فرو انداختن هواپیمای اوکراینی و کشته شدن ۱٧٦ تن سرنشین آن در اثر اصابت موشک سپاه پاسداران و روشن شدن دروغ ها و افتضاح سپاه و سردمداران ریز و درشت حکومت، موج بزرگی از اعتراض و خشم توده ای را بر انگیخت که هنوز ادامه دارد. رژیم با تعزیه گردانی و سازماندهی تشییع جنازۀ قاسم سلیمانی سعی کرد اثرات روانی و اجتماعی خیزش آبان ماه را بزداید و آب رفته را به جوی بازگرداند. موج کنونی اعتراضات، چهرۀ عریان تضادهای عمیق اجتماعی را از نو و به سرعت آشکار کرد و رژیم را در مقابل تناقض سیاست های ضد مردمی اش قرار داد. اگر چه هنوز زود است که به تحلیل نهائی آثار این موج جدید بپردازیم ولی می توان به یک ویژگی آن در رابطه با خیزش دی ماه ٩٦ و آبان ماه ٩٨ و سلسله اعتصابات و تظاهرات کارگران در آن فاصله، اشاره کرد که از منظر ترکیب اجتماعی تظاهرکنندگان و ارائۀ خواست ها و شعارها مهم اند. این تطاهرات عمدتاً در دانشگاه ها آغاز شد و در شهرهای بزرگی چون تهران، اصفهان، اهواز، شیراز، کرمانشاه، مشهد، زنجان ، بابل، یزد و غیره ادامه پیدا کرده است. نشانه هائی در دست است که می توان گفت که این بار برخلاف خیزش های آبان ماه، با حضور نسبتا پر رنگ تر اقشار میانی و نیروهای نزدیک به اصلاح طلبان روبرو هستیم. این بدان معنی نیست که اصلاح طلبان و همپالگی های آنان مبتکر و آغازگر این حرکت جدیدند بلکه به معنی تلاش آنها برای بهره برداری از آن و جا انداختن خواست های خود از طریق این اعتراضات هستند. طنین شعار «رفراندم» در میانۀ تظاهرات در تهران و یا شعار«الله اکبر» و حضور انجمن اسلامی ها و طرفداران اصلاح طلبان در تظاهرات روز دوشنبه در دانشگاه اصفهان نشانگر تلاش اصلاح طلبان برای مصادرۀ این حرکت و تغییر یا تحت شعاع قرار دادن شعارهای رادیکال آن است. در تظاهرات پلیتکنیک و دانشگاه شریف با حضور جریان های رادیکال و اصلاح طلب مواجهیم بدون آنکه بتوان با قاطعیت برآوردی از نیروهای هریک از آنها داشت، البته در تظاهرات اخیر دانشجویان دانشگاه تهران تقریبا به طور یکدست جریان رادیکال غلبه داشت. انصراف پاره ای از هنرمندان از شرکت در نمایش های حکومتی و نامۀ برخی از استادان دانشگاه خطاب به خامنه ای و از آن مهمتر وارد صحنه شدن چهره های اصلی اصلاح طلبی، چون موسوی و کروبی و خاتمی، قدیانی و فائزۀ هاشمی با پامنبری خوانی برخی نمایندگانشان در مجلس نمونه هائی اند از تلاش اصلاح طلبان و همکاران و همپالگی هایشان در بهره برداری از حرکات اعتراضی مردم پس از اصابت موشک سپاه به هواپیمای اوکراینی و نابود کردن زندگی سرنشینان آن. فائزۀ رفسنجانی چون کروبی و قدیانی مستقیماً رهبر را نشانه می رود و سخنانش استراتژی جناحی از اصلاح طلبان را که نمی خواهند از پایه هایشان زیاد عقب بمانند، در این مرحله بیان می کند. او خواستار کناره گیری ولی فقیه و تغییرات در نظام سیاسی به دست خود خامنه ای می شود و با ذکر مثال گورباچف از او می خواهد تا دیر نشده شرایط انتقال قدرت را فراهم کند تا اسلام و نظام به خطر نیفتند. به سخنان او توجه کنیم:
«آقای خامنه ای به اندازه کافی حکومت کرد و اگر تغییرات بنیادین و انتقال قدرت را خودش ایجاد کند، خود را عاقبت به خیر میکند.» او اضافه می کند: « آقای خامنهای شما تنها کسی هستید که میتوانید بدون هزینه برای مردم و برای جامعه، تغییرات اساسی و عمیق بدهید. با جایگزین کردن نیروهای تخصصی در سیاست داخلی و در سیاست خارجی، به جای معیارهای دیگری که اصلا ربطی به مدیریت ندارد. مشابه کاری که گورباچف کرد وقتی فهمید این سیاستها راه به جایی نمیبرد و روز به روز شرایط کشور و مردم را در تمامی حوزهها به جز سلاح و نظامیگری نابود می کند» فائزۀ رفسنجانی می افزاید «ما نیاز به تغییرات جدی داریم اگر شما به عنوان رهبر جامعه نخواهید این تغییرات را بدهید اتفاقات دیگری می افتد ... الان دیگر خودتان ارزیابی دارید که اسلام در کشور ما در بدترین شرایط خود در طول تاریخ قرار گرفته و بلایی که در این دوران سر اسلام آمده فاجعه است. روز به روز هم با عملکرد و خطاهای بیشتر ما به نام یک کشور اسلامی و به نام نظام اسلامی بدتر و بدتر می شود.»
علت دیگری که اصلاح طلبان حکومتی و در اپوزیسیون را به تکا پو واداشته است، نزدیکی انتخابات مجلس است. سؤال امروز آنها این است که آیا شعار «اصلاح طلب، اصول گرا دیگه تمومه ماجرا» که صحنۀ مبارزۀ توده ها در دی ٩٦ و آبان ٩٨ را رقم زد می تواند انتخابات نمایشی حکومت را این بار بهم زند یا نه؟
سناریو روشن است، خطر خیزش کارگران و زحمتکشان (خطر از دید حکومت و اصلاح طلبان!) و گسترش و تعمیق جنبش دانشجوئی و جهت گیری های آن در حمایت از خواسته های فرودستان که بارها در تظاهرات و شعارهای ماه های اخیر شاهد آنها بوده ایم، در مرحلۀ اول باعث هراس و فاصله گیری بخش هائی از اقشار میانی از آن شد. اما با قدرت نمائی جناح حاکم به ویژه با زورآزمائی اش در تعزیه گردانی ترور سلیمانی و فاجعۀ افتضاح سقوط هواپیمای اوکراینی شکاف دیرینۀ میان حکومت و این اقشار دوباره سرباز کرد. اینکه به تدریج با گسترش جنبش کارگران و زحمتکشان وعمیق تر شدن شکاف در میان بالائی ها، شمار بیشتری از اقشار میانی به میدان مبارزه با رژیم کشانده شوند به خودی خود امری است مثبت، به ویژه که در ایران حکومتی مذهبی، متکی به ولایت مطلقۀ فقیه با ساختاری یکسره فاسد، به مدتی بیش از ۴۰ سال است که علاوه بر فشارهای اقتصادی با سیاست های به غایت ارتجاعی فرهنگی و اجتماعی اش علاوه بر کارگران، زحمتکشان و زنان، بخش وسیع و فزاینده ای از دانشگاهیان، وکلای مستقل، هنرمندان، جوانان و دانشجویان و ... را به ستوه آورده است. اما همان طور که در خیزش سال ۱٣۸۸ شاهد بودیم، اعتراضات و تظاهرات این اقشار در نبود هژمونی حضور و گفتمان رادیکال و انقلابی با وجود رهبری اصلاح طلبی که در طول حکومت اسلامی شریک دزد و رفیق قافله بوده است، به بیراهه کشاندن مبارزات بر حق مردم و هرز دادن آن در کشاکش تضادهای جناحی طبقۀ حاکم و کمک به تداوم زندگی نکبت بار آن بوده است. خطری که امروزهم جنبش اعتراضی و رادیکال فرودستان جامعه را که هنوز قوام و استحکام کافی نیافته تهدید می کند. به عبارت دیگردر روندی که هنوز تثبیت نشده است ما با دو گرایش و جریان روبرو هستیم که یکی سعی دارد خیزش انقلابی را به نفع خود مصادره کند و آن را در خدمت مصالحۀ خویش با بخشی از حاکمیت قرار دهد و به قول فائزه هاشمی تا دیر نشده [بخوان تا انقلاب نشده] نظام و اسلام را نجات دهد و بخش دیگری که با شعار«اصلاح طلب، اصول گرا دیگه تمومه ماجرا» در دی ماه ٩٦ و آبان ماه ٩٨ وارد صحنه شده اند و کلیت نظام را نشانه گرفته است.
روشن است بسیاری از مسائلی که نگرانی و مقابلۀ اقشار میانی را، با حکومت دامن می زند، برای کارگران و زحمتکشان نیز که غم نان و کار و مسکن دارند، مطرح است. انواع تبعیض های جنسیتی و اجتماعی، سانسور و نقض مستمر آزادی ها و ممانعت از هرگونه سازمانیافتگی اقتصادی - سیاسی، خلاصه تمام مطالبات انباشت شدۀ دموکراتیک که در طی این چهل و اندی سال سرکوب گردیده اند، به طور حتم نگرانی های کارگران و زحمتکشان و نیروهای انقلابی هم هست. ستم سیاسی بر گردۀ توده های فرودست جامعه سنگین تر و شدیدتر است و مانع بزرگی در راه رهائی نهائی آنهاست. از این رو طرح و پیشبرد این مسائل دموکراتیک بیش از هرکس وظیفۀ نیروهای پیشرو کارگری و انقلابی است. با این تفاوت که دموکراتیسم طبقۀ کارگر پیگیرترین نوع دموکراتیسم است و برای به فرجام رساندن آن نه تنها سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی را هدف گرفته بلکه نظام استثمار و تبعیض طبقاتی یعنی سرمایه داری را نیز آماج حملاتش قرار می دهد. تأکید بر تمایز و استقلال و وحدت این گرایش در جنبش امروز، نه از سر نفاق و تفرقه اندازی است و نه یک ماجراجوئی جداسری، بلکه کمک به ایجاد آن شرایطی است که ضمن سرنگونی جمهوری اسلامی راه را برای پیروزی نهائی بر سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم بگشاید.
سر آخر شاید این گفته لنین مصداق شرایط امروزی ما نیزهست: « درآمیزی فعالیت دمکراتیک طبقه کارگر با دمکراتیسم طبقات و گروه های دیگر، نیروی جنبش دمکراتیک و مبارزه سیاسی را تضعیف خواهد کرد، از قاطعیت و پیگیری این مبارزه خواهد کاست و آن را برای سازش مستعدتر خواهد ساخت. برعکس تمایز طبقه کارگر در نقش مبارز پیشگام راه دگرگونیهای دمکراتیک، جنبش دمکراتیک و مبارزه برای آزادی های سیاسی را تقویت خواهد کرد، زیرا طبقه کارگر تمام عناصر دمکراتیک و اپوزیسیون سیاسی را به پیش خواهد راند، لیبرال ها را به سوی رادیکال های سیاسی و رادیکال ها را به سوی گسست قطعی پیوند با تمام نظام سیاسی و اجتماعی جامعه کنونی خواهد راند.» (لنین، وظایف سوسیال دمکرات های روسیه).
این شرایط هشیاری زیادی می طلبد. هشیار باشیم!
نه رفراندم
نه اصلاح
اعتصاب
انقلاب
بهزاد مالکی - ۲۵ دی ۱۳٩٨
www.aazarakhsh.org
ruwo.iran@gmail.com
azarakhshi@gmail.com