در شرائطی که میلیونها کارگر و افراد خانواده های کارگری با سر دادن فریاد گرسنه ایم، تشنه ایم، هیچ چیز برای از دست دادن نداریم، ریشه فقر، بی خانمانی، تبعیضات جنایتکارانه جنسیتی و آۀودگیهای زیست محیطی خود را به وجود سرمایه ارجاع می دهند، آری در همین شرایط، در جوار همین فریادهای سرخ، ناله های شوم بوم های خرابه گرد نیز گوشها را می آزارد. جغدها با هم می خوانند « ایران من»! ایرانم»!، «کوروش»!، «رضاخان»!، بقای مرده جغدها در آشیان عتیق تاریخی خود اهمیت گفتگو ندارد، رعب انگیز آنست که کارگری زیر آوار جهالت به این نفیرها دل بندد و به تکرار کور آنها پردازد. ناسیونالیسم در هر شکل و هر لباس سلاح میکروبی سرمایه در دست طبقه درنده سرمایه دار برای تباهی و انهدام جنبش بالنده طبقاتی ضد سرمایه داری ما است. ناسیونالیست ها حتی اگر کارگر باشند، کثیف ترین مزدوران سرمایه در جنبش ما برای متلاشی ساختن و خاموش نمودن هر جرقه پیکار ضد بردگی مزدی هستند. عصاره سخن آنها این است که «همه ما ایرانی هستیم»! «اولاد کوروش و گودرز و کیکاووسیم»، «ایران میهن ماست و باید همه چیز خود را برای داشتن ایرانی آباد، مستقل، صنعتی، مدرن فدا سازیم»!!! اینان، این خفاشان زشت به گاه سر دادن این نفیرهای کریه، به جعل شرربار تمامی واقعیت های جامعه و جهان موجود می پردازند. بر روی همه بدیهیات عالم پرده می اندازند تا شعله های همیشه و همه جا سرکش جنگ ما علیه سرمایه و سرمایه داران را خاموش کنند. تا مبارزه طبقاتی را به ورطه تعطیل اندازند. آنها نمی گویند که در همین «ایران» میلیونها کارگر نسل بعد از نسل یک شیفتی یا چندین شیفتی کار کرده اند، با کار خود سراسر این جهنم را کوهسار سرمایه، ثروت و رفاه طبقه سرمایه دار ساخته اند، اما سهم خودشان، سهم میلیونها نفرشان از کل آنچه آفریده اند، روزانه، نصف یک نان خالی به صورت نسیه، در ازای گرو نهادن «کارت ملی» است. کارگر شعور باخته ای که عربده «ایران، ایران» از حنجره بیرون می راند باید به این اندیشد که از کدام ایران و کدامین ایرانی می گوید؟؟!! هم وحوش مالک عظیم ترین بانکها، تراستهای صنعتی، غول های مالی، صاحبان بنیاد مستضعفان، آستان قدس، مؤسسات اقتصادی بیت رهبری، قرارگاه خاتم الانبیاء، بنیاد شهید و زنجیره میلیونی بنگاههای مشابه، ایرانی هستند و هم کارگرانی که کل کار و محصول کارشان سرمایه این وحوش گردیده است، شناسنامه ایرانی دارند. واقعیت زمخت زمین زندگی با خروش تندرگون فریاد می زند که این دو بخش انسانها زیر هیچ نامی، هیچ نشانی، هیچ هویت ملی، میهنی، نژادی، عقیدتی قابل اجماع نیستند، اینها در بنیاد وجود اجتماعی خویش، موجوداتی متضاد، متخاصم و مجبور به جنگ با هم می باشند، سرمایه دار سرمایه متعین در قیافه آدمیزاد و کارگر کار مزدی شخصیت یافته است. سرمایه کار مرده کارگر است که با قدرتی لایتناهی، بدون محدودیت بر وجود زنده او، بر هست و نیست او حکم می راند و سرمایه دار به عنوان مالک سرمایه حاکم بلامنازع مسلط بر زندگی کارگر است. کارگر برای هر میزان انسان بودن، انسان ماندن، حق و حقوق انسانی، هر نفس کشیدن آزاد انسانی، ابتدائی ترین خورد و خوراک و معیشت و پوشاک انسانی، برای هر اندازه تسلط بر سرنوشت کار، حاصل کار و زندگی خود و بالاخره برای رهائی خود باید با سرمایه و طبقه سرمایه دار و دولت سرمایه داری جنگ کند. سرمایه دار و دولتش نیز برای سرمایه دار ماندن و دولت سرمایه بودن اساس هر اعتراض، خیزش و جنگ کارگر را درهم می کوبند. سخن از ایرانی، ایرانیان، هویت ملی یا مام وطن به عنوان مفصل اجماع این دو جور انسانها اگر انفجار مهلک ترین بمبهای فریب نیست چه نام دیگری برایش قابل تصور است.؟؟!! قطعا هیچ!! کارگر ناسیونالیستی که عربده ایرانم سر می دهد باید بیاموزد که با این کارش از خود و توده همزنجیر می خواهد تا برده مزدی همیشگی سرمایه داران مانند.
کارگران ضد سرمایه داری