پرداختن به چگونگی پیدایش و فعال شدن روزافزون همه گیری های کشنده ، چرايی کمبود امکانات درمانی در این دنیای سرشار از کالا های لوکس و ملیتاریستی، از دست رفتن جان انسانهای بیشمار و عمدتا از طبقات محروم و بقول مارک دیویس »انسان مازاد»، برای درک وضعیت موجود ضروری است . آیا وقوع این وضعیت اجتناب ناپذیر بوده است؟ وآيا مجموعه دانش تا به حال موجود بشری امکان این را داده است که وضعیت دیگری برای انسان این دوران تصور شود؟
چندی پیش بازار ووهان چین که به نظر می رسد مرکز شیوع ویروس کووید ۱۹ باشد تعطیل شد.
هم زمان با شیوع کرونا در جهان، نسخه اینترنتی فیلم شیوع (Contagion) یک فیلم آمریکایی در ژانر فاجعهای مهیج، به کارگردانی استیون سودربرگ که در سال ۲۰۱۱ساخته شده بود و شباهتهای بسیاری با دوران شیوع کووید ۱۹ دارد مورد توجه مردم جهان قرار گرفت. سودر برگ در ساختن این فیلم از مشاوره ویروس شناسان و اپیدمیو لوژیست های زمان خود بهرهمند بود.
روزنامه گاردین درهمانسال یعنی۲۰۱۱ می نویسد:
«با صدور هشدارهای جدید سازمان ملل و فیلم شیوع هالیوود ، نگرانی های ما برانگیخته شد ، آنفولانزای مرغی دوباره در خبرها قرار دارد. با مردی آشنا شدیم که ۵۰ سال پیش برای اولین بار در مورد همه گیری هشدار داده و همچنان نگران است. دکتر رابرت وبستر، میکروب شناس، متخصص برجسته جهان در مورد انفلونزای مرغی» (۱) رابرت وبستر که تحقیقات زیادی در رابطه با ویروس انفلوانزا ، جهش و تغییراتش وچگونگی انتقال ویروس ها از حیوان به انسان انجام داده است در مقالات و کتاب ها و کنفرانس های متعدد خطر همه گیری کشنده ازانواع ویروس انفلونزا و در سال های اخیر پدیداری انواع دیگری از ویروس های بسیار کشنده را هشدار داده است، و به صور مختلف این سوال را پیش کشیده است:
«سوال اساسی این است که جهان تا چه اندازه برای همه گیری اجتنباب ناپذیر آینده اماده است؟(۲) »
سال ۱۹۹۷ ویروس انفلونزا یک خطرجانی در جهان اعلام شد، مارگارت چان که در ان زمان رئیس
سازمان بهداشت هنگ کنک بود دستور بستن بازارهای مرطوب و کشتار انبوه پرندگان را داد که به نظر میرسید مرکز شیوع این ویروس باشد. ولی دوباره در سال ۲۰۰۳ در تایلند و ویتنام و همچنین و در سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۰۹ و .. در مناطق دیگر شاهد شیوع همان ویروس و یا جهش یا فته ی ان بوده ایم. جمع کردن بازارهای ووهان در چین نه اینکه بد باشد ولی بیشتر از آنکه اقدامی واقعی در جهت مقابله با شیوع ویروس باشد، سناریوی تکراری و استتار بستر واقعی وقوع این فجایع است.
طی چند دهه اخیر، صدها میکروبِ مسببِ بیماری در مناطقی که قبلاً هرگز نبوده اند ظاهر شده اند یا دوبار زنده شده اند. ازجمله می توان به ابولا در غرب آفریقا ، زیکا در قاره های آمریکا، اچ.آی.وی و تعداد زیادی از ویروس های جدید از نوع کرونا اشاره کرد. منشاء برخی از آنها از حیوانات اهلی و دام است. ولی بیش از دو سوم ، از حیوانات وحشی ناشی می شوند. ویرانی محیط زیست، از بین رفتن جنگل ها و حتی گیاهانی که بطور تاریخی برای تهیه دارو از انها استفاده می کردیم. آسیب زدن به تنوع زیست و نابودی فزاینده فضای زندگی حیوانات وحشی باقی مانده، گونه های مختلف حیوانات را که برای بقای خود می جنگند مجبورمی کند تا در فضای زندگی فشرده تر ومضطرب، تلنبار شده بر هم و در تماس و نزدیکی بیشتری با شهرک های زیستی انسان ها قرار بگیرند.
این نوع تماس است که به میکروب هايیکه در بدن انها زندگی می کنند اجازه می دهد تا به بدن ما منتقل شوند و از میکروب های بی ضرر برای حیوانات به پاتوژن های کشنده انسان تبدیل می شوند. (٣)
به این شرایط پدیده شهرک های فقیر و عاری از امکانات بهداشتی کارگران ارزان قیمت و دیگر تهیدستان که در حاشیه شهرها و زمین هايی که فضای تحرک حیوانات بوده را باید افزود تا تصویر واقعی تری از این فشرده گی موجودات زنده سیاره مان در دست داشت.
البته که نظم حاکم تمایلی به طرح این مباحثات ندارد و تلاش می کند تا وضعیت موجود را اجتناب ناپذیر نشان دهد و یا برای رهانیدن خود از پاسخ گویی به رنج و فلاکتی که بر انسانها وارد کرده به تئوری توطئه متوسل شود. مثلا«سلاحهای زیستی »و یا طرح جهانی برای ممانعت از مهاجرت و نیز حرف های نژاد پرستانه ای که در مورد چینی ها زده میشود و البته انتقام خدا از دنیای بی ایمان.
تمامی نظرات و تبلیغاتی که همه گیری جهانی را به نیرویی خارج از سوخت و ساز نظم سرمایه رجوع می دهند و در علل پیدایش آن به واقعیت فجایع زیست محیطی که ماحصل این سیستم جهانی است ،نمی پردازند یا حاکمان جهانند و یا اگر مستقیما دستی در قدرت ندارند به جرات می توان گفت آگاهانه و یا ناآگاهانه در حفظ نظم موجود سهیم می شوند.
ولی آنچه شگفت انگیز است مواجه شدن با نظریه پردازانی است که آنچنان در فلسفه ورزی شناور شده اند که گویی واقعیت موجودزندگی را فراموش کرده اند. ازجمله می توان به نظریه پرداز چپ نو، جورجیوآگامبن اشاره کرد که تحت عنوان « ابداع یک اپیدمی» می نویسد:
«این واکنش نامتناسب به چیزی که،به استنادِ شورای تحقیقات ملی CNR تفاوت چشمگیری با آنفولانزاهای معمولیای که هر سال به آنها دچار میشویم ندارد کاملاً آشکار و رسوا است. گویا دیگر با به اتمام رسیدن تاریخ مصرفِ تروریسم به عنوان مستمسکی برای اقداماتِ استثنایی، ابداعِ یک بیماری همهگیر بهانهی ایدئالی به دست [دولتها] داد تا آن اقداماتِ استثنایی را ورای هر محدودیتی بسط دهند.» (۴) آگامبن مرگ بیش ازنیم میلیون انسان در فاصله چند ماه بر اثرشیوع این بیماری را نادیده می گیرد. اصلا واقعی بودن یک همه گیری کشنده را انکار می کند. می نویسد:
«حاکمان تمایل روز افزون به بهره گیری از وضعیت اضطراری به منزله پارادایم حکمرانی دارند»(۴)
تا آنجايي که تمایل حاکمان به بهره وری از«وضعیت اضطراری» را مطرح می کند می توان با آن موافق بود ولی باید بین علل وقوع یک وضعیت اضطراری و بهره وری از ان فرق گذاشت.علل وقوع این اضطرارازسوخت و ساز سرمایه بر می خیزد. بسته بندی کردن کل ماجرا در پاکت ابداع اپیدمی یا ایجاد وضعیت استثنايی کمک به استتار دلایل واقعی وضعیت موجود است.
SARS-COV-2
که بیماری کووید ۱۹ را باعث شده از خانواده ویروس کرونا است که قبلابیماری سارس سال ۲۰۰۳ و مرس ۲۰۱۲ را باعث شدند(۵). تلاشهايی که برای تهیه واکسن سارس انجام شده بود همزمان با مهار شدن این بیماری در ان سالها متوقف شد. از همان سال ها محققین این عرصه مرتبا، قریب الوقع بودن یک همه گیری کشنده را هشدار می دادند. متاخرترین هشدار را می توان در سایت سازمان بهداشت جهانی تحت نام بیماری ایکس مشاهده کرد.۲۰۱۸
این هشدارها نه از طرف یک یا دو ویروس شناس در گوشه ای از دنیا، بلکه حداقل در چند دهه اخیر به طور فزاینده و گسترده ای مطرح شده است. امروزه ارتباط ودرهم تنیدگی ویرانی سیاره محل زیست مان و شیوع بیماری های ویروسی کشنده جزء دانش روزگارمان محسوب می شود.
مشکل اصلی این است که سیستم جهانی سرمایه نه تنها با تحت فشار گذاشتن محیط زیست حیوانات و تخریب اکوسیستم باعث تحول این گونه ویروس ها به خطرکشنده برای توده های وسیع انسانها شده است، بلکه بنا بر طبیعت خود بر انباشت سود و البته سود سریع، آماده بوده و هست که برای تولید و توسعه تجهیزات جنگی و امثالهم سرمایه گذاری های نجومی داشته باشد ولی حاضر به تامین مالی پژوهشهای بیشتر وآماده سازی جامعه برای چنین فجایعی نیست و مسابقه کشف واکسن هم در دوران کنونی از همان شکار سود در بازار پر تقاضای کنونی بر می خیزد و گرنه سرنوشت واکسن کووید ۱۹هم مانند واکسن سارس خواهد بود، خلاصه کلام تا زمانی که این سیستم پابر جا است درب بر همان پاشنه می گردد و چنانچه به محققان این عرصه توجه نشان دهیم متاسفانه دوران های همه گیری های کشنده به دلیل میکروب های جدیدیا جهش یافته به طور روزافزونی در چشم انداز است. (٦)
سپردن همه عرصه های زندگی انسان به دست سود وسرمایه وبازار، چندین دهه به تاراج بردن حداقل های به دست آمده امکانات اجتماعی از جمله سلامت و درمان و دارو به دست بازار هم یکی دیگر از فاکتورهايی است که در این دوران بحرانی انسانهای بیشماری را با چشمان بهت زده بدون دسترسی به امکان مراقبت و کمک درمانی رها کرد.
اگر سیاست های سود سروقت و حداکثری « Just_in_time» را هم اضافه کنیم می بینیم که چگونه تمامی امکانات دارويي ودرمانی،غذايی و حفاظتی که برای حفظ و مراقبت انسان ها در فجایع احتمالی درانبارهای کشورهای مختلف در نظر گرفته شده بود یا قرار بود که باشد به علت عدم سود دهی و مخارج انبارداری و غیره در چند دهه اخیر از بین رفتند.
با نظر آلن بدیو نمی شود توافق داشت وقتی مینویسد« اما این نکته هم حقیقت دارد که شاید جز شمار معدودی از دانشمندان، هیچکس دیگر ظهور این نوع از یک بیماری همهگیر را در فرانسه پیشبینی نکرده یا حتی متصور نشده بود….» وادامه میدهد «در این بین، بدون شک چپگراها -یا جلیقهزردها یا حتی فعالان اتحادیههای کارگری نیز هیچ حق بهخصوصی برای سخنرانی و موعظه در این مورد و ادامه جاروجنجالها درباره ماکرون، این هدف ناچیز و بیارزششان در چند صباح اخیر، ندارند. چرا که آنان هم مطلقاً نتوانستند چنین روزهایی را پیشبینی کنند.» (٧) صرف نظر از اینکه با اتحادیه های کارگری موجود و یا چپگراها و … در فرانسه توافق نظری داشته یا نداشته باشیم، تبرئه مکرون و دولت سرمایه از جانب بدیو در این نوشته، بسیار سوال برانگیز است، دولتی که به مانند دولتهای قبلی تمامی امکانات مالی، دستگاههای عریض و طویل تحقیقی و. …را در اختیار دارد و در تخریب محیط زیست و بی توجهی به هشدارهای محققین در رابطه با قریب الوقع بودن همه گیری کشنده، همچون دیگر دولت های سیستم جهانی سهیم بوده است و تن به آماده سازی جامعه در مقابل این فاجعه نداده است. در مقابل، بدیو مردمانی که اکثریتشان دسترسی به امکانات قدرت و دولت ندارند را محکوم می کند وحتی حق اعتراض آنان را به رسمیت نمی شناسد زیرا آنان نیز وقوع حادثه را پیش بینی نکرده بودند!؟
سخن آخر
ویرانی زیست محیطی وارتباط تنگاتنگ آن با افزایش و پیدایش همه گیری های ویروسی، نه به مثابه بحران های نامربوط به ساختار، بلکه حاصل روابط تولیدی سرمایه داری هستند. نباید بر بخشی از عملکرد این سیستم چشم پوشید. به ویژه دراین دوران، که ما ازدانش مستند شده در این رابطه برخورداریم و همچنان توالی بحران های کشنده و همه گیردر چشم انداز است.
در این نوشته فرصت نکردم که به پی آمدهای اقتصادی و دیگر جوانب این دوران با استناد به آمار بپردازم ولی گسترش بیکاری وفقرو گرسنگی توده های وسیعتر از همین حالا درسطح جهانی قابل رویت است. یقینا که دوران سخت تری در پیش خواهد بود.برای ما وفرزندانمان غم نان، رقابت در استخدام و عرضه خود برای فروش، بیش از پیشٍ به نیاززندگی تبدیل می شود. حاکمین دنیا از همین حالا برای جراحی های بزرگ اقتصادی و سیاسی تدارک می بینند. دستگاه های پر تجربه و سرشار از امکانات طبقه حاکم نیز در تلاش بی وقفه بر شکل دادن باورها و سپهر ذهنی ما وراهبری آن هستند.
درپی تعمیق بحران اقتصادی ودر تقابل با وضعیت تیره وتارکنونی آنچه روزنه امید است گسترش جنبش های اجتماعی است .در این دوران چهره واقعی سرمایه داری برای توده بیشتری از انسان ها به واقعیتی عریان وقابل رویت تبدیل شده است. تجربه انسانِ نا برخوردار از محافظت ومراقبت و رها شده در ناگواری ها و فجایع و واقعیت هم ساز نبودن منافع اکثریت مردم با اقلیت برخوردار برای بخش وسیعتری عینی شده است . حباب ادعاهای سرمایه داریِ موفق ضربه دیده و آسیب پذیری سیستم عیان ترشده است. همزمان نیروی کار نظاره گر سنگینی وزن خود در هنگام باز ایستادن چرخ های تولید بوده است.
البته که این آگاهی عینی ولی محدود می تواند در خیزش های آتی تعمیق وگسترش یابد یا در چنبره شرایط نامساعد به انبارِ حافظهِ غیر فعال بپیوندد. آنچه که تعیین کننده است افق ضد سرمایه و نقش آلترناتیو سوسیالیستی دراین جنبش هاست.
مهرنوش شفیعی ـ هفتم ژوئن ۲۰۲۰
!- farsi->