( آنتون پانه کوک (1952

مترجم: محسن صابری

نامه در مورد شوراهای کارگری


پانزدهم مرداد ماه هشتاد و پنج


سایت کاوشگر

مايلم چند ملاحظه ی انتقادی و تکميلی در باره ی مشاهدات رفيق کُندُر (Kondor) بر مقاله «سازمان بورژوائی يا سوسياليستی»، منتشره در نشريه «Funken» دسامبر سال 1951 ارائه دهم. نخست آنکه وقتی او نقش امروزه یِ اتحاديه ها (و احزاب) را نقد می کند، کاملاً بر حق است. با تغيير در ساختار اقتصادی عملکرد ساختارهای مختلف اجتماعی نيز بايد تغيير کند. اتحاديه ها بعنوان نهادهای مبارزه ی طبقه کارکن تحت سرمايه داری خصوصی ضروری بوده و هستند. در زمانه ی انحصار و سرمايه داری دولتی، که سرمايه داری هرچه بيشتر بسوی آن متحول می شود، اتحاديه ها به بخشی از دستگاه بوروکراتيکِ حاکم تبديل می شوند که بايد طبقه کارکن را در تماميت [سيستم] ادغام کنند. از آنجا که اين سازمان ها از سوی خود کارگران ايجاد شده و گسترش يافته اند، از هر دستگاه زور ديگری جهت ادغام هر چه بی دردسر تر طبقه کارکن بمثابه بخش [لايتجزای] ساختار اجتماعی، بهتر هستند. در دوره ی گذار امروزين، اين خصوصيت جديد از هر زمان ديگری برجسته تر می شود. تحقق اين امر نشان می دهد که ترميم رابطه ی قبلی تلاشی بيهوده خواهد بود. ولی در عين حال برای اينکه به کارگران آزادی بيشتری در انتخاب اشکال مبارزه عليه سرمايه داده شود، می تواند مورد استفاده قرار بگيرد.

پيشرفت به سمت سرمايه داری دولتی --که اغلب در اروپای غربی تحت عنوان سوسياليسم ترويج شده است-- نه به معنای آزادی طبقه کارکن بلکه بردگی بيشتر می باشد. آنچه که طبقه کارکن در مبارزه اش می خواهد، يعنی آزادی و تامين، و اينکه ارباب زندگی خودش باشد، فقط از راه کنترل وسايل توليد مقدور است. سرمايه داری دولتی کنترل وسايل توليد توسط کارگران نيست، بلکه کنترلی است از سوی نهادهای دولتی. اگر که اين کنترل در عين حال دمکراتيک است، بدين معنا است که کارگران خودشان می توانند ارباب شان را انتخاب کنند. برعکس، کنترل مستقيم توليد توسط کارگران يعنی اينکه خود کارکنان مؤسسات را هدايت می کنند و سازمان های بالاتر و مرکزی را از پايين می سازند. اين است آنچه که به آن سيستم شوراهای کارگری می گويند. از اينرو، مؤلف کاملاً محق است وقتی بر اين امر بعنوان اصل جديد و آتی سازماندهی طبقه کارکن تأکيد می کند. آتونومی سازمان يافته توده های توليدکننده بطرز شديدی در تقابل با سازماندهی از بالا در سرمايه داری دولتی است. ولی بايد اين را در نظر داشت: «شوراهای کارگری» يک شکل از سازمان را مشخص نمی کند که خطوط اش يک بار برای هميشه معين شده و تنها نيازمند گسترش بعدی جزئيات است. اين به معنای يک اصل است --اصل خود مديريتی کارگری بر مؤسسات و توليد.

اين اصل به هيچ وجه نمی تواند با بحث تئوريک در باره بهترين شکل عملی ای که بايد بخود بگيرد، به اجرا درآيد. اين اصل به مبارزه ی عملی عليه دستگاه سلطه ی سرمايه داری مربوط است. در عصر ما، شعار «شوراهای کارگری» به معنای تجمع برادرانه برای کار در تعاونی نيست، بلکه به معنای مبارزه طبقاتی است (که در آن برادری نيز نقش خودش را دارد)؛ به معنای عمل انقلابیِ توده ای عليه قدرت دولتی است. البته انقلاب ها نمی توانند با اراده فراخوانده شوند، بلکه در برهه های بحران، وقتی که شرايط غيرقابل تحمل شود، بطور خودانگيخته روی می دهند. فقط اگر اين حس تحمل ناپذيری در توده ها جاری باشد، و اگر در عين حال يک آگاهی معين همگانی از آنچه که بايد انجام شود وجود داشته باشد، انقلاب ها روی می دهند. در اين مرحله است که تبليغ و گفتمان عمومی نقش خودش را بازی می کند. و اين اقدامات نمی توانند پايداریِ موفقيت [انقلاب] را تضمين کنند مگر اينکه بخش های بزرگی از طبقه کارگر درک روشنی از ماهيت و هدف مبارزه شان داشته باشند. ضرورت آنکه شوراهای کارگری موضوع بحث شوند در اينجاست.

پس، ايده ی شوراهای کارگری در بر دارنده ی يک برنامه ی مقاصد عملی نيست که قرار است تحقق يابد، چه امروز يا در چندين سال آينده. بلکه اين ايده منحصراً بمثابه يک راهنما در خدمت نبردی طولانی و حاد برای آزادی است که همچنان در پيش روی طبقه کارکن است. زمانی مارکس اين ايده را در اين غالب بيان کرد: زمان مرگ سرمايه داری فرا رسيده است، با اين وجود مارکس در باره ی اين واقعيت که اين زمان به معنای يک عصر تاريخی کامل است جای هيچ شبهه ای باقی نگذاشت•