مدتی است، به بهانهی دفاع «لیلا حسین زاده» از پایان نامهاش با مضمون دفاع از حقوق «اقوام ایران» بحثهایی دربارهی تز «حق تعیین سرنوشت» مطرح شدهاند و بعضاً این فرمول را مانند آیینی درآوردهاند، که دوری از آن حکم مرتد را دارد. به همین وضوح مذهبی و سکتاریستی! به قولی دوران مبارزهی ملی بهطور کلی خیلی وقت است، که بردی در مناسبات اجتماعی ندارد؛ اگر در روزگار استعمار مبارزهی ملی و جنبشهای «آزادی بخش» ملی حلقهای از زنجیر انکشاف سرمایهداری بودند، و حتی اگر زمانی مصدق «قهرمان ملی» بود و چپ ناسیونالیست برای پیشبرد منافعی که در جنبش ناسیونال رفرمیسم جمع شده بودند خود را وامدار آن میدانست، اما امروز ناسیونالیسم در هیچ بعدی، هیچ مبنای مادی و هیچ نفوذ عینی را در مناسبات اجتماعی نمایندگی نمیکند. امروز عصر انقلابهای کارگری است، و زمان جنبشهای سوسیالیستی طبقهی کارگر فرا رسیده است؛ و نه تنها «مصدق» بلکه همهی آژیتاتورهای تز «حق تعیین سرنوشت» نیز سمبل توهم بخشی از بورژوازی در حاشیه را میسازند.
اگر جنبش ناسیونالیستی در قدیم محل تلاقی بورژوازی دور شده از کانون بازار و رانده شده از قدرت سیاسی با خردهبورژوای روشنفکر بود، امروز نه فقط فاقد پایهی مادی در جامعهی ایران است، بلکه در حال حاضر دستمایهی قدرتهای غربی و دولتهای مستبد خاورمیانه است، به هدف نابود کردن حیات اجتماعی در جوامع منطقه و بهمنظور عقب زدن جنبش سوسیالیسم طبقهی کارگر از میان خیزشهای انقلابی، تا شاید حاکمیت سرمایهداری در ایران پابرجا بماند! امروز نمیتوان برخلاف روند خیزشهای انقلابی در جامعهی ایران «هویت قومی» را باب کرد و بر مبنای آن دوقطبی ساخت، ولی مدعی شد، قصد و نیت اجرای تز «حق تعیین سرنوشت» را فقط در مناطق مشخصی از جغرافیای ایران دارند؛ مثلاً «نقده»، ولی در تهران نه! با این فرمان که جامعه شناسان و محصلان دانشگاه دست گرفتهاند، بیشک فردای دگرگونی سیاسی و سراسری، در تهران نیز دعوای قومی و ملی سر میگیرد و بر سر مردم خراب میشود. آژیتاتورهای چپ ملی بهمثابه خردهبورژواهای مومن به دمکراسی پارلمانی و البته بهانهجو و مخالف، در میان دوقطبی واقعی چپ و راست و در میان جدال حاد جنبش سوسیالیسم طبقهی کارگر با ناسیونالیسم عظمتطلب ایرانی، با آتش بازی میکنند!
اگر جریانهای سیاسی ناسیونالیست ایرانی ماشین کهنه و اوراق شوونیسم و عظمتطلبی را کوک می کنند و باندهای مافیایی قومگرا به دنبال فدرالیسم قومی هستند و سهمخواهی میکنند، در مقابل تحصیلکردگان ناراضی در جنبش ناسیونال رفرمیسم خود را با صدور شناسنامههای قومی و ملی سرگرم کردهاند! طرف مقابل باید «کرد» باشد تا «فارس» منصف و مومن وجود داشته باشد؛ باید «فارس» بازتعریف شود تا دفاع از حق «کورد» فرموله شود! در جهانی که قومگرایی و هویتهای کاذب و واهی قومی و مذهبی و ملی برای آمریکا و ناتو در تعیین توازن قوا به کار میآیند و برای دولتهای مستبد خاورمیانه بهمنظور عقب زدن سوسیالیسم طبقهی کارگر و جنبشهای مترقی کارایی دارند، بیشک دفاع از تز «حق تعیین سرنوشت» نه فقط تحلیل مشخص از شرایط مشخص نیست، بلکه میتوانند رویای خانمان براندازی باشد.
پایگاه اقتصادی طبقهی حاکم و جایگاه سیاسی دولت سرمایه از سوی خیزشهای انقلابی از پایین جامعهی ایران به شدت تهدید میشوند؛ تحرکهای لایههای زیرین جامعه که با هر خیزشی پایههای دگرگونی سراسری را میسازند، جامعهی ایران را بیش از پیش بین دو جبههی چپ و راست و بین دو اردوگاه متخاصم سوسیالیسم طبقهی کارگر با ناسیونالیسم عظمتطلب ایرانی متمرکز میشود. در چنین شرایطی تمام بخشهای بورژوازی و همهی سنتهای سیاسی بورژوازی راه حلهای خود را برای خروج از بحران انقلابی و حفظ مناسبات اجتماعی مبتنی بر سرمایهداری با کمترین اصلاح ارایه میدهند. آژیتاتورهای جنبش ناسیونال رفرمیسم نیز با تز «حق تعیین سرنوشت» و ترم «هویت قومی» راه و بیراه گریز از مهلکهی انقلابی مردم آزادیخواه جامعهی ایران را نشان میدهند، و در برابر سیاست شوراها و جنبش سوسیالیسم طبقهی کارگر و در رد حاکمیت «خرد جمعی» متشکل میشوند. دوران ما عصر بازگرداندن اختیار به انسانها و دفاع از هویت انسانی است!
امیرحسین محمدی فرد
۹ آبان ۱۴۰۲