افق روشن
www.ofros.com

اعتلای انقلابی و مبارزه طبقاتی

محمد حسین                                                                                                      سه شنبه ۴ اسفند ۱٣٨٨


وضعیت عمومی جنبش

پس از انتخابات ریاست جمهوری در ایران، موج وسیع و گسترده ای از اعتراضات نسبت به تقلب در انتخابات ایجاد شد. ما کارگران آگاه که از همان ابتدای رقابت انتخاباتی شرکت در آن را در راستای منافع طبقاتی مان نمی دیدیم و به روشنی همچون دیگر انتخابات های این کشور، در آن شرکت نکردیم. چرا که فاقد ذره ای ازدمکراسی است و تنها چیزی که وجود ندارد امکان شرکت نمایندگان کارگران است. حتی بر فرض محال که امکان شرکت نمایندگان طبقاتی ما نیز وجود می داشت، در سیستمی که سرمایه داران دم و دستگاه دولتی را در اختیار دارند، تغییر یک مسؤل حکومتی، مناسبات را به نفع ما کارگران دگرگون نخواهد کرد وتنها با تغییرات بنیادی ممکن است تا ما بتوانیم منافع مان را تأمین نماییم. در نتیجه کارگران آگاه با حداقل امکانات موجود همانند دیگر انتخابات ها به هم طبقه ای های خود و دیگر مردم گفتند که با تحریم انتخابات باید راه خود را پی گیریم و در گیر اختلافات جناحی سرمایه داران برای کسب قدرت نشویم.
اما واقعیت این است که بخش زیادی از مردم در این انتخابات شرکت کردند؛ بویژه به این دلیل که رقابت جناح های حکومتی به اوج خود رسیده بود و در واقع هر یک از جناح ها حس می کرد که نبرد سرنوشت سازی در راه است که نتیجه آن کسب تمامیت قدرت سیاسی است. جناح به اصطلاح راست حاکم با تکیه بر اهرم های قدرت و جناح اصلاح طلب با تکیه بر توهم توده ها، از تمام ظرفیت های خود استفاده کردند و در نهایت با شکست اصلاح طلبان در انتخاباتی که مبتنی بر تقلب بود، آنها از قدرت رانده شدند و مردم بسیاری در اعتراض به نتیجه انتخابات به خیابان ها آمدند. شعارهای "موسوی رای ما رو پس بگیر" ، "احمدی ٦٣ درصدت کو" و دیگر شعار هایی با همین مضمون ها که حکایت از اعتراض به نتیجه انتخابات داشت.
البته واضح بود که هم شرکت مردم در انتخابات علیه جناح راست و هم اعتراضات ابتدایی نیز حکایت از نارضایتی داشت که شکلی برای بروز یافته بود؛ اما به هر حال این شکل از بروز اعتراضات مردمی که سال ها تحت فشار بوده اند، تبلوری مستقل و همراه با طرح مطالبه ای در راستای منافع خودشان نداشت و جناح چپ جنبش کارگری نمی توانست از آن حمایت و با آن همراهی نماید. تظاهرات میلیونی مردم به رهبری موسوی در تهران اوج این مبارزات و اعتراضات به نتیجه انتخابات بود، که واقعا از جنبه تعداد شرکت کنندگان قابل توجه و طی سال های اخیر بی نظیر بود. از همان ابتدا و در جریان چند تظاهرات میلیونی بعدی، مثل تظاهرات میدان توپخانه تا میدان انقلاب و تجمع های دیگر مثل تظاهرات میدان ونک و ... هر چند که برای کنترل از طرف رهبران اصلاح طلب تظاهرات های همراه با سکوت عنوان شده بود و حق شعار دادن از شرکت کنندگان سلب شده بود و فقط پارچه های سبز به همراه داشتند، اما برخی از شرکت کنندگان مطالبات مردمی و آزادیخواهانه را بروی پلاکاردهایی حمل می کردند که ارتباطی به انتخابات نداشت؛ والبته در تمام موارد شعارهایی مثل "یا حسین میر حسین" نیز چاشنی تظاهرات ها بود- و البته هنوز هم هست-.
یکی دیگر از مشخصه های ابتدای رویدادها، فراخوان رهبران اصلاح طلب بود. همه تظاهرات های خیابانی با فراخوان رهبران اصلاح طلب مثل موسوی، کروبی، خاتمی و فائزه هاشمی انجام می شد و در واقع رهبری اعتراضات و نوع و شکل آن تا حدود زیادی در دست آنها بود. اما با گذشت زمان و با افزایش فشارها و سرکوب شدید و تهدیدهای مکرر مبنی بر دستگیری سران اصلاح طلب و مهم تر از آن موج گسترده و وسیع مبارزات که داشت رنگ و بوی دیگری می گرفت، فراخوان ها پایان یافت و فقط چند مورد اعلام شد که بر پشت بام ها "الله اکبر" گفته شود، که مردم آن را با شعارهای ضد دیکتاتوری تلفیق کردند. اطلاح طلبان که تنها می خواستند از طریق نیروی مردم به جناح مقابل فشار وارد کنند، سعی در کنترل انگیزه های انباشته شده مردم را داشتند. اما با وجود تسلط نسبی اصلاح طلبان و مهار اعتراضات، حضور میلیونی مردم و چشم انداز "خطرناکی" که وجود داشت، باعث تغییررویه اصلاح طلبان گردید.
در تظاهرات ١٨ تیر و تظاهرات های دیگر در آن دوران به صراحت شعارهای ضد دیکتاتوری داده شد و بیشتر جنبش شکل خودبخودی گرفت؛ البته هنوز اصلاح طلبان از ظرفیت های کنترل و نفوذ خود بهره می بردند اما می توان گفت در دوران ١٨ تیر و پس از آن شکل خود بخودی نیز در جنبش محسوس بود و در کنار نفوذ و توهم به سرمایه داران اصلاح طلب عمل می کرد. تهاجم مامورین و لباس شخصی ها بیشتر باعث عکس العمل مردم و رادیکال شدن شعارها می شد، و نصیحت اصلاح طلبان و روشهای پیشنهادی "انقلاب مخملی" آنها تا حدودی کمرنگ گردید، توده ها هر چند در اذهانشان به اصلاح طلبان توهم داشتند، اما در کردار و واقعیت جنبش رویکردی دیگر داشتند و این دوگانگی در پروسه خود افزایش یافت.
دانشجویان با شعارهای کاملا ضد دیکتاتوری و ضد استبدادی بازگشایی دانشگاه ها را اعلام کردند و روح جدیدی در کالبد جنبش دمیدند که حکایت از تداوم مبارزات داشت و در مقابل نیز تهاجم شدید سرکوبگران بسیاری از دانشجویان را روانه زندان نمود و چند تن از آنها نیز جانباختند و بسیاری از آنان اخطار و تذکرات "انظباطی" گرفتند. اما با تمام سرکوب ها مشخص شد که جنبش دانشجویی یک پایه ثابت جنبش کنونی مردم است. تنها وجه مشخصه برتر جنبش دانشجویی این است که با آنالیز آن هر چند طیف تحکیم وحدتی ها و همه اصلاح طلبان به واسطه شرایط عمومی دست بالا دارند، اما گرایش چپ و سوسیالیست نیز یک پایه اصلی مبارزات بوده و هست و این نکته بسیار مهمی است که در آینده جنبش دانشجویی نقش بسزایی خواهد داشت. در جریان سالگرد روز دانش آموز( ١٣ آبان) موج گسترده مبارزه مردم و دانشجویان ، افزایش یافت و از نظر مضمون شعار ها نیز هر چه بیشترعلیه تمامیت دستگاه سرکوب بودند. از وقایع ١٣ آبان به بعد، یعنی در جریان تظاهرات ١٦ آذر و ٦ دی این جنبه از مبارزات – زیر سوال بردن تمامیت دستگاه سرکوب- برجسته تر گردید و جسارت و شهامت مردم بطور چشمگیری سیر صعودی یافت و در مقابل نیروهای سرکوب، ایستادگی کرده و عکس العمل های قابل توجهی بروز دادند. روحیه مردم بطور قابل توجهی در مقابل تهاجم سرکوب گران تغییر یافت و در بسیاری از موارد به دفاع از خود مبادرت می ورزیدند.

موقعیت جنبش کارگری در این دوران

از سال ٨٠ به بعد تحرکات بیشتری در مبارزه طبقه کارگر شکل گرفت که عمدتا به دلیل شرایط نامساعد و بحرانی، تعداد قابل توجهی از کارخانه های بحران زده بود. افزایش فاصله طبقاتی و سیر صعودی تورم که فشار اقتصادی شدیدی به طبقه کارگر وارد می آورد زمینه های مبارزه را فراهم کرد و طی سال های گذشته هر سال دهها اعتصاب و تجمع ، راه بندان و ... نتیجه این مبارزات بود. این دوران در وضعیت عمومی جنبش کارگری تغییر محسوسی ایجاد نشد. هر چند که تعداد اعتصابات در دوماه گذشته نسبت به قبل افزایش یافت، اما با وجود افزایش آن، هنوز کمتر از ١٠ درصد کارگران در سالهای گذشته در اعتصابات شرکت داشتند و بیشتر اعتصابات و تجمع ها به کارخانه هایی مربوط می شود که دچار بحران هستند و چند ماه پرداخت دستمزد کارگران به تعویق افتاده است.
بطور تقریبی همه روز خبر اعتصاب یا تجمع اعتراضی یک کارخانه شنیده می شود و این خود بیانگر این واقعیت است که تعداد کارخانه های بحران زده، زیاد شده است. از یکسو با توجه به سیاست های اقتصادی دولت و از سوی دیگر بحران ساختاری شدیدی که در جامعه ما وجود دارد و از همه مهم تر تورم شدید به موازات بیکاری رو به افزایش، همه زمینه های عینی هستند که باعث رشد جنبش کارگری بوده و خواهد بود. بدون شک شرایط موجود نیز بر روحیات کارگران تاثیر گذاشته و حتی بسیاری از آنها در تظاهرات ها شرکت داشتند و برخی نیز بازداشت شدند. بسیاری از مردمی که در جنبش خیابانی
موجود شرکت دارند، مزد بگیرانی هستند که اکثرا متعلق به طبقه کارگر می باشند و حتی بسیاری دیگر از روشنفکران، همچون دانشجویان نیز از خانواده های مردمی هستند که زیر خط فقر قرار دارند.
علاوه بر این نباید فراموش کنیم که بیش از ٧۵ درصد مردم ایران زیر خط فقر قرار دارند و کمتر از ده درصد را سرمایه داران و ثروتمندان تشکیل می دهند و بقیه در واقع، بینابینی ها و متوسط حساب می شوند. جوانان و زنان در این جنبش نقش بسزایی دارند و عموما اینها مردمی هستند که تحت فشار اقتصادی شدید قرار دارند و به طبقه کارگر بسیار نزدیک هستند. باید این را نیز در نظر داشت که تنها ١٧ درصد زنان در ایران شاغل اند و یا دستمزدهای بسیار نازل دریافت می کنند و بقیه در بیکاری بسر می برند. جوانان عموما شامل شاغلین با دستمزدهایی پایین در شرکت ها و یا بیکارهستند و به این دلیل ما به هیچ وجه نمی توانیم آنها را متعلق به اقشار میانه بدانیم. هر چند که طبقه متوسط و حتی بخشی از مرفه ها نیز به دلیل استبداد شدید در جامعه، مطالبات دمکراتیک دارند وتضادهایی با توتالیتاریسم حاکم دارند و با جنبش مردم همسو شده و در این مقطع در تظاهرات ها شرکت می کنند و یا احساس همراهی می کنند، اما این به هیچ رو وجه غالب جنبش جاری نیست و نمی توان جنبش را متعلق به آنها دانست.
البته بافت توده هایی که در مبارزات خیابانی شرکت دارند، صرفا تعیین کننده ماهیت جنبش موجود نیست، این یکی از پارامتر های مهم است. اما پارامتر دیگر، مطالباتی است که طرح شده و برای آنها مبارزه می شود و یا فعلا در صدر این اعتراضات است. این واقعیت که تاکنون مطالبات اقتصادی در مبارزات موجود طرح نشده واین خود یک پارامترمنفی قابل توجه و نقطه ضعف جنبش مردم است. اما واقعیت این است که انگیزه اصلی اکثریت مردم تغییر در شرایط اقتصادی است و بهبود آن است. البته در چشم انداز پیشارو، طبیعی است که این مطالبات نیز مطرح شود و جنبش عمق بیشتری یابد. اعتصابات کارگری که هر روز خبرهای آن به گوش می رسد، خود بیان مطالبات اقتصادی جنبش است که از سوی کارگران طرح می گردد. اما کارگران به مثابه یک طبقه هنوز در جنبش توده ای موجود شرکت نکرده و صف مستقلی ندارند، هنوز با اعتصابات گسترده به میدان نیامده و تشکل های طبقاتی خود را سازمان نداده اند.
- دیدگاه های مختلف در ارتباط با نقش طبقه کارگر درجنبش مردم
در جریان بر آمد اعتلای انقلابی در جامعه و به خیابان آمدن میلیون ها نفر و مشخص شدن تداوم بحران، گرایش لیبرالی که کلکسیونی از جمهوری خواهان، اصلاح طلبان و سوسیال دمکرات ها را گرد آورده، به مثابه نیروی تعیین کننده ای به میدان آمدند و هر چه بیشتر به توهمات دامن زدند. دراین رابطه هر چند مبارزات مردم به دلیل عمق تضادها فرا تر از خواست لیبرال ها حرکت نمود - که شعار ها و نوع مبارزه موجود آنرا ثابت می کند - اما خود بخود قادر به گسست از آن نبوده و نمی باشد.
طی چند سال گذشته و در جریان رشد مبارزات کارگری و تحرک ایجاد شده در راستای ایجاد تشکل های کارگری، فعالین کارگری نقش قوی در پیشبرد مبارزات و سمت و سو دادن به آن داشتند. گرایش چپ در جنبش کارگری و دانشجویی طی 8 سال گذشته سیر صعودی داشت و به جرات می توان گفت که در جریان مبارزات عمومی و خود بخودی، جناح چپ وزنه سنگینی بود. اما با برآمد جنبش میلیونی و همه گیر شدن مبارزات پس از انتخابات ، این گرایش بنا به این دلیل که در مقایسه با جنبش عظیم توده ای کوچک بود، به حاشیه رفتن آن، بطور موقت طبیعی بود. اما با تداوم بحران سیاسی جامعه و مشخص شدن این واقعیت که توده ها از هر فرصتی برای نشان دادن اعتراض عملی شان استفاده خواهند کرد، جناح چپ جنبش کارگری خط جدیدی که با شرایط موجود مطابقت داشته باشد، بروز نداد واین مسئله جنبش کارگری را در موقعیت پایین دست قرار داد. پر واضح است که رهبری طبقه کارگر به سادگی و تنها با موضع گیری صحیح بلا فاصله تحقق نخواهد یافت، اما به هر شکل در دراز مدت و در جریان مبارزات عملی، جهت گیری سوسیالیستی به پیشرفت جنبش کارگری کمک خواهد کرد.
البته هر چند مبارزات مردم رشد کرد، اما به همان نسبت سرکوب و تحت فشار قرار دادن فعالین کارگری و دیگر فعالین سیاسی نیز دوچندان شد وفضای پلیسی بیشتر از سابق حاکم گردید و این پارامتر را به هیچ وجه نمی توان نادیده گرفت و این موضوع یک روی واقعیت جاری است.
با تداوم بحران سیاسی و اعلام موضع افراد و گرایشات، مشخص شد که انفعال و قافل گیر شدن، فقط ناشی از گستردگی جنبش در مقابل توان ضعیف آنها وحاکم شدن فضای امنیتی نیست، بلکه گرایشی که سابق بر این نیز نماینده انفعال در جنبش کارگری بود، در این رابطه موثر است. انفعال خود معلول نگاه و عملی است که نمی خواهد بر بستر شرایط جدید با پرچم سیاسی و اقتصادی طبقه کارگر به میدان بیاید و صرفا بدنبال مبارزه حاشیه ای و بدون ارتباط با جنبش مردم است و تغییر شرایط و برآمد جنبش توده ای را عملا مرتبط با جنبش کارگری نمی داند. واضح است که مبارزه برای هر مطالبه ی کارگران ارزش و جایگاه خود را دارد و همه سوسیالیست ها با تمام توان در هر مبارزه ای مانند افزایش دستمزد، پرداخت حقوق های معوقه، علیه قرار داد موقت و ... باید شرکت فعال داشته باشند، چرا که مطالبات اقتصادی در گرو منافع واقعی ما کارگران است. ما همواره و با هر فرصتی در راه کسب مطالبات اقتصادی مبارزه می کنیم ، اما چنانچه در جریان اعتلای موجود بخواهیم تنها خود را به همان مطالبات و مبارزات بدون ارتباط با جنبش مردم محدود نماییم، در واقع خط پاسیفیستی را پیش برده ایم که فقط آب به آسیاب لیبرالیسم می ریزد.
همه ی جناح های لیبرالی در جریان بحران انقلابی موجود، طبقه کارگر را با مطالبات ضعیف و مهار شده ای می خواهند که هم بتوانند از آن به عنوان ابزار فشار علیه دولت استفاده کنند و هم خطری متوجه سرمایه داری نباشد. آنها جنبش کارگری را در حاشیه و در قالب مطالبات اقتصادی رفرمیستی می خواهند تا خطری از طرف کارگران، آنها را تهدید نکند. بنابراین هر آلترناتیو سیاسی و اقتصادی از جانب جنبش کارگری که در راستای منافع طبقه کارگر قرار بگیرد، برای آنها بشدت خطرناک است. لیبرال ها نمی خواهند که نمایندگان کارگران بطور مستقل وارد کارزار گردند و مطالبات سیاسی و اقتصادی همه جانبه ی خود را بروز دهند، تا در چنین وضعیتی توده ها و دیگر کارگران حق انتخاب دیگری نداشته باشند.
صادق کارگر یکی از رهبران گرایش راست، ضمن اینکه به ضرورت مبارزه اقتصادی وایجاد صندوق های اعتصاب تاکید می کند نگاه لیبرالی خود را در رابطه با جنبش کارگری چنین نشان می دهد:
"این بار نیز بدون تردید نه‌ انگیزه‌ های کارگران برای شرکت موثر در جنبش مردمی سبز کمتر از دوران انقلاب است و نه‌ در تحولات آتی و پیروزی جنبش نقش کمرنگ تری خواهند داشت. اگر بپذیریم که‌ جنبش سبز یک جنبش خلق الساعه‌ نیست و ریشه‌ در مبارزات گروه ها و طبقات اجتماعی گوناگون و از جمله‌ کارگران و مزدبگیران یدی و فکری دارد، و همچنین بدانیم که‌ شرط کامیابی جنبش گستردگی و فراگیری هرچه‌ بیشتر آن و توجه‌ به‌ مطالبات و حقوق گروه های اجتماعی و رعایت انصاف و عدالت است، در آن صورت جنبش سبز نیز نمی تواند نسبت به‌ رفتاری که‌ توسط حکومت با کارگران و معلمان و بطور مشخصتر با زندانی کردن رهبران سندیکای هفت تپه‌ با سکوت یا انفعال برخورد کند یا نسبت به‌ مطالبات بر حق مزدبگیران لب فرو بندد. متاسفانه‌ تا کنون کمتر اتفاق افتاده‌ است که‌ ما شاهد حمایت مشخص جدی از مبارزات و مطالبات کارگران توسط رهبران و سخنگویان سرشناس جنبش سبز باشیم، این در حالی است که‌ در این مرحله‌ انتظار میرود که‌ رهبران جنبش در این مورد حمایت و برخورد آشکار و فعال نمایند و این حمایتها قاعدتا بایستی فراتر از محکومیت صرف رفتار دولت کودتا با کارگران باشد. ضرور است برای نجات جامعه‌ و بزیر کشیدن دولت کۆدتا همه‌ ملت را برای پیوستن به‌ جنبش بسیج کرد، اشکال مبارزه‌ با حکومت را متنوعتر نمود وامکان گسترش اعتصابات کارگری و کارمندی را که‌ دارای زمینه‌ هم هست تقویت و به‌ اعتصابات و اعتراضات جهت سازنده‌ و موثر داد."
صادق کارگرجنبش کارگری را جزئی از جنبش سبز میداند و حتی به رهبران اصلاح طلب آن انتقاد می کند که چرا نسبت به مطالبات اقتصادی کارگران بی تفاوتند. او جنبش کارگری را با مطالبات محدود اقتصادی فقط جزئی از جنبش اجتماعی موجود می داند ودر واقع جنبش کارگری تنها زیر مجموعه جنبش سبز است. شاخک های او در مقابل رشد جنبش کارگری و امکان بالقوه آن برای به میدان آمدن حساس شده و بر این مبنا تلاش می کند تا رهبران جنبش سبز را تشویق نماید با جنبش کارگری " آشتی" کنند وآنرا به دامان خود بکشانند. این سوسیال لیبرال، جنبش کارگری را همانند جنبش کارگری در سال 57 می
خواهد که متوهم به بورژوازی حاکم بر جنبش بود و همانطور که می گوید نمی خواهد که طبقه کارگر در تحولات آتی و پیروزی این جنبش – البته جنبش سبز- نقش کمرنگی داشته باشد. او به هیچ وجه صف مستقلی برای کارگران نمی خواهد و ضرورت مهار آنرا توضیح می دهد.
او نمی گوید که همین رهبران جنبش سبز همان هایی هستند، که هیچ کدام از تشکل های کارگری را به رسمیت نشناختند و در دوران حاکمیت شان، مانند دیگر سرمایه داران فقر و تنگ دستی را برای کارگران به ارمغان آوردند و مانع سرکوب جنبش کارگری نشدند. دولت اصلاح طلبان نیز به هیچ یک از کارگران مجوز ایجاد تشکل نداد و همه آنها را در اتاق انتظار نامحدود نگه داشت.
علاوه بر این صادق کارگر با طرح مطالبات محدود اقتصادی از اصلاح طلبان تقاضا دارد گوشه چشمی به کارگران داشته باشند و این مطالبات را جزئی از مبارزه جنبش سبز می داند.
بر این مبنا است که در شرایط کنونی ارتباطی بین انحراف اکونومیستی و استراتژی لیبرالیسم ایجاد شده و نا دیده گرفتن نقش طبقه کارگر در مبارزه سیاسی گسترده کنونی ، شدیدا به سود لیبرالیسم در جدال های اجتماعی تمام خواهد شد. ما باید با رهنمود های مشخص نقش سیاسی جنبش کارگری را هر چه بیشتر در جنبش توده ای برجسته نماییم. از یکسو نه در جنبش فعلی غرق شویم و نقش سیاهی لشکر را ایفا نماییم و از سوی دیگر نباید صرفا به مطالبات اقتصادی روزمره محدود شویم.
در واقع بحث بر سر این موضوع است که ما کارگران در شرایط فعلی باید جهت تلفیق و تعمیم مبارزه اقتصادی به سیاسی تلاش نماییم تا هر چه بیشتر در کارزار طبقاتی امروز جامعه موقعیت بهتری بیابیم. لیبرال ها بارها ما را از مبارزه اقتصادی و پیگیری مطالباتمان به بهانه های مختلف منع کرده اند، و حالا با برآمد جنبش سیاسی در جامعه در هراس از به میدان آمدن کارگران با مطالبات سیاسی هستند و می خواهند جنبش کارگری تنها در حاشیه و یا زیر مجموعه جنبش اجتماعی موجود باشد.
اگر در گذشته اکونومیسم صرفا یک انحراف درونی جنبش بود ، حال با بر آمد جنبش توده ای تداوم آن به مجرای خطرناکی تبدیل می شود که خواسته یا نا خواسته به خط لیبرالیسم حاکم بر جنبش توده ای خدمت خواهد کرد. از این زاویه ضرورت مبارزه با این انحراف برجسته می گردد.
نکته پیچیده و ظریف موضوع در اینجا است که مبارزه برای مطالبات اقتصادی همیشه موضوع مبارزه ما کارگران است وما نمی توانیم از آن قافل شویم، در چنین شرایطی امکان شکلی از مبارزه تعمیم داده شده، وجود دارد که می تواند مبارزه را ارتقا داده و طبقه کارگر را به کسب قدرت نزدیک نماید.
یک پارامتر بزرگ و با اهمیت به این مبارزه افزوده شده که اعتلای انقلابی است. در چنین وضعیتی که مردم با شعار مرگ بر دیکتاتور و دیگر شعارهای سیاسی مستقیما در مقابل قدرت سیاسی به خیابان می آیند و در سطح میلیونی از هر فرصتی استفاده می کنند، چگونه ممکن است جنبش کارگری در همان سطح سابق باقی بماند. در این صورت جنبش کارگری با قل و زنجیر دست و پا بسته خواهد شد و در نتیجه هر روز بیشتر از جنبش توده ای عقب خواهد ماند. جنبش کارگری باید با مطالبات وسیع اقتصادی و تلفیق آن با مواضع سیاسی مشخص به میدان بیاید تا آلترناتیو خود را نشان دهد، تا جنبش توده ای
ازآن تاثیر پذیرد. مبارزه موجود خیابانی یک مبارزه ابژکتیو توده ای است که تنها با حضور همه جانبه پرولتاریا ممکن است ، رادیکالتر گردد و امکان حرکت به سمت سوسیالیسم برای آن فراهم گردد. حضور سیاسی پرولتاریا و نمایندگانش به معنای نادیده گرفتن خواسته های اقتصادی این طبقه نیست، بلکه طرح مطالبات سیاسی و اقتصادی در کنار هم و با در نظر گرفتن سطح مبارزه در جامعه از اهمیت بسزایی برخوردار است. در شرایطی که مبارزه عملی در خیابان ها پیش می رود، ما نیز باید با طرح اشکال منطبق با منافعمان در این جنبش شرکت نماییم و به تغییر و پیشروی آن کمک کنیم.
رفیق ما علیرضا خباز در مطلبی به نام "کارگران در کجای این جنبش ایستاده اند" در ابتدا با بیان چند کارگر در هنگام صرف ناهار در محیط کار، در واقع نگاه های مختلف در طبقه کارگر را نسبت به جنبش موجود نشان داده و به اعتقاد من حتی نگاه های موجود در بین فعالین کارگری را هم تا حدودی منعکس کرده که بی مناسبت نیست آنها را بررسی کنیم. در این متن چنین آمده:
كارگر»الف«- به نظر من نباید نسبت به وضعیت بیرون بی‌تفاوت باشیم وباید در اعتراضات شركت كنیم.
كارگر»ب«- این اعترضات برای ما چه چیزی دارد ایا نفعی برای ما دارد یا نه؟ چرا ما باید برویم و كشته شویم.
كارگر»ج«- من می‌ترسم بروم تظاهرات این‌ها بی‌رحم هستند و همه را می‌كشند. اگر برای من اتفاقی بیافتد تكلیف زن وبچه من چه می‌شود؟ چه كسی از آنها مراقبت می‌كند؟
كارگر»دال«- ولی واقعا شجاعت می‌خواهد كه جلوی این‌ها بایستی. دمشان گرم! حیف كه ما نمی‌توانیم برویم و درتظاهرات شركت كنیم.
سخن کارگر "ب" که این "اعتراضات برای ما چه چیزی دارد آیا نفعی دارد" بیان این واقعیت است که بخش قابل توجهی از مطالبات کارگران مثل مطالبات اقتصادی وسیع در جنبش خیابانی مردم وجود ندارد و از سوی دیگر طبقه کارگر نقش مستقل و موثر در این مبارزات ایفا نکرده و بروز احساس بیگانگی با این جنبش را نشان می دهد.
جنبش کارگری در هر گام عملی که برداشته و یا در سال های اخیر می خواسته بردارد وبطور مشخص در راه ایجاد تشکل های کارگری همواره با مانع بزرگ استبداد مواجه بوده و هست. این موضوع را ما با پوست و گوشت خود همیشه لمس کرده ایم. استبداد همواره مانند شمشیر داموکلس بر بالای سر ما قرار داشته و در بسیاری از موارد در دهه های گذشته فرود آمده و ضربات سنگینی وارد نموده است. اگر بخواهیم تمام موارد آنرا فقط طی سی سال گذشته بشماریم مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد. برای طبقه کارگر مسئله ایجاد تشکل های کارگری و به کرسی نشاندن مطالباتش با مسئله دمکراسی و مبارزه
با استبداد گره خورده است و این واقعیت مسلم را باید همیشه ملکه ذهن خود نماییم. از ابتدای سال هشتاد که تلاش برای برپایی مراسم های روز کارگر و ایجاد تشکل های کارگری برجسته شد، در تمام بیانیه ها به مناسبت روز کارگر و یا هر مورد دیگر از طرف تشکل ها و جمع های کارگری، بند هایی به آزادی بیان و قلم و آزادی زندانیان سیاسی به درستی وجود داشته است. یعنی برای ما کاملا واضح بوده که مسئله آزادی بیا ن، قلم، احزاب و آزادی زندانیان سیاسی مسئله ما کارگران نیز هست و در آن شرایط، این حداقل کاری بود که ما می توانستیم در ارتباط با این مطالبات مهم بیان نماییم. این سنت با ارزش در مبارزه جنبش کارگری بوده و هست که ما به سهم خود آنرا پاس داشته ایم و ابراز نمودیم. اما حالا که هزاران نفر از مردم با مطالبات آزادیخواهی و ضد استبدادی بیرون آمده و در یک جدال گسترده و خونین گام گذاشته اند؛ چگونه ممکن است ما کارگران و فعالین آن نسبت به این شرایط بی تفاوت باشیم؟
بنابراین ما فعالین کارگری نه تنها در مبارزات گسترده مردم باید فعالانه شرکت نماییم، بلکه ضروری است نقش دخالتگر و تاثیرگذاری داشته باشیم. اما صرفا شرکت ما در مبارزات مردم نمی تواند راهگشای منافع طبقاتی ما باشد و آنچه که در جریان بحران موجود می تواند و باید هر چه بیشتر برجسته شود ، سیاست کارگر محوری است.
در ادامه موضوع علیرضا خباز می گوید:
"اگر این جنبش به اصلاح ‌طلبان، اصول‌ گرایان و لیبرال‌ها تعلق خاطر دارد، برای ما چيزی ندارد. چرا كه تجربه به ما نشان داده است كه همه اين گرايشها دشمن قسم خورده طبقه كارگر هستند. ما كارگران اگر در این جنبش شركت كنیم، به امید نشانه رفتن به قلب نظام سرمایه داری است و با پرچم مستقل خود و مطالبات طبقاتی خود مشاركت كرده و هزینه خواهيم داد."
همانطور که در ابتدای نوشته توضیح دادم ، جنبش موجود در چند ماه گذشته تغییرات قابل توجه و عمیقی داشته که آن را از خط اصلاح طلبان دور کرده و جنبه خودبخودی و مردمی آن بسیار بیشتر از توهم به اصلاح طلبان شده است. به عبارت دیگر، موضوع انتخابات دیگر برای مردم برجسته نیست و حمایت و توهم به اصلاح طلبان کم رنگ شده و در لایه هایی از جنبش مردم قرار دارد. اصلاح طلبان تسلط و اتوریته ای بر جنبش مردم ندارند و با گذشت زمان نیز رویکردهای سازشکارانه آنها، فاصله بیشتری با جنبش مردم ایجاد می کند.
رفیق ما می گوید "ما کارگران اگر در این جنبش شرکت کنیم"
مسئله این است که چرا باید در شک و تردید برای شرکت در این جنبش باشیم؟ من فکر می کنم ما نه تنها نباید در این جنبش منفعل بمانیم، بلکه باید با تمام توان و همانطور که او ادامه می دهد: "به امید نشانه رفتن به قلب نظام سرمایه داری است" اما این نکته را نباید فراموش کنیم که بیشتر مطالباتی که از جانب مردم در تظاهرات ها مطرح می گردد، مطالبه کارگران نیز هست و ما نیز در آنها منافع داریم.
این واقعیت که مبارزه ضد استبدادی با مبارزه اقتصادی و ضد سرمایه داری گره خورده، مسئله اساسی است که باید به ضرورت آن پی ببریم و در شرایط کنونی از آن غافل نشویم. باید این حقیقت را درک کنیم که امروز حتی ایجاد تشکل کارگری نیز با این مبارزه گره خورده و در راه ایجاد آن (که همیشه مسئله اصلی ما بوده و هست و در این دوران نیز برجسته تر شده) ناچاریم با استبداد دست و پنجه نرم کنیم. اما این بار در کنار هزاران نفر از مردمی که در حال مبارزه با آن هستند و با تکرار این واقعیت که در پشت مبارزات کنونی مردم انبوهی از مطالبات اقتصادی مشترک با کارگران نهفته است را نباید هرگز فراموش نماییم.

محمد حسین - ٢٠ بهمن ١٣٨٨

کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری