ناتوانایی ها
غیاب سیاسی پرولتاریای سازمان یافته و آگاه در سپهر پیکار طبقاتی جاری در ایران، هم چنان اصلی ترین علت تداوم حاکمیت سرمایه و حاکمان خون جنون کده ی اسلامی است، آن هم درست در زمینه و زمانه ای که فقر و فلاکت توده ای و بیکار سازی های گسترده و یورش بی امان بورژوازی به هست و نیست کارگران، ژرفا و گستره ای بی سابقه یافته است. به عبارت دیگر جنبش کارگری ایران متناسب با یورش همه جانبه ی دشمنان طبقاتی خود، نتوانسته است اهرم های بازدارنده ی پیشروی دشمن و اهرم های پیشروی سیاسی نیروی خود را شکل و بسط دهد. نبود آلترناتیو پرولتری، هم چنان زمینه ساز رواج نقد لیبرالی و نئولیبرالی از وضع موجود، دل سپردن به اتوپی سبز و بنفش، و چشم دوختن به سیاست اصلاح و اعتدال در رسیدن به وضع مطلوب است، آن هم درست در هنگامه ای که انواع آلترناتیو های ارتجاعی و بورژوا- امپریالیستی، ساخته و پرداخته شده است. بحران افق رهایی بخش پرولتری، هم چنان زمینه ساز تسلط افق بسنده کردن به کم ترین ها و امید بستن به فردایی است که شرایط زنده ماندن در آن، در بهترین حالت، اندکی بسامان تر از شرایط نابسامان کنونی خواهد بود، آن هم درست در دل زمینه و زمانه ای که هر روز شاهد اعتراض های تدافعی و پراکنده ی روز افزون کارگران هستیم. بدیهی است تا هنگامی که موقعیت پرولتاریا و اردوی پرولتری، به مثابه نیروی اصلی و هژمونیک انقلاب، چنین است، در برهمین پاشنه خواهد چرخید. با چنین موقعیت و آرایشی، حتا در صورت وقوع انفجار توده ای، امکان افتادن در دام̊ چاله های بورژوا- امپریالیستی و ارتجاعی، بسی بیش از امکان رخ داد انقلاب پرولتری، یعنی تنها انقلاب رهایی بخش خواهد بود. اگر موقعیت و توازن قوای طبقاتی در سپهر پیکار طبقاتی ایران چنین است، باید تمام توان و نیروی خود را صرف دگرگونی موقعیت و آرایش قوای اردوی پرولتری کنیم. بنابر این وظیفه ی اصلی تمامی نیروها و کوشنده گان کمونیسم پرولتری و چپ، یاری رسانی در به میدان آمدن کارگران ، سازمان یابی و سازمان دهی هژمونی پرولتاریای ایران و پیوند یابی با دیگر جنبش های اجتماعی- طبقاتی است.
بدیهی است که نمی توان از ناتوانایی های پرولتاریا سخن گفت و به توانایی ها و قابلیت های انقلابی آن اشاره نکرد. در واقع، آن که ناتوانایی های پرولتاریا را می بیند و بر می شمارد، اما نمی تواند توانایی ها و قابلیت های انقلابی آن را ببیند و برشمارد، خود، اسیر محدودیت های ذهنیت بورژوایی و خرده بورژوایی است.
توانایی ها
نخست این که، در تاریخ حیات و پیکار کارگران ایران، این برای نخستین بار است که تمامی نیروهای چپ و راست جامعه، به این آگاهی رسیده اند که، کارگران، نیروی اصلی جامعه ی ایران هستند. در نتیجه، به ناگزیر تمامی نیروهای موجود در فضای سیاسی ایران، برای اعمال هژمونی خود می کوشند به صفوف کارگران نفوذ کرده و نیروی سرنوشت ساز آن را حول افق و پرچم طبقاتی خود سازمان داده و با اتکا به نیروی آن، آینده را از آن خود سازند. در واقع می توان گفت در شرایط کنونی، از سویی، سخن گفتن از نقش اصلی کارگران و کوشش برای سازمان دهی و به میدان آوردن نیروی آن، به خواست مشترک و عرصه ی رقابت نیروها و گرایش های سیاسی تبدیل شده است، و از سوی دیگر، چه گونه گی و چرایی به میدان آمدن کارگران، به معیار تمایز استراتژی های سیاسی- طبقاتی متضاد تبدیل شده است. بر این پایه می توان گفت، در هر صورت̊ سمت و سوی دگرگونی های اجتماعی - سیاسی آینده ی ایران، در گرو، چرایی و چه گونه گی به میدان آمدن کارگران است. امری که خود بیان گر توان نیروی بی بدیل کارگران است.
دوم این که، هر چند کارگران ایران فاقد تشکلی سراسری و اراده ای هم بسته هستند، اما به هیچ وجه نباید منکر این حقیقت شد که امروزه در صفوف کارگران بیش از هر زمانی، زمینه های ذهنی و عینی سازمان یابی کارگران فراهم است. در واقع هم اکنون در جنبش کارگری ایران، حق تشکل، ضمن پیوند خوردن با خواست نان و کار و آزادی های سیاسی، به یکی از خواست های پایه ای بخش های وسیعی از کارگران ایران تبدیل شده است. مهم تر آن که به طور عملی نیز در چند سال گذشته، شاهد رشد چشم گیر شبکه ها و محافل و تشکل های پرولتری فراوانی بوده ایم. تشکل هایی برخاسته از درون جنبش کارگری و گرایش های گوناگون آن، با رهبران و چهره های شناخته شده ی کارگری.
سوم این که، در سه دهه ی گذشته در پی گسترش و تعمیق مناسبات سرمایه داری و رشد کمّی کارگران، ما شاهد تعمیق و تمایز شفاف تر قطب بندی های سیاسی - طبقاتی هستیم. در واقع برای نخستین بار در جامعه ی ما، قطب بندی های سیاسی- طبقاتی و گفتمان سیاست طبقاتی، نه در قالب تصورات ایده ئولوژیک و قطب بندی های فقر و ثروت یا خلق و ضد خلق، بل در قالب گفتمان ها و قطب بندی های کار و سرمایه، چپ و راست یا پرولتاریا و بورژوا بیان می شود. به عبارت دیگر ما اکنون در صفوف پرولتاریای آگاه و پیشرو ایران، شاهد تضعیف گرایش ها و فرقه های غیر کارگری و قدرت یابی گرایش ها و تشکل های سوسیالیسم پرولتری هستیم. در نتیجه، کارگران ایران، نه توده ای بی شکل و شمایل اند، که بتوان آن ها را با ایده ئولوژی های به اصطلاح فراطبقاتی، یک سان مورد خطاب قرار داد، نه توده ای همسانند، که به توان آن ها را با راه بردها و راه کارهای "همه با هم" به شکل توده ای بسیج کرد.
چهارم این که، کمتر روزی است که شاهد اشکالی از اعتراض کارگری نباشیم. امری که خود می تواند بهترین و موثر ترین بستر تجربه اندوزی و آگاه شدن کارگران نسبت به محدودیت های اعتراض های خود انگیخته، تدافعی و پراکنده باشد. در واقع در متن و بطن همین اعتراض هاست که کارگران می توانند به آگاهی پرولتری، سازمان یابی و تحزب طبقاتی، سازمان دهی هژمونی پرولتری و تدارک انقلاب کارگری دست یابند.
با توجه به توانایی های کارگران می توان گفت، اکنون زمینه و امکان سازمان یابی و تحزب طبقاتی کارگران، سازمان دهی هژمونی پرولتری و تدارک انقلاب کارگری، بیش از پیش در ایران فراهم است. البته همین جا باید یادآور شوم که این توان های بالقوه̊ رهایی بخش، به هیچ وجه، به خودی خود̊ تضمین کننده ی فعلیت یابی هژمونی و انقلاب پرولتری نخواهند بود. در واقع بدون غلبه بر پراکنده گی، که بیان گر گسست های درونی کارگران است و تداوم آن مانع شکل گیری اراده ی هم بسته طبقاتی می شود، بدون کوشش برای برون رفت از وضعیت تدافعی، که پیش از هر چیز در گرو، یار گیری، ائتلاف، هم کاری و اتحاد بخش های گوناگون اردوی کار است، بدون سازمان دهی پیکار طبقاتی حول منافع مشترک و عمومی تمامی کارگران، بدون افشا و منزوی کردن آلترناتیوها و افق های ارتجاعی و بورژوا- امپریالیستی، بدون پیوند یابی با جنبش های اجتماعی- طبقاتی، بدون به میدان آمدن طبقه ی کارگر به مثابه کل جامعه، نمی توان به رخ داد انقلاب کارگری چندان امیدوار بود.
پارسا نیک جو
http://payanekar.blogspot.fi