چندی پیش مطلع شدیم که سایت ایرانارشیسم مطلب ما تحت عنوان «از کمونیسم تا کمونالیسم» را به میل و به نفع خود بازچاپ کردهاست. طی
اصلاحیهای که برای سایتهای متعهد و جدی ارسال شد، این را به اطلاع عموم رساندیم تا بلکه چنین سنت ناشایستی مرسوم نشود.
امروز مجددا مطلع شدیم که مطلبی تحت عنوان
«از خصومت بین کمونیستها و آنارشیستها چه طبقهای سود میبرد!»، به قلم بهرام رحمانی، در سایت «اتحاد» درج شده که بخش زیادی از مطالب، نقل قولها و حتی ترجمهها، عینا از مقالات ما برداشت شده بیانکه اشارهای به مطلب، ماخذ، نویسندگان و مترجمان کرده باشد. از آنجا که بهرام رحمانی مدتی نماینده و سخنگوی انجمن قلم و کانون نویسندگان در تبعید بوده، مسلما واقف است که چنین عملی با هیچگونه پرنسیپی قابل توضیح نیست.
برای اثبات ادعایمان به چند نمونه اکتفا میکنیم و امید داریم که اینگونه حرکات به سنت بدل نشود:
به نقل از مقالهٔ مندرج در «اتحاد»، به قلم بهرام رحمانی:
«یک دهه پس از مرگ بوکچین، اسم او بر سر زبانها افتاد: از نیویورک تایمز گرفته تا فاینانشال تایمز ،مقالاتی را به وی و نظریاتش اختصاص دادند. تایمز لندن او را «مهمترین متفکر آنارشیست آمریکالی شمالی، در بیش از یک ربعِ قرن» خواند؛ آنهم در شرایطی که او از دههها پیش، از آنارشیسم گسسته بود. در واقع راه یافتن نام بوکچین به رسانههای موسوم به «جریان اصلی»، آنهم تحت عنوان یک «اکوآنارشیست انقلابی»، بحثبرانگیز و قابل تامل است.
در دهه ۹۰ میلادی، بوکچین تلاشهای مشترکی را با برنی ساندرز Bernie Sanders، کاندید انتخابات ریاست جمهوری آمریکا سازمان داد. آنها مشترکا کوشیدند تا نیروی سیاسی مطرحی سازمان دهند اما موفقیتی حاصل نکردند. حضور پررنگ برنی ساندرز در فضای سیاسی آمریکا و نزدیکیهای او با بوکچین، بار دیگر بحث کمونالیسم را پیش کشید...
خانواده روسی موری، پس از شکست انقلاب ۱۹۰۵ به برونکسBronx - در نزدیکی نیویورک مهاجرت کرد. موری در سال ۱۹۲۱ بهدنیا آمد و زیرنظر مادر بزرگش که از انقلابیون روس و از فعالین «حزب سوسیالیست انقلابی» بود، بزرگ شد. تحت تاثیر مادر بزرگ بود که موری بهشدت به انقلاب اکتبر و تفکرات سوسیالیستی علاقمند شد. ده ساله بود که مادر بزرگش فوت کرد. پس از مدتی پدر، خانواده را ترکگفت و موری بههمراه مادر روزگار سختی را سپری نمود. وی تحت سرپرستی و آموزشهای بخش جوانان حزب کمونیست بود که موری برای رودرویی با تلاطمات زندگی آماده گردید... وری در نوجوانی نشریات حزب را میفروخت و در میتینگهای اعتراضی شرکت مینمود. در ۱۸ سالگی بهخاطر انتقاد علنی از استالین از حزب اخراج شد. پس از خاتمه دبیرستان، بهعنوان کارگر ریختهگر شروع بهکار کرد و بهفعالیت سندیکایی رو آورد.
«من در سال ۱۹۳۰ در سن ۹ سالگی به جنبش کودکان کمونیست پیوستم و از آنجا وارد لیگ کمونیستهای جوان شدم.(۱۹۳۶) جنگ داخلی اسپانیا باعث شد که از این جریان فاصله بگیرم. البته من پیشتر از کمونیستها یا دقیقتر بگویم استالینیستها جدا شده بودم.(۱۹۳۵) اما جنگ داخلیِ اسپانیا و اشتیاق کمک به مردمانی که علیه فاشیسم میجنگیدند مرا به پیوستن به لیگ کمونیستهای جوان ترغیب کرد تا بتوانم در این مبارزه بهگونهای موثر شرکت کنم… در ۱۹۳۹ اخراج شدم.»
پس از مدتی، موری بههمراه بسیاری دیگر، از حزب کمونیستها دور شد و به تروتسکیستها و «حزب کارگران سوسیالیست» پیوست. آنجا بود که با جوزف وبر -Josef Weber مهاجر آلمانی، آشنا شد. اما دیری نگذشت که از این حزب هم اخراج شد! و عملا از تروتسکیسم گسست.
«من آموختم که (تروتسکیستها) هیچ تفاوتی با استالینیستها ندارند. آنها مرا اخراج کردند و این راهی است که مارکسیست-لنینیستها در برخورد با مخالفان خود اتخاذ میکنند.»
مدتی بعد موری به همراه جوزف، مجله «مسایل معاصر» Contemporary Issues را منتشر کرد. این نشریه گرایش سوسیالیستی-هومانیستی داشت و آمریکا و شوروی را تواما بهنقد میکشید. کمی بعدتر بوکچین به آنارشیسم روی کرد و نظریاتش را علیه تمرکزگرایی، هیرارشی، اقتدار و دولت مدون نمود.
«از آنزمان به بعد -یعنی از دهه ۵۰- با تاکید بر عدم تمرکزگرایی، به آنارشیستها پیوستم. بهعلاوه، قدم مهمی برای پلزدن بین فلسفه اجتماعی و اکولوژی برداشتم. نتیجه این کار، یک سری کتاب بود که در سال ۱۹۵۲ پیرامون تکامل رویکرد آنارکواکولوژی منتشر کردم.»
به نقل از مقاله «از کمونیسم تا کمونالیسم»، مندرج در کندوکاو شماره ششم:
«یک دهه پس از مرگ بوکچین٬اسم او بر سر زبانها افتاد :از نیویورک تایمز۱۰ گرفته تا فاینانشال تایمز۱۱ مقالاتی را به او و نظریاتش اختصاص دادند. تایمز لندن او را « مهمترین متفکر آنارشیست آمریکالی شمالی، در بیش از یک ربعِ قرن »۱۲خواند؛ آنهم در شرایطی که او از دههها پیش٬ از آنارشیسم گسسته بود.۱۳ بواقع راه یافتن نام بوکچین به رسانههای موسوم به «جریان اصلی»٬آنهم تحت عنوان یک «اکوآنارشیست انقلابی»٬بحثبرانگیز و قابل تامل است... در دهه ۹۰ میلادی بوکچین تلاشهای مشترکی را با برنی ساندرز Bernie Sanders٬ کاندید انتخابات ریاست جمهوری امریکا سازمان داد. آنها مشترکا کوشیدند تا نیروی سیاسی مطرحی سازمان دهند اما موفقیتی حاصل نکردند. حضور پُررنگ برنی ساندرز در فضای سیاسی امریکا و نزدیکیهای او با بوکچین٬ باردیگر بحث کمونالیسم را پیش کشیدهاست... خانواده یهودی-روسی موری٬ پس از شکست انقلاب ۱۹۰۵ به برونکسBronx -در نزدیکی نیویورک- مهاجرت کرد. موری در سال ۱۹۲۱ بدنیا آمد و زیرنظر مادربزرگش که از انقلابیون روس و از فعالین «حزب سوسیالیست انقلابی» بود٬ بزرگ شد. تحت تاثیر مادر بزرگ بود که موری بشدت به انقلاب اکتبر و تفکرات سوسیالیستی علاقمند شد. ده ساله بود که مادربزرگش فوت کرد. پس از مدتی پدر٬ خانواده را ترکگفت و موری به همراه مادر روزگار سختی را سپری نمود... [وی] تحت سرپرستی و آموزشهای بخش جوانان حزب کمونیست بود که موری برای رودرویی با تلاطمات زندگی آماده گردید... وی در نوجوانی نشریات حزب را میفروخت و در میتینگهای اعتراضی شرکت مینمود. در ۱۸ سالگی بهخاطر انتقاد علنی از استالین از حزب اخراج شد. پس از خاتمه دبیرستان، بهعنوان کارگر ریختهگر شروع بهکار کرد و بهفعالیت سندیکایی رو آورد.
«من در سال ۱۹۳۰ در سن ۹ سالگی به جنبش کودکان کمونیست پیوستم و از آنجا وارد لیگ کمونیستهای جوان شدم.(۱۹۳۶) جنگ داخلی اسپانیا باعث شد که از این جریان فاصله بگیرم. البته من پیشتر از کمونیستها یا دقیقتر بگویم استالینیستها جدا شده بودم.(۱۹۳۵) اما جنگ داخلیِ اسپانیا و اشتیاق کمک به مردمانی که علیه فاشیسم میجنگیدند مرا به پیوستن به لیگ کمونیستهای جوان ترغیب کرد تا بتوانم در این مبارزه بهگونهای موثر شرکت کنم… در ۱۹۳۹ اخراج شدم.»
پس از مدتی، موری بههمراه بسیاری دیگر، از حزب کمونیستها دور شد و به تروتسکیستها و «حزب کارگران سوسیالیست» پیوست. آنجا بود که با جوزف وبر -Josef Weber مهاجر آلمانی، آشنا شد. اما دیری نگذشت که از این حزب هم اخراج شد! و عملا از تروتسکیسم گسست.
«من آموختم که (تروتسکیستها) هیچ تفاوتی با استالینیستها ندارند. آنها مرا اخراج کردند و این راهی است که مارکسیست-لنینیستها در برخورد با مخالفان خود اتخاذ میکنند.»
مدتی بعد موری به همراه جوزف، مجله «مسایل معاصر» Contemporary Issues را منتشر کرد. این نشریه گرایش سوسیالیستی-هومانیستی داشت و آمریکا و شوروی را تواما بهنقد میکشید. کمی بعدتر بوکچین به آنارشیسم روی کرد و نظریاتش را علیه تمرکزگرایی، هیرارشی، اقتدار و دولت مدون نمود.
«از آنزمان به بعد -یعنی از دهه ۵۰- با تاکید بر عدم تمرکزگرایی، به آنارشیستها پیوستم. بهعلاوه، قدم مهمی برای پلزدن بین فلسفه اجتماعی و اکولوژی برداشتم. نتیجه این کار، یک سری کتاب بود که در سال ۱۹۵۲ پیرامون تکامل رویکرد آنارکواکولوژی منتشر کردم. »
چنانکه ملاحظه میشود بخشهای زیادی از متن مقاله بهرام رحمانی عینا از مقاله ما برداشت شده، با این تفاوت که رفرنسها حذف شده و بعضا کلماتی برای اتصال جملات بههمدیگر بکار گرفته شده اند!
... ترجیحا بیش از این خوانندگان را با آوردن متون مقایسهای خسته نمیکنیم. علاقمندان میتوانند نقد آنارشیسم را که بصورت یک مجموعه در کندوکاو شماره ششم آمده بخوانند و خودشان موارد بسیار دیگر را پیدا کنند.