم و بگو مگوهای بی حاصل و تسویه حساب های شخصی تبدیل می شود. کاری نکرده بی خاصیت می گردد و اگر آب نشود و به زمین فرو نرود یا بجایی وابسته نگردد و به فساد کشیده نشود، طولی نخواهد کشید که جز اسمی از آن باقی نخواهد ماند.
اصالت و قابلیت هر تشکلی برای پیشبرد امر مبارزه سراسری، منوط به این است که چنین تشکلی از دل یک مبارزه جدی و جاری و در توازن قوای معینی و طی پروسه ای و با دخالت مستقیم آن کسانی که در بطن مبارزه روزمره به عنوان مبلغ و محرک و سازمانده و هماهنگ کننده امر مبارزه، ایفای نقش می کنند؛ شکل گیرد!
یک تشکل واقعی سراسری کارگران، از دل یک مبارزه سراسری و در جریان راه افتادن یک جنبش مطالباتی زنده و واقعی کارگری با دخالتگری فعال تشکل های کارگری موجود و شبکه های محافل کارگری، بیرون می آید؛ نه به اراده عده ای که حتی ممکن است برخی از آنها با فعل و انفعالات درونی محیط های کار و زندگی کارگران و درد و رنج شان و جدال و کشمکش های شان با کارفرما و دولت بیگانه اند!
عطا خُلقی ۴ نوامبر ۲۰۱۴
****************
مصاحبه با سید علی حسینی یکی از شرکت کنندگان در نشست فعالان کارگری:
تشکل سراسری کارگری به تقویت تشکلهای دیگر کمک می کند
از ابتدای امسال و در میان فعالان کارگری، سه نشست در شهرهای کرج و سقز برگزار شده است. شرکت کنندگان در این نشست هدف خود را "ایجاد تشکل سراسری کارگری" اعلام کرده اند.
این مساله باعث شد تا در میان فعالان و حامیان جنبش کارگری بحث هایی شکل بگیرد. در همین رابطه با سید علی حسینی، عضو کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد به تشکل های کارگری و یکی از شرکت کنندگان در این نشست گفتگویی انجام شده است. وی در این رابطه به پرسش های سایت کانون مدافعان حقوق کارگر در رابطه با "تشکل سراسری کارگری" پرداخته است.
۱- دستاورد جنبش کارگری از سال ٨٢ الی ٩٢ چیست؟
جنبش کارگری از سال ٨٢ به بعد رشد قابل ملاحظه ای داشته است. در فاصله زمانی این مدت چند تشکل کارگری و ده ها کمیته کارگری به وجود آمده که هر کدام به سهم خود در راستای رسیدن طبقه کارگر به خواست و مطالباتشان کمک های شایانی کرده اند. ما شاهد هستیم که امروز ده ها کارگر به اتهام عضویت در کمیته های کارگری و تشکل های مستقل کارگری به زندان محکوم شدند و یا برای آنان پرونده تشکیل دادند.
٢- تشکل کارگری مستقل چیست؟
تشکل های مستقل هیچ وقت از نهاد های دولتی جهت تشکیل اجازه نمی گیرند و آن تشکل مستقل با اراده جمع اساسنامه خود را تصویب و آن را جهت اجرا به هیئت مدیره منتخب واگذار می کنند.
۳- شما یکی از شرکت کنندگان جمع ایجاد تشکل سراسری کارگری هستید، هدف این جمع از ایجاد یک تشکل جدید سراسری چیست؟
هدف ازایجاد تشکل سراسری برای ایجاد همبستگی کلیه کارگرانی است که با هر شکل استثمار طبقاتی مخالف هستند. ایجاد تشکل سراسری به معنای آن است که کارگران را در آن متشکل و برای مبارزه با کل نظام سرمایه داری بعنوان یک طبقه واحد حرکت کنند.
۴- تشکل جدید رابطه اش با تشکل های دیگر کارگری چیست؟
من شخصا" عضو کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری هستم و این را وظیفه خود می دانم که به تمام کارگران و فعالان کارگری که می خواهند هر گونه تشکل تشکیل دهند به آن کمک کنم. این مساله در اساسنامه کمیته هماهنگی به تصویب رسیده است. این تشکل هم جدا از این قاعده نیست و ما باید برای تشکیل آن کمک کنیم. اما به نظر من،تشکیل این تشکل هیچ گونه مشکلی برای تشکلها و کمیته های موجود به وجود نمی آورد، بلکه آنان را تقویت خواهند کرد.
۵ - تاکنون سه نشست داشته اید، این نشستها چگونه بوده؟ لطفا" در این مورد توضیح دهید؟
بحث تشکیل تشکل سراسری به این روزها مربوط نیست بلکه از چند سال گذشته روی آن بحث های زیادی شده. اما در بهار امسال عملا" یک نشست در میان فعالان کارگری در شهر سقز برگزار شد و همگی به این نتیجه رسیدند که جهت سامان دهی به صحبت های گذشته باید با هم نشست داشته باشیم و از کلیه کارگران و فعالان کارگری دعوت شود تا در این نشست ها شرکت کنند. بر همین اساس نشست دوم در شهر کرج برگزار شد و در آن نشست مصوب شد تا آدرس ایمیلی به جامعه معرفی شود که فعالان و کارگرانی که مایل هستند در نشستها شرکت کنند از طریق این ایمیل با ما تماس حاصل کنند. نشست سوم هم در شهر سقز با شرکت تعدادی از نمایندگان کارگران برگزار شد که در نتیجه مصوب گردید که یک اطلاعیه صادر شود، آن اطلاعیه در دنیای مجازی انتشار دادیم تا کارگران و فعالان جهت نشست بعدی به ما بپیوندند.
پایان ۹۳/٨/١٧
کانون مدافعان حقوق کارگر
سید علی حسینی
****************
محمود صالحی در گفتگو با سایت کانون مدافعان:
سکتاریستها برعلیه تشکل سراسری تبلیغات منفی می کنند
محمود صالحی برای تمام فعالان و حامیان جنبش کارگری ایران نامی آشناست. او یکی از فعالان به نام جنبش کارگری از شهر سقز است و تاکنون بارها برای دفاع از حقوق طبقه کارگر، توسط نیروهای امنیتی مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. وی علاوه بر اینکه یکی از اعضای کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری است، یکی از شرکت کنندگان در نشست هایی که هدف خود را "ایجاد تشکل سراسری کارگری" اعلام کرده اند هم هست. به همین خاطر کانون مدافعان حقوق کارگر با او گفتگویی انجام داده است. صالحی در این گفتگو، درباره مسائلی که در رابطه با تشکل سراسری کارگری مطرح است، توضیحاتی داده است که می تواند بسیار راهگشا باشد. متن مشروح مصاحبه در ذیل آمده است:
١- دستاورد جنبش کارگری از سال ٨٢ تا سال ٩٢ چیست؟
با تشکر از اینکه این مصاحبه را تشکیل دادید و با درود به خدمت خوانندگان شما.
جنبش کارگری ایران در چند سال گذشته با توجه با سرکوب های عریانی که توسط نیروهای امنیتی علیه او صورت گرفته دچار فراز و نشیب های زیادی شده و هر بار خود را سازماندهی کرده و به مبارزه علیه نظم سرمایه ادامه داده است؛ طبقه کارگر می رود تا تشکل های خود را تشکیل و برای مقابله با نظم سرمایه آماده ترشود. طبیعتا" طبقه کارگر در عرصه مبارزه در چند سال گذشته رشد قابل ملاحظه ای داشته بر همین اساس است که امروز نوک حمله حامیان سرمایه به طرف اوست. فعالیت های کارگری امروز با دهه ٨٠ بسیار متفاوت است. طبقه کارگر ایران امروز بیشتر به امر مبارزه روی آورده است و بدون توجه به آن همه فشار امنیتی که به فعالان او تحمیل شده هنوز از تمام جنبش های اجتماعی موجود فعال تر است و هر روز ما شاهد اعتراضات گسترده کارگران در سطح کشور هستیم. وظیفه کارگران آگاه و فعالان این است که به اعتراضات کارگری سمت و سو دهند تا به خواست و مطالباتشان برسند.
٢- تشکل مستقل کارگری چیست؟
تشکل مستقل کارگری یا به قول ما خودساخته به تشکلی خواهند گفت که بدون اجازه از ارگانهای دولتی و کارفرمایان تاسیس میشود. تشکل خود ساخته کارگری تشکلی است که تمام فعالیت هایش بنابه تصمیم جمعی ( مجمع عمومی) صورت می گیرد و کارگران بانی تدوین اساسنامه و فعالیت روزانه آن هستند. تشکل خودساخته کارگری تشکلی است که تنها برای منافع طبقه کارگر مبارزه می کند. تشکل خود ساخته کارگر بر اساس تصمیم جمعی فعالیت های خود را سمت و سو می دهد. تشکل خودساخته کارگری منافعی جدا از منافع طبقه کارگر ندارد. تشکل خود ساخته کارگری هیچ وقت با کارفرمایان از در سازش و مماشات وارد مذاکره نخواهد شد. تشکل خودساخته کارگری اجرا کننده مصوبات مجمع عمومی کارگری است و در نهایت یک تشکل ضد سرمایه داری و کارمزدی است. تشکل خود ساخته کارگری حامی محرومان جامعه و خواستار برابری است و.....
٣- شما یکی از شرکت کنندگان جمع "ایجاد تشکل سراسری کارگری" هستید، هدف این جمع از ایجاد یک تشکل جدید سراسری چیست؟
در واقع من شخصا" یکی از شرکت کنندگان آن جمع سراسری هستم و سالهاست برای یک ظرف بزرگ تر مبارزه و در حد توان خویش جهت بستر سازی یک تشکل سراسری همراه دوستان کارگرم اقدام کرده ایم.هدف ازایجاد یک تشکل جدید را برای تقویت و پیش برد جنبش کارگری می دانم، به همین دلیل در این نشست و نشست های مشابه شرکت خواهم کرد.
همچنان که کارگران و فعالان جنبش کارگری اطلاع دارند، کارفرمایان و حامیان آنان هر روز برای اینکه بیشتر طبقه کارگر را استثمار کنند، ده ها تشکل و نهاد ضد کارگری تشکیل می دهند و افراد آگاه به قوانین کار را اجیر می کنند تا به کارفرمایان آموزش دهند که چطور می شود کارگر را بیشتر استثمار کرد. حتی در چند سال گذشته از طرف وزارت کار کسانی با حقوق و مزایا خوب راهی مناطق مختلف کشور شدند تا به کارفرمایان آموزش دهند که چطور با کارگران خود قرارداد منعقد کنند، تا به کارگردر پایان کار هیچ حقی تعلق نگیرد. طبقه کارگر هم برای مقابله با این انسجام کارفرمایان باید خود را منسجم و تشکل های خود را تشکیل دهد. ما در چند سال گذشته شاهد آن بودیم که آن چند تشکل و یا کمیته های کارگری که توسط خود کارگران تاسیس شدند، مورد بیرحمانه ترین حمله نیروهای امنیتی قرار گرفته و همین امروز که من دارم با شما مصاحبه می کنم ده ها کارگر به اتهام تشکیل کمیته و یا تشکل کارگری در زندان بسر می برند و یا برای صدها کارگر پرونده سازی شده و پرونده آنان در مراجع قضایی مفتوح و هر زمان نیروهای امنیتی بخواهند آنان را بازداشت می کنند. در واقع باید گفت که حامیان سرمایه می خواهند با این سرکوب ها طبقه کارگر را مرعوب و آنان را خانه نشین کنند. اما ما شاهد هستیم که اگر یک تشکل و یا یک کمیته سرکوب شود، ده ها تشکل و یا کمیته کارگری دیگر تشکیل خواهند شد و هیچ وقت این خواب سرمایه داران به واقعیت تبدیل نخواهد شد. هدف از ایجاد این تشکل برای مبارزه با هر گونه نابرابری است که امروز در جامعه ما وجود دارد و طبقه کارگر آن را با گوشت و پوست لمس کرده است. تشکیل هر گونه تشکل کارگری که به خواست و اراده خود کارگران تشکیل شود، طبقه کارگر را یک قدم به مطالباتشان نزدیک می کند.
۴-روابط این تشکل جدید که می خواهید آن را تاسیس کنید با تشکل های مستقل کارگری چگونه خواهد بود؟
تشکلی که ما به دنبال آن هستیم در تقابل با هیچ یک از تشکلها و کمیته های خودساخته کارگری تاسیس نمی شود و اگر امروز کسانی علیه شرکت کنندگان این جمع به تبلیغات گسترده علیه ما اقدام کردند، این نشانه کم لطفی آنان است. ما اعلام کردیم وباز هم اعلام خواهیم کرد، تشکلی که ما به دنبال آن هستیم در تقابل با هیچ یک از آن تشکلها خود ساخته کارگری نیست و نخواهد بود. بنابراین ما از همه تشکلها و کمیته های کارگری که در چند سال گذشته با اراده خود کارگران تاسیس شده اند می خواهیم که ما را یاری کنند و از تجربیات خودشان ما را بی نصیب نگذارند. طبیعتا" میلیون ها کارگر در ایران تشکل ندارد و اگر ده ها تشکل دیگری هم تاسیس شود هنوز نمی تواند کلیه کارگران ایران را تحت پوشش خود قرار دهد.
۵ - تاکنون سه نشست داشته اید، این نشستها چگونه بوده؟ لطفا" در این مورد بیشتر توضیح دهید؟
ما سالهاست که به دنبال یک تشکل سراسری هستیم و حتی زمانی که کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری تاسیس شد، هدف از تشکیل آن کمیته هم در راستای بستر سازی و کمک به ایجاد تشکل های کارگری بود. به استناد آن اصل شخص من عضو کمیته هماهنگی شدم. ( مراجعه به بند یک از ماده 4 اساسنامه کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری) یعنی من اعتقاد دارم که طبقه کارگر باید دارای تشکل سراسری خود باشد تا بتواند به اتکا به آن تشکل خواست و مطالبات خود را به کارفرمایان و حامیان آنان دراین شرایط تحمیل کنند.
با توجه به گستردگی جنبش کارگری در ایران و پراکندگی آن جنبش، در چند سال گذشته ده ها کمیته و چند تشکل در محیط کار تاسیس شدند. تشکیل آن کمیته ها و آن چند تشکل در محیط کارتوانسته تنها چند درصد ازکارگران را تحت پوشش قرار دهند. به این دلیل ما همیشه به دنبال ایجاد یک تشکل سراسری بوده و هستیم. در این راستا و با این هدف در چند سال گذشته افرادی زیادی از کارگران و فعالان کارگری در بحث های که صورت گرفته روی این اصل تاکید می کردند که باید یک ظرف بزرگ تر تاسیس گردد. نتیجه بحثها و نشست های که در چند سال گذشته فیمابین فعالان کارگری صورت گرفته بود منجر به اولین نشست تعدادی از کارگران و فعالان کارگری شد که درفروردین ماه سال ١٣٩٣ در شهر سقز برگزار شد و به دنبال آن یک نشست دیگر در شهر کرج برگزارگردید. نشست سوم هم که در روز شنبه مورخ ٩٣/٨/٣ در شهر سقز برگزار شد با اکثریت مطلق آرای به آن رای دادند که باید فعالیت هایمان را گسترده تر کنیم تا اینکه بتوانیم در آینده نزدیک تعداد زیادی از کارگران ایران را در نشست بعد ی همراه داشته باشیم.
٦ - اما تعدادی از فعالان کارگری با تشکیل این تشکل سراسری موافق نیستند؟
به نظر من این خیلی طبیعی است که تعدادی از فعالان کارگری با تشکیل این تشکل مخالفت کنند. چون در این مورد سکتاریسم و فرقه گرایی حکم می کند نه یک نظر شخصی.
یکی از مشکلات عدیده ما کارگران فرقه گرایی و سکتاریسم است که امروز کلیه تشکل های موجود را آلوده کرده است. جمعی که در چند نشست گذشته شرکت کردند این مورد را به خوبی مورد بحث قرار دادند و ما می دانیم که تعدادی از فرقه ها مخالف سرسخت ما هستند و در چند ماه گذشته مرتبا" علیه این جمع تبلیغات گسترده ای را شروع کردند. جمع ما آماده است تا با آنانی که مخالف تشکیل یک تشکل سراسری هستند هم نشست داشته و در این مورد صحبت کنیم. بر همین اساس در دومین نشست، ما مصوب کردیم که یک آدرس ایمیلی انتشار دهیم تا کسانی که مایل هستند با این جمع در ارتباط باشند با ما هماهنگی لازم را به عمل آورند.
٧ - جمعی از فعالان اظهار می کنند که تشکل کارگری در محیط کار تاسیس می شود، نظر شما چیست؟
کاملا" من هم با این نظر موافقم و می دانم که تشکل کارگری در محل کار تاسیس می گردد. اما به نظر شما این آزادی وجود دارد که طبقه کارگر در محیط کارش اقدام به تاسیس تشکل ها ی خود کند؟ به نظر من این آزادی وجود ندارد تا کارگران یک صنف در محل کارشان اقدام به تشکیل تشکل های خود کنند. حتی مسئولان تشکل های زرد در ایران اعلام کردند که در ایران تنها ٦٣٠ هزار نفر کارگر عضو تشکلهای دولت ساخته هستند. با توجه به اظهارات خود مسئولان تشکل های دولت ساخته، حتی کارگران حق ندارند تشکل های دولت ساخته را هم در محل کار تشکیل دهند و از همان اساسنامه وزارت کار استفاده کنند.
ما کارگران به این امر واقفیم که طبقه کارگر را باید در محل کار و زیست متشکل کرد. اگر امروز کارگران با توجه با سرکوب ها نمی توانند در محل کار تشکل های خود را تاسیس کنند و در محل زیست هم آن محله های کارگری که در سالهای گذشته وجود داشت امروز در دنیای واقع وجود ندارد باید چکار کرد؟
اگر آن افراد مخالف، به واقعیت های جامعه ما خوب نگاه کنند و از چهار چوب فرقه خود یک روز دور بمانند، در صفوف ما قرار می گیرند و با ما همکاری خواهند کرد.ما با کمال میل با آنان صحبت خواهیم کرد و اگر مواضع آنان در مورد جنبش کارگری درست باشد ما پشت سر آنان قرار خواهیم گرفت و این عمل را با افتخار انجام می دهیم.
٨ - به نظر شما کمیته های که تا امروز تشکیل شدند در محل کار طبقه کارگر تاسیس شدند یا در محل زیست؟
شما به یک نکته خوبی اشاره کردید و این سئوال شاید برای خیلی ها پیش بیاید. در پاسخ به این سئوال باید عرض کنم که هیچ کدام از کمیته های موجود در محل کار طبقه کارگر به وجود نیامده و همگی خارج از محل زیست هم بوده اند. اگر ما به بدنه این کمیته ها توجه کرده باشیم هر کدام از اعضای این کمیته ها در شهر و یا در منطقه ای زندگی می کنند. بنابراین تشکیل همین کمیته ها خیلی به طبقه کارگر کمک کرده و من صادقانه می گویم که تشکیل این کمیته ها در چند سال گذشته توانسته بستر سازی کنند تا امروز کارگران به دنبال ظرف بزرگتری باشند.
پایان ۹۳/٨/١٧
کانون مدافعان حقوق کارگر
محمود صالحی
**************************
سومین نشست ایجاد تشكل سراسری كارگری
در روز شنبه سوم آبان ماه در شهر سقز برگزار شد
در این نشست ضمن تایید فعالیتهای قبلی در دو نشست گذشته و ضرورت تداوم آن، بر گسترش هر چه بیشتر این تلاشها در جهت ایجاد تشكل سراسری تاكید شد.
هم چنین ضمن بررسی و بحث در باره شرائط موجود در نظام سرمایه دای جهانی و همچنین تحركات این نظام در چنین شرائطی در منطقه خاورمیانه و به خصوص ایران، بر ضرورت بیشتر در ایجاد تشكل سراسری كارگران تاكید شد و مسائل زیر مورد بررسی و تایید قرار گرفت.
١- تغییرات اوضاع منطقه وایجاد گروههای مسلح حفظ نظام سرمایه داری نظیر داعش و مزدوران مسلحی همانند آن و سركوب نیروهای مستقل ومترقی و كارگری در منطقه، ضرورت ایجاد تشكل سراسری كارگری را بیشتر نمایان میكند.
٢- توافقهای اخیر میان حكومتگران در ایران و نظام جهانی سرمایهداری و گسترش هر چه بیشتر ساز و كارهای استثماری، ورود شركتهای بینالمللی، بر ضرورت هر چه بیشتر استثمار نیروی كار تاكید دارد. دفاع بی چون و چرای دولتمردان از نظم و نظام سرمایهداری در سال گذشته كاملا مشهود و غیرقابل انكار است و در نتیجه در این میان اتحاد و همبستگی نیروهای كارگری در این زمینه ضرورت خود را بیشتر نشان میدهد.
٣- اعتراضات وسیع كارگری در دورهی اخیر نظیر اعتراضات در پارس جنوبی و صنایع پتروشیمی، صنایع و معادنی نظیر بافق و معدن سنگرود، و همچنین اعتراضات در لولهسازی صفا، واگن پارس و كاشی گیلانا و… بیانگر آن است كه هر روزه تضادهای نیروی كار و حافظان نظام سرمایهداری بیشتر و حادتر میشود و در كنار آن تحمیل حداقل دستمزد زیر خط فقر بر كارگران و غارت اموال كارگران در سازمان تامین اجتماعی، بر ضرروت دفاع هماهنگ از حقوق كارگران تاكیدی مجدد است.
۴- تحركاتی نظیر اسیدپاشی به صورت زنان برای ایجاد جو ارعاب و مقابله با آزادی زنان و خانه نشین كردن آنها است. ما ضمن محكوم كردن این اعمال خواهان مقابله با چنین اعمالی به صورت سراسری هستیم. از نظر ما این اعمال سازمانیافته و حساب شده است تا جو ارعاب و سركوب را هر چه بیشتر گسترش دهند.
۵- حاضرین در این نشست ضمن تاكید بر ضرورت پیشرفت تشكلهای كارگری متناسب با درجه رشد و جنبش كارگری تاكید داشتند كه ایجاد تشكل سراسری كارگری در این مرحله از پیشرفت جنبش كارگری اجتنابناپذیر است و این امر متكی بر نقد و بررسی عمیق از فعالیتهای گذشته تشكلهای كارگری است و هیچگونه تقابلی با تشكلهای موجود كارگری ندارد.
نظرات و پیشنهادات خود را به ایمیل زیر برای ما بفرستید
vahdatkargary@gmail.com
کانون مدافعان حقوق کارگر
تاریخ انتشار: اکتبر ٢٦, ٢٠١۴
**************************
هجوم همه جانبه سرمایه بحران زده
به زندگی کارگران و ضرورت تشکل سراسری علیه سرمایه
بحرانی که نظام سرمایه داری ایران از ابتدای سکانداری مناسبات کارمزدی یدک می کشید، شدیدتر شده است. در این دوران با بالا بردن شدت کار و پایین آوردن دستمزد کارگران، اخراج و بیکارسازی، بهره کشی از نیروی کار کودکان، استفاده از نیروی کار رایگان زنان خانه دار، دو شیفت کار کردن بخشی از کارگران و ... و در یک کلام با سر ریز کردن بحران به زندگی کارگران و به واقع فقر و فلاکت بر زندگی کارگران، کار را به آنجا کشانده که جان کارگران را هدف قرار داده است. اینها همه حاصل نمی شد مگر در کنف استبداد سرمایه که اصل بنیادی نظام سرمایه داری است. سلب آزادی از نیروی کار بنیان تولید ارزش اضافی است. از بدو ورود کارگران در مناسبات سرمایه داری به عنوان فروشندگان نیروی کار، آنها صرفا آزادند طبق مناسبات حاکم نیروی کارشان را بفروشند. مناسبات نظام سرمایه داری چنان عرصه را بر نیروی کار تنگ کرده است که از آزادی صوری فروش نیروی کار خبری نیست. بعضی از کارگران در شرکت ها بدون مزد به کار گرفته می شوند.
همانطوری که اشاره شد استبداد جزء الزامات تولید ارزش اضافی است. هرگونه دخالت گری از نیروی کار گرفته می شود. آنچه سرمایه حکم می کند باید به عمل در آید. اصولا نظام سرمایه داری با دخالت گری توه ها مخالف است. آنان را لایق نمی دانند که نظر دهند مگر آنکه اندیشه و افکارشان در خدمت نظام بهره کشی از نیروی کار باشد. روشنفکران بورژوازی را به خدمت می گیرد تا در ساز و کار تولید ارزش اضافی کمک کارش باشد. اگر به شکل گیری احزاب بورژوازی نگاه کنیم روال کار این بوده است که چند نفر از نخبگان بورژوازی اعلام حزب می کنند و از توده ها می خواهند به فرمان حزب آن کنند که این نخبگان حزبی دیکته می کنند. این الیت بورژوازی از ابتدا تا انتهای بیانیه هایشان به نام مردم حرف می زنند. خود را کارگزار و خدمت گزار مردم قلمداد می کنند. اما آنها کارگزار سرمایه هستند و از مردم برای آن استفاده می کنند تا برای رفتن به پارلمان و دیگر نهادهای نظام سرمایه تائیدیه بگیرند. عدم دخالت گری توده ها و عدم تداوم پیکار اجتماعی باعث می شود که توده ها از آتش افروزی ها زد و بندهای جناح های سرمایه داری بی خبر بمانند. توده ها در چنین شرایطی متوجه می شوند آنچه در رسیدن به آن (آزادی و زندگی مرفه) جان فشانی کردند، کشته دادند، چیزی جز دست به دست شدن حاکمیت سرمایه نبوده و آنچه نصیبشان شده، شدید شدن بردگی مزدی، فقر و فلاکت بیشتر و روی کار آمدن بورژوازی هار و کارگر ستیز با عوام فریبی های جدید و از همه مهم تر تشنه تولید ارزش اضافی بیشتر بوده است. اینجاست که توده های کارگر که صرفا پیاده نظام سرمایه بوده اند و از چند و چون برنامه ریزی های آنها بی خبر بوده اند به توهم روی می آورند که توطئه ای در کار بوده است. عاملین توطئه هم عمدتا کشورهایی چون آمریکا و انگلیس بوده اند. و زمینه ای می شود برای سرپوش گذاشتن روی ناتوانی طبقه کارگر و بورژوازی حاکم تطهیر می شود. این سخن بدان معنی نیست که بورژوازی توطئه نمی کند، دست به کودتا و خون ریزی و ... نمی زند. بورژوازی از هیچ ترفندی فروگذار نمی کند. اما لزومات سرمایه است که کدام شیوه سرکوب طبقه کارگر در جهت مناسبات کارمزدی است. اگر در گوادلوپ سران سرمایه امپریالیستی جمهوری اسلامی را تائید می کنند، توهم توده ها و گروه ها و سازمان های مدعی طبقه کارگر از قبل برای ورود جمهوری اسلامی به قدرت فرش قرمز پهن کرده بودند. رفرمیست های راست تمام قد بدون قید و شرط از به قدرت رسیدنش حمایت می کردند. رفرمیست چپ مبارزه خلق علیه امپریالیسم سر می داد و بر طبق حاکمیت ستیزی می کوبید. آنچه در اینجا محلی از اعراب نداشت مبارزه علیه مناسبات کارمزدی بود و بر مبنای رهنمودهای کمینترن ساز همسازی با طبقات غیرکارگری را کوک می کردند و در تقویت پایه های حاکمیت جدید از ملی کردن سرمایه ها که محصول کار کارگران بود حمایت می کردند. در معادلات سرمایه های امپریالیستی حمایت از حاکمیت جدید را در راستای سرکوب کارگران معترض و دفاع از سرمایه داری بازار آزاد در مقابل سرمایه داری دولتی (شوروی) می دانستند. و از آنجایی که حاکمیت از پتانسیل ضد کارگری و ضد کمونیستی بالا بهره مند بود می توانست کار نیمه تمام سرمایه داری شاهنشاهی را به خوبی و در حد نیاز سرمایه داری به انجام رساند. از این روی بود که سرمایه های امپریالیستی از حکومت جمهوری اسلامی حمایت کردند و در طی این مدت که سکاندار نظام سرمایه داری ایران است گرچه اختلافی هم داشتند و در مقابل سهم خواهی های رژیم ایران مقابله کرده اند و تحریم یکی از شدیدترین اقداماتی بوده است که از سوی سرمایه های امپریالیستی به سردمداری آمریکا انجام گرفته است، اما ملزومات سرمایه داری ایجاب نمی کرد که به ایران حمله شود. و اگر سرمایه داری اروپا و آمریکا با حمایت کلیسا مبارزات کارگران لهستان را با شیوه رفرمیستی سندیکاسازی از مبارزات ضد سرمایه داری بازداشت، زمینه های سندیکاسازی در لهستان به شدت پا گرفته بود. رفرمیست های ایرانی نیز در این زمینه در ساخت و بازسازی لخ والساهای ایرانی فعالانه وارد عمل شدند و طبق سازوکار اتحادیه جهانی علمدارانی نیز آفریدند که خود بحث دیگری می طلبد.
بحران سرمایه داری با تحریم ها شدت پیدا کرد و همین امر باعث شد که مذاکرات ایران و 1+5 سرعت بگیرد. نیاز سرمایه داری به سرمایه گذاری های کلان خارجی و بحرانی که هر روز سرمایه دار را در خود غرق می کند، چاره را در این می بیند که وارد مناسبات عمیق تری با سرمایه های امپریالیستی شود. مناسبات ایران و آمریکا از نظر مبادلات و صدور و ورود کالا هیچ گاه قطع نشده است. در بعضی مقاطع واردات ایران از آمریکا در حد مبادلات ایران و اروپا بوده است. اصولا در نظام سرمایه داری جهانی، خارج از حیطه سیاست های حاکم بر کشورها، کالا و پول هر کجا امکان ارزش افزایی و سود وجود داشته باشد، می رود. آنچه در رابطه با تحریم ها پیش می آید مقطعی است. بحران سرمایه داری صرفا محدود به ایران نیست. بلکه بحران سرمایه جهانی است و از این گذشته بر خلاف بحران های دوره ای که جهان سرمایه از سر گذرانده است، عمیق تر و طولانی تر است. از این گذشته سرمایه داری در شرایطی نیست که از پس این بحران به سادگی برآید. سرمایه تا هم اکنون خود را سر پا نگهداشته است. به یمن هجوم بی امان به سطح معیشت کارگران است. حمله به دستاوردهایی است که کارگران طی مبارزات خود به سرمایه تحمیل کرده اند. بالا بردن ساعات کار، کاستن از امکانات بهداشتی، قراردادی کردن اکثریت کارگران و حتی رواج کار ساعتی، بالا بردن شدت کار، بالا بردن سن بازنشستگی و ... عرصه بر توده های کارگری تنگ وتنگ تر می کند.
سرمایه داری در گذشته در پس هر بحرانی دوران رونق و تولید ارزش اضافی اش شروع می شود. دولت رفاه در پس یکی از این بحران ها متولد شد. اکنون شرایط سرمایه داری جهانی با بالابردن سطح ارگانیک سرمایه (بالا رفتن بی سابقه سرمایه ثابت نسبت به سرمایه متغیر) بالا رفتن سطح بارآوری کار، بالا رفتن بی سابقه تولید ارزش اضافی، بیکار سازیهای بی سابقه، با این وجود نزول نرخ سود هر روز بیشتر و بیشتر می شود. معمولا بعد از بحران ماشین ابزارهای کارآمدتر برای تولید ارزش اضافی بیشتر به کار می افتادند. اکنون با میلیاردها دلار تزریق به کارخانه ها، شرکت ها و بانک ها نتوانسته است از سرکشی بحران بکاهد، سرمایه گذاری های سرمایه داران برای بالا بردن بارآوری کار حجم عظیمی را طلب می کند. هجوم بی سابقه به سطح معیشت کارگران، قدرت خرید کارگران را پایین آورده است. گویی زمان تحقق عملی شدن رفع موانع سرمایه برای برون رفت از بحران که همان سرمایه باشد فرا رسیده است. در نبود یک جنبش سراسری شورایی علیه سرمایه، سرمایه به خودی خود از پا در نمی آید. یک مبارزه بی امان علیه سرمایه است که می تواند به فقر، فلاکت و مسکنت مزدبگیران پایان دهد. سرمایه برای نجات از بحران خود ساخته راهی جز هجوم به زیست کارگران ندارد. سرمایه خود به خود فرو نمی ریزد. سرمایه برای نجات خود از هیچ سبعیت و درندگی بر علیه کارگران کوتاه نمی آید. برای رهایی از بحران کمر به نابودی کارگران بسته است. سرمایه امیدوار است بعد از کم شدن جنگ افروزی های گروه های فاشیستی چون دولت اسلامی و .... که در پی ریزی آنها از هیچ حمایتی کوتاهی نکرده، منطقه برای صدور کالا و سرمایه برای بازسازی های صنایع، خانه ها و ... مناسب می بیند و هم اکنون برای سرمایه گذاری در عراق و سوریه لحظه شماری می کنند تا از موقعیتی که پیش آمده در جهت کم کردن بحران از نیروی کار منطقه بهره کشی کنند.
تاخت و تاز سرمایه به زندگی کارگران آنان را عاصی کرده است و با وجود نبود جنبش سراسری شورایی ضد سرمایه داری، از هر حرکت خودپو و خود انگیخته ترسان است. از این روست که به دشت جو اختناق و سرکوب را که از ابتدای استقرار جمهوری اسلامی وجود داشته، شدت بخشیده است. حتی از ایجاد سندیکا و اتحادیه نیز که در کشورهای سرمایه داری و آمریکا بهترین سنگربانان سرمایه می باشند نیز جلوگیری می کند و همین موضوع دلیلی می شود برای مدافعان سندیکاسازی. اما خواست ها و مطالبات انبوه طبقه کارگر و ویژگی ضد حاکمیتی جنبش کارگری طبقه کارگر ایران جوری است که حاکمیت سرمایه این موضوع را فهمیده است که توسن سرکش جنبش خودپوی کارگری نه سرمایه دار بلکه حاکمیت سرمایه را به خطر بیاندازد. تشکل های رفرمیستی (اتحادیه و سندیکا) و تشکل های دست ساز چون انجمن صنفی کارگران، مجمع نمایندگان و خانه کارگر نمی تواند جنبش خودپوی کارگری را مهار کنند. از این رو به تشکل های همسو با سرمایه نیز اجازه فعالیت نمی دهند. زمانی که کارگران لاستیک سازی دنا در شیراز بارها در خیابان تجمع می کنند، با ایستادگی و اعتصاب بیش از یکماه چرخ تولید را از حرکت باز داشتند یا اعتصاب تامین قطعات شهریار و همبستگی خانواده ها با کارگران از اخراج کارگران جلوگیری می کنند. یا اعتصابیون نیشکر هفت تپه که حمایت توده مردم شهر را همراه خود کرد. این بخش از کارگران خواستار تحقق بخشی از مطالبات روز کارگری بودند و تا خواست هایی مانند بهداشت و آموزش رایگان ، حقوق برابر برای زنان خانه دار و ... فاصله دارند.
این رویکرد سندیکا نیست که کارگران را به خیابان بکشد، این جنبش خود به خودی کارگری است که کار را به آنجا می کشاند که سندیکا هم جلودارش نیست. سرمایه داری جهانی (اروپا و آمریکا و ...) سندیکا را بهترین گزینه برای به بند کشیدن جنبش ضد سرمایه داری می داند. نیاز به تکرار نیست. آنجا که جنبش کارگری همسو با دیگران با سر دادن مطالبات خود به خیابان آمدند، اتحادیه و سندیکا صف خود را از کارگران جدا کردند. به آستان بوسی بورژوازی برای گرفتن مجوز سندیکا و اتحادیه می روند. سندیکا بر بستر مبارزات کارگران شرکت واحد هراسان از جنبش کارگری با دوم خردادیها متوسل شد و در شیپور سندیکا سازی دمید. این بار حزب ساان بر بستر مبارزات کارگران ساز حزب سازی را کوک کردند. جنبش کارگری برای مطالباتش دست به مبارزه زده است و این کار را با اتکا و توان خود توانسته است هجوم سرمایه را به عقب نشینی وادار کند. بالطبع اگر بخواهد در این حد بماند و سرمایه را با سر آگاه خود به چالش نکشد و در جهت نفی تولید ارزش اضافی حرکت نکند، در چارچوب نظام کارمزدی درجا زده است. اما برای تدارک این کار یک جنبش سراسری شورایی ضد سرمایه داری را طلب می کند. این ها سبک کار سندیکا و اتحادیه ها در جنبش کارگری است. به شوراهای اسلامی که در سرکوب کارگران هیچ مضایقه نکرد و دولت سرمایه آن را برای شناسایی و سرکوب کارگران مبارز و سازمان ها و گروه ها به وجود آورد. مدافعان ایجاد سندیکای مستقل می گویند «شوراها هرچند وابسته و کم اختیار، ولی به هر حال بودنش بهتر از نبودنش است» سبک کار سندیکا سازان مستقل و وابسته و رویکردشان این است که با التجا به دولت و راهکارهای سرمایه داری مجوز ایجاد تشکیلات بگیرند و نگران آن هستند که چرا کارگران خواستار تشکیلات نیستند و میزان الحراره سنجش فعال بودن و منفعل بودن کارگران را با خواست سندیکا و ... می سنجند.
کارگران برای مطالباتشان مبارزه می کنند. تشکل سازی، حزب سازی که به نیابت از طبقه کار طبق رهنمودهایی که بعد از مارکس در انترناسیونال دوم طراحی و بعدها در کمینترن به نیابت از طبقه کارگر به صورت برنامه های اجرایی در آمد و در کشورهایی که زمینه عینی آن فراهم بود گسترش یافت، با شعارهای «مبارزه خلق با امپریالیسم» و با رویکرد ناسیونالیستی در قالب «اتحاد پرولتاریا و بورژوازی ملی» و نا آگاهی طبقه در مقابله با فرقه گرایی توانست طبقه کارگر را از مبارزه با سرمایه بازدارد. این رویکرد ضد کارگری با انتشار کتاب هایی که رویکرد همسویی با سرمایه را بشارت می داد بطور وسیع انتشار یافت. در حالی که کتاب های مارکس به ندرت در دست پیشروان کارگری قرار می گرفت. طبقه کارگر از رویکردهای ضد سرمایه داری کارگران در انترناسیونال اول بی خبر ماند. این رویکرد در جنبش کارگری به همان شکل سبک و سیاق بورژوایی از بالا (نیابتی) انجام می گیرد اما سیره و سبک تشکل سازی و حزب سازی با نفس و سوخت ساز درونی جنبش کارگری منافات دارد. تعدادی نیابتا از طرف طبقه کارگر حزب می سازند که رهنمودهای سیاسی برای تشکل های کارگری فراهم کنند. در این دیدگاه مفروض است که کارگران توان برخورد سیاسی ندارند و مبارزات اش صرفا تریدیونی است، نسخه سیاسی بپیچند.
اگر به تاریخ مبارزات کارگری توجه کنیم مطالبه محوری شان افزایش دستمزد است که در طول مبارزات کارگری شاه بیت مطالبات کارگران می باشد و گویی این خواست تا زمانی که سرمایه و حکومت آنها بر اریکه قدرت است این مطالبه سلسله جنبان مبارزات کارگری است مبارزه بین کار لازم و کار اضافی است، جنبش کارگری بایستی در هر پیشروی و کاستن از ارزش اضافی (با طرح مطالباتی چون تحصیل رایگان، لغو کار کودک ، آزادی بی قید و شرط و .. ) تا نفی کارمزدی پبش می رود ؛ سندیکا این خواست ها را در چارچوب نظام سرمایه داری زندانی می کند. همین خواست از سوی سندیکاها و اتحادیه مطرح می شود ولی نمی گذارد افزایش دستمزدها از حدی که در سود سرمایه خلل ایجاد کند، تجاوز کند و افزایش دستمزدها تا زمانی اتفاق می افتد که کارشناسان اتحادیه ها و سرمایه داران به این نظر برسند که افزایش دستمزد روی گردش سرمایه اثر می گذارد و سرمایه را در افزایش سود یاری می کند و از گسترش مبارزات کارگران جلوگیری می کند.
جنبش ضد سرمایه داری علیه سرمایه افزایش دستمزد را در مدار سرمایه زندانی نمی کند بلکه برای تامین معیشت اش ارزش اضافی های انباشته شده سرمایه را هم زیر ضرب قرار می دهد و برای عملی شدن این خواست و دیگر مطالبات اش در حین پیکار اجتماعی با پیوند حلقه های جنبش کارگری حول مطالبات اش و از پا درآوردن سرمایه تشکل سراسری شورایی طبقه کارگر با شرکت آحاد طبقه کارگر در این مبارزه برای رشد آگاهی و گذر از موانعی که سرمایه برایش ایجاد می کند چاره اندیشی می کنند. اینجا عمل صرف کارگران عمل نمی کند. بلکه عمل آگاهانه طبقه کارگر تکامل می یابد. جنبش سراسری طبقه کارگر کلیه کارگران مزدی (اعم از یدی و فکری) زنان خانه دار، کودکان کار و ... را در بر می گیرد. مبارزات کارگری در عین حال مدرسه درس آموزی طبقه کارگر نیز هست. این جا پراتیک و آگاهی یک چیز بیش نیستند و در عین حال هر کدام دیگری را تکامل می دهند و به موازات گسترش مبارزات کارگران مطالبات کارگری هم گسترش می یابد.
تشکل جدا از پیکره جنبش کارگری اجتماعی که ابتدا اعلام هویت می کند، اساسنامه می دهد، بعد از طبقه کارگر دعوت می کند به آن بپیوندد. از آنها می خواهند که برای مجوز گرفتن جلو فلان نهاد سرمایه داری تجمع کنند و یا با نامه نگاری از فلان مسئول حکومتی بخواهند تا آزادی تشکل بدهند. این سبک کار با مناسبات بین کارگر و سرمایه منافات دارد. از روحانی یا اوباما فلان خواست را طلب کردن به بی راهه بردن طبقه کارگر است. این سبک کار تشکل های رفرمیستی است. طبقه کارگر می بیند که کارکردش به عنوان رئیس دولت سرمایه افزایش 5/1میلیون بر بیکاران بوده است . او هر بیلی می زند برای راه اندازی نظام سرمایه داری است. او می خواهد منجی نظام سرمایه داری باشد و اگر جنبش ضد سرمایه در مقابل هجوم سرمایه ایستادگی نکند، گرانی و فقر بیشتری را برای نجات سرمایه بر سر کارگران آوار می کند. او برای نجات سرمایه تا پای نیستی طبقه کارگر پیش می رود.
مدافعان سندیکای مستقل (به قول یکی از دوستان) مبارزه با سرمایه را نفی نمی کنند ولی می گویند شعار مبارزه با سرمایه باعث دور شدن کارگران از پیوستن به تشکل های کارگری می شود. واقعیت آن است که تشکل های کارگری جدای از جنبش کارگری پی ریزی می شوند همان طوریکه قبلا به آن اشاره کردیم، جنبش کارگری در ابتدا خواستش تشکل نیست. خواست روز کارگران مبارزه با اخراج، امنیت شغلی و ... می باشد. بدون شک ضرورت یک تشکل سراسری احساس می شود. ولی این موضوع با شعار دادن تشکل تحقق پیدا نمی کند بلکه تشکل در یک پروسه پیکار اجتماعی ضرورت خود را نشان می دهد. ضرورت مبرم ایجاد یک تشکل سراسری علیه سرمایه در این مبارزات است که با جانمایه کارگران عجین می شود. سندیکا و اتحادیه در اوایل دهه هشتاد که مبارزات کارگری گسترش یافت همه را به جنب و جوش انداخت. پرونده های سندیکا و اتحادیه سازی از بایگانی ها بیرون کشیده شدند. و سندیکاهای آمریکا و اروپا در برابر کشتار کارگران و فعالین گروه ها و سازمان های دهه شصت سکوت پیشه کرده بودند، در شمایل مدافع طبقه کارگر ایران ظاهر شدند و در چند مورد خواستار آزادی کارگران زندانی شدند تا از این طریق با جنبش کارگری نزدیک شوند و سبک و سیاق سندیکاسازی را به جنبش کارگری حقنه کنند. به همان سبک سندیکایی نامه هایی به ریاست جمهوری ایران به حمایت از کارگران ایران و سندیکاها نوشتند تا خود را همسو با کارگران نشان دهند. در حالیکه زمانیکه کارگران اعدام می شدند هیچ اعتراضی نکردند. چون سرکوب کارگران در جهت ثبات و استحکام نظام سرمایه داری بود. اتحادیه ها و سندیکاها در موضع گیری نسبت به حاکمیت سرمایه داری در آمریکا و اروپا در مورد طبقه کارگر ایران همسو عمل می کردند. شیفتگان پیوستن به عضویت سندیکای جهانی ، چه خانه کارگر و چه اتحادیه سازان شرکت واحد با هم رقابت می کردند. سندیکاها و اتحادیه ها به جز حق عضویتی که از کارگران می گیرند در شرکت ها و تراست های بزرگ جهان سرمایه سرمایه گذاری کرده اند و از این سو هم سودهای کلانی عایدشان می شود. در جهت همسو کردن جنبش کارگری با نظام تولید ارزش اضافی از هیچ کاری کوتاهی نمی کنند. البته احزاب مدعی مدافع طبقه کارگر نیز دست به کار شدند و برای سندیکاها و اتحادیه ها رهنمود صادر کردند و در شیپور سندیکاسازی دمیدند. سندیکاها و اتحادیه های آمریکا و اروپا مستقل هستند و به هیچ کدام از احزاب سیاسی هم وابسته نیستند. اما قانون تولید ارزش اضافی را پاس می دارند. معیشت کارگران در زمان تعیین دستمزدها اگر افزایش دستمزد ارزش اضافی حاصل از نیروی کار یا سودی که نصیب صاحبان سرمایه می شود به هر دلیلی کاهش یابد سطح دستمزدها را به جای افزایش کاهش می دهند. سران اتحادیه به خواست کارفرمایان گردن می نهند. نه از این جهت که وابستگی سیاسی دارند بلکه تخطی از قوانین نظام سرمایه جزء خطوط قرمز اتحادیه ها و سندیکاهاست. بهداشت و زیست کارگران به خطر بیافتد چه باک. قراردادهای نظام سرمایه داری بر فقر و فلاکت کارگران مقدم است. آنجا که صاحبان سرمایه و حکومت سرمایه داری با افزایش دستمزدها موافقت می کنند آن هم در راستای ملزومات سرمایه است. سبک کار نیز نمی تواند جدا از رویکرد سندیکایی به جنبش کارگری باشد. موقعی که اعلام می کنند سندیکا مستقل از دولت و همزمان تقاضای به رسمیت شناختن سندیکا می شنویم، مستقل از دولت هم که اصل درستی است رنگ می بازد.
زمانی که دستمزدها را در چارچوب نظام مزدی محصور می کنیم و از مبارزه با سرمایه که تمامی ارزش اضافی طبقه کارگر را بلوکه کرده است از مبارزه با سرمایه را برای افزایش دستمزد در سطح یک زندگی انسانی پرهیز می کنیم چیزی جز پاسداشت شرط و شروط نظام سرمایه داربست اما چرا سندیکاها و اتحادیه های جهانی و رسانه های سرمایه های امپریالیستی آمریکا و اروپا در ایجاد تشکل ها رفرمیستی هزینه می کنند؟ اینان به تجربه دریافته اند بهترین وسیله در میان ابزار سرکوب جنبش کارگری، برای میخکوب کردن جنبش در مدار نظام سرمایه داری به صرفه ترند. سندیکاها و اتحادیه ها سالها در عمل ثابت کرده اند که به خوبی در عمل توانسته اند ملزومات نظام کارمزدی را در جهت تولید ارزش اضافی نگهبان باشند و از همه مهمتر با سالها تلاش توانسته اند این تشکل های رفرمیستی را به عنوان تشکل کارگری در ذهن کارگران فرو کنند. سندیکاها چه راست و چه مستقل روی صنفی بودن خواست ها و مطالبات کارگری تکیه می کنند. به این معنی که جنبش کارگری ظرفیت سیاسی شدن را ندارد. البته رفرمیست راست روی صنفی بودن جنبش کارگری از این جهت به کار می برد که می گویند ما صرفا خواهان مطالبات اقتصادی هستیم و در مسائل سیاسی دخالت نمی کنیم. رفرمیست چپ، سیاست ورزی در جنبش کارگری را به احزاب (انقلابیون حرفه ای) واگذار می کند اما در قبال جنبش شورایی ضد سرمایه داری سیاستی واحد اتخاذ می کند. هم سندیکا و هم اتحادیه بر صنفی بودن مبارزات کارگری هم نظر هستند. جنبش خودانگیخته کارگری با خواست های سیاسی و اقتصادی خود به پیکار اجتماعی وارد می شود. این جنبش از طریق شوراهای سراسری مبارزات اقتصادی سیاسی خود را در مدار قوانین سرمایه پیش نمی برند.
در ابتدای سخن به بحران سرمایه داری در ایران و بحران جهان سرمایه داری اشاره کردیم. جنگ افروزیها در منطقه، ترک تازیهای ناسیونالیسم کرد، سرمایه های امپریالیستی و دیگر متحدین آنها در منطقه و ترکیه که در این جنگ سود فراوانی برده اما منافع سیاسی، اقتصادی دیگری را هم دنبال می کنند و از این روست که با ائتلاف همراه نشده است. جنگ منطقه نیز از تضاد کار و سرمایه نشات می گیرد و آنچه در این میان در آتش ضد بشری سرمایه نابود می شود، کارگران کوبانی هستند که بازیچه دست ناسیونالیست های منطقه و سرمایه های امپریالیستی متحدین آنها شده اند. که در ایجاد و حمایت این گروه های فاشیستی نقش اساسی داشته اند. بدون شک سرمایه داران برای بعد از فروکش کردن جنگ افروزی های کارگرکش ضد انسانی، برنامه های اقتصادی برای سود اندوزی دارند تا با صدور کالا و پول به منطقه بتوانند از بحران سرمایه داری بکاهند. سرمایه هم در جنگ از جان کارگران هزینه می کند و هم در زمان فروکش کردن جنگ استثمار و بهره کشی از نیروی کارگران را برنامه ریزی می کند. چنانکه سرمایه داری ایران اروپا و آمریکا پیشاپیش قبل از به سرانجام رسیدن توافق 5+1 با ایران نشست برگزار کردند. طبقه کارگر ایران در فقر و فلاکت ناشی از نظام کارمزدی سر می کند. سرمایه برای نجات خود از بحرانی که زائیده سرمایه است برای انباشت بیشتر که لازم بحران های سرمایه داریست در صدد است با بالابردن بارآوری نیروی کار و استثمار هر چه بیشتر نیروی کار بحران را از سر بگذراند. برنامه ریزیهای نظام سرمایه داری جهانی برای نجات سرمایه به توانمندی طبقه کارگر جهانی وابسته است. اگر جنبش ضد سرمایه داری در این شرایط بتواند به مقابله هجوم سرمایه برخیزد می تواند نظام سرمایه داری را به عقب نشینی وادار کند. و در پیکار اجتماعی علیه سرمایه که بنیان اش کار مزدی است با یک جنبش سراسری مقابله کند، می تواند مقدمات نفی نظام سرمایه داری را پی ریزی کند و یا بایستی مرگ تدریجی را پذیرا باشد.
جنبش ضد سرمایه داری جهانی در ابتدای مبارزاتش، دهه بیست و سی قرن نوزدهم با وجود خود انگیخته بودنش در مبارزه علیه سرمایه، بنیان سرمایه داری را به مبارزه می کشید. بدون افق اما مبارزه جو مناسبات کارمزدی را هدف می گرفت. نمی خواهیم به تکریم جنبش خودپو بپردازیم. اما این واقعیتی است در تاریخ جنبش کارگری و بیانگر این موضوع است که جنبش کارگری ماهیتا ضد سرمایه داریست و مبارزاتش از ابتدا سیاسی، اقتصادی بوده و هست. چیزی که رفرمیست ها اعم از چپ و راست، مستقل و وابسته آن را صنفی قلمداد می کنند. و سیاسی شدن اش را به احزاب و الیت های ماورای طبقه محول می کنند. رفرمیست ها به سبک و شیوه سرمایه وارونه سازی می کنند. رفرمیسم هم اکنون بر جنبش کارگری سیطره دارد. سرمایه داری آمریکا و اروپا هم که در جانشین کردن این رویکرد ضد کارگری از سندیکا و اتحادیه و رسانه های سرمایه این شیوه را بهترین گزینه برای سرکوب جنبش ضد سرمایه داری می داند. و از این طریق رفرمیسم ضد کارگری را برای جهان سرمایه داری نسخه پیچی می کند. اما این جنبش در کارزار مبارزه با سرمایه به طور خود به خود بنیان های نظام سرمایه داری را فراموش نمی کند و شاید همین مسئله باعث شده است که حاکمیت سرمایه از جنبش خودپوی طبقه کارگر وحشت می کند. و از این روست که سالها نوعی حکومت نظامی برقرار است بدون آنکه نامی از آن ببرند.
اگر جنبش کارگری ایران به همراه پیشروان اش در تدارک یک جنبش سراسری شورایی نباشد و برای مقابله با فقر و نیستی به رویارویی با سرمایه رویگردان شود در این شرایط که سرمایه داری در گرداب بحران دست و پا می زند برای نجات از این مهلکه از هیچ جنایتی در حق کارگران کوتاه نمی آید. تنها راه مقابله با این نظام ضد کارگری متشکل شدن در یک جنبش سراسری شورایی می باشد. این جنبش سراسری از بیرون برای کارگران ایجاد نمی شود بلکه این جنبش سراسری بر بستر مبارزه بر علیه سرمایه شکل می گیرد. بر پایه یک جنبش شورایی سراسری ضد سرمایه داری نه به سبک و سیاق رفرمیست ها که با گردهمایی خبرگان یا فرمان فلان حزب پا نمی گیرد. که با صدور چند بیانیه از کارگران بخواهیم به این تشکل سراسری بپیوندند. گذشته از اینکه این کار بارها انجام گرفته چند صباحی هم میدان داری کرده است اما در واقعیت امر در عرصه رفرمیستی هم گره گشا نبوده است. این شیوه بورژوازی است که توده ها را کارگزار منویات خود به حساب می آورد که پیشتر به آن اشاره کردیم. جنبش سراسری شورایی ضد سرمایه داری بر بستر مبارزات کارگری و شرکت بدنه کارگری قوام میگیرد. فعالان ضد سرمایه داری با همراهی و همکوشی بدنه کارگری ضمن تحلیل و راهکاوری مبارزات و کسب آگاهی بیشتر مبارزات کارگری را سامان می دهند. خواست و مطالبات روز کارگران محور همبستگی و اتحاد جنبش کارگری است. ولی از این مسئله غافل نمی شود که خواست ها و مطالباتی چون بهداشت رایگان، بیمه بیکاری کلیه آحاد طبقه کارگر که بیکار هستند و آنهایی که به سن کار رسیده اند با حقوقی در خور یک زندگی انسانی باشد، پیش می کشد. شرط و شروط نظام کارمزدی باعث نمی شود که برای حفظ نظام کارمزدی، برای گرفتن مطالبات اش کوتاه بیاید. بلکه با مبارزات اش نظام حاکم را وادار می کند از ارزش اضافی حاصل از نیروی کار برای رفاه کارگران و .... هزینه کند. مبارزات کارگران بر مدار قانون نظام مزدی نخواهد بود بلکه جنبش کارگری علیه سرمایه تمام نهادهای سرمایه داری از جمله اداره کار را که از نهادهای ضد کارگری می باشند و در راستای مهندسی تولید ارزش اضافی و اسارت طبقه کارگر کار می کنند به حساب می آورد.
از این روست که جنبش شورایی ضد سرمایه داری با اتکا به نیروی شورایی که در بر گیرنده اکثریت کارگران است وارد پیکار اجتماعی علیه سرمایه می شود. نه با متوسل شدن به شروط قانونی اداره کار، قانون اساسی یا سازمان جهانی کار یا جناح هایی از بورژوازی. بلکه با هرچه فشرده کردن جنبش کارگری در شوراهایی که در بدنه طبقه کارگر در پروسه پیکار اجتماعی گسترده و گسترده می شوند و با سری آگاه روز به روز بنیان های نظام سرمایه داری را هدف قرار می دهند. اگر از خواست ها و مطالبات روز طبقه کارگر گفتیم، بضاعت جنبش کارگری فعلا این است. ولی اگر بخواهد در همین حد در جا بزند و از خواست و مطالبات سرمایه بنیان کن حذر کند رویکردی رفرمیستی است که ضد سرمایه داری را یدک می کشد. جنبشی که قرار است با شوراهای کارگری که در بستر مبارزه سراسری و شورایی ضد سرمایه داری بساط کارمزدی ر ا لغو کند بر مبنای نیاز جامعه ، برنامه ریزی و تولید کند، جامعه ای نوین برپا دارد، نمی تواند در پروسه مبارزه علیه سرمایه به آگاه شدن هرچه بیشتر از پیچ و خم نظام سرمایه نیاندیشد. جنبش کارگری همه کارگران، زن و مرد، معلمان ، پرستاران ، زنان خانه دار و ... را در بر می گیرد. این نیروی عظیم که هرکدامشان در کاری چه بدنی و فکری تبهر دارند، اگر به نیروی عظیم پرولتاریا و توانی اش باور داشته باشند، از پس همه کارها بر می آیند که با سری آگاه نشات گرفته از هستی اجتماعی طبقه کارگر همه ملزومات مبارزه با سرمایه و نفی نظام کارمزدی برآید. جنبش ضد سرمایه داری اکنون به جز سرمایه داری، ستیزش را با سرمایه های بیکران و قدرت نظامی اش برای تداوم و برون رفتن از بحران خود ساخته حملاتش را بر طبقه کارگر گسترده تر می کند. رفرمیست ها از چپ و راست نیز مانع دیگریست که جنبش ضد سرمایه داری نمی تواند در روند شکل گیری جنبش شورایی سراسری ضد سرمایه داری بر بستر مبارزات کارگران از آنها غافل باشد. اگر جنبش سراسری ضدسرمایه داری در مقابل هجوم سرمایه واکنش نشان ندهد ، فقر و فلاکت بیشتری را باید بپذیرد، کارگران چاره ای جز ایستادگی مقابل سرمایه و رویارویی با آن ندارند.
کامران شریفی - ٩٣/٨/٨
**************************
بررسی دیدگاه محافل و فعالان کارگری برای تشکل یابی سراسری کارگران
برای بیرون رفتن از بن بست های کنونی و پیشروی طبقه کارگر در بحرانی ترین شرایط اقتصادی - اجتماعی موجود، نیاز به نقد و بررسی همه جانبه دیدگاهها و تحلیل های فعالین و کارگران آگاه برای برون رفت از این وضعیت است، تا با نقد و بررسی چند جانبه و رفع موانع، راهی بسوی آینده گشوده شود . در اینجا دیدگاه “جمعی از کارگران تهران” مورد بررسی قرار می کیرد در مراحل بعد قوت و ضعف دیدگاههای دیگر تشکل ها و محافل، بررسی می شود. با گسترش نقد نظری و عملی همه جانبه ، توسط همه فعالان و پیشروان طبقه، می توان بن بست ها و سدهای کنونی در راه پیشروی مبارزات کارگری را شناسائی و از پیش رو برداشت.
“جمعی از کارگران تهران” بعنوان یک محفل کارگری، در مورد موانع رشد و گسترش تشکل ها می گوید “سعی می شود به مهمترین عواملی که مانع از رشد و گسترش و سراسری شدن جنبش کارگری در ایران می شوند نگاهی بیاندازیم” در توضیح آن می گوید: “یکی از موانع رشد و گسترش تشکل یابی کارگری در شرایط کنونی ایران سرکوب آزادی های سیاسی و اجتماعی است” سپس نابسامانی های گسترده جامعه و عقب افتادن حقوق تحلیل می پردازد و می گوید :” برای برون رفت از این وضعیت، اراده ای جمعی در میان کارگران به صورت گسترده وجود ندارد. در شرایط کنونی رویکرد تشکل گریزی نیز عموما در کارخانه ها و محیط کار رایج است” . در بررسی سندیکاها و دیگر تشکل ها از جمله شرکت واحد و هفت تپه و همچنین تشکل ها و محافل فعالان کارگری می گوید “اثر گذاری آن در جهت تشکل یابی کارگری برای سراسری کردن و پیوند مبارزات هر روزه کارگران در بخش های مختلف چشم گیر نبوده است و حتی اقداماتی که به منظور پیشبرد اتحاد عمل مانند شورای همکاری تشکل های کارگری به مرور کم رنگ و به فراموشی سپرده شد.” این بررسی به رد خرده کاری در میان تشکل های فعالان پرداخته و نهایتا می گوید “رهایی کارگران بدست خودشان انجام می گیرد”سپس خطاب به هشت میلیون کارگر می گوید “برای عبور از موانع تشکل یابی باید مبارزه و تلاش کنیم…….ما منتظر رهاینده ای نیستیم بلکه برای رهایی بایستی تلاش و مبارزه کرد و این رهایی جز با مبارزه متشکل و متحد کارگران بدست خودشان انجام نمی گیرد”.
بطور خلاصه در تحلیل فوق، علل و عوامل عدم رشد و پیشروی جنبش طبق کارگر، سرکوب را مهمترین دلیل دانسته و می گوید اراده ای جمعی در بین کارگران وجود ندارد. اما راه حل را هم بدست کارگران می داند . نوشته توضیح نمی دهد وقتی در بین طبقه و یا جمعیت هایی اراده جمعی وجود ندارد آیا با خواست “جمعی از کارگران تهران” این اراده ایجاد و طبقه بر موانع پیشروی یعنی سرکوب فائق می آید؟ .از طرف دیگر در این نوشته علت رشد نیافتگی را بصورت تک عاملی- سرکوب - ارزیابی کرده است. رویکرد بررسی تک عاملی اساسا نوعی ساده سازی در تحلیل بوده و ناکارایی خود را در تحلیل پدیده ها همواره نشان داده است . تحلیل فوق توضیح نمی دهد که چگونه در برخی از جوامع که سرکوب شدید وجود داشته طبقه کارگر قادر به ایجاد تشکل های خود بوده و گاه حاکمیت سرمایه داری و استبداد را سرنگون کرده است. از طرف دیگر در بسیاری از جوامعی که شرایط طبقه کارگر بهتر و از سرکوب مستقیم مشابه ایران اثری نیست چرا در آنجا طبقه کارگر به ایجاد تشکل های مستقل رادیکال و گسترده خود دست نزده است؟ در اینجا مشاهده می شود که می توان در سنگر جملات زیبا مثل “رهایی طبقه کارگر بدست خودشان است” قرار گرفت بعبارت دیگر نه تنها از خود سلب مسئولیت کرد بلکه با طرح این نظرنقش عنصر پیشرو، انقلابی و نهایتا سوژه را حذف کرد این نظر هیچ راهکار عملی واقعی و تلاش فکری و تئوریک برای کشف راهکار انقلابی و رهایی بخش ارائه نداده و به همین شرایط خودبخودی و تداوم وضع موجود قناعت کرد. در حالیکه به کارگران گفته می شود نباید منتظر رهاننده ای باشند ، خود منتظر رهاننده و منجی هستند . عنصر و کارگر انقلابی نه در پناه جملات پر زرق و برق که در پیشروی عمقی در عرصه تئوریک و تغییر وضع موجود با عمل انقلابی مطابق تئوری انقلابی، اثر گذاری خود در جامعه طبقاتی را به اثبات می رساند.
در بیانیه “جمعی از کارگران تهران” فرایند شکل گیری این جمع بیان نشده و توضیح نداده، در آینده در چه حوزه هایی و چگونه فعالیت کند ؟ و چگونه این چرخه معیوب سرکوب – عدم اراده جمعی و تشکل پذیری را حل می کند ؟ . این جمع در شرایط موجود یک محفل تشکیل داده که بگوید علت وضع موجود سرکوب و دیکتاتوری است و طبقه کارگر خود باید رها گر خود باشد. موضوع اصلی چنین محافل اجتماعی که در عمل و نظر طرح و جنبش را سازماندهی نمی کند، دور هم جمع شدن و احساس همبستگی اجتماعی است که یک نیاز روانشناختی انسان در حالت کلی است بر اساس این تحلیل، تغییر وضع موجود نیاز به عنصر انسانی و پیشرو و نقد انقلابی و عملی نیست بلکه شرایط اقتصادی – اجتماعی است . در حالی که نیاز طبقه ، نقد انقلابی شرایط اجتماعی و واقعی کنونی است که بتوان بر روی این نظریه، جنبش اجتماعی سوار کرد، منتهی این جنبش می بایست متناسب با ویژگی با شرایط سیاسی و اجتماعی استبداد و یا سرکوب ویژگی خود را داشته باشد . با نگرش مکانیستی و محوری کردن ساختار ها در تحولات اجتماعی، پسماند همان نگرش مکانیستی و سخت افزاری دوران روسی در مرحله نهایی است که نتیجه ای جز سقوط در بر نداشت. پیروزی ویتنام در جنگ با امپریالیست ها و سرمایه داری جهانی نه در مکانیک، میزان جنگ افزار و هواپیما بلکه در عنصر انسانی، توان سازمانیابی و قدرت تشکیلاتی و بهره گیری از توان، انرژی و فکر تک تک مبارزان می بایست جستجو کرد امری که بزرگترین قدرت های جهنمی را زمین گیر و مقهور کرد . اگر ویتنام در مراحل بعدی نتوانست الگوی یک جامعه سوسیالیستی نوین را محقق کند، می بایست در فقدان تئوری دوران ساز و گرایش به اقتصاد و مکانیک در مراحل بعدی جستجو شود.
. در صورت وجود این آسیب جدی - تفکر سخت افزاری و مکانیستی - واضح است که اقدام عملی که در راستای چشم انداز، رسالت و اهداف است، در این نوع نگرش ها، فعالیت ها بسمت خرده کاری گرایش یافته و تغییر جدی در تقابل و تعادل موجود در مبارزا ت طبقاتی نخواهند داشت. ماندن و سکون در جایگاه اجتماعی که نه جسارت عملی و پیشروی داشته باشد و نه توان و جسارت فکری در تئوریزه کردن شرایط واقعی و عینی امروزین را داشته باشد ، تنها باعث تداوم وضع موجود می شود. نتیجه این نگرش وجود و هستی هر فرد و از جمله فعال کارگری نه صیرورت، شدن بر اساس تغییر تعادل نیروها و جنبش های اجتماعی، بلکه بودن و همفاز و همساز شدن با شرایط موجود تعریف می شود . با تحلیل قهری، جبری و مکانیکی و خود بخودی که خارج از اراده کنشگران وعنصر پیشرو است و مسئولیت تدوین راهکار برون رفت را بعهده نیروهایی بگذارد که اراده ای برای برون رفت از وضع موجود ندارند و عامل را نیز مکانیکی، یعنی قهر و سرکوب تبیین کند، بیشک وضع موجود تثبیت شده و نیروهای تغییر و کنشگر وجه اثر گذاری انقلابی خود را از دست داده و توجیه گر وضع موجود می شوند . ثبات وضع موجود و عاملیت نیروهای سرکوب وقهر ، طبق اصل و قاعده وارونه سازی جهان در ذهن، فعال کارگری نیز کارکرد و هدفش را در خودش تعریف می کند. نتیجتا عنصر فعال کارگری، ویژگی محافظه کاری گرفته و به وضع موجود تمکین و عملا خود به تثبیت ساز و کار موجود کمک می کند، فعال کارگری با ایجاد روابط اجتماعی متناسب و همساز با شرایط، خود بخشی از روابط سترون و سخت موجود با کمی تعدیل می شود. جایگاه اجتماعی و نظرات و دیدگاههای مدعی فعال کارگری تقدیس شده و حریم مقدس پیدا می کند . بجای گسترش فضای اتحاد مبارزات طبقاتی و انقلابی با دیگر تشکل ها و نیروهای کنشگر و هم افزایی آنها، برج و باروی تشکل ها و محافل و گرایشات برافراشته تر شده و ویژگی های فرقه بخود می گیرد . تشکل ، محفل و عناصر کارگری دیگر و مجاور که می بایست هم پیمان برای ایجاد تشکل و قدرت سراسری باشند، نه تنها رقیب بلکه دشمن بیرون از حصارها و باروها فرض می شود و آنگاه اولین هدف عملی که می بایست محقق شود حذف رقبا است . گویا با حذف آنها می توان به اهداف خود که کسب انخصاری نمایندگی کارگران و اپوزیسیون است دست یافت. با این رویکرد تخاصمات عملی تشکل ها و فعالان کارگری اساسا کمتر به نیاز به سرکوب بورژوازی می شود بجهت آنکه هر تشکل و محفل توسط دیگر تشکل ها محدود و تضعیف می شود . اگر بورژوازی آنرا از بیرون سرکوب می کند فعال کارگری و رفیق مجاور بوی می گوید راهت اساسا بجایی نخواهد رسید و همانند موریانه آنرا از درون تخریب می کند و اثر بخشی این نیروی درونی بسیار خزنده و خطرناک تر است . وقتی وضعیت موجود تثبیت و سکون فراگیر گردید، جابجایی در صحنه مبارزه طبقاتی محقق نمی شود ویژگی انحصار در دفاع از راهکار خودی و فرقه ای شکل می گیرد.فعال کارگری در یک فرایند ، ذهنیت و عملکردش، تئوریزه شده و تبدیل به یک خودکامه و حتی سرکوبگر می شود . در این مرحله فعال کارگری نه یک انقلابی، بلکه یک محافظه کار است . “جمعی از کارگران تهران” و تمامی نگرش های مکانیکی از این دست در بررسی شرایط نه از مکانیک و سرکوب بلکه از نیروهای عامل و کنشگر می بایست شروع کند .زیرا در تحلیل سخت افزاری ما به وضعیت موجود سر تسلیم فرود می آوریم و در نگرش کنشگر و پیشرو به تحلیل ضعف نظری و عملی پرداخته و با نقد کاستی خود، وظیفه تاریخی خود را ایفا و توان خود را افزایش می دهیم.
فعال کارگری ما از لنین نیز عبور کرده و نقش تاریخی حزب بلشویک را - علی رغم کاستی هایش - در تحولات عظیم تاریخ بشری منکر شده و نفی می کند . بزعم خود روی دیکتاتوری در حزب بلشویک جوان انگشت می گذارد و استعفای لنین را بجهت تضاد نظری با دیگر اعضای کمیته مرکزی علامت آشکار دیکتاتوری می بیند. در حالیکه وقتی در مواقع کلیدی و تعیین کننده سرنوشت ، یک تئوری انقلابی و پیشرو در اقلیت قرار می گیرد استعفاء عالیترین شکل دموکراسی است .زیرا به اکثریت اجازه پیشبرد به راهکار مورد نظرش را داده اما مسئولیت را نیز بعهده همان اکثریت می گذارد. در فردای شکست مسیر طی شده ، اکثریت نمی تواند مسئولیت خود را مخدوش و آنرا متوجه اپوزیسیون درونی کند که از ابتدا با رویکرد وی موافق نبوده است گاه مشاهده می شود که مدعی سوسیالیسم و فعال کارگری بجهت اتخاذ رویکرد محافظه کاری ، در دیکتاتوری و انحصار بسیار شدید تر از استالین - آنهم نه استالین دوران جوانی و حزب بلشویک جوان بعنوان یک حزب انقلابی بر علیه استبداد و سرمایه داری – بلکه خشن تر از استالین در اوج فرمانروایی و حاکمیتش بر حزب و دولت شوروی می شود. مبارز کارگری ما هنوز به قدرت نرسیده رویکرد حذف و ترور شخصیت های رقیب را اتخاذ می کند.
همانطور که گفته شد، اگر می خواهیم علل و عوامل اصلی و اساسی بن بست کنونی را تحلیل کنیم نه از مکانیک و سرکوب بلکه از جایگاه نظری و عملی که ایستاده ایم می بایست شروع کنیم . چه درکی از وضعیت موجود داریم نیروهای عمده و اصلی کدامند و چه طرحی برای تغییر وضع موجود در برنامه عملیاتی داریم نیاز به طرح ریزی برای تغییر که توسط سوبژه و کنشگر تعیین می شود. نقش فعال کارگری و کنشگر انقلابی در مفصل بندی سراسری و مبارزات گسترده و پراکنده کارگری طرح چشم انداز، استراتژی، تاکتیک ها و سبک کار نیروهای عامل در این بستر مطرح می شود . درک و تدوین استراتژی انقلابی، طرح مطالبات تاریخی دموکراتیک و کارگری، و طرح سازماندهی سراسری کارگران، وظیفه پیشروان سوسیالیست و کارگری است. هیچ تحول ا جتماعی و اقتصادی ، بعبارت دیگر انقلاب، بدون حضور فعال کل نیروی طبقه کارگر و زحمتکش بوقوع نمی پیوندد، بعبارت دیگر انقلاب کار توده هاست . اما بی انصافی وکجراهی است اگر تئوریزه کردن و نقد واقعیت اقتصادی - اجتماعی جامعه در تمامی ابعاد آن و تدوین راهکار برون رفت از این وضعیت را با توجه به وضعیت امروزین طبقه کارگر، با وضعیت بی ثباتی اشتغال و شرکت های پیمانکاری و قراردادهای سفید امضاء و حقوق های معوقه و بیکاری های پریودیک و در شرایط بشدت دشوار زندگی، فقط از کارگر بخواهیم. بیشک عناصری از آنها می توانند در این مسیر بسیار مؤثر باشند . گاهی فعال کارگری ما بجای تحلیل زنده و خلاق شرایط، با ذره بین در آثار مارکس بدنبال متونی می گردد که از شورا و یا اتحادیه با تعبیری خاص سخن گفته باشد. این کار نه برای تغییر شرایط کنونی، بلکه اثبات موقعیت انحصاری خود در شرایط اجتماعی موجود و اثبات کیش شخصیت و جایگاه خویش است. در این حال وی باروش شناخت مارکس و کاربرد آن در درک جهان واقعی و برای تغییر کاری ندارد. عمل وی همانند مؤمنانی است که در کتب عهد عتیق بدنبال عافیت و آمرزش و ارضای درونی هستند. قفل شدگی و چفت و بست ها و عدم توان سازمان یابی طبقه کارگر را امروزه می بایست ناشی از فقدان تئوری انقلابی و درک عمیق جامعه و شرایط ایران دانست. عدم انجام وظایف عاجل فعالان، مبارزان و انقلابیون در ارائه یک طرح جامع تشکل سراسری، و درگیر شدن در خرده کاری ها و مرزها و خط فاصل ها و در فقدان جسارت نظری و عملی فعالان می بایست جستجو کرد که با توجه به ثبات شرایط فعلی به وضع موجود تن داده و ویژگی محافظه کاری و کیش شخصیت بخود گرفته اند. محافظه کار نیاز به طرح نظری و عملی برای تغییر شرایط را ندارد . زیرا جایگاه اجتماعی وی مخدوش می شود. وی می تواند کسی را که آرامش و ثبات جایگاه وی را بهم بزند، به راحتی با استناد به کتب مقدس و مراجع، تکفیر و از میدان بدر کند . پیشرو و انقلابی بودن و تغییر در شرایط سترون، سخت و جامد کنونی، با پیوند با یک سازمان و تشکیلات - که به زحمت می توان این نام را بر محافل کنونی اطلاق کرد- با بر پایی سمینار از مارکس و مارکسیسم و دکوراسیون سالن و تریبون با پرده و پرچم های سرخ و قسم به نام مبارک مارکس و خواندن عین متون وی، محقق نمی شود. پیشبرد انقلاب نه با اتخاذ مواضع ، بلکه با میزان تغییر واقعیت موجود و اثر گذاری بر نیروهای سرمایه داری و ضد انقلاب سنجش می شود . با کشف نظریه انقلابی و پیشرو و عمل اجتماعی متناسب با آن و ایجاد جنبش های اجتماعی و تشکل های واقعی کارگری می توان در راه انقلاب گام برداشت و حتی در این حالت نیز عنصر آگاه و کنشگر را نه با توصیف و وجه تسمیه انقلابی بلکه در شدن و تحول انقلابی مستمر می توان دریافت .
بنظر یک مکانیسین، در این شرایط که میلیون ها نفر از زحمتشکان و طبقه کارگر به تباهی کشیده می شوند، خودشان مسئول رهایی خود هستند. هر چند بر طبق نظریه آنان، اراده جمعی برای رهایی و تشکل یابی از این وضعیت در طبقه وجود ندارد.
با این تحلیل و شناسائی که در مورد علت بن بست ها و تداوم وضعیت کنونی فعالان ما انجام داده اند بدین معنی است که تا سرکوب هست این وضع تداوم دارد و رهایی طبقه هم بعهده خود طبقه است، معلوم نیست که طبقه با توجه به اینکه اراده ای برای تغییر این وضعیت ندارد چه زمان قادر خواهد بود که شرایط را دگرگون کند در واقع تحول نه به عمل کنونی کنشگر بلکه امری است که می بایست منتتظر منجی باشیم . با چنین رویکردی اگر بعد از دهه ها تحولی هم حادث شود، قهقرایی بوده و در این بین نه درجا که به عقب برگشته ایم زیرا در طی این مدت کل فرایندهای جوامع پیچیده تر شده و شرایط ما در وضیعت اسفبار تری قرار گرفته است . نمونه کشورهایی که در منطقه در نبود رهبری انقلابی و مبارزه با تشکیلات سراسری دچار تحول – عقب گرد – شده اند در جلوی چشمان ماست.
محمود صفدری
۲۶ شهریور ٩٣
بازانتشار از نشر کارگری «ما» - مهرماه ١٣٩٣
لینک مطلب در سایت نشریه تدارک حزب انقلابی
http://nashriye.com/?p=74