ترجمه مقدمه کتاب، پسا سرمایه داری، راهنمای برای آینده، پل ماسون ۲۰۱۵
ترجمه: ستار رحمانی نوامبر ۲۰۲۱
توضیح مترجم
پل ماسون مفسر و شخصیت رادیویی بریتانیایی است. او سردبیر فرهنگی و دیجیتال اخبار کانال ۴ بود و در ۱ ژوئن ٢٠۱۴ سردبیر اقتصادی این برنامه شد، پستی که قبلا در برنامه نیوزنایت شبکه بی بی سی دو داشت. کتاب پساسرمایه داری در سال ۲۰۱۵ منتشر شد.
ترجمه حاضر بخش مقدمه کتاب پسا سرمایه داری، راهنمای برای آینده می باشد.
مقدمه
برای یافتن رودخانه دنیستر، از میان جنگلهای سرد عبور میکنیم، از آپارتمانهای در حال تجزیه و از راهآهنهایی عبور میکنیم که رنگ غالب آن زنگزدگی است. آب یخ زده زلال در حال جاری شدن است. طبیعت بقدری ساکت است که میتوان تکههای کوچک بتن را که به آرامی در اثر بیتوجهی از روی پل بالای جاده فرو می ریزند را شنید.
دنیستر در مرز جغرافیایی بین سرمایه داری بازار آزاد و هر نامی که می خواهید به سیستمی که توسط ولادیمیر پوتین اداره می شود بنامید، قرار دارد. این کشورِ مولداوی، کشوری در اروپای شرقی، را از یک کشورِ دست نشانده جدایی طلبِ روسیه به نام ترانس نیستریا، که توسط مافیا و پلیس مخفی کنترل می شود، جدا می کند.
در قسمت مولداوی، افراد مسن روی پیاده روها چمباتمه زده و چیزهایی را که کاشته یا ساخته بودند میفروشند: پنیر، شیرینی و چند شلغم. جوانان بسیار کمی در مولداوی دیده می شوند. از هر چهار بزرگسال یک نفر در خارج از کشور کار می کند. نیمی از جمعیت کمتر از ۵ دلار در روز در آمد دارند. از هر ده یک نفر در فقر زندگی می کند که می توان آن را در مقیاسی مشابه آفریقا١ اندازه گیری کرد. این کشور در آغاز دوران نئولیبرال و با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در اوایل دهه ۱۹۹۰ و ورود نیروهای بازار آزاد متولد شد - اما بسیاری از روستائیانی که با آنها صحبت می کنم ترجیح می دهند در دولت پلیس پوتین زندگی کنند تا در فقر ننگین. مولداوی این دنیای خاکستری جاده های خاکی و چهره های تیره و تار توسط سرمایه داری تولید شده است نه کمونیسم. و اکنون سرمایه داری بهترین شرایط خود را از سر گذرانده است.
البته مولداوی یک کشور اروپایی معمولی نیست. اما در این نقاط حاشیه جهان است که میتوانیم شاهد کاهش جزر و مد اقتصادی باشیم - و پیوندهای علت و معلولی بین رکود، بحران اجتماعی، درگیری مسلحانه و فرسایش دموکراسی را ردیابی کنیم. شکست اقتصادی غرب، باور به ارزشها و نهادهایی را که زمانی فکر میکردیم دائمی هستند، را فرسوده است.
در مراکز مالی، پشت دیوار شیشه ای ، همه چیز هنوز هم می تواند گلگون به نظر برسد. از سال ۲۰۰۸، تریلیونها دلار پول بدون پشتوانه از طریق بانکها به صندوقهای تامینی، شرکتهای حقوقی و مشاوره ای برای حفظ عملکرد سیستم جهانی سرازیر شده است.
اما چشم انداز بلندمدت سرمایه داری تیره و تار است. بر اساس گزارش سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD)، رشد در کشورهای توسعه یافته برای پنجاه سال آینده "ضعیف" خواهد بود. نابرابری تا ۴٠ درصد افزایش خواهد
یافت. حتی در کشورهای در حال توسعه، پویایی کنونی تا سال۲ ۲۰۶۰ از پای در خواهد آمد. اقتصاددانان OECD آنقدر مؤدب بودند که آن را بیان نکردند، بنابراین اجازه دهید آن را به صراحت آنرا بیان کنیم: برای کشورهای توسعه یافته بهترین سرمایه داری پشت سر ماست و برای بقیه در طول زندگی ما تمام خواهد شد.
آنچه در سال ۲۰۰۸ به عنوان یک بحران اقتصادی آغاز شد، به یک بحران اجتماعی تبدیل شد و سپس منجر به ناآرامی های گسترده شد. و اکنون با تبدیل شدن انقلاب ها به جنگ های داخلی و ایجاد تنش نظامی بین ابرقدرت های هسته ای، به بحران نظم جهانی تبدیل شده است.
در ظاهر، تنها دو راه برای پایان دادن به آن وجود دارد. در سناریوی اول، نخبگان جهان مصمم به تحمیل هزینههای بحران را به کارگران، مستمری بگیران و فقرا در ده یا بیست سال آینده هستند. نظم جهانی - همانطور که توسط صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی اعمال شده است - زنده است، اما به شکل ضعیف شده اش. هزینه نجات جهانی شدن به مردمِ عادی کشورهای توسعه یافته تحمیل شده است. اما رشد راکد است.
در سناریوی دوم، رضایت و توافق عمومی به هم میخورد. احزاب جناح راست و چپ در حالی به قدرت می رسند که مردم عادی از پرداخت بهای ریاضت اقتصادی خودداری می کنند. در عوض، دولت ها سعی می کنند هزینه های بحران را به یکدیگر تحمیل کنند. جهانی شدن از هم می پاشد، نهادهای جهانی ناتوان می شوند و در این روند درگیری ها که بیست سال گذشته را نابود کرده است - جنگ مواد مخدر، ناسیونالیسم پسا شوروی، جهادگرایی، مهاجرت کنترل نشده و مقاومت در برابر آن - آتشی را در نقطه مرکزی سیستم به پا می کند. در این سناریو، حمایت ظاهری به حقوق بینالملل از بین میرود. شکنجه، سانسور، بازداشت خودسرانه و نظارت جمعی به ابزارهای منظم صاحبان قدرت تبدیل می شوند. این نوعی از آنچه که در دهه ۱۹۳۰ اتفاق افتاد است می باشد و هیچ تضمینی وجود ندارد که دوباره تکرار نشود.
در هر دو سناریو، تأثیرات جدی تغییرات اقلیمی، پیری و رشد جمعیت در حدود سال ۲۰۵۰آغاز میشود. اگر نتوانیم نظم جهانی پایداری را ایجاد کنیم و پویایی اقتصادی را احیا کنیم، دهههای بعد از ۲۰۵۰ هرج و مرج خواهد شد.
بنابر این میخواهم آلترناتیوی را پیشنهاد کنم: اول، ما با کنار گذاشتن نئولیبرالیسم، جهانیسازی و سپس کره زمین را - و خود را از آشفتگی و نابرابری نجات می دهیم - با عبور از سرمایه داری حفظ کنیم.
کنار گذاشتن نئولیبرالیسم بخش آسانی است. بین جنبشهای اعتراضی، اقتصاددانان رادیکال و احزاب سیاسی رادیکال در اروپا اتفاق نظر فزایندهای وجود دارد که با ممانعت از تراکنش های مالی بالا، معکوس کردن ریاضت اقتصادی، سرمایهگذاری در انرژی سبز و ترویج کار با دستمزد بالا این کار را به سرانجام برسانند.
اما بعد چی؟
همانطور که تجربه یونان نشان می دهد، هر دولتی که از ریاضت اقتصادی سرپیچی کند، فوراً با نهادهای جهانی که از یک درصدها حمایت می کنند، درگیر خواهد شد. پس از پیروزی حزب چپ رادیکال سیریزا در انتخابات ژانویه ۲۰۱۵، بانک مرکزی اروپا که وظیفه آن ارتقای ثبات بانکهای یونانی بود، تیر خلاص را به این بانکها زد و باعث افزایش ۲۰میلیارد یورویی سپردهها شد. این امر دولت جناح چپ را مجبور کرد که بین ورشکستگی و تسلیم یکی را انتخاب کند. شما نمی توانید هیچ صورتجلسه، هیچ سوابق رأی گیری، هیچ توضیحی برای آنچه بانک مرکزی اروپا انجام داده است، پیدا کنید. این موضوع به روزنامه راستگرای آلمانی اشترن واگذار شد تا توضیح دهد: آنها یونان را «در هم شکستند٣». این عمل به طور نمادین برای تقویت پیام اصلی نئولیبرالیسم مبنی بر اینکه هیچ جایگزینی وجود ندارد انجام شد. همه
راههای فراسوی سرمایهداری به فاجعهای ختم میشود که بر سر اتحاد جماهیر شوروی آمد. و اینکه شورش علیه سرمایه داری شورش علیه نظم طبیعی و ابدی است.
بحران کنونی نه تنها پایان مدل نئولیبرالی را نشان میدهد، بلکه نشانهای از عدم تطابق طولانی مدت بین سیستمهای بازار و اقتصاد مبتنی بر تکنولوژی اطلاعاتی است. هدف این کتاب توضیح این است که چرا جایگزینی سرمایه داری دیگر یک رویای آرمانشهری نیست، چگونه میتوان اشکال اساسی اقتصاد پساسرمایهداری را در سیستم کنونی یافت و چگونه میتوان آنها را به سرعت گسترش داد.
نئولیبرالیسم دکترین بازارهای کنترل نشده است: بر اساس این دکترین بهترین راه برای شکوفایی افرادی است که به دنبال منفعت شخصی خود هستند و بازار تنها راه برای ابراز این منفعت شخصی است. این دکترین می گوید که دولت باید کوچک باشد (به جز گروه ضد شورش و پلیس مخفی). سفته بازی مالی خوب است. نابرابری خوب است. وضعیت طبیعی نوع بشر این است که گروهی از افراد بی رحم با یکدیگر رقابت کنند.
اعتبار آن بر دستاوردهای ملموس است: در بیست و پنج سال گذشته، نئولیبرالیسم باعث بزرگترین موج توسعهای شد که جهان تا به حال به خود دیده است، و باعث پیشرفت تصاعدی در تکنولوژیهای اطلاعاتی اصلی شد. اما در این فرآیند، نابرابری را در وضعیتی نزدیک به وضعیت ۱۰۰ سال پیش احیا کرده و اکنون یک رویداد در سطح بقا را آغاز کرده است.
جنگ داخلی در اوکراین که نیروهای ویژه روسیه را به کرانه های دنیستر آورد. پیروزی داعش در سوریه و عراق؛ ظهور احزاب فاشیست در اروپا؛ فلج شدن ناتو به دلیل عدم رضایت مردم آن برای مداخله نظامی - اینها مشکلاتی جدا از بحران اقتصادی نیستند. آنها نشانه هایی از شکست نظم نئولیبرالی هستند.
در طول دو دهه گذشته، میلیون ها نفر در برابر نئولیبرالیسم مقاومت کرده اند، اما به طور کلی مقاومت شکست خورد. فراتر از همه اشتباهات تاکتیکی و سرکوب، دلیل این شکست ساده است: سرمایه داری بازار آزاد یک ایده روشن و قدرتمند است، در حالی که نیروهای مخالف آن به نظر می آمد که از سیستمی قدیمی، بدتر و نامنسجم دفاع می کنند.
در میان یک درصد، نئولیبرالیسم قدرت مذهب را دارد: هر چه بیشتر به آن عمل کنید، احساس بهتری دارید - و ثروتمندتر می شوید. حتی در میان فقرا، زمانی که سیستم در حال چرخش کامل بود، به هر طریق دیگری که خارج از معیار های متعین نئولیبرالی عمل کنید غیرمنطقی شد: شما قرض می کنید،و در اطراف حاشیه های سیستم مالیاتی فرو می روید و به قوانین بیمعنی تحمیلشده در کار پایبند میمانید.
برای چندین دهه مخالفان سرمایه داری از عدم انسجام خود شاد بودند. از جنبش ضد جهانی شدن دهه ۱۹۹۰ تا جنبش اشغال و پس از آن، جنبش عدالت اجتماعی ایده برنامه منسجم را به نفع «نه به یک، آری به بسیاران» رد کرده است. اگر فکر میکنید که تنها جایگزین چیزی است که چپ قرن بیستم «سوسیالیسم» نامید، گسیختگی منطقی است. چرا برای یک تغییر بزرگ مبارزه کنیم، وقتیکه مسیر قهقرایی است - به سمت کنترل دولتی و اقتصاد ناسیونالیستی، برای اقتصادهایی که فقط در صورتی کار می کنند که همه به یک شکل رفتار کنند یا تسلیم یک سلسله مراتب بی رحمانه شوند؟ فقدان یک آلترناتیو شفاف به نوبه خود، بیانگر این است که چرا اکثر جنبش های اعتراضی هرگز پیروز نمی شوند: آنها در حقیقت نمی خواهند که پیروز شوند. حتی یک اصطلاح برای این جنبش اعتراضی وجود دارد: «امتناع از پیروزی٤ ».
برای جایگزینی نئولیبرالیسم به چیزی به همان اندازه قدرتمند و مؤثر نیاز داریم. نه فقط ایده روشن در مورد اینکه چگونه جهان می تواند کار کند، بلکه یک مدل جدید و فراگیر که می تواند قابل اجرا باشد وبه طور ملموس نتیجه بهتری داشته باشد. نتیجه باید مبتنی بر مکانیزمهای کوچک باشد، نه نسخه پیچی شده یا خط و مشی ها و باید بصورت اتوماتیک کار کند. در این کتاب، من این موضوع را مطرح میکنم که یک آلترناتیو روشن وجود دارد، که میتواند جهانی
باشد، و بطور قابل ملاحظه ای می تواند آینده بهتری از آینده ای که سرمایه داری تا اواسط قرن بیست و یکم ارائه خواهد داد، ارائه دهد.
به آن پساسرمایه داری می گویند.
سرمایه داری چیزی بیش از یک ساختار اقتصادی یا مجموعه ای از قوانین و نهادهاست. یک سیستم کامل است - اجتماعی، اقتصادی، جمعیتی، فرهنگی، ایدئولوژیک است - که برای ایجاد جامعه توسعه یافته از طریق بازارها و مالکیت خصوصی ضروری است که شامل شرکت ها، بازارها و دولت ها می شود. اما همچنین شامل باندهای جنایتکار، شبکه های قدرت مخفی، واعظان معجزه در یک محله فقیر نشین لاگوس، تحلیلگران شرور در وال استریت نیز می شود. سرمایه داری کارخانه پرایمارکی که در بنگلادش دچار آتش سوزی شد و از بین رفت و آن دختران نوجوانی است که در افتتاحیه فروشگاه پرایمارک در لندن قشقرق براه انداختند و بیش از حد از چشم انداز خرید لباس های ارزان هیجان زده شدند.
با مطالعه نظام سرمایه داری به عنوان یک سیستم کامل، می توان تعدادی از ویژگی های اساسی آن را شناسایی کرد. سرمایه داری یک ارگانیسم است: یک چرخه حیات دارد - آغاز، میانه و پایان دارد. این یک سیستم پیچیده ای است که خارج از کنترل افراد، دولت ها و حتی ابرقدرت ها عمل می کند. نتایجی را ایجاد می کند که اغلب برخلاف نیات افراد است، حتی زمانی که آنها منطقی عمل می کنند. سرمایه داری همچنین یک ارگانیسم یادگیرنده است: سرمایه داری دائماً و نه فقط به تدریج، خود را با شرایط جدید وفق میدهد. در نقطه عطف های بزرگ، در پاسخ به خطر تغییر شکل می دهد و جهش می یابد و الگوها و ساختارهایی را ایجاد می کند که به سختی برای نسل قبلی قابل تشخیص است و اساسی ترین غریزه بقای آن، محرک تغییرات تکنولوژیک بودن است. اگر نه تنها تکنولوژی اطلاعاتی، بلکه تولید مواد غذایی، کنترل تولد یا سلامت جهانی را در نظر بگیریم، بیست و پنج سال گذشته احتمالاً شاهد بزرگترین افزایش تواناییهای بشری بوده است. اما تکنولوژیهایی که ما ایجاد کردهایم با سرمایهداری سازگار نیستند - نه در شکل کنونی آن و شاید در هیچ شکلی. زمانی که سرمایه داری دیگر نتواند خود را با تغییرات تکنولوژیک تطبیق دهد، پساسرمایه داری ضروری می شود. وقتی رفتارها و سازمانهایی که برای بهرهبرداری از تغییرات تکنولوژیک سازگار شدهاند بهطور خودجوش ظاهر شوند، پساسرمایهداری ممکن میشود.
به طور خلاصه، استدلال این کتاب این است: سرمایه داری یک سیستم پیچیده و سازگار است که به محدودیت های ظرفیت خود برای سازگاری رسیده است.
این، البته، فرسنگ ها با جریان اصلی اقتصاد فاصله دارد. در سالهای رونق، اقتصاددانان شروع به این باور کردند که سیستمی که پس از سال ۱۹۸۹ پدیدار شده بود، دائمی است - تجلی کامل عقلانیت انسانی، با تمام مشکلات آن توسط سیاستمداران و بانکهای مرکزی باتغییر شمارههای کنترل که علامت «سیاست مالی و پولی» را نشان میدهد، قابل حل است.
زمانی که اقتصاددانان احتمال عدم تطابق تکنولوژی جدید و اشکال قدیمی جامعه را مورد بررسی قرار می دادند تصور می کردند که جامعه به سادگی خود را با چارچوب تکنولوژی جدید همساز می کند، خوش بینی آنها موجه بود زیرا چنین اقتباس هایی در گذشته اتفاق افتاده است. اما امروزه روند سازگاری متوقف شده است.
تکنولوژی اطلاعاتی جدید با هر تکنولوژی قبلی متفاوت است. همانطور که نشان خواهم داد، گرایش خود انگیخته آن به انحلال بازارها، از بین بردن مالکیت و از بین بردن رابطه بین کار و دستمزد است. و این پس زمینه عمیق بحرانی است که ما در آن زندگی می کنیم.
اگر حق با من باشد، باید اعتراف کنیم که در بیشتر قرن گذشته، چپ درک نکرده است که پایان سرمایه داری چگونه خواهد بود. هدف چپ قدیمی، اضمحلال مکانیسم های بازار با استفاده از نیروی زور بود. طبقه کارگر زور را چه در صندوق های رای و چه بر روی سنگرها اعمال می کند. اهرم دولت خواهد بود. این فرصت از طریق دوره های مکرر فروپاشی اقتصادی به دست می آید. در عوض، در طول بیست و پنج سال گذشته، این پروژه چپ است که شکست خورده است. بازار نقشه را از بین برد ؛ فردگرایی جایگزین جمع گرایی و همبستگی شد؛ نیروی کارِ به شدت گسترش یافتهِ جهان مانند یک "پرولتاریا" به نظر می رسد، اما دیگر صرفاً مانند یک فرد فکر یا رفتار نمی کند.
اگر با همه آنچه که که در بالا گفتم زندگی کردید و از سرمایه داری متنفربودید، برایتان آزار دهنده می شد. اما در این فرآیند، تکنولوژی مسیر جدیدی را ایجاد کرده است که بقایای چپ قدیمی - و سایر نیروهای تحت تأثیر آن - یا باید آن را در بپذیرند یا نابود می شوند.
به نظر می رسد که سرمایه داری با تکنیک های نیروی راهپیمایی از بین نخواهد رفت، بلکه با ایجاد چیزی پویاتر که در ابتدا وجود دارد و تقریباً در درون سیستم قدیمی دیده نمی شود، اما از موانع عبور کرده و اقتصاد را حول ارزشها، رفتارها و هنجارهای جدید شکل میدهد، لغو خواهد شد. مانند فئودالیسم ۵۰۰ سال پیش، نابودی سرمایه داری با شوک های بیرونی تسریع خواهد شد- و شروع شده است- و با ظهور نوع جدیدی از انسان شکل خواهد گرفت.
پساسرمایه داری به دلیل سه تأثیر تکنولوژی جدید در بیست و پنج سال گذشته امکان پذیر است.
اول، تکنولوژی اطلاعات نیاز به کار را کاهش داده، مرزهای بین کار و اوقات فراغت را محو کرده و رابطه بین کار و دستمزد را سست کرده است.
دوم، کالاهای اطلاعاتی توانایی بازار برای شکل گرفتن صحیح قیمتها را مختل میکنند. به همین دلیل بازارها بر اساس کمبود هستند در حالی که اطلاعات فراوان است. مکانیسم دفاعی این سیستم ایجاد انحصاراتی در مقیاسی است که در ۲۰۰ سال گذشته دیده نشده است - اما اینها نمی توانند دوام بیاورند.
سوم، ما شاهد افزایش خود انگیخته تولید مشارکتی هستیم: کالاها، خدمات و سازمانهایی ظاهر میشوند که دیگر بر اساس مکانیسم بازار و سلسله مراتب مدیریتی آن واکنش نشان نمی دهند. بزرگترین محصول اطلاعاتی در جهان - ویکی پدیا - توسط ۲۷۰۰۰ داوطلب و به صورت رایگان منتشر می شود و کسب و کار دایره المعارف را منسوخ کرده و در آمد تجارت تبلیغاتی آنرا که حدود ۳ میلیارد دلار در سال می باشد را از بین می برند.
تقریبا بدون توجه جایگاه ها و حفره های سیستم بازار ، کل مسیرهای حیات اقتصادی شروع به حرکت به ریتم دیگری می کنند. ارزهای موازی، بانکداری بر مبنای زمان (Time Banks)، تعاونیها و فضاهای خود مدیریتی، که به سختی مورد توجه متخصصان اقتصاد قرار گرفتهاند، و اغلب در نتیجه مستقیم از هم پاشیدن ساختارهای قدیمی پس از بحران ۲۰۰۸، توسعه یافتهاند.
اشکال جدید مالکیت، اشکال جدید وام، قراردادهای قانونی جدید: زیر مجموعه ای از فرهنگ کلانتر تجاری در ده سال گذشته ظهور کرده است که رسانه ها آن را «اقتصاد اشتراکی» نامیده اند. اصطلاحاتی مانند «مشترکها » و «تولید همتا (peer-production)» به گوش میرسد، اما تعداد کمی به خود زحمت دادهاند که بپرسند این برای خود سرمایهداری به چه معنا است.
من معتقدم که این راه فراری را ارائه می دهد - اما تنها در صورتی که این پروژه های در سطح خُرد با تغییری عظیم در کاری که دولت ها انجام می دهند، پرورش، ترویج و محافظت شوند. این به نوبه خود باید با تغییر در تفکر ما در مورد تکنولوژی، مالکیت و خود کار هدایت شود. وقتی عناصر سیستم جدید را ایجاد می کنیم باید بتوانیم به خود و دیگران بگوییم: این دیگر مکانیسم بقای من نیست، راه فرار من از دنیای نئولیبرال است و روش جدید زندگی در روند شکل گیری است.
در پروژه قدیمی سوسیالیستی، دولت بازار را در اختیار می گیرد، آن را به جای ثروتمندان به نفع فقرا اداره می کند، سپس بخش های کلیدی تولید را از بازار خارج می کند و به یک اقتصاد برنامه ریزی شده منتقل می کند. این پروژه یک بار، در روسیه پس از ۱۹١٧، امتحان شد که موفق نبود. این که آیا می توانست کار کند، سوال خوبی است، اما یک سوال مرده است.
اکنون عرصه سرمایه داری تغییرکرده است: سرمایه داری جهانی، ناقص، با حق انتخاب محدود، کار موقت و مجموعه مهارت های متعدد است. مصرف به نوعی ابراز وجود تبدیل شده است - و میلیون ها نفر در سیستم مالی سهمی دارند که قبلاً نداشتند.
مسیر قدیمی در فضای جدید گم شده است. اما راه دیگری باز شده است. تولید مشارکتی، با استفاده از تکنولوژی شبکه اینترنتی برای تولید کالاها و خدماتی مسیری فراتر از سیستم بازار را تعیین میکند تنها زمانی عمل میکنند که رایگان باشند، یا به اشتراک گذاشته شوند. برای ایجاد ساختار به دولت نیاز دارد و بخش پساسرمایهداری ممکن است برای چندین دهه با بخش بازار همزیستی کند. اما در حال وقوع است.
تکنولوژی شبکهها جزئیات کافی « granularity» را به پروژه پساسرمایهداری باز میگردانند. یعنی میتوانند مبنای یک سیستم غیر بازاری باشند که خودش را تکرار میکند، بطویکه هر روز صبح نیازی به بروز کردن صفحه کامپیوتر یک کمیسر نباشد.
این گذار شامل دولت، بازار و تولید مشارکتی فراتر از بازار خواهد بود. اما برای تحقق آن، کل پروژه چپ، از گروه های معترض گرفته تا احزاب سوسیال دموکرات و لیبرال جریان اصلی، باید دوباره پیکربندی شوند. در واقع، زمانی که مردم فوریت این پروژه پساسرمایهداری را درک کنند، این پروژه دیگر متعلق به چپ نیست، بلکه متعلق به یک جنبش بسیار گستردهتر است، که احتمالاً برای آن به عنوان های جدیدی نیاز خواهیم داشت.
چه کسی می تواند بانی این اتفاق باشد؟ از نظر چپ قدیمی، طبقه کارگر صنعتی بود. بیش از ۲۰۰ سال پیش، جان تلوال، روزنامهنگار رادیکال، به مردانی که کارخانههای انگلیسی را ساختند هشدار داد که شکل جدید و خطرناکی از دموکراسی ایجاد کردهاند: «هر کارگاه و کارخانه بزرگ نوعی جامعه سیاسی است که هیچ اقدام پارلمانی نمیتواند آن را ساکت کند و هیچ قاضی دادگاه قادر به پراکنده کردن آن نیست.
اکنون، کل جامعه یک کارخانه است - و شبکههای ارتباطی برای کار و سود روزمره سرشار از دانش و نارضایتی مشترک یک ضرورت است. اکنون این شبکه است که عمل می کند - مانند کارگاه ۲۰۰ سال پیش - و "نمی تواند ساکت یا پراکنده شود۵".
درست است، آنها می توانند فیس بوک، توییتر، حتی کل شبکه اینترنت و تلفن همراه را در مواقع بحرانی تعطیل کنند و روند اقتصاد را فلج کنند. و آنها می توانند هر کیلوبایت اطلاعاتی را که ما تولید می کنیم را ذخیره و نظارت کنند. اما آنها نمی توانند جامعه سلسله مراتبی، تبلیغات محور و جاهلانه پنجاه سال پیش را دوباره تحمیل کنند، مگر - مانند چین، کره شمالی یا ایران - با خارج شدن از بخش های کلیدی زندگی مدرن. همانطور که مانوئل کاستلز جامعه شناس می گوید، این مانند تلاش برای برق زدایی یک کشور است٦.
سرمایهداری تکنولوژی اطلاعاتی با ایجاد شبکهای از میلیونها انسان، که از نظر مالی مورد استثمار قرار میگیرند، اما با تمام آگاهی انسان با یک ضربه انگشت، عامل جدیدی برای تغییر تاریخ ایجاد کرده است: انسان تحصیل کرده و بهم مرتبط.
در نتیجه، در سالهای پس از ۲۰۰۸، شاهد شروع خیزش های نوع جدیدی بودهایم. جنبشهای اپوزیسیونِ به خیابانها آمده مصمم به جلو گیری از ساختارهای قدرت و سوء استفادههایی که سلسله مراتب به ارمغان میآورند هستند و تلاش می کنند که خود را در از اشتباهات چپ قرن بیستم مصون نگهدارند.
ارزشها، فریادها و اخلاقیات نسل تکنولوژی شبکهای در این شورشها چنان آشکار بود که از مردم خشمگین اسپانیایی گرفته تا بهار عربی را درنوردید، اما رسانهها در ابتدا بر این باور بودند که فیسبوک و توییتر باعث آنها شدهاند. سپس، در سالهای ۲۰۱۳–۲۰۱۴، شورشهایی در برخی از نمادینترین اقتصادهای در حال توسعه آغاز شد: دوباره با نسلی مجهز به تکنولوژی شبکهای پیشتاز در ترکیه، برزیل، هند، اوکراین و هنگ کنگ میلیونها نفر به خیابانها ریختند، - اما نارضایتیها این بار به قلب سرمایهداریِ مدرنِ شکافته شده فرو رفت.
در استانبول، در سنگرهای اطراف پارک گزی در ژوئن ۲۰۱۳، با پزشکان، طراحان نرم افزار، کارمندان کشتیرانی و حسابداران آشنا شدم - متخصصانی که نرخ رشد ۸ درصدی تولید ناخالص داخلی ترکیه برای آنها هیچ غرامتی در برابر دزدی اسلام گرایان حاکم با سبک زندگی مدرن نداشت.
در برزیل، درست زمانی که اقتصاددانان بوجود آمدن طبقه متوسط جدید را جشن می گرفتند، در واقع معلوم شد که آنها کارگرانی با دستمزدهای پایین هستند. آنها از زندگی زاغه نشینی فرار کرده و در سایه پلیس وحشی و دولت فاسد وارد دنیای حقوق های منظم و حساب های بانکی شده بودند که متوجه می شوند که فریب تسهیلات اولیه را خورده اند، بطور میلیونی به خیابان ها ریختند.
در هند، اعتراضات ناشی از تجاوز گروهی و قتل یک دانش آموز در سال ۲۰۱۲، سیگنالی بود که نسل تحصیلکرده و تکنولوژی شبکه ای نشان بدهد که آنها، پدرسالاری و عقب ماندگی را بیش از این تحمل نخواهند کرد.
اغلب این شورش ها فروکش کرد. بهار عربی یا مانند مصر و بحرین سرکوب شد، یا مانند لیبی و سوریه درباتلاق اسلام گرایی فرو رفت. در اروپا، پلیس سرکوبگر و جبهه متحد همه احزاب طرفدار ریاضت اقتصادی، معترضان خشمگین را به سکوتی عبوس کشاندند. اما شورش ها نشان داد که انقلاب در یک جامعه بسیار پیچیده و اطلاعات محور (a sullen sunless sky )، بسیار متفاوت از انقلاب های قرن بیستم به نظر می رسد. در قرن بیستم بدون یک طبقه کارگر قوی و سازمان یافته که مشکلات اجتماعی را به سرعت به حرکت در آورد، شورش ها اغلب به نتیجه نمی رسند. اما نظم هرگز به طور کامل بازیابی نمی شد.
به جای حرکت از اندیشه به عمل - همانطور که رادیکال های قرن نوزدهم و بیستم عمل کردند - زمانی نیروهای سرکوب باعث رادیکال شدن جوانان و نوسان آنها بین این دو شدند: شما می توانید زندانی کنید، شکنجه کنید و مردم را آزار دهید اما نمی توانید از پایداری اندیشه آنها جلوگیری کنید.
در گذشته، اندیشهِ رادیکال بدون قدرت بی معنی بود. چه بسیار نسل های شورشی زندگی خود را در اتاق های تنگ با نوشتن شعرهای خشمگین تلف کردند و به بی عدالتی جهان نفرین کردند و خود را زمین گیر، اما در اقتصاد مبتنی بر تکنولوژی اطلاعاتی، رابطه فکر و عمل تغییر می کند.
در مهندسی تکنولوژی پیشرفته، قبل از اینکه تکهای از فلز شکل بگیرد، اشیاء به صورت مجازی طراحی میشوند، بهصورت مجازی آزمایش میشوند و حتی به صورت مجازی «تولید» میشوند - کل فرآیند از ابتدا تا انتها مدلسازی بر روی کامپیوترها انجام می شود. اشتباهات در مرحله طراحی کشف و اصلاح می شوند، به نحوی که قبل از شبیه سازی سه بعدی، این کار غیرممکن می بود.
همین امر در قیاس با مورد طراحی یک پساسرمایه دار صدق می کند. در جامعه مبتنی بر تکنولوژی اطلاعاتی، هیچ فکر، بحث یا رویایی از بین نمی رود – چه در یک اردوگاه چادری، چه در سلول زندان و چه در جلسه «پندارگونه» برای شروع شرکت تجاری.
در گذار به اقتصاد پساسرمایه داری، کار انجام شده در مرحله طراحی می تواند اشتباهات در مرحله اجرا را کاهش دهد. طراحی دنیای پساسرمایه داری، مانند نرم افزار، می تواند مدولار باشد. افراد مختلف می توانند در مکان های مختلف، با سرعت های متفاوت، با استقلال نسبی از یکدیگر روی آن کار کنند. ما دیگر نیازی به هر طرحی نداریم - بلکه به طراحی پروژه مدولار نیاز داریم.
با این حال، نیاز ما فوری است.
هدف من در اینجا ارائه یک استراتژی اقتصادی یا راهنمایی برای سازمانی نیست. هدف من ترسیم تضادهای جدید سرمایه داری است تا مردم، جنبش ها و احزاب که بتوانند هماهنگی های دقیق تری را برای مسیری که می خواهند طی کنند به دست آورند.
تضاد اصلی امروز بین امکان فراوان کالاهای رایگان و اطلاعات و سیستم انحصارها، بانک ها و دولت هاست که سعی می کنند همه چیز را خصوصی، کمیاب و تجاری نگه دارند. همه چیز به کشمکش بین تکنولوژی شبکه ای و سلسله مراتب، بین اشکال قدیمی جامعه که حول سرمایه داری شکل گرفته اند و اشکال جدیدی از جامعه برمی گردد که نمایانگر آینده ای است که اتفاق خواهد افتاد.
در مواجهه با این تغییر، نخبگان قدرت سرمایه داری مدرن در معرضِ خطر زیادی هستند. در حین نوشتن این کتاب، کار روزانه من به عنوان یک گزارشگر خبری مرا به سه درگیری نمادین کشانده است که نشان می دهد نخبگان چقدر بی رحمانه واکنش نشان خواهند داد.
در غزه، در آگوست ۲۰۱۴، ده روز را در جامعه ای گذراندم که به طور سیستماتیک توسط حملات هواپیماهای بدون سرنشین، گلوله باران و شلیک تک تیراندازها ویران می شد. هزار و پانصد غیرنظامی کشته شدند که یک سوم آنها کودک بودند. در فوریه ۲۰۱۵، من بیست و پنج مورد تحسین نمایندگان کنگره ایالات متحده را برای مردی که دستور حملات را صادر کرده بود، شاهد بودم.
در اسکاتلند، در سپتامبر ۲۰۱۴، خود را در میان یک جنبش توده ای غیر منتظرهٔ رادیکال و کاملاً پیش بینی نشده به نفع استقلال از بریتانیا دیدم. میلیونها جوان با فرصتی برای گسستن از یک دولت نئولیبرال و شروع دوباره، گفتند «بله». آنها شکست خوردند - اما فقط تنها - پس از اینکه مدیران عامل شرکت های بزرگ تهدید کردند که فعالیت های خود را از اسکاتلند خارج خواهند کرد، و بانک انگلستان، با یک حرکت حساب شده، تهدید کرد که در صورت ادامه استفاده اسکاتلند از استرلینگ صدمات جدی به آن وارد خواهد آورد.
سپس، در یونان در سال ۲۰۱۵، دیدم که سرخوشی به اندوه تبدیل میشود، زیرا جمعیتی که برای اولین بار در هفتاد سال گذشته رای به چپ [سریزا] داده بودند، دیدند که خواستههای دموکراتیک شان توسط بانک مرکزی اروپا پایمال شد.
در هر مورد، مبارزه برای عدالت با قدرت واقعی که جهان را اداره می کند، مواجهه شد.
در سال ۲۰۱۳، اقتصاددانان در جی پی مورگان، ارزیابی پیشرفت آهسته ریاضت اقتصادی در جنوب اروپا را اینگونه فاش کردند: برای بقای نئولیبرالیسم، دموکراسی باید محو شود. آنها هشدار دادند که یونان، پرتغال و اسپانیا «مشکلات به ارث مانده در ماهیت سیاسی» دارند: «قوانین اساسی و توافقات سیاسی در حاشیه جنوبی، که پس از سقوط فاشیسم به اجرا درآمد، دارای ویژگی هایی است که به نظر می رسد برای پیشبرد یکپارچگی در منطقه مناسب نیست٧.» به عبارت دیگر، مردمی که در دهه ۱۹۷۰ برای ایجاد سیستم های رفاهی مناسب در قبال انتقال مسالمت آمیز از دیکتاتوری پافشاری کردند، اکنون باید از این چیزها دست بکشند تا بانک هایی مانند جی پی مورگان زنده بمانند.
اکنون وقتیکه نوبت به مبارزه بین نخبگان و مردمی که بر آنها حکومت می کنند می رسد کنوانسیون ژنو وجود ندارد: پلیس روبات به اولین خط دفاع در برابر اعتراضات مسالمت آمیز تبدیل شده است. تیزرها (سلاح الکترونیکی بیهوش کننده)، لیزرهای صوتی و گاز CS، همراه با نظارت غیر منتظره، نفوذ و اطلاعات نادرست، به استاندارد در کتاب اجرای قانون تبدیل شده اند. و بانکهای مرکزی، که اکثر مردم هیچ سرنخی دربارهی فعالیتهایشان ندارند، آماده هستند تا دموکراسی را با استفاده از فرار بانکها در جایی که جنبشهای ضد نئولیبرال تهدید به پیروزی میکنند پایمال کنند - همانطور که با قبرس در سال ۲۰۱۳، سپس اسکاتلند و اکنون یونان عمل کردند.
نخبگان و حامیان آنها برای دفاع از همان پلاتفرم اصلی صف کشیده اند: دارایی بالا، دستمزدهای پایین، پنهان کاری، نظامی گری، مالکیت معنوی و انرژی مبتنی بر کربن. خبر بد این است که آنها تقریباً تمام دولت های جهان را کنترل می کنند. خبر خوب این است که در بیشتر کشورها از رضایت یا محبوبیت بسیار کمی در میان مردم عادی برخوردارند.
اما در این شکاف بین محبوبیت و قدرت رژیم ها خطری نهفته است. همانطور که در سواحل رودخانه دنیستر دریافتم، دیکتاتوری که گاز ارزان و شغل برای فرزند شما در ارتش فراهم می کند، به نظر برسد می تواند بهتر از دموکراسی باشد که شما را رها می کند تا یخ بزنید و از گرسنگی بمیرید. در چنین شرایطی، دانش از تاریخ قدرتمندتر از آن چیزی است که شما فکر می کنید.
نئولیبرالیسم، با اعتقاد به ماندگاری و قطعیت بازارهای آزاد، سعی کرد کل تاریخ پیشین بشریت را به عنوان «چیزهایی که پیش از ما به خطا رفته اند» بازنویسی کند. اما هنگامی که شروع به اندیشیدن در مورد تاریخ سرمایه داری می کنید، مجبور می شوید از خود بپرسید که کدام یک از رویدادها، در میان هرج و مرج، بخشی از الگوی تکرار شونده هستند و کدام بخش از رویدادها برگشت ناپذیرند.
بنابراین در حالی که هدف کتاب طرح چارچوبی برای آینده است، بخش هایی از این کتاب درباره گذشته است. بخش اول درباره بحران و چگونگی رسیدن ما به اکنون است. بخش دوم نظریه جدید و جامع از پساسرمایه داری را تشریح می کند. بخش سوم به بررسی چگونگی گذار به پساسرمایه داری می پردازد.
آیا این اتوپیایی است؟ جوامع سوسیالیستی اتوپیایی اواسط قرن نوزدهم شکست خوردند زیرا اقتصاد، تکنولوژی و سطوح سرمایه انسانی به اندازه کافی توسعه نیافته بودند. با تکنولوژی بانک اطلاعات، بخشهای بزرگی از پروژه سوسیالیستی اتوپیایی امکانپذیر میشود: از تعاونیها، تا کمونها، تا شیوع رفتارهای رهایی بخش که آزادی انسان را باز تعریف میکند.
نه، این نخبگان هستند – که از دنیای جداگانه خود قطع رابطه کرده اند - که اکنون مانند فرقههای هزاره قرن نوزدهم آرمانشهر به نظر میرسند. دموکراسی جوخه های شورش، سیاستمداران فاسد، روزنامه های تحت کنترل تایکون ها و دولت نظارتی به همان اندازه ساختگی و شکننده به نظر می رسند که آلمان شرقی سی سال پیش.
تمام خوانش های تاریخ بشر باید امکان فروپاشی را بپذیرند. فرهنگ عامه در این مورد وسواس دارد: مرتب ما را به فیلم زامبی، فیلم فاجعه می کشاند، در زمین بایر پسا آخرالزمانی مسیر رسیدن به بهشت را به ما نشان می دهد. اما چرا ما به عنوان موجودات با استعداد نباید تصویری از زندگی ایده آل و جامعه بی عیب و نقص را ترسیم کنیم؟
میلیون ها نفر شروع به درک رویاهای فروخته شده به خود می کنند که هرگز نمی توانند در آن زندگی کنند. به جای آن، ما به چیزی بیش از انبوهی از رویاهای مختلف نیاز داریم. ما به یک پروژه منسجم مبتنی بر منطق، شواهد و طرحهای آزمایشپذیر نیاز داریم، پروژهای که هسته تاریخ اقتصادی را قطع کند و از نظر کره ما پایدار باشد.
و ما باید به آن ادامه دهیم.
ستار رحمانی نوامبر ۲۰۲۱
!- farsi->
**************
بررسی پسا کاپیتالیسم نوشته پل ماسون - وارث شایسته مارکس؟
روزنامه گاردین شنبه ۱۵ اکتبر ۲۰۱۵
ترجمه مقاله گاردین
پل ماسون در سال ۲۰۱۵ کتابی را منتشر کرد به نام «پسا سرمایه داری، راهنمایی برای آینده». ماسون در مقدمه کتابش هدف کتاب را اینچنین بیان می کند: « بحران کنونی نه تنها پایان مدل نئولیبرالی را نشان میدهد، بلکه نشانهای از عدم تطابق طولانیمدت بین سیستمهای بازار و اقتصاد مبتنی بر اطلاعات است. هدف این کتاب توضیح این است که چرا جایگزینی سرمایه داری دیگر یک رویای آرمانشهری نیست، چگونه میتوان اشکال اساسی اقتصاد پساسرمایهداری را در سیستم کنونی یافت و چگونه میتوان آنها را به سرعت گسترش داد.» (پسا سرمایه داری ص ۳)
رانسیمان
شاید، همانطور که وعده داده شده، نشود آینده را پیش بینی کرد. اما این کتاب جدید و روشنگر، زمان حال را به شیوه های غیرمنتظره و گویا روشن می کند.
انقلاب دیجیتال بسیاری از چیزها که زمانی متعلق به قلمروهای علمی تخیلی بودند را به واقعیت تبدیل کرده است. ماشینهای خودران در برخی جاها بکار گرفته می شوند، ارتباطات تلهپاتیک (تلگرام، اسکایپ، کلاب هاوس و...) به دوراز دسترس نیستند، روزنامههایی با عکسهایی متحرک و در حال صحبت آنقدر رایج هستند که به سرعت از جلوی چشمان ما می گذرند (در کتابهای هری پاتر، که آخرین آن فقط هشت سال پیش منتشر شد، متحرک کاغذ روزنامه متعلق به دنیای جادوگران و شعبده بازان بود). اکنون پل ماسون استدلال میکند که اینترنت یک ایده عجیب و خارقالعاده دیگر را در محدوده دست یافتنیها یعنی سوسیالیسم را آورده است.
منظور او از سوسیالیسم، سوسیال دموکراسی رام با تأکید بر تعدیل نابرابری و حمایت از حقوق کارگران، که در نیمه دوم قرن بیستم ظهور کرد، نیست. منظور او حتی نسخهای که در حال حاضر با کوربین و سیریزا مرتبط است، نیست. منظور او، همان نگاهی است که اتوپیست های اوایل قرن نوزدهم و جانشینان نهایی آنها، مارکس، لوکزامبورگ و لنین، با آن سر و کار داشتند است. این سوسیالیسم به عنوان یک چالش ریشه ای و عمیق با نظام سرمایه داری، بازار و ایده مالکیت خصوصی است.با این حال، ماسون مارکسیست ارتدوکس نیست. او برداشتی متفاوت از تاریخ اندیشه سوسیالیستی دارد. او از آرمانشهرها ایده انتخاب نامحدود و آزمایشهای اجتماعی رادیکال را دریافت میکند که اینترنت میتواند آنها را به صورت دسته جمعی ارائه دهد. مارکس او نه نویسنده ی سرمایه و نه نویسنده ی متنی مبهم به نام «قطعه روی ماشین ها» است، که استدلال می کرد که بار اطلاعاتی در نهایت سرمایه داری را با پراکندگی دانش در میان کارگران نابود می کند. لنین و لوکزامبورگ به عنوان پیامبران سرمایه داری انحصاری ظاهر می شوند که اکنون در عصر فیس بوک و گوگل بازتولید می شوند.
این رویکرد انتخاب موضوعات مختلف و شناخت ارتباط آنها و نتیجه گیری کردن از آن (pick’n’mix) حرف های زیادی برای گفتن دارد. شخصیت نوظهور عصر دیجیتال را نمیتوان مطابق با طرحهای سوسیالیستی قبلی ساخت، اما انعکاس عجیبی از نگاههای اجمالی قبلی از آینده جایگزین دارد. منتقدان سرمایه داری انحصاری به طور سنتی استدلال می کردند که تنها راهی که سیستم می تواند بقا پیدا کند، ادامه یافتن بازارهای جدید برای تسخیر است. در اوایل قرن بیستم، این به معنای جنگ های فتح امپراتوری بود. ماسون پیشنهاد میکند که در اوایل قرن بیست و یکم، این به معنای «تجاریسازی انبوه زندگی عادی انسان» است، که مکانیسم بازار را به دنیای خصوصی امیدها و خواستههای ناگفته ما سوق میدهد. اگر چنین نیست، پس مدل تبلیغاتی فیس بوک چیست؟ فشاری که اقتصاد دانش بر داده ها (اقتصادی که در آن رشد به کمیت، کیفیت و دسترسی به اطلاعات موجود بستگی دارد تا ابزار تولید. ) بر مکانیسم قیمت وارد می کند، جستجوی بی وقفه برای چیزهای جدید برای فروش را هدایت می کند. برای ماسون، سرمایه داری نمی تواند زنده بماند اگر منابع اولیه آن با هزینه اندک و با ماندگاری تقریبا نامحدود در دسترس نباشد. اطلاعات فراوان در حال حاضر برای یک مدل اقتصادی مبتنی بر مالکیت خصوصی بسیار ارزشمند و آنقدر ارزان است که بتواند ادامه دار باشد. این تنش بین دانش (که نامحدود است) و مالکیت (که محدود است) نشان دهنده تضاد اساسی سرمایه داری است. متفکران پیشین از زوایای مختلف به آن توجه کردند. اکنون انقلاب دیجیتال آن را آشکار کرده است.
مشکل این است که هر گونه تضاد در جوهرسرمایه داری همواره پاسخ های سیاسی متناقضی را از سوی مخالفان آن ایجاد کرده است. آیا باید به یک سیستم معیوب مرگبار اجازه داد تا خود را نابود کند یا باید به زور سرنگون شود؟ آیا میتوان با به دست گرفتن آن (سرمایه داری)، ناکامیهای آن را اصلاح کرد یا سوسیالیستها باید بهکلی آنرا کنار گذاشته و جوامع جایگزین خود را ایجاد کنند؟ بسته به اینکه با فویر باخ یا مارکس، چارتیسم یا لنینیسم شروع کنید، پاسخ های بسیار متفاوتی دریافت خواهید کرد. با حرکت بر پایه این رویکردها و موارد دیگر، به نظر می رسد ماسون نشان می دهد که هر چیزی امکان پذیر است. او خواهان طرحهای مشارکتیتر مبادله آزاد - اقتصاد «مشارکتی» که جایگزین اقتصاد غارتگرانه شود - و همچنین وی بیشترخواهان مالکیت اشتراکی است. او میخواهد که برای مهار امور مالی خصوصی و افراد دولت بیشتر برای دور زدن آن تلاش کنند. رویکرد التقاطی ماسون به اقتصاد فقط باعث سردرگمی درسیاست می شود.
مانند بسیاری از مخالفان سرمایه داری، به نظر می رسد ماسون نمی تواند تصمیم بگیرد که آیا سیستم باید حتی بدتر شود تا در نهایت تغییر کند یا باید تغییر کند تا اینکه بدتر نشود. در یک مقطع، او پیشنهاد میکند که حزب جمهوریخواه در ایالات متحده، با تعهد ایدئولوژیک خود به دوبرابر کردن سرمایهداری نئولیبرال، در صورت رها کردن سیستم به حال خود، آنرا به عقب و به نقطهی بی بازگشت عبور دهد. اما یک دولت جمهوری خواه هر گونه پیشرفت در تغییرات آب و هوایی را نیز تضعیف خواهد کرد، بدون آن، ماسون اصرار دارد، هیچ یک از ما آینده بلند مدتی نداریم. انقلاب دیجیتال قدرتهای جدید خارقالعادهای را در دستان کارگران قرار داده است، اما بانکداران را نیز قدرتمند کرده است، به ویژه با دادن توانایی به آنها برای کسب پول تقریباً از هوا . تکنولوژی جدید به همان اندازه که توهمات قدیمی را بی خاصیت می کند، توهمات تازه ایجاد می کند. ما هنوز به سیاست نیاز داریم تا آشفتگی حاصل از آن را حل کنیم.
ایده وحدت بخشی که ماسون میکوشد تا طرحهای مختلف خود را با هم پیوند دهد، «شبکههای اینترنتی در برابر سلسله مراتب» است. او به درستی فکر میکند که تئوریهای قبلی مبارزه طبقاتی و سیاستهای انقلابی برای در بر گرفتن گستره احتمالات سیاسی در حال حاضر بسیار محدود هستند (بهویژه که او فکر میکند حرکت به سوی برابری جنسیتی تغییر اجتماعی اساسی عصر مدرن است). اما "شبکه ها در برابر سلسله مراتب" به عنوان یک شعار برای توضیح هر چیزی بسیار گسترده است. ماسون هرگز به ما نمی گوید که چگونه یا چرا می توان انتظار داشت که شبکه ها بر سلسله مراتب غلبه کنند. از این گذشته، سلسله مراتب ها هنوز این مزیت را دارند که سلسله مراتبی هستند، به این معنی که کنترل آنها بسیار آسان تر است. خود ماسون از پذیرش برخی از جنبه های سیاست سلسله مراتبی در مواقعی که مناسبت ایجاب می کند، مخالف نیست. راه حل خود او برای چالش تغییرات آب و هوایی این است که اقداماتی را انجام دهد که "متمرکز، استراتژیک و سریع باشد ... که بیش از آنچه که هر کسی چه انتظاری دارد یا چه می خواهد به مالکیت دولتی نیاز دارد". دولتهایی که این می پذیرند باید از شبکهها - از جمله «شبکههای هوشمند» برای تنظیم عرضه انرژی استفاده کنند، اما نمیتوان باور کرد که این دولتها خودشان چیزی بیش از شبکه باشند. چالش اصلی سیاست معاصر کشف راه های جدید برای تطبیق شبکه ها با سلسله مراتب از طریق نهادهای نمایندگی دموکراسی است، در این کتاب پاسخها را نخواهید یافت.
با این حال، همانطور که شکسپیر و مارکس، رودولف هیلفردینگ و ریچارد هوگارت را نمی توانیم با یک بررسی کوتاه مورد نقد و بررسی قرار دهیم، به سختی می توان این کار را در مورد طیف وسیعی از منابعی که ماسون در جستجوی خود برای راه حل به کار می گیرد انجام داد. علاوه بر هر چیز دیگری، او روایت خود را با نظریه موج بلند کندراتیف١ می پوشاند، که می گوید سرمایه داری از چرخه های نسلی رکود و نوآوری عبور می کند چون که منجر به یک دوره طولانی
شکوفایی می شود. ماسون معتقد است که موج کنونی با موجهای قبلی متفاوت است، زیرا ما اکنون اساساً در این رکود گیر کردهایم. تکنولوژی جدید به سرمایهداران این توانایی را داده است که بدون نوآوری، با ابزارهایی برای جستجوی اشکال جدید ارزش سازگار شوند. در عین حال، این توانایی را به بقیه ما داده است که بدون تطبیق، نوآوری کنیم، و به ما امکان می دهد سبک های زندگی جدید را بدون فکر کردن به پیامدهای سیاسی کشف کنیم. چیزی باید داده شود. ماسون یک حالت کاملاً قابل محتمل که وضعیت فعلی ناپایدار است را می سازد. اما اینکه چه چیزی و چگونه، آن موضوعی نیست که او بتواند به ما بگوید.
از این جنبه ماسون بیشتر از آن مقداری که بتواند بجود گاز گرفته است. اما این بخش بزرگی از جذابیت این کتاب عمیقاً گیرا است. ماسون پاسخها را ندارد - او حتی نزدیک هم نیست - اما جالبترین سوالها را میپرسد، بدون ترس از اینکه به کجا منجر شوند. علاوه بر این، او تقریباً در هر صفحه با نوآوری و اندیشه عمیق می نویسد. پساسرمایه داری پر از عبارات به یاد ماندنی است. برای زنده ماندن، سرمایه داران قرن بیست و یکم «باید با مردم آنگونه که همدیگر را داوطلبانه در آغوش می گیرند و می بوسند رفتار کنند، همان طور که در قرن نوزدهم با شکارچیان متخلف رفتار می کردند». اقتصاد حاشیهگرا(Marginalist economics) نظریهای درباره جامعه است که «بزرگتر از حسابداری اما کوچکتر از تاریخ است». عالی (Touche). آخرین کتابی را که خواندهام به یاد نمیآورم توانسته باشد در میان جنگلی از ایدههای سیاسی و اقتصادی با چنین سرعتی راه خود را باز کند. در بسیاری از مواقع به نظر می رسد که ماسون نمی داند به کجا می رود، اما این بخشی از لذت است.
قبلاً منتقدان سعی کردهاند کتاب را با قرار دادن آن در شکافهای سیاست معاصر (شما یا با ماسون هستید یا علیه او) محبوس کنند. ماسون با عدم ارتباط گیری با بحران یونان یا آخرین اختلال دیجیتالی برخی از خلاصهها و نتایج کوتاه تر غیر منتظره خود را روشن نکرده است. اما پرداختن به پساسرمایهداری بیشتر از هر خلاصهای می تواند مفهوم را برساند، تا بسیاری از اتفاقات مورد توجه روز که جنبههای اتفاقی دارند، چرا که گستردگی آن بسیار فراتر از موضوعاتی چون جرمی کوربین و سیریزا، اوبر و جنبش اشغال است. زیرنویس راهنمایی برای آینده ما ارائه می دهد. این کار را انجام نمی دهد، زیرا ماسون به همان اندازه دیگران از آنچه که ممکن است در آینده اتفاق بیافتد بی خبر است. کاری که انجام می دهد این است که زمان حال را به روش های غیر منتظره و بعضا مکاشفه آمیز روشن می کند. به عنوان برشی از آینده پژوهی، این کتاب بهتر از رقبای متعدد خود و به همان اندازه گمانه زنی نیست. اما بهعنوان جرقهای برای تصور، با فلاشهای مکرر اشعه ایکس از بینش در مورد نحوه زندگی اکنون ما، شکست دادن آن دشوار است. از این نظر، ماسون جانشین شایسته ای برای مارکس است.
ستار رحمانی نوامبر ۲۰۲۱
____________________________________
۱ موج کندراتیف یک چرخه اقتصادی بلندمدت است که اعتقاد بر این است که از نوآوری های تکنولوژیکی بوجود می آید که منجر به یک دوره طولانی شکوفایی می شود.