افق روشن
www.ofros.com

جنبش مستقل کارگری و راست جدید


امیر پیام                                                                                                       چهارشنبه ٨ دیماه ١٣٨٩

نوشته « یارانه ها، تلاشی برای یک ارزیابی واقعی »* از طرف رضا رخشان با هر هدفی که تهیه شده باشد اما از انسجام و شفافیت در خور یک خط سیاسی متمایز برخوردار است. این نوشته صریح و بی ابهام در تضاد با منافع آنی و آتی طبقه کارگر و بطور مشخص نافی مطالبات و نیازهای جاری و عاجل آنست و به اینترتیب رویکردی راست وجدید را در جنبش مستقل کارگری ایران عرضه می کند. اینجا نیازی به پرداختن به همه مسایل مطروحه در آن نیست. نقدهای تاکنونی به نوشته مورد بحث نکات بسیار متنوعی را بدرستی طرح نموده اند. آنچه اکنون لازم است ترسیم خطوط کلی این راست جدید است تا بتوان به مرزبندی روشن و قاطع جنبش مستقل کارگری با این خط و طرد آن یاری رساند. در زیر ابتدا به مشخصات راست جدید اشاره شده و سپس بدنبال برخورد به نکاتی که نقش توجیه کننده آنرا دارند به ضرورت مقابله با آن تاکید می شود.

مشخصات راست جدید

١- اندیشه سیاسی و اقتصادی و روش تحلیلی حاکم بر این نوشته یکسره غیر کارگری و بورژوایی است. گویی نویسنده نه یک فعال کارگری و حامل و مدافع منافع کارگران، که کاملا برعکس از کارگزاران و سیاست مداران نظام سرمایه داری است که برای کارگران نسخه چه باید کرد می پیچد. اگر چه آموختن وبکارگیری نقد مارکسیستی و رویکرد چپگرا در برخورد به مسایل اقتصادی و سیاسی برای فعالین کارگری ضروری است گفتن ندارد که کسی برای گزینش این نقد و رویکرد اجبار ندارد. اما هر فعال کارگری قطعا موظف است که دیدگاه و سیستم نگرش خود را طوری برگزیند و بگونه ای نظم دهد که حامل و مدافع منافع طبقه کارگر باشد. او حتمی آزادانه هر طور که مایل است می اندیشد، اما تا آنجا که خود را فعال مستقل کارگری می نامد موظف است و این نیز وظیفه ای طبقاتی است که حامل و مدافع منافع مستقل طبقه کارگر باشد. هیچ طبقه ای هیچگاه عدول فعالین و سیاست مدران و سخنگویان اش را از منافع طبقاتی اش نه پذیرفته و نه می پذیرد. طبقه کارگر به لحاظ یک طبقه و نقش مادی اش در اقتصاد سیاسی نظام سرمایه داری و نیز در « بهترین » حالت این نظام همچنان طبقه برده مزدی است و در مبارزه اش نیازمند اندیشه های سیاسی و اقتصادی چپگرا و رهایی بخش است. از اینرو ادعای دفاع از منافع کارگران با توسل به اندیشه های سیاسی و اقتصادی راستگرا یک عوامفریبی محض است. تعلق به اندیشه های سیاسی و اقتصادی بورژوایی اولین مشخصه این خط می باشد.
٢- در جنبش طبقه کارگر اما برخورداری یک فعال کارگری از نگرش سرمایه دارانه و آغشته به آ گاهی بورژوایی تا حدود زیادی الزاما به معنای نفی منافع کارگران و دفاع از منافع سرمایه داران توسط وی نیست. معنی رفرمیسم در جنبش کارگری بعضا همین است که ضمن برخورداری از توهم به نظام سرمایه داری و تلاش برای حفظ آن و در دل همین نظام اما بطور واقعی برای بهبود وضع کارگران تلاش می کند. نگرش رضا رخشان در نوشته مورد نظر فرسنگها عقب تر از اینست. او بی پرده از هارترین بخش سرمایه داری طرفداری می کند. ایشان آگاه اند که طرح « هدفمندی یارانه ها » یک طرح نئولیبرالی است، می داند که اینهم از زمره همان طرح های تحمیل ریاضت کشی اقتصادیست که در دوسه دهه اخیر جامعه بشری را همه جا زیر چکمه های خود له کرده است، و نیز اذعان دارد که دولت احمدی نژاد از« لیبرال ترین (لیبرالیسم اقتصادی) دولت ایران پس ازانقلاب بشمارمی رود »، و با این وجود به طرفداری از نئولیبرالیسم برخاسته و همچون همه نئولیبرالها طرح « هدفمندی یارانه ها » را عامل « تکامل سرمایه داری » و ایجاد رونق اقتصادی و بهبود وضع کارگران معرفی نموده و از آن دفاع می کند. بنابراین نگرش ایشان نه فقط سرمایه دارانه بطورکلی بلکه همچنین از نوع نئولیبرالی آنست و این نیز دومین مشخصه راست جدید می باشد.
٣- نئولیبرالیسم مورد دفاع رضا رخشان نه در کشورهای به اصطلاح دمکراتیک سرمایه داری که طبقه کارگر برخی از ابزارهای دفاعی خود را به سیستم تحمیل نموده، بلکه تحت یکی از استبدادی ترین حکومت های سرمایه داری معاصر یعنی جمهوری اسلامی در جریان است که طبقه کارگرنه تنها از هرگونه ابزار دفاعی محروم است بلکه همین سطح مبارزات اش نیز تحت سرکوبی سیستماتیک انجام می شود. اجرای سیاست های نئولیبرالی تحت اینگونه حکومت های استبدادی سرمایه داری برای کارگران هزاران بار ویرانگرتر است چرا که هر اعتراض آنان علیه نتایج سیاست های مذکور به خون کشیده شده و هزینه اعتراض به مرگ و زندگی گره خورده است. از اینرو هرگونه بررسی این سیاست ها از موضع منافع کارگران می باید نقش نظام سیاسی استبدادی را در مرکز تحلیل قرار دهد. در بحث رضا رخشان نظام جمهوری اسلامی غایب است و یا حداکثر به عنوان پدیده ای داده شده و بی طرف ظاهر می شود. قانون اساسی و قوای مقننه و قضائیه و دستگاه رهبری و شورای نگهبان و خبرگان و مجمع تشخیص و نهاد روحانیت و زندانها و قوای مسلح و نیروهای امنیتی و بسیج و لباس شخصی ها و همه و همه بطور بیطرفانه ای مشغول اداره جامعه و رتق و فنق امور مردم اند و تنها این دولتهای نظام (قوه مجریه آن) هستند که با اتخاذ سیاست های مختلف به ضرر و یا نفع کارگران عمل می کنند. دعوایی اگر هست با دولت های بد نظام است و نه با خود نظام جمهوری اسلامی. این یعنی کتمان کلیت نظام حاکم به عنوان منشأ همه مصائب موجود و نفی ماهیت استبدادی جمهوری اسلامی. پس می بینیم این چیزی جز تطهیر ماهیت ضد کارگری و ضد آزادی و ضد انسانی و سرکوبگرانه این نظام و پنهان نمودن آن به عنوان بزرگترین سد و مانع در برابر کسب ساده ترین مطالبات کارگران نیست. بارها بدرستی تاکید شده است که فعالین کارگری در داخل مجبور نیستند و نباید علنا علیه نظام موضع بگیرند، و از آنطرف هم نیاز نداریم و به نفع طبقه مان نیست که آنها در تایید و تطهیر نظام چیزی بگویند. اما رضا رخشان با علم به این مساله و آگاهانه برای تطهیر نظام استبدادی اسلامی سرمایه نزد کارگران و تقلیل آن به دولت های خوب و بد می کوشد و این سومین مشخصه راست جدید است.
۴- در طول حیات جمهوری اسلامی سیاست تنزل و کاهش آن از یک کل فراگیر و نهاد قدرت سیاسی حاکم و از یک نظام حکومتی جامع به دسته بندیها و جناحهای تشکیل دهنده آن، و خوب وبد نمودن آنها و انتخاب یکی در مقابل دیگری، سیاست بخشی از اپوزیسیون رژیم بوده است. بازی در بین جناحهای جمهوری اسلامی و انتخاب جناح خوب در مقابل جناح بد و یا انتخاب بد در مقابل بدتر منظماً بخش هایی از اپوزیسیون رژیم را به ضمیمه آن بدل نموده و این نیز یکی از عوامل مهم تداوم رژیم استبدادی است. اگر این سیاست دست راستی و ارتجاعی برای اپوزیسیون بورژوایی و غیر کارگری رژیم استبدادی به علت وجود پایه طبقاتی و منافع بنیادی مشترک شان و نیز برای حفظ اساس مناسبات اقتصادی و قدرت سیاسی در برابر تهدید مبارزه طبقاتی کارگران موضوعیت داشته و ضروری می شود، اما همین سیاست برای طبقه کارگر هلاکت بار است. بازی در بین جناحهای استبدادی اسلامی سرمایه داری در ایران باتلاق مرگباری است که هر از چند گاهی توسط نیروهای سیاسی راست و نیز چپ های خائن و خود فروخته در مقابل جنبش مستقل طبقه کارگر گسترده می شود.
رضا رخشان وارد بازی بین جناحهای رژیم شده و برای آن استراتژی نوشته است. جناح مورد علاقه و اعتماد او جناح احمدی نژاد است که همچون و همانند همه جناحهای موجود در طول حیات جمهوری اسلامی یکی از دیگری ضد کارگرتر و ضد زن تر و ضد دمکراتیک تر و مرتجع تر و آدمکش تر و مافیایی تر و فاسد ترند. رضا رخشان مصر است از طریق حمایت و نزدیکی به جناح احمدی نژاد، و نفوذ در ساختار قدرت استبداد حاکم فعالیت خود را پیش ببرد. بنابراین احمدی نژادیستی بودن رویکرد ایشان مشخصه چهارم این راست و نشانگر جدید بودن آنست.
۵- رضا رخشان شرط فعالیت در شرایط کنونی را این می داند که: « این فعالیت ها لزوما کارگری باشد نه اینکه به انحراف رود و یا بار سایر جنبش های اجتماعی را بگردن نحیف خود بیندازیم » .
پر واضح است که جنبش کارگری تحت هیچ شرایطی نباید به دنباله رو هیچیک از جنبش های بورژوایی و ارتجاعی بدل شود و وزن سیاسی و اجتماعی خود را برای تقویت و یا سهم خواهی آنان از قدرت و یا بقدرت رسیدن آنها هزینه کند و در اختیارشان قرار دهد. خوشبختانه فعالین مستقل جنبش ما در این زمینه ها تیز و هوشیارند. جنبش های مورد تاکید رضا رخشان در این جا اما جنبش های بورژوایی و ارتجاعی و تاکید برعدم دنباله روی از آنها نیست که در غیر اینصورت همین را می توانست روشن و بی ابهام بگوید. بویژه اینکه بالاتر دیدیم که ایشان خودشان راساً تلاش دارند تا جنبش کارگری را به دنباله روی از یکی از ارتجاعی ترین جنبش های بورژوایی یعنی جنبش نئولیبرالیستی، و به دنباله روی از یکی از ارتجاعی ترین سیاستها یعنی اعمال ریاضت کشی اقتصادی به کارگران و بالاخره به دنباله روی از یکی از کثیف ترین جنبش های بوژوایی ایران یعنی جنبش احمدی نژادیسم بکشاند. بنابراین منظور ایشان از این هشدار و شرط وشروط گذاشتن برای فعالیت کارگری عدم نزدیکی و همیاری و حمایت جنبش کارگری از جنبش های برحق و تحت ستم نظیر جنبش زنان و دانشجویان و خلق های تحت ستم و نیز از هنرمندان و جوانان و نویسندگان و بطور کلی انسانهای آزادیخواه است که برای کسب آزادیهای سیاسی و اجتماعی مرسوم و عادی در دنیا تلاش می کنند.
اما چرا حمایت جنبش کارگری از این جنبش های برحق و تحت ستم استبداد حاکم باید به زعم رضا رخشان ناقض و نافی فعالیتهای کارگری باشد و در صورت وجود چنین حمایت هایی « این فعالیتها لزوما کارگری » نباشند. علت روشن است. جنبش احمدی نژادیستی چنین همیاری و نزدیکی بین جنبش کارگری و جنبش های برحق و تحت ستم استبداد را نمی پسندد و با آن مخالف است. جدایی کامل جنبش کارگری از دیگر جنبش های برحق و تحت ستم و پشت کردن آن به این جنبشها از شروط مهم پذیرش فعالیت های کارگری به عنوان فعالیت های « لزوما کارگری » توسط دولت احمدی نژاد است. و کسی مثل رضا رخشان که در رویای حضور در « کمیسیون یارانه های مجلس شورای اسلامی » استبداد حاکم است می باید از قبل این شرط را تضمین نماید. تلاش برای جدا نمودن جنبش کارگری از و پشت نمودن آن به دیگر جنبش های برحق و تحت ستم استبداد پنجمین مشخصه راست جدید است.
در جریان جنبش آزادیخواهانه مردم در سال گذشته رضا رخشان همسو با آن سیاستی بود که جنبش آزادیخواهانه مردم را یکسره به کیسه ارتجاع سبز موسوی و کروبی ریخت و کل این جنبش و مبارزه برحق و شرافتمندانه و رهایی بخش میلیونها انسان تحت ستم سی ساله یکی از ارتجاعی ترین و ضد انسانی ترین و استبدادی ترین حکومت های سرمایه داری معاصر را ناحق و نامشروع و ارتجاعی نامید و با همه قوا تلاش کرد تا طبقه کارگر به این مبارزات پشت کند و میلیونها توده تحت ستم و به پا خاسته را در زیر سرکوب خونین استبداد تنها بگذارد. اگر تشخیص ماهیت تا مغز استخوان ارتجاعی سیاست فوق در سال گذشته به دلیل جاسازی آن در زرورق لفاظی های «کارگری و چپ » ابهام انگیز بود، اکنون با فرموله شدن سیاست راست جدید توسط رضا رخشان آشکار می شود که مقابله آن سیاست چپ نما با جنبش برحق ستمدیدگان از موضع احمدی نژادی و برای فایق آمدن بر آن جنبش بود. بهر رو تا آنجا که این سیاسیت راست اصرار دارد خود را چپ بنمایاند باید خاطر نشان ساخت که این یک چپ احمدی نژادیستی است.
٦- بدنبال تلاش برای تبدیل مبارزه طبقه کارگر به فعالیتی دست راستی در حمایت از طرح « هدفمندی یارانه ها » و متحد با جنبش احمدی نژادیستی و تبدیل آن به فعالیتی رژیم پسند و خودی، رضا رخشان مدعی است که: « امروز خوشبختانه هنوز در ایران جان هیچ فعال کارگری در خطر مرگ و ترور نیست و اوضاع ما با کشورهایی مثل کلمبیا و السالوادور قابل مقایسه نیست چرا که دراین کشورها بیشترین آمار ترور فعالین کارگری وجود دارد.» اینجا با دو تحریف واقعیت خونبار جمهوری اسلامی مواجه ایم. اول، « هیچ فعال کارگری در خطر ترور نیست». دوم، « هیچ فعال کارگری در خطر مرگ نیست ».
ابتدا اینکه اینگونه مقایسه سرکوب جنبش کارگری در ایران با کشورهای امریکای لاتین عوامفریبانه است. جنبش های کارگری در کشورهای امریکای لاتین بسیاری از حقوق و تشکلهای خود را طی مبارزه ای طولانی به دولتها تحمل نموده اند. بطور مشخص درکلمبیا تا سال ١٩٩٠ یکی از سازمانیافته ترین جنبش های کارگری امریکای لاتین حضور داشت که به تهدیدی جدی در برابر دولت و کارفرمایان بدل شد. از آن موقع تاکنون تنها با ترور فعالین اتحادیه ای (بنا به منابع مختلف بین ٢٨٠٠ تا ۴٠٠٠ تن) توانستند جنبش کارگری کلمبیا را تا حدودی تضعیف کنند. در نتیجه ترور فعالین کارگری چه توسط نیروهای امنیتی و چه توسط اجیر آدمکشان حرفه ای توسط کارفرمایان ( با پرداخت چند صد دلار برای هر قتل) شیوه هایی فراقانونی برای مبارزه با آن جنبش های کارگری است که دولتها در مقابل آنها از اعمال ممنوعیت قانونی تشکلات کارگری و مبارزات اتحادیه ای عاجز و ناتوان شده اند.
در مصاف با جنبش کارگری ایران که از روز اول حیات صد ساله اش تاکنون از هر گونه حقوق قانونی و حق ایجاد تشکل مستقل محروم است، جمهوری اسلامی قادرشده با اخراج و شلاق و تبعید و شکنجه و حبس های پی در پی و تهدید اعضای خانواده و وثیقه های کمر شکن پیشروی جنبش مستقل کارگری را سد کند و فعلا نیازی به ترورهای فراقانونی ندارد. اما آیا آنطور که رضا رخشان القاء می کند این به معنای نبودن حتی « خطر » ترور هم هست؟ آیا از این نظر واقعاً باید آسوده خاطر بود که چنین خطری در کار نیست؟ آیا ترورهای سالهای گذشته فعالین اپوزیسیون در خارج توسط این رژیم ترور نبودند؟ آیا قتلهای زنجیره ای توسط این رژیم ترور نبود؟ آیا این همان رژیم قتل عام زندانیان دهه ۶٠ نیست؟ آیا تردیدی هست که این رژیم هر آن که لازم ببیند برای راه اندختن ترور درنگ نمی کند؟ در اینصورت نباید حداقل نسبت به خطر ترور هوشیار بود؟ اما رضا رخشان از اینهم فراتر رفته حتی « خطر » مرگ را نیز برای فعالین کارگری منتفی می داند. آیا این رژیم اعدام و سنگسار و کشتن انسانها زیر شکنجه نیست؟ آیا احکام ساختارشکنی و توطئه علیه نظام و محاربه احکامی بالقوه برای اعدام نیستند که هر لحظه ممکن است بر سر فعالین کارگری فرود آید؟ آیا فرزاد کمانگر فعال کارگری نبود و اعدام نشد؟ آیا کشتار کارگران خاتون آباد کار این رژیم نبود؟ کیست که نداند مرگ هر لحظه در انتظار همه فعالین کارگری علنی است که در رعایت خط قرمزهای نظام سهل انگاری کنند؟ یا اینکه همه این مخاطرات مرگبار ساخته و پرداخته ذهن چپی هاست که مسایل را بزرگنمایی می کنند تا به گفته رضا رخشان « مبادا انقلاب رویایی آنها به تاخیر بیفتد »؟ رضا رخشان چنان می گوید « خوشبختانه » خطری نیست که انسان واقعا می ماند منشا این خوشبینی لایزال ایشان به جمهوری اسلامی چیست. اما حقیقت این است که آرایش چهره خونبار رژیم استبدادی بخش ضروری و اجتناب ناپذیر سیاست حمایت از طرح « هدفمندی یارانه ها » و همدلی و همراهی با دولت احمدی نژاد است و این ششمین مشخصه راست جدید می باشد.

سیاست راست چگونه توجیح می شود

مثل همه موارد تولید سیاست های راست و متضاد با منافع کارگران و اما به نام آنان که برای توجیه ابتدا به آرمانخواهی و رادیکالیسم چپ حمله می شود، در مورد رضا رخشان نیز همینطور است. ایشان به آرمانخواهی و رادیکالیسم چپ حمله می کند تا سیاست دست راستی خود را موجه سازد. آرمانهای چپ نظیر انقلاب کارگری و سرنگونی استبداد حاکم و حفظ استقلال جنبش کارگری از رژیم را تخریب و تخطئه می کند و قبح توهین و تمسخر این آرمانها را میریزد تا به این ترتیب به زعم خود بر روی ویرانه های چپ انقلابی و رادیکال جاده پیشروی راست جدید را فرش نماید. به مواردی از این چپ ستیزی نگاه کنیم.
١- آنجا که رضا رخشان به اصطلاح به دیدگاه چپ پیرامون یارانه ها می پردازد بی مقدمه و گویی دست غیبی در کار است عباراتی علیه چپ در داخل یک پرانتز به درون نوشته پرت شده که چنین است: « ( اعم از احزاب چپ و محافل چپ یا کلا چپ خرده بورژوایی ) ». از این بگذریم که جدالها و مباحثات پیرامون ماهیت طبقاتی اهداف و آرمانها و سیاست ها و روش های جنبش سوسیالیستی امر درونی خودش است و ربطی به نیروهایی که پرچم سیاست های دست راستی و متضاد با منافع طبقه کارگر را برافراشته اند ندارد. البته هر که هرچه دلش می خواهد بگوید حتمی حق دارد بگوید، اما برخورد به چپ تنها زمانی اعتبار دارد که از موضعی سازنده و چپ انجام شود. در دیدگاههای رضا رخشان هیچ نشانی از تعلق ایشان به اهداف و آرمانها و سیاست ها و روش های جنبش سوسیالیستی موجود نیست و تنها جایی که قرار است ایشان چپ تصور شود همان « خرده بورژوایی » نامیدن جنبش سوسیالیستی است. بهرحال لازم به یادآوری است که حتی ذره ای از این « چپ خرده بورژوایی » هزاران بار انسانی تر و به نفع طبقه کارگر و با ارزش تر از خروارها چپ احمدی نژادیستی است.
٢- ایشان چپ را به « بی توجهی » نسبت « به راهکارهای عملی » متهم می کند. این البته از مصادیق دروغ پراکنی علیه چپ است. در مبارزات سیاسی بطور کلی و در مبارزه طبقه کارگر بطور اخص، « راهکار های عملی » به لحاظ سیاسی پدیده های خنثی نبوده بلکه تابع جنبش های سیاسی و گرایشاتی هستند که بدان متعلق اند. چپی که اینجا مورد حمله رضا رخشان و مورد دفاع من است یعنی چپ انقلابی و رادیکال که طرفدار انقلاب کارگری و سرنگونی استبداد حاکم است، متاثر از سنتهای جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر و حامل و مدافع راهکارهای عملی این جنبش می باشد که عبارتند از: الف، اتکا کارگران به نیروی خود در مبارزه طبقاتی. ب، اتکا به عمل مبارزاتی مستقیم توده های کارگر برای تحمیل مطالبات شان به کارفرمایان و دولت. پ، حفظ استقلال جنبش کارگری از همه دولت ها و احزاب و دستجات و جناحهای سرمایه داری و بویژه حفظ استقلال از کلیت نظام جمهوری اسلامی و کلیه جناحها و دستجات گذشته و حال و آینده در آن. ت، اتکا به همبستگی کارگری در ایران و جهان به عنوان تنها منبع تقویت مبارزات کارگری.
همه پیشروفت ها و دستاوردهای شش سال اخیر جنبش مستقل کارگری ایران و از جمله تولد سندیکای کارگران هفت تپه با اتکا به این سنت های سوسیالیستی حاصل شدند. طبقه کارگر این پیشرفت های غرور انگیز را مدیون به کار گرفته شدن سنت های عملی سوسیالیستی خودش است. اینها را البته رضا رخشان « راهکار های عملی » نمی داند و در مقابل حمایت از سیاست نئولیبرالی حذف یارانه ها و حمایت از سیاست های اقتصادی احمدی نژاد را « راهکار های عملی » درست و « واقع بینانه » معرفی می کند. بنابراین می بینیم که این جنبش سوسیالیستی نیست که « به راهکارهای عملی» بی توجه است، بلکه سیاست پیشنهادی رضا رخشان است که استقلال طبقه کارگر را برباد داده و جنبش آن را به درون باتلاق حکومت استبدادی سرمایه داری حاکم در ایران هدایت می کند.
٣- رضا رخشان از جمله مدعی است که علت « بی توجهی » چپ به راهکارهای عملی در انقلابیگری آن و تعهد اش به آرمان انقلاب است و چنین وانمود می کند که اگر چپ آرمان انقلاب را کنار بگذارد و دنبال سرنگونی رژیم نباشد و همچون ایشان « واقع بین » شود همه چیز روبه بهبودی خواهد رفت. چرا که به زعم او چپ نگران است تا « مبادا انقلاب رویایی آنها به تاخیر بیفتد » یا اینکه « آنها فکر می کنند با وخیم تر شدن وضع کارگران آنها انقلاب خواهند کرد » و یا « فقط باید زمان انقلاب جنبشی کرد و دیگر هیچ ».
در بالا نشان دادیم که « راهکارهای عملی » پیشنهادی از سوی رضا رخشان چیزی جز نفی استقلال جنبش کارگری و تضمین وابستگی آن به سیاست ها و جناحهای حکومتی و راهکارهایی اسارتبار نیستند. اگرسیاست رضا رخشان اندکی به نفع کارگران بود می شد تصور کرد که ستیز ایشان علیه انقلاب حال به غلط و نادرست اما از سر دلسوزی برای راهکارهای عملی است. اما با سیاست مورد نظر وی جای تردید نیست که انقلاب ستیزی ایشان تنها برای جا اندختن و مشروعیت بخشیدن به سیاست راست جدید است. همینجا قابل ذکر است که خوشبختانه این خود نشانه ای واقعی و معتبر از حضور جدی رادیکالیسم و سوسیالیسم و آرمان انقلاب در صحنه سیاست ایران است که هر سیاست دست راستی برای طرح خود ابتدا باید به مصاف با این آرمانها برخیزد.
تصویر سازی رضا رخشان از آرمان انقلاب نزد چپ کذب و غیر واقعی و برای تخطئه و تخریب رادیکالیسم چپ و آرمان انقلاب است. هیچگاه از طرف هیچ بخشی از جنبش سوسیالیستی امر انقلاب به عنوان موضوعی روزمره که باید هر روز انقلاب کرد بیان نگشته و یا به عنوان آلترناتیوی در برابر مبارزات جاری کارگری برای کسب مطالبات فوری شان طرح نشده است. آرمان انقلاب کارگری به عنوان یک افق و چشم انداز برای رهایی قطعی از نظام سرمایه داری و زنجیر بردگی مزدی طرح می شود تا طبقه کارگر بتواند در متن همین مبارزات جاری آرام آرام با رشد آگاهی طبقاتی و درجه سازمانیابی توده ای و حزبی اش خود را برای آن آماده سازد. حذف آرمان انقلاب چیزی جز تضمین ابدیت بردگی طبقه کارگر نیست. بنابراین طرح افق انقلاب نه به عنوان آلترناتیو مبارزات جاری، بلکه اینها هر دو در رابطه ای دینامیک از اجزا بهم پیوسته و درهم تنیده و جدایی ناپذیر مبارزه طبقاتی کارگران است. با مبارزات جاری امر حیاتی بهبود وضع کارگران در همین نظام و تحمیل مطالبات فوری شان به سیستم موجود دنبال می شود، و با برافراشتن افق انقلاب ازایجاد توهم به امکان بهبود پایدار و دایمی وضع کارگران در نظام موجود پرهیز شده و ضرورت رهایی قطعی از این نظام یادآوری می شود.
۴- رضا رخشان همچنین « بی توجهی » ادعایی چپ به « راهکارهای عملی » را اینگونه بیان می کند که « چپ این راهکارها را رفرمیستی و سازشکارانه می داند ». اینهم ادعایی کذب و شانتاژعلیه چپ است. بالاتر اساس بی پایه این « بی توجهی » نسبت داده شده به چپ را توضیح دادیم و گفتیم که اتفاقا همه دستاوردهای جنبش کارگری محصول اتکای آن به سنت های سوسیالیستی این طبقه است. البته که جنبش سوسیالیستی با رفرمیسم مخالف است چرا که رفرمیسم یعنی ایجاد توهم و فریب کارگران نسبت به ایجاد اصلاحات پایدار به نفع آنان در نظام سرمایه داری. اما تلاش برای تحمیل اصلاحات به نفع کارگران با اتکا به نیروی خودشان به نظام سرمایه داری الزاما رفرمیسم نیست و مورد دفاع سوسیالیست ها و انقلابیون می باشد. رضا رخشان اینطور وانمود می کند که گویا او دنبال اصلاحات به نفع کارگران است و دیگران مخالف آن. اینطور نیست. اگر سیاست مورد نظر رضا رخشان سرسوزنی به نفع طبقه کارگر بود من اولین کسی بودم که ازهمان نفع اندک صریحا دفاع می کردم. مساله اینست که سیاست ایشان کلا از این جنس نیست و هیچ خیری به کارگران نمی رساند. این حتی رفرمیسم یا مادون رفرمیسم و نیز رفرمیسم نما هم نیست. سیاست پیشنهادی رضا رخشان صریحا نئولیبرالی و برای تحمیل ریاضت کشی اقتصادی به طبقه کارگر آنهم توسط یکی از استثمارگرترین و استبدادی ترین و سرکوبگرانه ترین حکومتهای بورژوایی معاصر و سیاستی نئوکانی و تماما ضدکارگری است.

راست جدید را طرد و منزوی کنیم

به خطر راست جدید از دوجنبه باید توجه نمود. اول، مستقل ازوضعیت سیاسی کنونی جمهوری اسلامی، این حکومتی است که بیش از سه دهه در پناه سرکوبی خونبار و بی امان زندگی طبقه کارگر را به مرزها غیر انسانی سوق داده است و کلیت آن سد ومانعی جدی در برابر تلاشهای کارگران برای مطالبات جاری شان است. لذا همانطور که این تجربه طولانی نشان می دهد هر اندازه پیشروی جنبش کارگری برای هر مطالبه ای مطلقا در گرو حفظ استقلال کامل آن از جمهوری اسلامی و همه جناحهای آن و تشکلات کارگری دست سازش می باشد. دوم، بحران همه جانبه سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی است که آنرا بیش از پیش در بن بست قرار داده و سرکوبهای گسترده اعتراضات اجتماعی و اعمال سیاست های ریاضت کشی اقتصادی تنها تلاشهایی برای خروج از این بن بست است. در چنین شرایطی حفظ استقلال جنبش کارگری از رژیم حاکم و اتکا به نیروی خود کارگران و مبارزه مستقیم آنان و اتخاذ شیوه های رادیکال در مبارزه طبقاتی بیشتر از هر موقع ضروری و حیاتی اند. بویژه اینکه در مقطع کنونی با اجرای عملی حذف یارانه ها سازمان دادن مقاومت گسترده طبقاتی در برابر این سیاست ضد کارگری و به شکست کشاندن آن از شروط اساسی پیشرفت های بعدی طبقه کارگر است. سیاست راست جدید همه اینها، از استقلال جنبش کارگری تا اتکا به نیروی خود و اتخاذ شیوه های رادیکال و سازمان دادن مقاومت در برابر حذف یارانه ها، را به زیر پا گرفته و برای انحلال جنبش مستقل کارگری در جمهوری اسلامی تلاش می کند. از اینرو طرد و منزوی نمودن آن وظیفه ایست که بر دوش همه ما فعالین مستقل جنبش کارگری قرار دارد.

امیر پیام

http://amirpayam.wordpress.com

٨ دی ١٣٨٩ - ٢٩ دسامبر ٢٠١٠

****************************

* من اینجا نوشته ای از رضا رخشان را نقد می کنم و بکرات از او نام می برم. هدف این نقد همانطور که در خود مطلب ملحوظ گشته نظرات سیاسی رضا رخشان است و نه خود او، و شخصا امیدوارم که از این سیاستها و روش ها فاصله بگیرد. این توضیح لازم بود چون ممکن است او را بازداشت کنند و نظرات سیاسی اش نباید خللی در حمایت از وی ایجاد نماید.
* مطلب رضا رخشان را می توان در لینک زیر ملاحظه نمود: http://www.azadi-b.com/M/2010/12/post_162.html