"تلاش می کنم به سهم و زعم خود به طرح مسائل و مباحثی بپردازم که فضای اندیشۀ اجتماعی ما را به خرد انتقادی و تئوری نقد رادیکال نزدیک تر کند. در این راستا می کوشم از اندیشه ورزی های ذهنی، خرد ستیز و رومانتیک که ما را از درک و نفی موقعیت نابسامان تاریخی بشر، به دنیای پنداری مفاهیم تجریدی، چاه اندرونی خویش و یا عصر طلایی تبعید می کنند، پرهیز کنم. من بر این باورم که اهمیت و کار بست خرد انتقادی، خردی که نقد می کند و مورد تامل نقادانه واقع می شود، در شرایط کنونی ضرورتی حیاتی یافته است."
پارسا نیک جو
یک
حضور گسترده ی مردم در انتخابات نمایشی، آن هم در هنگامه ای که جامعه در موقعیت انفجاری به سر می برد، پیش و بیش از آن که پی آمد و حکایت گر توهم و امید واهی داشتن نسبت به بدیل های درونی رژیم حاکم باشد، پی آمد ناگزیر بحران رهبری و افق رهایی است. هنگامی که توده ی کارد به استخوان رسیده، در پیکار هر روزه ی خود از غیاب و فقدان هرگونه نیروی اجتماعی سازمان یافته و سازمان دهنده، بسیج کننده و جهت دهندۀ انقلابی محروم است و رنج می برد؛ و مهم تر از آن، هنگامی که تودۀ معترض نه تصور روشنی از افق فرا روی پیکار خود دارد، و نه امید چندان روشنی به بدیل انقلابی و رهایی بخش فردای پس از سرنگونی رژیم حاکم ، به ناگزیر به بدیل های قابل تحمل تر درونی رژیم حاکم چنگ می زند. به این اعتبار گذشته از آن که نیروهای انقلابی و سوسیالیست و چپ نمی توانند و نباید، چنگ زدن مردم به بدیل های درونی رژیم حاکم را پیروزی باشکوه مردم جلوه دهند، بل باید با جسارت و به روشنی هر چه تمام تر، این حضور گسترده را حاصل ناکامی و ناتوانی تاکنونی سیاست پیکار طبقاتی اردوی کار و زحمت اعلام کنند. زیرا تنها با پذیرش این ناکامی و ناتوانی است که می توان امید داشت نیروهای انقلابی و سوسیالیست و چپ، با ارزیابی دوبارۀ سیاست های تاکنونی خود به صفوف پراکندۀ خود سامانی داده و با عزمی راسخ تر از پیش به راه کارهای کارآمد هژمونیک شدن اردوی نیروی کار و زحمت بیاندیشند.
دو
کم نیستند کسانی که می کوشند حضور گستردۀ مردم در انتخابات نمایشی را "نه" ی بزرگ به ولی فقیه و سیاست و اقتصاد مقاومتی جناح نظامی - امنیتی جلوه دهند. در حالی که حقیقت آن است که تداوم سیاست و اقتصاد مقاومتی، دیگر حتا تضمین کننده ی منافع جناح نظامی- امنیتی نیز نبود. به عبارت دیگر سیاست و اقتصاد مقاومتی به ضد خود تبدیل شده بود و تداوم آن سبب تعمیق موقعیت انفجاری و تشدید محاصرۀ اقتصادی و انزوای بیشتر سیاسی و افزایش خطر تهاجم نظامی میشد. در نتیجه تن سپردن و پذیرش سیاست و دولت اعتدالی، پی آمد شکست سیاست و اقتصاد مقاومتی بود، نه عامل شکست آن سیاست و اقتصاد. به همین علت است که سپاه و بسیج، حمایت و آماده گی خود را برای پیش برد سیاست دولت اعتدالی اعلام کرده اند. سیاستی که نه تنها حافظ و تضمین کننده ی منافع کل بورژوازی ایران، بل تضمین کننده ی منافع بورژوازی نظامی- امنیتی نیزخواهد بود، و بهتر از سیاست و اقتصاد مقاومتی به تداوم قدرت ولی فقیه خدمت خواهد کرد. سیاستی که اردوی سرمایه داران را هم گرا تر و قدرتمند تر خواهد کرد و تنها ارمغان آن برای توده ی کار و زحمت، ترویج پیشه سازی سیاست صبر و انتظار، فقر و فلاکت بیشتر و سرکوب گسترده تر خواهد بود. سیاستی که تا همین جا سبب شده است که بخشی از تودۀ معترض ٨٨ خود را پیروز میدان تصور کنند. سیاستی که تا همین جا سبب احیای توهم اعتبار صندوق رأی و تغییر به واسطۀ کنش رای دادن شده است. انتخاب چنین سیاستی را "نه" ی بزرگ به ولی فقیه پنداشتن، آن هم از سوی نیروهایی که خود، تودۀ مردم را به تحریم فعال انتخابات فرا می خواندند، خاک پاشیدن به چشم مردمی است که تسلیم فضای انتخابات نمایشی نشدند و با تحریم انتخابات، به تمامی بدیل های درونی رژیم حاکم "نه" گفته اند و به نفی کل نظام می اندیشند.
سه
هستند کسانی که می کوشند، حضور گستردۀ مردم در انتخابات را معلول ناآگاهی و توهم و فریب خورده گی مردم جلوه دهند. واقعیت اما آن است که نمی توان بخش وسیعی از شرکت کننده گان در انتخابات را به گفته ی مارکس، کسانی پنداشت که "خود نمی دانند ولی چنین می کنند"، بل درست تر آن است که به گفتۀ اسلاوی ژیژک بگوییم "آن ها می دانند با کاری که انجام می دهند، در حال پیروی از توهم هستند، اما همچنان آن کار را انجام می دهند." بنابر این مشکل در "دانستن" نیست، بل در "انجام دادن" است، یا به عبارت دیگر مشکل نه در "دانش"، بل در "کنش" است. کنشی که محصول زیستن در موقعیت برزخی است. موقعیتی که پی آمد بحران رهبری و بدیل کارگری است. موقعیت برزخی، مانع بزرگ قیام مستقل و آگاهانه ی اردوی کار و زحمت، و زمینه ساز پیشه سازی سیاست منجی طلبی توده ای است. تداوم این موقعیت برزخی از یک سو زمینه ساز افزایش شانس بدیل های درونی رژیم حاکم می شود، از سوی دیگر شانس قدرت یابی بدیل های نیروهای ارتجاعی و امپریالیستی را بیشتر می گرداند. برای برون رفت از این موقعیت برزخی در گام نخست باید به راه کارهای انضمامی سازمانیابی ارادۀ هم بسته ی طبقۀ کارگر اندیشید. سازمانیابی طبقۀ کارگر میتواند زمینه ساز رشد ابتکار عمل توده ای و شکل گیری صف مستقل سیاسی و هژمونیک شدن بدیل کارگری شود.
پارسا نیک جو
http://payanekar.blogspot.fi/