یادداشت های جنبش کارگری:
شاهرخ زمانی نماد استحکام سوسیالیسم کارگران در ایران
در مورد درگذشت شاهرخ زمانی فعال سوسیالیست جنبش کارگری در زندان جمهوری اسلامی این اجماع بدرستی در بین فعالین کارگری و سوسیالیست وجود دارد که این فرزند دلیر و فدارکار طبقه کارگر توسط نظام سیاسی حاکم به قتل رسیده است. در واقع هر تفسیری کمتر از این قتل جنایتکارانه چیزی جز تطهیر ماهیت جنایتکارانه جمهوری اسلامی ایران نخواهد بود. حتی اگر خود را به تعابیر قانونی بورژوایی محدود کنیم، و این توضیح شیادانه حکومتی را در نظر بگیریم که شاهرخ زمانی در سلول اش در اثر سکته مغزی در گذشته است باز هم به این حکم قاطع می رسیم که او را به قتل رسانده اند. سکته مغزی مثل بسیاری از بیماری ها یکباره از آسمان بر هیچکس نازل نمی شود بلکه علایم و نشانه های قبلی و هشدار دهنده دارد و قابل پیشگیری و درمان است. اگر در خارج از زندان محروم نمودن عامدانه کسی از دسترسی به امکانات درمانی و مانع ایجاد نمودن آگاهانه برای دسترسی به امکانات اورژانس که به مرگ شخص منجر شود ارتکاب به قتل محسوب می شود، آنگاه محروم نمودن زندانی از امکانات اورژانس هزاران بار بیشتر باید قتل زندانی بحساب آید. جمهوری اسلامی مخالفین خود را بشیوه های مختلف از سنگسار و انواع اعدام و زیر شکنجه و انواع ترور و حوادث ساختگی رانندگی و غیره به قتل می رساند، و مورد شاهرخ زمانی یعنی قتل به شیوه مهندسی نمودن «مرگ طبیعی» مورد دیگریست که تاکنون قربانیان زیادی گرفته است. بنابراین شاهرخ زمانی مستقیما توسط رژیم جمهوری اسلامی یعنی حکومت طبقه سرمایه دار ایران به قتل رسیده و مسئولیت این جنایت بر دوش همین حکومت و همین طبقه می باشد.
شاهرخ زمانی اولین فعال کارگری سوسیالیستی نیست که توسط طبقه سرمایه دار و دولت اش به قتل می رسد و آخرین آن نخواهد بود. فاصله حاکمیت سرمایه داری امروز تا برقراری حاکمیت کارگران در ایران دره بزرگی است که با فداکاریهای طبقه کارگر پر خواهد شد. طبعا پرولتاریای آگاه و سازمانیافته همه توان و هوشیاری و درایت خود را بکار خواهد برد تا این مسیر با کمترین هزینه طی شود، اما باید بدانیم که دشمنی هار و مرگ آفرین یعنی طبقه سرمایه دار را در مقابل خود داریم که آماده انجام هر جنایتی است تا حق مالکیت بر ابزار و سایل تولید و حق استثمار و بهره کشی از طبقه کارگر را برای خود حفظ نماید. طبقه سرمایه دار ایران با همه اقشار و جریانات سیاسی و احزابش، و از ملی و سلطنتی و اسلامی و جمهوری خواه و اصلاح طلب و لیبرال و دمکراتیک اش، و در همه عمرش، طبقه ای یکسره ارتجاعی و ضد کارگری است که هر ذره از مبارزات مستقل و متکی به خود کارگری را درهم کوبیده است. طبقه سرمایه داری که سرسوزنی از حقوق شناخته شده کارگری در دنیا را برای کارگران ایران برسمیت نشناخته و نمی شناسد. در مقابل توحش طبقاتی و تاریخی سرمایه داری ایران اما مقاومت و مبارزه طبقه کارگر برای بهبود وضع زندگی اش در همین نظام و نیز برای رهایی از آن و برقراری حکومت کارگری از زمان علی امید در زندان رضا شاه تا یداله خسروشاهی در زندان محمد رضا شاه و تا دوران کنونی و شاهرخ زمانی در زندان جمهوری اسلامی ادامه داشته است. اما قتل شاهرخ زمانی معانی ویژه دارد که باید به آن اشاره نمود.
می دانیم که شاهرخ نه تنها در مقابل دژخیمان رژیم تا به آخر سرو ایستاده بود، بلکه از داخل زندان فعالانه در مبارزه طبقاتی شرکت داشت و شفاها و کتبا پیرامون مسایل ایدئولوژیک و سیاسی و تشکل یابی این مبارزه اظهار نظر می کرد و رهنمود می داد و همفکری می نمود. برخی از فعالین کارگری این توصیه درست را به شاهرخ داشتند که با محدود نمودن فعالیت خود در زندان به این فکر کند شاید ممکن شود زودتر رها گشته و انرژی خود را در خدمت مبارزه بلند تر و تاریخی طبقه کارگر قرار دهد. من که در باره بسیاری از نظرات شاهرخ متفاوت فکر می کردم نیز اینطور معتقد بودم و تا آن حد که ممکن بود با او در میان گذاشتم. شاهرخ نه «قهرمان» و نه «معلم» طبقه کارگر که یک فعال سوسیالیست این طبقه بود. اکنون اما مساله این نیست که ما در باره وی چه فکر می کنیم بلکه همه مساله مقاومت و مبارزه شاهرخ است که به او نقشی تاریخی در جنبش کارگری ایران بخشید و به نماد استحکام سوسیالیسم کارگران در ایران بدل نمود. چرا؟
دهه شصت در جمهوری اسلامی، دهه بخون کشیدن آزادیخواهی و برابری طلبی چپ و سوسیالیستی، و دهه نابود سازی همه جنبش های مستقل حق طلبانه و در راس آنها جنبش مستقل طبقه کارگر و تلاش های سوسیالیستی آن بود. صدها و هزاران انسان آرمانخواه و از خودگذشته و مدافع و رفیق کارگران و ستمکشان توسط جلادان رژیم اسلامی حاکم جانباختند، و دهها و صدها هزار نفر از همین انسانها و توسط همین جلادان مجبور به ترک محل کار و زندگی و عزیزان خود شدند و به نقاط دیگری در ایران و به خارج ایران رانده شدند. اگر چه جمهوری اسلامی توانست به زور چنین سرکوب وسیع و فاشیستی عقب نشینی گسترده ای را به جنبش های حق طلبانه و کارگری و سوسیالیست تحمیل کند، اما با هیچ تعریفی نتوانست به هدف نابود سازی آنها دست یابد و تحولات بعدی مبارزه طبقاتی در ایران نشان داد که این آرزوی کثیف را به همراه سرنگونی اش با خود به گورستان تاریخ خواهد برد.
تحرک مجدد این جنبشها در دو دهه اخیر و بطور اخص سربلند کردن جنبش مستقل کارگری از اول ماه مه سال ٨٣ در سقز زنگ های خطر را در دالانهای قدرت ارتجاع حاکم به صدا درآرود. رژیمی که می پنداشت با برپایی دهه خونین شصت از شبح سوسیالیسم و کمونیسم در ایران خلاص شده بار دیگر شاهد گامهای پر طنین جنبش مستقل کارگران و سوسیالیسم و کمونیسم می باشد. می گوییم جنبش مستقل کارگران و سوسیالیسم چرا که تحت حاکمیت استبدادی سرمایه داری ایران ایندو جدایی ناپذیرند. در ایران تاریخا تشکلات کارگری مستقل و متکی به خود کارگران یا در پیوند با سوسیالیسم قرار داشته اند و یا از آن متاثر بوده اند. در این تاریخ جداسازی حق طلبی کارگری از ایده ها و آرمانهای سوسیالیستی ممکن نیست و این درهم تنیدگی نه محصول آگاهانه فعالیت حزب و گروه خاصی که از ویژگیهای مبارزه طبقاتی در ایران است. جمهوری اسلامی بخوبی می داند که هر درجه از امکان دادن به تحرک تشکلات مستقل کارگری به گسترش ایده های سوسیالیستی کمک می کند، و هر درجه آزادی فعالیت های سوسیالیستی به رشد مبارزات مستقل کارگری می انجامد. طی دهسال گذشته پیشروی نسبی این دو جنبش به درجاتی به جمهوری اسلامی تحمیل شد و در پدیده ای به بنام شاهرخ زمانی بار دیگر درهم تنیدگی این دو جنبش را دید و هم با استحکام سوسیالیسم کارگران در ایران مواجه گشت. شاهرخ در زندانهای رژیم نه تنها از همه حق و حقوق اقتصادی کارگران و تشکلات مستقل آنان پرشور دفاع می کرد بلکه همچنین بر ضرورت تحزب یابی سوسیالیستی کارگران پای می فشرد و از آرمان برچیدن نظام سرمایه داری و انقلاب کارگری و برقراری حکومت کارگری دفاع می نمود. به اینترتیب شاهرخ با بدست داشتن پرچم هر دو مبارزه اقتصادی و سیاسی، مطالبات آنی و آتی، و اصلاحی و انقلابی طبقه کارگر، مبارزه طبقاتی پرولتاریا را به داخل زندانهای رژیم برد و نشان داد که سوسیالیسم کارگران بسیار مستحکم تر از آنست که بتوان آنرا از بین برد.
تداوم بحران اقتصادی نظام سرمایه داری در جهان و گسترش بحرانهای سیاسی منطقه ای، تداوم و تعمیق بحران اقتصادی و سیاسی سرمایه داری ایران و گسترش فقر و فلاکت و بی حقوقی و ناامنی و بی حرمتی کارگران و زحمتکشان، سازش رژیم ایران با امریکا و غرب و شکست آن بر سر مساله اتمی که امکان رفع تحریم ها و سرمایه گذاری های خارجی در ایران فراهم را نمود، رفع تحریم ها که اگر چه در کوتاه مدت به نفع ثبات رژیم است اما اساسا به معنای بازگشت اقتصاد ایران به دوران ماقبل تحریم هاست که خود چیزی جز فقر و فلاکت برای کارگران نبود و اینکه رفع آنها تحت سلطه حاکمیت استبدادی و جهتگیری نئولیبرالی آن هیچ گشایشی به نفع طبقه کارگر نخواهد داشت و به معنای تداوم تحمیل باز هم بیشترریاضت کشی اقتصادی به این طبقه خواهد بود، درخواست و اعطا نقش سیاسی برجسته به ایران در بحران گسترده و بلند مدت منطقه که ضرورتا به مداخله گری نظامی و رشد نظامی گری و بودجه های مربوط به آن می انجامد، رشد خواسته ها و مطالبات بویژه اقتصادی کارگران و زحمتکشان بدنبال رفع تحریم ها که بطور طبیعی بهبود وضع زندگی شان را انتظار دارند، و بالاخره گسترش فی الحال اعتراضات توده ای کارگری که با درجه ای از بکارگیری روش های رادیکال نیز همراه اند، همه آن فاکتور هایی هستند که جمهوری اسلامی را با امکان واقعی رشد بسیار گسترده تر اعتراضات کارگران و زحمتکشان و انفجارات اجتماعی بالقوه توسط آنان مواجه ساخته است. بویژه اینکه جمهوری اسلامی بخوبی می داند که نه می خواهد و نه می تواند به هیچیک از مطالبات اقتصادی کارگران و زحمتکشان پاسخگو باشد.
بر متن این تحولات عینی و شرایط مادی و سیر آتی و روندهای محتمل آنست که پاسخ کلاسیک دولت استبدادی سرمایه داری در ایران یعنی سرکوب اعتراضات اجتماعی بیشتر از قبل در دستور قرار گرفته و این بار بصورت سرکوب پیشگیرانه اعتراضات و انفجارات کارگران و زحمتکشان بکار گرفته شده است.
بالاتر گفتیم جنبش مستقل کارگری که از اول ماه مه ٨٣ در سقز سربلند نمود به ارتجاع حاکم نشان داد که علی رغم سرکوب خونبار دهه 60 اما سوسیالیسم کارگران همچنان زنده و مستحکم در جریان است. اکنون برای کارگزاران ارتجاع روشن است که با وجود این جنبش مستقل کارگری مهار و کنترل و انحراف و سرکوب اعتراضات رشد یابنده آتی بسیار دشوار و حتی ناممکن است. لذا به عنوان اولین قدم در اجرای سیاست سرکوب پیشگیرانه، سرکوب همین جنبش مستقل کارگری آغاز شده و شاهرخ به مثابه سمبل مقاومت این جنبش در این مقطع مشخص به قتل رسید. از اینروست که همزمان با قتل شاهرخ فشار بر همه فعالین مستقل کارگری وسیعا گسترش یافته است. اگر آن تحولات عینی و شرایط مادی یاد شده در بالا که به قتل شاهرخ در این مقطع انجامید در سالهای قبل تر رخ میداد چه بسا دیگران فعالین و رهبران کارگری نیز همین سرنوشت را می داشتند، کما اینکه با تداوم همان شرایط مادی اکنون نیز فعالین دیگر هم در معرض این تهدید قرار دارند.
اگر شاهرخ زمانی در مصاف با ارتجاع به نماد استحکام سوسیالیسم کارگران بدل شد و پرچم این سوسیالیسم را بیخ گوش ارتجاع و در اسارتگاههای آن بر افراشت، برای خود جنبش کارگری نیز او به چنین نمادی بدل گشت. علی رغم شکست ضد کمونیسم جهانی پسا جنگ سرد و بحران اقتصادی دهه اخیر که ایده پیروزی و کارسازی نظام سرمایه داری را یکسره باطل نمود، و با وجود مبارزات گسترده و فزاینده کارگری علیه ریاضت کشی اقتصادی، و نیز علی رغم شکست جنبش های ارتجاعی مدعی اصلاحات در جمهوری اسلامی نظیر خاتمیون و دوم خرداد و ارتجاع سبز موسوی و کروبی، هستند فعالین و محافل کارگری که بر علیه سوسیالیسم و رادیکالیسم می کوبند و تلاش دارند تا جنبش کارگری را در چارچوب تنگ رفرمیسم بورژوایی شکست خرده و رنگ باخته در سطح جهان محدود کنند. این محافل مدعی اند در همین چارچوب محدود بورژوایی آنهم مدیریت شده توسط رژیم استبدادی سرمایه داری یعنی جمهوری اسلامی که پشیزی برای رفرمیسم بورژوایی ارزش قایل نیست می کوشند تا به اصطلاح وضعیت کارگران را بهبود بخشند. در رد و نفی این مدعیات ریاکارانه و دروغین و یا ساده لوحانه است که شاهرخ زمانی بر این اصول اساسی مبارزه طبقاتی کارگران که توسط فعالین سوسیالیست طبقه کارگر نسل به نسل حفظ و تقویت و منتقل شده است تاکید می کند و از حیات خود برای استحکام آنها مایه می گذارد: ١- مبارزه اقتصادی طبقه کارگر برای بهبود شرایط کار و زندگی اش در نظام کنونی و ساختن تشکلات توده ای و مستقل کارگری نظیر سندیکا ها و شوراها در محیطهای کار و تحمیل آنها به رژیم حاکم یک وجه مهم و حیاتی و غیر قابل اهمال مبارزه کارگری است. ٢- اما محدود شدن مبارزه طبقاتی به این مبارزه اقتصادی حیاتی چیزی جز ابدی نمودن استثمار و بردگی کارگران نیست و لذا طبقه کارگر می باید بموازات و در حین مبارزه اقتصادی اش به مبارزه سیاسی کلان علیه کلیت نظام اقتصادی و سیاسی سرمایه داری بپردازد و با ساختن حزب طبقاتی اش برای بزیر کشیدن قدرت سیاسی بورژوازی و استقرار حکومت کارگری مبارزه کند. ٣- اگر بهبود ماندگار وضع کارگران در نظام سرمایه داری توهمی بیش نیست و رفرمیسم نهایتا در خدمت ابدی نمودن بردگی مزدی کارگران است و لذا مبارزه علیه نظام سرمایه داری و انجام انقلاب کارگری برای برچیدن آن رکن تعیین کننده مبارزه طبقاتی کارگران است، بنابراین چنین مبارزه ای تنها با یک افق سوسیالیستی و با تکیه بر تئوری های بزرگان مارکسیسم عملی است و لذا مبارز فکری مارکسیستی علیه سیاست ها و تئوریها و اررزش های بورژوایی رکن دیگر و به همان انداز مهم مبارزه طبقاتی کارگران می باشد. به اینترتیب شاهرخ پرچم همان اصول بنیادین مبارزه کارگری را که توسط اولین محافل کارگران سوسیالیست یعنی همان بنیانگذاران کلیت جنبش کارگری ایران در دل انقلاب بورژوایی مشروطه به درخشش درآمد را به نسل کنونی کارگران ایران منتقل نمود و با گذشتن از جان برای همیشه آنرا برافراشت.
طبعا محافل راست و فعالین خاکستری به اصطلاح کارگری بدنبال قتل شاهرخ بر نجواهای شوم خود علیه سوسیالیسم و انقلاب و رادیکالیسم خواهند کوبید و گریز از این افق ها و اصول حیاتی و رهایی بخش را بیشتر در بوق خواهند نمود و مانند همیشه یک جنبش کارگری رام در چارچوب قوانین ضد کارگری و خودی شده در تشکلات ضد کارگری رژیم را چاره مصائب طبقه کارگر معرفی خواهند نمود. اما تا آنجا که به فعالین مستقل و متعهد و صادق جنبش کارگری بر می گردد اکنون جنبش کارگری ما با پدیده شاهرخ زمانی بیش از پیش به منشا تاریخی اش که بر بنیاد افق های سوسیالیسم و انقلاب کارگری بنا شد پیوند خرده است. ما نیز خواهیم کوشید که جنبش کارگری بر پایه همین منشا پیش برود و قدرتمند شود و افق سوسیالیسم را به عنوان تنها راه رهایی از ستم و استثمار و مشقات موجود در مقابل جامعه قرار دهد.
امیر پیام
١٠ مهر ١٣٩۴ - ٢ اکتبر ٢٠١۵
amirpayam.wordpress.com