مروری تاریخی
چشمها و دستها به سوی دروازه تاریخ جهان خیره و نگران مانده است. سوریه با بیش از دههزارسال، زیستگاه آدونیس، مردمی پیشرو، ادبپرور، ، فرهنگورز، اندیشهساز و مقاومت در برابر حکمروایان آشوری، ایرانی، یونانی، رومی، عرب مسلمان، عثمانی، انگلیسی و فرانسوی با آغاز «حمله تبوک» به فرماندهی نافرجام پیامبر اسلام، و سپس اشغال شامات به دست سپاهیان اسلام، با حکمرانی معاویه فرزند ابوسفیان، رفته رفته متلاشی و فروکوبیده شد. حکمرانی اشغالگران از شبه جزیره عربستان (۱۵۱۷-۶۳۲م)، زیر پرچم اسلام بر سرزمین پهناور شام - اردن، سوریه امروزی، لبنان، فلسطین و اسراییل- جنگ خونبار «صفین» بین معاویه و علی در پی کشته شدن علی در این رقابت، را رقم زد. با هژمونی امویان، فرزندان امیه، مرکز امپراتوری اسلامی خود را به شام نشانیدند و سپس عباسیان- عموزداگان محمد با چیرگی بر رقیب قبیلهای دیرین، اسلام را از شام تا آفریقای شمالی گسترانیدند. عثمانیان ترکیه (۱۹۱۸ - ۱۵۱۶ م)، پرچمدار پان اسلامیسم - پانترکیسم، خلافت خلفای اسلام را پرچمدار شدند که عثمانیسم بازدارندهی اندیشه و فلسفه و دانش را تا مرکز آفریقا، اروپا، آسیا و خاورمیانه گسترانیده شود. در سدهی گذشته (۱۹۴۶ -۱۹۲۰م)، فرانسه با بیرون راندن عثمانیان، شامات را اشغال و با پارچه پارچه ساختن سوریه بزرگ، تا سال ۱۹۴۶، سوریهی کنونی را تحویل شیوخ عرب و نظامیان داد تا امیرانی دست نشانده باشند و کودتا در پی کودتا برخیزد. حافظ اسد ره صد ساله را در ارتش از درجهداری تا ژنرالی و از وزارت دفاع به نخست وزیری و سرانجام، کودتای خونین ۱۹۷۱ را حاکمیت موروثی «جمهوریت» مادام العمر میبخشد. کودتای «علویها» پیش از آن نیز تمامی ملیتها و قومهای ساکن سوریه را به فرمان کشانیده بود. قانون شرایط اضطراری از سال ۱۹۶۳ تا ۲۰۱۱، نزدیک به نیم سده، حکومت نظامیان و ستمبری مردم را امکان پذیر ساخت.
خیزش همگانی
با اوج گیری خیزش حکومت شوندگان، دیگر، کنترل و اقتدار دولت استبدادی حاکم در سوریه ناشدنی شده است. اقتدار نظامیان کودتاچی، از سال ۱۹۷۱ به ویژه حاکمیت چهل سالهی «جمهوری» موروثی، که با کشتار و نسل کشیهای پیوسته تا به امروز امکان پذیر ساخته بود، شکافی ترمیم ناپذیر برداشته است. قدرت سلاح با نیروی مادی نقد مستقیم، در هم شکسته میشود. موج خروشان جنبش ضد استبدادی و مشروطهخواهی و نافرمانی منطقی مردم از سویی، و فرسودگی حکومتهای خودکامه و ایدئولوژیک از سوی دیگر در جهان به سرعت دگرگونخواه و دگرگون امروز به تضادی در آستانه نفی روند حاکم رسیده است. از دمشق، این «دروازه تاریخ جهان» فرمان خون میبارد. بلوک مقاومت و خیزش در شرایط خود ویژهی سوریه و سازماننایافتگی سیاسی- طبقاتی طبقه کارگر و جنبش سوسیالیستی در منطقه، در این خیزش ضداستبدادی چشم اسفندیار حساسی است- پاشنهی آشیلی که آسیب پذیری خیزش را بهسود بلوک جهانی سرمایه ضربه پذیر گردانیده است.
جدا از طبقه کارگر اسیر استبداد مضاعف، کردها به ویژه از سال ۱۹۶۲ در مرکزیت قامشلی، زیرستمترین و تنگدستترین مردم، ستم چندگانه طبقاتی و ملیتی را همچنان برگرده میکشند. کردها از حق شهروندی حتی یک بشر معمولی ساکن سوریهی ژنرالها و «حزب بعث» به شمار نمیآیند. آنان از هویت بشری محروم ماندهاند. با لغو حق هویت از سال ۱۹۶۲، کردها هیچ شناسنامهای برای حتا درمان، آموزش و کار در اختیار ندارند. خانوادههای حکومتگر، علویان وابسته به خاندان اسد و فرماندهان نطامی و وزارت امنیت، دلالان سلاحِ، مواد مخدر، ترافیک زنان برای فروش و پولشویی و قماربازان بینالمللی، در پناه صدها میلیون دلار یارانههای اقتصادی و تسلیحاتی جمهوری اسلامی و پشتیبانی روسیه نئو تزاری، بر حفظ فرمانروایی و رانتستانی در این جغرافیای سیاسی و نظامی ویژه خاور میانه، بر مردم، جنگی خونبار تحمیل کردهاند.
راسپوتینیسم
روسیهی پوتینها، با حفظ تنها پایگاه نظامی خود در یک کشور خارجی، سوخت و ساز ارتشی که تنها برای سرکوب و کشتار مردم سوریه شهامت جنگ و سرکوب دارد در بهترین حالت در لبنان درهم کوبیده شده، پاسداری کند و سوریهای که امنترین مرز با اسرائیل را در منطقه ایجاد کرده، و گولان را دژ دیدهبان امنیت به اسراییل سپرده، باید که سپاه قدس و بسیجیان جمهوری اسلامی را شانه به شانهی تک تیراندازان، بر پشت بامها، خیابانها، بر بالگردهای توپدار، بر زرهپوش و تانکهای ویرانگر همقطار داشته باشد. حکومتگران در سوریه به یاری جمهوری اسلامی و روسیه و نیز چین، باید که با شعله افکنهای خانمانسوز، روستا و کشتزار و درختان و دسترنج و کار برزگران و تهی دستان روستا را بسوزانند؛ باید که زنان و نوجوانان پسر و دختر را با الگوی کهریزک اسلامی ایران به تجاوز و شکنجه گیرند و پیکرهای بی جانشان را گروه گروه به خاک فرو نشانند. روسیه بدون هیچ شرم و آزرم و اخلاق سوداگران رایج، اما با منش ارتدکس راسپوتینی، با برخورداری از حق وتو در «شورای امنیت» سرمایهجهانی، ارتش و سلاح حکومت نظامی-علوی بعث سوریه را در انحصار دارد، و در قلمرو نظامی – اقتصادی خود همقطار با سپاه قدس و بدر جمهوری اسلامی، حزباله لبنان و ارتش و نیروهای امنیت سوریه در حفظ حکومت پوسیده و فاشیستی میکوشد. در این قلمرو شورشی، مافیای روس، در بلوک جهانی به ضرر سالیانه «سه میلیارد یورو»ی خود اشاره میکند و «سرگئی لاوروف» به توجیه نسلکشی آشکار میپردازد که: «تظاهر کنندگان سلاحداشتهاند!».
در نقد خشونت
قهر در برابر خشونت و نسل کشی تاریخی، نخستین و قانونیترین واکنش قربانیان است در برابر تجاوزگران، زیرا که پرندگان حتی با چنگ و نوک و پر و بال، آخرین دفاع تا پای جان را در برابر متجاوزین، در حفظ حرمت حیات و بقا لانه و آشیانه و جوجهگان به آشیانه نشسته خود، امری طبیعی و غریزی در تن و جان میشناسند و مردم سوریه و ایران نیز. حق پایهای و اولای بردگان و حکومت شوندگان در سوریه، برای دفاع نیز، با تفنگهای شکاری در برابرموشکهای روسی و آرپیجی هفتهای حکومت اسلامی ایران و تیربار زرهپوشها، سرآغازترین حق طبیعی ست. آنان برای دور ساختن متجاوزین حکومتهای سوریه و ایران و حزبالله و آدمکشان اجیر شده، برای حفظ جان و هستی و ارزشهای انسانی خویش، در برابر خاندان فاسد اسد و سران نظامی و امنیتی و سرمایهداران دلال حاکم، مگر تمامی راههای تبلیغاتی اعتراض «سکوت» و خاموش و «مدنی» ووو را تجربه نکردهاند! پس، پیروز باد مقاومت مسلحانه طبقات فرودست در برابر فرمانروایان طبقاتی مهاجم و تجاوزگر!
شرایط کنونی و بلوکهای سرمایه
اما، فرمانروایی طبقاتی- خودکامه ابدی نیست. فرودستان اینک، حاکمین در سوریه، مبارک و قذافی و بنعلی را و شرایط سخت سیدعلی را به تماشا برخاستهاند و سراشیب به سقوط کشانیدن تا بهزباله دانی. خیزش ستمبران، در رزمو ستیز خویش، پایان این انگلها را به همانگونه که قانونمندی مادی تاریخ رقم میزند به سرانجام میرسانند.
شرایط کنونی سوریه، اما با افزون بر بیست و دو ملیون نفر جمعیت، افزون بر ۱۲ درصد کرد( بیش از دوملیون و نیم نفر)، آسوری، ارمنی، عرب، ووو با شرایط اقتصادی-اجتماعی، زبان، فرهنگ، سنتها، دین ووو گوناگون، همبستگی اجتماعی را سختتر و حکمرانی طبقه انگل حاکم را آسانتر گردانیده است. بلوک سه گانهی جهانی اکنون در برابر بلوک سازماننایافته حکومت شوندگان، نقشی ضد مردمی و همسو و موازی را به پیش میبرند: آمریکا و همپیمانان، با تجربهی حضور در افغانستان، عراق و لیبی و مصر، تنها با صدور بیانیههای عوامفریبانه، از سویی خواهان حضور آشکار در سوریه نیست، اما دورخیز هرآینه جایگزین دلخواه بهجای حکومتیست که مرگ حتمیاش فرارسیده است. حکومتگران در آمریکا که فروپاشی حکومت اسد در سوریه را همانند آنچه در مصر و یمن و دیگر سرزمینها، بیتردید میداند، خواهان شکلگیری جایگزینی رفرمیسمیاست تا طرح مارشال را با کمک دلار و ناتو عملی سازد و سهم سود سرشار آیندهی خویش را بیمه کند. بازسازی طرح ترومن، موقعیت استراتژیک سوریه در خاور میانه و خود خاورمیانه در جهان را به نقطه کانونی توجه بلوکهای سرمایهی جهانی و حکومتهای پیرامونی تبدیل کرده است. خاورمیانه جدید، زیر نام «بهار عربی»، آفریقای شمالی، و خاورمیانه را به زون اقتصادی – نظامی نوینی دگرگون میسازد که حکومت سرمایه جهانی را سرخرگ حیاتی خواهد بود.
نئوعثمانیسم
ترکیه، بهسان آکتور جدید در خاور میانه، نوعثمانیسم دگربارهای را پرچمدار شده است تا زیر این درفش اسارت، اسلام مدرّه و ارتجاعی به رهبری «حزب عدالت و توسعه» رجب اردوغان را پیش برد، تا هم با اهود باراک در اسراییل و هم با خالد مشعل حماس نرد دوستی ببازد، هم دلال ایران هستهای و آژانس باشد، هم دلال طالبان، آمریکا و افغانستان، هم با بشار اسد در سوریه و قذافی در لیبی بده بستان کند و هم کشتی صلیب سرخ به بن قاضی بفرستد و هم چند بنیادگرای ماجراجو را به تحریک در کشتی امداد به غزه و حماس راهی دریا کند تا به تحریک اسراییل، در این آب گلآلود ماهی گیرد و هم حکومت اسلامی ایران را با سلاح اتمی و مهدویت و فقاهتش شریک باشد و تریلیهای دلار و طلا را در پی خیزش خرداد ۱۳۸۸ در ایران، از گمرک بازرگان بگذراند. تورگوت اوزال، در دههی ۱۹۸۰پرچمدار این روند بود. بورژوازی و دولتاش در ترکیه، در بحران جهانی سرمایه با چنین رویکردی توانسته است در سرکوب طبقه کارگر و افزایش شدت استثمار و سرکوب میلیونها مردم کرد، بهیاری باندهای حاکم در ایران و ورشکستگی اقتصاد ایران و حاکمیت اوباشسالاران دلال و رانت خوار فقاهتی و مهدویت و جنگ در عراق به رشد اقتصادی بی سابقهای دست یابد. بورژوازی ترکیه به یاری حکومت اسلامی غربپسندش، به عنوان عضو ناتو، در کشاکش خیزش موج خیزش و برآمدهای آزادیخواهانه و شورش علیه بیکاری و بینانی، درمیدان رقابت و ژاندارمی خاورمیانه، رقیب اسلامی و حزبالهیاش را از میدان رقابت دورتر میراند. شبکه سهزاویهای حزبالله در لبنان، عراق و با مرکزیت ایران، به رهبری سپاه و نیروهای امنیتی در بزرگترین حوزه اقتصادی وسیاسی خاورمیانه در ایران، مزاحم و خطریست که نگهبانان چاههای نفت و گاز در منطقه و سرمایه جهانی، با تاریخ مصرف سرآمده را دیگر طالبی نمییابد. امل در لبنان، اخوانالمسلمین نیمه رفرمه و سنیگرایی اردوغانی پرچم دار خاورمیانه جدید میشود. موج سواری سران ترکیه، مردم دوستنمایی در افکار عمومی به ویژه در ترکیه سخت آلوده به پان ترکیسم، حاکمین ترکیه را به نیروی محوری اقتصادی – نظامی و سیاسی منطقه تبدیل کرده است. در پی خیزش تاریخی در منطقه از خرداد ۱۳۸۸، خاورمیانهای باید شکل یابد با رفرمها، بازسازیها و طرح ترومن، تا دمشق دروازه تاریخ جهان، هچنان دروازه بماند و ترکیه، عراق، لبنان، اسراییل، اردن، فلسطین و مصر پایگاههای امن سرمایه در نقشه جدید خاور میانه شمال آفریقا، پایگاهها و بازار سرمایه و استثمار و چپاول باشند.
اتحادیه اروپا
اتحادیه اروپا از سوی دیگر، از زبان وزیر امور خارجهاش خانم «اشتون» در اوج نسل کشی مردم را به «گفتگوی ملی» فرامی خواند. فرانسه و آلمان در اتحادیه اروپا، بشار اسد و تنی چند از همقطارانش را آنگاه نمیخواهند که بلوک تودههای بهپا خاسته در دمشق باشند و بشار در زیر زمینی هم حفره با قذافی، با موشها، همخانه و همدم شود- سرانجامی که در پیش روی سران جمهوری اسلامی در ایران نیز هست و خواهی نخواهی، نوبت سید علی فرا میرسد!
حکومت اسلامی
حکومت سوریه با برخوردای از پشتیبانی بیدریغ و مداخله نظامی حکومت اسلامی ایران، این متحد یکی در گرو دیگری، حزبالله لبنان و روسیه پوتینی، توپخانه خود را به سوی شمال گرفته است. این حکومت اسد، نفسهای آخر را می کشد. حکومت اسلامی و تروریسم حزب الله، حماس و کانون فساد در سوریه، آخرین تلاشهای بیهوده خود را در کنام و بیشه امن کفتاران، دیگر امنیتی نمییابند. با سقوط این پایگاه تروریسم جمهوری اسلامی، آخرین خاکریز تروریسم و حاکمیت جمهوری اسلامی فرو میریزد. شعار «نه حزبالله نه ایران!»، و سوزاندن پرچم حکومت اسلامی از سوی مردم در سوریه، نفرت از حضور سرکوبگرانه نیروهای اعزامی از سوی حکومت ایران و حزبالله را آشکار میسازند.
اینک که مقاومت مسلحانه مردم به جسرالشغور و کوههای شمال و هم مرز با ترکیه کانون گرفته، حکومت ترکیه با آینده نگری دلالان، این وظیفه را یافته است تا زیر نام اسکان پناهندگان، و گشودن مرز و امکان برگزاری نشست «اپوزیسیون» در ترکیه، «خط سبز» گشوده شده از سوی مردم، همانند بنقاضی در لیبی را مداخلهگر باشد. این جبههی سرنوشت ساز در شمال سوریه در روزهای آینده، اگر دستخوش دسیسه حکومت ترکیه و اتحادیه اروپا و آمریکا نگردد، میتواند توازن نیرو را بهسود مردم دگرگون سازد. حکومت ترکیه وظیفهی کنترل این جبهه، همسو با منافع و جایگزین حکومت دلخواه سرمایهجهانی را دارد. وظیفه دولت ترکیه آن است که از گسترش و فرارویی خیزش مردم تا خط قرمز را جلوگیری کند؛ از همبستگی کردستانهای عراق و ترکیه و سوریه و ایران و لبنان ممانعت ورزد و به روندی که به مبارزه طبقاتی، مداخله جویی جنبش کارگری و سوسیالیستی در سوریه، ترکیه و در خاورمیانه و آفریقای شمالی به ویژه در مصر بیانجامد به هرگونه، خاک پراکندگی بپاشاند.
ثبات سیاسی منطقه برای سرمایه، در حال ریزش است، کنترل حکومتگران بر جامعه از دست رفته است، حکومت شوندگان دیگر به حاکمیت فرمانروایان، به شیوه پیشین، سر نمیسپارند، منطقه در حال قیام است. زنده باد انقلاب!
از موضع سوسیالیستی، نگران جایگزینی استبدادی به جای استبداد حاکم هستیم، در نبود سازمانیافتگی و حضور پیشتاز طبقه کارگر و سوسیالیسم، در این نبرد اما، باید بی آنکه توهمآلود نشست و بهجنبش پوپولیستی چشم معجزهای داشت، از موضع طبقه کارگر انقلابی جهانی، در کنار آزادیخواهان، تودههای بهپا خاسته و جان برکف ایستاد.
عباس منصوران - ۱۸ ژوئن ۲۰۰۱۱
a.mansouran@gmail.com