بحران اقتصادی و سیاسی عمیقی به مانند یک بیماری کهنه که امروز حاد شده است، گریبان بورژوازی را میفشارد، و نشانی از فروکش کردن ندارد. امروز دیگر روشن شده است، که نه آریاگریِ آمریکایی دیروزِ شاه و نه خرافات امروزِ سرمایهداری حاکم، هیچ کدام نمیتوانند به این بحران پاسخ دهند؛ از این روی که این بیماری و عوارض ناشی از آن در نفس وجودی اجتماعیِ سرمایهداری ریشه دارند، به تبع در چارچوب نظام سرمایهداری درمان نمیشوند. چنانچه گرانی بهعنوان عوارض بحران اقتصادی و سیاسی بورژوازی و بهمثابه دادهی جامعهی سرمایهداری، زندگی را برای مردم محروم سختتر کرده است، کارگران و محرومان نیز علیه وضع موجود و در فواصل کوتاه طغیان میکنند. با این اوصاف، جریانهای سیاسی بورژوازی چه در داخل هیات حاکمه و چه خارج از آن، موقعیت اجتماعی و جایگاه سیاسی خود را در خطر دیده و به جنب و جوش افتاده و مدعی شدهاند، که «مردم» معترض «آزادی» میخواهند، و نه صرفا نان!
تحرکهای اعتراضی پیدرپی کارگران و محرومان که به دنبال حاد شدن این بیماری اقتصادی و سیاسی در چارگوشهی جغرافیای ایران راه افتادهاند، و خیزشهای پرولتاریا و لایههای پایینی که در گوشه و کنار این جامعه شکل گرفتهاند، توازن قوا را مدام به نفع جنبش طبقهی کارگر تغییر میدهند. جنبش طبقهی کارگر به پیشرویهای خود ادامه میدهد، و بورژوازی سخت در حال مقاومت است. با هر طغیان معیشتی، از اعتبار سیاسی جنبش ناسیونالیسم ایرانی کم شده، و بر نفوذ سوسیالیستهای طبقهی کارگر افزوده میشود. این وضعیت، مشخصات جدال طبقاتیِ امروز را نشان میدهد؛ این تصویر سیاسی و اجتماعی جامعهی سرمایهداری ایران است؛ تصویری عینی، که در مقابل چشمان بورژوازی ایران و دولتاش قرار دارد. این اوضاع و احوال، چشم انداز واقعی سرمایهداری ایران را نشان میدهد.
چنین شرایطی، که پیشروی پرولتاریا و حرکتهای رو به جلوی محکومان و محرومان در اعتراضهای معیشتی مشخصهی آن است، به مانند کابوسی بورژوازی را به وحشت انداخته، و بر فراز جامعهی سرمایهداری ایران سنگینی میکند. تمام اقشار بورژوازی و همهی نیروهای سیاسی سرمایهداری به تکاپو افتادهاند، و برای نجات «میهن سرمایه» یکی پس از دیگری به میدان مبارزهی طبقاتی فرستاده میشوند. جریانهای سیاسی دست راستی انواع توطئهها را بهکار میگیرند، تا حاکمیت اقتصادی و اجتماعیِ «سرمایه» را با عناوین دیگرِ سیاسی حفظ کنند. «سلطنت مشروطه» که فرشگردیها آن را میخواهند، یا «جمهوری دمکراتیک سکولار» که ناسیونالیستها آن را تبلیغ میکنند، همان عناوین سیاسی هستند، که رویای پایان جوششهای پایینیها و حذف هر تحرک اعتراضی از پایین جامعه را در سر میپروراند. همان رویای دوام و بقای توحش بورژوازی ایران، که خواب سرمایهداری را آشفته کرده است. اما در مقابل تکاپوهای اقشار بورژوازی و در برابر دسیسههای طیفهای سیاسی راست تا چپ سرمایهداری، که توانایی خواباندن صدای کارگران و محرومان را ندارند، جنبش گرسنگان ایستاده است. محکومان و محرومان آزادی میخواهند! آنان برابری میخواهند! خواست آزادی و برابری، و شعار «نان، رفاه، آزادی»، همان دلیل پریشانی احوال بورژوازی و نیروهای سیاسیاش است. شعاری که انگیزهی نیروی محرکهی خیزشهای معیشتی را بیان میکند، و خواستی که همهی تحرکهای اعتراضی اخیر را به یکدیگر پیوند میدهد.
جنبش گرسنگان و سوسیالیستهای طبقهی کارگر آزادیخواهاند! البته نه در شکل آزادیهای صوری که دهان نیروهای سیاسی بورژوازی را پُر میکند و در جوامع دمکراتیک سرمایهداری موجود است، بلکه «آزادی» به معنی رهایی کامل از حاکمیت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بورژوازی، و رهایی از بردگی مزدی و انقیاد طبقاتی است، که این خواست را به لولای اتحاد لایههای پایینی جامعه تبدیل کرده است. آن درجه از آزادی لایق انسان تولید کنندهی ثروت در این قرن است، که همهی انسانهای جامعه را از مناسبات اسارت آور، از چنگال نهادهای اجتماعی و سیاسی سرکوبگر در جامعهی سرمایهداری، و از سرکوب ماشین دولتی بورژوازی خلاص کند. رهایی از قید خرافات و پندارهای مرتجع و ارزشهای اجتماعی عقب مانده، رهایی بیقید و شرط از فقر و فلاکت و از ستمهای قومی و جنسیتی، و رهایی از تمام تبعیضها و رنجهای جامعهی بورژوایی، حق محکومان و محرومان جغرافیای ایران است، که به مانند زنجیر به دست و پای آنان بسته شدهاند.
شعار و خواست « برابری» که مفصل سلسله تحرکهای اعتراضی است، کل انسانهای جامعه را فارغ از هر قوم و «نژاد» و جنسیت در بر میگیرد، و بر خلاف درک نیروهای سیاسی بورژوازی، به برابری حقوقی و قانونی محدود نمیشود. برابری در استفاده از امکانات مادی، برابری در زندگی و تولید، و برابری در بهرهمندی از محصولات، حق تولید کنندگان واقعی ثروت در جامعه است، و باید همین امروز برقرار شود. برای اجرای برابری در بهکارگیری ابزارهای ارتقای استعدادهای فردی و اجتماعی، و برای برقراری برابری در اعمال اراده در تعیین سرنوشت جامعه، باید کل مناسبات اجتماعی را دگرگون کرد. فقط با نابود کردن مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، و تنها با از میان برداشتن بردگی مزدی، و با اشتراکی کردن وسایل تولید است، که برابری در کار و تلاش اجتماعی برای رفع کمبودها و نیازهای جامعه، برقرار میشود.
قدرت طبقهی کارگر و توان و نیروی محرومان، در اتحاد طبقاتی قرار دارد. آنچه سلسله اعتراضهای معیشتی را بههم متصل کرده، آگاهی از همسرنوشتی است. خواست آزادی و برابری، و شعار «نان، رفاه، آزادی» آن پرچمی است، که منافع کل طبقه را در بر میگیرد. برخلاف برچسب زنی جریانهای دست راستی، اتحاد برای آزادی و رفاه و برابری، رمز پبشرویهای تاکنونی جنبش گرسنگان بوده است.
امیرحسین محمدی فرد