زمینه تاریخی ولایت فقیه
طی حدود پنج سده اخیر و پس از روی کار آمدن شاه اسماعیل صفویه، صوفیان سنی مذهب صفویه، در تضاد با حکومت سنی عثمانی به مذهب شیعه گرویده و روحانیون شیعه را از کشورهای لبنان و جبل عامل، کوفه، بحرین و .... به سمت ایران فراخوانده و حوزه های علمیه و فقه شیعه رواج یافت. از آن زمان روحانیت شیعه بعنوان یک قدرت مستقل، شریک با سلطنت و بصورت یک پایه قدرت حاکمه درآمده و شکل دولت در دولت بخود گرفت. مرجع عالیقدر!! شیعه، شیخ احمد نراقی با گذاشتن تاج بر سر فتحعلیشاهِ فاسد و تا بن استخوان ضد بشر قاجار، شاه را سایه خدا بر زمین و سلطنت را موهبتی الهی خواند. بخش اصلی روحانیت در نهضت مشروطه، مشروعه خواه شد و جانب ارتجاع را گرفت (عمده بخش مشروطه طلب آن نیز در مراحل بعد تغییر موضع بسمت اسبتداد را داد). در کودتای 28 مرداد سال 32 مراجع روحانی بطور علنی از کودتای مشترک سیا و انگلیس بر علیه حکومت ملی دکتر مصدق حمایت و کودتاگران را تطهیر و بجهت آنکه، ملیون و نیروهای دمکراتیک و کارگری را حذف نمود ، کودتا را از الطاف الهی خواندند. آیت الله کاشانی مستقیما با سرلشکر زاهدی و سرلشکر باتمانقلیج مرتبط بود،( دانشنامه ویکی پدیا) . امام! خمینی تا اصلاحات ارضی و انقلاب سفید در سال ۴٢ از شاه حمایت می کرد (١) و پس از این دوره بود که در مخالفت با اصلاحات، برقراری انجمن های ولایتی- ایالتی و حق رأی زنان، از شاه فاصله و نهایتاً در تخاصم قرار گرفت. (٢) و (٣) و نهایتاً وی حکومت اسلامی بر اساس ولایت فقیه را بر پایه نظام و روابط سرمایه داری حاکم، و نظام بوروکراسی استبدادی بازماندۀ شاه بنیانگذاری کرد.
_________________________________
یادداشت توضیحی:
طرح نظرات آیت الله خمینی، نمایانگر اشتراکات و اختلافات سلطان و رهبر در دو نظام است و هدف از طرح آن معرفی موضوعات مناقشه فی مابین آنهاست، طرح آن نشان می دهد که، حضور مردم کنشگر و آگاه ( امری که سلطان و رهبر مخالف اساسی با آن بودند) چگونه می توانست بر سرنوشت تاریخی این سرزمین تأثیر اساسی و تعیین کننده داشته و جامعه را از چالش های نابود کننده دو رقیب حفظ کند. به چند گفتار آیت الله می پردازیم:
١- «تلگراف مبنی براینکه اعلیحضرت بیش از هر کس در حفظ شعائر مذهبی کوشا هستد و توفیق اینجانب را در ترویج مقررات اسلامی و هدایت عوام خواستار شدند موجب تشکر گردید. البته ملت مسلمان ایران از اعلیحضرت همین انتظار را دارند. فرموده اعلیحضرت موافق است با آنچه از پیغبر اسلام به ما رسیده» - (صحیفه نور جلد یک صفحه ٨٨) .
«من به شاه نصیحت می کنم این قوه [ روحانیون] را از دست ندهند». (صیحفه نور جلد یک صفحه ١٢١)
«بشما [ شاه] نصیحت می کنم آقا شما دولت اسلام هستید، هیأت حاکمه بر مسلمین به اصطلاح هستید شما عزیز باشید آقا باشید بزرگ باشید» « شما به احکام اسلام اعتقاد پیدا کنید، ماهم جزو سازمان شما، ملت هم جزو شما» صیحفه نور..
٢- ٢-« اسلام از خدا می خواهد که شما بر همه مقدرات عالم حکومت کنید. [ همانند] یک جمعیت عرب[ در صدر اسلام] این مملکت به این وسیعی [ ایران] را همه پایمال کرد و رفت» صحیفه نور جلد یک صفحه ١٠٨ - که نشانگر قدرت سپاه اسلام از نظر ایشان می باشد.
« می گویند که اسلام آمده است... آدمی که طبقه نداشته باشد را بسازد، یعنی حیوان بسازد» (مجموعه اثار جلد ٣ صحفه ٢٢٣)
«حال یکی دیگر را آورده اند [ شاپور بختیار] با حربۀ آزادیخواهی، آزادیخواهی که خود آن مردک [ دکتر مصدق] گفت آزاد زنان و آزاد مردان!!» (مجموعه آثار جلد ٦ صفحه ٢٨) « آن مرد[ دکتر مصدق] مسلم هم نبود و سیلی خورد»
٣- « وظیفه دینی همه ماست که بخواهیم و بگوییم که قانونی شرکت نسوان در انتخابات انجام نشود.... از ده میلیون نفر جمعیت زن ایرانی فقط یکصد زن هر جایی مایل است که این کار بشود » صجیفه نور جلد یک صفحات ٨٢ و ٨٣)
« امثال دخالت زنان در انتخابات، یا اعطای حق زنها یا وارد نمودن نیمی از جمعیت ایران در جامعه نظائر این تعبیرات است که جز بدبختی، فساد و فحشاء چیز دیگری بهمراه ندارد». صحیفه نور جلد یک صفحه ۵٧ )
«نسوان حق مداخله در انتخابات را ندارندکل آیات عظام کل مستدلات مطروحه توسط دولت برای حق رأی زنان، را رد کردند» (صحیه نور جلد ١ سفحه ١۴٨)
نظام تاره تأسیس برای بهره کشی و استثمار، ابتدا کلیه ساختارهای بورکراتیک در دولت پهلوی ، نیروهای نظامی و انتظامی، نیروهای امنیتی، پلیس و زندان و غیرو را که در اثر انقلاب دچار ضربات سختی شده بودند، بازسازی نمود. نظام استبدادی از بالا به پایین، شوراهای پدید آمده در دوران انقلاب را به حاشیه راند. برای تداوم نظام بهره کشی، از ترمینولوژی و فرهنگ دنیای کهن و مذهبی استفاده نمود. این نظام مشروعیت خود را نه از قراردادهای اجتماعی فی مابین مردم، بلکه از آسمان می گیرد. فرهنگی کهن که طی بیش از پانصد سال اخیر از جامعه بشری حذف شده و نماد ابزاری این تفکر، «گیوتین» نیز طی مراسمی سوزانده شد، اما در ایران بطور رسمی مستقر گردید.
نظام حاکم جهانی که مبتنی بر روابط سرمایه داری، بهره کشی و استثمار از نیروی کار است، با استفاده از توسعه نیافتگی برخی ملل خاورمیانه که خود نیز در با سرنگونی حکومت های مترقی در این توسعه نیافتگی سهیم بود، از بقایای نیروهای کهن و بنیاد گرا بمنظور ایجاد تعادل بین نیروهای بالنده، آزاد و رو به آینده در برخی مناطق، بقصد ایجاد کمر بند سبز و در این دوران بخصوص در خاورمیانه نفتی استفاده می کند. زیرا سلطه بر ذخایر عظیم فسیلی می تواند سلطه و اتوریته نظام جهانی را تضمین کند و اگر کشورهای نفتی خاورمیانه آزاد شوند، دامنه آن بسرعت در کشورهای متروپل گسترش خواهد یافت. لذا نظام جهانی با سازماندهی نیروهای کهن در افغانستان، پاکستان و سپس در ایران ( حکومت بنیاد گرا در ایران مورد حمایت بلوک شرق نیز قرار گرفت) ، عراق، لیبی و سوریه و بخش هایی از آفریقا اقدام به حذف و سرکوب نیروهای بالنده مردمی در شکل حکومت های ملی، سوسیالیستی و دمکراتیک نمود.
با استقرار حکومت اسلامی بر پایۀ اقتصادی استثمار و بهره کشی حداکثری، ابتدا با وعده و وعیدهای فراوان در ریشه کن کردن فقر و محرومیت، ایجاد حکومت مستضعفین و غیرو، توده های سنتی را جذب و در مرحله اول نیروهای سیاسی را زیر ضرب گرفته و بطور سراسری آنها را سرکوب، زندانی، اعدام و تشکیلات آنها را متلاشی کرد. ، پس از سرکوب مخالفین ، برای به عقب راندن مردم در خصوص مطالبات آنها: بهبود معیشت، آزادی، رفع تبعیض، رفاه و توزیع عادلانه ثروت و حذف نابرابری های اقتصادی و منطقه ای، که عامل اصلی و پایه ای برای انقلاب بهمن ۵٧ و سپس حاصل آن انقلاب اجتماعی فراگیر بود ، حاکمیت نیاز به دشمن و جنگ خارجی داشت، تا تحت لوای جنگ بر این مطالبات خط قرمز بکشد. تنش ها ابتدا با تسخیر سفارت آمریکا شروع و سپس با تحریکات دو طرف ایران و عراق جنگ هشت ساله بوقوع پیوست، که بنا به گفته رهبر اگر بیست سال هم طول می کشید می بایست ادامه می یافت. جنگی که رهبر انقلاب بصراحت آنرا نعمت الهی نامید و در پرتو نعمات جنگ توانست ساختار اجتماعی و اقتصادی جامعه ایران را مطابق منافع حکام جدید که بزعم خود برگزیدگان الهی بودند، از نوسازماندهی کند. برگزیدگانی که سوار بر انقلاب بر تمامی منابع ثروت کشور چنگ انداخته و در سایه جنگ، طبقه سرمایه دار جدید را سازماندهی کردند. تنش در سیاست های بین المللی و جنگ های منطقه ای طی این ٣٧ سال تداوم داشته، بلافاصله پس از جنگ فتوای ترور سلمان رشدی صادر شد، سپس درگیری با کشورهای همسایه در خلیج فارس از جمله عربستان ادامه یافت، بطوریکه این سیاست ها در حوزۀ جنگ خارجی، مبارزه با آزادی های فردی و اجتماعی و جلوگیری از ایجاد تشکل های مستقل، هجوم به معیشت و دارایی های کل مردم، بخصوص طبقه کارگر و مزد بگیر، طی این مدت سر سوزنی متوقف نشده است. در تداوم این سیاست هاست که می توان علت روی آوری به شلاق برای به عقب راندن مطالبات کارگران که برای اشتغال و مسائل معیشتی تجمع کردند، همچنین شلاق و ضرب و شتم دانشجویان را درک کرد. سرکوبی آزادی های مدنی، فردی و اجتماعی، مطالبات زندگی، ایجاد تشکل های مستقل، رفع تبعیض ملیت ها، اقلیت های مذهبی تداوم داشته است. طی این روند ساختار سیاسی نیز هر چه بیشتر متراکم و متمرکز تر شده بطوریکه در طی انتخابات آزاد !! و مهندسی شده، نتایج مطلوب طبقه مسلط حاکم از صندوق ها بیرون می آیند.
در ساختار نوین جهانی، نظام های توتالیتر و سرکوبگر که فاقد حداقل آزادی ها و مشارکت اجتماعی هستند، ناکارآمد بوده و با افزایش هزینه های حکومتی، بحران های اقتصادی- اجتماعی و در نهایت سیاسی گسترش می یابد، این پدیده با بحران های ادواری نظام سرمایه داری روی هم تجمیع شده و بحران ها را تشدید می کنند. لذا برای حفظ تداوم حاکمیت خود، هر چه بیشتر سرکوب، خفقان و استبداد را افزایش می دهند، در این راستا، پایه های مشروعیت آنها سست شده و بطور مستمر دچار استیصال شده و تضعیف می گردند. این بحران ها هم اکنون در نهایت خود گسترش یافته و حاکمیت هیچ چاره ای جز سرکوب مستقیم و افزایش کاربرد شلاق و تخت شکنجه و زندان و اعدام را در برابر خود نمی بیند. کارگران معدن آق دره به شلاق بسته می شوند و دانشجویان، جوانان، دانش آموزان، زنان بطور فردی و دستجمعی بطور سیستماتیک شلاق و شکنجه می شوند، در سال جاری یورش وحشیانه به جسم و حقوق انسانی در ابعاد بسیار وسیعتر و عمومی تری در قزوین، بندرعباس، تهران و تبریز به مرحله اجرا گذاشته شده، تشکل های کارگری و اجتماعی، اقلیت های قومی و مذهبی هر چه بیشتر بطور سیستماتیک سرکوب می شوند، تا همگی مجبور به حفظ چارچوب های و محدودیت های موجود شده و پا را برای گسستن زنجیره و دایرۀ سرکوب و خفقان بیرون نگذارند. جنبش ها و نیروهای بالنده اجتماعی اعم از کارگران، معلمان، پرستاران کارگران خدمات، دانشجویان، دانش آموزان و جوانان، جنبش زنان و ملیت ها با ضربات شلاق می بایست متلاشی شده و از بهم پیوستگی این نیروهای چند ده میلیونی و سراسری جلوگیری بعمل آید. حاکمیت از ترس موقعیت خود با نیروهای باقیمانده مزدور دست به تهاجم و سرکوب می زند، تا بتواند دست بالا را در تحولات آتی داشته باشد. از طرف دیگر با ساختن اپوزیسیون های قلابی ، با پشتوانه درآمدهای چند صد میلیاردی نفت، با صحنه آرایی و با کمترین عقب نشینی ها و دادن امتیاز، حاکمیت را حفظ و از قدرت یابی توده های میلیونی که صاحبین ثروت و قدرت کنونی هستند جلوگیری بعمل می آورد.
سرکوب سازمانیافته
در جهان امروز با گسترش انقلاب های ارتباطی و اینترنتی، خواست واقعی مردم برای ایجاد نظام مشارکتی، تشکل های مستقل و شوراها، حاکمیت خرد جمعی و تصمیم گیری شورایی و حضور در نهادهای تصمیم گیری، بیش از پیش تقویت و به یکی از مبرم ترین مطالبات تبدیل شده است. بعبارت دیگر وقتی اندیشه ها جهانی و آزاد شده اند، بدن ها هرگز تن به اسارت نخواهند داد. بزرگترین قدرت های تاریخی و جهان معاصر که تولید ناخالص ملی آنها سر به تریلیون دلار می زند در نبرد برای فتح ذهن انسان ها، نه تنها شکست خورده، که ذهن و روح خود را نیز از دست داده است، لذا تلاش مشتی متحجر فرتوت که تلاش می کنند، چرخ تاریخ را به عقب بر گردانند در مقطع تاریخی حساس و تعیین کننده، تمامی بنای خود را بر آب خواهند دید. در اقدامات کنونی رهبران در شلاق زدن ها، مهر کودنی و ترس آنان بخوبی نمایان است. هیچ نیرویی نمی تواند در نبرد « اذهان» موفق شود. حتی می توان به کودکان دبستانی، همین دوره نگاه کرد که در عین حالی که با بی مبالاتی به تکرار بی انگیزه شعارهای مذهبی- دولتی در مدارس می پردازند آشکارا و در خلوت، تمامیت مظاهر حاکمیت را به سُخره می گیرند.
حاکمیت در برابر مطالبات میلیون ها انسان آگاه- هر چند نا متشکل و منفرد- استقرار یک نظام الیگارشیک، به سرکوب نیروهای سیاسی، فرهنگی و هنری مستقل، اهالی علم و اندیشه، دستگیری و زندانی نمودن نمایندگان شوراهای کارگری و تشکل های آن، پیشروان و نمایندگان جنبش های دانشجویی، معلمان، وکلای دادگستری مستقل و شجاع و هر کس به رژیم تمکین نکند، می پردازد. تحمیل فقر شدید و بیکاری، برای ایجاد نیاز و تحمل شرایط بردگی، گسترش معیارهای ثروت محور و رقابتی در بین برخی سودپرستان، حریصان جدا از جامعه ، گسترش اختلافات، شکاف های نسلی، جنسیتی، ملیت ها و مذاهب را در دستور کار دارد. ایجاد تشکل های اپوزیسیون قلابی در بین جنش های سیاسی، مدنی و کارگری، همچنین نفوذ عناصر جاسوس در تشکل های مستقل، برای پیشبرد سیاست های رژیم با پشتوانه مالی و لجستیک دولتی در برنامه فعالیت های آن قرار دارد. اصلاح طلبان حکومتی که در مراحل مختلف، طی سه دهه اخیر در مقابل جناح مسلط قرار گرفته و از حاکمیت بیرون انداخته شدند، همه خواهان تداوم اصل نظام با اصلاحاتی در بخش های بیرونی و در سطح ظاهر و نمودها هستند. تا کنون هیچیک اقدام به نقد پایه ای و اساسی عملکرد نظام حاکم، طی ٣٧ سال که خود نیز در استقرار آن سهیم بوده اند نکرده اند. در یکی از آخرین نمونه ها آقای یوسفی اشکوری روحانی اصلاح طلب رانده شده از حکومت در مصاحبه با بی بی سی فارسی می گوید، شلاق زدن کارگران معدن آق دره، بخاطر تضعیف کردن جناح روحانی انجام شده است. وقتی مصاحبه و تحلیل کمی عمق پیدا می کند می گوید در مجلس اول یکی از دوستان مشترک ایشان، آقایان علی خامنه ای و حسن روحانی را که نماینده مجلس بودند نقد می کرده که شما چون در ابتدای دروس حوزه در درس جامع المقدمات افعال ضربَ، ضربا، ضربو را صرف می کنید، لذا می خواهید مسائل و مشکلات را با ضَرب حل کنید. (مصاحبه بی بی سی با یوسفی اشکوری، منصور اسانلو و یاسمین میظر در موضوع شلاق خوردن کارگران).
طیف عظیم اصلاح طلبان حکومتی در خارج و داخل کشور هم اکنون یک سوپاپ اطمینان حفظ کلیت نظام بوده و ضربه گیر نظام در هر جنبش اجتماعی هستند.
شاهد و ناظر بوده ایم که هر از چند سالی بخشی از حاکمیت با طرح شعارهای رادیکال در حوزه اجتماعی، اقدام به جذب بخش هایی از جنبش رادیکال و تحول خواه را می نماید، این جناح بظاهر مترقی، اپوزیسیونی قلابی و ساختگی خود حکومت است که پس از کسب رهبری جنبش های اجتماعی و طرح شعارهای پر طمطراق، طی فرایندی، با تغییرشعارهای رادیکال به شعارهای حکومتی پا پس کشیده و جنبش بمیدان آمده را رها و آنرا به هرز می برد. شعار تشکیل جامعه مدنی محمد خاتمی رئیس جمهور به جامعة النبی تغییر یافت و سپس اظهار کرد یک تدارکاتچی در نظام بیش نبوده است. اپوزیسیون سازی و به انحراف کشاندن جنبش های فعال در صحنه اجتماعی نه خود بخودی و تصادفی است که تکرار می شود بلکه در اتاق های فکر و توسط مقامات عالیه وزارت اطلاعات و شورای عالی امنیت ملی طراحی و به اجرا گذاشته می شود. هر چند این روش بخش های گسترده ای از جامعه – بخصوص جوانان - را غیر فعال ، مأیوس کرده و آنها را باری بهر جهت، خوش باشی و پوچی می کشاند اما چون حفظ نظام در اولویت اصلی است، چنین تبعاتی برای آنان فاقد اهمیت است. دکتر محسن رنانی اقتصاد دان حکومتی در کتاب « اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی ایران » در مورد هنر محمد خاتمی رئیس جمهور اسبق می نویسد : « خاتمی ظرفیت انقلاب را در نسل جاری ما از بین برد در تاریخ معاصر این دیار نداشته ایم کسی را که چنین هنری را به کار زده باشد. هنر یک زمامدار سیاسی آنست که انتظارات جامعه را مهار کند و در مسیری عقلانی و تدریجی قرار دهد با توجه به اینکه نظام سیاسی کنونی ( بعلت خطای سه گانه سیستمی ) توان اصلاح سریع خود را ندارد انباشت انتظارات اجتماعی که در سال های پس از جنگ انجام گرفت و جهانی شدن اطلاعات نیز بدان دامن زد و در دوم خرداد بیرون زد راهی نداشت جز یک انفجار اجتماعی که می توانست به فروپاشی یا به انقلاب یا جنگ داخلی بینجامد. روش خاتمی آن بود که به بهای از دست دادن سرمایه محبوبیت خویش این موج را مهار کند هر چند نسل امروز مواجه با خوشباشی و بی مسئولیتی اجتماعی و حتی پوچگرایی شده است.» ( کتاب مزبور صفحه ٩٩)
هدف حاکمیت تسخیر « ذهن » است، ذهنی که «طغیان» می کند. رژیم نبردی را تحمیل کرده که پایان و سرانجامش معلوم است. نسل کار و تلاش کنونی بعنوان سوژه در حال تکامل دنیای نوینی را تقدیم تاریخ ایران خواهد کرد، امری که خیزش سال ٨٨ بمثابه یک پیش درآمد ساده آن نمود خواهد کرد. جنبشی که بخاطر سرسپردگی رهبران آن ناکام شد. بطور شهودی و تجربی هم به این درک رسیده ایم که سرنوشت تاریخیمان نه از آسمان و ایدئولوژی های گوناگون، نه توسط رهبران، بلکه تنها توسط همبستگی سراسری مان در عرصه کار رقم خواهد خورد. وظیفۀ نسل ما در « دوران رهایی» و « ذهنیت خود رهایی» رهایی خود و نسل های بعدی است و اساس آن « انسان باوری ایجابی» است که از «خود» آغاز و در تشکل های طبقاتی و اجتماعی عینیت می یابد.
شلاق و سرکوب جنبشهای اعتراضی بخصوص دانشجویان و جوانان و زنان، کارگران جلوگیری از تحقق جامعه همبسته و « انسان محور» طی کردن مراحلی است که نیروهای واپسگرا، کلیه ثروت های اجتماعی را تصاحب نموده و با خلع ید کارگران و زحمتکشان از ماحصل تولید خود، آنان را هر چه بیشتر بسمت نیازهای روزمره و فقر بکشانند، مسیری که کارگر، معلم، پرستار و و کارکنان بخش خدمات، مجبور به انجام چند کار و لذا گذاشتن هویت انسانی خود در پای مزدی ناچیز برای گذران زندگی روزمره خانواده اش می گردد حاکمیت حرص و ولع انحصاری برای غارت ثروت اجتماعی را نه تنها پنهان نمی کنند، بلکه مالکیت را مقدس می شمارند، مالکیتی که اکثریت ٩٩ در صدی جامعه را از آن محروم می کنند. مالکیت انحصاری انگیزه اصلی است که بر جسم و جان کارگر و دانشجو، زنان و هرصدای اعتراضی شلاق روا می دارد درحالیکه وساطت قانون و حدود الهی را بنمایش می گذارند.
موانع و آسیب ها
اشکالی که تا کنون مانع از تحول اساسی در ایجاد تشکل های سراسری و کسب قدرت اجتماعیمان شده است را می بایست شناسائی و از سر راه برداریم. تکیه به شرّ کمتر، تمکین به غاصبان قدرت مردمی و پذیرش وضع موجود، تفویض اختیار و قدرت اجتماعی و سیاسی به رهبران خودساخته، بجای تکیه بر شوراهای متحد مردمی، علت های اصلی وضعیت موجود هستند. اموری که نه امروز بلکه صدها سال است دورانش سپری شده است. هنوز بخش هایی منتظر ظهور منجی از درون « جبهه شرً کمتر» به کسانی که مستقیماً در جنایات علیه بشریت و کشتار دست داشته اند امثال رفسنجانی ها، ری شهری ها، دری نجف آبادی ها و ... تمکین و رأی می دهند و در همین حال انتظار دنیای نو و انسانی را دارند. تناقضی که یک خود فریبی محض بیش نیست. حاکمیت در دو انتخابات اسفند ٩۴ مجلس و خبرگان نشان داد که ساختارهای تصمیم گیری رژیم با مهندسی انتخابات می توانند، قدرت تحرک و جابجایی را از جناح های رقیب داخلی نیز سلب کنند، این در حالی است که هنوز برخی مدعیان روشنفکری - و در واقع تسلیم شدگان به وضع موجود - چشم امید. به صندوق های رأی دارند.
همانطور که گفته شد، رویکرد رهبر سالاری دورانش در جهان بسر آمده است. با گسترش آگاهی ها و شاخه های بسیار گسترده دانش بشری، هیچ راهکاری جایگزین عقل و خرد نقاد اجتماعی- انقلابی نمی تواند تصمیم گیری عقلانی نموده و رهایی بشریت را با خود بهمراه داشته باشد. میلیون ها تشکل های مردم نهاد و خود مختار در سراسر جهان تشکیل شده است که هر چند هنوز در میانه راه است اما بهمان میزان آزادی و رهائی بشر را با خود بهمراه دارد. هر جا که برای حفظ حقوق انسانی لازم باشد، مقاومت سراسری و همبسته مردمی را به صحنه فرا می خواند. اعتراضات گسترده و متحد کارگران، دانشجویان، دانش آموزان در برابر تغییر قانون کار فرانسه یکی از آخرین نمونه هاست، که دولت فرانسه را مجبور به عقب نشینی نموده اما جنبش هنوز راضی و خشنود به دستاورد های کنونی نیست. همانطور که گفته شد، دوران تفویض قدرت به رهبران، نظریه پردازان بی عمل در جهان سپری شده است. هر گاه که این بخش خود خوانده پا را از گلیم خود بیرون گذاشتند با مقاومت گسترده مردمی مواجه شدند. امروزه حضور متشکل و همبسته میلیونی کارگران، دانشجویان، معلمان، پرستاران و بطور خلاصه عاملان تولید و خدمات در شوراهای خود، جایگزین رهبران در طیف های مختلف حزبی، سیاسی، مذهبی هستند. توسعه اجتماعی امروزه بر توسعه دوران کودکی و نیروی جوانی است نباید با سکوت خود آینده سیاه را برای نسل های بعدی میهنمان تداوم بخشیم. استراتژی « یکی برای همه، همه برای یکی» جایگزین نظام پوسیدۀ رهبری سازی است. توسعه امروزه بر ضرورت و الویت توسعه و آزادی فرد فرد عناصر انسانی تأکید می کند. و « انسان باوری» در قلۀ این توسعه اجتماعی قرار دارد.
آگاهی از خود بعنوان « سوژۀ جامعه و تاریخ» محرکی است در جهت کمال، این کمال بجای جدا شدن از عینیت، پایانی بر جدایی عینی و ذهنی است( عمل نشأت گرفته از ذهن و ذهن اعتلاء یافته از عمل). تحقق خود تکاملی وظیفۀ همگانی است که به « انسان باوری نوینی» دست می یابد. هر نیروی که نتواند به تجدید سازمان تمام و کمال زندگی و مناسبات انسانی نوینی دست یابد، اکنون یکسره واپسگر بوده و لازم است توسط نیروهای بالنده جایگزین شود.
گذر از وضع موجود
شورش بر علیه وضعیت بردگی حق و وظیفۀ فرد فرد انسان هاست. با پذیرش وضع موجود اساساً « فلسفۀ زندگی» ، « آزادی خود نهاد و خود جوش» و خود « رهائی بخش» را نفی کرده ایم. کنش تاریخ جهان وابسته به « خود تکاملی» نیروی کار و اندیشه، قدرت طبقه متشکل و مبارزه آنست کنترل قانون زندگی اجتماعی، قانون شرایط کار می بایست در دست خودمان باشد، نه آنکه با نگاه برده دارانه برای ما تدوین کنند. آزادی، امتیاز روح و ذهن آدمی است. آزادی و حاکمیت بر جسم و روان، ارتباطات، عشق و روابط آزاد و دوستانه حق ویژۀ فردی است. امروزه ثابت شده است که این آزادی ها با « خودتکاملی» شخصیت و رشد انسان درهم آمیخته است. جوامعی که این آزادی ها جاری است، بمراتب رشد یافته تر و دارای فساد و بی بند و باری های کمتر و رشد یافته ترند.
رهایی از بحران اجتماعی - اقتصادی و سیاسی که سرتا پای جامعه ما را فرا گرفته تنها به وحدت یدی- فکری، خود تکاملی، خود جُنبشی، و خود حرکتی دهها میلیون مالک اصلی این سرزمین رقم خواهد خورد. باید نفی کنندگان ثروت اجتماعی مردم (استثمار گنندگان) بکلی نفی شوند. تنها نفی دوم است که اصلی زاینده است. یعنی صرفا با نفی دوم مردم مالک همه مواهب طبیعی و تولیدی و اجتماعی خود خواهند شد. نقطه عطفی است که به جدائی کار یدی و ذهنی پایان می دهد و برای همیشه دو گانگی تصمیم گیرندگان(روحانیون) و کارکنان بی اختیار( جسمانی) را ملغی می کند، که اولی مظهر تفکر بی عمل و نهایتاً توهم رهبری و سرکوب نیروهای بالنده واقعی و عینی است و دومی کارگری که در استثمار شدید با از خود بیگانگی ناشی تا ١۵ ساعت کار در روز، اسیر زندگی روزمره شده و فاقد درک جامع از خود و طبقه اش می گردد. گذار از واقعیت خفقان آور و دگرگونی واقعیت، دیالکتیک خاص خود را دارد، این دگرگونی مستلزم وحدت مبارزه برای آزادی است. تنها در آنزمان طغیان بنیادی برای آزادی ، احساسات، شور و شوق های جدید و نیروهای تازه و بعبارتی بُعد انسانی کاملا جدیدی ظهور می کند. این وظیفه است که تاریخ ایران برای عصر ما مقرر کرده است. انجام این وظیفه امروزه بسیار به تأخیر افتاده است.
برای رهائی کامل از واقعیت کنونی صرفاً می بایست به نیروهای میلیونی تکیه کرد، رهبران اصلاح طلبی، روشنفکران برج عاج نشین، رهبران احزاب از بالا به پایین که آکنده از ذهنیت ریاست طلبی اند و نظریه پردازان رسانه ای، رهبران خودساخته، قهرمانان، همگی تداوم وضعیت اسارت بار کنونی در ابعاد مختلف را رقم می زنند. آنان که وقتی در پشت رسانه ها، شکل و شمایل رهبران توده ها را گرفته در حالیکه در جنبش های اجتماعی هیچ دخالت عملی ندارند.
رهبران واقعی صفوف متحد و متشکل میلیون ها مردمی است که انقلاب و ساختن جامعه نوین بعهده آنهاست. حل بحران های موجود در گرو این است که نه تنها به صداهایی که از پایین می رسد گوش فرا دهیم، بلکه بر بنیاد آن بعنوان « واقعیت» و بعنوان حلقۀ تداوم تاریخی تکامل انسان به ساختن بپردازیم.
آگاهی انسان عبارتست از سوژه ای که واقعیت اجتماعی انسان را در « وحدت هستی و معنا» ، « واقعیت و عقل» سازمان می دهد و ما می توانیم زندگی و تاریخ آینده خود را سازمان دهیم. در اینصورت است که جامعه و تاریخ زمینه ساز « غنای فرد انسانی» خواهند شد. جنبش طبقه کارگر بهمراه متحدین آزادیخواه، دمکراتیک و عدالت طلب ( جنبش های دانشجویی، زنان، ملیت ها و ....) حکومت های توتالیتر زیادی را بزیر کشیده و هر گاه نیروی خود را بکار گیرد، قادر است این تجربه را باز تکرار کند. با ایجاد حلقۀ اتصال تداوم جنبش های تاریخی، از طریق جذب عناصر مثبت جنبش های دوران روشنگری، جنبش مشروطه، نهضت ملی و سوسیالیستی ، چشم انداز های مردمی و طبقه کارگر در انقلاب ۵٧ و مطالبات آزادیخواهانه پس از آن، با تعالی و ادغام این دستاوردها می توانیم در جنبش دوران کنونی آنرا به حد اعلاء در سازماندهی نوین کار و زندگی بکار بندیم.
دستاوردهای دوران کنونی بر اساس انقلاب ها و جنبش هایی است از آمریکا، تا اروپا، آفریقا و آسیا که بر دوران کهن غلبه و دستاوردها و تجربیات مثبت و منفی آن قرار دارد. هر چند این تحولات به نتایج و اهداف نهایی خود که همان تحقق « انسان باوری» فارغ از تضاد کار و سرمایه و کار یدی و فکری است نرسیدند، و علت آن همانا واگذاری اختیارات و تصمیمات توده های مردم پس از کسب قدرت به گروهی بنام نخبه!! و رهبر!! ( در انقلاب ۵٧ کارگران، دانشجویان و مردم انقلابی اختیار خود را به خمینی، و روحانیون دادند و نتایجش را شاهدیم) و سپس بازگشت توده ها به کار روزمره خود بوده است، اما دستاوردهای نسبی این انقلاب ها، تجربیات و چشم انداز های آنان منبعی برای رهائی عصر حاضر است. در صورت کسب خود باوری و درهم آمیختگی میلیونی کارگر- دانشجو بعنوان مظهر کار یدی و فکری، هیچ نیروی ضد بشری قادر به تقابل با آن نخواهد بود. در غیر اینصورت با گسترش بحران های اجتماعی – اقتصادی و تحمیل شرایط دهشتناک فقر و فلاکت، شاهد درهم شکسته شدن غرور انسانی و زندگی سازندگان و برپا کنندگان ثروت های اجتماعی طبقات زحمتکش خواهیم بود. کافیست بخود اعتماد کرده و در صفوف میلیونی متحد شویم آنگاه تقسیم کار جدید، تقسیم ثروت بین تولید کنندگان مادی و معنوی، سازماندهی جامعه ای « انسان محور» را شاهد خواهیم بود و آنگاه طبقه انگل جامعه که خود را رهبران آن می خوانند مجبور تن دادن بکار اجتماعی همانند میلیون ها آحاد جامعه خواهند شد.
محفل کارگری، دانشجو - معلم