افق روشن
www.ofros.com

«روزی روزگاری با «راه کارگر


امیرحسین محمدی فرد                                                                                                              یکشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۱ مارس ۲۰۲٣

گرایش سیاسی چپ ملی در طول تاریخ مبارزات سیاسی در جامعه‌ی ایران، در برهه‌های بحرانی و انقلابی به عارضه‌های سیاسی مبتلا می‌شود. اما امروز از معدود دفعات است، که «راه کارگر» خیلی روان آن‌هم در این روزهای حساس به نمایندگی از ناسیونالیست‌های چپ ابراز وجود سیاسی می‌کند و موقعیت سیاسی خود را شرح می‌دهد. این جریان در پوشش حمایت از «منشور حداقلی»(۱)، بیانیه‌ای منتشر کرده است، که قبل از هر چیز پایگاه جنبشی و طبقاتی این سازمان را بازگو می‌کند.(۲) این متن از وضعیت آشنا و قدیمی چپ‌های ناسیونالیست حرف می‌زند.

ناسیونالسیم، جنبش ابدی!
عارضه‌ی ناشی از خاستگاه طبقاتی و پایگاه اجتماعی خرده بورژوازی و اقشاری از بورژوازی در جدال طبقاتی، ناسیونالیست‌های چپ را دچار آشفتگی می‌کند. این اختلال نظری دائمی حاصل تحرک و تمرکز در جنبش ناسیونال رفرمیست است، که چپ ملی را به هنگام ابراز وجود سیاسی در مواقع بحرانی و انقلابی به دست‌پاچگی و گرفتاری می‌اندازد. بیانیه‌ی سازمان «راه کارگر» که به بهانه‌ی حمایت از «منشور حداقلی»، اما به قصد برجسته کردن جنبش ملی در برابر جنبش شورایی صادر شده است، به بیان تکراری سیاست‌های رایج در سنت چپ ناسیونالیستی می‌پردازد. این متن «ملیت» را نه فقط به‌عنوان مانع ذهنی بر سر راه رسیدن به آزدی و رفاه و برابری نمی‌داند، بلکه به‌مثابه امر عینی می‌پذیرد و تقدیس می‌کند. میلیتانت فرض کردن «ملل تحت ستم» وجه مشخصه‌ی نه روزگار امروز، که حال همیشگی چپ ناسیونایست و کل تاریخ سیاسی این جریان را دربرمی‌گیرد. جریان «راه کارگر» در مقام نماینده‌ی مخلص طیف ناسیونالیست‌های چپ که بر جدا کردن کارگران و مردم بر مبنای «ملیت» و قومیت اصرار زیادی دارد، هنوز هم به فرموله کردن سیاست «حق تعیین سرنوشت» مشغول است و کارگران «فارس» و «عرب»، زندانیان سیاسی «ترک» و «بلوچ» و آزادی‌خواهان «کرد» و «ترکمن» تحویل مبارزات مردم پیش‌رو می‌دهد. در واقع بیانیه‌ی مذکور برای جا انداختن سیاست «حق تعیین سرنوشت» به‌جای خواست رادیکال «اداره‌ی شورایی» تلاش می‌کند.
جنبش آزادی و برابری که درپی خیزش «زن، زندگی، آزادی» فضای سیاسی و صف‌بندی‌های جریان‌های سیاسی را به‌هم ریخته است، و هر چه بیشتر از نیروهای ناسیونالیستی فاصله می‌گیرد و هر چه بیشتر باندهای قوم‌گرا را به کنار می‌زند، چپ ناسیونالیست هر چه محکم‌تر پرچم‌های ملی و قومی را تکان می‌دهد! «راه کارگر» نیز که در دوره‌های بحرانی و انقلابی سرگیجه‌های سیاسی می‌گیرد، این‌بار اما خجالت را کنار گذاشته است و با فصاحت درباره‌ی موقعیت جنبشی خود می‌گوید؛ این جریان به نام کارگر، ایران را «کثیر المله» جا می‌زند، و خیلی واضح جامعه را «چند ملیتی» تعریف می‌کند و نه طبقاتی. نویسندگان این بیانیه و فعالان راه کارگری با اعتماد به نفس بالا اعلام می‌کنند که به جنبش ناسیونال رفرمیست تعلق دارند و نه جنبش آزادی و برابری. این سازمان در بیانیه‌اش نه فقط خطر نیروهای ناسیونالیست قومی مانند الاهواز و احزاب دمکرات کردستان ایران و باند «مهتدی» را به یاد مردم نمی‌آورد، چه بسا که با قرار دادن بنیان سیاسی‌اش بر مغلطه‌ی «حق تعیین سرنوشت» به استقبال ناسیونالیست‌های غیر «فارس» و البته «در حاشیه»! می‌شتابد.

وقتی شکافتن شکاف‌های ملی و قومی به سیاست میدانی دولت‌های مرتجع و دارودسته‌های مافیایی مسلح در خاورمیانه و به سیاست اصلی قدرت‌های امپریالیستی در دنیا تبدیل شده است، بنابراین قومی کردن اعتراض‌های مردم آزادی‌خواه، فقط تایید کردن بر تلاشی جامعه معنی می‌دهد. در این روزگار که نسل کشی و قتل عام انسان‌ها بر پایه‌ی «ملیت» و قومیت و مذهب ویژگی جهان سرمایه‌داری در قرن بیست‌ویک شده است، بی‌تردید مخفی کردن تهدیدهای باندهای قوم‌گرا علیه جامعه‌ی به‌پاخاسته و احیای کردن سیاست «حق ملل در تعیین سرنوشت» به احتمال و به امکان اجرایی شدن سناریوی سیاه در مقابل انقلاب پیش‌روی مردم آزادی‌خواه می‌افزاید. زمانی‌که انواع فرقه‌های ملی و قومی پا می‌گیرند تا در دفاع «مقدس» از «ملیت» و اقوام، دنیا را تباه کنند، دیگر جایی برای آلترناتیوهای قلابی مانند «فدرالیسم قومی» و «تمامیت ارضی» باقی نمی‌ماند.
فعل و انفعال در جامعه از نگاه چپ ملی مناسباتی بر حسب کشمکش‌های طبقاتی نیست، بلکه این گرایش ناسیونال رفرمیست پویایی جامعه را با جدال خیالی «مرکز» و «حاشیه» می‌فهمد. طبق این تفکیک غیرطبقاتی، چپ ملی خود را در «مرکز» و ناسیونالیست‌های قومی را در «حاشیه» می‌گذارد. چنین تقسیم‌بندی انتزاعی و چنین پایگاه ماورای طبقاتی برای چپ ملی به‌عنوان ناسیونالیست خیرخواه واجب می‌کند، که نسبت به «ملل تحت ستم» یا همان ناسیونالیست‌های در حاشیه برخورد منصفانه داشته باشد و به نحوی احساس دِین کند. اما راه حل سوسیالیستی برای پایان دادن به انواع ستم، بنا کردن جامعه‌ای غیر ملی و غیر قومی است، که انسان فارغ از «ملیت» و قومیت و «نژاد» و مذهب و جنسیت در همه‌ی حوزه‌های زندگی آزاد و برابر باشد و با اراده‌ی مستقیم خود در شوراهای مردمی و کارگری امور زندگی را در دست بگیرد. درغیراین‌صورت باید راه حل مسالمت آمیز ولی غیر سوسیالیستی جدا شدن را با نظر موافق آحاد مردم آن جغرافیا در نظر داشت. نمی‌توان با سیاست‌های ناسیونالیستی و رفرمیستی مانند «فدرالیسم قومی» و «حق ملل در تعیین سرنوشت» یک‌بار دیگر نان و کرامت و زندگی انسان‌ها را گروگان گرفت. این‌‌بار مردم به هیچ جریانی اجازه نمی‌دهند، هویت‌های کاذب ملی و قومی را که زمانی دست‌مایه‌ی نابودی جوامع خاورمیانه بودند، وارد سیاست و مبارزات جاری شوند.
کشف «ملیت» و اقوام جدید در خاورمیانه آتشی افروخت، که زندگی‌های بسیاری را در عراق و سوریه و لیبی خاکستر کرد. اگر روزگاری ناسیونالیسم، جنبش بورژوازی دور شده از قدرت سیاسی و جا مانده از کانون بازار بود، اما امروز پس از فروپاشی شیرازه‌های جوامع منطقه، یکی از عوامل اصلی در خانه خرابی و کشتار مردم شده است. در نتیجه روشن کردن آتش ناسیونالیستی این‌بار در جامعه‌ی ایران، بدون شک یعنی به شکست کشاندن انقلاب پیش‌روی و ویران کردن جامعه. با توجه به این اوصاف، بیانیه‌ی «راه کارگر» یعنی میدان دادن به ناسیونالیست‌های قومی، که البته سیاستی مهجور و فرقه‌ای است. علی‌رغم کم‌یاب بودن صراحت لهجه نزد این سازمان در معرفی کردن خاستگاه طبقاتی‌اش و پایگاه جنبشی‌اش، اما هنوز معلوم نیست، که آیا این «ملل» و «هم‌وطنان» می‌توانند از این «حق» بهره‌مند شوند یا باید در قالب «تمامیت ارضی» بمانند؟! سیاست بینابینی چپ ناسیونال رفرمیست دلیل جنشی دارد. چپ ملی برای استوار ماندن در جایگاه رفیع ناسیونالیست چپ و البته منصف، جنبش ناسیونال بورژوای قومی را «مترقی» ارزیابی می‌کند. در واقع اگر ناسیونالیست‌های پرو غرب عظمت طلبی و شوونیسم را در بوق کردند و به رخ جامعه می‌کشند، و در مقابل اگر دارودسته‌های قوم‌گرا آینده‌ی این جامعه را تهدید می‌کنند، «راه کارگر» نیز به نمایندگی از ناسیونالیست‌های چپ، خودگمارده و داوطلبانه، صدور شناسنامه‌های ملی و قومی را پذیرفته است.

درجا زدن در جنبش «خلقی»
علاقه‌ی فراوان چپ ملی به «دمکراسی» از پایداری این جریان به اصول رفرمیستی و قواعد ناسیونالیستی می‌آید. به عبارت دیگر در مکتب چپ ناسیونالیست، فرمول آئینی «حق تعیین سرنوشت» یکی از «پایه‌های حیاتی» برای برقراری «دمکراسی» مورد نظر را تشکیل می‌دهد. در سنت چپ ناسیونال رفرمیست به‌طور کلی دولت‌های ملی و «مترقی» در قالب‌های «خود مختاری» و «فدرالیسم قومی»، و مطابق با جنبش «دفاع از خلق‌های قهرمان» تعریف می‌شود. اگر سازمان «راه کارگر» در روزگار دورتر خود را متعلق به جنبش «خلقی» می‌دانست، امروز همان جنبش را به اسم «دمکراسی» صدا می‌زند؛ و گرنه پایگاه اجتماعی این جریان در جنبش ملی-رفرمیست قرار دارد. «خلق»، «ملل» یا «همه با هم» مفاهیم انتزاعی جنبشی هستند، که نارضایتی عمومی خرده بورژوازی و اقشاری از بورژوازی را بر حسب تقسیم‌بندی جامعه به «مرکز» و «حاشیه»، هم ردیف طبقه‌ی کارگر می‌گذارد. چه بسا برای سنتی که بر شالوده‌های جنبش ناسیونالیستی و جنبش رفرمیستی پرورش یافته است، اغلب «ستم ملی» و تبعیض مذهبی بر استثمار و ستم طبقاتی اولویت دارند؛ چرا که دینامیسم جامعه را در کش‌وقوس‌های «مرکز» و «حاشیه» می‌بیند. آزادی‌خواهی از جنس دمکراسی بورژوایی (پارلمانی) و اصرار بیش از اندازه بر ایجاد روابط صمیمانه با «ملت‌های کوچک‌تر» محتوای ابراز وجود سیاسی به شیوه‌ی «راه کارگر» است. این فرمول‌ها کل سیاست چپ ملی هستند، که به‌وفور در بیانیه‌های احزاب ناسیونالیست قومی و در سخنرانی‌های رهبران فرقه‌های مذهبی و «قطب» دراویش گنابادی تکرار می‌شوند.

ادعای «راه کارگر» مبنی بر «دمکراسی خواهی» البته که هیچ ربطی به دخالت مستقیم مردم در سرنوشت‌شان از طریق شوراهای مردمی و کارگری ندارد، بلکه قرار است، با تکیه بر تقسیم‌بندی‌های غیر واقعی در جامعه و پیش داوری‌های ملی و قومی و مذهبی «پایه‌های» جامعه‌ای «نو» را بسازد! همان‌طور که آلترناتیو «اداره‌ی شورایی» و حاکمیت «خرد جمعی» برآمده از جنبش سوسیالیستی طبقه‌ی کارگر هستند، گزینه‌های «دمکراسی» و «حق تعیین سرنوشت» نیز مشخصه‌های جنبش ملی-رفرمیستی را بیان می‌کنند. در واقع چپ ملی «دمکراسی» را برای «ملل تحت ستم» یا همان «خلق‌های ایران» می‌خواهد، و ربطی به طبقه‌ی کارگر ندارد؛ پرولتاریا و دیگر فرودستان در جنبش «همه با هم» حل شده‌اند! این جریان، ناسیونالیست مصلح و کیمیاگر دل باخته به ناسیونالیسم «در حاشیه» است، که به دنبال «دمکراسی ناب»، «بورژوازی مترقی» و «قانون اساسی» می‌گردد. از روزگار قدیم تا امروز سیاست جدیدی از جانب «راه کارگر» نمایان نشده است؛ هر چه می‌بینید، همان نیروهای سیاسی هستند، که در جنبش «خلقی» یا همان ناسیونال رفرمیست جمع شده بودند.

مخالفت چپ ملی با نظام سرمایه‌داری از حد نارضایتی «عمیق» نسبت به فقر و ستم فراتر نمی‌رود؛ چرا که قدرت طبقاتی را درک نمی‌کند. برای جنبشی که «راه کارگر» به آن تعلق دارد، طبقه‌ی کارگر را جزئی از «ملل» و «خلق»، و صنفی از اصناف تحت ستم و تبعیض می‌شناسد. در واقع «منشور حداقلی» مستمسکی شد، که این سازمان مفاهیم تجریدی مانند «خلق‌های ایران» سابق و «دمکراسی» فعلی را در برابر طبقه‌ی کارگر و جنبش سوسیالیستی آن علم ‌کند. آن‌چه اتفاق افتاده است، حمایت این جریان از «منشور» بهانه‌ای بود، که جنبش ملی-رفرمیستی را در پاسخ به پیشروی‌های جنبش شورایی جان دوباره دهد. به هر حال این شکل از «حمایت» تفاوتی با حمایت کردن «جمهوری خواهان» از «منشور» ندارد. اما کارگران رادیکال و انسان‌های آزادی‌خواه تجربه‌های تاریخی را همیشه همراه خود دارند؛ تجربه‌های تلخ شکست کمون پاریس و انقلاب پنجاه‌وهفت ایران به طبقه‌ی کارگر و سوسیالیست‌ها می‌آموزد، که دولت سرمایه را نمی‌توان از درون تسخیر کرد، بلکه باید آن را در هم کوبید و بر ویرانه‌های‌ش دولت کارگری را بنا کرد. امروز پس از خیزش‌های انقلابی پی‌درپی، جنبش شورایی که تمام قد علیه دولت سرمایه مقاومت و پیشروی می‌کند، بارها از چارچوب‌های رفرمیستی عبور کرده است و به دفعات توهم‌های ناسیونالیستی را دور انداخته است.

امیرحسین محمدی فرد

اسفند ۱۴۰۱


___________________________________

پانوشت‌ها:


(۱) رجوع شود به اطلاعیه‌ی سازمان «راه کارگر»: اینجا کلیک کنید.

(۲) رجوع شود به لینک (۱)