افق روشن
www.ofros.com

موقعیت انقلابی و طبقه کارگر

امیر پیام                                                                                                            دوشنبه ٢۱ دی ۱٣٨٨

سیر تحولات سیاسی در ایران و روندهای مبارزه طبقاتی نهفته در آن که با عروج جنبش آزادیخواهانه و ضد استبدادی توده های تحت ستم در ماههای اخیر، کیفیتی چند جانبه و شتابی عظیم بخود گرفت، اکنون وارد یک موقعیت انقلابی شده است. اگر مبنای تحلیل خود را تعریف شناخته شده و پذیرفته شده لنینی از موقعیت انقلابی قرار دهیم (١) آنگاه وضعیت سیاسی کنونی از شرطهای پیشنهادی لنین در این مورد برخوردار شده است. اول: توده های میلیونی مردم دیگر حاضر نیستند به لحاظ سیاسی به شیوه سابق زندگی کنند و بر آنها حکومت شود. آنها این نخواستن و نفی وضع تاکنونی را به فعالترین و رزمنده ترین و رادیکالترین اشکال مرسوم در انقلابهای دنیا با حضور در خیابانها و نبردهای سهمگین با یکی از خونبارترین رژیم های سیاسی اعلام داشته اند. دوم: جمهوری اسلامی، یعنی حکومت سرمایه داری ایران، دیگر قادر نیست به شیوه مرسوم طی سی سال گذشته تاکنون به حکومت کردن و حیات خود ادامه دهد. ناتوانی حکومت برای ادامه شیوه تاکنونی اش نه فقط در عجز آن برای عقب راندن مبارزات پرخروش مردم، و نه فقط در تشتت و بهم ریختگی و فروپاشی اعتماد بنفس درون نظام، بلکه همچنین در بی افقی و بی آلترناتیوی و زمین گیر شدن آن برای خروج از این بن بست به نمایش گذاشته می شود.
گذار تحولات از سطح اعتراضات اولیه به نتایج انتخابات ٢٢ خرداد ٨٨ به سطح مبارزات در مقطع کنونی از همان آغاز قابل درک بود. خیلی ها در چپ این سیر تکاملی را تشخیص دادند.٢)) اگر مقدمات تحول اوضاع به موقعیت انقلابی حاضردر اعتراضات روز قدس و سیزده آبان فراهم شد، اما با مبارزات شانزده آذر (٣ ) به اینسو به فعل در آمد و به دوره کنونی بدل گشت که مشخصات آن بقرار زیر است:
١- علی رغم وجود سرکوب سهمگین و بی امان، جنبش اعتراضی مردم بی وقفه عمق و گسترش یافته است.
٢- جغرافیای جنبش از مراکز اصلی تهران و برخی شهرهای بزرگ به بسیاری از مناطق در شهرهای خیلی بیشتری توسعه یافته است.
٣- ترکیب طبقاتی جنبش آن ابهام آغازین را ( که تلاش می شد تا جنبش آزادیخواهانه «طبقه متوسطی» نمایانده شود) پشت سر گذاشته و حضور کارگران و زحمتکشان در آن شفاف تر و وسیع تر شده است.
۴- فاصله ای که بین مبارزات اجتماعی (جنبش های زنان و کارگری و دانشجویی و جوانان و هنرمندان ) ماقبل انتخابات با اعتراضات بعدی به وجود آمده بود و یا تلاش می شد چنین فاصله ای القا شود از بین رفت و اکنون همه جنبش های اجتماعی علی رغم تفاوتهایشان همراه هم با ظرفیت های متنوع در بستر همگانی مبارزات آزادیخواهانه جاری علیه استبداد حاکم پیش میروند.
۵- ترس و وحشت از نیروهای سرکوب جای خود را به تعرض و تهاجم و نبردهای پرشکوهی داده که احترام مردم دنیا را برانگیخته است.
٦- تعرض و تهاجم مردم به نیروهای سرکوبگر از حد معمول برای پس زدن این نیروها فراتر رفته و بعضا به محاصره دسته های سرکوبگران و خلع سلاح و دستگیری و سپس رها نمودن آنها و در مواردی به اشغال مراکز آنان رسیده است.(٤)
٧- مبارزه مردم وارد دوره ای شده است که در مواردی شاهد اعمال اراده انقلابی آنان به نظم موجود هستیم. در شانزده آذر و ششم دی ماه ( عاشورا) در مواردی دانشگاهها توسط دانشجویان و خیابانها توسط مردم کنترل می شد. اما از همه مهمتر اعمال پیروزمندانه اراده انقلابی توده های مردم برای ممانعت از اعدام در ملاء عام در سیرجان بود.
٨- نبرد تعرضی و تهاجمی مردم علیه نیروهای سرکوبگر، مرکز ثقل ترس و وحشت را از میان مردم به درون این نیروها و رژیم منتقل نموده که به ضعف و تردید رشد یابنده آنها برای مقابله با جنبش مردم منجر شده است.
٩- شعارهای ناظر بر هدف سرنگونی رژیم یعنی «مرگ برها» (۵) اکنون به موقعیت هژمونیک رسیده اند. طوریکه جنبش آزادیخواهانه بطور شفاف با هدف سرنگونی رژیم مدام عمق و گسترش می یابد.
١٠- مردم برای پیشبرد مبارزه شان از مقدسات و شعائر و روزها و علائم دینی و ایدئولوژیک رژیم علیه آن هزینه کردند. و از این نظر، یعنی برباد رفتن ابزارهای دینی و ایدئولوژیکی که ( بهمراه ابزار سرکوب) برای سی سال با اتکا به آنها حکومت می کرد، گویی رژیم فی الحال سقوط کرده است.
١١- ترکیب مبارزه جویی تعرضی و تهاجمی مردم، بهمراه موارد اعمال موفقیت آمیز اراده انقلابی شان به نظم موجود، با پیدایش موقعیت هژمونیک هدف سرنگونی، به آنچنان رادیکالیسم و میلیتانسی مقتدری در جنبش آنان تبدیل شده است که رژیم را تا لبه پرتگاه سقوط عقب رانده است.
١٢- تهدید بالفعل سرنگونی رژیم توسط مردم، اوضاع را در بین هر دو اردوگاه نظام جمهوری اسلامی، هم بین جناح حاکم خامنه ای – احمدی نژاد، و هم میان جناح سبز موسوی - کروبی عمیقا بهم ریخته و هر دو را به کام بن بست خرد کننده ای فرو برده است.
١٣- جناح حاکم تنها به سیاست سرکوب متکی است. راهی غیر از این ندارد و از ابتدا هم نداشت. هر ذره عقب نشینی از این سیاست نشانه پیشروی و موفقیت مردم و افشاگر ضعف و درماندگی نظام خواهد بود. اما این سیاست شکست خورد. هفت ماه کاربرد همه جانبه و سیستماتیک آن فقط به سازش ناپذیری و رزمندگی و رادیکالیسم برگشت ناپذیر در مردم منجر گشت. به این ترتیب این جناح در برابر مردم بی سیاست شده است. این به معنای توقف سرکوب نیست و چه بسا بیشتر هم شود، بلکه به معنی ناکارایی این سیاست در به عقب راندن و شکست جنبش آزادیخواهانه مردم است.
١۴- بعضا گفته می شود که رژیم هنوز سیاست سرکوب و کشتار حداکثری (٦) را بکارنبرده که در اینصورت ممکن است جنبش را شکت دهد. سفاکی بی حد ومرز این رژیم بر کسی پوشیده نیست و جنبش های اعتراضی و انقلابات هم با هر توش و توان بالایی باز ممکن است شکست بخورند. در مبارزه سیاسی پیروزی برای هیچکس مسلم نیست. اما دلایل بازدارنده ای علیه کابرد سرکوب حداکثری عمل می کند. اول اینکه افزایش شدت سرکوب تابع برآورد سرکوبگر از میزان کم و کیف واکنش سرکوب شونده است. افزایش مقاومت و رزمندگی تاکنونی مردم در واکنش به افزایش سرکوبها به تردیدهای جدی در رژیم نسبت به کارایی این سیاست منجرشده است. دوم، اتخاذ و انجام چنین سیاستی نیازمند انسجام و یکدستی و اعتماد به نفس در رژیم است که فعلا وجود ندارد و چشم انداز پیدایش آنهم تیره و تار است. سوم، سیاست سرکوب حداکثری برای موفقیت خود از ابتدا نیازمند برخورداری از آلترناتیو و افق سیاسی متفاوت است تا در فردای پیروزی آنرا در مقابل جامعه قراردهد. از این نظر رژیم اسلامی هیچ آلترناتیوی برای فردای خود ندارد. لذا سرکوب حداکثری را تنها برای حفظ همین وضع به انحطاط کشیده موجود و تداوم همین حکومت در بن بست و قرار داشته بر آتشفشان دهان باز کرده نفرت عظیم توده های تحت ستم در نظر می گیرد که (پس از یک افت کوتاه و زودگذر در روحیه مردم) بی تردید به ویرانی آن منجر می شود. (٧)
١۵- با هژمونیک شدن هدف سرنگونی رژیم در مبارزه مردم، جناح سبز موسوی – کروبی نیز در بن بست قرار گرفته است. این جناح نه می خواهد و نه می تواند با هدف کنونی مبارزه مردم همراه شود، و نه مقابله با آن برایش ممکن است، و نه قادر است نظر جناح خامنه ای – احمدی نژاد را برای نرمش در برابر تعرض مردم بمنظور ایجاد وقت برای تدابیر جدید جلب کند. اگر جناح موسوی – کروبی در مقطع انتخابات ٢٢ خرداد شانس نجات رژیم برای کوتاه مدت بود، اکنون با قدرتمند شدن مبارزه مردم برای بزیر کشیدن رژیم، بیش از پیش به حاشیه رانده شده است.
١٦- آیا سازش بین دو جناح ممکن است؟ نه ممکن نیست و این از جمله مشخصات تبدیل اوضاع به یک موقعیت انقلابی است. تقابل نظام جمهوری اسلامی و مردم ازیکسو، و تقابل دو جناح این نظام با یکدیگر از سوی دیگر که تماما متاثر از تقابل اول است ، هر دو به آنتاگونیسم بی بازگشت رسیده اند. سازش بین دو جناح با هدف ایجاد انسجام در نظام برای مقابله با مردم بی معنی است چرا که افتراق کشنده کنونی بین آنها خود نتیجه شکست سالها تلاش برای کسب اجماع در مواجهه با نارضایتی رشد یابنده مردم است. اما سازش با هدف عقب نشینی مطمئن و مدیریت شده برای حفظ نظام در برابر تعرضات مردم نیز به عنوان شکستن سد مقاومت رژیم تعبیر شده و به پیشرویهای بزرگ مردم می انجامد.

جایگاه دوره کنونی
مشخصاتی که در بالا طرح شد نشانده موقعیت انقلابی در دوره کنونی اند. جایگاه این دوره نه تنها در زنده شدن مجدد رزمندگی و رادیکالیسم و آرمانگرایی انقلابی ضروری برای هر تغییر انسانی در دوران معاصر است؛ و نه تنها در مشاهده شوق زیبا و حیات بخش میلیونها ستمدیده به پا خاسته برای رهایی و انسانیت از طریق بزیر کشیدن ارتجاع اسلامی حاکم بر ایران است؛ بلکه همچنین در اهمیت بسیار ویژه و حساس و بسزایی است که این دوره برای تاکتیک و استراتژی مبارزه طبقاتی کارگران دارد. به عنوان یک قاعده، تحولات سیاسی به موقعیت انقلابی بدل می شوند به این دلیل که اولا مساله قدرت سیاسی و تغییر رادیکال (ریشه ای و بنیادی) و انقلابی (با اتکا به مبارزه مستقیم و فداکارانه توده مردم) حکومت، و نه صرفا تحمیل اصلاحاتی به آن، به اصلی ترین و محوری ترین موضوع و هدف مبارزه سیاسی و طبقاتی بدل می شود. و ثانیا، مردم به قدرت جمعی و مبارزاتی خود برای رسیدن به این هدف پی می برند و از جسارت و شجاعت و از خود گذشتگی ضروری در راه آن برخوردار می شوند. در موقعیت انقلابی مردم برای پرداخت هزینه سرنگونی حکومت آماده اند. به این ترتیب همه گیر شدن هدف سرنگونی با آمادگی عملی انسانها برای کسب آن عجین می شود. سی سال انکار و لگد مال نمودن خواسته ها و مطالبات برحق مردم و سرکوب منظم اعتراضات و مبارزات شان و تحمیق و تحقیر آنان، خود قدرت سیاسی حاکم را به عنوان علت العلل همه مصائب و محرومیتها و باعث و بانی همه ستم ها و مشقات در تیررس انفجار عظیم خشم و نفرت برحق و شریف و رهایی بخش همگانی قرار داده و همه مبارزات منفصل و متنوع تاکنونی را بدرستی علیه آن متمرکز نموده است. اکنون این آگاهی رهایی بخش و این دانش سیاسی فعال و مداخله گر که بدونه سرنگونی حکومت هیچگونه گشایشی برای کسب مطالبات مردم و بهبود در زندگی شان ممکن نیست در ابعادی میلیونی همه گیر شده است. لذا هدف سرنگونی رژیم نزد توده تحت ستم به ظرف در برگیرنده و حامل همه مطالبات آنان بدل گشته که تنها با رسیدن به این هدف از امکان پاسخ به نیازها و کسب خواسته هایشان برخوردار می شوند.
گفتیم در موقعیت انقلابی، سرنگونی حکومت به همه انگیزه و هدف اعتراضات، و به محور سراسری و متحد کننده همه جنبش های حق طلب و میلیونها توده تحت ستم بپاخاسته تبدیل می شود و همه تلاش ها یکسره بر امر سرنگونی متمرکز شده و ستم دیدگان وارد مصاف نهایی برای خلع ید از حاکمان می شوند. چرا که آخرین بقایای امید به دریافت مطالبه ای از این رژیم و یا تحمیل خواسته ای به آن، و نیز آخرین توهمات باقیمانده نسبت به اصلاح پذیری حکومت و یا تحمیل اصلاحات به آن برای همیشه دود شده و به هوا میروند. بنابراین در شرایط کنونی و در دل موقعیت انقلابی حاضر همه مطالبات دیگر از طریق و در قالب هدف سرنگونی رژیم طرح و پیگیری می شوند. اگر می خواهیم زن آزاری پایان یابد و قوانین ضد زن لغو شوند و پوشش و آرایش به ترجیح و انتخاب فرد باشند و زن ومرد در همه شئون زندگی اجتماعی برابر شوند، باید این رژیم را سرنگون کرد. اگر خواستار حق تشکل مستقل کارگری و حق اعتصاب و افزایش دستمزدها و قانون کار مترقی و لغو قرار دادهای موقت و ممنوعیت کارکودکان و غیر قانونی بودن سرکوب اعتراضات کارگری هستیم، باید این رژیم را سرنگون کرد. اگر می خواهیم دین و مذهب از دولت و قوانین اساسی و مدنی و جزایی و آموزش و پرورش جدا شود و اگر می خواهیم حتی خارج از دولت نیز از شر حقوق ویژه و موقعیت برتر مذهب و مذهبیون برای تحمیل خرافات خود به دیگران خلاص شویم و خواستار آزادی بی دینی و بی خدایی هستیم، باید این رژیم را سرنگون کرد. اگر خواهان آزادیهای بی قید و شرط سیاسی و اجتماعی و آزادی احزاب و تشکل و مطبوعات و رسانه های جمعی و ماهواره و اینترنت و فیس بوک و اعتراض و تظاهرات و ممنوعیت شکنجه و اعتراف گیری و تجاوز و لغو مجازات اعدام و ممنوعیت پدیده زندانی سیاسی هستیم، باید این رژیم را سرنگون کرد. اگر می خواهیم جوانان جوانی کنند و از زندگی لذت ببرند و ذوق و استعداد و خلاقیت های خود را آزادانه پرورش دهند و از درون روابط خصوصی و آزاد و برابر و محترم و صمیمی بین خود همزیستی و نوعدوستی را تجربه کنند و انسانیت را پربار سازند، این رژیم را باید سرنگون کرد. اگر خواستار پایان بخشیدن به ستم ملی علیه خلق های تحت ستم و ممنوعیت سرکوب اعتراضات و مبارزات آنان و مخالف اذیت و آزار اقلیت های مذهبی هستیم، باید این رژیم را سرنگون کرد. و بالاخره اگر خواستار کسب هر مطالبه ای هستیم که نشانی از ترقی خواهی و انسانیت دارد باید که این رژیم را بزیر کشید. (٨)
روندی را که جنبش مستقل کارگری در سی سال گذشت و بویژه در پنج سال اخیر طی کرد، عملا به همین نقطه رسید که کل اعتراضات حق طلبانه در جامعه ایران اکنون به آن رسیده اند. هزاران اعتصاب و هزاران اعتراض کارگری و بیش از پنج سال مبارزه شبانه روز و خستگی ناپزیر طیف گسترده ای از فعالین مستقل و متعهد و فداکار طبقه کارگر برای سازماندهی توده ای این طبقه در هر گام با نیروهای امنیتی و سرکوبگر و با سد بلند استبداد حاکم برخورد کرده است. همین اندازه تلاش و فداکاری کافی بود تا با وجود اندکی آزادیهای سیاسی، صدها تشکل توده ای کارگری سر بلند کنند و شاهد ایفای نقش سیاسی کلان توسط طبقه کارگر و تبدیل آن به یکی از بازیگران اصلی صحنه سیاست در ایران باشیم. طبقه حاکم سرمایه دار و حکومت استبدادی آن با تحمیل فقر و فلاکت و بی حقوقی و بی حرمتی و ناامنی سهمگین و گسترده به کارگران از یکسو، و سرکوب بی امان تلاشها و مبارزات آنان برای بهبود وضع شان از سوی دیگر، طبقه کارگر را از شطرنج اصلی مبارزه طبقاتی خارج نگه داشته است. (٩)
عدم توفیق مبارزات تاکنونی کارگری برای خروج از وضعیت فلاکتبار موجود تنها به دلیل اصابت این مبارزات به سد بلند استبداد حاکم است. به این مساله بسیاری از فعالین دست اندرکار جنبش کارگری واقفند. آنها این درک را در بزنگاههای مهم جنبش ، در نبرد کارگران خاتون آباد با نیروهای سرکوبگر، در برگزاری جسورانه اول ماه مه سال ٨٣ در سقز، در اعتصاب تاریخی سندیکای کارگران شرکت واحد که به بیان رسانه های دولتی « تهران قفل شد »، در مبارزات پرشکوه و طولانی کارگران و سندیکایشان در شرکت نیشکر هفت تپه، در مبارزات رزمنده کارگران لاستیک البرز آنجا که اعلام داشتند « این آخرین پیام است، جنبش کارگری آماده قیام است»، و بالاخره در برگزاری اول ماه مه امسال در میدان آب نمای پارک لاله و صدور تاریخی قطعنامه مطالبات طبقه کارگر، به نمایش گذاشته اند. آنچه که به عنوان چکیده و درس همه این مقاطع خود را منظما به طبقه کارگر و فعالین آن یاد آوری نموده این حقیقت است که در ایران تحت سیطره حکومت استبدادی مذهبی طبقه حاکم سرمایه دار، طبقه کارگر حتی برای مطالبات جاری و حداقلی اش چاره ای ندارد جز اینکه سد استبداد حاکم را در هم شکند و با کسب آزادیهای سیاسی مطالبات خود را به کرسی بنشاند.
امروز بزرگترین و پربار ترین و آینده دار ترین فرصت تاریخی برای بزیر کشیدن استبداد حاکم در ایران فراهم شده است. اگر تاکنون جنبش کارگری در مصافهای خود با حکومت استبدادی تنها بود و تناسب قوای عمیقا نابرابر توان پیشروی را از آن سلب نموده بود، اما اکنون یک جنبش آزادیخواهانه و ضد استبدادی عمیقا پرتوان و جسور و فداکار به میدان آمده که رژیم را در پرتگاه سقوط قرار داده است. اگر ارتجاع حاکم مانع اصلی در مقابل پیشروی جنبش کارگری و عامل عمده بازدارندگی آنست، و اگر کسب آزادیهای سیاسی نیاز حیاتی طبقه کارگراست، آنگاه زمان و میدان نبرد علیه استبداد و برای کسب آزادیهای سیاسی، همین امروز و در همین لحظه و در دل همین موقعیت انقلابی و در رابطه ای همبسته با جنبش آزادیخواهانه و ضد استبدادی کنونی است. اگر این موقعیت بسته شود و این فرصت بسوزد و این امکان از دست برود و ارتجاع حاکم خود را از این حفره بیرون بکشد، وضع موجود طبقه کارگر برای سالهای زیادی ادامه خواهد داشت.
نه فقط طبقه کارگر که به خاطر نیاز مستقل طبقاتی خودش به سرنگونی استبداد و کسب آزادیهای سیاسی در جنبش آزادیخواهانه کنونی ذینفع است، بلکه خود جنبش آزادیخواهانه نیز به حضور متشکل و مستقل و رهبری کننده طبقه کارگر در نبرد جاری علیه استبداد نیاز دارد. اگر انقلاب علیه استبداد و برای کسب آزادیهای سیاسی را به جابجایی عناصر درون رژیمها و تغییر کابینه ها و کودتای باند های ارتجاع علیه یکدیگر، و یا به سرنگونی های دست راستی پساجنگ سردی (١٠) و رژیم چنج نئوکانها و به « آزادیخواهی » شارلاتانهای اسلامی از قدرت طرد شده تنزل ندهیم؛ آنگاه چنین انقلابی اگر بخواهد صادق باشد و به کسب آزادیهای سیاسی وفادار بماند ناچار است که به مبارزه علیه نابرابری اقتصادی که فراهم کننده زیربنای مادی و مستحکم برای آزادیهای سیاسی است متصل شود. این انقلاب می باید استبداد را همه جانبه و از ریشه برکند. اگر بلافاصله نتواند حکومت آلترناتیوش کارگری و سوسیالیستی باشد، قطعا باید حداقل از یک دمکراتیسم گسترده که همچنین به رفع نابرابری اقتصادی و تامین رفاه عمومی متعهد است برخوردار باشد تا همه اقشار جامعه از آزادی برخوردار شوند و همچنین شرایط مناسبی برای رشد و سازمانیابی کارگران ایجاد گردد و امر مبارزه طبقاتی آنان علیه کارفرمایان و طبقه سرمایه دار و دولت حامی شان تسهیل شود. از اینرو، جنبش آزادیخواهانه مردم بدون ورود متشکل و مستقل طبقه کارگر به موقعیت انقلابی کنونی و تامین رهبری اش بر مبارزه ضد استبدادی جاری زیاد پیش نخواهد رفت.
نزد لنین، این معمار عظیم ترین انقلاب پیروزمند قرن بیستم، ضرورت رهبری طبقه کارگر بر انقلابات ضد استبدادی در دوران سرمایه داری، اصلی قاطع و غیر قابل مماشات است تا هم تضمینی باشد برای کسب خواسته ها و نیازهای برحق توده های غیر کارگر، و هم اینکه طبقه کارگر بتواند از این انقلابات برای هموار نمودن مسیر پیشروی اش بسمت هدف نهایی خود یعنی الغای مالکیت بورژوایی بر ابزار و وسایل تولید و نفی استثمار انسان از انسان بهره گیرد. واضح است که تا این هدف نهایی راهی بس طولانی در پیش است. اما آنچه امروز بیش از هرچیز برای آزادیخواهی و برابری طلبی در ایران و برای میلیونها انسان تحت ستم و بویژه برای مطالبات و اهداف فوری و نهایی طبقه کارگر ضروری و حیاتی و فوری است، شرکت متشکل و مستقل و رهبری کننده طبقه کارگر در جنبش آزادیخواهانه جاری و بکارگیری ظرفیت های موجود در موقعیت انقلابی کنونی برای پیشروی های بزرگ است.
شاید جنبش آزادیخواهانه کنونی زود رخ داد و طبقه کارگر برای رهبری آن آماده نیست. اما خیزش های توده ای و انقلابات هیچگاه از پیش وقوع خود را خبر نمی دهند و مبارزه طبقاتی همواره مملو از رویدادهای غافلگیر کننده است. مساله اینست که باید اهمیت و مبرمیت شرایط جدید و وظایف خطیر برخاسته از آنرا بدرستی تشخیص داد و با همان توش و توان موجود به استقبال ایندوره رفت و مطمئن بود که شرایط جدید خود امکانات و تسهیلات سیاسی و مبارزاتی تازه ای را ایجاد خواهد کرد. خطرناک ترین کار اما محدود ماندن به وظایف قدیم در دل شرایط تحول یافته است.

امیر پیام

٢١ دی ماه ١٣٨٨ -١١ ژانویه ٢٠٠١٠

زیر نویس ها:

١- لنین در مقاله «فروپاشی انترناسیونال دوم» به این مساله اشاره نموده و از سه شرط : پایینی ها نخواهند به شیوه سابق زندگی کنند و بالایی ها نتوانند به شیوه سابق حکومت کنند؛ مصائب توده های تحت ستم شدید تر از حد معمول بشود؛ و توده ها به عمل مستقل تاریخی برای تغییر کشیده شوند، به عنوان «تغییرات عینی» نام می برد که باید خارج از اراده افراد و احزاب رخ دهند تا یک موقعیت انقلابی بوجود آید. لنین همچنین بر این تاکید می کند که اگر چه هیچ انقلابی بدون پیدایش این «تغییرات عینی» و لذا بدون وجود موقعیت انقلابی رخ نمی دهد، اما «هر موقعیت انقلابی ای به انقلاب منجر نمی شود». او برای تبدیل موقعیت انقلابی به یک انقلاب به پیدایش «تغییرات ذهنی» ضروری و مکمل آن «تغییرات عینی» تاکید می کند. سپس از آمادگی و «توانایی طبقه انقلابی» برای انجام «عمل انقلابی توده ای قدرتمند» به عنوان وجود «تغییرات ذهنی» لازم نام می برد.
• برای مقاله «فروپاشی انترناسیونال دوم» می توان به لینک زیر رجوع کرد: http://www.marx2mao.com/Lenin/CSI15.html
٢- در این رابطه منهم به سهم خود تاکید داشتم « جنبش توده ای عظیمی که بدنبال اعلام نتایج انتخابات ٢٢ خرداد بر علیه ارتجاع حاکم به براه افتاد و برای هفت روز پی در پی بنیانهای نظام حاکم را به لرزه درآورد، شرایط کل مبارزه طبقاتی را دگرگون کرده و آنرا وارد دوران جدیدی نموده است. این دوره را که بسختی می توان خصوصیات لحظه کنونی آنرا مشخص نمود، اما از پتانسیل بدل شدن به یک دوره انقلابی تمام عیار نیز برخوردار است». طبقه کارگر و جنبش توده ای حاضر، امیر پیام، 4 تیر 1388
٣- اهمیت ١٦ آذر به عنوان مقطع چرخش تحولات به موقعیتی انقلابی ابتدا در این بود که در آستانه این روز از طرف قلم بدستان جریان سبز موسوی و کروبی هشدارهای زیادی به دانشجویان برای انصراف از اعتراضات در این روز داده شد. می گقتند ١٦ آذر مثل قدس از روزهای خودی و مجاز نظام نیست و سابقه چپی دارد و دانشجویان بیرحمانه سرکوب خواهند شد. دانشجویان به این تلاش های مذبوحانه وقعی نگذاشتند و این روز را پرصلابت و با رزمندگی کم سابقه ای برگزار کردند و به این ترتیب جنبش آزادیخواهانه تعارفات مزاحم را دور ریخت و به تمایز واستقلال اش از این جریان آشکارا رسمیت بخشید. دوم اینکه شعارها یکسره ساختارشکنانه و سرنگونی طلبانه شدند. گویی دستی در کار بود تا هژمونیک شدن این شعارها در روزی با سابقه چپی رخ دهد. سوم اینکه فشار مردم از بیرون و دانشجویان از درون دانشگاهها حصار نیروهای امنیتی را برهم زدند و در برابر دیدگان درمانده و شکست خورده آنان این دو نیرو بهم پیوستند و جنبش آزادیخواهانه و جنبش دانشجویی یکی شدند. چهارم اینکه این مبارزات در همه دانشگاهها دولتی و آزاد در سراسر ایران برپا شد و جنبش آزادیخواهانه برای اولین بار کاملا سراسری گشت. به این ترتیب ١٦ آذر نه فقط جریان سبز موسوی و کروبی را کنار زد و شعارهای سرنگونی طلبانه را مسلط نمود و رزمندگی لازم برای سرنگونی را آغازداشت، و نیروهای سرکوبگر را در اهداف آنروزشان شکست داد، همچنین جنبش آزادیخواهانه را به هر شهری که دانشگاه دارد (امروز یعنی همه ایران) توسعه داد و آنرا سراسری نمود.
۴- از این دست تعرضات مردم به نیروهای سرکوبگر را ما فقط آن مواردی را دیدیم که توسط مردم در یوتوپ قرار داده شد. با توجه به سلطه سانسور مطلق و محدودیت سنگین اطلاع رسانی آزاد و پرخطر بودن آن و نیز کنترل گسترده استفاده کننده گان اینترنت و فیس بوک و تویتر و غیره، با اطمینان می توان گفت تعرضات مردم به نیروهای سرکوب بسیار بیش از اینها رخ داده است.
۵- گفتن ندارد که بر همه مبرهن است منظور طرفداران سرنگونی رژیم و انقلابیون از «مرگ بر» ها، مرگ سیاسی و پایان بخشیدن به نقش سیاسی موضوع مورد اعتراض است. اما ریاکاران «ضد خشونت» که با وجدانی آسوده چشم بر ماهیت و عملکرد تا مغز استخوان مرگبار رژیمی که یک وضعیت سراسر خشونت و توحش را برای سی سال به جامعه ای بزرگ تحمیل کرده می بندند و خواستار «تعامل و مدارا» با آن هستند، برای خشونت نامیدن و تخطئه مبارزه برحق و شرافتمندانه مردم علیه این آدمکشان و منادیان مرگ لحظه ای درنگ نمی کنند.
٦- مثلا بخون کشیدن هزاران نفر بشکل اعدام و کشتار خیابانی در مدتی کوتاه با هدف وارد نمودن آنچنان شوک روانی سهمگینی به جامعه که بتواند مردم را وحشت زده و مرعوب و خاموش ساخته و به اعتراضات پایان دهد.
٧- یکی از موارد بلحاظ سیاسی موفق کاربرد سیاست سرکوب حداکثری، کشتار وسیع کمونیست ها در اندونزی توسط رژیم سوهارتو بود که به حذف کامل حزب کمونیست از صحنه سیاسی اندونزی تا امروز منجر شده است. به تائید اغلب خبرگزاریهای دنیا و حتی خود سازمان سیا، در مدت یکسال (١٩۶۶- ١٩۶۵) نیم میلیون نفر (پانصد هزار نفر) در اندونزی قتل عام شدند. اینها همه از اعضا و هوادران حزب کمونیست اندونزی بودند که از احزاب کمونیست بسیار بزرگ در دنیا بود و در سال ١٩۵٩ (شش سال پیش از قتل عام فوق) یک میلیون و پانصد هزار عضو داشت. کودتای سوهارتو علیه حکومت ملی متمایل به چپ سوکارنو و همزمان کشتار کمونیست ها برای این بود که، اولا سرمایه داری اندونزی از بحران گسترده نیمه اول ده ٦٠ قرن گذشته نجات یابد، و دوما از خطر افتادن اندونزی به کمپ شوروی سابق و یا چین و یا تبدیل شدن آن به یک قطب کمونیستی جدید ممانعت شود تا این کشور به کمپ سرمایه داری غرب به رهبری امریکا در جنگ سرد ملحق شود. موفقیت سوهارتو تنها در بکارگیری سرکوب حداکثری نبود، بلکه همچنین به این برمی گشت که او به همراه سرکوب، افق کاملا متمایزی (یعنی ملحق شدن اندونزی به سرمایه داری غرب و امریکا) را در مقابل جامعه اندونزی قرار داد. «نظم نوین» او برنامه اقتصادی و سیاسی جامعی بود که سرکوبها و ایجاد ثبات سیاسی لازمه برای اجرای آنرا توجیه می نمود. از اینرو بود که دودهه بعد اندونزی به یک از غولهای اقتصاد بازار آزاد در آسیا تبدیل شد.
٨ -این تاکیدات و توجه به محوری شدن هدف سرنگونی رژیم در مقطع کنونی از این نظر ضروری اند که بعضا شاهد برخی مباحثی هستیم مبنی بر این توجیه که در مبارزات توده ای کنونی شعارهای حامل مطالبات مشخص جنبش زنان و کارگری و آزادیهای سیاسی و غیره کمتر به چشم می خورند، لذا نسبت به این جنبش بی تفاوتی و انفعال ایجاد می شود. در این توجیهات ساده انگارانه به چند نکته اساسی توجه نمی شود. اول اینکه جنبش های اجتماعی نظیر زنان و کارگری و دانشجویی علی رغم مبارزات طولانی و فداکاریهای درخشان برای مطالبات شان اما قادر نشدند شعار های حامل این مطالبات را توده ای کنند. این عدم توفیق نه در کم کاری آنان و یا عدم مقبولیت این مطالبات در بین میلیونها زن و کارگر و دانشجو، که تنها و مطلقا به دلیل حاکمیت استبداد خونبار و سرکوب مداوم این جنبش ها است. در واقع رژیم با اشراف کامل به ریشه اجتماعی عمیق مطالبات این جنبش ها و مقبولیت بالقوه آنها در بین توده های میلیونی، و احساس خطر دایمی نسبت به فعالیت خستگی ناپذیر فعالین آنها برای همه گیر نمودن مطالبات شان، یک حصار ضخیم سرکوبگرانه و کنترل کننده و بازدارنده به دور این جنبش ها کشید تا قدرت تاثیر گذاری آنها را خنثی سازد. دوم اینکه علی رغم همه تلاشهای رژیم اما انباشته شدن وسیع و طولانی نیازها و خواسته های پاسخ نگرفته به انفجار مبارزاتی در بین توده های مردم منجر شد و مهم نیست که چاشنی انفجار چیست، مهم اینست که نیازها و خواسته توده های مردم که به مبارزات کنونی انجامید چیزی جز همان مطالبات جنبش های فوق نیست حتی اگر بیانشان شفاف نباشد. سوم اینکه تدقیق و شفافیت شعارهای مطالباتی جنبش های توده ای نتیجه فعالیت و دخالتگری جنبش های زنان و کارگری و دانشجویی در آنست و نه نقطه عزیمت آنها در برخورد به جنبش توده ای.
٩- این در حالیست که طی تاریخ صد سال اخیر ایران، نقش و حضور سیاسی طبقه کارگر همیشه بخش مهمی از تصویر سیاسی عمومی بوده است. این نقش در دروران مبارزه با رضا شاه و شرکت نقت ایران و انگلیس، در دهه بیست و مبارزه برای ملی شدن صنعت نفت، در مبارزه ضد سلطنتی و تلاش برای سرنگونی شاه و درجنبش شورایی کارگران در فردای قیام ٢٢ بهمن ثبت شده است. همین امروز جنبش مستقل کارگری از توان فکری و انسانی و امکانات عملی و تجربیات لازم برای ایفای چنین نقشی برخوردار است. اما رهبران و فعالین اش یا در زندان اسیرند و یا در بند وثیقه های سنگین قرار دارند.
١٠- گاها سرنگونی جمهوری اسلامی با سرنگونی ها موسوم به انقلابات مخملی مقایسه شده و از آن این نتیجه می شود که رژیم اسلامی هم ممکن است بدون رهبری طبقه کارگر سرنگون شود. این قیاس و استنتاج آن نادرست اند. در انقلابات مخملی قدرت بین جناحهای مختلف بورژوازی دست بدست می شد و جامعه هم به طرفداری از آنها تقسیم شده بود. در این موارد نیرویی که کل نظام اقتصادی و سیاسی را تهدید کند موجود نبود و همین نیز مساله جابجایی قدرت را آسان و نیاز به رهبری طبقه کارگر را اساسا منتفی می کرد. در ایران مساله از بنیاد متفاوت است. هر گونه دست بدست شدن قدرت بین جناحهای بورژوازی (و نه صرفا بین جناحهای خودی رژیم) در معرض تهدید نیروهایی (کارگران، زنان، دانشجویان، جوانان، خلق های تحت ستم و اتحاد آنها و یا اتحاد ترکیباتی از آنها) قرار دارد که می توانند بسرعت به نیروهایی علیه کل شرایط سیاسی و اقتصادی موجود متحول شوند. این تهدید عامل متحد کننده همه جناحهای بورژوازی (اسلامیون حاکم و سبز و ملی مذهبی و مشروطه خواه و سلطنت طلب و لیبرال و جمهوری خواه و مجاهد و توده ای و اکثریتی) برای حفظ اساس سلطه و حاکمیت طبقاتی شان است. از آنجا که جمهوری اسلامی به معنای دقیق کلمه حکومت این طبقه (حال نارسا و نالایق و سرکش و بقول خودشان تمامیت خواه) است، به تناسبی که تهدید رادیکال و انقلابی این نیروها آشکار شود همه دسته بندیهای بورژوازی ایران یکی پس از دیگری پشت جمهوری اسلامی را می گیرند. تحولات اخیر بخوبی این را نشان داد که حتی سلطنت طلبان و مجاهدین هم بر خلاف برخی برداشت های ساده لوحانه به همان معنای راست و بورژوایی سرنگونی طلب نیستند. به این ترتیب در ایران، سرنوشت مساله سرنگونی رژیم از انقلابات مخملی متمایز شده و به انقلابات به معنای کلاسیک آن گره می خورد که در دوران سرمایه داری وجود رهبری طبقه کارگر شرط لازم پیروزی شان است.

**********************************************************