از آنجا که مسایل و موضوعات جنبش کارگری مربوط به کل جنبش ماست، مخاطبین مطلب حاضر نیز همه فعالین جنبش کارگری اند. اما همانطور که خواهیم دید بحث حاضر حول سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه رخ داد و من وظیفه خود دیدم که آنرا به این عزیزان تقدیم کنم.
نوشته « تبریکی دیر هنگام برای دوسال استقامت و پاسخی به مدعیان»* از طرف بهمن شفیق حاوی مسایلی تفرقه افکنانه و نشانگر نقش مخرب محفل ایشان در رابطه با جنبش کارگری است. در این مختصر به ترتیب به آن مسایل و آن نقش و نیز موضع لازم نسبت به این محفل اشاره می شود. در نوشته « تبریکی دیر هنگام» :
١- دشنام و توهین و هتاکی و افترا به طیفی از فعالین کارگری فراوان است. مستقل از اینکه هیچ چیزی توجیه گر هیچ ذره ای از این دشنامها و توهین ها نیست، اما این فرهنگ در خدمت به انحطاط کشاندن فضای مناسبات فعالین و تشکلات مستقل کارگری است.
٢- آیت نیافر از فعالین کارگری به دلیل طرح نگرانی اش در رابطه با وضعیت جنبش کارگری مورد تهاجم قرار گرفته و تلاش شده تا شخصیت وی بی اعتبار شود.
٣- « کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری » به قصد تخطئه و تخریب مورد حملات کینه توزانه قرار گرفته است. این کمیته از تشکلهای مستقل طبقه کارگر است و تخریب آن به معنای تلاش برای تخریب جنبش مستقل کارگری می باشد.
۴- در سه مورد به « برکناری علی نجاتی » از ریاست هیئت مدیره سندیکا اشاره شده است. این در حالیست که در اطلاعیه رسمی سندیکا در باره انتخابات هیئت مدیره نه به « برکناری علی نجاتی » و نه به چیزی با این مضمون اشاره نشده بلکه صرفا انتخابات هیئت مدیره و تغییر عادی رئیس آن گزارش شده و نیز بر « قدردانی از علی نجاتی رئیس تاکنونی هیأت مدیره و ارجگذاری بر زحمات و فداکاری های ایشان در راه متحد کردن کارگران نیشکر هفت تپه در سندیکای خود » تاکید شده است. بنابراین نویسنده یا اطلاعات غیر واقعی در باره سندیکای هفت تپه پخش می کند و یا به نحوی از اصل واقعه اطلاع یافته و علی رغم تصمیم جمعی هیئت مدیره آنرا منتشر می سازد. در هر حالت این دخالتی غیر مجاز و خود سرانه در امور یک تشکل مستقل کارگری است.
۵- ابراز طرفدارانه « برکناری علی نجاتی » از طرف نویسنده ای که ربطی به سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه نداشته، آنهم در متن نوشته ای که به عنوان ناجی این سندیکا ظاهر شده، تنها برای القای این تصویر است که ایشان از قدرت نفوذ بر تحولات درونی این تشکل کارگری برخوردار است. کاذب بودن این تصویر چیزی از واقعیت استفاده ابزاری از یک تشکل کارگری برای قدرت نمایی در مقابل رقبا نمی کاهد.
٦- قطب بندی شدید و غلیظی بین سندیکای هفت تپه و کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری ایجاد شده است. این قطب بندی واقعی نیست، از مشکلات این سندیکا نبوده، و ربطی به کار و زندگی کارگران نیشکر هفت تپه ندارد. اما تنها وظیفه آن ایجاد شکاف و نفاقی ابدی بین دو تشکل کارگری است که اتفاقا از سابقه خوبی برای رفاقت و همیاری در گذشته بسیار نزدیک برخوردارند.
٧- از یکسو سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه برتر و بالاتر از دیگر تشکلهای مستقل کارگری، و از سوی دیگر آن تشکلات مادون این سندیکا تصویر شده اند. این درجه بندی ها و بالا و پایین کردنها کاذب و بیگانه با مشکلات و مسایل واقعی کارگران و مصائبی که فعالین کارگری با دست بگریبانند بوده و صرفا برای ایجاد تفرقه و دودستگی در جنبش مستقل کارگری بکار می آید.
نکات بیشتری از این دست در نوشته « تبریکی دیر هنگام .. » موجود است اما همین حد به روشنی نقش مخرب این محفل را به نمایش می گذارد. اکنون سوال اینست که چرا این نقش را برگزیدند و چگونه می توان چنین اعمال و روش هایی را توضیح داد؟ برای پاسخ باید گفت که چرایی این مساله به وجود رویکردی عمیقا خرده بوژوایی در جنبش چپ ایران نسبت جنبش کارگری مربوط می شود. توضیح دلایل سیاسی و طبقاتی و تاریخی این رویکرد در اینجا نه لازم است و نه در حوصله این نوشته و لذا تنها به کارکرد آن که به لحاظ عملی باید مورد توجه قرارگیرد اشاره می شود.
در حاشیه بستر اصلی چپ رادیکال ایران ( که پس از خطاهای اولیه در مجموع رویکرد یاری دهنده ای را نسبت به جنبش نوپای کارگری از خود بروز داد ) برخی چپ ها هستند که دوست دارند و آرزومندند تا بنیانگذار و صاحب و رهبر گرایش و ترند و خط متمایز و « دورانی نو » یا چیزهایی از این قبیل باشند. روش آنها برای برآوردن این آرزو اما بهره برداری از تفاوتها و اختلافات و ایجاد قطب بندی حول آنها و از این طریق تصویر خود به عنوان یک قطب سیاسی متمایز می باشد. سپس تقویت این قطب و جلب نیرو به آن، و برای تامین این دو، هر چه تیزتر نمودن تفاوتها و تراشیدن اختلافات شغل تمام وقت رهبر قطب می شود. اغراق تفاوتها و بزرگنمایی اختلافات و غیر قابل حل نمودن آنها، و نیز خصلت هیستریک و جنجالی و پرووکاسیونی و تهاجمی که در ادبیات این رویکرد شاهدیم از همین نیازهای پایه نشات می گیرد.
با تحرک جنبش مستقل کارگری در شش سال اخیر این چپ حاشیه ای پروژه های خود را به جنبش کارگری منتقل نمود. اگر آنها به این جنبش کاری نداشتند و برای پیشبرد پروژه هایشان به آن صدمه نمی زدند، آنگاه برخورد به این نوع چپ نه اهمیتی داشت و نه ارزشی.
اما از آنجا که روش ها و عملکردهای آنها از بیخ و بن با نیازها و سنت ها و روش ها و فرهنگ مبارزه طبقاتی کارگران مغایر و متضاد است لذا این روشها به تضعیف توان و خلاقیت و ابتکارات کارگران و تخریب امکانات و دستاوردهای مبارزه آنان می انجامند. دقیقا به دلیل همین تناقضات و تاثیرات مخرب است که این نوع چپ در جنبش مستقل کارگری ایران بدرستی و به حق و با تیزبینی افتخارانگیزی به عنوان فرقه و فرقه گرایی شناخته شده است.
یکی از زمخت ترین این فرقه ها، جریان نئوتوده ایستی ایرج آذرین و رضا مقدم بود. در اوایل دوره جدید که جنبش مستقل کارگری از یک دوران رخوت سربرکشید ونیازمند تجربه و باز یافتن خود بود این جریان در نبرد و رقابتی نفس گیر با رقبایش صدمات زیادی را بر این جنبش نوپا و نحیف وارد ساخت. تئوریها و تفاسیر « کارگری و سوسیالیستی » آنان همچون چماق بر فرق هر معترض و مخالفی فرود می آمد. اما بهرحال جنبش مستقل کارگری خیل زود راه خود را باز یافت و این جریان را کنار زد. غرض از یادآوری این خاطره دوردست تاکید براین نکته است که اگر جنبشی منظما به تجربیات خود رجوع نکند و از آنها درس نگیرد و آن درس ها را به چراغ راهنمای حرکت حال و آینده خود بدل نسازد، در مدار بسته تکرار تجربیات شکست خورده از پا درمی آید.
امروز هم بهمن شفیق پا در جای پای آنها گذاشته و مشغول برپا نمودن فرقه خود است. او به « همه فعالین صدیق » جنبش کارگری هشدار می دهد که « زمان حقیقت » شان و دیدن « تبلور واقعی و مادی دو نگرش » در قبال جنبش کارگری ( که نگرش خوبش مال ایشان است ) فرارسیده و باید یکی را انتخاب کنند.
« دو نگرش » بهمن شفیق از جنس همان « دواستراتژی » معروف رضا مقدم است. نه اینکه مضامین و یا کلمه « دو » در عناوین مشترک است. خیر، وظیفه ای که بعهده دارند یکی است. نوشته « تبریکی دیر هنگام .. » که تصویر ساز حماسی « دو نگرش » بهمن شفیق است همان وظیفه ای را دارد که « دو استراتژى مبارزه براى ايجاد تشکل و وحدت طبقه »** رضا مقدم پنج سال پیش داشت. هر دو این مطالب قطب بندی های کاذب ایجاد می کنند، بخشی از طبقه کارگررا بی اعتبار می سازند، بخش دیگر را به فرشته های پاک بدل می کنند، عده ای از کارگران را علیه عده ای دیگر می شورانند، و به این ترتیب تفرقه های بی پایان براه انداخته تا « نگرش » و یا « استراتژی » آنان به عنوان تنها راه نجات و سعادت برگزیده شوند و ایشان به عنوان رهبران ناجی جلوس نمایند. اگر رضا مقدم برای جا انداختن پروژه برپایی فرقه اش سندیکای کارگران شرکت واحد را به سولیدارتی سنتر چسباند و نوک تیز حمله خود را بر آن متمرکز نمود و اختلافات دیگران با آن را مورد حداکثر سوء استفاده قرار داد، بهمن شفیق هم در مقابل « کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری » را « کمیته توطئه » نامیده و نوک تیز حمله خود را روی آن قرار داده و اختلافات مابین سندیکای کارگران هفت تپه و کمیته هماهنگی را مورد حداکثر سواستفاده قرار می دهد. تنها تفاوت اینست که رضا مقدم می خواست با تکیه بر کمیته هماهنگی و زدن سندیکای واحد فرقه اش را برپا دارد، اما بهمن شفیق می خواهد با تکیه بر سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه و زدن کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری فرقه خود را ایجاد نماید.
با این فرقه نوظهور چه باید کرد؟ پاسخ کوتاه و روشن است، با ید از آن فاصله گرفت. چرا که محیط زیست فرقه ها درون شکافهای موجود در جنبش کارگری است، و تامین وحدت طبقاتی کارگران در گرو بستن همین شکافها و فایق آمدن بر آنهاست. بنابراین دفع و طرد فرقه و فرقه گرایی از شروط پایه ای کسب اتحاد طبقه کارگر است.
امیر پیام
٢٧ آبان ١٣٨٩ - ١٨ نوامبر ٢٠١٠
amirpayam.wordpress.com