پیش از هر چیز لازم است ضرورت ورود به این بحث را تحلیل نمائیم.اگر چه در هر حال طبقه کارگر بایستی آمادهگی برای هر نوع تحول را داشته باشد.اما تغییرات در نظام سرمایهداری با توجه به وضعیت بحرانیش چنان شتاب دارند. شاید فرصت را برای نقد و بررسی مسائل را مشکل و حاد نماید.اکنون سوای مبارزه روزانه برای بهبود وضعیت حقوقی وصنفی،ناچار است،به بعضی از مسائل پیرامونی که در جامعه و منطقه با آن روبرو بوده و خواهد بود موضع خود را روشن و شفاف نماید.
بی شک طبقه کارگر نیز به مانند وضعیت جامعه،دارای رویکردها و مواضع و روشهای متفاوت است.اکنون سوای تمام مسائل گرهی با موانع جدی هم که مدام و تاریخا"همراهش بوده است از جمله ستم ملی و قومی و جنسیتی و ....روبرو بوده است.و بایستی برای حل این مسائل تلاش پیگیر نماید.به هر درجهای این مشکلات را از سر خود و جامعه بر دارد، گامهای مثبتی را به جلو بر داشته است.همانطوری که همه ما میدانیم،متاسفانه زیر سایه حکومتهای سرمایهداری انسانها در رنج و عذاب انواع ستمگریهای طبقاتی.ملی،نژادی، جنسیتی،مذهبی و .....هستند.بی شک مناطق و کشورهای پیرامونی ما نیز از این ستمها کاملا بهرهمند هستند.و طی چندین دهها سال هنوز اساس آنها بر شانههای کارگران و تودههای مردم سنگینی میکند.یکی از اینها که همیشه و در امتداد سیستمهای سرمایهداری با ما بوده ستم ملی است.و اکنون این مسئله به شدت به مورد موضع و حرکت و گفتمان و کارکردهای گوناگون قرار گرفته است و برای کسب هژمونی، برای رفع آن،کاستن آن،و یا برای ابزاری نمودن آن پلاتفرمهای گوناگون ارائه میشود.و یکی از آنها ارائه کنگره ملی کرد با حضور احزاب مختلف که اکثر قریب به اتفاق ناسیونالیسم بورژوازی هستند مطرح است.و بسیاری ناچار هستند به قرائت و رویکرد خود،ذات این تحولات را تحلیل نمایند.ما هم امیدوار هسیتم با فضایی سالم و قدر توانایمان به این امر مهم تاریخی به پردازیم.بی شک و نا آنجائیکه برایمان شفاف است.نظام سرمایهداری به دلایل سرشت درونیش در اکثر کشورهای جهان نخواسته است،این معضل و مسئله را فیصله دهد.حتی در پارهای از کشورهای متروپل این ستم هنوز خودنمایی میکند.در بسیاری از کشورها کشمکشهای ملی،قومی،نژادی،جنسیتی،حتی مذهبی،به شدت در مقابل همدیگر صفآرایی میکنند و محصول جنگ و کشتار،و فلاکت و بی حرمتی به انسان درو میکنند.این پدیده زاده ساختار نظام سرمایهداریست.از آنجائیکه سود و ارزش اضافه و رقابتهای گوناگون در راستای آن بوده،ماندگاری ستم ملی هم یکی از بازار گرمیهای پر رونق این سیستم به حساب میآید.
با این رویکرد این تضاد و تناقضات را ادامه میدهند.در انقیاد نگه داشتن ملیتهای مختلف از سرشت راستین منفعت طلبانه و مالکیتخواهانه بی حد وحصر سرمایهداری بوده و تا ماندگاریش خواهد ماند،زیرا سرمایهداران هر گز نمیخواهندسرمایههایشان را بین هم طبقاتیشان نیز تقسیم کنند.از سوی دیگر بی گمان هیچ ملتی دوست ندارد ملت همجوارش در فقر و عذاب باشد.این قالببندی سیستم سرمایهداری و روش تولیدش و حاکمین سرمایهدار هستند به خاطر در اسارت داشتن ملت خود،سرمایه را در محل خود تمرکز داده و بنا به خصلتش،زمانی که سرمایه به غیر خودی نرود یعنی به جاهای دیگر منتقل نشود و در اختیار ملت همجوار قرار نگیرد.به طبع سرشتش،فرهنگ،ادبیات،وهنر و اداب و ...را در تملک خود گرفته و زیر چتر این اندیشه و رویکرد،روبنای سایر ملل دیگر را نیز محدود مینماید.و روبنای فرهنگی خاص خویش را به زور،به دیگران تحمیل میکند.در واقع معلول خویش را به عنوان ابزاری در تحکیم سرمایه قرار میدهد.این تضاد درونی سرمایهداری وی را وادار مینماید.با این ابزار معلولهای دیگران را سرکوب کند.برای همین است که میبینیم سرمایهداری هر کشوری بنا به خصلتش اهرم فشاری برای سایر ملل درونی شده و آنها را تحت ستم قرار میدهد.زیرا در دنیای رقابتی آنها خوشایند نیست دیگر ملل دارای پایگاه اقتصادی قدرتمند شوند.زیرا سود طلبی و ایجاد ارزش اضافه آنها را پائین خواهد آورد.و تا آنجائیکه برایش مقدور باشد مانع این توسعه خواهد شد.
اما از آنجائیکه فشار تودهها و واقعیت آگاهی و مبارزه، بستر جوامع مختلف را خواه، ناخواه به سوی تغییر میکشاند.این تغییرات موجب عقبنشینیهای نظام سرمایهداری میگردد.به همین خاطر،سرمایهداری نیز به دلیل نیاز به آرامش برای ادامه ایجاد ارزش اضافه،مجبور به ارائه را ه حل معضل ستم ملی هم میشود.یعنی میخواهد معلول خویش را به شیوه خود به گونهای که در تعارض با سود دهی نباشد از گریبان خود رهایی دهد.پس میبینیم در جامعه با دو راه حل رهایی از مسئله ملی روبرو هستیم،راه حل سرمایهداری و راه حل طبقاتی کارگران،اکنون این مسئله برای جامعه حیاتی خواهد بود،که کارگران و زحمتکشان کدام راهحل و گزینه را برای رهایی انتخاب خواهند کرد؟
به راستی و در دیدگاه نظری طبقه کارگر ،راه حل سرمایهداری نمیتواند و نتوانسته و قابل اعتماد نبوده که معضل ملی را چنان شایسته انسان باشد حل نماید.این صرفا" به دلیل تضاد ما با سیستم سرمایهداری نیست که این تحلیل ارائه میشود.واقعیت موجود تاکنونی این را به اثبات رسانده است.در پی عملکرد چندین دهه سرمایه جهانی،بسیاری از دولتهای سرمایهداری ملتهای درونی و پیرامونی خود را قتل عام و حتی ژینو ساید نمودهاند.کشتارهای قومی، نژادی،مذهبی هر روز از طریق رسانهها پر معناترین شیوه تراژیک برای تنها حفظ سرمایه تعداد قلیلی را شاهد هستیم.این توحش متأسفانه به شدت ادامه دارد.
آیا زیر سایه همین سلطه سرمایهداری نبوده که بیش از صد سال میگذرد هنوز معضل خاورمیانه حل نگشته و حتی اجازه نیم بند دمکراسی را در این کشورها را ندادهاند.برای نمونه اعتراف سازمان جاسوسی سرمایهداری امریکا در رهبری کودتای 28مرداد ایران و سر نگونی دولت مصدق چیز بسیار جزئی عملکرد امپریالیستها است.سرکوب هزاران جریان آزادیخواه و سوسیالیست و کارگران در جهان معنای واقعی رویکرد سرمایهداری را نشان میدهد،
با این اوصاف به بحث اساسی میپردازم.اکنون با توجه به عمیقتر شدن بحران منطقهای و روی آوردن به شیوههای نوین مبارزاتی و عمیقتر شدن مبارزه تودههای مردم در این چهار کشور،ایران،عراق،ترکیه،سوریه،و مطرح بودن خواست حق ملی و تعیین سرنوشت از جانب تودههای مردم چهار کشور و حاد شدن این مسئله و همچنین بروز تضادها و موجودیت مبارزه آشکار و پنهان و احتمالا گسترش اعتراضات تودهای و کارگری و تضادهای درونی اینها با همدیگر وضعیت خاص و بغرنجی را برای مردم این چهار کشور و حتی کشورهای پیرامون را به وجود آورده است.به راستی کدام گزینهها میتواند راه حل جدی برای حل مسئله ملی در این کشورها باشد؟
سر انجام مبارزات مختلف جریانات با گرایشهای مختلف در این چند دهه که رویکردهای نسبتا متفاوتی باهم داشتهاند و ضرورت تغییرات اجتماعی محتمل، اولین رویکرد را ارائه داشته است.این راه حل به پیشنهاد حزب دمکرات کردستان عراق که حزب با نفوذ و به قول خود متحد و هم پیمان امپریالیسم امریکا است.یعنی کنگره ملی کرد میباشد.تدارک کنگره ملی و ارائه آن توسط این حزب مورد پذیرش اکثریت احزاب اپوزیسیون چهار کشور،ایران،عراق،سوریه،ترکیه قرار گرفته و از 39جریان موجود 21جریان به عنوان منتخب کنگره پذیرفته شدهاند.که اکثریت مطلق آنها با پلاتفرم سرمایهداری تحت عنوان مدافعان ناسیونالیسم کرد برای به توافق رسیدن حول برنامههای مشترک وارد عمل شدهاند.این توافق و نمایندهگی نه به رای مستقیم مردم،کارگران و زحمتکشان این کشورها بلکه تنها به اراده این احزاب از منظر دیدگاه بالائیها در حال تدوین است.
اینان با رسیدن به توافق در زمینههای مختلف میخواهند آینده مردم چهار اقلیم کردستان را رقم زنند.گویا بیشتر آنها که احزاب ناسیونالیست هستند از این اتحاد خرسند هستند.البته این پروژه تا چه اندازه پیشروی داشته باشد در آینده مشخص خواهد شد.اما پرسش اصلی این است پس جای نمایندهگان کارگران و تهیدستان و ستم دیدهگان در اینجا کجاست؟و اگر هم حضور داشته باشند آیا میتوانند تصمیم گیرنده قوی باشند؟آیا وجود حزبی با گرایش به این طبقه میتواند عرض اندام جدی و قوی در میان اکثریت مطلق پروژه ناسیونالیستها و لیبرالها داشته باشد؟
اگر چه کارگران و ستمدیدهگان در هرچهار منطقه تحت ستم و استثمار و همچنین در زیر فشار پلیسی و امنیتی شدید هستند.اما بایستی با توجه به مشروعیت تئوریک و عملی واقعیشان که واقعیترین تغییردهنده تاریخ بوده و این را هم فهمیدهایم اکنون با گسترش شهرنشینی و موجودیت تراکم جمعیت در شهرها و تغییر بافت طبقاتی و به وجود آمدن دو طبقه متضاد و افزایش درصد کارگران و ایجاد ارتش ذخیره کارگران در عرصه بیکار سازیهای سرمایهداران منطقه،همچنین سقوط بخش زیادی از خردهفروشها.خرده سرمایهداران به علت کاسته شدن سطح درآمدهایشان به سطح سقف زندگی کارگری در چهار کشور مزبور ایران،عراق،ترکیه،سوریه و گسترش گرانی و افزایش فقر و فلاکت و عدم اعتماد به زندگی انسانی در این اوضاع نباید حق مشروعیت هیچ راه حلی را به سرمایهداران و احزاب آنها سپرده شود.
بنا بر این،این پروژه سادهای نیست تا طبقه کارگر و مردم ستم دیده این مناطق چشم خویش را بر آن ببندند و آنها آزادانه بخواهند پروژهای خویش را به جلو سوق دهند.آیابه راستی سرمایهداران و احزاب حامی سرمایهداران میتوانند و یا میخواهند معلول خویش را یعنی مسئله ملی را حل کنند؟البته بحث دیگری پیرامون این مسئله ابراز شده که گویا این سرمایهداران و احزاب ناسیونالیست،سرمایهداری غالب نیستند.به همین خاطر باید جواز همگامی و همکاری عادی باشد.و جنگ،جنگ،تا پیروزی بی معنا است.البته طبقه کارگر و زحمتکش تا حالا جنگی غیر انسانی و غیر عقلانی علیه سرمایهداری نداشتهاند.کارگران مطالبات، آزادیهای خود و حقوق قانونی و انسانی خود را پیشنهاد کرده و برایش مبارزه نمودهاند.اما این سرمایهداران و احزاب و دارودستههای آنها بودهاند که با زور متوصل شده و خواهان سکوت وخفقان آنها شدهاند.امیدواریم تعدادی برای حقانیت قبلی خود هم بوده خود را کتمان نکنند.عزیزان امروز قرن بیستویکم است.کارگران و فعالین کارگری به آن فهم و شعور و آگاهی رسیدهاند.و میدانند این ساختار و با این ایدئولوژیهای متنوعش چنان در بافت جهانیشدن سرمایهداری در هم تنیدهاند.که در هر حال و شرایطی هوای همدیگر را در سر دارند.این ساختار و ایدئولوژیها،آزادی و رهایی را به ارمغان نخواهند آورد.این سرمایهداری با احزاب آشکار و پنهانش سرمایهداری سیصد سال قبل نیست تا انقلابی لقب گیرد.جامعه طبقاتی است.دست سرمایهداران و احزاب رنگارنگشان در همه جا حضور فیزیکی و مکانیکی دارد.آنها حتی عقب ماندهترینشان برای متحد شدن و هم پیمان شدن با امپریالیسم و نمایندهگانشان یعنی لیبرالها و نئولیبرالها سرودست میشکنند.همگامیشان با سرمایهداران جهانی آشکار و به آن میبالند که متحد و هم پیمان امپریالیسم هستند.کوچکترین اعتمادی به آنها که راه حل قطعی مسئله ملی را بدون سرکوب کارگران میخواهند.توهم پراکنی محض و کلاهبرداری علیه ستمدیدهگان است.
هم اکنون در کردستان عراق با این راه حل نیم بند،منطقه کردستان عراق را به دو بخش تقسیم کردهاند.و هر بخش با سازوکار خود و در تضاد منافع با همدیگر به خاطر کسب سود و غارت منابع در رقابتند و هیچ امیدی برای استقرار حاکمیت تودههای تحت ستم وجود ندارد.به جای توصل به اراده تودهای به وسیله ملیشیای مورد پسند سرمایهداران حاکمیت میکنند.پس در این مناطق کجاست آن حق تعیین سرنوشت واقعی،کجاست آن حق رسیدن کارگران و زحمتکشان به شرایط مناسب زندگی قرن بیستویکم،کجاست قانون کار ،بیمه و بیمه تامین اجتماعی،بیمه بیکاری مناسب،بیمه اتفاقات و مرگ و میر حین کارو و حوادث و..؟کجاست اجازه شوراهای کارگران و سندیکاهای مستقل و واقعی و کاربردی و ناقد؟تحت حاکمیت حزب پیشنهاده دهنده مؤثر و صاحب نفوذ همه این قوانین زیر پا نهاده شده و تحت حاکمیت آنها هیچ روزنامه و نویسنده جدی جانش در امان ویاآسوده خیال نیست.شما میخواهید کارگران و زحمتکشان چهار کشور چشمشان را بر این پروژه امپریالیستی ببندند و باز هم اغوای دست سرمایهداران تازه به دوران رسیده و یا در حال اندیشیدن به رسیدن آن هستند،شوند؟و هیچ نقد جدی ارائه نشود؟
اگر طبقه کارگر و زحمتکش این کشورها سکوت کنند و خود که اکثریت جامعه هستند.برای حل مسائل خود اقدام نکنند.سرمایهداران در این مناطق پروژهای امپریالیستیشان را عملی کرده،و سالها تحت اینکه ملت را رها نمودهاند،سیطره استثمارگرانهشان را بر کارگران و تهیدستان تحمیل نموده،و خواستههای قانونی و انسانی را تحت لوای حزب و حفظ ناسیونالیست و قومیت را سالها پایمال میکنند.
برای همین است کارگران و محرومان و زحمتکشان باید راه حل خود را در میدان مبارزه واقعی،کار و سرمایه،به سرمایهداران تحمیل کنند.به هر اندازه ما پایینیها متحد ومتشکل شویم و پیشروان و روشنفکران به هر اندازه در تقویت این جنبش و طبقه رسالت تاریخی را انجام دهند،پیشروی بهتر و بیشتر میسر میشود.هیچ نیروی پیشرو ی نباید در این قرن متوهم جریانات غیر کارگری شود.و سکوت موقت کارگران سرکوب شده را بهانهای برای تسلیم به خواست و پروژهای سرمایهداران بداند.همزیستی مسالمت آمیز و پیام برای این همزیستی در متن خود سرکوب طبقه کارگر را همراه دارد،کارگران برای نان شبشان،قراردادهای موقت،حقوق معوقه،بیمه تأمین اجتماعی و دهها درد بی درمان اعتراض دارند و برای ابراز این حداقل راز بقا زندانی و هزاران بلا سرشان میآید.کجای این پیام سرمایهداران برای ما سود دارد.
با وجود این همه شرایط سخت و سرکوب شدید برای کارگران،این کارگران و فعالین کارگری هستند بنا به ضرورت و نیازشان در صف اول حق خواهی بوده و تا کنون نیز متمحل شدیدترین سرکوبها واقع شدهاند.کمتر فعال کارگری در کمیتههای کارگری بوده از این صدمات و فشار نیروهای سرمایهداری در امان مانده باشد.طبق آمار بیشترین سهم زندانی شدن متعلق به طبقه کارگر بوده است.این نشان از حرکت و فریاد جنبش واقعی در متن جامعه طبقاتی است.وقتی طبقه کارگر در همه عرصههای اجتماعی حقانیت دارد،بایستی راه حل معضل ملی نیز در سر لوحه وظایفش باشد.
پس بایستی به راه حل طبقاتی کارگران روی آوریم،و وظیفه خود را تقویت این جبهه بدانیم.زیرا جبهه انسانهای تحت ستم و استثمار شده و تولید کنندهگان همه فرایندههای موجود بیش از هر جبههای حقانیت دارد.
ما سرمایهداران و احزاب موجود آنها را نه به زبان خوش و شیرین،نه با تنها نقد تئوریک،نه با مصالحه و سازش،نمیتوانیم قانع کنیم که به خواستههای ما تن در دهند.هدف نهایی آنها کسب سود و ارزش اضافه و غارت منابع و معادن ملتهاست.این امر جک و شوخی با مزه نیست.کمی چشمهایمان را بشوئیم و باز نمائیم همه چیز آشکار است.به قولی دنبه را به گربه نسپاریم!چرا ثروت و منابع و نیروی کارمان را به عدهای سرمایهدار بدهیم.این بتها چه چیزی هستند که ما در برابرشان بایستی تسلیم شویم و تعظیم کنیم.بسیار خندهآور و تراژیک است،همه ثروتمان را بایستی در اختیار آنها قرار دهیم،اما آنها چیز بسیار ناچیزی را به صورت تحقیر گونه به ما پس دهند.که برای میلیونها نفر نیز به اندازه سیر کردن شکم نیز نرسد.آن وقت نیز جامعه پر افتخار سرمایهداری پر از بیکار و معتاد،دزد،انواع کشتار و جنایات متعدد باشد.و حامیان آنها اقسام ناسیونالیستها،لیبرالیستها،نئولیبرالیستها،با ایدئولوژیهای مختلف،افتخار کنند که ما را اداره میکنند!و برای ما راه حل دارند.به راستی اگر وضعیت تاریخ اینگونه پیش رود تاریخ به ما تاریخسازان خواهد خندید.راستی کسانی که تا خرخرهایشان با جنایت از کشتار هم کیشان خویش آغشته بوده و حتی یک معذرت خواهی ساده را تقدیم ملت خود نکرده میخواهد میانجی ملتهای دور و بر گردد؟
سخن آخر
تا زمانی دریا هست چه حاجت به بیابان و سراب،وقتی کارگران و ستمدیدهگان موجود هستند و در جریان مبارزه بی امان قرار گرفتهاند،چرا برای رهایی معضلات خود همچون مسائل قومی،ملی،نژادی،جنسیتی،و طبقاتی،سراغ عاملین آنها بروند.برای آنهایی که متعلق به دیدگاه رهائبخش طبقه کارگر و حامل و حامی تئوریک این طبقه هستند،بایستی مدام تکرار شود،هیچ خواستهای بدون وجود مبارزه عینی،روزانه،رودرو و مستقیم،کارگران میسر نخواهد شد.اتکا به تز تئوریک کارگران و واقعیت عینی،نه رجوع به ایدهآلیسم ذهنی و معلولها،یعنی رجوع به نیروی متحرک تاریخی،رجوع به رهایی دهنده اصلی و اتکا به این نیرو میتواند،خواستههای واقعی را متحقق سازد.نیروی کارگران و مبارزات آنان و فعالینش را که میشناسید،و بیشترین آسیبها را متحمل شده و هنوز نیز بنا به نیازش مبارزه را ادامه میدهد،زبان جاری حل مسائل گرهی جامعه است.به زعم کسانی توهم پراکنی میکنند و میگویند پس کارگر و مبارزه او کجاست زحمت بکشند،به آمار زندانها مراجعه فرمایند،و این موضوع را توجیه عمل سازشکارانه خود با نیروهای سرمایهداری را نفرمایند.
جهانگیر محمود ویسی عضو کمیته هماهنگی برای کمک به ایجا د تشکل های کارگری
http://kargardk.mihanblog.com
conference.kurd@gmail.com